||اا اسم اعــظـــم اا||
تبهای اولیه
اسماء الهی کلماتی هستند که با نظر به یکی از صفات الهی، به ذات پروردگار اشاره دارند. برای نمونه لفظ شافی با توجه به صفت- شفادهنده -به ذات خداوند اشاره میکند.
اسماء الهی واسطه بین ما و خدا هستند و ما در هر موردی خداوند را با اسم مناسبآن مورد می خوانیم. مثلا هرگاه درخواست بخشایش گناهان خود را داشته باشیم، خداوندرا با لفظ -یا غفور- می خوانیم و برای درخواست بهبود یک بیمار، لفظ -یا شافی- رابکار می بریم، زیرا هر کدام از اسماء الهی اثر ویژه خود را دارند.
برخی اسماء معنی عامی دارند و به جای چند اسم دیگر می توان آن ها را به کار برد، مثل لفظ علیم که اعم از سمیع و بصیر و شهید است؛
به همین دلیل شکل اسماء از نظروسعت و ضیق معنا، در هم تداخل می کنند تا جایی که به اسمی منتهی شوند که دیگر اسمی مافوق آن نباشد
و به آن اسم اعظم یا اسم الله الاکبر گفته می شود. (البته اسم الله الاکبر به معنای دیگری هم به کار رفته است) و چون یک اسم هر چه وسیع تر باشد، آثار و برکات آن هم بیشتر خواهد بود،
اسم اعظم دارای وسیع ترین محدوده اثر و برکت است، به گونه ای که هر امر و اثری را در عالم شامل خواهد شد.
در احادیث اسلامی وارد شده که هرکس خدا رابه آن اسم اعظمش بخواند دعای او مستجاب میشود.
و باز وارد شده است که اسم اعظم الهی، ازاسرار میباشد، و دانستن آن کلید گشایش بسیاری از مشکلات است، و به همین دلیل جزپیامبران و امامان (ع) کمتر کسی بدان دست خواهد یافت.
امام صادق(ع) فرموده است: به عیسی بن مریم (ع) دوحرف آن عطا شده بود،موسی (ع) چهار حرف، ابراهیم(ع) هشت حرف، نوح (ع)پانزده حرف، آدم (ع) بیست و پنج حرف ومحمد (ص) هفتاد و دو حرف را میدانست ،و یک حرف، از آن حضرت هم مخفی بود(1).
در روایت دیگری(2)میخوانیم: اسم اعظم خداوند متعال هفتادو سه حرف است، و«آصف بن برخیا» فرزند خواهر سلیمان (ع) یک حرف آن را میدانست، که توانست بدان تکلم کند و زمین را مهار سازد و تخت بلقیس را با یک چشم به همزدن،نزد سلیمان (ع) بیاورد و زمین به حالت اول برگردد(3)
در روایت دیگری آمده: به حضرت عیسی (ع) دو حرف از "اسم اعظم" عطا شدهبود، که به بیان قرآن میتوانست: به اذن خداوند کور مادرزاد و بیمار مبتلا به پیسی را شفادهد و نیز مردگان را زنده گرداند(4).
در روایت دیگری میخوانیم: عمر بن حنظله، به امام باقر(ع) گفت: ای مولای من!من گمان میکنم نزد تو مقام و منزلتی دارم.
امام باقر (ع) فرمود: آری، همینطور است.
عمر بن حنظله گفت: حال که چنین است، من از تو درخواستی دارم.
امام فرمود: درخواست تو چیست؟
عمر گفت: میخواهم"اسم اعظم خداوند" را به من بیاموزی!
امام باقر(ع) فرمود: آیا طاقت فهم و درک آن را داری؟!
عمر گفت: آری.
امام (ع) فرمود: داخل اتاق شو.
وقتی «عمر» داخل اتاق شد، امام باقر(ع) دست خود را روی زمین گذاشت، اما بدون فاصله اتاق تاریک شد، به طوری که از ترس، ناله و فریاد «عمر» بلند گردید!
امام باقر(ع) فرمود: چه میگویی؟ آیا"اسم اعظم" را به تو بیاموزم؟
عمر گفت: نه، آنگاه امام(ع) دست خود را از روی زمین بر داشت و فضای اتاق بهروشنایی و حالت اول بر گشت(5)
در روایاتی هم میخوانیم: افرادی به حضور حضرت امام حسین(ع) رسیدند وتقاضای آموختن"اسم اعظم الهی" را کردند، و چون از تلقی آن ناتوان ماندند،ازاین تقاضا منصرف شدند(6)
و امام صادق(ع) فرموده است[="]: ان سلمان، علم الاسمالاعظم[/](7) و لذا به اسرار غیبی و وقایع پشت پرده دانا بوده و گاهی آنها را بیان می کرده است.
پی نوشت:
1- نفسالرحمن، ص 310; بصائر الدرجات، ص 9 – 228.
2-نفس الرحمن، ص 310; بصائر الدرجات، ص 9 - 228 .
