شیوه پاسخ به پرسشهای دینی (1)(پرسشگری و پاسخ دهی)

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شیوه پاسخ به پرسشهای دینی (1)(پرسشگری و پاسخ دهی)

مبلغان :: اردیبهشت و خرداد 1388 - شماره 115

مقدمه

متنی که فرا روی شماست، نگاهی به متون اسلامی برای کشف روشها، اصول و معیارهای پاسخ‌دهی به سؤالات و شبهات است. پرسشگرى، به معنی عام که شامل مناظره و مشاوره هم می‌شود، پیشینه‌ای به درازای عمر بشریت دارد. این امر در جای جای قرآن و سیرة رسول خدا و امامان: نمایان است. با بررسی تاریخ به خوبی این نکته روشن می‌شود که رسول الله و امامان:هیچگاه با پرسشگران برخورد بد نکرده و همواره از پرسش و پرسشگرى استقبال کرده‌اند.
دانشمندان اسلامی نیز به نوبة خود در پاسخ‌دهی به سؤالات و شبهات کوششهای فراوانی کرده، تألیفات گرانبهایی از خود به یادگار گذاشته‌اند؛ اما در غالب کتبی که در مورد پرسش و پاسخ نگاشته شده، به جمع‌آوری سؤالات و شبهات پرداخته شده و به بحث روش پاسخ‌دهی کم‌تر اشاره شده است.
در این مقاله، پس از طرح کلیاتی در باب پرسش و پاسخ، اصول و روشهای پاسخ‌دهی به سؤالات را مورد بررسی قرار می‌دهیم.
اهمیت پرسش

آنچه باعث می‌شود انسان از سایر حیوانات متمایز گردد، عقل او است که پرورش آن در سایة پرسشگرى و پرسیدن به دست خواهد آمد. پرسش، نقطة شروع و مبدأ جهش فکری است. کسی که نمی‌پرسد و نمی‌داند که باید بپرسد، در جهل همیشگی باقی خواهد ماند. از اینروست که نه تنها عقل؛ بلکه نقل نیز ما را به پرسشگرى فرا می‌خواند.
قرآن کریم نیز نه تنها پرسیدن را رد نمی‌کند، بلکه در چند آیه به صراحت مردم را به آن دعوت می‌نماید. به عنوان نمونه در دو آیه می‌فرماید:
Gوَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلَّا رِجالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونF[1]؛ «ما پیش از تو، جز مردانی که به آنان وحی می‌کردیم، نفرستادیم! (همه انسان بودند و از جنس بشر!) اگر نمی‌دانید، از آگاهان بپرسید.»
پیامبر خدا (ص) دانش را گنجینه‌هایی می‌داند که کلید آنها سؤال است. روشن است کسی می‌تواند از گنجینه‌های علم استفاده ببرد که کلید آن در دستش باشد. آن حضرت می‌فرمایند:
«اَلْعِلْمُ خَزَائِنُ وَ مَفَاتِیحُهَا اَلسُّؤَالُ، فَسْئَلُوا یَرْحَمُکُمُ اللهُ! فَإِنَّهُ یُؤْجَرُ فِیهِ أَرْبَعَةُ السَّائِلُ وَ الْمُجِیبُ وَ الْمُسْتَمِعُ وَ الْمُحِبُّ لَهُ؛ دانش گنجینه‌هایی است و کلیدهای آنها پرسش؛ پس رحمت خدا بر شما! بپرسید که بر اثر آن چهار نفر پاداش می‌یابند: پرسنده، جواب دهنده، شنونده و دوستدار پرسش.»[2]
از نگاه پیامبر اکرم(ص) خوب پرسیدن نیمی از دانش است؛ چنانکه فرمود: «حُسْنُ السُّؤَالِ نِصْفُ الْعِلْم.»[3]
یکی از مهم‌ترین ویژگیهای امام علی(ع)، سؤول بودن ایشان بوده است. سَؤول صیغة مبالغه از سؤال، به معنی بسیار پرسشگر است، خود آن حضرت می‌فرماید: «إِنَّ رَبِّی وَهَبَ لِی قَلْباً عَقُولًا وَ لِسَاناً سَئُولًا؛ همانا پروردگارم به من قلبی بسیار عاقل و زبانی بسیار پرسشگر عنایت کرده است.»[4]
امیر مؤمنان نه تنها پرسشگر عقولی بود؛ بلکه خود مجیب ناطقی بود که مردم را به پرسشگرى دعوت کرده، مکرراً می‌فرمودند: «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِى؛[5] از من بپرسید، قبل از اینکه مرا از دست بدهید.»
امام نه تنها پرسیدن را عیب نمی‌داند؛ بلکه به صراحت ما را به پرسشگرى دعوت می‌کند: «سَلْ مَا لابُدَّ لَکَ مِن عِلمِه؛[6] از چیزهایی که ناچاری بدانى، بپرس!»
روشن است مسائل زیادی وجود دارد که ما باید‌آنها را بدانیم؛ آن حضرت ما را به خاطر ندانستن معذور نمی‌داند. چیزهایی که لازم است بدانیم، تنها مسائل اصول و فروع دین یا مسائل حلال و حرام نیست؛ بلکه بسیاری از مسائل وجود دارد که باید آنها را بدانیم. امروزه جامعه از روحانیت انتظار فراوانی دارد و معتقد است روحانی باید پاسخگوی مسائل روز و شبهاتی باشد که افراد با آنها دست به گریبان هستند؛ پس باید بدانیم و اگر نمی‌دانیم بپرسیم و به خاطر ندانستن معذور نیستیم.
رابطة پرسش و دانایى

بین پرسش و دانایی رابطة دو طرفه وجود دارد؛ پرسشگران، بیش‌تر می‌دانند و دانایان، بهتر می‌پرسند: «مَنْ عَلِمَ أَحْسَنَ السُّؤُال؛[7] کسی که بداند، خوب سؤال می‌کند.» به همین دلیل است که رسول اعظم 9 خوب پرسیدن را نیمی از دانش می‌داند؛[8] زیرا کسی که نتواند سؤال خود را به خوبی مطرح کند، هیچگاه نمی‌تواند پاسخ مناسب دریافت کند. اصول و آدابی که در روایات برای پرسیدن بیان شده[9] بدان خاطر است که مردم خوب بپرسند تا پاسخ خوبی دریافت کنند.
امام سجاد(ع) از ما می‌خواهد که در برطرف کردن نادانی از خود بی‌توجهی نکنیم، هر چند دیگران تصور کنند ما مطالب زیادی می‌دانیم و به دانایی شهرت یافته باشیم؛ از اینرو فرمود: «لَا تَزْهَدْ فِی مُرَاجَعَةِ الْجَهْلِ وَ إِنْ کُنْتَ قَدْ شُهِرْتَ بِخِلَافِهِ؛[10] در برطرف کردن نادانی از خودت بی‌رغبت نباش هر چند به خلاف آن (یعنی به دانایی) مشهور شده باشى.»
امام صادق(ع) علت هلاکت مردم را نپرسیدن دانسته‌اند و می‌فرمایند: «إِنَّمَا یَهْلِکُ النَّاسُ لِأَنَّهُمْ لَا یَسْأَلُونَ؛ همانا مردم هلاک می‌شوند؛ زیرا آنان نمی‌پرسند.»[11]
بنا بر نقلهای تاریخی در زمان پیامبر اعظم9 و یک بار نیز در زمان امام صادق(ع) بیماری جنب شد. مردم به او گفتند:‌باید غسل کنی، او غسل کرد و چون آب برایش ضرر داشت، از دنیا رفت. در واقعة اول رسول اعظم 9 و در واقعة دوم امام صادق(ع) فرمودند: «او را کشتند، خدایشان بکشد! چرا نپرسیدند؟»[12]
این داستان بهترین درس را به ما روحانیون می‌آموزد؛ یعنی به خاطر نپرسیدن و پاسخ ناصحیح به سؤالات مردم دادن، نه تنها ممکن است باعث ضررهای جبران‌ناپذیر بر مردم شویم؛ بلکه ممکن است مورد نفرین اولیای الهی نیز قرار بگیریم.»
با نگاهی به تاریخ به این نکته پی می‌بریم که در جوامعی که پرسشگرى رواج داشته، علوم به سرعت رواج یافته است؛ ولی در جوامعی که این مطلب رواج نداشته و به جای برخورد علمی با پرسشگرانِ غالباً جوان و جویای حقیقت، با آنان برخورد فیزیکی و حذفی شده، نه تنها علوم پیشرفتی نداشته است؛ بلکه شاهد افول و سقوط علم و دانش بوده‌ایم.
شبهه

شبهه از ریشة «شبه» گرفته شده و به معنی همانند و دو چیزی که مانند یکدیگر باشند، آمده است.[13] و در اصطلاح عبارت است از ارائه استدلالها و توجیهات فاسد برای پوشاندن حق، و حق جلوه دادن باطل یا باطل جلوه دادن حق.
آنچه باعث می‌شود انسان از سایر حیوانات متمایز گردد، عقل او است که پرورش آن در سایة پرسشگرى و پرسیدن به دست خواهد آمد
با توجه به اهمیت تعریف شبهه، مناسب است به کاربرد این کلمه در روایاتی از امام علی(ع) اشاره کنیم.
امیرمؤمنان(ع) می‌فرماید: «وَ اِنَّمَا سُمِّیتِ الْشُبْهَةُ شُبْهَةً لِأَنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ فَأَمَّا أَوْلِیَاءُ اللَّهِ فَضِیَاؤُهُمْ فِیهَا الْیَقِینُ وَ دَلِیلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى وَ أَمَّا أَعْدَاءُ اللَّهِ فَدُعَاؤُهُمْ فِیهَا الضَّلَالُ وَ دَلِیلُهُمُ الْعَمَى ؛[14] شبهه را برای این شبهه نامیدند که به حق شباهت دارد؛ اما نور [هدایت‌کننده] دوستان خدا در شبهات، یقین است و راهنمای آنان مسیر هدایت الهی و دعوت‌کننده دشمنان خدا در شبهات، گمراهی است و راهنمای آنان کورى.»
پایه و اساس شبهه

چند امر از پایه‌های شبهه است:
الف. تشکیل دستگاه استدلالى؛ اگر دستگاهی استدلالی تشکیل نشود و به ادعای صرف بسنده شود، نمی‌توان آن را شبهه نامید؛ زیرا بطلان ادعای بدون دلیل از امور واضح است. نکته قابل توجه این است که در دستگاه استدلالى، گاه تمام دستگاه نقل می‌شود و گاهی از استدلال مضمر استفاده می‌شود؛ مثلاً کسی که می‌گوید: چرا در اسلام در مسئلة ارث به زن ظلم شده است؟ در واقع چند دستگاه استدلالی را در کنار یکدیگر چیده؛ ولی بسیاری از مقدمات آن حذف شده است.
ب‌. حق‌نما بودن؛ اگر مطلب به گونه‌ای باشد که واضح البطلان باشد، دیگر نمی‌توان آن را شبهه نامید. البته ممکن است مطلبی برای عده‌ای واضح البطلان باشد و برای عده‌ای نه. شبهه‌گر شبهه را برای کسانی مطرح می‌کند که مطلب برای آنان واضح‌البطلان نیست.
مقصود از حق، چیزی است که عقل سالم یا شرع آن را حق می‌دانند و باطل، چیزی است که عقل و شرع آن را باطل می‌دانند؛ پس معیار حق بودن نمی‌تواند تقلید از مردم، عرف، عادتها، فرهنگها و ... باشد.
ج. مشکل بودن فهم آنچه موجب شبهه شده؛ برخی معتقدند این قید نیز از ارکان شبهه است؛ زیرا اگر فهمیدن حق از باطل به راحتی ممکن باشد، نمی‌توان آن را شبهه نامید.
د. نبودن دلیل قطعی و صریح؛ برخی این قید را نیز از قیود شبهه می‌دانند؛ زیرا اگر در موردی دلیل قاطع، صریح و صحیح وجود داشته باشد، دیگر آنچه به عنوان شبه مطرح شده را نمی‌توان شبهه نامید؛ زیرا با وجود دلیل قاطع و صریح مانند آیه صریح قرآن یا حدیث صحیح از پیامبر یا امامان:، به راحتی مشکل برطرف می‌شود.
ه . سوء نیت شبهه‌کننده؛ برخی معتقدند یکی دیگر از ارکان شبهه، سوء نیت فرد شبهه‌کننده است؛ ولی اگر برای رسیدن به حق یا آموزش دیگران و ... مطلبی مطرح شود، هر چند دو قید مذکور (تشکیل دستگاه استدلالی و حق نما بودن) را داشته باشد، نمی‌توان آن را شبهه نامید.
تفاوت پرسش و شبهه

برخی از تفاوتهای پرسش و شبهه عبارتند از:
الف. پرسش، در حقیقت جستجوی بشر برای شناخت است و پرسشگر با بیان پرسش و سؤال می‌کوشد تا موضوع و مطبی را بشناسد و آن را درک و فهم کند؛ در حالی که هدف از شبهه، ایجاد تردید و شک در دل مخاطب است و شبهه‌گر می‌کوشد تا در بنیادهای اعتقادی و باوری شخص تردید افکند. در حقیقت تفاوت شبهه و پرسش را باید در کارکرد و اهداف آن دانست؛ کارکرد پرسش فهم و شناخت است، در حالی که شبهه طرح می‌شود تا مخاطبان خود را به چالش بکشاند.
ب‌. در شبهه، باطل به طور عمدی و خواسته حضور دارد و شبهه‌گر با آمیختن حق و باطل می‌کوشد کلام باطل خود را با رنگ و لعابی از حق به دیگران منتقل کند؛ چنانکه در سخن حضرت امیرمؤمنان(ع) به آن اشاره شد.
ج. پرسشگر چون نمی‌داند، به دنبال تحقیق است. او می‌داند که نمی‌داند و به جهل خود دانا و در صدد رسیدن به علم است؛ در حالی که در شبهه، شخص در صدد آن است که علم مخاطب را به شک تبدیل کند. پرسشگر می‌خواهد که خود بفهمد و شبهه‌افکن می‌خواهد فهم دیگری را از او بگیرد و ایمان او را متزلزل سازد. از اینرو، پرسشگرى، یک جهش مثبت و سازنده از جهل به علم است و ابزاری با ارزش برای ارتقای فکری و علمی شمرده می‌شود؛ ولی شبهه‌آفرینى، فعالیتی منفی و ویرانگر، در جهت آشفته کردن فضای ایمانی است. تا وقتی که پژوهشگر به دنبال حقیقت می‌گردد و برای یافتن پاسخ پرسشهای خود جهاد می‌کند، تلاش او مقدس است و انسان حقیقت‌جو باید از فرو افتادن در شبهات پرهیز کند؛ چنانکه حضرت علی(ع) در وصیتش به امام حسن7 می‌فرماید: «فَلْیَکُنْ طَلَبُکَ ذَلِکَ بِتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ لَا بِتَوَرُّطِ الشُّبُهَاتِ وَ عُلُوِّ الْخُصُومَاتِ وَ ابْدَأْ قَبْلَ نَظَرِکَ فِی ذَلِکَ بِالِاسْتِعَانَةِ عَلَیْهِ بِإِلَهِکَ وَ الرَّغْبَةِ إِلَیْهِ فِی تَوْفِیقِکَ وَ تَرْکِ کُلِّ شَائِبَةٍ أَوْلَجَتْکَ فِی شُبْهَةٍ أَوْ أَسْلَمَتْکَ إِلَى ضَلَالَة؛[15] باید جستجوی تو برای فهمیدن و آموختن باشد، نه به خاطر فرو رفتن در شبهه‌ها و بالابردن ستیزه‌ها، و قبل از اینکه این راه را بپیمایى، از خدایت یاری بجوی و از او بخواه که به تو توفیق عنایت کند و آنچه تو را به شبهه اندازد یا به گمراهی واگذارت نماید را ترک کنى.»
د. در شبهه نوعی مخفی‌کاری و آمیختگی حق و باطل وجود دارد و شبهه‌گر سعی می‌کند حق را مخفی کند؛ ولی در پرسشگرى این زمینه وجود ندارد و شاید به همین خاطر است که امام علی(ع) در نامه‌ای که به معاویه می‌نویسد، او را از شبهه برحذر داشته، می‌فرماید:
«فَاحْذَرِ الشُّبْهَةَ وَ اشْتِمَالَهَا عَلَى لُبْسَتِهَا؛[16] از شبهه و آمیختگی آن به حق و باطل بپرهیز!» منافقین و افرادی که قلبی مریض دارند، از این ویژگی که در شبهه وجود دارد استفاده کرده و به دنبال فتنه‌گری می‌روند؛ چنانکه قرآن کریم می‌فرماید: Gهُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ[17]F؛ «او کسی است که این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کرد که قسمتی از آن، آیات محکم (صریح و روشن) است که اساس این کتاب می‌باشد (و هرگونه پیچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به اینها برطرف می‌گردد.) و قسمتی از آن متشابهات است (آیاتی که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفی در آن می‌رود؛ ولی با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها آشکار می‌گردند.) اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند تا فتنه‌انگیزی کنند (و مردم را گمراه سازند) و تفسیر (نادرستی) برای آن می‌طلبند؛ در حالی که تفسیر آنها را جز خدا و راسخان در علم نمی‌دانند. [آنها که به دنبال فهم و درک اسرارِ همة آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهی هستند] می‌گویند: ما به همة آن ایمان آوردیم، همه از طرف پروردگارِ ماست و جز صاحبان عقل، [این حقیقت را درک نمی‌کنند و] متذکر نمی‌شوند.»
دین اسلام در عین اینکه مردم را از شبهه‌گری و شبهه‌افکنان برحذر داشته، همگی را به پرسشگرى دعوت کرده است که آیات و احادیث آن گذشت؛ زیرا با پرسش، علم و ایمان رشد و رونق می‌یابد؛ در حالی که با شبهه، علم و ایمان آسیب می‌بیند.
غالب مردم از ایمانی بسیط برخوردارند و اگر در معرض چالش با شبهات قرار گیرند، آمادگی استقامت ندارند. این نوع دینداری که به اقتضای سطح معرفت آنان است، در نزد خداوند مقبول و به اندازه خود، در زندگی فردی و اجتماعى، دارای آثار سازنده و حیات‌بخش است. همین ایمان، آنان را از زشتیها باز می‌دارد و به سوی خوبیها سوق می‌دهد، مانع کج‌روی و طغیان می‌گردد، پایه و اساس نیکوکاری را می‌سازد، حکم خدا را نزدشان عزیز و محترم می‌نماید و ... . بنابراین، بر هم زدن این ایمان و آشفته کردن این آرامش، توجیهی ندارد.
بر مبنای این اصل که هرگز جای بحث و گفتگو و چون و چرا را در میان خواص نمی‌گیرد، قهراً باید نگران القای شبهات در جامعه بود و همان‌گونه که به طرح سؤال در محیطهای علمی و غیرعلمی تشویق می‌شود، از طرح پرسشهایی که جنبة ویرانگری و تخریب دارد (شبهه)، به شکل یک جانبه، آن هم در برابر مخاطبان کم دانش، باید جلوگیری کرد.[18]
اهمیت پاسخ‌دهى

