جهل عمری و رد پایی در تاریخ ...!

تب‌های اولیه

36 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
جهل عمری و رد پایی در تاریخ ...!

با سلام
بيهقي در سنن کبري(1)از شعبي روايت کرده است: عمر بن خطاب براي مردم خطبه خواند ،پس حمد ثناي الهي بجاي آورد و گفت: مهريّه زنان را زياد قرار ندهيد، و اگر به من خبر برسد که زني بيشتر از آنچه پيامبر به عنوان مهريّه پرداخته ،مهريّه قرار دهد ،من اضافه آن را گرفته و در بيت المال قرار مي دهم.:khandeh!:

سپس از منبر پايين آمد ،زني از قريش نزد او آمد و گفت::Sham:
اي امير مؤمنان! کتاب خدا سزاوارتر است که از آن پيروي شود يا سخن تو؟
گفت: بلکه کتاب خداوند ،
مطلب چيست؟
گفت: مردم را نهي کردي از اين که مهريه بالا بگيرند ،در حالي که خداوند در قرآن مي فرمايد: « وَآتَيتُم إِحدَاهُنَّ قِنطَاراً تَأخُذُوا مِنهُ شَيئاً»(2) ؛اگر مال فراواني(بعنوان مهر) به او پرداخته ايد ،چيزي از آن را پس نگريد].:Sham:

عمر دو يا سه مرتبه گفت: «کلّ أحد أفقه من عمر» ؛هر کسي از عمر داناتر است و بنا به نقلي گفت: «کلُّ الناس أفقه من عمّر حتي ربّات الحجال ألا تعجبون من إمام أخطأ و امرأه أصابت»(3) ؛تمامي مردم از عمر داناترند حتي زنان پرده نشين.:Sham:

آيا تعجب نمي کنيد از امامي که اشتباه مي کنيد و زني که درست مي فهمد.:Sokhan:
و در لفظ خازن اين گونه آمده است:«إمراة أصابت و أمير أخطأ»(4) ؛زني که درست مي گويد و اميري که به خطا حکم مي کند.
و در لفظ رازي در کتاب أربعينش اين گونه آمده است(5):«کلُّ الناس أفقه من عمر حتّي المخذّرات في البيوت» ؛تمامي مردم از عمر داناترند حتّي پرده نشينان در خانه.
حالا اهل سنت بازهم مدعی پیروی از خلیفه خود هستند ؟؟!!:Khandidan!:

پي نوشت:
1. السنن الکبري 223:7؛کنز العمال298:8[16/536فح45796].
2. نساء:20
3. شرح نهج البلاغة،ابن أبي الحديد 61:1 ؛ و 96:3 [1/182،خطبهُ:3 :12/17]
4. تفسير خازن 353:1[1/339]
5. الاربعين،رازي:467.

سلام

مطلبی در یکی از کتب شیعه خوندم والان دسترسی به رفرنسش ندارم ، اگه رضای عزیز داشتن یا هر کدوم از دوستان اینجا ذکرش کنن !

میگن روزی ابوهریره با هزارهزار درهم ( یا دینار - دقیقاً یادم نیست ) به نزد عمر اومد و خواست که اونو به بیت المال تحویل بده ! عمر از او پرسید ای ابوهریره این پولها چقدر است ؟ ابوهریره گفت : هزار هزار درهم !

سپس عمر برای چند لحظه ای ساکت شد و در فکر فرو رفت ، و بعد از اندکی مکث گفت ، ای ابوهریره خدا تو را بکشد هزار هزار درهم یعنی چند درهم ؟؟؟؟ و سپس ابوهریره شروع به ریز کردن مبالغ کرد و توضیح دادن جزء جزء !

البته اینها از منظر دوستان اهل سنت جزء فضایل عمر هستش ، مثلاً میگن :

وقتی عمر میگه : همه مردم از عمر فقیه ترن ! حتی زنان پرده نشین ! نشون میده که عمر چه انسان انتقاد پذیری بوده و چقدر راحت اشتباه خودش رو قبول میکرده !

و بعد که بهشون ایراد میگیری چرا خلیفه مسلیمن در مسئله ای به این سادگی در متن دین ( که زنان پرده نشین از صحت آن آگاه هستند ) دچار اشتباه شده ؟؟؟؟

از اونجایی که کلاً عصمت براشون معنایی نداره ، میگن : چیز عجیبی نیست ، همه اشتباه میکردن ، حتی پیامبر !!!!!

و اینگونه شد که اسلام به فنا رفت و الان هم داره میره !

خدا حفظ کنه امام عصر علیه السلام رو که بواسطه وجود ایشون هنوز انواری هر چند ضعیف و خفیف از اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله پیداست !

اللهم عجل لولیک الفرج !

حمید;48818 نوشت:
سلام

مطلبی در یکی از کتب شیعه خوندم والان دسترسی به رفرنسش ندارم ، اگه رضای عزیز داشتن یا هر کدوم از دوستان اینجا ذکرش کنن !

میگن روزی ابوهریره با هزارهزار درهم ( یا دینار - دقیقاً یادم نیست ) به نزد عمر اومد و خواست که اونو به بیت المال تحویل بده ! عمر از او پرسید ای ابوهریره این پولها چقدر است ؟ ابوهریره گفت : هزار هزار درهم !

سپس عمر برای چند لحظه ای ساکت شد و در فکر فرو رفت ، و بعد از اندکی مکث گفت ، ای ابوهریره خدا تو را بکشد هزار هزار درهم یعنی چند درهم ؟؟؟؟ و سپس ابوهریره شروع به ریز کردن مبالغ کرد و توضیح دادن جزء جزء !

البته اینها از منظر دوستان اهل سنت جزء فضایل عمر هستش ، مثلاً میگن :

وقتی عمر میگه : همه مردم از عمر فقیه ترن ! حتی زنان پرده نشین ! نشون میده که عمر چه انسان انتقاد پذیری بوده و چقدر راحت اشتباه خودش رو قبول میکرده !

و بعد که بهشون ایراد میگیری چرا خلیفه مسلیمن در مسئله ای به این سادگی در متن دین ( که زنان پرده نشین از صحت آن آگاه هستند ) دچار اشتباه شده ؟؟؟؟

از اونجایی که کلاً عصمت براشون معنایی نداره ، میگن : چیز عجیبی نیست ، همه اشتباه میکردن ، حتی پیامبر !!!!!

و اینگونه شد که اسلام به فنا رفت و الان هم داره میره !

خدا حفظ کنه امام عصر علیه السلام رو که بواسطه وجود ایشون هنوز انواری هر چند ضعیف و خفیف از اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله پیداست !

اللهم عجل لولیک الفرج !


آفرین با بچه ها کلی حالشو بردیم:Kaf::Kaf::Kaf:

مهدی محامدی;48821 نوشت:

آفرین با بچه ها کلی حالشو بردیم

میدونم :ok: مطمئنم شنیدن همه گاف های بزرگواران:khoshgel: هم خنده داره :ghash: هم گریه:geryeh: !

از دوست گرامی رضای عزیز خواهش میکنم که به این تایپیک ادامه بدن ، چون مصداق این موارد در منابع برادران کم نیست !:reading:


با تشکر !:Bye:

شک عمر در نبوت پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله

عمر مکرر در نبوت رسول خدا ص شک مي کرد. از جمله شک هاي وي در روز حديبه بود که حميدي در جمع بين الصحيحين اعتراف به آن کرده که عمر گفت:
ما شککت في نبوة محمد قط کشکي يوم الحديبية !
يعني هرگز به اندازه شکي که در روز حديبيه در نبوت پيامبر اکرم ص کردم شک نکرده بودم.

اين کلام وي خود نشان دهنده آن است که وي مادام و هميشه در نبوت پيامبر اکرم صلي الله عليه واله شک مي کرده است. ولي شک وي در روز حديبيه با بقيه شک ها فرق مي کرده است.

علت شک عمر آن بود که پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله فرموده بودند که به مکه مي رويم و اعمال حج انجام خواهيم داد.


و به همين منظور به همراه جمع کثيري از اصحاب به سوي مکه به راه افتادند. ولي مشرکان که از طرفي نمي خواستند که مسلمانان به حج بيايند و از طرفي هم خود را قادر به مقابله و جنگ با ايشان نمي دانستند تصميم گرفتند که با پيامبر عظيم الشان اسلام صلح کنند.
براي همين مشرکان چندي از بزرگان خود را پيش پيامبر اکرم ص فرستادند. پيامبر اکرم ص نيز صلاح ديدند که به مدينه برگردند و به حج نروند و با ايشان صلح کنند.
که البته مفاد و شروط اين صلح منافع بسياري بعدها براي مسلمانان به وجود آورد. ولي عمر که از شروط صلح نامه خمشگين شده بود به محضر پيامبر اکرم ص رسيد و مثل هميشه با تندي و توهين با ايشان سخن گفت.

بخارى ماجراي توهين عمر را در آخر كتاب شروط صحيح خود نقل مى كند كه عمر مى گويد:


به پيغمبر گفتم : آيا تو پيغمبر بر حقّ خدا نيستى ؟
فرمود: چرا هستم .گفتم : آيا ما بر حقّ و دشمن ما بر باطل نيستند؟
فرمود: چرا.گفتم : پس چرا در دين خود پستى و خفت نشان دهيم ؟
در اين هنگام پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: من پيغمبر خدا هستم و نافرمانى او را نخواهم كرد! و خدا هم ياور من است.
عمر گفت : به پيغمبر گفتم : مگر تو نمى گفتى كه ما بزودى به خانه خدا مى رسيم و آن را طواف مى كنيم ؟
فرمود: چرا، ولى آيا گفتم امسال چنين خواهد شد؟گفتم : نه .فرمود: پس اين را بدان كه به خانه خدا مى آيى و آن را طواف مى كنى. (1)
اين نوع سخن گفتن وي با پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله خود دليل واضح و روشني است بر عدم اعتقاد وي به نبوت ايشان.

و به همين دليل در روز حديبيه عمر حقيقت درون خودش را بيان مي کند و اظهار مي دارد که در نبوت پيامبر شک دارد و در واقع اصلا عقيده ندارد.
آيا کسي که عقيده به نبوت دارد و طبق حکم قران کلام پيامبر را وحي مي داند در کارها و سخنان وي شک مي کند و او را توبيخ مي کند ! ؟:Sokhan:

حالا اهل سنت بازهم مدعی پیروی از خلیفه خود هستند ؟؟!!