3-نمل/40
4- نفس الرحمن، ص 310 .
5- نفس الرحمن، ص 311; بصائر الدرجات، ص 230 .
6- نفس الرحمن، ص 311; اثبات الهداة، ج 5، ص 194 .
7-.الاختصاص،ص 8; اختیار معرفة الرجال، ص 11; بحارالانوار، ج 22، ص 341;
اولا طاها جان دوست عزیز بسیار ممنونم که این تاپیک را زدی چند سوال را داشتم
1- چرا خداوند یک حرف را از پیامبر مخفی داشت
2- چرا با اینکه می گویند اینها در قران کریم هم هستند و اگر چند تا از این حروف در قران هستند چگونه عربی می باشند چون عربی28 حرف بیشتر ندارند در صورتی که اینها 73 حرف است و شاید کلمه باشند یا اینکه چند حرف به هم چسبیده مثل حروف مقطعه باشند
سوال اول هم اراده خداوندی است ولی هر کار خداوندبی دلیل نیست که شاید هم ما ندانیم
- آيتالله محمد ناصري دولتآبادي
حضرت آيتالله سيد محمد كشميري، استاد ما و از اولياي الهي و اوتاد بود. علماي نجف دربارة عظمت پدر ايشان حضرت آيتالله سيد مرتضي كشميري ميگفتند، اگر ايشان ادّعاي نبوت ميكرد نميتوانستيم ردّ بكنيم. ايشان اهل چنين ادّعاهايي نبود و علماي نجف براي بيان عظمت معنوي ايشان چنين ميگفتند. ايشان ارتباط فوقالعادهاي با حضرت حقّ، داشت و معجزات و كرامات عجيب و بسياري از ايشان نقل شده است. داستانهاي محيّرالعقولي که بعضي از آنها را به خاطر دارم. آيتالله سيد مرتضي هم همينطور بود. معروف و مشهور بود که در نجف، فقط شبهاي جمعه از خانه بيرون ميآمد و به حرم اميرالمؤمنين(ع) مشرف ميشد و تا قبل از اذان صبح به منزل باز نميگشت. ايشان چيزي از كسي قبول نميكرد. مجتهدي مسلم و خيلي مورد توجه همگان، امّا کاملاً منزوي بود. از خانه بيرون نميآمد و چيزي از بازار نميخورد. خودش آردي در منزل تهيه ميكرد و به نانواي متديّني ميداد كه براي ايشان اين نان را ميپخت. خطّش خيلي زيبا بود. تابلوهايي را با عبارت «يا صاحب الزمان أغثني يا صاحب الزمان ادركني» مينوشت و به پسرش ميداد. او هم آن تابلوها را چاپ ميكرد و ميفروخت و پولش را به پدر ميداد. پدر هم زندگي خود را با آن اداره ميكرد. آن وقت ايشان استاد اخلاق ما بود. من به خدمت ايشان ميرسيدم. خودشان مكرّر به بنده ميگفتند: «به يك حمد خواندن، مرده زنده ميكردم». يكي از دفعاتي که به ديدار ايشان رفته بودم، از ايشان اسم اعظم را خواستم. ايشان ندادند ولي گفتند اگر اسم اعظم را ميخواهي به در خانة امام زمان(ع) برو و از اين اسم شريف: «يا صاحب الزمان أغثني يا صاحب الزمان أدركني» نگذر. اين اسم اعظم حق است، به آن توجه داشته باش. به دنبالش اين ماجرا را براي بنده تعريف کردند که، سفري به خراسان رفته بودم. در مسير برگشت از تهران به قم رفتم تا يکي از آشنايان و بستگان را ببينم و بعد به عراق بازگردم. در نيمه شبي كه هوا سرد بود، اتوبوس مرا جلوي صحن حضرت معصومه(س) پياده كرد. من هم پياده شدم. امّا من پيرمرد هشتاد و پنج ساله با چمدان و ساك كجا بروم؟ من که آدرس را بلد نيستم و كسي هم نيست که از او نشاني را بپرسم. مقداري ايستادم، ديدم خبري نشد. با خودم گفتم ما که صاحب و ملاذ و ملجأ داريم. بهتر است از ايشان استمداد کنم. ميگفت، ساك را به يك دست گرفتم و عصا و چمدان را هم به دست دیگر. چشمانم را بستم و در پيادهرو به طور مرتب ميگفتم: «يا صاحب الزمان أغثني يا صاحب الزمان أدركني» مكرّر اين اسم را تکرار ميکردم و راه ميرفتم. يكدفعه سنگين شدم و بعد از آن نگاه كردم و ديدم بر در يك خانهام. نگاه كردم، ديدم اسم همين اقوام ما بر در نوشته است. در زدم، آمد و ديدم خودش در را باز کرد و متحيرانه از من پرسيد، چطور و با چه آمدي؟ گفتم آمدم ديگر و به داخل خانه رفتم.
