دست من گر کوته است ازمرقد پاک حسین--اشعار مناسبتی 15 شوال المکرم

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دست من گر کوته است ازمرقد پاک حسین--اشعار مناسبتی 15 شوال المکرم

[="darkgreen"]قطعه ی زیبای نوشته شده را از دیوان استاد غلامرضا سازگار تقدیم ساحت عزیزتان میکنم .
[/]
[="blue"]
آفتاب فاطمه ! چشم و چراغ اهل بیت !!!

منشأ فضل و کرامت ! صاحب لطف عمیم !

هم شریف ابن شریف ابن شریف ابن شریف !

هم کریم ابن کریم ابن کریم ابن کریم !

قبله ی دل ! کعبه ی اهل ولایی ! نی عجب !!!

گر زند بیت الحرامت بوسه بر خاک حریم !!!

در پی احیای دل کار مسیحا می کند

بامدادی گر وزد از تربت پاکت نسیم

زائر قبر تو یعنی زائر قبر حسین !!!

خادم کوی تو یعنی خادم حجر و حطیم !!!

شهر ری تا متّکی بر آستان قدس توست

تا قیامت نیستش از فتنه ی بیگانه بیم

نی عجب ! گر سائل درگاهت از احسان کند

دامن طفل یتیمی را پر از درّ یتیم

چارمین نجل کریم اهل بیتی ! میتوان

هشت جنّت را ببخشایی به شیطان رجیم

لاله ی سرخ آورد از شعله ی سبزش برون

باد اگر خاک حریمت را برد سوی جحیم !!!

طلعت نورانیت مرآت الله الصّمد

طاق ابروی تو بسم الله رحمان الرّحیم

مظهر توحیدی و در بیت دل داری مقام !!!

آفتاب عرشی و در شهر ری گشتی مقیم !

شاهراه زائرت انّا هدیناه السّبیل

چلچراغ تربتت شمع صراط المستقیم

کشور ایران سپهری کش تو عیسای مسیح !

شهر ری چون طور سینا و تو موسای کلیم !!!

بر مشام جان دهد در هر نفس عطر حسین

هر کجا آرد نسیم از تربت پاکت شمیم

اینکه من امروز می گردم به دور تربتت

[="red"]مرغ جانم زائر کوی تو بوده از قدیم[/]

دست من گر کوته است ازمرقد پاک حسین

یافتم از تربتت اینجا همان فوز عظیم

هر که در این سرزمین بر خاک تو صورت نهد

در ثواب زائران کربلا گردد سهیم

[/]

«چلچراغ معرفت»


مرغ طبعم شهپر جان باز کرد
تا سویدای فلک پرواز کرد
تا به قاف قرب یزدان پر کشید
هفت باب عشق را شیرازه کرد
مانده ی دردی کشان را سر کشید
محو روی ماه صاحبخانه شد
دل به عشق یار رویایی سپرد
از کم و بیش جهان بر خاستن
بر وصال عشق حق نائل شدن
رفتن آنجایی که خاطر خواه اوست
تا شدن بیرنگ ، هم رنگ خدا
سر براه عشق داور باختن
جسم قطعه قطعه ، سر از تن جدا
در حریم قرب حق خلوت نشین
در جوار حضرت عبدالعظیم
چلچراغ عشق از او روشن است
در حریم او شریعت پایدار
بنده حق حضرت عبدالعظیم
حلقه ی دین وشریعت را نگین
بود درس مکتب او پابجا
مجتبی را نور چشم چارمین
عالم برجسته علم الکتاب
مردم ری را وجودش افتخار
نجل پاک حضرت حبل المتین
یادگار حضرت ختمی مآب
یاد او آرام بخش جسم و جان
از نبی بر این نبیره آفرین
این سرا را کرده چون عرض نجف
طاهری پاک و شریف و اطهری
داده قرب و منزلت بر این زمین
این حرم باشد هماره محترم

