خلقت انسان

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خلقت انسان

ایا برای رسیدن به این سئوال که:مقصود از هدف خلقت انسان چیست؟ حدیث (کنت کنزاً مخفیاً......)

کافی است؟

ارشاد;47859 نوشت:
ایا برای رسیدن به این سئوال که:مقصود از هدف خلقت انسان چیست؟ حدیث (کنت کنزاً مخفیاً......) کافی است؟


با سلام

اين روايت مي تواند يكي از اهداف خلقت انسان را بيان كند و مي توان هدفهاي ديكري هم براي خلقت انسان شمرد

لطفا بيشتر توضيح بفرماييد كه منظورتان چيست؟؟

باسلام
دیده شده تا سخن از خلقت انسان می شود به این حدیث استناد می کنند. اماگیر اصلی توی این است که ما هر هدفی

راکه برای خود انتخاب می کنیم برای برطرف کردن یک نیازی در زندگیمان است .حالا با توجه به بی نیازی خدا ؟چطور می توان توجیه کرد که خدا می خواسته شناخته شود؟ پس این شناخته شدن یک نیاز برای خدا بوده؟

از پاسخ شما من دراین زمینه بسیار خشنود خواهم شد.

با سلام
مشاهده شده که تا سخن از خلقت انسان می شود استناد به این حدیث می شود. لیکن گیراصلی توی این است که ما تا

صحبت از هدف می شود متوجه نیازی در زندگی خودمان می شویم که این کار را برای رسیدن به این هدف که بر طرف کننده فلان

نیاز ما است انجام داده ایم .(برای رفع نیاز). اینجا از حدیث مستفاد میگردد که می خواست شناخته شود(این نیاز است.)
ازطرف دیگر استدلال می کنیم که خداوند نیازمندی ندارد.
ازپاسخگویی به این سئوال مرا بسیار خوشحال خواهید نمود.

با یک مقدار تفکر مسئله واضح میشود .اولا تمام خلقت ما لطف خداوند است ومی توانست خلق نکند حالا که خلق کرده این خلقت نمیتواند بی هدف باشد چون خداوند کار بیهوده را انجام نمیدهد.ثانیا این که بالفرض خداوند فرموده که شما رو خلق کردم تا شناخته بشم یا این که شما منو عبادت کنید این رو نمیتونیم بگیم یک نیاز بلکه یک هدفه ،خداوند نیاز به شناخت ما نداره بلکه ما نیاز به شناخت او برای شکر ودفع ضرر احتمال آخرت داریم وهم میتونه یه دستور باشه که ما موظف به انجام آن هستیم

یک توصیه:
شما باید تفکر در مسائل راجع به خداوند رو یک زمانی بگذارید که ذهن آماده تر است مثل اوقات صبح وبعد از نمازها وترجیحا در مکانهای مناسب مثل مسجدها،چون در این زمانها ومکانها هم ذهن اضطراب کمتری داره هم این که شیطون کم کارتره؟!

باسلام
اینکه جناب محامدی جواب فرموده اند:خدا ازخلقت خودش هدف داشته درست، هدفش چه بوده؟ که خودش شناخته شود .این
بیانگر نیاز ه که او در خودش تشخیص داده،پس باز این مطلب با بی نیازی تعارض دارد.
ضمناً فرموده اید برای تفکر درمسائل خدا رازمانی بگذارید که ذهن آماده باشد(من استنباط می کنم شما مرا دارای تعادل فکری
فرض نکرده اید). این چه حرفیه ،برادر من ذهنم خیلی هم آماده است وتحصیلاتم هم بالاست.استدلال کنید نه این توصیه را؟