اسناد:
(1) صحيح البخاري ك الشروط باب الشروط في الجهاد ج 2 / 122 ط دار الكتب العربية بحاشية السندي وج 3 / 256 ط مطابع الشعب، مسند أحمد ج 4 / 330 ط 1.

عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.

[=Century Gothic]قطع درخت حديبيه

[=Century Gothic]اين درخت حديبيه همان درختى بود كه پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - از اصحاب خود در زير آن بيعت رضوان گرفت .
[=Century Gothic] از نتايج آن بيعت اين بود كه خداوند فتح آشكارى را نصيب بنده و رسولش ‍ نمود و او را پيروز گردانيد.
[=Century Gothic]پس از اين ماجرا، بعضى از مسلمانان كه از آنجا مى گذشتند، از باب تبرّك در زير آن درخت ، نماز مى گزاردند و خدا را شكر مى كردند كه به واسطه آن بيعت پر بركت ، ايشان را به آرزويشان نايل گردانيد (مكه فتح شد و مسلمين توانستند مراسم حجّ را بپاى دارند):Sham:

وقتى به عمر خبر رسيد كه مسلمانان در زير آن درخت نماز مى گزارند، دستور داد درخت را قطع كنند!


[=Century Gothic] و گفت : از اين به بعد هر كس را آوردند كه در زير آن درخت نماز گزارده ست ، مانند مرتد او را با شمشير به قتل مى رسانم !!!
[=Century Gothic]البته در همان روزي که بيعت رضوان انجام شد، با توجه به اينکه پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله به انجام آن اصرار داشتند، عمر بسيار با دستور ايشان مخالفت کرد.
[=Century Gothic] و با گستاخي فراوان به پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله توهين کرد تا حدي که گفت: هرگز به اندازه شکي که در روز حديبيه در نبوت پيامبر اکرم ص کردم شک نکرده بودم ! و اين بغض و کينه او نسبت به بيعت رضوان و اين درخت از همان روز نشأت مي گيرد.
[=Century Gothic]
حالا اهل سنت بازهم مدعی پیروی از خلیفه خود هستند ؟؟!!

[=Century Gothic](الغدير للاميني ج 6 / 146، شرح النهج الحديدي ج 3 / 122، سيرة عمر لابن الجوزى ص 107، الطبقات الكبرى لابن سعد، السيرة الحلبية ج 3 / 29، فتح الباري ج 7 / 361 وقد صححه، ارشاد السارى ج 6 / 337، شرح المواهب للزرقاني ج 2 / 207، الدر المنثور ج 6 / 73، عمدة القارى ج 8 / 284 وقال: اسناد صحيح.)

[=Century Gothic]نهي از حج تمتع

پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه وآله خود

فريضه حج تمتع را انجام داد. و از سوى خداوند متعال مأ مور به انجام آن گرديد. نص صريح گفتار خداوند اين است:

پس هر كه با پايان بردن عمره تمتّع به سوى حج تمتّع رود، آنچه از قربانى ميسر است [قربانى كند]. و هر كس به قربانى تمكّن نيافت سه روز در ايام حجّ روزه بدارد و هفت روز هنگام مراجعت، كه ده روز تمام شود اين عمل بر آن كس است كه اهل شهر مكّه نباشد. (ايه 196 سوره بقره)

ولي روزى عمر در منبر خطبه خواند و ضمن آن با كمال صراحت و بى پروايى گفت: دو متعه در زمان پيامبر اکرم صلوات الله عليه واله (حلال) بوده و من امروز آنها را حرام ميکنم و مرتکبين آنها را به کيفر ميرسانم.
يكي متعه زنان و ديگري متعه حج.(1):Sham:

و در روايت ديگر آمده است که عمر گفت: دو متعه در زمان رسول الله صلي الله عليه و اله و خلافت ابوبکر بود. و من امروز از آنها نهي مي کنم (حرام مي كنم) (2)

همچنين ابو موسى مي گويد: عمر گفت : حج تمتّع سنّت پيغمبر است ، ولى من مى ترسم حاجيان در زير درخت با زنان خود همبستر شوند، سپس با آنها به حج بروند !! (3)

از ابن عباس مي گويد: شنيدم که عمر مي گفت: به خدا قسم من شما را از حج تمتع نهي مي کنم در حالي که به طور قطع آن در کتاب خدا آمده است و خودم آن را با رسول الله ص انجام مي دادم !! (4)


حالا اهل سنت بازهم مدعی پیروی از خلیفه خود هستند ؟؟!!
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]اسناد:
(1) تفسير الرازي ج 2 / 167 وج 3 / 201 و 202 ط 1، شرح نهج البلاغة لابن أبى الحديد ج 12 / 251 و 252 وج 1 / 182، البيان والتبيان للجاحظ ج 2 / 223، أحكام القرآن للجصاص ج 1 / 342 و 345 وج 2 / 184، تفسير القرطبى ج 2 / 270 وفى طبع آخر ج 2 / 39، المبسوط للسرخسي الحنفي باب القرآن من كتاب الحج وصححه ج، زاد المعاد لابن القيم ج 1 / 444 فقال ثبت عن عمر وفى طبع آخر ج 2 / 205 فصل اباحة متعة النساء، كنز العمال ج 8 / 293 و 294 ط 1، ضوء الشمس ج 2 / 94، سنن البيهقى ج 7 / 206، الغدير للاميني ج 6 / 211، المغنى لابن قدامة ج 7 / 527، المحلى لابن حزم ج 7 / 107، شرح معاني الاثار باب مناسك الحج للطحاوي ص 374، مقدمة مرآة العقول ج 1 / 200.

[=Century Gothic]

[=Century Gothic](2) قال عمر: " متعتان كانتا على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم وعلى عهد أبى بكر رضى الله عنه وأنا أنهى عنهما ". راجع: وفيات الاعيان لابن خلكان ج 2 / 359 ط ايران، الغدير ج 6 / 211.
[=Century Gothic]

[=Century Gothic](3) أخرجه الامام أحمد من حديث عمر في ص 49 من الجزء الاول من مسنده (منه قدس). مسند أحمد ج 1 / 49، الغدير ج 6 / 202 عن المسند.
[=Century Gothic]

[=Century Gothic](4) وعن ابن عباس قال: سمعت عمر يقول: والله انى لانهاكم عن المتعة وانها لفى كتاب الله ولقد فعلتها مع رسول الله صلى الله عليه وآله يعنى العمرة في الحج . راجع: سنن النسائي ج 2 / 16، تاريخ ابن كثير ج 5 / 109. اعتراف عمر ان الرسول صلى الله عليه وآله فعل متعة الحج وهى في كتاب الله: صحيح مسلم ص 896 ح 157، مسند الطيالسي ج 2 / 70 ح 516، مسند أحمد ج 1 / 49 و 50 ط 1، سنن ابن ماجة ص 692 ح 2979، كنز العمال ج 5 / 86 ط 1، مقدمة مرآة العقول ج 1 / 225، حلية الاولياء ج 5 / 205.

بسم الله الرحمن الرحیم
در تاریخ اهل سنت چنین نقل کرده اند که عمر بن الخطاب و حفصه به تورات گرایش فوق العاده ای داشتند و آنرا همانند قران قرائت میکرده و در فراگیری اش تلاش میکردند.

عبدالرزاق میگوید :انّ عمربن الخطاب مرّبرجل یقرأ کتابا . سمعه ساعة فاستحسنه .فقال الرجل :اتکتب من هذا الکتتاب ؟قال نعم ،فاشتری ادیما لنفسه ،ثمّ جاء به الیه ،فنسخه فی بطنه و ظهره ثم ّاتی به النبی صلی الله علیه واله فجعل یقراه علیه و جعل وجه رسول الله صلی الله علیه واله یتلّون ،فضرب رجل من الانصار بیده الکتاب . وقال ثکلتک امک یابن الخطاب الا تری الی وجه رسول الله صلی الله علیه واله منذ الیوم و انت تقرأهذا الکتاب ؟ فقال النبی صلی الله علیه واله عند ذلک انّما بعثت فاتحا و خاتما و اعطیت جوامع الکلم .و فواتحه . واختصر لی الحدیث اختصارا فلا یهلکنکم المتهوکون.1

در مدینه منوره منطقه ای است به نام مسکه ،معروف است که عمر در این مکان تورات را می اموخت.
در باره دختر عمر ،حفصه نیز نقل شده که در محضر پیامبر صلی الله علیه واله کتاب امتهای قبل را می خواند و پیامبر صلی الله علیه واله بسیار ناراحت شدن به گونه ای که رنگ مبارکش تغییر کرد و فرمود:اگر حضرت یوسف امروز این کتاب را بیاورد و از او پیروی کنید گمراه میشوید.

عن الزهری :ان حفصه ...جائت الی النبی صلی الله علیه واله ،بکتاب من قصص یوسف ،فی کتف،فجعلت تقرء علیه والنبی صلی الله علیه واله یتلون وجهه فقال :والذی نفسی بیده لو اتاکم یوسف و ان فیکم فاتبعتموه و ترکتمونی لضللتم؛2

1-المصنف،ج 6،ص113 ح 10163 و ج 11،ص111
2-المصنف ،ج 6 ،ص 113فح 1016

[=Century Gothic]اعتراف عمر بر بدعت تروايح در صحيح بخاري

ابن شهاب از عروة بن زبير، از عبدالرحمان بن عبدالقاري نقل کرده که گفت: شبي از شبهاي رمضان با عمربن خطاب به مسجد رفتيم، مردم متفرق بودند و هرکس براي خود نماز مي خواند و بعضاً مردي با اقوام خود به نماز مشغول بود.

[=Century Gothic] عمر چون اين بديد گفت: به عقيده من اگر اينها را با يک امام گرد آوريم بهتر است.
[=Century Gothic] و در پي اين تصميم ابيّبن کعب را به امامت گماشت.:Kaf:
[=Century Gothic] شب ديگر به اتفاق به مسجد رفتيم و مردم به جماعت نماز مي خواندند،

[=Century Gothic]عمر گفت: نعم البدعة هذه اين بدعت خوبي است! البته نمازي که پس از خوابيدن بخوانند; يعني آخر شب از اينکه اوّل شب اقامه شود بهتـر خـواهـد بـود.


حالا اهل سنت بازهم مدعی پیروی از خلیفه خود هستند ؟؟!!
[=Century Gothic]
(صحيح البخاري ك التراويح ج 2 / 252، موطأ مالك ج 1 / 114، الطرائف لابن طاوس ص 445 عن الجمع بين الصحيحين.)