اسم حضرت بقيـةالله(ع) اسم اعظم حضرت حقّ است. در گرفتاريهاي روحي، معنوي، جسمي، مادي توجه و توسّلتان به اين اسم شريف باشد. خدا شاهد است بنده مكرّر گرفتاريهاي مختلفي داشتم مخصوصاً در فشارها و ناراحتيهاي خارجي با اين ذکر نتيجة قطعي گرفتهام. ذکر «يا صاحب الزمان اغثني يا صاحب الزمان ادركني» را يادداشت كنيد و در مواقع گرفتاري متوسّل و متوجه به حضرت بقيـةالله ـ روحي له الفدا ـ بشويد، انشاءالله نتيجه قطعي خواهيد گرفت. اين ذکر، عدد هم ندارد و ايشان به من عدد نفرمودند که براي جواب گرفتن چند بار آن را تکرار کنم. لازم است مرتب آن را تکرار کنيد و همين طور بگوييد.
ماهنامه موعود شماره 100
[quote=irainian;7045
1- چرا خداوند یک حرف را از پیامبر مخفی داشت
خدا را سپاس که جواب اولی را یافتم این است که درست که پیامبر اکرم صلوات خدا واهل اسمان وزمین بر او باد عظیم است ولی خداوند اعظم است ممکن است پیامبر تحمل چنین حرفی را نداشته است زیرا به هرکس به قدر تحمل ایشان خداوند عطا می فرمایند
در روایات زیادى روى مسأله «اسم اعظم خدا» تكیه شده، و از آنها استفاده مىشود كه اگر كسى خدا را به اسم اعظمش بخواند دعاى او مستجاب مىگردد، و هرچه از خدا بخواهد به او مىدهد، و لذا در ذیل بعضى از این روایات آمده است «والَّذى نفسى بیده لقد سئل الله باسمه الاعظم الَّذى اذا سئل به اعطاه و اذا ادعى به اجاب»(1) [قسم به كسى كه جانم بدست او است، او خدا را به اسم اعظمش خواند، همان اسمى كه اگر خدا را به آن بخوانند عطا مىكند و اگر دعا به آن كنند اجابت مىنماید.]
مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار روایات زیادى درباره اسم اعظم و این كه كدام یك از نامهاى خدا است؟ نقل مىكند كه ذكر همه آنها به درازا مىكشد، از جمله در روایتى از امام صادق (ع) آمده است «اسم الله الاعظم در سوره حمد پراكنده است».
و نیز در بعضى از روایات مىخوانیم «بسم الله الرحمن الرحیم به اسم اعظم خدا از سیاهى چشم به سفیدى آن نزدیكتر است».
در روایات دیگرى نامهاى مقدس دیگرى از نامهاى خداوند و اسماء حسنى و آیات قرآن ذكر شده كه هریك از دیگرى پرمعنىتر مىباشد(2)
ولى سخن در اینجا است كه آیا اسم اعظم یك كلمه یا یك جمله یا آیهاى از آیات قرآن مجید است، و این همه تأثیر و قدرت در الفاظ و حروف آن نهفته شده، بىآنكه هیچ قید و شرطى داشته باشد؟
یا این كه اثر از آن این الفاظ است به ضمیمه حالات و شرائطى در گوینده از نظر تقوا و پاكى و حضور قلب و توجه خاص به خدا و قطع امید از غیر او و توكل كامل بر ذات پاك او.
یا این كه اسم اعظم اصولًا از مقوله لفظ نیست، و اگر پاى الفاظ به میان آمده اشاره به حقایق و محتواى این الفاظ است، و به تعبیر دیگر مفاهیم این الفاظ باید در جان انسان پیاده شود و او متخلق به معنى آن گردد، و به مرحلهاى از كمال برسد كه دعاى او مستجاب و حتى تصرف او در موجودات تكوینى به فرمان خدا نافذ گردد.
از این سه احتمال، احتمال اول بسیار بعید به نظر مىرسد كه حروف و الفاظ بدون تكیه بر محتوا و بدون توجه به اوصاف و حالات گوینده چنان اثرى داشته باشد، هرچند در افسانههایى كه به نظم و نثر در بعضى از كتب آمده چنین منعكس است كه حتى اهریمن مىتوانست با در اختیار گرفتن اسم اعظ تكیه بر جاى سلیمان زند و كارهاى او را انجام دهد
اینگونه برداشت از اسم اعظم بسیار از روح تعلیمات اسلام دور است، بعلاوه همان داستان «بلعم باعورا» كه نشان مىدهد بعد از انحراف از مسیر پاكى و تقوا اسم اعظم را از دست داد، گواه بر این است كه این نام رابطه نزدیكى با اوصاف و حالات گوینده دارد. بنابراین حق مطلب یكى از دو تفسیر اخیر است و یا هر دو توأم با هم.
