آل بویه در یک نگاه
تبهای اولیه
دیالمۀ آل بویه در یک نگاه
(448-320ه/932-1056م)
« آلبويه، که به ديلميان نيزشهرت دارند، فرزندان ماهيگيري فقير از مردم ديلَمان به نام ابو شجاعماکان کاکي، سردار اميرنصرساماني، و پس از او مرداويج زياري درآمدند.
سه پسر بويه، علي، حسن و احمد به تدريج قدرت يافتند و با گرفتن القاب ازخليفه بغداد حکومت نواحي مختلف را به دست آوردند.*
پيشروي برادران بويه درنقاط مختلف ايران، عاقبت خليفه را واداشت که احمد معزّالدوله را به سرداري خود بشناسد.
درآن زمان بغداد با آشفتگي تمام دردست غلامان ترک بود و خليفه درواقع اختياري ازخود نداشت.
معزّالدوله درسال 334ه/945م بغداد را محاصره کرد و پس از فتح آن خليفه را کور و برکنار نمود و ديگري را به جاي او نشاند.آلِ بويه هريک حکومت ناحيه اي از ايران و دیگر سرزمين هاي اسلامي را داشتند، امّا مطابق سنن قومي، همگي از بزرگ تر خانواده اطاعت ميکردند.
هنگامي که عليعمادالدوله برادر بزرگ تر درگذشت برادرزاده اش فناخسرو (پناهخسرو) عضدالدوله را جانشين خود کرد.
عضدالدوله با جنگ و مصالحه، ديگر افراد خانواده را مطيع خود گرداند و در شيراز که پايتخت آلِ بويه بود، درباري با شکوه و مقتدر تشکيل داد.
فرمانروائی آخرین فرد دودمان آل بویه به دست سلطان محمود غزنوی برافتاد.
آلِ بويه که بيش از150 سال در ايران حکومت داشتند پيرو مذهب زيدي شيعه و نخستين خاندان ايراني بودند که خلفاي بغداد را چون بازيچهاي دراختيار گرفتند،*يکي را برميداشتند وديگري را به جاي او مينشاندند.
هم درزمان ايشان بود که مراسم سوگواري عاشورا در بغداد برگزار گرديد. غلامان ترک که تا اين زمان در دستگاه خلافت قدرتي فراوان داشتند، در زمان ايشان به دور رانده شدند و آلِ بويه فرصت يافتند که خراج روستاييان وکشاورزان ايراني را صرف آبادي دهات و شهرهاي ايران کنند.
ساختن کاريزها، لاي روبي قنات ها و ايجاد بندها و سدها که آب رودخانهها را به نواحي بلندتر سوارکند، دراين زمان رواج بسيار داشت.
جمعي از دانشمندان و مجرّبان در امور کشاورزي به خدمت دربار درآمدند و دشت خوزستان ونواحي فارس و اصفهان را چنان آباد و حاصلخيز کردند که نه تنها برنج و نيشکر و مرکّبات، که از محصولات سنّتي روزگار ساسانيان دراين نواحي بود، بلکه گندم و جو و ارزن که آن را نان تهي دستان ميناميدند از اين نواحي به فراواني برداشت ميشد.*
کِشت انواع نخل، زيتون، پنبه و کَنَف و ديگر محصولات غذايي و صنعتي دراين زمان رونق بسيار داشت.
شرحي که جهانگردان متعدّد اين روزگار از آباداني وفراواني درقلمرو آل بويه نوشتهاند بسيار خواندني است.
بافت پارچههاي ابريشمي و زربَفت و قالي و قاليچههاي گران بها و ساخت مصنوعات فلزّي وسفالين نيز همراه با تجارتي پُررونق و مبادلات حوالهاي و صرافی(بانکی) نيز در اين زمان رواجي قابل ملاحظه داشت .
در عرصه شعر و ادب نيز بارگاه شاهان آل بويه مورد اقبال شاعران و نويسندگان بهنام شد.
ادامه دارد ..
عضدالدوله (338-372ه/949-982م)
فِناخسرو عضدوالدوله بزرگ ترين پادشاه آل بويه و يکي از فرمان روايان به نام ايران است. وي پسر رکنالدوله و جانشين عموي بزرگترشعمادالدوله بود.
هنگامي که وي در شيراز به تخت سلطنت نشست کمتر از چهارده سال داشت. امّا حمايت پدر و عموها و هشياري و کارداني خود او، به زودي او را به قدرتي بزرگ رساند. احترام عميق افراد خانواده بويه به يکديگر و اطاعت بي چون و چرا از بزرگ تر که از رسم هاي ديرين ايرانيان بود،
برادران بويه را سخت به هم ميپيوست. با وجود اين عضدالدوله در سال هاي حکومت خود يک بار با عموي کوچک تر و بارديگر با پسر او به نبرد برخاست. امّا ميانجيگري پدرش او را برجاي خود نشاند و به اختلاف ها پايان داد و اين خود زمينه اي فراهم ساخت که در سال هاي بعد او را که خواهان تسلّط بر بغداد بود به آرزوي خويش برساند.
عضدالدوله پس از تسلّط بر اين شهر، در سال 366ه/976م، به پاس پيروزي براي زيارت مرقد علي بن ابيطالب(ع) به نَجَف رفت و بقعه اي برآن مزار شريف بنا کرد.