تا به اواَدنای جانان پر کشید
کام از صهبای ایمان تازه کرد
جام از خُمخانه داور کشید
سر خوش و سر مست از پیمانه شد
دست اندر کهکشان عشق برد
عشق یعنی روی جانان خواستن
عشق یعنی یکسره یکدل شدن
عشق یعنی مردن اندر کوی دوست
عشق یعنی خالی از رنگ و ریا
عشق یعنی با بلا ها ساختن
عشق یعنی خون حق در کربلا
عشق یعنی جسم خونین برزمین
عشق اگر جوئی قدم زن چون نسیم
او که عشقش تارو پود دامن است
عِلم دین را عالم و خدمت گذار
او کریم و جدّ و باب او کریم
روح عُلوی در میان ماء و طین
با رضا وهادی ، ابن رضا
هست این صاحب کمال پاک دین
شمع ایوان حریمش آفتاب
مکتب علم الحدیثش پایدار
از شرافت ماهش اندر آستین
برده ارث معرفت از بوتراب
بارگاهش مأ من درماندگان
آستانش خطّه ری را نگین
حمزه موسی بن جعفر کز شرف
خفته بر این خاک طاهر گوهری
او بود نجل امام چارمین
با وجود این ذوات ذوالکرم
"صالحی" از کبر ونخوت دور باش
زیر پای زائرانش مور باش

حسن صالحی خمینی

«آستانه ری»

از دست غم به ساغرمَی می برم پناه
بی جا چرا به بهمن و دی می برم پناه؟

بر سید الکریم به ری می برم پناه
دیگر کجا به درگه "کی"* می برم پناه؟

زان بردرش چو حاتم طی می برم پناه
زین پس به آستانه ی وی می برم پناه

هر دم که من به نغمه نی می برم پناه
از عمر شصت و پنج بهارم گذشته است

شد بسکه تنگ عرصه گیتی برای من
تا بارگاه حضرت عبدالعظیم(ع) هست

صدها هزار حاتم طی ریزه خوار اوست
طی شد زمان عمر به بی حاصلی"بسیط"

مصطفی طایی شمیرانی(بسیط)



مرحبا زین روضه نورانی عنبر شمیم
کز رواق و صحن او از خلد می آید نسیم

وادی طور است گویا این رواق مشک بو
مهبط نور است الحقّ این چنین زیبا حریم

منبع احسان و کان لطف و ینبوع سخا
مظهر تقوا و ایمان، حضرت عبدالعظیم

زایر او هر که شد از صدق، از قول امام
زایر شاه شهیدان است و در جنّت مقیم

دوستانش ایمن از نارند و ارباب ولا
دشمنامش شامل لعنند و اصحاب جحیم

نکهت جان بخش او چون بوی جنّت روح بخش
روضه پرنور او دارالشفای هر سقیم

گر تو خواهی وارد این آستان گردی ز صدق
باز کن لب بهر بسم اللّه الرحمن الرحیم


کبوتران دعا

نمی دانم پیاده آمده ام یا سواره؟ نمی دانم با گریه آمده ام یا خنده؟ فقط می دانم شب جمعه ها سر قرار همیشگی باید آمد.

هوای «دعای کمیل» نیمه شب از بالای گنبدت و کبوتران دعا که به عمق نگاه مهتاب پرواز می کنند. هق هق گریه هایم را بشنو که از راه دراز یک هفته روزمرگی می آیم؛

از عمق چاه یک هفته نیاز.
دست های بابای پیرم را که اولین بار مرا به دیدن تو آورد، به تاریخ سفر غریبانه تو می سپارم. حاجتم را به که بگویم، اگر به تو نگویم که زیارت تو زیارت مولا حسین علیه السلام در کربلاست؟

شب های جمعه، دست های ملکوتی تو تاب تحمل انتظارمان می بخشد؛ دست هایم را بر ضریح مهربانت بپذیر!