[=Century Gothic]بدعت در اذان صبح

[=Century Gothic]
مالك بن انس در کتاب موطأ مى نويسد: مؤ ذن عمر نزد عمر بن خطاب آمد تا او را براى نماز صدا كند، ديد عمر خوابيده است ، پس گفت : الصلاة خير من النوم .
يعني نماز بهتر از خواب است.
عمر هم دستور داد مؤ ذن ، اين جمله را در اذان صبح قرار دهد. (1)

زرقانى در تعليق خود بر اين روايت در شرح موطأ مالك مى نويسد: اين مطلب را دارقطنى در سنن خود آورده است كه عمر به مؤ ذن خود گفت : وقتى در نماز صبح به حىّ على الفلاح رسيدى بگو:

الصلاة خير من النوم ، الصلاة خير من النوم .(2)
اين حديث را ابن ابى شيبه از هشام بن عروه نقل كرده است . ساير محدّثان بزرگ اهل سنّت نيز آن را روايت نموده اند.
حالا اهل سنت بازهم مدعی پیروی از خلیفه خود هستند ؟؟!!
[=Century Gothic]

اسناد:
(1) الموطأ للامام مالك ص 58 ح 151 ط بيروت.
(2) ما جاء في النداء للصلاة ص

[=Century Gothic]بدعت در طلاق

[=Century Gothic]طلاق سومى كه زن مطلقه براى طلاق دهنده جز با محلل شرعى ، حلال نمى شود، سومين طلاقى است كه قبل از آن مرد دو بار به زن طلاق داده خود رجوع كرده باشد.

به اين معنا كه يك بار طلاق داده و رجوع نموده بار دوم طلاق داده و رجوع كرده است ، سپس براى سومين بار كه طلاق دهد، ديگر براى او حلال نخواهد شد مگر اينكه شخصى به عنوان محلّل با زن مطلقه همبستر شود.


[=Century Gothic]

[=Century Gothic] اين همان سه طلاقه معروف است كه زن براى شوهر حلال نمى شود مگر اينكه شوهر ديگرى با وى تماس بگيرد.

[=Century Gothic]مساله سه طلاقه کردن به اتفاق شيعه و سني در زمان رسول الله صلي الله عليه و اله و ابوبکر و مقداري از خلافت عمر به روشي که بود شرح داده شد.

[=Century Gothic]ولي عمر در زمان خلافتش حکم خدا را عوض کرد. و سه طلاقه کردن در يک مجلس و بدون فاصله را جائز دانست. و روايات اهل سنت در نسبت اين بدعت به عمر صريح هستند.
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]از جمله روايتي که از ابن عباس به طرق متعدد - كه همگى صحيح است - روايت شده كه گفت : طلاق سوم در عصر پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - و ابوبكر و دو سال اول زمان خلافت عمر، يكسان بود،

[=Century Gothic]ولى عمر گفت : مردم درباره امرى كه شوق زيادى به آن دارند، عجله مى كنند، خوب است ما هم آن را امضا كنيم و براى ايشان جايز بدانيم ! و بدينگونه (سه ) طلاق با يك لفظ (و بدون فاصله ) را براى آنها تجويز كرد !(1)

يعني طبق بدعتي که عمر بنا نهاد اگر مردي يک جا و بدون فاصله به زنش بگويد: اَنْتِ طالِقٌ ثلاثاً زن بر او حرام ابد مي شود مگر اين که شخصي به عنوان محلل با زن مطلقه همبستر شود !




حالا اهل سنت بازهم مدعی پیروی از خلیفه خود هستند ؟؟!!
[=Century Gothic]

[=Century Gothic](صحيح مسلم ك الطلاق باب طلاق الثلاث ج 4 / 184 ط العامرة، ارشاد السارى ج 8 / 127، الدر المنثور ج 1 / 279، الغدير ج 6 / 178، مسند أحمد ج 1 / 314، سنن البيهقى ج 7 / 336، تفسير القرطبى ج 3 / 130.)

[=Century Gothic]جهل عمر به تيمم

[=Century Gothic]مشهور است كه عمر فتوا داده است : وقتى آب موجود نبود، نماز واجب ، ساقط است !! تا اينكه دسترسى به آب پيدا كنيد؟!! (1)
[=Century Gothic]بخارى و مسلم در صحيح خود (در باب تيمم ) آورده اند که مردي در خلافت عمر به نزد او آمد و گفت:

[=Century Gothic] من جنب شده ام و آبي نبود که غسل کنم چه کار بايد انجام دهم ؟

[=Century Gothic]عمر گفت: هرگاه آب نيافتي نماز نخوان !!! :khandeh!:
[=Century Gothic]عمار ياسر حاضر بود گفت: اي عمر! يادت نيست که در فلان سفر من وتو به حسب اتفاق احتياج به غسل پيدا کرده بوديم. تو به علت نبود آب نماز نخواندي و من چون گمان کردم که تيمم به جاي غسل است و همه بدن را به خاک بايد رسانيد در خاک غلطيدم و نماز خواندم.
[=Century Gothic] وقتي خدمت حضرت رسول صلي الله عليه و آله رسيديم تبسم نمودند و فرمودند: يا عمار! در تيمم همين قدر بس است که دستها را بر زمين زنند و به هر دو کف دست پيشاني را و بعد از آن با کف دست چپ پشت دست راست و با کف دست راست پشت دست چپ را مسح نمايند.
[=Century Gothic]وقتي عمار اين حکايت را نقل کرد.
[=Century Gothic] عمر گفت: اي عمار! از خدا بترس!
عمار گفت: اگر امر ميکني نقل اين حديث نکنم. عمر گفت: واگذاشتيم تو را به آنچه ميخواهي. (2)

[=Century Gothic]اين درحاليستکه که در قرآن آمده: فان لم تجدوا مائا فتيمموا صعيدا طيبا. و رسول خدا صلي الله عليه و اله بسيار گفته بودند که اگر آب نباشد تيمم کنيد.

حالا اهل سنت بازهم مدعی پیروی از خلیفه خود هستند ؟؟!![=Century Gothic]

[=Century Gothic]اسناد:
(1) : الغدير للاميني ج 6 / 84 و 85، عمدة القارى للعينى ج 2 / 172، فتح الباري ج 1 / 352، صحيح مسلم ج 1 / 193.
(2) صحيح مسلم ك الطهارة باب التيمم ج 1 / 193، صحيح البخاري ج 1 / 87، الطرائف لابن طاوس ص 464 عن الجمع بين الصحيحين، سنن أبى داود ج 1 / 53، سنن ابن ماجة ج 1 / 200، مسند أحمد ج 4 / 265، سنن النسائي ج 1 / 59 و 61، سنن البيهقى ج 1 / 209، الغدير ج 6 / 83.

[=2 Badr]عمر: "پيرزنهاي بيسواد هم از من باسوادتر هستند !!! "

[=2 Badr]
علماي ثقه و مورد اعتماد ما و جمعي که نزد نواصب ثقه هستند روايت کرده اند. حتي صاحب کشاف در تفسيرش و حميدي در (جمع بين الصحيحين) روايت نموده اند که:

روزي عمر بن خطاب خطبه مي خواند گفت: هر که بر مهريه زن مغالات (زياده روي) کند و از چهارصد درهم بيشتر مهر نمايد او را حد مي زنم

[=2 Badr]( تنبيه ميکنم) !!! و آنچه بر چهارصد درهم افزوده باشد را داخل بيت المال مي کنم !!!
پير زني در آنجا حاضر بود. برخاست و گفت: اي عمر! کلام تو اولي (بهتر) به قبول است يا کلام خداوند تبارک و تعالي ؟؟؟
عمر گفت: کلام خداوند.
پير زن گفت: حق تعالي در قرآن مجيد فرموده که :
و ان آتيتم احديهن قنطار افلا تاخذوا من شيئا. يعني چنانچه کابين زني را بار طلا قرار داديد مانعي ندارد .. (نساء /20 ):Sham:
[=2 Badr]عمر گفت: کلکم افقه من عمر حتي المخدرات في الحجال !!! يعني جميع شما فقيه تر و داناتر از عمريد حتي پير زن در خانه ها و يا زنان مخدره در حجله ها !!!:Sokhan:

اين در حاليستکه حتي مردان آن زمان سواد نداشتند چه برسد به زنان. پس سخن عمر به اين معناست که حتي زنان و پيرزنان بيسواد که در حجله هاشان هستند نيز از عمر باسوادترند !!!:Sham:


حالا اهل سنت بازهم مدعی پیروی از خلیفه خود هستند ؟؟!!
[=2 Badr]
(سيره عمر ابن جوزي ص 129- تفسير ابن کثير ج 1 ص467 - تفسير کشاف ج 1 ص 357
[=2 Badr] تاريخ بغداد ج3ص257 - مجمع الزوائد هيثمي ج 4 ص 284- الدر المنثور سيوطي ج 2ص 133- جمع الجوامع ج8 ص 298- فتح القدير ج1 ص407[=2 Badr] و...)

[=Century Gothic] عمر دربرابر يهوديان
[=Century Gothic]گروهی از علمای یهود نزد “عمر بن خطاب“ رفتند و گفتند: ای عمر! چون تو ولی امر مردم پس از محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) هستی، از تو سوال هایی می کنیم. اگر پاسخ مان را دادی، می فهمیم که اسلام و محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) بر حق است؛ و اگر پاسخ ندادی، می فهمیم که اسلام باطل است و محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) پیامبر نیست.
[=Century Gothic]عمر گفت: هرچه می خواهید بپرسید.
[=Century Gothic]گفتند: به ما بگو قفل های آسمان و کلیدهای آسمان چیست؟
[=Century Gothic] به ما بگو آن چه قبری ست که با صاحب اش به راه افتاد؟
[=Century Gothic] به ما بگو آن چه کسی ست که قومش را انذار کرد، نه از جنّ بود و نه از انس؟
[=Century Gothic] به ما بگو از پنج چیز که بر زمین راه رفتند و در هیچ رحمی آفریده نشدند؟
[=Century Gothic]عمر سربه زیرافکندوگفت: برای عمرعیب نیست که اگرازمطلبی که چیزی از آن نمی داند، از او سوال شود، بگوید نمی دانم.
[=Century Gothic]یهودیان برخاستند و گفتند: پس شهادت می دهیم که اسلام برحق نیست و محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) پیامبر نمی باشد.
[=Century Gothic]در این هنگام سلمان فارسی از جا برخاست و به آنان گفت: صبر کنید و این قدر زود حکم نکنید.
[=Century Gothic] سپس به سوی علی بن ابیطالب علیه السلام رفت و به ایشان گفت: یاعلی! به داد اسلام برس.:Sham:

[=Century Gothic] حضرت امیرالمومنین علیه السلام مطلب را سوال کردند و سلمان ماجرا را بازگوکرد سپس ایشان علیه السلام درحالیکه عبای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را بردوش داشتند، به مجلس عمر رفتند. عمر فورا بلند شد و ایشان را دربرگرفت و گفت: یاابالحسن! در هر مشکلی تو باید به داد ما برسی.
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]امیرمومنان علیه السلام رو به یهودیان کرده و فرمودند: هرچه می خواهید بپرسید، چرا که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هزار باب از علم بر من گشوده است که از هر بابی، هزار باب دیگر باز می شود.
[=Century Gothic] یهودیان سوال های خود را تکرار کردند.