مرحوم علامه طباطبائى در تفسیر المیزان بعد از اشاره به مسأله اسم اعظم چنین مىگوید «نامهاى خداوندى عموماً، و اسم اعظمش خصوصاً، هرچند در عالم هستى و وسائط و اسباب نزول فیض در این جهان مؤثر است، ولى تأثیر آن مربوط به حقایق این اسماء است نه خود الفاظى كه دلالت بر آن مىكند و نه به معانى متصوره در ذهن»(3). این سخن نیز تأكیدى است بر آنچه در بالا گفته شد.
پیام قرآن ج 4، حضرت آیت الله مكارم شیرازى و سایر همكاران
پىنوشت
(1)) بحار الانوار 93/ 225
(2)) بحارالانوار 223/ 93 تا 232.
(3)) المیزان 8/ 372
[=arial][=arial,helvetica,sans-serif]بعضي از اسامی :[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]الله، واحد، احد، صمد، اول، آخر، سميع، بصير، قدير، قادر، علی، اعلی،عليم، حليم، رحمان، رحيم، رازق، غور، غنی، قوی، قيوم و...[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]گفتنی است: منظور خواندن خدا به اين نامها، يا شمارش آن اسماء اين نيست كه هر كسی اين نامها را به زبان جاری كند يا آنها را بشمارد، سعادتمند و مستجابالدعوة و اهل بهشت است، بلكه هدف اين است كه به اين نامها ايمان آورده و پرتوی ازمفاهيم آن را در وجود خود منعكس نمايد، مثلاً مفهوم قادر، قوی، قيوم، رحمان، رحيم،عالم، غفور، و غنی و... را در وجود خويش منعكس كند.[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]در قرآن مجيد ميخوانيم: قال الذي عنده علم من الكتاب. آن كه بعضی ازعلم كتاب پيشش بود گفت و در آيه ديگر میخوانيم: قل كفي بالله شهيداً بيني وبينكم و من عنده علم الكتاب؛ بگو گواهی خداند كفايت میكند بين من و كسي كه علم كل كتاب پيش اوست و بين شما. (توجه، علم من الكتاب جزئی است و علم الكتاب كلی ) [/]
[=arial,helvetica,sans-serif]ابو سعيد خدری میگويد: از پيغمبر اكرم(ص) درباره معنای اين دو نوع پرسيدم فرمود: مراد از، الذی عنده علم من الكتاب برادرم آصف بنبرخيا وزير حضرت سليمان است و منظور (و من عنده علم الكتاب )برادرم علی بن ابيطالب است؟[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]از اين دو تعبير میفهميم بين كسانی كه دارای اسم اعظم الهی هستند تفاوت است يك دسته جزئی و دسته ديگر كلی.[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]از اين رو در روايات آمده است: اسم اعظم الهی هفتاد و سه حرف دارد، درنزد آصف بن برخيا با اين كه امر خارق العاده بزرگی انجام تنها يك حرفش بوده است ودرنزد ماه امامان 72 حرف میباشد.[/]
[/]
اسم اعظم الهى چيست ؟
[=arial,helvetica,sans-serif]عرف مردم تصور مى كنند كه اسم اعظم الهى , اسمى لفظى ازاسماى الهى است كه اگرخدا را با آن بخوانيم , دعاى ما را اجابت مى نمايد . اما ازآنجا كه آنها چنين اثرى را در هيچ يك از اسماى معروف خداوند نيافته اند ، حتى دراسم اللّه ،معتقد شده اند كه اين اسم مركب است از حروفى ناشناخته و رمزى . برخى ازكسانى كه اهل دعا و به ظاهر متخصص در ادعيه اند نيز معتقدند كه دلالت اسم اعظم بهطبع است نه به وضع لغوى . البته حروف اسم اعظم با توجه به نياز و موردتركيباتگوناگون به خود مى گيرد . اما بايد توجه داشت كه خداوند تبارك و تعالى نظام على ومعلولى را بر جهان حاكم كرده است . لذا نمى توان گفت صرف لفظ يا صورت يا حتى معناتوانايى خلق كارهاى عظيم دارد . بلكه آنچه تاثير دارد حقايق اسماى الهى است كه ازدسترس انسان عادى به دور است . از ايـن رو بـايـد گـفت كه معناى تعليم اسماى اعظمبه برخى انبياء (ع ) اين است كه خداوند راه انـقـطاع به سوى خودش را به آنها تعليمداده است و در اين مسير اگر اسم يا لفظى نيز باشد به ايـن دلـيل است كه الفاظ ومعانى آنها وسيله و اسباب اندكه به وسيله آنها حقايق به گونه خاصى حفظ مىگردند.[/]
[=arial,helvetica,sans-serif][=arial,helvetica,sans-serif]تعداد اسم اعظم الهى چند عدد است ؟[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]ازآيات قرآنى تعداد خاصى ثابت نمى شود بلكه از آياتى نظير : اللّه لا اله الا هولهالاسماء الحسنى ( طه / 8 ) و و للّه الاسماء الحسنى فادعوه بها ( اعراف / 180)استفاده مى شود كه هر اسم نيكويى در جهان براى خداوند است وتعداد آنها محدود نيست.البته در قرآن كريم 127 اسم از اسماى الهى ذكر شده است.[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]منظور از اسم اعظم الهی چيست؟