تو که پیغام تشیع بر خطه «ری» بودی و بهانه ملک ایران برای یاد اهل بیت، پیام تاریخی انتظار را بر قلب ام القرای اسلام جاری کن، دعایم را آمین گو که غم انتظار، قامتم را خم کرده و چشمانم را بی سو. ما را پناه باش؛ مثل همه کبوتران گنبدنشینت.


حسین امیری
پایگاه حوزه

عطر نینوا

سرزمینمان آنقدر حضور شما را استغاثه کرد تا اجابت نجواهایش را از آستان دهمین ستاره گرفت. سرزمین سرشار از عطر رضوی مان در پی رایحه حسینی می گشت؛ می خواست از کربلای سرخ ولایتش هم نشانی داشته باشد.

وقتی به سرزمینمان پا گذاشتی، تمام جوانه های نیازمان، دست در دست ارادتت گذاشتند.

گره گشایی حضورت را به محکمه شبهات و شکیات قاضی کردیم تا زلال اسلام ناب محمدی را به ما بنوشانی و سیرابمان کنی.

ما تفاخر قبیله ای مان را به پای صفا و سادگی ات قربانی کردیم تا میهمان خلوص اهل بیت شویم.

ری را برگزیدی تا دور از هیاهوی دشمن، در میان ما زندگی کنی. عطر نینوایی ات، همه جا را لاله پوش کرد و از دریای پاکی ات، هزار جویبار در سرزمینمان جاری شد.

... اما چقدر زود، از ما دل کندی و به آسمان پیوستی! تو رفتی و ما ماندیم و دل های بی قرار که دست در دست هم، گنبد طلایی آستان تو را بالا بردند.

ما ماندیم و عقده ای سوخته، به یاد و خاطره حضور کوتاه و پر برکتت که یادگار اهل بیت بود.

ما ماندیم و کبوتران زیارت تو که هر روز، برای صید دانه دیدار، به سوی ری پرواز می کنند؛

باشد که میزبان خوب زیارت گران حرمت باشیم و
پیرو راستین کلام آسمانی ات!



حورا طوسی
پایگاه حوزه

«چشمه ی فیّاض»

از جان غلام حضرت عبدالعظیم شد
آنکس که زائر حرمِ این کریم شد

بر حضرتش که وارث خُلقِ عظیم شد
مَحو صفای این حرم و این حریم شد

آن عاشقی که بر سر کویش مقیم شد
زین بارگاه اطهر و رضوان شمیم شد

آنکس که رهسپار ره مستقیم شد
مشهور خاص و عام به عبدالعظیم شد

"خاتم" اگر که صاحب طبع سلیم شد
آنکس که راهپوی حریم کریم شد

دارای حُرمت است به چشم جهانیان
باید سلام و عرض ادب کرد با خلوص

وارد هر آنکه گشت در این بارگاه قُدس
بی بهره نیست از کرم ذات کبریا

بس مرده دل که زنده ز الطاف کردگار
دارد به پیش پای دل خود چراغ راه

خوی‌حسین و وجه‌حسن داشت‌ ،زین‌ سبب
طبعش روان ز چشمه فیّاضِ مهر اوست


محسن خیاطان خاتم

«شهاب معرفت»

خفـتـه در ایـن بـارگـــه دُرّ خوشـاب معــرفـت
مظـهـــر ذات الــهـــی آفِـتــــابِ مـعــرفـت