اول؛ مقصود از هدف فاعل چيزي است که فاعل را به انجام فعل وا مي دارد و درباره اهداف انسان آن را «انگيزه» مي گويند. هدف فاعل در افعال انسان همواره جلب منفعت يا رفع ضرر است. آيا هدف فاعل در آفرينش نيز جلب منفعت يا رفع ضرر است؟ در فرهنگ ديني هدف فاعل به اين معني نفي مي شود، زيرا هر آن چه غير اوست، مخلوق خود اوست.
حضرت علي(ع) مي فرمايد: «فلسفه آفريدگاري اش نه استوار ساختن پايه هاي سلطنت، نه بيم از عواقب زمان، نه ياري جستن به گاه شورش رقيبان و نه افزون خواهي شريکان و کين توزي دشمنان است که در پيشگاه او همگي آفريدگاني پرورده و بندگاني فرمانبردارند» (نهج البلاغه، خطبه 65 - نهج السعاده، ج 2، ص 351).
دوم؛ نفي هدف در خصوص خداوند متعال در بند اول، به معناي نفي مطلق هدف نيست، بلکه
مي توان براي افعال الهي از جمله آفرينش با معناي لطيف تر، هدف اثبات کرد. در مورد خداوند متعال هدف و غايت در افعال خارج از ذات الهي نمي باشد [اين همان مطلبي است که فلاسفه گفته اند در فعل الهي علت فاعلي و غايي يکي است] هدف نهايي در خداوند متعال بر مي گردد به آنچه که لازمه ذات الهي و مقتضاي اسماء حسناي الهي و صفات علياي الهي است به زبان فلسفي هدف خود ذات است و به زباني عرفاني اين که خداوند به جهت حب ذاتش - که به هيچ وجه منقصتي براي او نيست - دوست دارد که صفات او تجلي کند و کاري که انجام مي دهد براي خود اوست چون خودش را دوست دارد و در اين جهت نه اين که نفعي عائدش شود - که او از اين نقص بري است - بلکه چون خودش را دوست دارد، آثار خود را دوست دارد و ايجاد مي کند. پس هدف در خداوند متعال زاييده افعال نيست تا خارج از ذات او جست و جو کنيم و گرفتار نيازمندي او شويم بلکه مقدم بر فعل است و اين همان مطلبي است که در فعل الهي علت غايي و علت فاعلي يکي است.
سوم؛ خداوند متعال براي رسيدن به غايت اصلي - که خويش، لازمه ذات و صفات و اسماء اوست - از مجاري خاص و ويژه اي عمل مي کند که تحت عنوان سنن و قوانين از او ياد مي شود و البته اين به دليل نقص در قدرت و ذات خدا نمي باشد بلکه مجاري از آنجا که مخلوقات الهي اند ناقص اند، مثلا در سنن الهي اگر انسان بايد از خاک آفريده شود بدين خاطر است که انسان مشروط به خاک است و انسان موجود خاکي است، اين جهت از آن انسان است نه از آن قدرت خدا. در اينجا هم اگر خدا مجاري را انجام مي دهد تا به دنبالش کار ديگري انجام دهد به خاطر محدوديت قدرت او نيست بلکه به خاطر اين است که کار دوم مشروط به تقدم کار قبلي است.
چهارم، مجموعه برخي آيات قرآن کريم [نگا: انعام، 73 ؛ آل عمران، 191 ؛ مؤمنون، 115 ؛ دخان، 38 ؛ انبياء، 16 - 17] حکايتگر اين حقيقتند که آفرينش جهان به حق است يعني داراي هدفي متناسب با مقام الهي است، پوچ، بيهوده و بي هدف نيست و نه تنها بي هدف نيست حتي هدف غير متناسب با مقام الهي هم نيست، هدف متناسب با فاعل است و چون فاعل، کمال مطلق است، هدفش نيز بايد کمال داشته باشد و از آنجا که خود کل و کمال الکل است، هدف نهايي براي تمام افعال الهي و کل آفرينش جز ذات و مقتضيات ذات او نمي باشد (نگا: معارف قرآن، محمد تقي مصباح يزدي، ج 1 - 3، صص 160 - 165).
پنجم؛ با توجه به بندهاي فوق: هدف از خلقت تجلي اوصاف و اسماء الهي براساس حب به ذات - که امري موجه و معقول است - مي باشد و براساس آيات و روايات تنها مخلوقي که مي تواند چنان آينه اي باشد که اوصاف و اسماء الهي در او منعکس گردد، انسان کامل و خليفه خداوند است (نگا: راهنماشناسي، محمد رضا کاشفي، دفتر ششم، صص 13 - 43).
از اين رو، ارکان و عناصري که در اين جهان پديد آمده اند براي پديد آمدن نباتات و گياهانند و گياهان پديد آمده اند تا حيوانات پديد آيند و مقصود از پديد آمدن حيوانات پديد آمدن بدن انسان است و هدف از پديد آمدن بدن انسان، خلقت روح انساني و نفس ناطقه است و نفوس ناطقه، مقدمه پديد آمدن ولي کاملند که خليفه خداست (نگا: اسرار الايات، صدرالدين محمد بن ابراهيم شيرازي (ملا صدرا) ، ص 190).
اين که در برخي روايات و آيات هدف از خلقت انسان عبادت تلقي شده است، اين هدف مياني است، نه هدف غايي و نهايي زيرا عبادت آدمي را در عقل عملي و نظري به کمال مي رساند و در پرتو آن به معرفت خداوند نايل مي شود و در نتيجه اين معرفت به خير مطلقش - که تجلي خيريت او در انسان کامل است - بار مي دهد که مقصود اصلي خلقت است (نگا: شرح توحيد الصدوق، قاضي سعيد قمي، ج 1، ص 81).