[=Century Gothic]حضرت علیه السلام به آنان گفتند: من پاسخ شما را به یک شرط می دهم، و آن این که پس از پاسخ براساس آن چه در تورات آمده، به دین ما وارد شوید و ایمان آورید. یهودیان پذیرفتند که شرط را عملی کنند.
[=Century Gothic]حضرت امیرمومنان علیه السلام شروع به پاسخ دادن کرده، فرمودند:
[=Century Gothic]قفل آسمان ها شرک به خداست، زیرا وقتی بنده ای مشرک می شود، هیچ عملی از اعمالش بالا نمی رود؛ اما کلید آسمان ها شهادت به وحدانیت خدا و رسالت محمد مصطفی (صلی الله علیه وآله وسلم) است.
[=Century Gothic]یهودیان به یکدیگر نگاه کردند و گفتند: این جوان راست می گوید.:Sham:

[=Century Gothic]حضرت علیه السلام ادامه دادند: اما گوری که با صاحب اش راه افتاد، شکم ماهی ست که یونس بن متی در آن قرار گرفت و آن ماهی در حالی که یونس در شکم اش بود، هفت دریا را دور زد. اما آن که قوم اش را انذار کرد ترساند که نه از جن بود و نه از انس، همان مورچه ای بود که به سایر مورچگان گفت: ای گروه مورچگان! به لانه های خود داخل شوید تا سلیمان و سپاهیانش شما را له نکنند در حالی که نمی دانند. (1) اما آن پنج چیز که بر زمین راه رفتند و در هیچ رحمی نبودند،
[=Century Gothic] عبارت اند از: آدم، حوا، شتر صالح، گوسفند ابراهیم و عصای موسی.:Sham:

[=Century Gothic]یهودیان با شنیدن پاسخ های صحیح امیرمومنان علی علیه السلام، شهادتین را به زبان جاری ساختند و اعتراف کردند که علی علیه السلام داناترین تمام امت است.(2):Sham:

حالا اهل سنت بازهم مدعی پیروی از خلیفه خود هستند ؟؟!!

پی نوشت ها:
1- سوره نمل، آیه18
2- این ماجرا که به اختصار نقل شد، در جلد ششم “الغدیر” نقل شده است، منبع اهل سنت:
العرائس، ابواسحاق ثعلبی، متوفی 427 ه.ق، صفحه232-239

[=century gothic]عمر با تقسیم بیت المال در جامعه اسلامی نظام طبقاتی ایجاد نمود زیرا مسلمانان ان عصر را نام نویسی کرده وگروهی را سالیانه پنج هزار درهم و گروه دیگر را چهار هزار درهم وگروه دیگر راسه هزار درهم [=century gothic]هزارو پانصد درهم تادویست درهم در سال حقوق داد وبدین سان در اسلام طبقه اشرافی وتوانگر از یک طرف وطبقه تهی دست وفقیر از سوی دیگر به وجودآمد

[=century gothic]

[=century gothic](متاسفانه همین این کار عمر الگوی برای اکثر حکومتهای تا به زمان حال شده واین شخص بااین عمل غیر اسلامی باعث بدختی مردم تابه همین زمان شده است)
[=century gothic]

[=century gothic]عمر بن خطاب زمین را در عراق بر اساس قوانین مالیاتی ایران ساسانی ودر مصر بر اساس قوانین مالیاتی امپراتوران روم قرار داد

حالا اهل سنت بازهم مدعی پیروی از خلیفه خود هستند ؟؟!!

[=century gothic]شرح ابن ابی الحدیدج 8 ص 111.

[=Century Gothic][=arial black]سلام

رأى خلیفه در مورد قاتل بخشوده شده‏

از ابراهیم نخعى نقل شده که مردى را آوردند نزد عمر بن خطاب که شخصى را عمدا کشته بود . پس فرمان داد او را بکشند.
[=Century Gothic][=arial black]
بعضى از اولیاء مقتول گذشتند و عمر دستور داد [=arial black]مجدّدا که او را بکشند .

[=Century Gothic][=arial black]
پس ابن مسعود گفت: این نفس مال همه آنهاست پس چون این ولى او را بخشید نفس را احیاء کرد. پس توان ندارد که حقش را بگیرد مگر آن که غیر او بگیرد .

[=Century Gothic][=arial black]
عمر گفت: پس چه میبینى؟

[=Century Gothic][=arial black]
ابن مسعود گفت: من می بینم که دیه قرار دهى بر او در مالش و بردارى حصّه‏ای را که بخشیده .

[=Century Gothic][=arial black]
عمر گفت: منهم چنین میبینم.

منابع :

کتاب الام - شافعی - ج 7 ص 329

سنن البیهقی - ج 8 ص 60

[=arial black]اگر جزای آن شخص ، مرگ بوده است ، پس چرا خلیفه از حکمش برگشت ؟؟؟!!!

اگر هم جزایش مرگ نبوده ، پس چرا خلیفه حکم به مرگ بیگناه داده است ؟؟؟!!!

( اون قاتل بدبخت ، شانس آورده که ابن مسعود بود وگرنه .... [=arial black][=arial black])

[=arial black]
حالا اهل سنت بازهم مدعی پیروی از خلیفه خود هستند ؟؟!!

[=Verdana]بدعت در عده زن باردار

[=Verdana]
بيهقى در كتاب شعب الايمان روايت نموده است كه زنى از عمر استفتا كرد كه من قبل از انقضاى عده شوهر متوفّايم ، وضع حمل كردم .
عمر فتوا داد كه بايد صبر كند، تا چهار ماه و ده روز بگذرد.
ولى ابى بن كعب به وى اعتراض كرد و روايت كرد كه عده اين زن ، وضع حمل اوست .
و پس ‍ از آن ، قبل از تكميل چهار ماه و ده روز جايز است كه شوهر كند.

[=Verdana]عمر هم به زن گفت : من هم آنچه را تو مى شنوى ، مى شنوم . سپس از فتواى خود برگشت ، ولى حكمى نكرد.
اما بعد نظر ابى بن كعب را پذيرفت و گفت اگر وضع حمل كرد و جنازه شوهرش هنوز روى تخت افتاده و به خاك نرفته است.
جايز است كه شوهر كند.
پيروان مذاهب اربعه نيز تا زمان ما به همين طرز عمل كرده اند.
( الفقه على المذاهب الخمسة ص 433 و کنزالعمال ج5ص166)

[=Verdana]در حالیکه خداوند در آیه 4 سوره طلاق می فرماید: عده زنان باردار وضع حمل آنهاست.

حالا اهل سنت بازهم مدعی پیروی از خلیفه خود هستند ؟؟!!

بسمه تعالی
رضا جان خیلی عالی بود خداخیرت بدهد

[=Verdana]بدعت در تکبیر نماز میت

[=Verdana]
پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - در نماز بر اموات ، پنج تكبير مى گفت ، ولى خليفه دوم ، به نظرش رسيد كه بايد چهار تكبير گفت ، پس ‍ مردم را واداشت كه در نماز ميّت ، چهار تكبير بگويند. گروهى از بزرگان اهل تسنن به اين معنا تصريح كرده اند؛ مانند سيوطى به نقل از ابو هلال عسكرى در تاريخ الخلفا و ابن شحنه در حوادث سال 23 كتاب روضة المناظر كه در حاشيه كامل ابن اثير به طبع رسيده و ساير علماى متتبع .

[=Verdana]
(روضة الناظر لابن الشحنة بهامش الكامل ج 1 / 203 ط قديم، الكامل في التاريخ ج 3 / 31، الغدير ج 6 / 245.)

حالا اهل سنت بازهم مدعی پیروی از خلیفه خود هستند ؟؟!!

[=Verdana]تعطیل حد زنا بر مغیرة بن شعبه

[=Verdana]
اين موضوع مربوط به زناى محصنه مغيرة بن شعبه با ام جميل دختر عمرو، زنى از قبيله قيس در ضمن داستانى است كه از مشهورترين داستانهاى تاريخى عرب است. سال هفده هجرى در هر تاريخى كه مورد بحث واقع شده است ، اين داستان را هم در بر دارد.
[=Verdana]
[=Verdana]داستان از آن قرار است که در زمان خلافت عمر مغیره مرتکب عمل زشت زنا شد و چهار نفر زنای مغیره را مشاهده کردند.
سه نفر از ایشان در حضور عمر به صراحت و فصاحت شهادت دادند که زنا را مشاهده کرده اند.
وقتی شاهد چهارم آمد خليفه به او فهماند كه نمى خواهد مغيره رسوا شود. او نیز از شهادت دادن ابا کرد.
[=Verdana]
[=Verdana]عمر گفت : اللّه اكبر! اى مغيره ! برخيز و شهود سه گانه را كه بر ضد تو شهادت دادند، حد بزن . مغيره هم برخاست و هر سه شاهد عادل را حد زد !![=Verdana]
[=Verdana]
(المستدرک حاکم ج3ص449 – وفیات الاعیان ج2ص455 – و همچنین ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه و...)


حالا اهل سنت بازهم مدعی پیروی از خلیفه خود هستند ؟؟!!