روشنی بخش دل عالم، شهاب معرفت
چشمه سار روح افزای سحاب معرفت

اوسِتاد آگه علم الکتاب معرفت
اَنتَ مولانا بحق، ای ماهتاب معرفت

برمشام جان رسد بوی گلابِ معرفت
گر بنوشـد (صالح) از شهد شراب معرفــت

می درخشد بارگاهش تا فراسوی زمان
ریزش باران رحمت بر کویرستان دل

حافظ آیات حق و ناقل علم حدیث
روحبخــش اهـل ایمان حضرت عبدالعظیم

در جوارت حمزه و طاهر بُوَد کز خاکشان
می بَــرَد ره تا حـریم کبـریـای منـزلــت

سیّد محمّد صالحی کوشا

حریم تو بوی خدا می دهد
شمیم خوش ربّنا می دهد

رواق تو رونق فزای بهشت
ضریح تو دل را جلا می دهد

نسیمی که از کوی تو می وزد
دل عاشقان را صفا می دهد

هر آن کو ، که شد زائر کوی تو
دلش بوی مهر و وفا می دهد

حدیثی دل انگیزم آمد بیاد
پیامی که آن مقتدا می دهد

که«مَن زارَ عَبدالعَظیم بِرِِی»
که«مَن زارَ کَرب و بَلا»می دهد

تو آن سرو بالا بلندی که عشق
بدستت گُل« هَل اَتی »می دهد

تو از نسل پاکان و پاکی تو راست
و حق نور تقوا تو را می دهد

محیط کریمانه ات سبز باد
که گنج سعادت به ما می دهد

جگر گوشه ی سبط پاک رسول
که بوی خوش مجتبی می دهد

کلید در گنج عزّت ، خدای
به حکمت بدست شما می دهد

سراج منیری و نور امید
نگاهت به عالم ضیا می دهد

هر آن کس که مهر تو دارد به دل
کجا دل به راه خطا می دهد

عبّاس براتی پور



کسی که راه به باغ تو چون نسیم گرفته
صراط را زهمین راه مستقیم گرفته

تو از عشیرۀ عشقی تو از قبیلۀ قبله
که عطر، مرقدت جنه النّعیم گرفته

گدای کوی تو امروزه نیستم من و دانی
سرم به خاک درت اُنس از قدیم گرفته

همیشه سفرۀ دل باز کرده ام به حضورت
که فیض باز شدن ، غنچه از نسیم گرفته

برین بهشت مجسّم قسم که زائر قبرت
به کف برات نجات خود از جحیم گرفته

همیشه عبد ، حقیر است در برابر معبود
به جز تو کی سِمت عبد با عظیم گرفته؟

مَلک غبار زِ قبر تو تا نرُفته نرفته
در این مُقام ، فلک خویش را مقیم گرفته

چگونه چشم کرم زین حرم نداشته باشم
که هر کبوتر تو ذکر یا کریم گرفته

کسی که زائر تو شد ، حسین را شده زائر
که رنگ و بو حرم تو از آن حریم گرفته

علی انسانی



چشم ما چون چشم زمزم از فراقت اشکبار
او غریب شهر یثرب ، تو غریب این دیار


داشتی از کینه های خصم بر چهره غبار
تیره بُد هَمواره از ظلم عدویت روزگار

گوهر اشک ملائک می شود اینجا نثار
حنجر دلدادگانت ناله دارد – زار زار

قطره قطره اشک ما شد لاله های داغدار
جان هستی از غم جانسوز تو اندوهبار

جان زِ ماتم در جنون ،یعنی که گشته بی قرار
ماه شد گلبرگ خون و مهر شد گلگون عذار

قلب ما چون قلب هستی در عزایت سوگوار
ای چو جدّت مجتبی دیده جفا از دشمنان

در طریق پیروی از اهل بیت مصطفی
ای مطیع امر حق یا حضرت عبدالعظیم

نی زِ چشم عاشقان تنها بریزد اشک غم
سینه ی دلبستگانت شعله دارد – آه آه

در عزای جانگدازت ای غریب ملک ری
قلب عالم از شرار داغ تو اندوهگین

دل زِ غم لبریز خون،یعنی که گشته بی شکیب
بس که ازچشمان"یاسر"ریخت خوناب جگر

محمود تاری(یاسر)