يا اين که گاهي در آيات قرآن آزمايش الهي هدف خلقت انسان مطرح شده است [ملک، 2 ؛ کهف، 7] هدف مياني است زيرا اصل آزمايش عبارت است از فراهم کردن زمينه اي براي فعاليت اختياري شخص تا آنچه را پنهان دارد آشکار سازد يا استعدادش را به فعليت برساند، در پرتو آزمايش الهي است که انسان کامل و خليفه خداوند متعال ظهور مي کند و استعداد و اوصاف الهي اش بروز مي نمايد و به همين دليل است که پيامبران الهي همچون حضرت آدم، حضرت ابراهيم، حضرت يونس، حضرت ايوب و حضرت رسول(ص) آن همه محنت ها کشيدند و با بدترين سختي ها، تنگدستي ها، فقرها، فشارها، آزارها و... آزمايش شدند (نگا: بقره، 35 - 38 و 124 ؛ اعراف، 19 - 25 ؛ صافات ، 99 - 113 ؛ انبيا، 87 - 88 و 83 - 84 ؛ حجر، 6 - 8 ؛ اسراء ، 90 - 93 و...).
براساس بند سوم، لازمه پديد آمدن انسان کاملي که آيينه تمام نماي اوصاف حق باشد اين است که کسان ديگري نيز يا چيزهاي ديگري نيز پديد آيند تا در طي آن پديده ها و مجاري خاص انسان کامل پديدار شود، از اين رو هيچ اشکال ندارد که خلقت ديگران مقصود بالعرض باشد. به عنوان تقريب به ذهن اگر شما بخواهيد يک دانه برليان را از يک معدن استخراج کنيد، زمين را مي خريد، سال ها زحمت مي کشيد تا به معدن برسيد. در ضمن رسيدن به آن برليان به مقداري سرب، مس و طلا هم برخورد مي کنيد. در اينجا هدف برليان است ولي در ضمن، اينها هم به دست مي آيد و سرانجام براي پيدا شدن آن، مقداري زياد خاک و سنگ هم به دست مي آيد و حتي بايد مقداري از آنها را از بين ببريد تا به هدف اصلي برسيد و بعد هم همه آنها را دور بريزيد چون هدف برليان بوده است.
بلاتشبيه و با حذف جهات نقص مثال به اعتقاد ما پيدايش انسان کامل و خليفه الهي شرايطي مي خواهد، بايد عالم ماده اي باشد چون خدا اراده اش تعلق گرفته بر اين که خليفه الهي همچون وي مختار باشد و اين اختيار که در انسان لازم است و موجب تکامل او مي شود بايد حتما در عالم ماده باشد از سوي ديگر او براي انتخابش بايد بر سر راه ها و گزينه هاي گوناگوني قرار بگيرد و از اين رو راه هدايت و راه ضلالت بايد وجود داشته باشد، براي اين که انسان آبديده شود نيازمند به آزمايش است پس آزمون هاي سخت و سنگين نيز بايد فراهم شود و... بنابراين هدف نهايي خلقت، آن افراد نمونه اند و بقيه طفيلي آن افراد خلق شده است و از همين رو در برخي روايات آمده که همه چيز براي ما (معصومين) آفريده شده است (معارف قرآن، ج 1 - 3 ، صص 167 - 170 ؛ تفسير موضوعي قرآن کريم، جوادي آملي، ج 14، صص 118 - 120 و 268 و 275 به بعد).
بنابراين:
اولا، هدف داشتن خداوند با تقرير و تحليلي که بيان شد هيچ منافاتي با خدايي او ندارد، بلکه خدايي اش اقتضاي داشتن هدف را مي کند.
ثانيا، خداوند در ايجاد انسان کامل و خليفه الله که تجلي اوصاف و اسماء الهي است نيازمند تحسين ديگران نيست هر چند به دليل فعل خويش مي تواند خود تحسين گر خويش باشد و اين هيچ تضادي با مقام و عظمت کبرياييش ندارد.
ثالثا، تمامي مخلوقات چه برسد به انسان ها لازمه و مقدمه پديد آمدن خليفه الله است و آنها مقصود بالتبع و بالعرضند.
رابعا، جهان هستي به خود مي بالد که مقدمه و مجرايي قرار گرفته است براي خلقت آيينه تمام نماي الهي [انسان کامل و خليفه الله].
خامسا، اين راه و مسير و غايت براي تمامي انسانها باز است و همه آدميان بايد هدف زندگي خويش را با هدف خداوند منطبق ساخته و خويش را به اوصاف و اسماء الهي زيبنده سازند و به سوي خلافت الهي گام بردارند.
سادسا، وظيفه انسان ها براساس مطالب پيش گفته آن است که با اراده، آگاهي، انتخاب و تلاش مستمر، قوا و استعدادهايش را به فعليت درآورد و بدين وسيله از بودن طبيعي و غريزي به شدن انساني و الهي دست يابد و در نهايت به خلافت الهي موفق شود. در واقع خروج از زيست غريزي و پيوستن به فطرت و برافروختن چراغ خودي. براساس آيات قرآن عواملي که مي توانند انسان را در اين مسير و هدف مدد رسانند عبارتند از: علم و تفکر [مجادله، 11 ؛ زمر، 9] ايمان [عصر، 1 - 2 ؛ حجرات، 6 ؛ انعام، 48 ؛ بقره، 257] و عمل صالح [عصر، 1 - 2 ؛ مريم، 96 ؛ يونس؛ 9 و...].