[=Verdana]مخالفت شدید عمر با نقل حدیث

[=Verdana]
قرظه بن کعب روایت کرده است: هنگامی که عمر ما را به عراق اعزام نمود به همراهان ما آمد و گفت: آیا میدانید چرا شما را بدرقه کردم؟
[=Verdana]
[=Verdana] همراهان گفتند: آری به خاطر گرامیداشت ما.[=Verdana]
[=Verdana]عمر گفت: اضافه براین چون شما به سرزمینی می روید که آنها را همانند زمزمه زنبور قرآن است پس به شما میگویم آنها را سرگرم نمودن به احادیث از زمزمه قرآن بازشان ندارید و هرچه کمتر از رسول الله نقل روایت کنید که من هم با شما شریک هستم.
وبه دین ترتیب هنگامی که قرظه در محلی که باید وارد شد و به او گفتند: برای ما حدیث بگو. گفت: عمر ما را از نقل حدیث نهی کرده است. (1)
[=Verdana]
[=Verdana]و در دیگر روایت چنین آمده که چون ابوموسی را به عراق اعزام کرد به وی گفت: تو در میان قومی می روی که در مساجد آنان همانند زمزمه زنبور عسل صدای قران طنین انداز است پس آنها را به حال خود واگذار و به حدیث سرگرمشان مکن و من خود در این کار با تو شریک هستم. (2)[=Verdana]
[=Verdana]نیز عروه روایت کرده است که: عمربن خطاب در صدد برآمد سنن را بنویسد. پس از صحابه استفتاء کرد و آنها رای موافق دادند اما عمر همچنان دست به دست میکرد و استخاره می نمود تا پس از یک ماه تصمیم خود را بدین گونه اعلام کرد که: من میخواستم سنن را بنویسم ولی به یاد قومی افتادم که قبل از شما کتاب نوشتند و با آن در آمیختند و کتاب اصلی را ترک کردند.
و سوگند به خدا من کتاب خدا را با چیزی در نمی آمیزم. (3) و بدین ترتیب نوشتن سنن و احادیث پیامبر را همانند نقل زبانی ممنوع و تعطیل اعلام نمود.
[=Verdana]
[=Verdana] ابن سعد با ذکر سند از قاسم ابن محمد روایت کرده است که گفت: در عهد عمر احادیث فراوان شد.
پس مردم را قسم داد که نوشته های حدیثی را بیاورند. و چون آوردند دستور داد آنها را بسوزانند...وهمه را به آتش کشیدند. (4)
[=Verdana]
[=Verdana]ومستشار عبدالحلیم جندی می نویسد: عمر از بیم مخلوط شدن قرآن به چیزی منع از تدوین حدیث کرد و از این رو اهل تسنن یک صد سال تمام از تدوین و نوشتن احادیث عقب افتادند و باب جرح و تعدیل و حدیث سازی گشوده شد. اما علی از نخستین روز درگذشت پیامبر به تدوین پرداخت و به همین دلیل مرجع صحابه از جمله عمر (در امرسنت) گردید.[=Verdana]
[=Verdana]و این بعد علمی علی در جهت تدوین با بعد دینی فقهی سیاسی اقتصادی او (در مورد توزیع حقوق) تقویت شد.
(الامام جعفربن الصادق ص25نیزص185)
[=Verdana]
[=Verdana]به روایت ابن ابی حاتم-عمر--عبدالله بن مسعود-ابودرداء و ابو مسعود انصاری را احضار نمود و گفت: از چه رو این چنین بطور فراوان از رسول خدا حدیث نقل میکنید پس آنها را در مدینه حبس کرد تا وقتی که از دنیا رفت و در روایت دیگر ابن مسعود-ابوذر-ابودرداء و عقبه بن عامر ذکر شده است.(کتاب المجروحین 1/25)[=Verdana]
[=Verdana]و در روایت حاکم آمده است که عمر -- ابن مسعود-ابودرداء و ابوذر را به خاطر نقل احادیث رسول خدا مورد عتاب و اعتراض قرار داد و به گمانم آنان را در مدینه حبس و بازداشت کرد تا وقتی که از دنیا رفت. (مستدرک حاکم 1/110).[=Verdana]
[=Verdana]و در روایت ابن ابی شبیه و ذهبی آن سه نفر محبوس و بازداشت شده ابن مسعود و ابودرداء و ابومسعود انصاری بودند.(5)[=Verdana]
[=Verdana]و در روایت متقی از ابن عساکر آمده: که عمر نمرد تا وقتی که فرستاد اصحاب رسول الله را از اطراف جمع کردند و آنها عبدالله ابن حذاقه و ابودرداء و ابوذر و عقبه بن عمر بودند پس گفت: این احادیث چه باشد که شما آنها را از رسول الله در اطراف شایع کرده اید!؟[=Verdana]
[=Verdana]گفتند: آیا تو ما را از ایراد آنها نهی میکنی؟[=Verdana]
[=Verdana]گفت: نه بمانید نزد من. نه به خدا قسم نباید تا من زنده ام از من مفارقت کنید. چه ما آگاه تر و اعلم هستیم.
میگریم و رد میکنیم. پس از وی جدا نشدند تا مرد. (6)
[=Verdana]
[=Verdana]نیز در روایتی آمده است که عمر با ابوموسی اشعری هم این چنین رفتار کرد در صورتیکه نامبرده به نظر وی عادل بود. (7)[=Verdana]
[=Verdana]هم عمر به ابوهریره گفت: نقل حدیث از رسول الله را ترک کن و گرنه تو را به سرزمین دوس ملحق خواهم کرد. (8)[=Verdana]
[=Verdana]و به کعب الاحبار گفت: اگر نقل حدیث از او (یعنی از پیامبر) را ترک نکنی تو را به سرزمین قرده ملحق خواهم ساخت. (9([=Verdana]
[=Verdana]
چرا منع حدیث ؟؟؟
[=Verdana]
[=Verdana]خلفاي سه گانه که همگی با شدت هرچه تمامتر از نشر و نقل حدیث جلوگیری می کردند, برای این جنایت عظیمشان به بشریت همانطور که گذشت توجیهات عجیب و غریبی آورده اند.
دلیل عمر این بود که احادیث با قران مخلوط نشوند ! انگار آیه قران را نخوانده بود:
[=Verdana]
[=Verdana]إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ. که خدا خودش از قرآن محافظت میکند و هیچ تحریفی و زیادی و کمی در قرآن راه ندارد.[=Verdana]
[=Verdana]
و اما دلیل واقعی منع حدیث چه بود ؟
[=Verdana]
[=Verdana]اولا: نام اميرالمؤمنين عليه‌السلام و فضايل او از يادها حذف شود؛ چرا كه نقل احاديث پيامبر صلي الله عليه و آله جداي از نقل فضايل حضرت علي عليه‌السلام نبود.[=Verdana]
[=Verdana]ثانيا: نقل احاديث پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مساوي بود با رسوايي آنان؛ چرا كه احاديث پيامبر صلي الله عليه و آله نقدي بود بر اعمال و كردار خود سرانه و خود رأيي‌ها و بدعت‌هاي ابوبكر و عمر و عثمان و امثال آنها؛ لذا بهترين راه براي آزادانه عمل كردن و مورد نقد قرار نگرفتن، حذف احاديث پيامبر صلي الله عليه و آله بود كه آتش زدن و نابود كردن آنها در همين راستاست.

اسناد:

(1) سنن دارمی 1/85--سنن ابن ماجه 1/16--معجم اوسط،طبرانی 3/7شماره 2003 و ص72 شماره 2138--مستدرک حاکم 1/102--جامع بیان العلم،قرطبی 2/147-- ابن ابی الحدید 12/93--الاضواء ابوریه ص55--تاریخ فقه الاسلامی دکتر محمد یوسف ص101
(2) تاریخ ابن کثیر 8/107 با اعتراف به معروفیت آن از عمر
(3) طبقات ابن سعد 3/206--جامع بیان العلم 1/77 مختصر آن ص 33--کنزالعمال 10/293--السنه قبل التدوین،محمد عجاج خطیب ص 310--تاریخ فقه الاسلامی ص171
(4) طبقات ابن سعد 5/140 --مقدمه دارمی 126- تقید العلم،بغدادی ص52-- السنه قبل التدوین ص 311
(5) مصنف،ابن ابی شبیه 8/756 تحت شماره 6280-- تذکره الحفاظ 1/7 --مجمع الزوائد 1/149 با اعتراف محقق و پاورق نویس کتاب به صحت روایت از عمر از جهات فراوان و اینکه عمر سختگیر در امر حدیث بود.
(6) کنزالعمال 10/292/293--تاریخ فقه الاسلامی ص102
(7) المعتصر من الختصر،ابولمحاسن حنفی ص459
(8) کنز العمال به نقل ازابن عساکر 10/291 -- ابن کثیر به نقل از ابوزرعه 8/106-- اضواء علی السنه ابوریه ص54
(9) ابن کثیر 8/106 و اضواء ص 54



حالا اهل سنت بازهم مدعی پیروی از خلیفه خود هستند ؟؟!!

[=verdana]لازم نیست در قرآن تفکر کنید !!!

[=verdana]
روزی عمر آیه و فکهة و ابا (عبس/31) را میخواند کلمه اب را نفهمید که به چه معناست.
بعد گفت: لزومی ندارد یاد بگیریم و در کتاب خدا لازم نیست زیاد تعمق و تفکر کنیم !!! از قرآن هرچه میدانید عمل کنید و هر چه را که نمیدانید به خدا واگذارش کنید !!! (1)

[=verdana]همچنین روایت شده است که شخصی به خلیفه گفت: من شدیدترین آیه را در قران می دانم. عمر با تازیانه بر سر او کوبید و گفت: به تو چه مربوط که در قران تحقیق می کنی ! (2)

اسناد:

(1) تفسیر ابن جریر ج 30 ص 38- مستدرک ج2 ص514- تفسیر کشاف ج3 ص 253- الموافقات شاطبی ج1 ص21 و 25- الدر المنثور ج 6 ص 317

(2) الدر المنثور ج2ص227

حالا اهل سنت بازهم مدعی پیروی از خلیفه خود هستند ؟؟!!

[=Verdana]جابجا نمودن مقام ابراهيم توسط عمر


[=Verdana] مقام ابراهيم سنگى است كه حاجيان بعد از طواف ، طبق آيه شريفه : وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ اِبْراهيمَ مُصَلّىً.
در آنجا نماز مى گزارند، حضرت ابراهيم و اسماعيل - عليهما السّلام - وقتى ساختمان خانه خدا را بنا كردند و بالا آوردند، پا روى آن سنگ گزاردند تا سنگ و گِل را بالا ببرند.