گر به کوی صفا مقیم شوی

زائر سیّد الکریم شوی

گر ز خمخانه اش عبورکنی
مستی از باده ی حضور کنی

دیده را از غبار راه بشوی
خویش را در حریم دوست بجوی

آشنایی نشانه اش اینجاست
عشق دار الزیّاره ی دل هاست

خضر اگر عمر جاودان دارد
سر بر این طرفه آستان دارد

چیست این قبّۀ بلند آیین؟
کیست این روشنای اهل یقین؟

کیست این روح بخش راه کمال؟
آشنای مقام احمد و آل

کیست این پیرو ولایت ناب؟
روح تفسیر آیه های کتاب

عشق از چشم خون فشان پیداست
منزل از گرد کاروان پیداست

معرفت گر به جانت آمیزد
رستگاری به دامنت ریزد

عصر غیبت که دور وانفساست
سایۀ امن ، آستان ولاست

جعفر رسول زاده (آشفته)

روح والای پاکی و تقوی

حضرت حمزه سیدالشّهدا

روشن از او چراغ خانه دین

معر فت قطره بود و او دریا

بیت ناب قصیده عزت

واژه سرخ عشق را معنا

تکسوار قبیله خورشید

باسفند کمال ره پیما

بازوی پر صلابت توحید

شرک از خشم او نشسته زپا

«چراغ روشن عشق»

فروغ عترت و قرآن توان دید
حریم یک تن از آل پیمبر
مزار حضرت عبد العظیم است
که زوّارش"کَمَن زارَ اَلْحُسَین"است
به دلها این حرم شد پرتوافکن
دَرِ باغی ست از گلزار جنّت
نمی گردد خزان , هرگز بهارش
ببوس این درگه پر نور و طاهر
بیا جان خود اینجا شستشو کن
اجازت از خدا گیر و رسولش
به اذن یازده معصوم دیگر
بگو بسم الّه و ، الله اکبر
به گوش جان او آید ندائی
محبّ آل عصمت کامیاب است
که بی حد است الطاف الهی

به دیوار و در این بیت توحید
بُوَد این بارگاه روح پرور
در اینجا قبر مولایی کریم است
به اولاد حسن ,او فخرو زین است
چو اینجا شد چراغ عشق روشن
بُوَد این درگه از ابواب رحمت
که اشک عاشقان , شد جویبارش
تو ای زائر به تعظیم شعائر
بیا اینجا به اشک خود وضو کن
بپا خیز و بخوان اذن دخولش
به اذن حیدر و زهرای اطهر
قدم چون می نهی داخل از این در
زند چون حلقه براین در گدائی
که ای سائل دعایت مستجاب است
بخواه از رحمت حق آنچه خواهی
(حسان) اینجا مطاف مومنین است
در گلزار جنّت در زمین است

حبیب چایچیان (حسان)



با دوستان فاطمه ، لطف عمیم داشت
با آنکه نام و شهرت « عبدالعظیم » داشت

هر کس که پاس بندگی آن حریم داشت
با مهر و عشق و عاطفه عهدی قدیم داشت

عطر بهار وحی و صفای نسیم داشت
یعنی که ره به چشمه فوز عظیم داشت

روحی درآستان ولایت مقیم داشت
دستی پر از کرامت و طبعی کریم داشت

راهی به آستان خدای رحیم داشت
با آنکه جان روشن و قلب سلیم داشت

با اهل بیت رابطه ای مستقیم داشت
چون درک کرده بود ، مقام کلیم داشت

از بوستان فاطمه ، عطر و شمیم داشت
خواندند اهل معرفت او را « نگین ری »

از شهر بند رنج و غم ، آزاد می شود
این یاس گلشن "حسن" ،این عاشق" حسین"

گلواژه حدیث از آ‌ن لعل جان فزا
از محضر سه حجّت معصوم فیض برد

مثل کبوتران حرمخانه « رضــا »
شاگرد پاکباخته مکتب « جــواد »

از پرتو هدایت « هــادی » اهل بیت
ایمان خویش را به امامش ارایه کرد

با خاندان وحی پُل ارتباط بود
طور تجلّی سه امام هُمام را

شب تا به صبح شعر « شفق » را مرور کرد
مرغ سحر که زمزمه « یا کریم » داشت

محمدجواد غفورزاده(شفق)