[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]در روايات زيادیروی مسأله «اسم اعظم خدا» تكيه شده، و از آنها استفاده می شود كه اگر كسی خدا رابه اسم اعظمش بخواند دعای او مستجاب مي گردد، و هرچه از خدا بخواهد به او میدهد،و لذا در ذيل بعضی از اين روايات آمده است «وَالَّذي نَفْسي بِيَدِهِ لَقْد سَئَلَاَللهَ باسمِهِ الاَعْظَمِ الَّذي اِذا سُئلَ بِه اَعْطاهُ وَ اِذا ادُعِي بِهاَجابَ» (بحار الانوار 93/ 225) [قسم به كسي كه جانم بدست او است، او خدا را به اسماعظمش خواند، همان اسمي كه اگر خدا را به آن بخوانند عطا ميكند و اگر دعا به آنكنند اجابت مينمايد].[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]از جمله در روايتي ازامام صادق (ع) آمده است «اسم الله الاعظم در سوره حمد پراكندهاست».[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]و نيز در بعضي از روايات ميخوانيم«بسم الله الرحمن الرحيم به اسم اعظم خدا از سياهی چشم به سفيدی آن نزديك تراست».[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]در روايات ديگری نامهای مقدس ديگریاز نامهای خداوند و اسماءِ حسنی و آيات قرآن ذكر شده كه هر يك از ديگریپرمعنیتر ميباشد (بحارالانوار 93/ 223 تا 232).[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]مفاهيم اين الفاظ بايد در جان انسان پياده شود و او متخلق به معنی آنگردد، و به مرحلهای از كمال برسد كه دعای او مستجاب و حتی تصرف او در موجوداتتكوينی به فرمان خدا نافذ گردد.[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]از اين سه احتمال، احتمال اول بسياربعيد به نظر ميرسد كه حروف و الفاظ بدون تكيه بر محتوا و بدون توجه به اوصاف وحالات گوينده چنان اثري داشته باشد، هرچند در افسانههايی كه به نظم و نثر در بعضی از كتب آمده چنين منعكساست كه حتي اهريمن میتوانست بادر اختيار گرفتن اسم اعظم تكيه بر جای سليمان زند و كارهای او را انجامدهد.[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]اينگونه برداشت از اسم اعظم بسياراز روح تعليمات اسلام دور است.[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]مرحوم علامه طباطبائی در تفسيرالميزان بعد از اشاره به مسأله اسم اعظم چنين میگويد: «نامهای خداوندی عموماً، و اسم اعظمش خصوصاً،هرچند در عالم هستی و وسائط و اسباب نزول فيض در اين جهان مؤثر است، ولي تأثير آنمربوط به حقايق اين اسماء است نه خود الفاظي كه دلالت بر آن ميكند و نه به معانیمتصوره در ذهن» (الميزان 8/ 372.). اين سخن نيز تأكيدی است بر آنچه در بالا گفته شد.[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]اسم اعظم در قرآن كريم، در چه سورههايی آمده است؟[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]1- گسترة اسمای حُسنای الهی، به نقطهای پايانمیيابد كه اسمی وسيعتر از آن نيست. اسمی است كه همة حقايق اسمای الهی را در برمیگيرد و همة آثار بدان منتهی ميشود و آن كلمه جلاله "اللّه" است. به اين اسم،اسم اعظم گفته میشود.[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]2- ويژگی اسم اعظمآن است كه تمام اشيا در مقابل حقيقت آن، رام و خاضعند، از اين رو، اگر دعا، طلبیحقيقی باشد به گونهای كه دعا كننده، به طور حقيقي، از تمام وسايل و اسباب، دستبرداشته برای برآورده شدن نيازهايش به خداوند و اسم اعظم او متوسّل شود، به حقيقتاسمی پيوند خورده كه با حاجتش متناسب است. در نتيجه، آن اسم، به حقيقتش تأثيركرده و دعاي او مستجاب ميشود.[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]روشن است چنينتأثيری، برای حقايق آن اسم است، نه صرفاً لفظش ، و چون اسم اعظم از همهاسمای، گستردهتر است، آثارش نيز، در عالم وسيعتر و دامنهدارترمیباشد.[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]3- هر چند رواياتی وجود دارد كه "بسم اللّه الرحمن الرحيم"، به اسم اعظم، نزديكتر است يا اسم اعظم در آية الكرسي و اوّل سورةآلعمران است، و نيز، روايتی كه میفرمايد: حروف اسم اعظم، در سورة حمد، پراكندهاست و امام، آن حروف را میشناسد و هر وقت بخواهد آن را تركيب نموده با آن دُعا میكند و دعايش مستجاب می شود و روايات ديگر كه در اينباره آمده است. اما همانگونه كه گفته شد، تأثير حقيقی، تنها مربوط به لفظ آن اسم نيست و اسمای الهی وبخصوص، اسم اعظم او، با وجودي كه در عالم مؤثر بوده و وسيلة فرود آمدن فيض ذاتخداوند متعال است، اما اين تأثير، به خاطر حقايق اين اسما است، نه الفاظشان. ازاين رو، همة توجه به كار برنده اسم اعظم، بايد بر آن حقايق تمركز يابد، نه بر ظاهراسم.[/][/]
یک کلمه میگم هرکس باور کنه به خود خدا قسم اسم اعظم اینطوری حاصل میشه
استقامت در بندگی...