از نظر عقلی با توجه به همان ادلة اهمیت پرسشگرى، پاسخ‌دهی نیز مهم؛ بلکه اهم است. اصولاً پرسش مقدمة پاسخ است. از نظر حضرت علی(ع) در مکتب اسلام، پرسشگرى ایجاد حق می‌کند و پرسشگرى که برای آموختن می‌پرسد، صاحب حق می‌شود و حرمت او را باید با پاسخی شایسته نگاه داشت و به فرمودة آن حضرت: خداوند قبل از آنکه از نادانان برای آموختن عهد بگیرد، از دانایان عهد گرفته است که بیاموزند. در روایتی منسوب به آن حضرت می‌خوانیم: «ما أخَذَ اللهُ عَلَی الجاهِلینَ أن یَتَعَلَموا حَتی أخَذَ عَلَی العُلَماءِ أن یُعَلِّمُوا.؛ قبل از آنکه خداوند از نادانان برای علم‌آموزی،‌پیمان بگیرد، از علماء برای آموختن پیمان گرفته است.»[19]
سیره عملی پیامبر اکرم و امامان: نیز بر پاسخ‌دهی بوده است. آنان نه تنها شخصاً به سؤالات پاسخ می‌دادند؛ بلکه ثوابهای زیادی را که خداوند برای پاسخ‌گویان قرار داده است بازگو کرده‌اند که روایت زیر نمونه‌ای از آن است:
امام عسکری(ع) فرمود: زنی نزد حضرت زهرا(س) آمد و عرض کرد: مادر ناتوانی دارم که بعضی از مسائل نماز برای او مورد سؤال قرار گرفته است و مرا نزد شما فرستاده تا سؤال کنم. آن حضرت پاسخ او را داد، دوباره پرسید و پاسخ شنید، مرحله سوم پرسید، باز پاسخ شنید تا ده سؤال مطرح کرد و پاسخ خود را دریافت کرد، در اینجا از پرسشهای زیادی که پرسیده بود خجالت کشید و عرض کرد: ای دختر پیامبر! به زحمت افتادید! آن حضرت فرمود: «هَاتِی وَ سَلِی عَمَّا بَدَا لَکِ؛ بیا و سؤالاتت را از من بپرس.» سپس حضرت این مثال را برای زن بیان کرد:
«أَ رَأَیْتِ مَنِ اکْتُرِىَ یَوْماً یَصْعَدُ إِلَى سَطْحٍ بِحَمْلٍ ثَقِیلٍ وَ کِرَاهُ مِائَةُ أَلْفِ دِینَارٍ یَثْقُلُ عَلَیْهِ؛ اگر کسی یک روز اجیر شود تا بار سنگینی را بالای بام ببرد و مبلغ یکصد هزار دینار (سکه طلا) اُجرتش باشد، آیا حمل این بار برایش مشکل است؟» زن گفت: خیر. حضرت در ادامه فرمود:
«اُکْتُرِیتُ أَنَا لِکُلِّ مَسْأَلَةٍ بِأَکْثَرَ مِنْ مِلْ ءِ مَا بَیْنَ الثَّرَى إِلَى الْعَرْشِ لُؤْلُؤاً فَأَحْرَى أَنْ لَا یَثْقُلَ عَلَیَّ سَمِعْتُ أَبِی 9 یَقُولُ إِنَّ عُلَمَاءَ شِیعَتِنَا یُحْشَرُونَ فَیُخْلَعُ عَلَیْهِمْ مِنْ خِلَعِ الْکَرَامَاتِ عَلَى قَدْرِ کَثْرَةِ عُلُومِهِمْ وَ جِدِّهِمْ فِی إِرْشَادِ عِبَادِ اللَّهِ حَتَّى یُخْلَعُ عَلَى الْوَاحِدِ مِنْهُمْ أَلْفُ أَلْفِ حُلَّةٍ مِنْ نُورٍ ثُمَّ یُنَادِی مُنَادِی رَبِّنَا عَزَّ وَ جَلَّ أَیُّهَا الْکَافِلُونَ لِأَیْتَامِ آلِ مُحَمَّدٍ 9 النَّاعِشُونَ لَهُمْ عِنْدَ انْقِطَاعِهِمْ عَنْ آبَائِهِمُ الَّذِینَ هُمْ أَئِمَّتُهُمْ هَؤُلَاءِ تَلَامِذَتُکُمْ وَ الْأَیْتَامُ الَّذِینَ کَفَلْتُمُوهُمْ وَ نَعَشْتُمُوهُمْ فَاخْلَعُوا عَلَیْهِمْ خِلَعَ الْعُلُومِ فِی الدُّنْیَا فَیَخْلَعُونَ عَلَى کُلِّ وَاحِدٍ مِنْ أُولَئِکَ الْأَیْتَامِ عَلَى قَدْرِ مَا أَخَذُوا عَنْهُمْ مِنَ الْعُلُومِ حَتَّى إِنَّ فِیهِمْ یَعْنِی فِی الْأَیْتَامِ لَمَنْ یُخْلَعُ عَلَیْهِ مِائَةُ أَلْفِ خِلْعَةٍ وَ کَذَلِکَ یَخْلَعُ هَؤُلَاءِ الْأَیْتَامُ عَلَى مَنْ تَعَلَّمَ مِنْهُمْ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ أَعِیدُوا عَلَى هَؤُلَاءِ الْعُلَمَاءِ الْکَافِلِینَ لِلْأَیْتَامِ حَتَّى تُتِمُّوا لَهُمْ خِلَعَهُمْ وَ تُضَعِّفُوهَا لَهُمْ فَیَتِمُّ لَهُمْ مَا کَانَ لَهُمْ قَبْلَ أَنْ یَخْلَعُوا عَلَیْهِمْ وَ یُضَاعَفُ لَهُمْ وَ کَذَلِکَ مَنْ یَلِیهِمْ مِمَّنْ خَلَعَ عَلَى مَنْ یَلِیهِم؛ پاداشی که من به خاطر هر مسئله‌ای [که به تو پاسخ دادم] دریافت کرده‌ام، بیش‌تر از این است که بین زمین تا عرش (آسمان) از لؤلؤ پر شود؛ پس سزاوارتر است که خسته نشوم[؛ زیرا] از پدرم شنیدم که می‌فرمود: وقتی دانشمندان شیعه ما [در روز قیامت] محشور می‌شوند، به اندازه کثرت علوم وجدیتشان در ارشاد بندگان خداوند خلعتهای کرامت بر آنان می‌پوشانند تا آنجا که بر بعضی از آنان یک میلیون خلعت نور پوشانده می‌شود. سپس منادی پروردگارمان ندا می‌کند ای کسانی که یتیمهای آل محمد9 را کفالت و سرپرستی و آنان را حفظ و نگهداری کردید! در زمانی که از پدرانشان؛ یعنی امامانشان جدا شده بودند، اینان شاگردان شما و یتیمهایی هستند که شما آنان را کفالت کردید و نگهداری نمودید؛ پس خلعتهای علومی را که در دنیا به آنان آموختید بر آنان بپوشانید. سپس بر هر یک از این یتیمان (دانش‌آموختگان) به اندازة دانشی که آموخته بودند، خلعت می‌پوشانند تا جایی که بر برخی از این یتیمان (دانش‌آموختگان) یکصد هزار خلعت پوشانده می‌شود و همین‌طور این ایتام نیز بر کسانی که از آنان علم آموخته‌اند خلعتهای [این چنینى] می‌پوشانند، سپس خداوند متعال می‌فرماید: بر این دانشمندان که کافل یتیمان [آل محمد9] بودند برگردانید تا خلعتهای آنان را کامل نمایید و آن را چندین برابر کنید؛ پس آنچه قبل از آن داشتند کامل می‌شود و برای معلمان و متعلمانی که از این معلمان دانش آموخته‌اند چندین برابر می‌شود.»
سپس حضرت فاطمه(س) ادامه داد: «یَا أَمَةَ اللَّهِ إِنَّ سِلْکَةً مِنْ تِلْکَ الْخِلَعِ لَأَفْضَلُ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ أَلْفَ أَلْفِ مَرَّةٍ؛ ای بندة خدا! رشته‌ای از آن خلعتها یک میلیون بار از آنچه خورشید بر آن تابیده برتر است.»[20]
یکی از فرازهای برجسته در سیرة عملی پیشوایان دینى، پاسخ‌دهی به سؤالات و شبهات دینی است؛ چنانکه طبرسی در مقدمة کتاب خود، به نکتة مهمی که سبب نگارش «الاحتجاج» شده است، اشاره کرده، می‌نویسد: گروهی از اصحاب، جدال صحیح را ترک کرده و مخالف سیرة پیامبر و ائمه: دانسته‌اند و گمان برده‌اند که پیشوایان دین، نه خود اهل مناظره بوده‌اند و نه به شیعه اجازة جدال داده‌اند؛ البته ائمه، ناتوانان از بحث و مناظره را از ورود به معرکه نهی کرده‌اند.»[21]
امامان شیعه علاوه بر پاسخ‌دهی به سؤالات و شبهات، دانشمندانی تربیت کردند که با قدرت و توان چشمگیرى، در میدانهای بحث و گفتگو حاضر می‌شدند، به سؤالات پاسخ داده، از مبانی مکتب دفاع عالمانه می‌کردند که ابان بن تغلب، حمران بن اعین، مؤمن الطاق، هشام بن حکم و .. از جمله آنان هستند. امامان از آن دسته از یارانشان که توان پاسخ‌دهی به سؤالات و شبهات را داشتند می‌خواستند که با دیگران مباحثه کنند و به سؤالات و شبهات پاسخ دهند؛ چنانکه امام کاظم7 به محمد بن حکیم دستور داد که در مسجد پیامبر(ص) بنشیند و با مردم مدینه به بحث و مناظره بپردازد.[22]
بین پرسش و دانایی رابطة دو طرفه وجود دارد؛ پرسشگران،‌بیش‌تر می‌دانند و دانایان، بهتر می‌پرسند
حضرت امام خمینى; در پاسخ به شبهه‌های حکمی‌زاده در کتاب «اسرار هزار رساله» کتاب ارزشمند «کشف الاسرار» را نوشت و برای این کار، دو ماه همة فعالیتهای علمی و فقهی خود را تعطیل کرد.
امام; در پیام به شورای مدیریت حوزه علمیه قم می‌گوید:
«انشاءالله با کمک همة دست‌اندرکاران امور حوزه بتوانید پاسخگوی سؤالات جهان اسلام شوید.»[23]
ادامه دارد...
پی نوشت ها:

[1]. انبیاء/7 و نحل/42.
[2]. تحف العقول عن آل الرسول، ابن شعبه حرانى، نشر: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1404 ق، چاپ: دوم، ص 41.
[3]. بحار الأنوار، الجامعة لدرر أخبار الآئمة الأطهار، علامه مجلسى، اسلامیه، تهران، ج1، ص224.
[4]. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، 1376 ه. . ق، نجف اشرف، حیدریه، ج1، ص322 و کشف الیقین فی فضائل امیر مؤمنان(ع)، علامه حلى، چاپ اول، 1411 ق، ص52.
[5]. نهج البلاغه، خطبه 189، ص 280.
[6]. میزان الحکمة، محمد محمدی ری شهرى، دارالحدیث، ج2، ص 1216.
[7]. غرر الحکم، محمد محمدی ری شهرى، دارالحدیث، ص 60 و شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غرر الحکم، ج5، شماره 1674، ص141.
[8]. «حُسنُ السُؤال نِصفُ العِلْْم» بحارالأنوار، ج 1، ص 224.
[9]. به برخی از این اصول در صفحات آینده اشاره خواهد شد.
[10]. بحارالأنوار، ج75، ص161.
[11]. کافى، محمد بن یعقوب کلینى، اسلامیه، تهران، 1362ش، چاپ دوم، ج1، ص40.
[12]. همان، ج 3، ص 68 و نیز رک: منتهی المطلب، علامه حلى، مجمع البحوث الاسلامیه، مشهد، 1412 ق، آستانه مقدسه، ج3، ص 33.
[13]. لسان العرب، ابن منظور، ج13، ص503.
[14]. تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص73 و بحارالانوار، ج67، ص130، و نهج‌البلاغه، ص81.
[15]. نهج البلاغه، نامه 31، ص395.
[16]. همان، نامه 65، ص455.
[17]. آل عمران/7.
[18]. ر.ک‌: آزادى، عقل و ایمان، محمد سروش محلاتى، قم، مرکز تحقیقات علمی دبیرخانه مجلس خبرگان، فصل سوم.
[19]. تفسیر قرطبى، قرطبى، ج4، ص305.
[20] بحار الانوار، ج2، ص3.
[21]. إحتجاج، همان، ج1، ص 14.
[22]. «کَانَ أَبُو الْحَسَنِ7 یَأْمُرُ مُحَمَّدَ بْنَ حَکِیمٍ أَنْ یُجَالِسَ أَهْلَ الْمَدِینَةِ فِی مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ9 وَ أَنْ یُکَلِّمَهُمْ وَ یُخَاصِمَهُم». رجال کشى، ج1، ص449 و بحارالانوار، ج2، ص137.
[23]. صحیفه نور، ج21، ص130، تاریخ سخنرانى، 17/2/68.

مبلغان :: خرداد و تیر 1388 - شماره 116
شیوه پاسخ به پرسشهای دینی (2) (اهمیت روش‌شناسی و انواع پرسش)
اشاره:

گذشت که پرسشگری و پاسخ‌دهی از منظر عقل و دین دارای اهمیت ویژه و انکارناپذیری است؛ ولی مسئله‌ای که از این دو مهم‌تر است «اهمیت روش‌شناسی پاسخ‌دهی» می‌باشد که به نظر نگارنده به آن توجه مناسبی نشده است. اگر به دنبال ارائة پاسخ صحیح، مناسب، قانع‌کننده و ... هستیم، باید روش پاسخ‌دهى، تکنیکها و اصول آن را بدانیم.
تعریف روش‌شناسى

روش، در لغت به معنای قاعده، قانون، سبک، طریقه، گونه، سنت، نمط، رسم، آیین، هنجار، شیوه، اسلوب، نسق و منوال آمده است.[1]
واژة روش‌شناسى، گاه به معنی روشمندی بکار می‌رود؛ ولی مقصود ما از روش‌شناسی این معنی نیست؛ بلکه معنی مشهور آن است؛ یعنى: شاخه‌ای از دانش که شیوه‌های حل مسائل را مطالعه و بررسی می‌کند.[2]
علوم گوناگون، روش‌شناسیهای گوناگون و ویژه خود را دارند و مقصود از روش‌شناسی پاسخ دهی به پرسشها و شبهات، بررسی و ارائة چهارچوبها و روشهایی است که امکان پاسخهای مناسب به سؤالات و شبهات را به ما می‌دهد.
اهمیت روش‌شناسى

برخی از دلایل اهمیت روش‌شناسی از این قرار است:
الف. پاسخ به روز به پرسشها

با آموختن روش‌شناسی می‌توان به پرسشهای عصر پاسخ داد. بدون آموختن این دانش نه تنها در بسیاری از موارد به پاسخ درخور و شایسته‌ای دست نخواهیم یافت؛ بلکه پاسخهای ناصوابی که ممکن است به پرسشها داده شود، راه را برای کج‌فهمیها و کژاندیشیها باز می‌کند. روش‌شناسى، ماهی گرفتن و به دست دیگران دادن نیست؛ بلکه آموزش ماهی‌گیری است. روشن است کسانی که همیشه دنبال غذای آماده و پاسخهای نقد می‌گردند، هیچ‌گاه نمی‌توانند مرزهای کمال را در‌نوردند. آنان تنها پاسخ پرسشهایی را می‌دانند که قبلاً کسی پرسیده و دیگری جواب داده است؛ ولی کسانی که به دنبال شناخت روشهای پاسخ‌دهی هستند، نه تنها می‌توانند به پرسشهای جدید پاسخ بدهند؛ بلکه می‌توانند در مرز دانش حرکت کرده، راه را برای پویایی علم بگشایند.
دستة اول همیشه از پرسشهای جدید واهمه دارند و هرگاه سؤال جدیدی مطرح می‌شود، هراسان تصور می‌کنند که دیگر پایه‌های دین متزلزل شده است؛ ولی دسته دوم نه تنها از پرسشهای جدید نمی‌هراسند؛ بلکه از آن استقبال می‌کنند. راز پیروزی دانشمندان حقیقی و تفاوت آنان با افراد عادی در همین نکته نهفته است. مردان بزرگ از سؤالات و حتی شبهاتی که برای فهمیدن و فهماندن و پویایی ارائه می‌شود، استقبال می‌کنند. استاد شهید مرتضی مطهری گوید: من هرگز از پیدایش افراد شکاک در اجتماع که علیه اسلام سخنرانی کنند و مقاله بنویسند متأثر که نمی‌شوم هیچ، از یک نظر خوشحال هم می‌شوم؛ چون می‌دانم پیدایش اینها سبب می‌شود که چهره اسلام بیش‌تر نمایان شود. وجود افراد شکاک و افرادی که علیه دین سخنرانی می‌کنند، وقتی خطرناک است که حامیان دین آنقدر سرد و بی‌روح باشند که در مقام جواب برنیایند؛ یعنى عکس‌العمل نشان ندهند.»[3]
وقتی می‌توانیم «فرزند زمان خویشتن باشیم» که بتوانیم به سؤالات و شبهات روز پاسخ دهیم و این مهم با روش‌شناسى امکان‌پذیر است.
ب. سیره امامان:

سیره و روش ائمه:، آموزش روش پاسخ‌دهی به یارانشان بوده است؛ امامان شیعه اصول را به دست ما داده و از ما خواسته‌اند که خودمان فروع را بیابیم؛ چنانکه در روایتی منسوب به امام هشتم7 می‌خوانیم: «عَلَیْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَیْکُمُ التَّفْرِیعُ؛ [گفتن و] القاء اصول بر عهده ماست و [استخراج] فروعات به عهده شماست.»[4] به نظر نگارنده این اصل تنها در مورد فروع فقهی نیست؛ بلکه در تمام دانشها از جمله عقاید باید با توجه به اصولی که از جانب امامان معصوم: رسیده است، به پرسشهای عصری پاسخ داده شود؛ چنانکه رویه و سیره یاران امامان نیز اینگونه بوده است. آنان اصول را از امامان می‌گرفتند و خودشان با توجه به آن اصول به سؤالات و شبهات پاسخ می‌دادند.
وقتی می‌توانیم «فرزند زمان خویشتن باشیم» که بتوانیم به سؤالات و شبهات روز پاسخ دهیم و این مهم با روش‌شناسى امکان‌پذیر است
در روایتی می‌خوانیم: روزی جمعی از اصحاب و یاران امام صادق(ع) که حمران، و ابن نعمان، ابن سالم و طیّار در میانشان بودند، خدمت آن حضرت رسیدند. امام صادق(ع) رو به هشام بن حکم کرده، از او خواست جریان مباحثه‌اش با «عمرو بن عبید» که یکی از بزرگان اهل سنت بود را بازگو کند. وقتی هشام آن را بازگو کرد، امام(ع) فرمود:
«یَا هِشَامُ! مَنْ عَلَّمَکَ هَذَا؟ ای هشام! چه کسی این را یاد تو داده است.» هشام گفت: «شَیْ ءٌ أَخَذْتُهُ مِنْکَ وَ أَلَّفْتُهُ. فَقَالَ: هَذَا وَ اللَّهِ مَکْتُوبٌ فِی صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَى؛ بخشی را از شما گرفتم و بحث را تشکیل دادم. امام فرمود: به خدا قسم این بحث در کتابهای ابراهیم و موسی مکتوب است.»[5]
چنانکه مشاهده می‌شود، در این روایت هشام به صراحت اعلام می‌کند که اصول مباحثه را از امام فرا گرفته است و با توجه به آن اصول، مباحثه را ترتیب داده بود. امامان معصوم نیز نه تنها اصول و شیوه‌های پاسخ‌دهی را به یاران خود آموزش می‌دادند؛ بلکه در جلسات مباحثات یاران شرکت کرده و عملاً کارگاه‌های آموزشی روش پاسخ‌دهی برقرار می‌کردند.
یکی از یاران امام صادق(ع) به نام یونس بن یعقوب می‌گوید: روزی نزد امام صادق7‌بودم که مردی از اهل شام بر آن حضرت وارد شده و عرض کرد: من مردی هستم که به کلام و فقه و فرائض دانایم و برای مناظره با اصحابت نزد تو آمده‌ام.... امام در گفتگوی کوتاهی او را محکوم کرد؛[6] سپس فرمود: ای یونس! اگر علم کلام خوب می‌دانستى، با او سخن می‌گفتى. یونس گوید: من عرض کردم: افسوس قربانت گردم! من شنیدم که شما از علم کلام نهی می‌نمودی و می‌فرمودى: وای بر اصحاب علم کلام! زیرا می‌گویند این درست می‌آید و این درست نمی‌آید، این به نتیجه می‌رسد و آن نمی‌رسد، این را می‌فهمیم و این را نمی‌فهمیم!!.
فرمود: من گفتم: وای بر گروهی که گفته‌ام را رها کنند و دنبال خواستة خود بروند.
سپس به من فرمود: بیرون برو و هر کس از متکلّمین را دیدی بیاور.
یونس گوید: من حمران بن اعین، احول و هشام بن سالم را که علم کلام خوب می‌دانستند، همراه با قیس ماصر که به عقیده من در کلام بهتر از آنان بود و علم کلام را از علیّ بن حسین(ع) آموخته بود آوردم؛ چون همگی در مجلس حاضر شدیم، آن حضرت سر از خیمه بیرون کرد و آن خیمه‌ای بود که در کوه کنار حرم برای حضرت می‌زدند که چند روز قبل از حجّ آنجا تشریف داشت چشم حضرت به شتری افتاد که به دو می‌آمد، فرمود: قسم به ربّ کعبه که این هشام است. ما فکر کردیم مقصود حضرت؛ هشام از اولاد عقیل است که او را بسیار دوست می‌داشت که ناگاه هشام بن حکم وارد شد و او در آغاز روییدن موی رخسار بود و همة ما از او بزرگ‌تر بودیم. امام صادق(ع) برایش جا باز کرد و فرمود: هشام با دل و زبان و دستش یاور ماست، سپس فرمود: ای حمران! با مرد شامی سخن بگو.
پس او وارد بحث شد و بر شامی غلبه کرد. سپس فرمود: ای طاقی (مؤمن الطباق أبو جعفر احول) تو با او سخن بگو. او هم سخن گفت و غالب شد، سپس فرمود: ای هشام بن سالم! تو هم گفتگو کن، او با شامی برابر شد و کارشان به تعارف کشید و پیروز و غالبی نداشت، سپس امام صادق(ع) به قیس ماصر فرمود: تو با او سخن بگو، او وارد بحث شد و حضرت از مباحثه آن دو می‌خندید؛ زیرا مرد شامی گیر افتاده بود. پس به مرد شامی فرمود: با این جوان یعنى هشام بن حکم صحبت کن، گفت: حاضرم، ... سپس شامی با هشام نیز مباحثه کرد و هشام بر او غالب شد. آنگاه مرد شامی چند سؤال از امام صادق7‌پرسید و از شیعیان آن حضرت شد و گفت: من نیز شهادت می‌دهم که جز الله هیچ معبودی شایستة عبادت نیست و محمد(ص) رسول خدا است و تو جانشین اوصیایی ... .
آنچه در این نوشتار برای ما بیش از دیگر مطالب حائز اهمیت است، داوری امام از مباحثه یارانش با دیگران است که همچون معلمی دلسوز که درسها را به دانش‌آموزان یاد می‌دهد، روش مباحثه را به یارانش آموخت و درباره گفتگوهای یارانش داوری کرد. در ادامة روایت می‌خوانیم:
سپس امام صادق(ع) رو به حمران کرده و فرمود: تو سخنت را دنبال حدیث می‌برى[7] (سخنانت مربوط است) و به حقّ می‌رسی و به هشام بن سالم متوجّه شده و فرمود: تو در پی حدیث می‌گردى؛ ولی قدرت تشخیص نداری (قصد داری مربوط سخن بگویى؛ ولی نمی‌توانی).
پس رو به احول نموده و فرمود: تو بسیار قیاس می‌کنى، از موضوع خارج می‌شوى، مطلبی باطل را به باطلی ردّ می‌کنی و باطل تو روشن‌تر است.
سپس رو به قیس ماصر کرده و فرمود: سخن تو به‌گونه‌ای است که هر چه خواهی به حدیث پیامبر نزدیک‌تر شوى، دورتر می‌شوى، حقّ را به باطل می‌آمیزى، با آنکه حقِّ اندک، از باطلِ بسیار بی‌نیازت می‌کند، تو و احول از شاخه‌ای به شاخه‌ای می‌پرید و بی‌مهارتید.
یونس گوید: به خدا من فکر می‌کردم آن حضرت نسبت به هشام همتای آنچه درباره آن دو فرمود، می‌فرماید؛ ولی فرمود: ای هشام! تو به هر دو پا به زمین نمی‌خوری (یعنی طوری که جوابی برایت نباشد) تا خواهی به زمین برسى، پرواز می‌کنی (یعنی به محض شکست، خود را نجات می‌دهی)، همچو تویی باید با مردم سخن بگوید، خود را از لغزش نگهدار، شفاعت ما در پی آن به خواست خداوند می‌آید.[8]
ج. ضرورت پاسخ‌دهی صحیح

ارائة پاسخهای ناکافی یا اشتباه، بد دفاع کردن و بد جواب دادن، از دفاع نکردن و جواب ندادن بسیار بدتر و خطرناک‌تر است. وقتی کسی سؤالی می‌پرسد، تا شخصی به او پاسخ نداده، انتظار دارد برای سؤالش پاسخ مناسبی وجود داشته باشد؛ اما وقتی پاسخ ناکافی و گاه غلط برای پرسشش دریافت می‌کند، نه تنها سؤال در ذهن او رسوخ می‌کند، بلکه ممکن است فکر کند برای این سؤالش پاسخ مناسبی وجود ندارد. کسی که بدون روش‌شناسى بخواهد به دنبال پاسخ‌دهی برود؛ چون با اصول آشنا نیست، در بسیاری از موارد پاسخش ناصواب است؛ به عنوان نمونه‌- چنانکه به زودی خواهد آمد - یکی از اصول پاسخ‌دهى، توجه به موضوع علمی است که از آن پرسیده شده؛ مثلاً وقتی پرسش از مباحث کلامی است، نمی‌توان با روش فقهی به آن پاسخ داد؛ چنانکه تشخیص سؤال فقهی از کلامى، با توجه به روش‌شناسى امکان دارد.
د. توجه به مباحث مهم‌تر

باز ماندن از مباحث اهم و روی آوردن به مباحث غیر مهم، یکی از آفات پاسخ دهی است که در روش‌شناسى، به مهم‌ترین اصول پاسخ‌دهی اشاره شده و بیان می‌شود که در پاسخ دهی به کدام مباحث باید بیش‌تر دقت کرد و کدام یک از روشها مقدمة روش دیگر است. به عنوان نمونه، پرداختن به پاسخهای نقضی در برابر کسی که شبهه‌ای مطرح کرده، بسیار مهم‌تر از پرداختن به پاسخهای حلی است. کسی که به این نکته توجه ندارد،‌در بسیاری از موارد نمی‌تواند در برابر شبهات ایستاده و بدان پاسخ مناسبی ارائه کند.
به عنوان نمونه، یکی از شبهاتی که بسیاری از اهل سنت مطرح می‌کنند این است که: هر کس با یکی از یاران پیامبر (صحابه) دشمن باشد، کافر است. در برابر این شبهه نخست لازم است با پاسخی نقضی استدلال شبهه‌گر در هم فرو ریزد؛ مثلاً می‌توان گفت: آیا معاویه با حضرت علی(ع) دشمنی نکرد؟ مگر طلحه، زبیر و عایشه با آن حضرت نجنگیدند؟ وقتی جواب مثبت داد، می‌گوییم: مگر حضرت علی(ع) از صحابه و یاران پیامبر(ص) نبود؟ وقتی جواب مثبت داد، گوییم: پس می‌توانی بگویی عایشه، طلحه، زبیر و معاویه کافر بودند؟!
او یا باید بپذیرد که این افراد کافر بودند که با اصول خودش و آنچه شبهه را به خاطر آن مطرح کرده (یعنی دفاع از صحابه) در تعارض است و یا باید بپذیرد که استدلالش باطل است؛ پس مطلوب حاصل خواهد شد.
مشابه این پاسخهای نقضی را می‌توان درباره کسی که بگوید: هر که بر صحابه سب و لعن بفرستد، کافر است مطرح کرد.
انواع پرسش

یکی از مهم‌ترین اصولی که قبل از پاسخ‌دهی باید بدان توجه کرد، شناخت نوع پرسشی است که پرسشگران مطرح کرده‌اند. بدون این شناخت اگر نگوییم پاسخ‌دهی غیر ممکن است، باید بگوییم پرسشگر به پاسخ خود دست نخواهد یافت. چنانکه شهید مطهری در این باره می‌نویسد: «سؤالاتی که بشر در مورد مجهولات خود [مطرح] می‌کند، یک جور نیست، انواع متعدداست و هر سؤالی فقط در مورد خودش درست است و به همین جهت الفاظی که در لغات جهان برای سؤال وضع شده است، متعدد است؛ یعنى در هر زبانی چندین لغت سؤالی وجود دارد. تنوع و تعدد لغتهای سؤالی علامت تنوع سؤالها است و تنوع سؤالها علامت تنوع مجهولات انسان است و پاسخی که به هر سؤال داده می‌شود؛ غیر از پاسخی است که به سؤال دیگر باید داده شود.»[9]
سؤالات را از نظر شکل ارائه و هدف از پرسش و محتوای سؤال می‌توان به چند دسته تقسیم کرد که در ادامه به مهم‌ترین انواع آن اشاره می‌شود:
1. ارتباطى

سؤالات ارتباطى به سؤالاتی گفته می‌شود که هدف از طرح آن، ایجاد ارتباط با مخاطب است. یکی از راههای ارتباط با مخاطب، پرسیدن مطلبی از اوست تا سر سخن باز شود و پرسشگر بتواند سؤال اصلی خود را بپرسد.
در بسیاری از مواقع به ویژه در جلسات پرسش و پاسخ، مشاوره یا گفتگو و ... وقتی نوجوانى، روحانی را می‌بیند، مایل است که سؤالات خود را از او بپرسد و یا درباره مسئله و مشکل مهمی که با آن مواجه شده است با او مشورت کند. در این گونه موارد غالباً سؤالی فقهی را مطرح می‌کند تا ببیند برخورد روحانی با او چگونه است. پرسشگر در سؤالات ارتباطى بیش‌تر به دنبال ارتباط با پاسخگو است و این ارتباط از اصل پاسخ برایش مهم‌تر است.
ارائة پاسخهای ناکافی یا اشتباه، بد دفاع کردن و بد جواب دادن، از دفاع نکردن و جواب ندادن بسیار بدتر و خطرناک‌تر است
در چنین مواردی روحانی باید به این نکتة مهم توجه داشته باشد و علاوه بر پرداختن به اصل پاسخ، به نکات ارتباطى مانند عطوفت، خوشرویى، احوالپرسی از پرسشگر و در صورت امکان مصافحه و نگاه کردن به پرسشگران مرد با تمام صورت و ... نیز توجه داشته باشد تا حتی اگر پرسشگر جواب خود را دریافت نکرد، خوشرویى و برخورد مناسب روحانی باعث شود او بتواند با وی ارتباط برقرار کند و سایر سؤالات خود را مطرح کند.
در سؤالات ارتباطى باید توجه داشته باشیم که آنچه پرسشگر در اولین بار می‌پرسد، غالباً سؤال اصلی او نیست؛ بلکه او پرسش خود را به عنوان راهی برای ارتباط با روحانی برگزیده است؛ پس علاوه بر پاسخ صحیح، به دنبال بازخورگیری از ارتباطى است که با روحانی برقرار کرده است؛ اگر بازخورد مورد علاقة خود را دریافت کند، سایر سؤالات خود را نیز می‌پرسد و در غیر این صورت، با روحانی خداحافظی می‌کند.
گاهی پرسشهای ارتباطى، ممکن است از طرف روحانی و امام جماعت، معلم و ... طرح شود و این در مواردی است که به دلیل حجابهایی که بین اساتید با مردم وجود دارد، اقشار مختلف مردم با آن که سؤالات فراوانی دارند، نمی‌دانند چگونه با استاد ارتباط برقرار کنند. در این گونه موارد استاد با مطرح کردن سؤالی ساده با مخاطب خودش ارتباط برقرار کرده و مطالبی که می‌خواهد به آنان القا می‌کند. فرض کنیم به عنوان روحانی مبلغ به پادگانی رفته‌ایم که دارای صدها نفر سرباز است. ما می‌خواهیم با آنان ارتباط برقرار کنیم. در این مورد اقدامات زیر مناسب است:
ارتباط با آنان با ارائة سوالات ارتباطى که مطمئن هستیم آنان پاسخ سؤالات را می‌دانند؛ مانند یکی دو پرسش از سؤالات زیر:
چقدر خدمت کرده است؟ تا وقتی پاسخ داد بتوانیم خاطره‌ای از جنگ تحمیلی بگوییم و ارتباط شروع شود.
از کدام شهر آمده است؟ تحصیلات او چقدر است؟ تا پس از ارائة پاسخ مثلاً درباره شهری که وطن سرباز است، نکته جالبی بگوییم و یا درباره تحصیلاتش به نکتة زیبایی اشاره کنیم و این‌گونه دیوار جدایی فرو ریزد.
فاصله پادگان تا شهر او چقدر است؟ تا وقتی پاسخ داد، بتوانیم به بحث روزه و نماز مسافر اشاره کنیم و ...
البته برای برقراری ارتباط، غیر از پرسش ارتباطی، راههای دیگری نیز وجود دارد مثل:
درخواست از آنان برای انجام کارهای کوچکی که مطمئن هستیم به انجام آن علاقه دارند و سپس تشکر فراوان به خاطر انجام کاری که انجام داده‌اند.
حضور در جمع سربازان به ویژه خوابگاهها، مراسم صبحگاه و شامگاه، سالن غذاخوری و ... .
تهیه و اهدای جوایزی هر چند کوچک.
2. پرسشهای انکارى

یکی دیگر از تقسیمات پرسشها تقسیم آن به پرسشهای انکارى و حقیقی است. در پرسش یا استفهام حقیقى، پرسشگر به دنبال پاسخ است؛ ولی در پرسشهای انکارى پرسشگر به دنبال پاسخ پرسش مطرح شده نیست؛ بلکه با این نوع جملة سؤالی می‌خواهد وقوع مطلبی را انکار کند. مثل اینکه کسی به مسافرت رفته و مسافرتش طول کشیده باشد، در این حالت کسی که فکر می‌کند مسافر از دنیا رفته و هیچ‌گاه بر نمی‌گردد، می‌گوید: پس این مسافر کی خواهد آمد؟ در این جمله پرسشگر به دنبال زمان آمدن مسافر نیست؛ بلکه بدین وسیله آمدنش را نفی می‌کند. روشن است که پاسخ‌دهی به پرسشهای پرسشگرانی که سؤال آنها انکاری است، نباید مانند پاسخ افرادی باشد که سؤال آنان حقیقی است.
موارد استفهام انکاری در قرآن فراوان است.[10]
یکی از تکنیکهای اصلی در پاسخ‌دهی به پرسشهای انکارى، این است که پاسخگو انگیزة انکار را بیابد و آنگاه با دلایل محکم، آن انگیزه را از بین ببرد.
برای مثال: گاهی زنان یا دختران بدحجاب می‌پرسند: چه کسی گفته حجاب واجب است؟ حال اگر با توجه به قرائن حالیه و مقالیه بفهمیم پرسش وی انکاری است، نه پرسش حقیقى، روشن است که اگر در پاسخ بگوییم در قرآن آمده یا روایات فرموده‌اند، او از کردارش دست برنمی‌دارد. در این صورت باید نتایج بدحجابی و عذاب دنیوی و اخروی آن را به او گوشزد کنیم؛ مثلاً می‌توانیم بگوییم:
وقتی که شب اول قبر فرشته‌های عذاب الهى از فرد بدحجاب پرسیدند که چرا دستور خدا را زیر پا گذاشتی و با آیات قرآن مخالفت کردى، آن وقت می‌فهمند که چه کسی فرموده که حجاب واجب است. وقتی که به فرمودة پیامبر(ص) در روز قیامت او را به موی سرش آویزان کنند و چنان عذابی ببیند که مغز سرش به جوش آید، آن زمان پاسخ پرسش خود را می‌یابد.[11]
باز ماندن از مباحث اهم و روی آوردن به مباحث غیر مهم، یکی از آفات پاسخ دهی است
وقتی که هزاران جوانی که به خاطر بدحجابی یا بی‌حجابی چنین زنی گمراه شده‌اند، به درگاه خداوند از او شکایت کنند و از خدا بخواهند که عذاب چنین زنی را بیفزاید[12] و ... آن وقت می‌فهمند که چه کسی فرموده که حجاب واجب است. وقتی که به فرموده علی(ع) او در جهنم جاودانه بسوزد[13] می‌فهمد که چه کسی فرموده حجاب واجب است و ... .
ادامه دارد ...
پی نوشت ها:

[1]. لغت‌نامه دهخدا.
[2]. دانشنامه ویکی پدیا، واژه روش‌شناسى.
[3]. پیرامون جمهوری اسلامى، ص134 و نیز ر.ک: مقاله شهید مطهرى، پرسشها و رسالت حوزویان،‌سید عباس رضوى.
[4]. وسائل الشیعة، ج27، ص62.
[5]. کافى، ج1، ص169.
[6]. متن این گفتگو چنین است:
«حضرت بدو فرمود: این کلامی که می‌گویی ریشه در کلام رسول خدا(ص) دارد یا از خودت می‌باشد؟ گفت: برخی از سخنان نبویّ و برخی از جانب خود من است. فرمود: پس تو شریک پیغمبرى؟ گفت: نه، فرمود: از خدای عزّوجلّ وحی شنیده‌اى؟ گفت: نه، فرمود: چنانکه اطاعت پیغمبر را واجب می‌دانى، اطاعت خودت را هم واجب می‌دانى؟ گفت: نه. یونس گوید:‌امام(ع) رو به من فرمود: ای یونس! این مرد پیش از آنکه وارد بحث شود، خودش را محکوم کرد (زیرا گفته خودش را حجّت دانست، بی‌آنکه دلیلی بر حجّیتّتش داشته باشد).
[7] . یکی از اصول مناظره، توجه به اصول مسلم خصم است و شامی هم مسلمان بود، از اینرو توجه به احادیث و استفاده از آن، از اصول شامی بوده است. حضرت فرمود: ترید الاثر...» شرح اصول کافى، ملامحمد صالح مازندرانى، تحقیق و تعلیق میرزا ابوالحسن شعرانى، ج5، ص94.
[8]. ر.ک: کافى، ج1، ص171؛ بحارالانوار، ج23، ص9؛ همان، ج48، ص203؛ الاحتجاج، ج2، ص364؛ ارشاد، ج2، ص194؛ اعلام الورى، ص280؛ تصحیح الاعتقاد، ص70؛ ترجمه احتجاج، جعفرى، ج2، ص286.
[9]. آشنایی با علوم اسلامى، شهید مطهرى، انتشارات صدرا، 1369 ش، ج1، ص51، درس ششم (حدود و تعریفات).
[10]. 1.«کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»؛ (آل عمران/86) «چگونه خداوند جمعیّتی را هدایت می‌کند که بعد از ایمان و گواهی به حقّانیّت رسول و آمدن نشانه‌های روشن برای آنها، کافر شدند؟! و خدا، جمعیّت ستمکاران را هدایت نخواهد کرد!» که مقصود این است که خداوند چنین انسانهایی را هدایت نمی‌کند.
2. ...قالَ یا وَیْلَتى! أَعَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِی سَوْأَةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِین»؛ (مائده/31) «او گفت: وای بر من! آیا من نتوانستم مثل این زاغ باشم و جسد برادرم را دفن کنم؟! و سرانجام (از ترس رسوایی و بر اثر فشار وجدان، از کار خود) پشیمان شد.» که به فرموده مفسران این استفهام نیز انکاری است. ترجمه المیزان،‌ج7، ص204.
3. «أَ فَلا یَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِی الْقُبُور*ِ وَ حُصِّلَ ما فِی الصُّدُور*ِ إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ»؛ (عادیات/9) «آیا نمی‌داند آن روز که تمام کسانی که در قبرها هستند برانگیخته می‌شوند و آنچه در درون سینه‌هاست آشکار می‌گردد. در آن روز پروردگارشان از آنها کاملاً باخبر است» که مقصود این است که انسانهای ناسپاس این مطالب را می‌دانند. تفسیر نمونه، ج27، ص251.
[11]. برگرفته از حدیث مشهوری که از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که در شب معراج افرادی را در عذاب دید؛ از جمله درباره زن بدحجاب و بی‌حجاب فرمود: «َ رَأَیْتُ امْرَأَةً مُعَلَّقَةً بِشَعْرِهَا یَغْلِی دِمَاغُ رَأْسِهَا... أَمَّا الْمُعَلَّقَةُ بِشَعْرِهَا فَإِنَّهَا کَانَتْ لَا تُغَطِّی شَعْرَهَا مِنَ الرِّجَال؛ دیدم زنی را که با موهایش آویزان شده بود و مغز سرش می‌جوشید ... آن کس که با موهایش آویزان بود، کسی بوده که مویش را از مردان [نامحرم] نمی‌پوشانده است.» (عیون اخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، تحقیق شیخ حسین اعلمى، نشر مؤسسه اعلمی بیروت، اول، 1404 ق، ج1، ص13؛ بحارالانوار، علامه مجلسى، ج8، ص309؛ همان، ج81، ص351؛ تفسیر نورالثقلین، عبد علی بن جمعه عروسی حویزى، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتى، ‌مؤسسه اسماعیلیان، قم، 1412 ق، ج3، ص121.
[12]. برگرفته از آیه شریفه: «قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِی النَّارِ» (ص/61)؛ «(سپس) می‌گویند: پروردگارا! هر کس این عذاب را برای ما فراهم ساخته، عذابی مضاعف در آتش بر او بیفزا!»
[13]. اشاره به این حدیث است: اصبغ بن نباته گوید: از امیر المؤمنین (ع) شنیدم که می‌فرمود: «یَظْهَرُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ وَ اقْتِرَابِ الْقِیَامَةِ وَ هُوَ شَرُّ الْأَزْمِنَةِ نِسْوَةٌ مُتَبَرِّجَاتٌ کَاشِفَاتٌ عَارِیَاتٌ مِنَ الدِّینِ دَاخِلَاتٌ فِی الْفِتَنِ مَائِلَاتٌ إِلَى الشَّهَوَاتِ مُسْرِعَاتٌ إِلَى اللَّذَّاتِ مُسْتَحِلَّاتٌ لِلْمُحَرَّمَاتِ فِی جَهَنَّمَ خَالِدَاتٌ؛ در آخر الزمان نزدیک به قیامت که بدترین زمانهاست، زنانی ظاهر شوند: خودآراستگان [برای غیر شوهران]، بی‌حجابان، رها کردگان آئین، داخل شدگان در آشوبها، مائلان بشهوات [و مسائل جنسى]، شتاب‌کنندگان به سوی لذات [و خوشگذرانیها]، حلال شمارندگان محرّمات [الهى]، و جاودانگان در دوزخ». مکارم الاخلاق، طبرسى، انتشارات شریف رضى، قم، 1412 ه . ق، چ چهارم، ص390.

مبلغان :: تیر و مرداد 1388 - شماره 117
شیوه پاسخ به پرسشهای دینی (3)(انواع پرسشها)
اشاره

در شمارة قبل، علاوه بر تعریف و اهمیّت روش‌شناسى، دو مورد از انواع پرسشها (پرسشهای ارتباطی و انکاری) را بررسی کردیم، و اینک چند مورد دیگر از این انواع را بحث می‌کنیم.
3. آموزشى

یکی دیگر از انواع پرسشها، پرسشهای آموزشى است. این نوع پرسشها غالباً در کلاسهای آموزشى و منابر کاربرد دارند. پیامبر و امامان: از این روش بسیار و به بهترین شکل استفاده می‌کردند. در اینجا به طور خلاصه به شیوه‌های ترغیب به سؤال در سیرة معصومان: اشاره می‌شود:
1. گاهی برای اینکه مطالبی را به دیگری بگویند، از او می‌پرسیدند: آیا فلان مطلب را به تو بگویم؟ پس از اینکه از این طریق توجه مخاطب را به خود جلب می‌کردند و یا نیاز او را به یادگیری بر می‌انگیختند، مطلب را برای او بیان می‌کردند. امام باقر(ع) به کسانی که در محضر او بودند، فرمود:
«أَ لَا أُنَبِّئُکُمْ بِشَیْ ءٍ إِذَا فَعَلْتُمُوهُ یَبْعُدُ السُّلْطَانُ وَ الشَّیْطَانُ مِنْکُمْ؟ فَقَالَ أَبُو حَمْزَةَ: بَلَى أَخْبِرْنَا بِهِ حَتَّى نَفْعَلَهُ، فَقَالَ(ع): عَلَیْکُمْ بِالصَّدَقَةِ فَبَکِّرُوا بِهَا فَإِنَّهَا تُسَوِّدُ وَجْهَ إِبْلِیسَ وَ تَکْسِرُ شِرَّةَ السُّلْطَانِ الظَّالِمِ عَنْکُمْ فِی یَوْمِکُمْ ذَلِکَ وَ عَلَیْکُمْ بِالْحُبِّ فِی اللَّهِ وَ التَّوَدُّدِ وَ الْمُوَازَرَةِ عَلَى الْعَمَلِ الصَّالِحِ، فَإِنَّهُ یَقْطَعُ دَابِرَهُمَا؛ یَعْنِی السُّلْطَانَ وَ الشَّیْطَانَ وَ أَلِحُّوا فِی الِاسْتِغْفَارِ، فَإِنَّهُ مَمْحَاةٌ لِلذُّنُوبِ ؛ آیا شما را از چیزی با خبر نکنم که چون بدان عمل کنید، سلطان و شیطان از شما دور شوند؟ پس ابوحمزه عرض کرد: بله! آن را بفرمایید تا بدان عمل کنیم. پس امام(ع) فرمود: بر شماست که روز را با صدقه آغاز نمایید؛ چرا که صدقه شیطان را روسیاه کند و در آن روز، خشم‌گیری سلطان ستم‌پیشه را بر شما بی‌اثر سازد. و بر شماست دوستی در راه خدا و مهرجویی و همیاری در انجام کردار نیک؛ زیرا این کار ریشه آن دو؛ یعنی سلطان و شیطان را قطع می‌کند و در آمرزش‌خواهی پافشاری کنید؛ چرا که این کار گناهان را پاک کند.»[1]
پیامبر اکرم(ص) نیز روزی به اصحاب فرمود: «أ لَا أَدُلُّکُمْ عَلَى سِلَاحٍ یُنْجِیکُمْ مِنْ أَعْدَائِکُمْ َوَ یُدِرُّ أَرْزَاقَکُمْ؟ قَالُوا: بَلَى، قَالَ: تَدْعُونَ رَبَّکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ، فَإِنَّ سِلَاحَ الْمُؤْمِنِ الدُّعَاءُ ؛ آیا شما را به سلاحی راهنمایی نکنم که شما را از دشمنان رهایی دهد و روزی شما را فراوان سازد؟ عرض کردند: چرا، فرمود: پروردگارتان را در شب و روز بخوانید؛ زیرا سلاح مؤمن دعا است.»
2. در مواردی نیز معصومان: جملات یا اصطلاحاتی می‌فرمودند که مردم معنی آن را نمی‌فهمیدند. وقتی در ذهن شنونده سؤال ایجاد می‌شد و آنان از معنی آن اصطلاح می‌پرسیدند، بحث آغاز می‌شد.
حذیفة بن منصور می‌گوید: امام صادق(ع) فرمود: «اتَّقُوا الْحَالِقَةَ فَإِنَّهَا تُمِیتُ الرِّجَالَ؛ از حالقه بپرهیزید که انسان را می‌میراند.» پرسیدم: حالقه چیست؟ فرمود: «قَطِیعَةُ الرَّحِم‌؛ قطع رحم.»[2]
این شیوه در بالا بردن کیفیت و ایجاد یادگیری پایدار تأثیر به سزایی دارد. در واقع این شیوه یکی از شیوه‌های مشهور و معروف نزد دانشمندن علم معانی و بیان است که معتقدند؛ اگر مطلبی مبهم گفته و سپس توضیح داده شود در جان آدمی بهتر جای می‌گیرد.[3]
3. گاهی نیز معصومان: مطلب را به وضوح بیان نمی‌کردند؛ بلکه آن را سربسته و یا در سطح پایین بیان می‌کردند تا شاگردی که مطلب برایش مبهم است و یا خواهان فهم بیش‌تر است، با طرحِ سؤال خود، از امام مطالب بیش‌تری را بخواهد. این امر چند فایده داشت: یکی اینکه مخاطب با طرح سؤال در فرایند آموزش شرکت می‌کرد و نوعی یادگیری فعّال تحقق می‌یافت. دوم اینکه محتوای آموزشى بیش از سطح فهم و استعداد مخاطب بیان نمی‌شد. سوم اینکه جلسة آموزش برای دانش‌آموز و دانشجو کسالت‌آور و خسته‌کننده نمی‌شد؛ زیرا در این صورت هم فعالیت دانش‌آموز موجب خستگی او نمی‌شود و هم قابل فهم‌بودن مطالب برای او نشاط‌آور می‌گردد. برای مثال: نقل شده است که ابوحنیفه برای تحصیل علم نزد امام صادق(ع) آمد. امام به او فرمود: «پس هر گاه ارادة تحصیل علم کردى، اول حقیقت بندگی را در خود ایجاد کن و علم را با عملِ به آن، بخواه و از خدا طلب فهم کن که او به تو خواهد داد.» ابوحنیفه می‌گوید: از امام(ع) پرسیدم: حقیقت عبودیت چیست؟ فرمود: «حقیقت عبودیت در سه چیز است: اول اینکه بنده هر آنچه را خدا به او داده، ملک خود نداند؛ زیرا بندگان مالک نمی‌شوند... .»[4]
در این روایت اگر سؤال ابوحنیفه از حقیقت بندگی نبود، امام وارد آن بحث نمی‌شد؛ ولی با سؤال او امام مطالب بسیار سودمندی را بیان کرد که راه‌گشای کسانی است که می‌خواهند قدم در راه عرفان و شناخت خدا بگذارند.[5]
4. یکی از روشهای بسیار معمول امامان: تشکیل جلسات پرسش و پاسخ بود که در آن هر کس از هر موضوعی سؤال داشت، خدمت امام ارائه می‌کرد و حضرت پاسخ سؤالش را می‌داد.
در میان معصومان:، امام باقر و صادق8 از کسانی بودند که بهترین موقعیت را برای نشر احکام و معارف اسلامی داشتند و به اصطلاح رسماً تدریس می‌کردند و حوزة درسی داشتند؛ ولی حتی آنها نیز غالباً درسشان به گونه‌ای نبود که بر کرسی تدریس بنشینند و در موضوع خاصی به صورت سخنرانی تدریس کنند؛ بلکه در غالب موارد، شیوة اصلی تدریس آنان همین روش سؤال و جواب بوده است. یکی از نویسندگان در این‌باره می‌نویسد:
«در مسجد پس از نماز، امام(ع) رو به مردم می‌کرد و یا حلقة درس، طوری بود که صدر و ذیل نداشت و امام(ع) احتیاجات روزِ مردم را یک‌یک می‌پرسید و به آنها می‌آموخت و می‌فرمود: «هر چه می‌خواهید بپرسید.» هر فردی از افراد به مقتضای نیازِ روحی و معنوی خود، یا بر حسب احتیاجات محیط زندگی و احکام دین، مسائلی می‌پرسید و امام(ع) به او پاسخ می‌دادند و سایرین نیز می‌شنیدند؛ لذا علوم مکتب جعفری 7سبک کلاسیک نداشت که هر یک از شاگردان مخصوص ریاضى، طبیعی و کلامی انحصاراً آن بحث مربوط به خود را نقل کنند؛ بلکه وقتی سؤال می‌شد، همه اصحاب، آن را به صورت روایت نقل می‌کردند. در نهایت، هر کس ذوق و سلیقه‌اش در هر رشته بیش‌تر و قوی‌تر بود و شمّ علمی مخصوصی داشت، درباره آن علم، مسائل و دقایقی بیش‌تر می‌پرسید و روی آن مسائل بحث می‌کرد.[6]
جلسات پرسش و پاسخ؛ بویژه اگر جلسات باز باشد و به علم خاصی منحصر نشود، فواید بسیاری دارد که خسته نشدن مستمعان، اشتمال مباحث بر آنچه مورد نیاز مردم است، رضایت نسبی غالب افرادی که در جلسه شرکت دارند، افزایش روحیة پرسشگری و ... از جمله فواید آن است؛ البته برگزاری چنین جلساتی به فنون مناسبی نیاز دارد که انشاء الله در مباحث آینده به برخی از آنها اشاره می‌شود.
4. تقریرى

در پرسش تقریرى برای یادآوری معلومات افراد و اقرار گرفتن از آنان، مطلبی از آنها پرسیده می‌شود. آنان پاسخ سؤال را می‌دانند؛ ولی این پرسش مقدمه‌ای می‌شود تا گوینده مطلب مهم را القا کند. موارد استفهام تقریرى در قرآن بسیار زیاد است؛ مانند:
«أَلَمْ تَرَ کَیفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ»؛[7] «آیا ندیدی پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟!»
«أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَینَینِ‌»؛[8] «آیا برای او چشم قرار ندادیم؟»
«أَلَمْ یجِدْکَ یتِیمًا فَآوَى»؛[9] «آیا او تو را یتیم نیافت و پناه داد؟!»
با توجه به کثرت موارد کاربرد این نوع استفهام در قرآن، می‌توان نتیجه گرفت که یکی از بهترین راههای تفهیم مطالب و حتی پاسخ‌دهی به سؤالات، استفاده از استفهامهای تقریرى است که پس از آنکه مخاطب مطلبی را که خودش قبول دارد مجدداً بر آن تأکید کرد، آمادگی او برای درک مطلب و قبول مطلبی که گوینده القا می‌کند بسیار بیش‌تر خواهد بود. این روش به روش سقراطی نیز مشهور است.
5. تعنّتى