[=Verdana]اين سنگ به كعبه چسبيده بود، ولى عرب بعد از حضرت ابراهيم و اسماعيل آن را در جاى كنونى قرار دادند.
وقتى نبىّ اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - مبعوث گرديد و مكه فتح شد، آن را به همانگونه كه در زمان پدرانش حضرت ابراهيم و اسماعيل بود، به كعبه چسبانيد،اما هنگامى كه عمر روى كار آمد آن را در جاى كنونى (كه عرب جاهلى قرار داده بودند) نهاد.
حال آنكه در زمان پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - و ابوبكر، به كعبه متصل بود. (1)

در سال هفدهم هجرى ، چنانكه در كامل ابن اثير و ديگر مورخان در حوادث اين سال آمده ، عمر با ضميمه كردن خانه هاى عده اى از مردم كه در اطراف مسجد الحرام بودند مسجد الحرام را توسعه داد.
اين عده از فروش خانه هاى خود امتناع ورزيدند، ولى عمر آنها را خراب كرد و پول آن را در بيت المال نهاد تا بعداً آمدند و آن را گرفتند .(2)


اسناد:

(1) طبقات ابن سعد جلد3ص 204، والسيوطي در کتاب تاريخ الخلفاء ص 53، و شرح نهج البلاغه ابن أبى الحديد ج3صفحة 113 ، والدميري در كتابه حياة الحيوان، و كتاب تاريخ عمر نوشته أبو الفرج ابن الجوزى ص 60 و همچنین در رابطه با جابجایی مقام ابراهیم: الطبقات لابن سعد ج 3 / 284، تاريخ الخلفاء ص 137، روضة الكافي ص 58 - 63، جامع أحاديث الشيعة ج 10 / 55 ب 9 ح 7 و 8 و 9 و 10، مقدمة مرآة العقول ج 2 / 128.

(2) الكامل في التاريخ لابن الاثير ج 2 / 376، تاريخ الخلفاء ص 137، روضة الكافي ص 58، مقدمة مرآة العقول ج 2 / 128، تاريخ الطبري في حوادث سنة 17 ه‍، الغدير ج 6 / 266.

حالا اهل سنت بازهم مدعی پیروی از خلیفه خود هستند ؟؟!!

[=verdana]ضرب و شتم ضبیع به خاطر یک سوال !

[=verdana]
مردى نزد عمر آمد و گفت : ضبيع تميمى ما را ملاقات كرد و از ما تفسير آياتى از قرآن را پرسيد و گفت : خداوندا! كارى كن كه من بتوانم قرآن را تفسير كنم .
[=verdana]
[=verdana]روزى در اثنايى كه عمر نشسته بود و با مردم نهار مى خورد، ضبيع كه لباس و عمامه اى پوشيده بود، سر رسيد.
او هم جلو آمد و با حضار غذا خورد تا فراغت يافت . سپس گفت : يااميرالمؤ منين ! معناى آيه : وَالذّارِياتِ ذَرْواً فَالْحامِلاتِ وِقْراً چيست ؟
[=verdana]
[=verdana]عمر گفت : واى بر تو! تو هستى كه مى خواهى تفسير قرآن بدانى ؟![=verdana]
[=verdana]آنگاه او را برهنه كرد و چندان تازيانه زد كه عمامه از سرش افتاد. سپس ‍ ديد كه او موى سرش را بافته و به دو سوى آويخته است . به همين جهت گفت : به خدايى كه جان عمر در دست اوست ! اگر ديدم سرت را تراشيده اى سرت را از بدنت جدا مى كنم ؟![=verdana]
[=verdana]سپس دستور داد او را در خانه اى حبس كنند. هر روز او را از خانه بيرون مى آورد و صد تازيانه مى زد !! و چون حالش خوب مى شد ، صد تاى ديگر مى زد!!! آنگاه او را سوار شترى كرد و روانه بصره نمود.
و به فرماندار خود ابو موسى اشعرى نوشت كه نشست و برخاست مردم را با وى ممنوع كند و به منبر برود وبه مردم اعلام كند كه :
[=verdana]
[=verdana]ضبيع طلب علم نموده ولى به آن نرسيده است ! ضبيع بدبخت ، بدينگونه ميان مردم و قوم خود پست و خوار شد تا بدرود حيات گفت . در صورتى كه قبلاً بزرگ قوم خود بود .[=verdana]
[=verdana]
(شرح نهج البلاغه ابن أبى الحديد في أحوال عمر ج3 ص 122 طبع مصر . وج 12 / 102 ط مصر بتحقيق أبو الفضل, سنن دارمی ج1ص55و54- تاریخ ابن عساکر ج6ص384 - سیره عمر ابن جوزی ص109 - تفسیر ابن کثیر ج4 ص232 - اتقان سیوطی ج2ص5 - کنز العمال ج1ص228و229 - الدر المنثور ج6ص111 - فتح الباری ج8ص17 و.... ..)
[=verdana]

حالا اهل سنت بازهم مدعی پیروی از خلیفه خود هستند ؟؟!!
[=verdana]

[=Verdana]نهی از منکر به شیوه عمر !!!

[=Verdana]
در يكى از شبها كه در كوچه هاى مدينه گشت مى زد، صداى آواز مردى را از درون خانه اش شنيد، ناگهان از ديوار بالا رفت ! و پايين آمد! و به نزد او رفت . عمر ديد زنى و ظرفى از شراب نزد اوست . گفت : اى دشمن خدا! پنداشتى كه خداوند تو را با اين معصيت مى پوشاند؟


[=Verdana] وقتی صاحب خانه او را دید گفت: ای خلیفه وقت! اگر ما یک گناه کردیم- تو شش گناه کردی و اگر از ما یک مخالفت امر خدا صادر شده از تو چندین مخالفت صادر شده.

[=Verdana]اگر قبول نداری بشنو تا بگویم:
[=Verdana]اولا: تجسس کرده ای و خداوند فرموده: "و لا تجسسوا" یعنی تجسس عیوب مردم نکنید که خداوند عیب پوش است.
[=Verdana]ثانیا: خداوند فرموده : "و لیس البر ان تاتوا البیوت من ظهورها و لکن البر من اتقی و اتوا البیوت من ابوابها" یعنی: خوب نیست از پشت بام خانه ها داخل خانه مردم شدن و نیکی آن است که از خدا بپرهیزید و از در خانه مردم در آیید. تو از در نیامدی.
از دیوار آمدی و از نیکی و تقوا که خدا فرموده چیزی به جا نیاوردی.

[=Verdana]ثالثا: خداوند فرموده: "ان بعض الظن اثم" تو گمان بد در حق مردم و در حق ما می بری
[=Verdana]رابعا: خداوند فرموده: " ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا" و تو تحقیق نکرده بر سر ما آمدی.
[=Verdana]خامسا: آنکه خداوند به بندگان فرموده بی رخصت و اجازه به خانه کسی داخل نشوید:

"لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتی تستانسوا و تسلموا علی اهلها" اگر این خانه توست بگو.
و اگر ادعای انیست (دوستی) میکنی انیس و دوست از بام خانه در نمی آید. و خداوند فرموده هرگاه داخل خانه کسی شوید بر اهل ان خانه سلام کنید که در سلام سلامتی است و ترکش در عرف قبیح است در هیچ مذهبی نیست که تسلیم و تواضعی نباشدو تو سلام نکردی.
[=Verdana]سادساً: آنکه امر به معروف و نهی از منکر مراتبی دارد. پس از رعایت آن مراتب دستور به کشتن او میدهند. ولی تو قبل از آنکه مراتب را رعایت کنی برای کشتن من آمدی
دیگر آنکه تو جانشین رسول خدایی-تو را تمکین در کار است. شب گردی چیز دیگریست و جانشین رسول خدا دیگر. یعنی وظیفه تو شب گردی نیست.
وقتی عمر این مسائل را شنید خجالت کشیدو از آن شخص عذر خواست. (1)

[=Verdana]روایات زیادی همچون روایت فوق ذکر شده اند که همگی بیان کنند اصرار و سعی زیاد عمر در تجسس خانه های مردم دارد. در حالیکه در قران و روایات تاکید بسیار زیادی شده است که: "تجسس نکنید".

1-(مكارم الاخلاق نوشته خرائطی حديث 3696 - شرح نهج البلاغه ابن أبى الحديد ج3ص 96، احياء العلوم غزالي ص 137 - الغدير للاميني ج 6 / 121، الرياض النضرة ج 2 / 46 ط 1، شرح نهج البلاغة لابن أبى الحديد ج 1 / 61 وج 3 / 96 ط 1، الدر المنثور ج 6 / 93، الفتوحات الاسلامية ج 2 / 477. )

حالا اهل سنت بازهم مدعی پیروی از خلیفه خود هستند ؟؟!!

[=Century Gothic]بی عدالتی در حکومت عمر


[=Century Gothic]سلیم‏بن قیس گوید: در یکی از سالها دومی همه کارگزارانش را به دادن نصف اموالشان جریمه کرد جز قنفذ (به خاطر خوش‏ خدمتی که به وی کرد).
روزی من به گروهی که در مسجد حلقه‏زده بودند رسیدم که همه هاشمی بودند جز چند تن: سلمان، ابوذر، مقداد، محمدبن ابی‏بکر، عمربن ابی‏سلمه و قیس‏بن سعدبن عباده.

[=Century Gothic]عباس به علی علیه السلام گفت: فکر می‏کنی چرا دومی قنفذ را مانند سایر کارگزارانش جریمه نکرد؟

[=Century Gothic]علی علیه السلام نخست به اطراف نگریست، آن‏گاه دیدگانش پر از اشک شد و گفت: ما به خدا شکایت می‏بریم... و زهرا از دنیا رفت در حالی که هنوز اثر تازیانه قنفذ مانند بازوبند بر بازوی حضرتش بود.
[=Century Gothic]
( کتاب سلیم / 91. )

حالا اهل سنت بازهم مدعی پیروی از خلیفه خود هستند ؟؟!!