استقامت در بندگی...
استقامت در بندگی...
ولی کو کسی که جدی بگیره و عمل کنه...:Ghamgin:
بسم الله الرحمن الرحيم
بنا به روايات بسياري که از ائمه عظام حاصل شده است اسم اعظم در حقيقت ميزان معرفت بنده به حضرت ذوالجلال است
اين که مي گويند فلان پيامبر يک حرف داشته فلان پيامبر دو حرف اين در حقيقت به معناي ميزان معرفت آنان از ذات ذوالجلال بوده است
و اينکه هفتاد و دو حرف در نزد رسول گرامي اسلام محمد مصطفي صلوات الله عليه و اله و اهل بيت گراميشان بوده به خاطر اين است که آن ذوات مقدس نهايت معرفت و شناخت را که براي بشر ميسر بوده را نسبت به ذات ذوالجلال داشته اند..
و اينکه يک حف در نزد ذات يکتاي بي همتايش مستور است به اين معنا است که هيچ کس نمي تواند به غايت شناخت از ذات پاکش برسد
چرا که چه کسي را تاب درک آن عظمت بي همتاست؟
شاهد بر اين کلام کلام زيباي حضرت مصطفي صلي الله عليه و اله مي باشد که براي من و خدايم ساعاتي است که هيچ ملک مقرب و هيچ پيامبر مرسلي را تاب ان نيست.
پس اسم اعظم و اشراف به آن از شناخت بنده و انقطاع او به سمت ذات رب العالمين و فنايش صورت ميگيرد
که هرچه درجه اين فنا و اتصال بيشتر باشد فعل او فعل مولا و کلام او کلام مولا خواهد شد
انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له کن فيکون
و وقتي بنده صبغه رب شد او نيز وقتي مي گويد کن فيکون مي شود.
و اين است واقعيت اسم اعظم
پس بجاي بازي با کلمات بندگي کنيم و قدم در جاي قدم ائمه گذاريم تا به اسم اعظم دست يابيم.
التي به تدبير حکمتک و شواهد حجج انبيائک يعرفونک بفتن القلوب و انت في غوامض مسرات سريرات الغيوب:Gol:
[="Blue"]
[="DarkGreen"] سهم اهل بیت(ع) از اسم اعظم
همانطور که در بعضی روایات بیان شده، اسم اعظم، 72 حرف دارد و حضرت آدم و حضرت نوح 25 حرف، حضرت موسی 8 حرف، حضرت عیسی 4حرف، آصف برخیا یک حرف آن را داشتند. [/]
اختصاصی حوزه نیوز: آیت الله ناصری از اساتید حوزه در شرح روایتی از امام باقر(ع) با بیان حدیثی سهم اهل بیت(ع) از اسم اعظم خداوند را تبیین کردند.
مرحوم شیخ کلینی در کتاب شریف کافی که از کتب معتبر حدیثی شیعه است، از امام باقر (ع) این روایت را نقل کرده است: «بُنی الاسلامُ عَلی خَمسِ: الصلاة و الزکاة و الصومَ والحجُ والولایة و لَمْ یُنادِ بِشیءٍ ما نودِیَ بِاالوَلایة یومَ الغَدیر» (کافی ج 2 ص 21)، اسلام بر پنج پایه استوار می باشد: نماز، زکاة، روزه، حج، ولایت و به هیچ یک از اینها به اندازه ولایت در روز غدیر سفارش نشده است.
[="Purple"]
* اقسام ولایت[/]
ولایت بر دو قسم است: ولایت تکوینی و ولایت تشریعی.
ولایت تکوینی، نیز، دو قسم است، یک قسم آن «ولایت کلیه الهیه» است و دیگری، «ولایت جزئیه الهیه» میباشد. ولایت «تکوینی کلیه»: ولایتی است که اراده اش در همه زمانها، مکانها و در همه اشیا، نافذ باشد. «ولایت تکوینی کلیه» یعنی فرمانروایی در همه جا، همه وقت و نسبت به همه افراد، این ولایت تکوینی، مختص ذات احدیت است: إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ. (سوره یس، آیه 82)
علم، قدرت، عدالت و حیات خداوند، همگانی و همه جایی است و برای تمام زمانها است؛ یعنی اگر خداوند، اراده کند میلیاردها منظومه مثل منظومهای که ما میبینیم را ایجاد کند، ایجاد میکند. خداوند تبارک و تعالی همچنین یک ولایت جزئیه هم دارد که این ولایت، جزئیه را به چهارده نور مقدس(ع) و انبیاء(ع) اعطا نموده است.