سلام علیکم
ارشاد گرامی این مبحث با شکلی دیگر قبلا دوبار از طرف آرشیتکت گرامی مطرح گردیده .
ولی مضمون آنها چه بوده و چه ارتباطی با این مبحث داشته

مضمون آنها ارتباط ذات و صفات الهی بود


و دلیل طرح این مبحث از طرف اهالی علم کلام از جمله ماتریدی ملاصدرا و علامه طباطبائی همین بود که شما مقصودتان است.

آن ها با بررسی ارتباط ذات و صفات بدنبال دلیل خلقت جهان و انسان بودند و مطالبی را غلط یا درست بیان کردند.

آنها در این تفکر بودند که اگر بتوان ذات خداوند را شناخت میتوان دلیل خلقت را فهمید.


لذا مثلا علامه تمام صفات الهی را بجر علم حکمت و حیات در قدرت تصویر کرد لذا از این توصیف اینطوری بر می آید

که خداوند جهانیان را برای ظهور صفات الهی از ذات الهی بنیان کرده است.

البته این ظهور از جنس نیاز نبوده است .

ایرادی که بنده به این نوع تفکر و تحلیل وارد میدانم گذشته از ارتباط موصوفه بین ذات و صفات این مطلب است که :

فلسفه و منطقی که ما میشناسیم بر پایه عقلی است که از دنیای مادی سرچشمه گرفته و منبع تائید و یا تکذیب هر امری را باید درسطوح مادی و بر مبنا و معیارهای دنیای مادی لازم است بسنجیم.

از طرفی خداوند رسولانی را برای هدایت ما فرستاد و ما را با معیارهای دنیای معنوی و ارتباطش با دنیای مادی آشنا کرد ولی با اینکه انسان از وجود عالم معنا آگاه شد باز با معیار و فلسفه مادی به تحلیل دنیای معنوی پرداخت و این قیاسی مع الفارغ و اشتباه است.

این مطلب خیلی واضح و روشن است مثلا

در ریاضیات عدد 1 برابر 1 است.
ولی مثلا در کلاس درس دانش آموزان آیا یک برابر یک است خیر چون اگر اینطور باشد یا همه باید مثلا صفر بگیرند یا همه 20 یا نمره ای دیگر و برابر هم

برای شناخت خداوند لازم است که :

1 - انسان مشرف به عالم معنی و معیارهای آن عالم باشد حداقل به اندازه آشنائی با عالم ماده
2- از علم لازم برای شناخت آن عالم بهره مند باشد بحدیکه بتواند خالق آن عالم را بشناسد.

با توجه به شرایط فوق

این امر ممکن نیست.

اگر مطلبی یا پرسشی تا اینجا هست بفرمائید تا ادامه این مبحث را هم ذکر نمایم.