[=Century Gothic]تبعیض نژادی در حکومت عمر

[=Century Gothic]
افتخار مکتب ما مسلمانان به آن است که بسیاری از سنتهای جاهلیت (مانند: تبعیض نژادی) را از بین برده است. پیامبر عظیم الشان اسلام تمام تلاش خود را در طول 23 سال نبوت خویش کرد تا این مساله را بر مسلمانان روشن کند که تبعیض نژادی عملی کاملا باطل در شریعت اسلام است.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]همانطور که میدانید عهد اخوت و برادری میان سیاه و سفید بست. و عرب و عجم و سیاه و سفید.... همه در دیدگاه او یکسان بودند.
و در قرآن میفرماید : که به تحقیق گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شما است. یعنی در دیدگاه خداوند تمام قبایل و اقوام یکسان هستند. و فقط آنهایی مقام والاتر دارند که تقوای بیشتری داشته باشند.
اما دوستان آنهایی که نام خود را خلیفه مسلمین نامیدند بعد از پیامبر اکرم علیه السلام و با خلافت بازی کردند دقیقا بر عکس عمل کردند. و گویی به زمان جاهلیت برگشته بودند.
تعصبات جاهلی برافروخته کردند. و یک سیستم طبقاتی بر مبنای قوم و نژاد در جامعه ایجاد کردند. به شرح زیر توجه بفرمایید:
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]حکومت عمر حکومتی عربی بود و در مدینه که پایتخت اسلام بود. عمر منع کرده بود که غیر عرب ساکن نشود. تنها به دو نفر اجازه ماندن در مدینه را داده بود:[=Century Gothic]
[=Century Gothic]یکی هرمزان پادشان سابق شوش و شوشتر (تستر) که مسلمان شده بود و برای عمر نقشه های جنگی در فتح شهرهای ایران میکشید. (1)[=Century Gothic]
[=Century Gothic]و دیگری ابولولو که غلام مغیره بن شعبه بود. او کارگری ماهر بود و نقاشی و آهنگری و نجاری را به خوبی میدانست. مغیره از عمر خواست که اجازه بدهد ابولولو در مدینه ساکن شود و عمر هم اجازه داد (2)[=Century Gothic]
[=Century Gothic]باری تعصب عربی تا این حد بوده است. در پایتخت اسلام کسی از غیر عرب اجازه ماندن نداشت. (3)[=Century Gothic]
[=Century Gothic]البته سلمان و بلال هم بودند که از زمان پیامبر علیه السلام در مدینه ساکن بودند و جزو اصحاب پیامبر به شمار میرفتند). همچنین عمر منع کرده بود که غیر عرب از عرب دختر بگیرد. یا عرب غیر قریش از قریش دختر بگیرد. (4)[=Century Gothic]
[=Century Gothic]بدین گونه عمر جامعه اسلام را جامعه ای طبقاتی کرد.[=Century Gothic]
[=Century Gothic]عمر نهي كرد که مردان عجم با دختران عرب ازدواج کنند و گفت: تحقیقا ازدواج زنان عرب را با غیر از هم شأنان آنها, بازخواهم داشت. (5) همچنین در موطا مالک آمده است که عمر حکم کرده بود اگر مرد عرب از عجم زن گرفت و بچه ای از این ازدواج به دنیا آمد چنانچه آن بچه در بلاد عرب به دنیا بیاید از پدرش ارث می برد و اگر در سرزمین غیر عرب به دنیا بیاید از پدرش ارث نمی برد !!! (6)[=Century Gothic]
[=Century Gothic]حکومت عمر حکومت عربی قریشی بود. و هیچ والی و امیر لشکری از غیر قریش تعیین نمیکرد. البته یک استثنا داشت و آن این بود که در میان قبایل قریش به بنی هاشم ولایت نمیداد![=Century Gothic]
[=Century Gothic]در اینجا برای آشنایی بیشتر با افکار نژاد پرستانه عمر بعضی از سخنان معروف و مشهور عمر را نقل می کنیم:[=Century Gothic]
[=Century Gothic]الف) عرب به ملکیت کسی در نمی آید. (7)[=Century Gothic]
[=Century Gothic]ب) برای عرب زشت است که بعضی از آنان بعضی دیگر را در ملکیت خود داشته باشند. (8)[=Century Gothic]
[=Century Gothic]ج) زبان مردم عجم را فرا نگیرید. (9) هر کس به زبان فارسی سخن گوید کار ناشایستی مرتکب شده و هرکس کار ناشایستی انجام دهد, مروّتش از بین می رود. (10)[=Century Gothic]
[=Century Gothic]د) در وصیت او آمده است: تمامی اعراب از مال خدا آزاد شوند...(11)[=Century Gothic]
[=Century Gothic]ن) هرگاه کارگزاران خود را به جایی می فرستاد با آنان شرط می کرد که: اعراب را نزنید که در نزد دیگران خوار می شوند. آنان را در جنگها زیاد نگه ندارید که موجب انحراف آنان خواهد شد. بالای سرشان نباشید که موجب محرومیت آنان می شود. (12)[=Century Gothic]

[=Century Gothic]اسناد:[=Century Gothic]
[=Century Gothic](1) برای آشنایی با نمونه ای از این مشورتها بنگرید به : تاریخ الخلفا . سیوطی . ص 144-143[=Century Gothic]
[=Century Gothic](2) مروج الذهب . مسعودی 2/322 [=Century Gothic]
[=Century Gothic](3) تاریخ الخلفا ص 133[=Century Gothic]
[=Century Gothic](4) معالم المدرستین. مولف. 2/364. به نقل از وافی چاپ اول 1412[=Century Gothic]
[=Century Gothic](5) محاضرات الادباء ج3ص208, الایضاح ص280و286[=Century Gothic]
[=Century Gothic](6) موطا 2/60 چاپ مصر 1343. ابی عمر بن الخطاب ان یورث احدا من الاعاجم الا احدا ولد فی ارض العرب[=Century Gothic]
[=Century Gothic](7) الاموال ص197-199, الایضاح ص249, تاریخ الامم و الملوک ج2ص549, سنن بیهقی ج9ص74

(8) الکامل فی التاریخ ج2ص382, تاریخ الامم و الملوک ج2ص549[=Century Gothic]
[=Century Gothic](9) اقتضاء الصراط المستقیم, ص162[=Century Gothic]
[=Century Gothic](10) ربیع الابرار ج1ص796, تاریخ جرجان ص486[=Century Gothic]
[=Century Gothic](11) المصنف ج8ص380, ج9ص168[=Century Gothic]
[=Century Gothic](12) المصنف ج11ص325, تاریخ الامم و الملوک ج3ص273, مستدرک حاکم ج4ص439, حیاة الصحابه ج2ص82


حالا اهل سنت بازهم مدعی پیروی از خلیفه خود هستند ؟؟!!

[=Times New Roman]سلام و درود بر استاد رضای گرامی

بسیار زیبا بود و میتوانست موضوع این تاپیک بغیر از تبعیض نژادی جهل عمری نیز نام بگیرد اگر واقعا چنین فضائلی داشته.

ولی در آئین مسلمانی این بدی وجود دارد که یکی که مرد می آیند از بدی و خوبی اش میگویند در حالیکه ابولهب و این عمری که در این روایات آمده از بعضی از این زنده ها خیلی کم خطر ترند برای دین خدا.

لذا نیاز شدیدی داریم به زبانی به تندی زبان علی ( ع ) و شمشیری به تیزی ذوالفقار او .

اگر کسی میگوید مانند علی دیگر نسیت عیبی ندارد به اندازه سلمان یا نبود ابوذر یا اگر نبود زید و حتی اگر به اندازه یک خدا ترس عاقل هم باشد کافی است.
والا خدا برای بندگانش کفایت میکند
و کفی بالله وکیلا

امیدوارم به این زودی زود ننگ طغیان در برابر امر الهی انگی شود بر صورت هر آنکسی که بی حیائی کرد در محضرش
انشالله تعالی
پیشاپیش
افطار ماه رمضان - عید فطر بر شما و بر همه حق گویان مبارک باد:Gol:
یاحق

[=Century Gothic]سنگسار زن حامله توسط عمر بن خطاب

[=Century Gothic]

[=Century Gothic] امام علی عليه السلام در این مجلس حاضر بود.
حضرت با شنیدن فرمان عمر فرمود : حکم تو در باره این زن قابل اجراست ولی تو بر کودکی که در رحم این زن است تسلطی نداري. بچه این زن بیگناه است و تو با رجم زن او را خواهی کشت ! در این موقع عمر دستور به آزاد کردن زن داد.

موارد مشابه دیگری در مورد دستور عمر به سنگسار زنان حامله در کتب معتبر اهل سنت نقل شده اند که جهالت عمر به حکم خداوند را بیشتر آشکار می کنند.در زمان خلافت عمر زنی حامله را پیش خلیفه آوردند و گفتند که این زن زنا کار است. خلیفه از زن در اینمورد سوال کرد و زن به گناه خود اعتراف کرد. عمر بیدرنگ دستو سنگسار این زن را صادر کرد.[=Century Gothic] [=Century Gothic]

(از دانشمندان بزرگ اهل سنت :محمد ابن یوسف گنجی شافعی در آخر باب ۵۸ کفایت الطالب - امام احمد ابن حنبل در مسند- بخاری در صحیح - حمیدی در جمع بین الصحیحین -شیخ سلیمان بلخی حنفی در ص۷۵ باب ۱۴ ینابیع الموده از مناقب خوارزمی -امام فخر رازی در ص ۴۶۶ اربعین-محب الدین طبری در ص ۱۹۶ جلد دوم ریاض النضره- خطیب خوارزمی در ص ۴۸ مناقب -محمد ابن طلحه شافعی در ص ۱۳ مطالب السئول و امام الحرم در ص ۸۰ ذخایر العقبی همگی این ماجرا را نقل کرده اند.)

حالا اهل سنت بازهم مدعی پیروی از خلیفه خود هستند ؟؟!!

[=Century Gothic]منع عمر از گریه کردن بر اموات !


[=Century Gothic]اندوه انسان به هنگام مرگ عزيزانش ، و گريستن بر ايشان از لوازم عاطفه بشرى است .
و هر دو نيز ناشى از ترحم و طبیعت انسانى مى باشد. روایات فراوانی در کتب اهل سنت نقل شده اند که همگی بیان می کنند پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله نیز در مرگ اموات گریه می کردند از جمله روايتي كه ابن عبدالبر در شرح حال حمزه در استيعاب و ديگران نوشته اند كه : وقتى نظر پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله – به جنازه حضرت حمزه افتاد، گريست ، و چون ديد كه او را مثله كرده اند فرياد كشيد! (1)

[=Century Gothic]همچنین انس بن مالك در حديث صحيحى كه بخارى نقل مى كند، مى گويد: بر آن حضرت وارد شديم و ديديم كه فرزندش ‍ ابراهيم جان مى دهد و پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - اشك مى ريزد.