[="Red"]*اسم اعظم خداوند چند حرف است[/]
همانطور که در بعضی روایات بیان شده است، اسم اعظم، 72 حرف دارد و حضرت آدم و حضرت نوح 25 حرف، حضرت موسی 8 حرف، حضرت عیسی 4حرف، آصف برخیا یک حرف آن را داشتند.
لکن تمام این 72 حرف نزد نبیاکرم(ص)، امیرالمومنین(ع) و فرزندان آن حضرت میباشد، البته در کتاب قصص الانبیاء به نقل از کتاب کافی اینطور نیز نقل شده است که؛ خداوند تعالی، اسم اعظم خود را بر هفتاد و سه حرف قرار داد به حضرت آدم و حضرت نوح 25 حرف، به حضرت ابراهیم 8 حرف، به حضرت موسی 4 حرف، به حضرت عیسی 2 حرف، و به محمد((ص))72 حرف اعطا نمود و یک حرف را پنهان داشته است. قصص الانبیاء (قصص القرآن) ص15.
[="Purple"]*دو جنبه «یلالحقی ویلالخلقی»[/]
خداوند چهارده نور مقدس(ع) را فرستاد که دارای دو جنبه هستند، یکی جنبه «یل الحقی» که ارتباط آنها با خداوند را تبیین میکند و دیگری جنبه «یل الخلقی» که ارتباط آنان را با انسان ها تفسیر میکند.
امیرالمومنین(ع) فرمود: «انا وجهالله» من «وجه» خدا هستم، یا در روایات متعددی، وارد شده است که حضرت فرمود: «انا النقطة» یعنی من نقطه هستم و یا می فرماید: «من در حروف، نقطه و در اعداد یک هستم».
با نقطه حروف تشکیل میشود و با عدد یک، اعداد شکل میگیرد و یا در دعای ندبه میخوانیم «اَین وجهالله الذی یتوجه به الاولیا» این سؤال مطرح میشود واقعاً چرا حضرت امیرالمومنین(ع) و دیگر ائمه(ع) وجهالله هستند؟
یعنی اینکه هر کسی را که میخواهی بشناسی، با صورتش میشناسی، با دست، پا و لباس که نمیشود کسی را شناخت!
اگر میخواهی، خدا را بشناسی، باید، اهلبیت(ع) را بشناسی و درِ خانه اهل بیت (ع) را دق الباب کنی. اگر میخواهی بفهمی که خداوند دارای ولایت است یا نه، درِ خانه امیرالمؤمنین (ع) و دیگر ائمه (ع) وارد شو، نگاه کن ببین اوصاف امیرالمؤمین (ع) چیست؟
اگر میخواهی علم، قدرت، عدل و هر صفتی از صفات حمیده الهیه را بشناسی، باید در خانه اهلبیت(ع) را بزنی. درِ خانه که را بزنی، امیرالمومنین(ع) میفرماید: «من بندهای از بندگان پیغمبر (ص) هستم «انا عبد من عبید محمد(ص) علمنی رسولالله»... حالا فکرکن، که رسولالله با این مقام و منزلت از چه جایگاه علمی و معرفتی بهرهمند است!
[="Magenta"]*علم امیرالمؤمنین (ع) [/]
هر چه از امیرالمومنین سوال میکردند، حضرت بلافاصله پاسخ آن را میدادند، یک روز جمعیت نشسته بودند، خلیفه دوم به امیرالمومنین(ع) گفت: چطور شما به همه سوالها جواب میدهی؟ حضرت دوتا از انگشتان خود را به او نشان داد و فرمود: این چند تا است، عمر، گفت: دو تا، حضرت فرمود: چرا فکر نکردی و پاسخ دادی؟ گفت: این که فکر نمیخواهد، پیداست که دو تاست. حضرت فرمود: تمام مطالب بر من همینطور هست؛ بنابراین امیرالمومنین (ع) باب ولایت است، هر کسی توان شناخت حضرت را ندارد.
وقتی خداوند، انسان را آفرید، ضوابطی هم برای انسان، تعیین کرد، وجود این ضوابط نشان دهنده محبت و علاقه خداوند به مخلوقاتش میباشد، خواست خداوند اینطور است که انسانها، طبق یک نظم مرتب و یک کتاب قانون عمل کنند، چون آسایش مخلوقات و ترقی و تعالی آنها، با عمل به کتاب قانون خداوند، تأمین میشود.
در نتیجه خداوند، انبیا را انتخاب کرد و تعیین پیامبر (ص) بر عهده خود حضرت حق، میباشد زیرا پیامبر(ص)، نماینده حق در عالم وجود است و واسطه بین خالق و مخلوق میباشد.