این قسم از سؤال نه استفهام حقیقی است و نه استفهام مجازى؛ بلکه سؤالهای ایذایی است؛ یعنی پرسشهایی که پرسشگر برای فهمیدن، آموختن و حتی یاد دادن مطرح نمی‌کند؛ بلکه برای به رخ کشیدن دانشش به گوینده یا اثبات ضعف او یا مسخره کردن مطرح می‌کند. سؤال تعنّتى؛ یعنی سؤال برای آزار دادن و فرار از انجام وظیفه و در واقع نوعی بهانه‌جویى. روشن است کسی که سؤالات تعنتی می‌پرسد، به دنبال پاسخ سؤال نیست؛ از اینرو روش پاسخ‌دهی به سؤالات ایذایی و حتی درخواستهای غیرمنطقی متفاوت است. به آیات زیر توجه کنید:
» وَقَالُوا مَا لِهَذَا الرَّسُولِ یأْکُلُ الطَّعَامَ وَیمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنْزِلَ إِلَیهِ مَلَکٌ فَیکُونَ مَعَهُ نَذِیرًا* اَوْ یلْقَى إِلَیهِ کَنْزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یأْکُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُورًا* انْظُرْ کَیفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلَا یسْتَطِیعُونَ سَبِیلً»؛[10]
«و گفتند: چرا این پیامبر غذا می‌خورد و در بازارها راه می‌رود؟! چرا فرشته‌ای بر او نازل نشده که همراه وی مردم را انذار کند؟! یا گنجی (از آسمان) برای او فرستاده شود؟! یا باغی داشته باشد که از [میوه] آن بخورد؟! و ستمگران گفتند: شما تنها از مردی مجنون پیروی می‌کنید! ببین چگونه بر تو مثلها زدند و گمراه شدند، آنگونه که قدرتِ پیدا کردن راه را ندارند!»
چنانکه در آیات فوق روشن است، سؤالات و درخواستهای مشرکانی که نمی‌خواستند ایمان بیاورند، سؤالات معقولی نبود؛ از اینرو خداوند در دو آیه بعدی ابتدا به این نکته اشاره می‌کند که این مطالب که دربارة پیامبر می‌گویند، چیزهایی نیست که خداوند از انجام آن عاجز باشد؛ ولی اینان بهانه‌جویانی هستند که برای تکذیب قیامت این سخنان را بیان می‌کنند و از اینرو به جای پاسخ صریح به این درخواستها، انگیزة پرسیدن آنان را مورد توجه قرار داده و به آنان یادآور می‌شود که عذاب تکذیب کنندگان آتشی سوزان است.[11]
با توجه به نمونه‌ای که ذکر شد و موارد فراوان دیگری که در آیات و روایات وجود دارد، به نظر می‌رسد چند اصل در پاسخ‌دهی به سؤالات تعنتی باید مورد توجه قرار گیرد:
1. توجه به انگیزه‌های کسی که اینگونه سؤالات را مطرح می‌کند: اگر بتوان انگیزة او را کشف کرد، باید به جای پاسخ‌دهی به سؤالات او انگیزه‌هایی را که در اینگونه سؤالات دارد رد و نفی کرد؛ چنانکه گذشت، به نظر می‌رسد انگیزة اصلی مشرکان از طرح این سؤالات تعنتی بازداشتن پیامبر از رسالتش بوده است؛ از اینرو ابتدا سعی کردند با تطمیع و تهدید، آن حضرت را از راهی که در پیش گرفته، بازدارند؛ ولی چون به این کار موفق نشدند، به سوی سؤالات تعنتی روی آوردند و پیامبر اکرم(ص) نیز در پایان بر رسالت خود و الهی بودن آن تأکید کرد؛ چنانکه در پاسخ پیشنهادات مالی و مقام نیز بر همین مطلب تأکید کرد.
2. عدم پاسخ‌دهی صریح به سؤالات تعنتى: در برخی از موارد مناسب است به سؤالات تعنتی پاسخ داده شود؛ ولی در غالب موارد اگر پاسخ صحیح نیز داده شود، پرسشگر و شبهه‌کننده نخواهد پذیرفت و بلافاصله شبهة دیگری را مطرح خواهد کرد؛ از اینرو لازم نیست پاسخ صریحی به او داده شود.
3. راهنمایی پرسشگر و درخواست برای ترک پرسشهای تعنتى: اگر پاسخگو مصلحت را در پاسخ دهی به سؤالات تعنتی دید، باید به او یادآوری کند که از چنین سؤالاتی بپرهیزد؛ چنانکه در روایات فراوانی به این مطلب اشاره شده است؛ از جمله:
امیر مومنان(ع) به ابن الکواء فرمود: «وَیْلَکَ! سَلْ تَفَقُّهاً وَ لَا تَسْأَلْ تَعَنُّتاً، وَیْلَکَ! سَلْ عَمَّا یَعْنِیکَ وَ دَعْ مَا لاَ یَعْنِیکَ؛[12] وای بر تو، برای برای فهمیدن مطلب سؤال کن؛ نه برای اذیت کردن، و ای بر تو، از چیزی سؤال کن که تو را راهنمایی کند و آنچه را که رهنمائیت نمی‌کند رها کن!»
امیر المؤمنین(ع) به کسی که مسئله مشکلی را از آن حضرت پرسیده بود، فرمود:‌«سَلْ تَفَقُّهاً وَ لَا تَسْأَلْ تَعَنُّتاً فَإِنَّ الْجَاهِلَ الْمُتَعَلِّمَ شَبِیهٌ بِالْعَالِمِ وَ إِنَّ الْعَالِمَ الْمُتَعَسِّفَ شَبِیهٌ بِالْجَاهِلِ؛[13] برای فهمیدن مطلب سؤال کن؛ نه برای [به زحمت انداختن و] آزار دادن. به درستی که جاهلی که دنبال فراگیری است، شبیه عالم است و عالمی که بیراهه می‌رود شبیه جاهل است.»
‌آن حضرت در ذم برخی از مردم زمانه‌اش می‌فرماید: «سَائِلُهُمْ مُتَعَنِّتٌ وَ مُجِیبُهُمَ مُتَکَلِّف؛[14] سؤال کننده آنها آزار و اذیب کننده است و جواب دهنده آنها به سختی می‌افتد.»
امام صادق(ع) به عنوان بصری فرمود: «أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتا؛[15] امّا اموری که در باب علم است: پس آنچه نمی‌دانی از علما بپرس و بر حذر باش از اینکه برای اذیت و آزار کردنشان سؤال کنى!»
4. توجه دادن افراد به اینکه چنین سؤالاتی تعنتی است و پاسخ ندادن به آن، به همین علت است: در روایتی می‌خوانیم: حضرت علی(ع) فرمود: قبل از آنکه مرا از دست بدهید، از من (سؤالاتتان را) بپرسید! شخصی برخاست و عرض کرد: روی سر من چند تار مو است؟ امیرمؤمنان فرمود: رسول خدا(ص) از سؤالت به من خبر داده بود ... و اگر اثبات آنچه از آن پرسیدی مشکل نبود، پاسخت را می‌دادم[16]؛ (هر تعدادی که گفته شود، ممکن است پرسشگر نپذیرد و شمارش موهای سر نیز مشکل است.)
6. پرسشهای بیهوده

پرسشهای بیهوده به پرسشهایی گفته می‌شود که دانستن پاسخ آن هیچ فایده‌ای ندارد؛ چنانکه ندانستن آن نیز هیچ اشکالی ندارد. در روایتی می‌خوانیم: روزی پیامبر اکرم(ص) وارد مسجد شدند و دیدند مردم اطراف شخصی جمع شده‌اند. فرمود: این کیست؟ پاسخ دادند: علامه است. فرمود: علامه چیست؟ گفتند: یعنی به نسبهای اعراب و مطالب جاهلیت و اشعار عربی دانا است. فرمود: این دانشی است که ندانستن آن به کسانی که آن را نمی‌دانند ضرری نمی‌رساند، و کسی که می‌داند نیز برایش فایده‌ای ندارد. سپس حضرت اصول علوم سودمند را فرمودند که شامل عقاید، اخلاق و احکام است.[17]
هر چند پرسشهای تعنتی و بیهوده در بسیاری از موارد یکسان هستند و بسیاری از پرسشهای تعنتی نیز بیهوده‌اند؛ ولی نمی‌توان این دو را یکسان دانست؛ بلکه نسبت بین آنها عموم و خصوص من وجه است. در پرسشهای بیهوده، پاسخ‌دهنده باید به چند نکته توجه کند:
الف. ضمن پاسخ‌دادن به پرسش، به گونه‌ای بسیار ظریف یادآوری کند که بهتر است به جای پی‌گیری اینگونه سؤالات، به دنبال دانسته‌هایی برود که برایش سودمند است؛ چنانکه در دعاها اشاره شده[18] و گفته شده است: یکی از مواردی که پیامبر از آن به خداوند پناه می‌برد، دانش غیر سودمند بوده است.[19]
ب. سعی کند از این سؤالات برای ارتباط با پرسشگر استفاده کند.
پ. اگر به پرسشگر یادآوری کرد که بهتر است به سؤالات مهم‌تر بپردازد، نمونه‌ای از سؤالات مهم‌تر و دانستنیهایی را که دانستن آن بسیار سودمند است به او یادآوری کند؛ چنانکه در حدیثی که گذشت، پیامبر اکرم(ص) پس از یادآوری علومی که فایده‌اش ناچیز است، به علومی که بسیار مهم است اشاره فرمود.
ت. از جمله وظایف روحانیون، معلمان و مربیان، اساتید، مراکز فرهنگی و دینی و همه دست‌اندرکاران امور فرهنگی جامعه این است که خود نیز از مطرح کردن این‌گونه سؤالات بپرهیزند و جامعه را به جای آنکه به این‌گونه امور سوق دهند، به علوم مهم‌تری رهنمون شوند. یکی از مشکلات جامعة امروز ما که مسئولان امور فرهنگی نیز در آن دخالت دارند، سوق دادن جامعه به سوی سؤالاتی است که به فرمودة پیامبر اکرم(ص): «لَا یَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ لَا یَنْفَعُ مَنْ عَلِمَه؛ به کسی که آن را نمی‌داند ضرر نمی‌رساند و به کسی که آن را می‌داند، نفعی نمی‌رساند.»
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر
7. پرسشهای ممنوع

از آنچه گذشت، روشن می‌شود که پرسیدن، کلید فهم حقایق است و در آیات و روایات اسلامی نیز به مسلمانان دستور اکید داده شده است که هر چه را نمی‌دانند، بپرسند؛ ولی این اصل اساسی تعلیم و تربیت استثنایی دارد و آن اینکه؛ گاهی پنهان بودن پاره‌ای از مسائل برای حفظ نظام اجتماع و تأمین مصالح افراد بهتر است. در این‌گونه موارد جستجوها و پرسشهای پی‌درپی برای پرده برداشتن از روی واقعیت، نه تنها فضیلتی نیست؛ بلکه مذموم و ناپسند می‌باشد، مثلاً غالب پزشکان صلاح می‌دانند که بیماریهای سخت و وحشتناک را از شخص بیمار پنهان کنند. گاهی تنها اطرافیان را در جریان می‌گذارند. همچنین مردم در همکاریهای خود نیاز به خوش‌بینی دارند و برای حفظ این سرمایة بزرگ، صلاح این است که از تمام جزئیات حال یکدیگر باخبر نباشند؛ زیرا هر کس نقطه ضعفی دارد و فاش شدن نقطه‌های ضعف، همکاریهای افراد را با اشکال مواجه می‌کند، همچنین ممکن است کسی پشت سر دوست خود حرفی زده باشد، تا زمانی که شخص از آن حرف اطلاعی ندارد، ارتباطش با وی بسیار مناسب و خوب باشد؛ ولی اگر بداند، باعث مشکلات زیادی می‌شود و ... خلاصه اینکه هر چند دانستن خوب است؛ ولی در برخی موارد ندانستن باعث می‌شود که از بسیاری مشکلات جلوگیری شود. از اینرو دین مقدس اسلام نیز در برخی موارد از مردم خواسته است از برخی سؤالات بپرهیزند. خداوند می‌فرماید:
«یا ایهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ...»؛ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از چیزهایی نپرسید که اگر برای شما آشکار گردد، شما را ناراحت می‌کند!...»[20]
در شأن نزول این آیه می‌خوانیم: روزی پیامبر(ص) خطبه‌ای خواند و دستور خدا را درباره حج بیان کرد. شخصی گفت: آیا این دستور برای هر سال است و همه سال باید حج بجا بیاوریم؟ پیامبر(ص) به سؤال او پاسخ نگفت؛ ولی او لجاجت کرد و سؤال خود را تکرار نمود. پیامبر(ص) فرمود: «وای بر تو! چرا این همه اصرار می‌کنى؟ اگر در جواب تو بگویم: بلى، حج در همه سال بر همة شما واجب می‌شود و اگر در همه سال واجب باشد، توانایی انجام آن را نخواهید داشت و اگر با آن مخالفت کنید، گناهکار خواهید بود؛ بنابراین، مادام که چیزی به شما نگفته‌ام، روی آن اصرار نورزید؛ زیرا [یکی از] اموری که باعث هلاکت [بعضی از] اقوام گذشته شد، این بود که لجاجت و پرحرفی می‌کردند و از پیامبرشان زیاد سؤال می‌نمودند؛ پس هنگامی که به شما دستوری می‌دهم، به اندازه توانایی خود آن را انجام دهید. «إِذَا أَمَرْتُکُمْ بِشَیْ ءٍ فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُم» و هنگامی که شما را از چیزی نهی می‌کنم، خودداری کنید!» آیات فوق نازل شد و آنها را از این کار بازداشت.[21]
چند مورد دیگر از مواردی که پیامبر(ص) یا امامان : از پرسیدن نهی کرده‌اند، چنین است:
الف. مردی از پیامبر خدا(ص) پرسید: ای پیامبر خدا! آیا من بهشتی‌ام یا جهنّمى؟ فرمود: تو در بهشتى. سپس دیگری برخاست و گفت: آیا من بهشتی‌ام یا جهنّمى؟ فرمود: تو در جهنّمى. سپس فرمود: در آنچه من ساکت ماندم، شما هم ساکت باشید، و اگر نبود که همدیگر را دفن نمی‌کردید، جهنّمیان شما را معرفی می‌کردم، تا آنان را هنگام مرگ بشناسید و اگر به این کار فرمان می‌یافتم، بی‌گمان انجام می‌دادم.[22]
با توجه به این روایت و روایات مشابه، روشن می‌شود که یکی از مواردی که پرسش ممنوع است، پرسیدن از آیندة انسانها و گناهانی است که انجام داده‌اند و ممکن است موجب جهنمی شدن آنان بشود؛ چنانکه از این دسته روایات می‌توان عدم جواز افشای اسرار و جواز کتمان اینگونه اسرار را استفاده کرد.
ب. ا مام باقر(ع) در پاسخ به پرسش درباره پنیرهای موجود در بازار مسلمانان و اینکه ممکن است مایة‌پنیرش از میته باشد، فرمود: «اشْتَرِ مِنْ رَجُلٍ مُسْلِمٍ وَ لَا تَسْأَلْهُ عَنْ شَیْ ء؛[23] [پنیر را] از شخص مسلمان بخر و از چیزی مپرس.»
با توجه به این روایت و روایات مشابه که بسیار زیاد هستند، بسیاری از فقها معتقدند در این موارد پرسیدن نه تنها مستحب نیست؛ بلکه می‌توان قائل به کراهت آن شد؛ چنانکه به عنوان نمونه درباره گوشتهای موجود در بازار مسلمانان، لازم نیست بپرسید که ذابح مسلمان بوده یا نه، بسم الله گفته یا نه و ... .[24]
از آنچه گذشت، سرنوشت دستة دیگری از پرسشهای ممنوع روشن می‌شود که عبارتند از: وسواس در حلیت و حرمت، همچنین طهارت و نجاست مواد غذایی موجود در بازار و خانه‌های مسلمانان.
ج. امیرمؤمنان 7 فرمود: «خَمْسَةُ أَشْیَاءَ یَجِبُ عَلَى الْقَاضِی الْأَخْذُ فِیهَا بِظَاهِرِ الْحُکْمِ الْوَلَایَةُ وَ الْمَنَاکِحُ وَ الْمَوَارِیث وَ الذَّبَائِحُ وَ الشَّهَادَاتُ إِذَا کَانَ ظَاهِرُ الشُّهُودِ مَأْمُوناً جَازَتْ شَهَادَتُهُمْ وَ لَا یُسْأَلُ عَنْ بَاطِنِهِمْ؛[25] در 5 مورد بر قاضی لازم است به ظاهر حکم کند: در امر ولایت، ازدواجها، ارثها، ذبایح و شهادات و هرگاه ظاهر گواهان درست و راست باشد، گواهی آنها پذیرفته شود و از باطن کار آنها نباید پرسیده شود.»
در این روایت به روشنی مواردی که پرسیدن جایز نیست، مشخص شده است.
د. کاهلی از مردی روایت می‌کند که وی از امام صادق(ع) پرسیده بود: من از راهی می‌گذرم که آب ناودان بر من می‌ریزد، در هنگامی که می‌دانم وضو می‌گیرند. حضرت فرمود: «اشکالی ندارد و از من مپرس.»[26]
از مجموع آنچه گذشت روشن می‌شود که مهم‌ترین سؤالاتی که از پرسیدن آن نهی شده‌ایم، برخی امور غیبی یا قیودی است که شارع مقدس به واسطة مصلحت در آن سکوت کرده است. و حکم را مطلق وضع کرده؛ چنانکه تجسس در امور شخصیه و احوال خصوصی مردم نیز چنین است.
ادامه دارد...
پی نوشت ها:

[1]. تحف العقول عن آل الرسول9، ص292؛ تحف العقول، ترجمه حسن زاده، ص517.
[2]. وسائل الشیعه، ج15، ص210.
[3]. شرح الرضی علی کافیة رضی الدین استرآبادى، تحقیق یوسف حسن عمر، نشر مؤسسه الصادق، تهران، ج2، ص72، همان، ج3، ص439؛ مختصر المعانى، سعد الدین تفتازانى، نشر دارالفکر، اول، قم، 1411 ق، ج85.
[4]. بحار الانوار، ج1، ص225.
[5]. ر.ک:‌مقاله: روش سؤال و جواب در سیره آموزشى معصومان:، نشریه حوزه و دانشگاه، شماره 28.
[6]. زندگانی معلم کبیر حضرت امام جعفر صادق(ع)، عمادزاده، ج2، ص99.
[7]. فجر/6.
[8]. بلد/8.
[9]. ضحى/6.
[10]. فرقان/7 11.
[11]. ترجمه آیات چنین است: زوال ناپذیر و بزرگ است خدایی که اگر بخواهد برای تو بهتر از این قرار می‌دهد. باغهایی که نهرها از زیر درختانشان جاری است. و [اگر بخواهد] برای تو کاخهایی مجلّل قرار می‌دهد. [اینها همه بهانه است]؛ بلکه آنان قیامت را تکذیب کرده‌اند و ما برای کسی که قیامت را تکذیب کند، آتشی شعله‌ور و سوزان فراهم کرده‌ایم! (فرقان/12 13).
[12]. الغارات، ‌ابراهیم بن محمد الثقفى، ج2، ص737.
[13]. بحار الانوار، علامه مجلسى، ج1، ص222.
[14]. همان، ج1، ص222.
[15]. همان، ج2، ص260.
[16]. ارشاد، شیخ مفید، ج1، ص330؛ احتجاج، شیخ‌طبرسى، ج1، ص389؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج2، ص105؛ بحارالانوار، علامه مجلسى، ج14، ص313.
[17]. «دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ UOTE الْمَسْجِدَ فَإِذَا جَمَاعَةٌ قَدْ أَطَافُوا بِرَجُلٍ فَقَالَ مَا هَذَا؟ فَقِیلَ: عَلَّامَةٌ. فَقَالَ: وَ مَا الْعَلَّامَةُ؟ فَقَالُوا لَهُ: أَعْلَمُ النَّاسِ بِأَنْسَابِ الْعَرَبِ وَ وَقَائِعِهَا وَ أَیَّامِ الْجَاهِلِیَّةِ وَ الْأَشْعَارِ الْعَرَبِیَّةِ. قَالَ: فَقَالَ النَّبِیُّ9: ذَاکَ عِلْمٌ لَا یَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ لَا یَنْفَعُ مَنْ عَلِمَه. ثمَّ قَالَ النَّبِیُّ 9: إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَة: آیَةٌ مُحْکَمَةٌ أَوْ فَرِیضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْل» (کافی ، شیخ کلینى، ج1، ص32؛ امالى، شیخ صدوق، ص340؛ شرح اصول کافى، ملا محمد صالح مازندرانى، ج2، ص21؛ وسائل الشیعه (آل البیت)، حر عاملى، ج71، ص327.)
[18]. بخشی از تعقیب نماز عصر چنین است: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَعُ وَ مِنْ قَلْبٍ لَا یَخْشَعُ وَ مِنْ نَفْسٍ لَا تَشْبَعُ وَ مِنْ دُعَاءٍ لَا یُسْمَعُ» (بحارلانوار، ج2، ص59؛ مفاتیح الجنان، تعقیبات نماز عصر؛ جامع عباسى، شیخ بهاء الدین عاملی (شیخ بهائی)، موسسه انتشارات فراهانى، تهران، ص66).
[19]. مستدرک الوسائل، المیرزا النورى، ج5، ص70؛ سنن ابن ماجة، محمد بن یزید قزوینى، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقى، دار الفکر، بیروت، ج2، ص1261 که روایت سنن چنین است: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ 9 یقول: أَعُوذُ بِکَ مِن الاربع: مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَعُ وَ قَلْبٍ لَا یَخْشَعُ وَ نَفْسٍ لَا تَشْبَعُ وَ دُعَاءٍ لَا یُسْمَعُ؛ رسول خدا (ص) می‌فرمود: [خدایا!] از چهار چیز به تو پناه می‌برم؛ از علمی که نفعی ندارد و قلبی که خاشع نیست و نفسی که سیر نمی‌شود و دعایی که شنیده نمی‌شود.»
[20]. مائده/101.
[21]. در شأن نزول آیات فوق در منابع حدیث و تفسیر اقوال مختلفی دیده می‌شود؛ ولی آنچه گذشت با آیات فوق و تعبیرات آن سازگارتر است و از حضرت علی(ع) نقل شده است. (تفسیر نمونه، ج5، ص96؛ مجمع البیان، ج3، ص386؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج6، ص155).
[22]. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، نور الدین هیثمى، دار الکتب علمیه، بیروت، 1408 ق، ج7، ص188؛ المصنف، ابن ابی شیبه کوفى، تحقیق سعید محمد اللحام، چاپ اول، دار الفکر، 1409 ق، ج7، ص438؛ مسند ابی یعلی موصلى، احمد بن علی بن مثنی تمیمى، تحقیق سلیم اسد، دار‌المأمون للتراث، ج1، ص67.
[23]. بحار الانوار، ج62، ص92.
[24]. بحار الانوار، همان.
[25]. خصال، ج1، ص311؛ همان، ترجمه کمره‌اى، ج1، ص279.
[26]. ر.ک: میزان الحکمه، ج2، ص1217.