[=Century Gothic]عبدالرحمن به عوف گفت : يا رسول اللّه ! شما هم گريه مى كنيد؟


[=Century Gothic]حضرت فرمود: اى پسر عوف ! گريستن ، نشانه عاطفه وترحم است . بار ديگر گريست ، عبدالرحمن بن عوف نيز سخن خود را تكرار كرد.
حضرت فرمود: چشم ، اشكبار است و دل ، اندوهناك ، و جز آنچه موجب خشنودى خداست نمى گوييم . اي ابراهيم ! ما در فراق تو غمگين هستيم. (2)

[=Century Gothic]ولي نظر عمر اين بود كه نبايد بر مردگان گريست ! هر چند وى مهم و بزرگ باشد! بلكه گريه كننده را با عصا و سنگ مى زد و خاك بر وى مى پاشيد ! او اين كار را در زمان پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - انجام مى داد و در تمام دوران زندگيش آن را ادامه داد!! (3)

[=Century Gothic]احمد بن حنبل از ابن عباس روايت مى كند درباره مرگ رقيه دختر پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - و گريستن زنها بر وى گفت : عمر آنها را با تازيانه خود مى زد!
[=Century Gothic]پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله – فرمود: بگذار گريه كنند.
[=Century Gothic]سپس ‍ خود پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - در نزد قبر نشست ، حضرت فاطمه - عليها السّلام - هم پهلوى پدر نشسته بود و گريه مى كرد. پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - با گوشه لباسش ، اشك فاطمه زهرا - عليها السّلام - را از روى لطف و ترحم ، پاك مى كرد. (4)


[=Century Gothic]ابن ابى الحديد نقل مى كند كه : روزى عمر در عصر خلافتش ، از خانه اى صداى گريه اى شنيد، پس وارد خانه شد و با تازيانه اش (دُرّه ) به زدن آنها پرداخت تا به زن نوحه خوان رسيد، چنان او را مضروب ساخت كه مقنعه از سرش افتاد، آنگاه به غلامش گفت : تو بزن ! واى بر تو! بزن كه نوحه خوان است و احترام ندارد!! (5)
[=Century Gothic]
اسناد:

[=Century Gothic](1) الاستيعاب لابن عبد البر بهامش الاصابة ج 1 / 275 ط 1، الغدير للاميني ج 6 / 165، الامتاع للمقريزى ص 154، الكامل في التاريخ ج 2 / 170، مجمع الزوائد ج 6 / 120، الصحيح من سيرة النبي الاعظم ج 4 / 307 و 310، ذخائر العقبى ص 180، دعوة الحسينية ص 80، سيرة ابن هشام ج 3 / 105 غزوة أحد. ذخائر العقبى ص 181
[=Century Gothic](2) صحيح البخاري ك الجنائز باب قول النبي انا بك لمحزونون، وسائل الشيعة ج 2 / 921 ب 87 من أبواب جواز البكاءك الطهارة ح 3 و 4 و 8، سنن أبى داود ج 3 / 58، سنن ابن ماجة ج 1 / 482، الغدير ج 6 / 164، الطبقات الكبرى لابن سعد ج 1 / 137 و 138 و 139 و 140 و 142 و 143 و 144، ذخائر العقبى ص 153 و 155، دعوة الحسينية ص 50 و 51.
[=Century Gothic](3) صحيح بخاري در آخر باب البكاء عند المريض ص 255 من ج 1 , شرح نهج البلاغة ابن أبى الحديد ج 12 / 68، الغدير للاميني ج 6 / 160، السنن الكبرى للبيهقي ج 4 / 70، المستدرك لحاكم ج 1 / 181 وج 3 / 191، سنن ابن ماجة ج 1 / 181، مسند أحمد ج 3 / 333 وج 1 / 237 و 335، عمدة القارى ج 4 / 87، مسند الطيالسي ص 351، الاستيعاب بهامش الاصابة ترجمة عثمان بن مظعون ج 2 / 482، مجمع الزوائد ج 3 / 17، الطبقات لابن سعد ج 8 / 37.
[=Century Gothic](4) مسند أحمد ج 1 / 335 ط 1، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفى ج 3 / 894، سنن البيهقى ج 4 / 70، الغدير ج 6 / 159، الطبقات لابن سعد ج 8 / 37.
[=Century Gothic](5) شرح نهج البلاغه ابن أبى الحديد ج3 ص 111 . السنن الكبرى للبيهقي ج 4 / 70، مسند أحمد ج 2 / 408، الغدير ج 6 / 160.

حالا اهل سنت بازهم مدعی پیروی از خلیفه خود هستند ؟؟!!

سلام
اینکه عمر دشمن اسلام بوده شکی در آن نیست . ولی امروز که ما نزدیکی ظهور رو حس می کنیم این حرف هافقط باعث ایجاد کینه و جدایی ما از برادران و خواهران اهل سنت میشه ( البته حساب وهابیت از اهل تسنن جداست) . امروز ما در یک جبهه داریم می جنگیم پس باید وحدت داشته باشیم و اختلاف مذهبی رو مطرح نکنیم و سکوت کنیم تا زمانیکه مولای ما امام عصر (عجل الله تعالی فرج)ظهور کنند .
پیشنهاد میکنم کتاب دست های ناپیدا (خاطرات مسترهمفر ) رو که یک مزدور در ممالک اسلامی بوده بخونید .
لینک دانلود :
http://www.681.ir/1356/%D9%87%D9%85%D9%81%D8%B1.php

fatima69;239051 نوشت:
فقط باعث ایجاد کینه و جدایی ما از برادران و خواهران اهل سنت میشه ( البته حساب وهابیت از اهل تسنن جداست)

خب بشه!!!
مگه اونا مراعات وحدت مارو میکنن؟؟؟!؟؟
چقدر زائرین شیعه ی بیت الله الحرام رو اذیت و آزار میدن؟؟؟
یه صفحه مفاتیح یا دعا اگر تو کیفت باشه ، خداییش چقدر اذیت میکنن؟؟؟
فقط شیعه داره وحدت رو متحمل میشه
فقط شیعه داره تو سری میخوره!!!
وحدت یه طرفه که نیست...کاملا دو طرفست...
fatima69;239051 نوشت:
اختلاف مذهبی رو مطرح نکنیم و سکوت کنیم تا زمانیکه مولای ما امام عصر (عجل الله تعالی فرج)ظهور کنند .

از اختلافات دم نزنیم..؟؟؟!؟...بیایم به اشتراکات بین دو دین بپردازیم،نه؟؟؟!؟
آخه کجای دین ما با اون عمری ها یکسانه،آیا جز اختلاف چیزی هم هست؟؟؟
همین شده دست رو دست گذاشتیم و سکوت کردیم و دم از وحدت زدیم که یه عمری ، دشمن حیدر علیه السلام،قاتل حضرت صدیقه سلام الله علیها به خودش اجازه میده ابراز وجود کنه!!!
اینکه سکوت کنیم و شیعه ی بیچاره به خاطر پول ، ناموسش رو بچه اش رو با فقط 50 هزار تومن پول معاوضه کنه!!!
و مسئولین حکومتی بودجه ی کشور رو خرج یک مشت فلسطینی عمری کنن!!!
واقعا شرم آوره...
حالا دوستان و مدیران سایت امان ندهند ، سریع بیایند این پست رو پاک کنن ، چون دارم از شیعه دفاع میکنم...(بالاخره دل برادران اهل سنتمان می شکند دیگر...)

دوست من ما مجبوریم شیعه همیشه مظلوم بوده اگه قراره مثل اونها باشیم پس چرا منتظر ظهور مولا هستیم
اسلام کامل یعنی تشیع چرا آمریکا کاری به عربستان- بحرین-امارات-قطر و... نداره اما فقط به ایران گیر میده چون میدونن دشمن برنامه های اونها اسلامه و اسلام واقعی یعنی تشیع
چه انتظاری از عربستان یا بقیه کشورهای به اصطلاح مسلمان داری وقتی همه حاکمانشون به وسیله انگلیس به قدرت رسیدن
اگه الان شما به مقدسات یک سنی توهین کنی میره چندتا بچه شیعه رو میگیره و ازشون فیلم میگیره و سرشون رو میبره کدوم از شما دلتون میاد با یک انسان اون کار رو بکنید
چند سال پیش یکی از روحانیون که همتون اسمش رو میدونید هرجا میرفت بهشون توهین میکرد نتیجش رو دیدیم چقدر شیعه رو تو دنیا به شهادت رسوندن اگه یه جوان متعصب سنی اون حرف روحانی رو بشنوه یقین داشته باشید دست به اون کارهای حیوانی میزنه منطق اونها همیشه خون بوده
فراموش نکنیم اونها حق نیستن با کسی که جز تعصب چیزی نمیفنمه چی میخوای بگی(هرچند بعضی از اونها واقعا فهمیده هستند من خودم با بعضی از اونها بحث کردم اما باز نهایتا حرف اول خوشون رو در آخر هم میزنن)
ما باید برای حفظ اتحاد خودمون تقیه کنیم چون اگه در اون زمان امام بود و سی هزار نفر الان ایران هست و تمام دنیا.
یا حق

سبوی تشنه;239068 نوشت:
چند سال پیش یکی از روحانیون که همتون اسمش رو میدونید هرجا میرفت بهشون توهین میکرد

کدوم بزرگوار رو میفرمائید؟؟؟

fatima69;239051 نوشت:
سلام
اینکه عمر دشمن اسلام بوده شکی در آن نیست . ولی امروز که ما نزدیکی ظهور رو حس می کنیم این حرف هافقط باعث ایجاد کینه و جدایی ما از برادران و خواهران اهل سنت میشه ( البته حساب وهابیت از اهل تسنن جداست) . امروز ما در یک جبهه داریم می جنگیم پس باید وحدت داشته باشیم و اختلاف مذهبی رو مطرح نکنیم و سکوت کنیم تا زمانیکه مولای ما امام عصر (عجل الله تعالی فرج)ظهور کنند .
پیشنهاد میکنم کتاب دست های ناپیدا (خاطرات مسترهمفر ) رو که یک مزدور در ممالک اسلامی بوده بخونید .

اولا در مورد عمر -رض- خدا شما را به راه راست هدایت کند.
دوما در مورد مستر همفر، بهتر است اول شناسنامه و نقد کتاب را بخوانید بعد به آن رجوع کنید...
موضوع قفل شده است