[="Purple"]*انتخاب پیامبر و امامت از سوی خدا [/]
ما برای ازدواج فرزندان خود با این که خیلی دقت میکنیم، اما بعد از چند ماه میبینیم بعضاً موفق نبوده و سرانجام به شکست میانجامد. حالا با این اوصاف، چطور انسان میتواند خودش پیامبر (ص) و امام (ع) انتخاب کند.
لذا بزرگان با دلیل و برهان عقلی ثابت کرده اند، تعیین پیامبر به عهده حضرت احدیت است و این پیامبر باید دارای دو جنبه باشد: یکی جنبه «یل الحقی» و دیگری «جنبه یل الخلقی». امام هم همینطور است، امام را نیز باید خداوند تعیین کند.
[="DarkGreen"]*ویژگی امامت در نگاه اهل سنت و شیعه[/]
مثلاً اگر من بخواهم امام تعیین کنم، نهایتش این است که کسی مثل خودم را انتخاب میکنم.
اختلافی که بین شیعه و اهل سنت وجود دارد در چند جا است، یکی همین مسئله امامت میباشد. اهل سنت میگویند: بعد از پیغمبر، ما خودمان امام را تعیین میکنیم، حالا هر کسی شد! و میگویند: لازم نیست که امام عادل و معصوم باشد.
بلکه بالاتر از این را هم میگویند و معتقدند لازم نیست پیغمبر عادل باشد، عدالت جزء اصول دین نیست، حتی اگر بتپرست بود و یا اهل گناه بود، میتواند پیغمبر یا امام باشد!!
[="Magenta"]* ادله عقلی برای امامت [/]
شیعه معتقد است، انتخاب امام باید از طرف خداوند باشد، دلیل عقلی برای این مدعا وجود دارد، امام و پیغمبر را باید خدا تعیین کند. مثلاً سازنده ساعت، وسیلهای را در ساعت طراحی کرده است، که کارش میزان کردن عقربههای ساعت میباشد، تا نگذارد ساعت غیر منظم کار کند. حالا سخن این است که ساعتساز به فکرش رسید برای ساعت، یک معدّلی بگذارد که نه عقب برود و نه غیرمعمول به جلو برود (طبق نظم کار کند).
کارخانههای سنگین برای تنظیم حرارت، دستگاهی را کار میگذارند تا حرارت مولدها را کنترل کند، حال چطور میتوان تصور کرد، خداوند، این عالم را ایجاد کند و برای مدیریت و نظم آن هیچ کسی را معین نکند و بگوید: بروید خودتان پیغمبر و امام تعیین کنید!! آیا این مسئله عقلائی است؟ ابداً این طور نیست.
[="Purple"]*حقیقت شأن امام قابل بیان نیست
[/]
بزرگان فرمودهاند: خردها گم، متفکران سرگردان، دلها حیران، چشمها نارسا، بزرگان بسیار کوچک، دانشمندان متحیر، سخنوران کندزبان، خردمندان نادان، شاعران گنگ و فصیحان ناتوانتر از آن هستند که بتوانند، امام را تعیین کنند یا حقیقت شأن امام را آنگونه که هست، بیان نمایند.
[="Red"]* چه کسی میتواند امیرالمؤمنین (ع) را بشناسد[/]
پیامبر اکرم (ص) فرمود: «یاعلی، نشناخت خدا را جز من و تو، نشناخت مرا، جز تو و خدا، نشناخت تو را، جز من و خدا».
امامت یعنی زمامداری دین و کسی است که واجب الإتباع است، نظم عالم وجود به عهده اوست، حضرات معصومین (ع) فرمودند: مَثَل امام زمان (عج) در زمان غیبت، مَثَل خورشید است که در پشت ابر است. (کمال الدین و تمام النعمه ج1 ص253). خورشید برای جمیع موجودات حتی برای جمادات مؤثر است، وجود امام زمان (عج) هم همین طور هست «لولا الحجة لَساخَت الارضُ بِأهلها» اگر حجت خدا نباشد، زمین اهلش را فرو میبلعد، (امالی صدوق ص186). اگر امام نباشد مخلوقی در زمین نیست امام، ریشه درخت اسلام است، بیش از صدو هشتاد لقب برای امام ذکر کردهاند: «ستاره هدایت کننده، آب گوارا، ماء معین»، اگر امام نباشد، دنیا فاسد میشود، امام، سبب حیات عالم وجود است، نجات دهنده از مهالک میباشد، مثل امام مثل نوری است که گم شدگان را از وادی جهل نجات میدهد امام ابر بارنده است، خورشید تابنده و آسمان دارای سایه است، اینها بخشی از صفات و القاب امام و صاحب ولایت میباشد.
احکام خدا، بواسطه امام، به فعلیت میرسد و هر اثری که نخستین خلیفه بلافصل نبی اکرم (ص) دارد، آخرین وصی او هم آن ویژگی را دارد.
[/]
منبع