یاحق

باسلام تشکرمی کنم اما باز ابهام پا بر جاست .به هر حال بایستی یک استلالی بکنیم که ابهام بر طرف گردد.
شناخت عالم معنا وخصوصیاتش به مانند عالم مادی برایمان میسر نیست.وقتی ازاین شناخت بی بهره شدیم
شناخت خالق آن هم برایمان میسورنیست .پس چشمهایمان را باید شستو...........؟؟؟یا اینکه خودمان را ببریم
توی کوچه های آدرس داده فلاسفه گم کنیم؟؟
بی صبرانه منظر تفضل حضرتعالی به بنده حقیر هستم.

سلام علیکم جمیعا

ارشاد;48219 نوشت:
بی صبرانه منظر تفضل حضرتعالی به بنده حقیر هستم.

شما بزرگوارید

آخرین مبحثی که ذکر شد :

bina88;48195 نوشت:
برای شناخت خداوند لازم است که : 1 - انسان مشرف به عالم معنی و معیارهای آن عالم باشد حداقل به اندازه آشنائی با عالم ماده 2- از علم لازم برای شناخت آن عالم بهره مند باشد بحدیکه بتواند خالق آن عالم را بشناسد. با توجه به شرایط فوق این امر ممکن نیست.

برای شناخت عالم معنا در صورت امکان دسترسی و آشنائی با معیارهای عالم معنا میشود مفاهیمی را در حد حدس توصیف کرد
عقل الهی * معیار منطق عرفانی و فلسفه عرفانی می گردد و این مرتیت در صورت تائید خداوند در وجود انسان متعالی ایجاد میگردد.

منبعی که یک صاحب عقل کبیر به آن دسترسی دارد چشمی بیناست.
این چشم بینا چه میبیند ؟

او به فضل الهی میداند که عالم مادی تصویری از عالم معناست چنانکه انگار عالم ماده تمثیلی است و افسانه ای است برای توصیف عالم معنا.
این منبع این امکان را ایجاد میکند که عاقل به عقل کبیر بتواند با نگاه کردن در عالم خلقت به معشوق و خالق خود بنگرد و از خدای خود مطالبی را بفهمد.

مثلا ابن عربی در فتوحات مکیه دلیل خلقت را عشق میداند ولی چرا عشق ؟

دیلی کاملا منطقی دارد که عشق دلیل و بانی خلقت جهانیان و انسان است امام از نگاه فلسفه عرفانی به مطلب می پردازیم.

همانطوریکه عرض شد دنیای مادی تصویری است از عالم معنی و خداوند در تمام کتب آسمانی انسان را به تفکر و تدبر در عالم خلقت دعوت میکند.

حال بیائیم به عالم مادی نگاهی بیاندازیم.

سوال
1- برای چه آب با هر جسمی برخورد کند آن جسم را تر میکند ؟
پاسخ : چون این خاصیت و ماهیت آب است.
سوال
آیا آب نیازی به تر کردن اجسام دارد ؟
پاسخ : خیر
سوال آیا آب نیاز به خوردن توسط انسان یا حیوان یا جانداری دارد ؟
پاسخ خیر بر عکس این انسان و موجودات زنده هستند که نیاز به نوشیدن آب دارند.

سوال
ما دیدیم که آب زندگی را میبخشد بدون اینکه نیازی در این بخشش وجود داشته باشد .

آیا ممکن است خالق آب نیز ببخشد و بیافریند بدون اینکه نیازی به آن داشته باشد ؟

البته ممکن است.

سوال دلیل خلقت چیست ؟

آب اجسام را تر میکند و همه میدانیم که هیچ چیزی در عالم مادی مطلق نیست ولی صفات الهی مطلقند.

خداوند میبخشد چون بخشنده است و خلق میکند چون خالق است ولی تفاوت بین آب و خواوند در این است که خداوند با حکمت و آگاهانه عملی را انجام میدهد ولی آب خیر.
و انسان را آفرید به این دلیل :


خداوند به عقیده من جاهل در این گردونه
عاشقانه موجودی همتای خود را خلق میکند. تا همیچون ابتدای خلقت فرشتگان را به سجده وادارد و این انسان مسجود متعالی یافته را به خود برگرداند.

_ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

عقل الهی عقلی است معنوی که نعمت الهی است و به عقل کبیر هم مشهور است موصوفان به این عقل اشخاصی هستند که به لطف الهی اسراری از عالم معنی بر آنها تشریح و تعلیم گردیده

موضوع قفل شده است