عضدالدوله نخستين فرد از خاندان بويه بود که خود را شاهنشاه خواند.
او را در قدرت و شکوه با سلطان محمود غزنوي مقايسه کرده اند.* سيماي ستايش انگيزي که نويسندگان روزگار از عضدالدوله ترسيم کرده اند او را مردي شايسته و با اراده نشان ميدهد.
درعين حال، عضدالدوله در اجراي قوانين و رعايت عدالت گاه تا حد خشونت سنگدل بود. آوردهاند که وي کنيز زيبا روي خود را فقط به آن سبب که او را زياده به خود مشغول ميداشت در رودخانه انداخت و غرق کرد.
زندگي اش پُر تجمّل بود.
نسب نامه اي که خاندان او را به بهرام گور، شاهنشاه ساساني، ميرساند براي خود ترتيب داد.
وي نزديک شيراز شهرک زيبايي آراسته به باغ ها و سراهاي عالي به نام خود ساخته بود که سيصد و شصت اتاق داشت و درآن تالار بزرگي به کتابخانه اختصاص داده شده بود.
عضدالدوله بر همه جشن هاي با شکوه ايراني، دوجشن ديگر افزود که يکي درسال روز تولد او و ديگري در ياد روز ساختمان اين شهر برگزار ميشد. نوشته اند که وي عشقي تمام به خوشباشي و شادکامي داشت و در جشن ها و عيدها نه تنها ياران و اميران دربار که مردمان عادي را به شادي ميخواند.
در آن زمان ضعف دستگاه خلافت بغداد امکان مي داد که بيشتر ماليات ها صرف آباداني روستاها گردد.*
تأمين آب براي کشاورزان از طريق کندن کاريزها و بستن سدها و بندها از مهم ترين اقدامات عضدالدوله بود. او به ساختن بناها، بيمارستان ها و کتابخانهها درنقاط مختلف قلمرو خود نيز علاقه اي وافر داشت.
بيمارستان عضدي در بغداد، پُل اعجابانگيزاهواز، بازار زيبا وبزرگ رام هرمز، سدّ عظيم استخر درفارس و بندامير که در مَروْدشت بر روي رودخانه کُر بسته شده است، ازساختمانهاي مشهور آن زمان بود.
بسياري از آن ها تا امروز نيز برجاي مانده است. عضدالدوله را در عشق به آباداني با شاپور اوّل ساساني مقايسه کردهاند که آثار او پس از نزديک به هجده قرن هنوز باقي است.
عضدالدوله دانشمندان، شعرا، اهل فکر و فلسفه و بزرگان دين و هنر را نيز سخت گرامي ميداشت.
توجّه او نه تنها به شعر و ادب بلکه به علوم رياضي، به خصوص هندسه و نجوم، زبان زد بود.
کتابخانه عظيم شيراز را که به فرمان او تأسيس شد بايد نشان ديگري علاقه و آگاهي او به دانش هاي زمان دانست.
ديگر افراد خاندان بويه نيز درعشق به مطالعه و پرورش دانشمندان وصاحبان قلم و انديشه مقامي والا داشته اند.* صاحببنعبّاد، از وزراء و نويسندگان معروف ايراني، نيز در دربار اميران آل بويه ميزيست و مُتِنَبّي، شاعر مشهور عرب هم، در دربار عضدالدوله به شهرت رسيد.
اگرچه اين دو تن عرب زبان بودند و صاحب بنعبّاد در نويسندگي به عربي اصرار ميورزيد، امّا آل بويه از ترويج زبان فارسي نيز غفلت نمي ورزيدند. از همين رو، بسياري از شاعران و نويسندگان ايراني، خودرا به دربار ايشان منسوب داشته اند.
عضدالدوله چنان مفتون زيبايي و سرخوشي و سازندگي بود که از مرگ ميهراسيد و آن را سخت ناگوار ميشمرد.*
نوشته اند که وي نام شهرگور، شهري در استان فارس، را به فيروزآباد برگرداند، زيرا آن را به فال بد ميگرفت.
نيز فرمان داده بود که گرداگرد قبرستان هاي درون شهر ديواري بلند بسازند تا چشم او بر گور مردگان نيفتد. با اين همه، خود در چهل و هشتسالگي براثر بيماري صرع درگذشت.
آوردهاند که وي در مدّت بيماري با خشونت تمام ديگران را از حال خود بيخبر گذاشت. حتّي پسرش، ابوالفوارس شيردل (شرفالدوله)، را که مي خواست از احوال پدر جويا شود به کرمان تبعيد کرد.
دولت آل بويه در زمان عضدالدوله به اوج شکفتگي و عظمت رسيد. قلمروآن از دريايخَزَر تا عُمّان و از دشت کرمان تا آنسوي فُرات وسعت داشت.
براين همه بايد طبرستان و گيلان و سيستان تا سِند را نيز افزود،* زيرا اميران اين نواحي همه از عضدالدوله اطاعت ميکردند و هداياي فراوان براي او ميفرستادند. اميرحَلَب و خليفه فاطمي مصر و امپراطوربيزانس در فرصتهاي گوناگون اظهار دوستي، و درمواقع سختي دست ياري به سوي او دراز ميکردند.
آرامگاه عضدالدوله در نَجَف اشرف، کنار تربت علي بن ابيطالب(ع) قرار دارد.»
سایت تخصصی تاریخ اسلام.