مبلغان :: شهریور 1388 - شماره 119

شیوه پاسخ به پرسشهای دینی (4)
اشاره

در شماره‌های پیشین، اهمّیت پرسش، تفاوت پرسش و شبهه، اهمّیت روش شناسی و همچنین انواع پرسشها را که عبارت است از پرسشهای ارتباطى، انکارى، آموزشى، تقریرى، تعنّتى، بیهوده و ممنوع، بررسی کردیم. در این شماره، برخی از آداب پرسشگری را مرور می‌کنیم.
آداب پرسشگرى

پرسشگری آدابی دارد که پرسشگر باید آنها را دانسته و تا جایی که ممکن است بدانها عمل کند. این آداب فراوانند؛ ولی در اینجا به ذکر برخی از آنها بسنده می‌شود:
1. اجازه خواستن برای پرسیدن؛

هر گاه پرسشگر بخواهد مطلبی را از استاد بپرسد، لازم است از او اجازه بگیرد و در صورتی که استاد اجازه داد، سؤال خود را مطرح کند، و در غیر این صورت باید سؤال خود را به زمان مناسب دیگری موکول کند. این اصل از اصولی است که نه تنها در پرسشگرى؛ بلکه در هر آموزشى باید مد نظر باشد؛ چنانکه وقتی حضرت موسی(ع) می‌خواست از حضرت خضر(ع) علم بیاموزد، از او اجازه خواست. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْد»؛[1] «موسی به او گفت: آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایة رشد وصلاح است به من بیاموزى؟»[2] استاد می‌تواند با توجه به خصوصیات پرسشگر، پاسخ را مشروط به شرایطی کند؛ چنانکه حضرت خضر(ع) چنین کرد.
2. احترام پاسخگو و سلام کردن به او

امیرمؤمنان در این باره می‌فرماید: «إِنَّ مِنْ حَقِّ الْعَالِمِ أَنْ لَا تُکْثِرَ عَلَیْهِ السُّؤَالَ وَ لَا تَأْخُذَ بِثَوْبِهِ وَ إِذَا دَخَلْتَ عَلَیْهِ وَ عِنْدَهُ قَوْمٌ فَسَلِّمْ عَلَیْهِمْ جَمِیعاً وَ خُصَّهُ بِالتَّحِیَّةِ دُونَهُمْ وَ اجْلِسْ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لَا تَجْلِسْ خَلْفَهُ وَ لَا تَغْمِزْ بِعَیْنِکَ وَ لَا تُشِرْ بِیَدِکَ وَ لَا تُکْثِرْ مِنَ الْقَوْلِ، قَالَ: فُلَانٌ وَ قَالَ فُلَانٌ، خِلَافاً لِقَوْلِهِ وَ لَا تَضْجَرْ بِطُولِ صُحْبَتِهِ، فَإِنَّمَا مَثَلُ الْعَالِمِ مَثَلُ النَّخْلَةِ تَنْتَظِرُهَا حَتَّى یَسْقُطَ عَلَیْکَ مِنْهَا شَیْ ء؛[3] از جمله حقوق عالِم این است که از او زیاد نپرسی و جامه‌اش نگیری و چون بر او وارد شدی و گروهی نزد او بودند، به همه سلام کن و او را نزد آنها بتحیت مخصوص گردان، مقابلش بنشین و پشت سرش منشین، چشمک مزن، با دست اشاره مکن، پرگویی مکن که فلانی و فلانی بر خلاف نظر او چنین گفته‌اند و از زیادی مُجالستش دلتنگ مشو؛ زیرا مثَل عالم مثَل درخت خرماست؛ باید در انتظار باشی تا چیزی از آن بر تو فرو ریزد.»
3. پیشدستی نکردن بر استاد در پاسخ به سؤالات

وقتی عده‌ای در محضر استاد هستند و شخصی مسئله‌ای را پرسید، دیگران نباید به جای استاد به سؤال جواب دهند؛ زیرا ادب اقتضا می‌کند که جواب دادن را به استاد ارجاع دهند.
4. پرسیدن از عالم

پرسشگری برای فهمیدن است، از اینرو آدمی باید مطالب خود را از کسی بپرسد که پاسخ را می‌داند. پرسیدن از کسی که دانش کافی ندارد، خود را به مهلکه انداختن است؛ لذا قرآن کریم در دو آیه از مردم می‌خواهد از اهل ذکر بپرسند: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» [4]؛ «اگر نمی‌دانید، از آگاهان بپرسید!»
پیامبر اکرم(ص) نیز می‌فرمایند: «سَائِلُوا الْعُلَمَاءَ وَ خَاطِبُوا الْحُکَمَاءَ وَ جَالِسُوا الْفُقَرَاءَ؛ از علما بپرسید، با حکما هم سخن و با فقرا همنشین شوید.»[5]
5. پرسیدن، برای فهمیدن

این شرط از جمله شرایط مهم پرسشگری است که در روایتهای فراوانی بدان اشاره شده است. به عنوان نمونه، در تاریخ می‌خوانیم:
روزی امیر المؤمنین (ع) در مسجد جامع کوفه بود، مردی از اهالی شام از جا حرکت کرده، گفت: یا امیرالمؤمنین! من چند سؤال از تو دارم. حضرت فرمود: «سَلْ تَفَقُّهاً وَ لَا تَسْأَلْ تَعَنُّتا؛[6] بپرس؛ اما برای فهمیدن، نه برای به سختی و دشواری انداختن [پاسخگو].» مولای متقیان دلیل اینکه آدمی باید برای فهمیدن بپرسد، نه برای لجبازی و دیگران را به زحمت انداختن، چنین بیان می‌کند: «فَإِنَّ الْجَاهِلَ الْمُتَعَلِّمَ شَبِیهٌ بِالْعَالِمِ وَ إِنَّ الْعَالِمَ الْمُتَعَسِّفَ الْمُتَعَنِّتَ شَبِیهٌ بِالْجَاهِلِ الْمُتَعَنِّتِ؛[7] نادانِ آموزنده همانند داناست و دانای برون از راه انصاف، همانند نادان پرچون و چرا.»
اهمیت این اصل به گونه‌ای است که در روایتهای فراوان از امیرمؤمنان و امام صادق(ع) این مطلب نقل شده است.[8]
6. پرسیدن از یک عالم

وقتی پرسشگر، شخصی را شایستة پرسیدن دید، باید مسئله و مشکل خود را با او در میان گذارد و در صورتی که پاسخگو جواب داد، دلیلی وجود ندارد که شخص بخواهد از افراد مختلف مسئله را بپرسد؛ زیرا این امر باعث سر درگمی بیش‌تر او خواهد شد. شاید مقصود امیر مومنان(ع) که می‌فرماید: «إِذَا ازْدَحَمَ الْجَوَابُ خَفِیَ الصَّوَاب؛[9] هرگاه پاسخها بسیار شود، پاسخ درست پوشیده خواهد شد.» نیز همین امر باشد. علامه مجلسی در توضیح این حدیث می‌فرماید: شاید این حدیث بر این مطلب دلالت کند که نباید مسئلة واحد را از چند دانشمند پرسید.[10]
7. تشکر از پاسخگو و دعا برای وى

پاسخ دهنده در واقع استادی است که مطالب را به پرسشگر می‌آموزد، از اینرو پرسشگر وظیفه دارد به خاطر علمی که به او آموخته، از او تشکر کند. در حدیثی منسوب به امیر مومنان(ع) می‌خوانیم: ««مَنْ تَعَلَّمْتَ مِنْهُ حَرْفاً صِرْتَ لَهُ عَبْداً؛ هر کسی که از او کلمه‌ای بیاموزى، بنده‌اش خواهی شد.»[11] از اینرو از برخی از دانشمندان نقل شده که گفته‌اند: من بندة کسی هستم که از او علمی آموخته‌ام.[12]
8. توجه دقیق به پاسخ

هدف از پرسشگرى، فهمیدن است و مقدمة فهم، توجه دقیق به پاسخ است. «إسحاق بن عَمّار»، که افتخار شاگردی امام صادق و امام کاظم و امام رضا: را دارد، گوید: از امام کاظم(ع) پرسیدم: چگونه است که در هر رکعت نماز دو سجده است و چگونه با دو سجده دو رکعت خوانده نمی‌شود؟ امام پیش از ارائة پاسخ فرمود: «إِذَا سَأَلْتَ عَنْ شَیْ ءٍ فَفَرِّغْ قَلْبَکَ لِتَفْهَم؛[13] وقتی از مطلبی پرسیدى، قلب خودت را برای فهمیدن آماده کن.» سپس امام پاسخ پرسش اسحاق را فرمود.
مشابه روایت فوق از امام صادق(ع) نیز نقل شده است.[14]
9. خوب و واضح پرسیدن

وقتی آدمی پاسخ مناسب دریافت می‌کند که خوب بپرسد. از نگاه پیامبر اکرم(ص) خوب پرسیدن نیمی از دانش است؛ چنانکه فرمود: «حُسْنُ السُّؤَالِ نِصْفُ الْعِلْمِ»[15] در روایتی از مولای متقیان نیز به این اصل اشاره شده است.[16]
10. رعایت اختصار

پرسشگر باید از پرگویی پرهیز کرده، سؤال خود را در کلامی کوتاه؛ ولی گویا بپرسد؛ زیرا از نگاه مولای بیان، بهترین گفتار، سخنی است که در عین کوتاهی گویا باشد؛ چنانکه فرمود: «خَیْرُ الْکَلَامِ مَا لَا یُمِلُّ وَ لَا یُقِلُّ[17] بهترین سخن آنست که ملالت نیاورد و کم نباشد». یعنی نه آن قدر پرگویی شود که باعث ملالت شنونده شود، و نه آن قدر مختصر باشد که نتواند مطلب مورد نظر را برساند.[18]
11. رعایت زمان مناسب

پرسشگر زمانی باید انتظار پاسخ مناسب داشته باشد که خودش زمان پرسشگری را بداند. او باید زمان شناس باشد و در مواقعی که پاسخگو برای پاسخ دهی آمادگی ندارد؛ مانند وقت اذان و نماز، هنگام استراحت و ... از پرسیدن خودداری کند. و چنانکه خواهد آمد، در این زمان پاسخگو نیز باید از پاسخ‌دهی خودداری کند.
گویند: یکی از استادان برجسته به شاگردان و دانشجویان، توصیه می‌کرد که در این زمانها راجع به مسائل دین از من نپرسید:
1. آنگاه که راه می‌روم.
2. زمانی که با مردم سرگرم گفتگو هستم.
3. وقتی که سرپا ایستاده‌ام.
4. موقعی که برای استراحت، به چیزی تکیه کرده‌ام.
زیرا انسان در چنین مواقعی از تمرکز حواس و اندیشه محروم است و نمی‌تواند فکر خود را در جهت ادای مطلب متمرکز سازد. فقط در آن موقعی از من پرسش کنید که بهترین زمان تجمع حواس و تمرکز اندیشه‌ها به شمار می‌آید. (و من آمادگی کامل برای پاسخگویی دارم.)[19]
12. رعایت نوبت

چنانکه پاسخ‌دهنده هنگام پاسخ دهی باید نوبت پرسشگران را رعایت کند، پرسشگران نیز باید در مواقعی که چند نفر می‌خواهند مطلبی را بپرسند، نوبت را رعایت کنند. ائمه معصومان: نیز بر این نکته تأکید کرده‌اند؛ به عنوان نمونه در روایتی می‌خوانیم:
چنانکه پاسخ‌دهنده هنگام پاسخ دهی باید نوبت پرسشگران را رعایت کند، پرسشگران نیز باید در مواقعی که چند نفر می‌خواهند مطلبی را بپرسند، نوبت را رعایت کنند
یکی از انصار برای طرح پرسش، حضور پیامبر اکرم(ص) رسید. در این اثنا مردی از قبیلة ثقیف وارد شد، [و در حین گفتگوی مرد انصاری با آن حضرت، شروع به سخن کرد]، حضرت به او فرمود: « یَا أَخَا ثَقِیفٍ إِنَّ الْأَنْصَارِیَّ قَدْ سَبَقَکَ بِالْمَسْأَلَةِ فَاجْلِسْ کَیْمَا نَبْدَأَ بِحَاجَةِ الْأَنْصَارِیِّ قَبْلَ حَاجَتِکَ[20]؛ ای برادر ثقیفى!‌این مرد انصارى، پیش از تو مسئله‌ای پرسید. [کمی درنگ کن و در جای خویش] بنشین تا قبل از رسیدگی به خواستة تو، حاجت او را برآورده کنیم.»
13. شرم نکردن

با توجه به اینکه پرسش، کلید دانایی است، کسی نباید از دریافت این کلید طلایی شرم کند؛ از این رو پرسشگر نباید از سؤال و پرسش خود شرم و حیا ورزد؛ چنانکه در روایات از پرسشگران خواسته شده است که سؤال خود را بدون شرم مطرح کنند. به عنوان نمونه، در روایتی می‌خوانیم: امام باقر(ع) به شخصی به نام ابراهیم که از پرسیدن برخی مسائل شرم می‌کرد، فرمود: «یَا إِبْرَاهِیمُ سَلْ وَ لَا تَسْتَنْکِفْ وَ لَا تَسْتَحْیِ فَإِنَّ هَذَا الْعِلْمَ لَا یَتَعَلَّمُهُ مُسْتَکْبِرٌ وَ لَا مُسْتَحیٍ؛ ای ابراهیم!‌سؤال کن و خودداری نکن و شرم و حیا ننما، این دانش را متکبّر و کسی که از سؤال حیا می‌کند، فرا نمی‌گیرد[21].»
در روایت دیگری امام موسى بن جعفر(ع) به زنی که از پرسیدن برخی مسائل قاعدگی شرم داشت، فرمود: «سَلِی و لَا تَسْتَحْیِِى؛ بپرس و خجالت نکش...» آن گاه زن مسائل خود را مطرح کرده، پاسخ مناسب دریافت کرد.[22]
14. ضبط نکردن، مگر با اجازه

با توجه به کثرت وسایل ضبط صدا و تصویر، یکی دیگر از شرایط پرسشگری این است که پرسشگر بدون اجازه و هماهنگی با پاسخگو از ضبط کردن پاسخ خودداری کند و این امر در پاسخهایی که در جواب فرد یا افراد خاصی ارائه می‌شود، بسیار حائز اهمیت است؛ زیرا چه بسا استاد پاسخگو، جواب را با توجه به شرایط و زمان و مکان خاصی که در آن هستند، القا می‌کند، وقتی پاسخ ضبط شود، این شرایط تغییر می‌کند و چه بسا ممکن است پاسخ نیز تغییر کند و از اینرو باید قبل از ضبط از استاد استجازه کند.
15. عجله نکردن

پرسشگر نباید هنگام پرسیدن عجله کند یا اگر از استاد عملی مشاهد کرد که در نگاه اول برایش نامفهوم بود، نباید فوراً لب به اعتراض بگشاید و چه بسا عجلة بیهوده یا اعتراض نابهنگام باعث شود استادِ پاسخگو فرصت نیابد مطلب را کامل بیان کند و اعتراض بیجا موجب دلخوری او خواهد شد. این مطلبی است که از داستان حضرت خضر و حضرت موسی8 استفاده می‌شود[23]؛ چنانکه علامه مجلسی می‌نویسد: «از چگونگی معاشرت موسى با آن عالم ربانی (خضر) و آموزش موسى، بسیاری از آداب تعلیم و تعلم روشن می‌شود که پیروی از دانشمند، همراهی با استاد، چگونگی تقاضای دانش با کمال ادب ... و صبر در آنچه دانش‌آموز نمی‌داند و عجله نکردن در پرسیدن ... از جملة آنها است.»[24]
16. کم و گزیده پرسیدن

همانگونه که افراط و تفریط در تمام امور، ناپسند و نکوهیده است، در پرسشگری نیز چنین است. نپرسیدن به خاطر شرم، غرور و ... ناپسند، و پرسشگری بیهوده نیز ناروا است. در روایت امام صادق(ع) که دربارة آداب پرسشگرى و تعلم است، می‌خوانیم: «کَانَ عَلِیٌّ 7 یَقُولُ: إِنَّ مِنْ حَقِّ الْعَالِمِ أَنْ لَا تُکْثِرَ عَلَیْهِ السُّؤَال[25]؛ امیرمؤمنان می‌فرمود: از جمله حقوق عالم این است که در پرسیدن از او زیاده روی نکنی.»
با توجه به کلمة «کان» که در حدیث آمده، می‌توان گفت: این حق از حقوقی بوده که حضرت چند بار آن را تکرار می‌کردند که می‌تواند دلیلی بر اهمیت پرهیز از زیاده‌روی در پرسشگری از منظر امام علی(ع) باشد.
پرسشگر باید از پرگویی پرهیز کرده، سؤال خود را در کلامی کوتاه؛ ولی گویا بپرسد؛ زیرا از نگاه مولای بیان، بهترین گفتار، سخنی است که در عین کوتاهی گویا باشد
در برابر این دسته از روایات، در برخی از روایات به سَئول بودن و زیاد پرسیدن دعوت کرده‌اند و یکی از اوصاف امیرمؤمنان «سَئول بودن» عنوان شده است.[26]
به نظر می‌رسد، روایات ناهیه در مورد سؤالات تعنّتى، بیهوده یا پرسیدن بدون سایر شرایط پرسشگری باشند و روایاتی که زیاد پرسیدن را نیکو می‌دانند، در سؤالات تفقهی باشند که شرایط پرسشگری در آن رعایت شده است.
پی نوشت ها:

[1]. حضرت خضر(ع) با توجه به خصوصیاتی که در حضرت موسی(ع) سراغ داشت آموزش او را مشروط به شکیبایی و عدم درخواست دلیل کارهایش کرد؛ چنانکه قرآن می‌فرماید: «قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً * وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً * قالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِی لَکَ أَمْراً * قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلا تَسْئَلْنِی عَنْ شَیْ ءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْر»؛ «گفت: تو هرگز نمی‌توانی با من شکیبایی کنى! * و چگونه می‌توانی در برابر چیزی که از رموزش آگاه نیستی شکیبا باشى؟! * [موسى] گفت: به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ کاری مخالفت فرمان تو نخواهم کرد! * [خضر] گفت: پس اگر می‌خواهی بدنبال من بیایى، از هیچ چیز مپرس تا خودم [به موقع] آن را برای تو بازگو کنم.» (کهف/67 70).
[2]. کهف/66.
[3]. کافى، ج1، ص37؛ اصول کافى، ترجمه مصطفوى، ج1، ص45.
[4]. نحل/ 43؛ انبیاء/7.
[5]. تحف العقول، ص35.
[6]. نهج البلاغه، ص531.
[7]. همان.
[8]. بحار الأنوار، ج10، ص75؛ همان، ج1، ص221 و ج54، ص 2 و ج55، ص61، و ج63، ص445؛ خصال، ج1، ص208؛ علل الشرائع، ج2، ص577؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج1، ص240؛ نهج البلاغه، ص531؛ أمالى، شیخ طوسى، ص371.
[9]. نهج البلاغه، ص531.
[10]. بحارالانوار، ج1، ص223.
[11]. عوال اللئالى، ابن ابی جمهور احسایى، ص 292؛ بحارالانوار، ج 74، ص139.
[12]. ر.ک: منیه المرید، ص236.
[13]. علل الشرائع، ج2، ص334.
[14]. محاسن، احمد بن محمد بن خالد البرقى، ج2، ص323.
[15]. بحار الانوار، ج1، ص224.
[16]. «مَنْ أَحْسَنَ السُّؤَالَ عَلِمَ» و نیز فرمود: «مَنْ عَلِم أَحْسَنَ السُّؤَالَ» (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص60).
[17]. تصنیف غرر الحکم و دررالکلم، ص210.
[18]. ممکن است که «یقلّ» به صیغه مجهول از باب افعال خوانده شود و معنی این باشدکه: کم شمرده نشود؛ یعنی مردم آنرا کم نشمارند. (شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غرر الحکم، ج3، ص424).
[19]. منیة المرید، ص258.
[20]. بحار الانوار، ج2، ص64؛ منیة المرید، ص272؛ میزان الحکمة، ج2، ص1227.
[21]. علل الشرائع، ج2، ص577.
[22]. کافى، ج3، ص59.
[23]. این داستان در سوره کهف، آیات 60 به بعد آمده است.
[24]. بحارالأنوار، ج2، ص41.
[25]. همان، ج2، ص40 که تمام حدیث گذشت.
[26]. کشف الغمه فی معرفة‌الائمة، ج1، ص111؛ کشف الیقین فی فضائل امیر المؤمنین (ع)، ص52.

مبلغان :: شهریور و مهر 1388 - شماره 120

شیوه پاسخ به پرسشهای دینی (5)/(مراحل تهیه پاسخ)
اشاره:

پس از بیان اهمیّت روش شناسى، انواع پرسشها و آداب پرسشگری در شماره‌های قبل، اکنون مطالبی را در باب قواعد پاسخ‌دهی بررسی می‌کنیم.
قواعد پاسخ دهی

قواعد پاسخ دهی را می‌توان به دو بخش اصلی تقسیم کرد: 1. مراحل تهیه پاسخ؛ 2. اصول و روشهای پاسخ دهی. با توجه به مراحل، اصول و روشها می‌توان به شیوة مناسب برای پاسخ دهی دست یافت؛ از اینرو ما نیز ابتدا در این شماره، مراحل تهیة پاسخ را از نظر می‌گذرانیم و سپس در شمارة بعد به مهم‌ترین اصول و روشهای پاسخ‌دهی اشاره می‌کنیم.
مراحل تهیه پاسخ

پاسخ‌دهی حداقل دارای چهار گام و مرحله است:
1. موضوع شناسی

در این مرحله پاسخگو موظف است اقدامات زیر را انجام دهد:
الف) شناسایی درست موضوع پرسش:

یکی از لغزشگاههای مهم پاسخگویان، این مرحله است. برخی از آنان به موضوع پرسش عنایت نمی‌کنند؛ مثلاً به پرسش کلامی، پاسخ فقهی می‌دهند و بالعکس و... و یا سعی می‌کنند به جای پرداختن به روش موضوع پرسش از روشهای دیگری استفاده کنند؛ مثلاً در پاسخ‌دهی به پرسشهای فلسفی به روشی غیر عقلی و در پاسخ دهی به پرسشهای حدیثی از روش عقلی محض استفاده می‌کنند، یا در پرسشهای فقهی به جای نقل فتاوای فقها، خود به استدلال فقهی می‌پردازند.
ب) تبیین درست موضوع پرسش:

یکی دیگر از وظایف پاسخگو این است که موضوع پرسش را خوب تلقی و سپس به خوبی تبیین کند و آن گاه در پی پاسخگویی بر اید؛ تا مثلاً اگر پرسش از چگونگی است، به چرایی پاسخ داده نشود و بالعکس.
ج) تعریف موضوع پرسش:

پاسخگو باید قبل از پاسخگویی، موضوع پرسش را دقیقاً بداند و تعریف آن برای خودش واضح باشد. در غیر این صورت به جای پاسخگویی به آنچه از او پرسیده‌اند، پاسخی ارائه می‌کند که با پرسش مناسبتی ندارد.
به پرسش و پاسخ زیر توجه فرمایید:
پرسش: موضوع تفکر چیست؟

پاسخ: تفکر را به معناى اندیشیدن یا فکر را به معناى تجزیه و تحلیل مسائل مختلف براى راهیابی به عمق آنها و طریقى براى فهم بهتر و بیش‌تر دانسته‌اند. [1] تفکر عمیق؛ یعنى بررسى همة حیثیات و لایه‌هاى یک مطلب؛ البته چنین تفکرى نتیجه بخش خواهد بود؛ زیرا جایى را براى سؤال و ابهام باقى نمى‌گذارد؛ امّا در تفکر سطحى که اندیشیدن از یک بُعد و یک جنبه است، پر واضح است که نقاط کور فراوانى باز هم باقى خواهد ماند.
به خاطر اهمیتى که فکر و اندیشه در شکوفایى کمالات انسان دارد، قرآن 47 بار روى کلمة عقل، 18 بار روى ماده فکر، 16 بار روى واژه لُبّ و چهار بار روى لفظ تدبر تکیه کرده و لفظ نُهى که با عقل مترادف و هم معنا است نیز دو بار آمده و علم و دانش که محصول به کار گرفتن فکر و اندیشه است، 779 بار با تمام مشتقاتش در قرآن وارد شده است.[2]
آیات بسیارى از قرآن مجید همة انسانها را براى شناخت و معرفت به تفکر و اندیشه دعوت می‌کند. تعبیراتى که در قرآن براى این منبع مهم معرفت به کار رفته، بسیار است که از مجموع آیات این نتایج به دست می‌آید:
1. قرآن، عقل و خرد انسان را به عنوان یکى از منابع اصیل معرفت شناخته و اهمیت فوق العاده‌اى براى آن قائل شده است.
2. قرآن، همگان را به تعقل و تفکر بیش‌تر در همة مسائل دعوت می‌کند.
3. قرآن، به ابعاد گوناگون روح آدمى، توجه خاصى کرده و روى هر یک از آنها تأکید می‌کند.
4. قرآن، فعالیتهاى روح را در زمینة ادراک واقعیات با تعبیرات مختلفى ذکر کرده است و روى هر یک در جاى خود تکیه می‌کند؛ ولى با این حال، موانع متعددى را براى ادراک صحیح عقلى بر شمرده است[3].
شاید در نگاه اول، این پاسخ نیز برای پرسش فوق پاسخی مناسب باشد؛ ولی حقیقت این است که اصولاً به سؤال پاسخ داده نشده. وقتی پرسشگر پاسخ ما را مطالعه کند، ممکن است با خودش فکر کند که پاسخ دهنده اصولاً به موضوع سؤال عنایت نکرده است؛ زیرا پرسش از معنی تفکر و اهمیت آن و مترادفات آن در قرآن کریم و... نبوده است، او در واقع پرسیده است: اگر بخواهیم تفکر کنیم، در چه موضوعاتی باید تفکر کنیم؟ و اینکه در احادیث آمده است یک ساعت فکر کردن ازشصت یا هفتاد سال عبادت کردن بهتر است[4] ما درباره چه چیزهایی باید فکر کنیم؟ که در پاسخ باید به مواردی چون عجایب آفرینش الهی انسان،[5] مرگ و حیات او، رابطة او با طبیعت، اعمال و رفتار آدمی و...، تاریخ (سرنوشت پیشینیان)[6]، تفکر در اوامر الهی [7]و... اشاره شود؛ چنانکه مناسب است گفته شود: مشابه همین پرسش و اینکه موضوع تفکر چه چیزی می‌تواند باشد، از امام صادق(ع) پرسیده شد که آن حضرت یکی از موضوعات تفکر را عبور از خرابه‌ها و تأمل در سرنوشت ساکنان و بانیان آنها دانسته است. [8]
د) تحدید موضوع پرسش:

پاسخ دهنده در این مرحله باید حدود موضوع را دقیقاً مشخص کند که پاسخ مطابق با پرسش باشد. اگر موضوع پرسش تحدید نشود، پاسخ یا استدلالی که در جواب آمده، اعم یا اخص از پرسش شده و نتیجة مطلوب به دست نخواهد آمد. شاید یکی از بهترین نمونه‌های تحدید موضوع، مناظرة امام جواد(ع) با «یحیی بن اکثم» باشد. در این مناظره یحیی از امام پرسید: «نظر شما دربارة فردى که در حال احرام شکارى را بکشد چیست؟»
حضرت جواد(ع) برای آنکه موضوع پرسش دقیقاً محدود و مشخص شود، فرمود: «آیا در خارج از حرم کشته است یا در داخل حرم؟ دانا به مسئله و حکم بوده یا جاهل؟ عمداً کشته یا به خطا؟ آن فرد آزاد بوده یا برده؟ اوّلین بار بوده که چنین کارى کرده یا پیش از آن نیز انجام داده؟ شکار از پرندگان بوده یا غیر آن؟ شکار کوچک بوده یا بزرگ؟ اصرار بر چنین کارى دارد یا نادم و پشیمان است؟ شکار در شب اتّفاق افتاده یا در روز؟ در احرام عمره بوده یا احرام حجّ؟!»[9]
روشن است که اهمیت تحدید موضوع، در مناظره بیش از پاسخ دهی به سؤالات است؛ ولی در پرسشهای تعنتی، اگر موضوع محدود نشود، ممکن است پرسشگر متعنت، پس از دریافت پاسخ با این بهانه که مقصود او قسم دیگری از اقسام محتمل پرسش است، پاسخ را غلط قلمداد کند؛ چنانکه در پرسشهای تفقهی نیز همین گونه است. چه بسا مقصود پرسشگر قسم دیگری از اقسام محتمل پرسش بوده؛ ولی پاسخگو بدون توجه به تحدید موضوع، به قسمی‌دیگر پاسخ داده باشد.
ه‍ ) تشخیص ارتباط موضوع با موضوعات اعم و اخص و مشابه:

در این مرحله پاسخ دهنده به بررسی ارتباط موضوعی که از آن پرسش شده با موضوعات اصلی و فرعی و سرعنوانهای بحث می‌پردازد، تا علاوه بر مشخص شدن اصول موضوعه و مباحث وابسته، ارتباط بحث با مباحثی که به نوعی با موضوع پرسش ارتباط دارند، مشخص شود. پاسخگو با مشخص کردن اصول موضوعه می‌تواند مبانی پاسخ خود را مستحکم کند و پاسخ خود را بر مبانی استواری بنیان نهد و پرسشگر را از فرو افتادن در ورطة مغالطه حفظ کند. حتی الامکان از پرداختن به مباحثی که وابستگی بعیدی به پرسش دارند، خود داری کند.
2. طرح پاسخ و چارچوب اصلی

مرحلة دوم و در واقع مهم‌ترین گام در پاسخ دهی، سازمان دهی پاسخ است. محقق پس از عبور از مرحلة اول و شناخت دقیق موضوع به گونه‌ای که گذشت ، در این گام باید چند نکتة مهم را بررسی کند:
- مهندسی اصلی پاسخ:

او در این مرحله بررسی می‌کند که برای رسیدن به نتیجة مطلوب از چه مقدمه‌ای و چگونه استفاده کند، مقدار مقدمه، براهینی که در پاسخ باید به آنها اشاره شود، تقدم و تأخر براهین، فصول و بندهای پاسخ و نتیجه‌ای که باید گرفته شود، از مهم‌ترین اقداماتی است که در مهندسی اصلی پاسخ باید بدان توجه شود.
- بررسی روشها و تکنیکها:

محقق با توجه به نوع سؤال، موضوع آن، مشخصات پرسشگر (سن، جنسیت، تحصیلات، شهر و کشور، ملیت و زبان، منطقة جغرافیایی ) مقتضیات زمانه و... بررسی می‌کند که برای این پرسش و پرسشگر چه پاسخی و با استفاده از چه تکنیکهایی مناسب است. چه بسا ممکن است به سؤالی نباید پاسخ داد و پاسخی که به یک پرسشگر داده می‌شود، با پاسخی که به پرسشگر دیگری داده می‌شود، بسیار متفاوت است. در پاسخگویی حضوری از تکنیکهایی بهره‌گیری می‌شود، که در پاسخ دهی کتبی نمی‌توان از آن بهره گرفت. پاسخی که به کاربران اینترنت ارائه می‌شود، با جوابی که به دانش‌آموزانی که با اینترنت سر و کار ندارند داده می‌شود، متفاوت است و... محقق در این مرحله با بررسی دقیق به‌این نتیجه می‌رسد که از چه تکنیکهایی استفاده کند تا بهتر و سریع‌تر به مقصود برسد.
محقق و پاسخ دهنده با توجه به آنچه گذشت چارچوب و فهرست مطالبی را که در پاسخ باید بدان پرداخته شود تهیه می‌کند تا راه برای مرحلة بعدی هموار ‌شود. در این مرحله محقق به جای جستجو باید طراحی دقیق کرده و سعی کند هر کدام از اجزای پاسخ را در جای خودش قرار دهد. او همانند مهندسی است که قبل از شروع به ساخت، نقشة ساختمان را با دقت طراحی می‌کند. اگر به‌این مرحله عنایت نشود، همانند ساختمانی که بدون نقشه ساخته می‌شود، پس از صرف وقت و هزینة فراوان ممکن است بارها تخریب و بازسازی شود و باز هم نتیجة مورد نظر به دست نیاید.
این مرحله نیز از لغزشگاههایی است که بسیاری از پاسخ دهندگان ممکن است مرتکب اشتباه شوند. آنان چون قبل از شروع به پاسخ، چارچوب پاسخ را ندیده‌اند، گاه آن‌قدر در مقدمه می‌مانند که ذی المقدمه فدای مقدمه می‌شود، و گاه بدون ارائه مقدمة لازم مستقیماً به سراغ اصل پاسخی می‌روند که فهم آن برای پرسشگر بسیار دشوار است. گاه با آنکه می‌توانند با ارائة یک مثال، مطلب را بسیار قابل فهم کنند، از ارائة مثال سر باز می‌زنند و یا مثالهایی ذکر می‌کنند که ربطی به پرسش ندارد. به زبان روز سخن نمی‌گویند و برای پرسشگران کلاس ابتدایی پاسخی می‌نویسند که فهم آن ممکن است برای معلمان آنها نیز دشوار باشد و...
3. جمع آوری اطلاعات

در این مرحله باید اطلاعات مورد نیاز جمع‌آوری شود. مهم‌ترین روش جمع‌آوری منابع در پاسخهای مذهبی، روش کتابخانه‌ای است؛ از اینرو به ذکر این روش بسنده می‌شود. منابعی که در روش کتابخانه‌ای بدان مراجعه می‌شود، عبارتند از:
منابع مکتوب:

مهم‌ترین وظایف پاسخگو در این زمینه عبارتند از:
الف. شناسایی منابع.
ب. دسته‌بندی منابع به منابع دست اول و سایر منابع.
ج. توجه به منابع دست اول، اصیل، معتبر و استفاده از آنها به ترتیب تاریخ تألیف، تخصصی بودن متن، تخصص و اهمیت مؤلف و...
د. مراجعه به کتابهای هر علم با توجه به موضوع پرسش؛ یعنی پاسخگو نباید حدیث را از کتابهای تفسیری و مطالب تاریخی را از منابعی که خود، مطالبشان را از منابع دیگر گرفته‌اند و... نقل کند؛ بلکه برای نقل حدیث باید به کتابهای معتبر حدیثی به ترتیب تاریخ تألیف آن مراجعه نماید. و مطالب تاریخی را از کتابهای متخصصان همان علم اخذ کند. گاه دیده می‌شود که برخی از نویسندگان، احادیث خود را به کتابهای معاصر و... استناد می‌کنند. این کار باعث کاسته شدن از ارزش علمی پاسخ تهیه شده می‌شود.
در صورتی که ذکر مطلبی از کتب نویسندگان معاصر از جهتی اولویت داشته باشد، مثلاً نویسنده مطلب را از منابع اصیل نقل و نقد کرده یا بین مطالب متنوع و گاه به ظاهر مخالف جمع کرده یا به پرسشی پاسخ داده است، در این صورت باید مطلب اصلی از کتب دست اول اخذ و سپس توضیحات نویسندة معاصر آورده شود.
ه‍ . آشنایی با کلید‌های استفاده از منابع؛ کلیدهایی همچون فهرست اجمالی و تفصیلی منبع، فهرستواره‌های موضوعی، فهرست‌وارة واژگان، تک نگاریها، دائرة المعارفهای تخصصی و...
و. توجه به آیین نگارش و ویرایش، استناد و ارجاع و چگونگی معرفی منابع و نویسندگان و...
در پرسشهای تعنتی، اگر موضوع محدود نشود، ممکن است پرسشگر متعنت، پس از دریافت پاسخ با این بهانه که مقصود او قسم دیگری از اقسام محتمل پرسش است، پاسخ را غلط قلمداد کند؛ چنانکه در پرسشهای تفقهی نیز همین گونه است.
منابع نرم افزارى:

با توجه به پیشرفت روز افزون علوم و تکنولوژی و ارائة نرم افزارهای بسیار مناسب اسلامی، هر پژوهشگری باید بتواند از این نرم افزارها به شکل بهینه استفاده کند. اگر امروزه پاسخگویی نتواند با نرم افزارهای اسلامی - حداقل در حد شناخت نرم افزارها و استفاده از آنها – کار کند، چنین شخصی را می‌توان بی‌سواد نامید. پژوهشگر نه تنها باید با نرم افزارهای اسلامی و شیعی و نرم افزارهای کاربردی جهانی مانند wod آشنا باشد؛ بلکه باید نرم افزارهای مهم اهل سنت و روش کار با آن را نیز بداند.[10]
در یکی از سفرهای عمره، روزی برای مطالعه به یکی از کتابخانه‌های مسجد النبی که در طبقة دوم مسجد قرار دارد رفتم. در کتابخانه، رایانه‌ای قرار داشت. روی Desktop مانیتور چشمم به نرم افزار «مکتبة الکبری» یکی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین نرم افزارهای اسلامی افتاد. به مسئول کتابخانه گفتم: من به دنبال حدیثی هستم، ایا شما می‌توانید به من کمک کنید؟ مسئول کتابخانه گفت: چه حدیثی؟ گفتم: اینکه پیامبراکرم رو به حضرت علی(ع) فرموده است: «إِنَّ هَذَا وَ شِیعَتَهُ هُمُ الْفَائِزُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛[11] این شخص و شیعیانش در روز قیامت رستگارند.» وقتی این مطلب را گفتم، توجه برخی از دانشجویان و طلاب حوزه‌های مدینه که در کتابخانه مشغول مطالعه بودند، به سخنان ما جلب شد. مسئول کتابخانه که گویا این حدیث اصلاً به گوشش نخورده است، گفت: چنین حدیثی وجود ندارد. گفتم: اجازه می‌دهید لحظه‌ای به رایانة شما مراجعه کنم و خود، روایت را بیابم؟ گفت: نه؟ گفتم: چرا؟ در حضور خودتان روایتی که به دنبالش هستم را پیدا می‌کنم. با اکراه قبول کرد که ‌این کار را انجام دهم. من نیز بلافاصله حدیث را یافتم و چند دقیقه‌ای با دقت به روایت و منابعی که آن را نقل کرده بودند، چشم دوختم. سپس به مسئول رایانه گفتم: حدیث بسیار جالبی است! روایت را روی صفحة نمایش رایانه گذاشتم و به کناری رفتم. دانشجویان و طلاب که گویا بحث ما را پی گیری می‌کردند، بلافاصله دور رایانه اجتماع کرده و در باره حدیث به گفتگو نشستند. من مدتی صبر کردم تا گفتگو کنند. سپس نزد آنان آمده، گفتم: روایت بسیار زیبایی است! یکی از آنان که گویا از بقیه باسوادتر بود، در پاسخ من گفت: این روایت قابل قبول نیست. گفتم: چرا؟ گفت: چون روایت را تنها یک راوی نقل کرده است. گفتم: اولاً حتی اگر یک راوی هم نقل می‌کرد، باز هم قابل استدلال بود؛ چون اگر متن و سند خبر واحد مشکلی نداشته باشد، حجت است و حدیث مذکور چنین است. ثانیاً به نظر می‌رسد دقت نکرده‌اید؛ چون تنها در همین نرم افزاری که در مقابل شما است و خود اهل‌سنت تدوین کرده‌اند. حداقل هشت روایت نقل شده است که راویان مختلفی از جمله برخی از بزرگان اصحاب مانند: «ابن عباس»، «جابر» و... و مفسران و مورخان بزرگ اهل سنت آن را نقل کرده‌اند. چگونه ادعا می‌کنید که فقط یک نفر آن را نقل کرده است؟
او پاسخ داد: حتی اگر روایت را بپذیریم، باز هم فرموده است که حضرت علی و شیعیانش در قیامت از رستگاران هستند، نفرموده: تو! گفتم من هم همین را می‌خواهم؛ شما هم بیایید از شیعیان علی بشوید تا رستگار شوید! شما هم در گفتار و کردار از علی پیروی کنید، نه از دیگران، و بحث ادامه یافت.
سایتها و وبلاگها؛

با توجه به نقش غیر قابل انکار اینترنت در پیشبرد علوم، می‌توان گفت: آشنایی با اینترنت از ضروری‌ترین مسائلی است که یک پژوهشگر باید با آن آشنا باشد.[12] آنچه ‌این ضرورت را ملموس و عینی می‌کند، دو امر است:
الف) آشنایی پرسشگران با اینترنت و شبهات موجود در این فضا:
امروزه کمتر جوانی است که با اینترنت آشنا نباشد. این آشنایی باعث شده که دشمنان دین سعی کنند از اینترنت سوء استفاده و از این طریق به گمراه کردن جوانان اقدام کنند. نام برخی از سایتهای ضد دین آن‌قدر آشناست که بسیاری از جوانان آنها را می‌شناسند و یا از طریق جستجو به راحتی می‌توانند به هزاران سایت ضد دینی و مبتذل دست یابند. در حال حاضر میلیونها نفر از جوانان ایرانی دارای حداقل یک وبلاگ برای ارائة نظریات خود در باره مسائل مختلف در اینترنت هستند. از اینرو، روحانیون باید علاوه بر آشنایی با اینترنت و شبهات و سؤالات موجود در سایتهای ضد دینی، راههای مقابله با این شبهات را بدانند و سنگ را به همان جایی برگردانند که از آنجا آمده است؛ چنانکه امیرمؤمنان فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ فَإِنَّ الشَّرَّ لَا یَدْفَعُهُ إِلَّا الشَّر[13]؛ سنگ را بدانجا که از آن آمده برگردانید، که شر را جز شر دفع نمی‌کند.»
محققان توانا با شناخت مناسب اینترنت و سایتها است که نه تنها می‌توانند به شبهات پاسخ گویند؛ بلکه از این وسیله می‌توانند به بهترین شکل ممکن برای تبلیغ دین مبین اسلام و مذهب حقة جعفری استفاده کنند و می‌توانند از مصادیق عالمان به زمان باشند که شبهات و مشتبهات به آنان حمله ور نمی‌شوند[14].
ب) وجود دهها هزار سایت مناسب و میلیونها جلد کتاب و مقاله در اینترنت و نیز امکان دسترسی بسیار آسان به‌این منابع:
این امر باعث می‌شود پژوهشگر در بسیاری از موارد به جای ساعتها جستجو در کتابها با صرف تنها چند دقیقه وقت، به مطلب مورد نظر خودش دست یابد؛ چنانکه می‌تواند مقالات و کتابهایی را که خود تألیف کرده است در این فضا قرار دهد تا برای همة حق‌جویان قابل استفاده باشد.
4. دفاع از پاسخ

آخرین مرحله از مراحل کلی پاسخ دهی که در همة پاسخها باید جریان داشته باشد، دفاع از پاسخ است. پاسخگو باید ابتدا خودش پاسخی را که ارائه می‌کند، نزد خودش بررسی و بازخوانی کند، خودش را به جای پرسشگر بگذارد و ببیند ایا با دریافت پاسخ مطرح شده، قانع می‌شود؟ اگر چنین نیست، باید اشکال را یافته و آن را رفع کند و پس از ارائة پاسخ نیز جواب دهنده باید بتواند از پاسخ خود دفاع کند. این مرحله نیز همانند سایر مراحل پژوهشی؛ چون تدوین پایان نامه است که نویسنده در صورتی موفق خواهد بود که بتواند از آنچه تدوین کرده است، به خوبی دفاع کند.
[1]. ترجمان القرآن، جرجانى، ص28.
[2]. ر.ک: منشور جاوید، ایت الله جعفر سبحانی، ج4، ص294.
[3]. ر.ک: پیام قرآن، ج اول، ص140 به بعد.
[4]. در برخی روایات ستین و در برخی سبعین آمده است؛ از جمله: «تفکر ساعة خیر من عبادة ستین سنة» (بحار الأنوار، ج 66، ص293).
و: «تفکر ساعة خیر من عبادة سبعین سنة.» ( عوالی اللئالى، ابن ابی جمهور أحسائى، ج2، ص57).
[5]. چنانکه خداوند می‌فرماید: «أَ وَ لَمْ یَنظرُوا فى مَلَکُوتِ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِن شىْ ءٍ وَ أَنْ عَسى أَن یَکُونَ قَدِ اقْترَب أَجَلُهُمْ فَبِأَى حَدِیثِ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ(اعراف/185 )؛ إِنَّ فى خَلْقِ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ اخْتِلَفِ الَّیْلِ وَ النهَارِ لاَیتٍ لأُولى الأَلْببِ* الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکرُونَ فى خَلْقِ السمَوَاتِ وَ الأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْت هَذَا بَطِلاً سبْحَنَک فَقِنَا عَذَاب النَّارِ»(آل عمران/191).
[6]. «روی عن امیر المؤمنین(ع): «تفکر ساعة خیر من عبادة سبعین سنة» قال: و هو أن تمر على الخربة، فتقول: أین بانوک؟ أین ساکنوک؟ مالک لا تتکلمین؟» ( نور البراهین، السید نعمة الله الجزائرى، ج1، ص79؛ کتاب الزهد، حسین بن سعید کوفى، ص15).
[7]. بحار الأنوار، ج 68، ص325.
[8]. شخصی به نام «حسن صیغل» گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: آیا یک ساعت فکر کردن از عبادت یک شب بهتر است؟ «قَالَ: نَعَمْ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9 تَفَکُّرُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ قِیَامِ لَیْلَةٍ. قُلْتُ: کَیْفَ یَتَفَکَّرُ؟ قَالَ: یَمُرُّ بِالدُّورِ الْخَرِبَةِ. فَیَقُولُ: أَیْنَ بَانُوکِ؟ أَیْنَ سَاکِنُوکِ؟ مَا لَکِ لَا تَتَکَلَّمِینَ؟» (بحار الأنوار، ج 68، ص325) آرى رسول خدا(ص) فرموده: تفکر یک ساعت بهتر از قیام یک شب است، گوید: گفتم چگونه فکر کند، فرمود: از خانه هاى خراب عبور کند و بگوید ساکنان و بانیان شما کجا هستند؟ چرا سخن نمى گویید؟
[9]. «قَالَ یَحْیَى! مَا تَقُولُ؟ جُعِلْتُ فِدَاکَ فِی مُحْرِمٍ قَتَلَ صَیْداً؟ فَقَالَ أَبُو جعفر(ع): قَتَلَهُ فِی حِلٍّ أَوْ حَرَمٍ عَالِماً کَانَ الْمُحْرِمُ أَوْ جَاهِلًا قَتَلَهُ عَمْداً أَوْ خَطَأً حُرّاً کَانَ الْمُحْرِمُ أَوْ عَبْداً صَغِیراً کَانَ أَوْ کَبِیراً مُبْتَدِئاً بِالْقَتْلِ أَوْ مُعِیداً مِنْ ذَوَاتِ الطَّیْرِ کَانَ الصَّیْدُ أَمْ مِنْ غَیْرِهَا مِنْ صِغَارِ الصَّیْدِ أَمْ مِنْ کِبَارِهِ مُصِرّاً عَلَى مَا فَعَلَ أَوْ نَادِماً فِی اللَّیْلِ کَانَ قَتْلُهُ لِلصَّیْدِ أَمْ بِالنَّهَارِ مُحْرِماً کَانَ بِالْعُمْرَةِ إِذْ قَتَلَهُ أَوْ بِالْحَجِّ کَانَ مُحْرِماً .»
[10]. برخی از نرم افزارهای مناسب و مهم برای پژوهشهای قرآنی عبارتند از:
«المکتبة الاسلامیة الکبری» از اهل سنت که در نسخه جدید آن تعداد بسیار زیادی از کتابهای شیعه نیز افزوده شده است.
«المعجم الفقهی 3» از شیعه.
«المعجم العقائدی» از شیعه.
«المعجم العقائدی» از اهل سنت.
«جامع التفاسیر» شیعه.
«جامع الأحادیث» (نور2 و 2.5) شیعه.
«مکتبة علوم القرآن و التفاسیر» اهل سنت.
«مکتبة التفاسیر و علوم القرآن» اهل سنت.
«نورالانوار 2و 3» شیعه.
قرآن در اینترنت (نسخه‌های متعدد)
«صراط» از شیعه
و....
[11]. این روایت را بسیاری از اهل سنت نقل کرده‌اند که به عنوان نمونه روایاتی که سیوطی در تفسیر «درّ المنثور» در این زمینه نقل کرده، چنین است: «أخرج ابن عساکر عن جابر بن عبدالله قال کنا عند النبی9 فاقبل على فقال النبی9 والذى نفسی بیده ان هذا وشیعته لهم الفائزون یوم القیامة ونزلت ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات أولئک هم خیر البریة فکان أصحاب النبی9 إذا أقبل على قالوا جاء خیر البریة * وأخرج ابن عدى وابن عساکر عن أبى سعید مرفوعا على خیر البریة * وأخرج ابن عدى عن ابن‌عباس قال لما نزلت «ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات أولئک هم خیر البریة» قال رسول الله9 لعلى هو أنت وشیعتک یوم القیامة راضین مرضیین * وأخرج ابن مردویه عن على قال قال لى رسول الله9 ألم تسمع قول الله ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات أولئک هم خیر البریة أنت وشیعتک وموعدى وموعدکم الحوض إذا جاءت الامم للحساب تدعون غرا محجلین» (در المنثور، جلال الدین السیوطى، ج6، ص379)
[12]. برخی از سایتهای مناسب عبارتند از:
شیعه سرچ: www. shiaseach.com
پایگاه مرکز فرهنگ و معارف قرآن
www. maae»uan.com
پایگاه‌های مرکز کامپیوتری علوم اسلامی http://www.»asi. nooso»t.og
سایت نورمگز (از جمله سایت‌های مرکز کامپیوتری علوم اسلامی نور)
http://www.noomags.com
پایگاه حوزه hawzah.net
پایگاه آل البیت al-shia.com
پایگاه بلاغ balagh.net
سایت کتابخانه‌های آستان قدس که از این سایت می‌توان به سایر کتابخانه‌ها نیز دست یافت.
بانک اطلاع‌رسانی سراسری اسلامى
www.islamicdatabank.com
بانک اطلاعات مقالات اسلامى
www.seaj.i
سیستم جامع اطلاع رسانی «سیمرغ» برای دسترسی به کتابخانه‌های مهم کشور:
http://www.nosaso»t.com
سایت تبیان وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی (که همانند سایت shaeh.com که وابسته به دفتر تبیلغات اسلامی است، خدمات اینترانت نیز ارائه می‌کند tebyan.net.
پایگاه ایسکا (پایگاه اطلاع رسانی فعالیتهای قرآنی دانشجویان ایران)
ایکنا، خبرگزاری قرآنی ایران
اندیشه قم و...
[13]. نهج البلاغه، ج4، ص75، کلمه314 از کلمات قصار.
[14]. چنانکه امام صادق(ع) فرمود: «الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ اللَّوَابِس.» (کافى، ج1، ص26؛ بحارالأنوار، ج57، ص269) شارح بزرگ «کافی» ملا محمد صالح مازندرانی در شرح این حدیث می نویسد: مقصود حضرت این است: دانشمندی که دانای به احوال مردم زمانه و آداب و رسوم بیهوده‌ای همانند انکار حقوق و پیروی هواهای نفسانی و ترویج شرور و دروغگویی است را شبهه گران و افرادی که می‌خواهند حق و باطل را به هم در آمیزند نمی‌توانند گول بزنند. چنین افرادی فریب فریبکاران را نخورده، با القای شبهات و در آمیختن حق و باطل نمی‌لغزند. (شرح اصول کافى، ج1، ص322).

مبلغان :: مهر 1388 - شماره 121

شیوه پاسخ به پرسشهای دینی (6)
اشاره:

در شماره قبل، یک بخش از قواعد پاسخ‌دهی را که همان مراحل تهیه پاسخ بود، مطرح کردیم و در این شماره، اصول پاسخ‌دهی را بررسی می‌کنیم که رعایت آنها به عنوان بخش دیگری از قواعد مذکور، قلمداد می‌شود.
اصول پاسخ دهی

توجه به اصول پاسخ‌دهی بسیار حائز اهمیت است. گاه مراعات یک اصل از این اصول، از چندین صفحه نوشتن و مدت زیادی توضیح دادن، بهتر است و باعث پذیرش پرسشگر و دفع شبهات شبهه کننده می‌شود.
این اصول بسیارند که به مهم‌ترین آنها اشاره می‌کنیم.
1. اخلاص

اصل اخلاص اکسیری است که باید در همة کارهای یک مؤمن و خصوصاً در اعمال یک روحانی وجود داشته باشد؛ چنانکه امام علی(ع) می فرماید: «فَطُوبَى لِمَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ عَمَلَهُ وَ عِلْمَهُ وَ حُبَّهُ وَ بُغْضَهُ وَ أَخْذَهُ وَ تَرْکَهُ وَ کَلَامَهُ وَ صَمْتَهُ وَ فِعْلَهُ وَ قَوْلَه؛ [1] پس خوشا به حال آنکه عمل و علم، دوستى و دشمنى، گرفتن و رها کردن، سخن و سکوت، و کردار و گفتارش را خالص براى خدا انجام دهد.»
تجربه ثابت کرده است که افراد مخلص در پاسخگویی به پرسشها بسیار موفق‌ترند. آنان از آنجا که برای خدا کار می‌کنند، خسته نمی‌شوند. و تمام سعی خود را انجام می‌دهند تا کار به بهترین شکل ممکن انجام شود.
2. عطوفت و مهربانی نسبت به پرسشگر

این اصل به قدری مهم و حیاتی است که اگر پاسخگو، تنها به این یک اصل عمل نکند، هر چند پاسخ او از نظر علمی مناسب و کامل باشد ، باز هم پرسشگران سرخورده شده، از او فاصله می‌گیرند و با رعایت این اصل حتی اگر پاسخ او ناکافی باشد، باز هم به بخشی از هدف که ایجاد ارتباط با پرسشگران است، دست یافته.
در این باره مطلب مهمی از خداوند خطاب به پیامبر اکرم(ص) وجود دارد که همه طلاب و روحانیون باید آن ر ا بر قلب خود حک کنند و در کردار، گفتار و پندارشان آن را به کار گیرند.
خداوند می‌فرماید: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنت لَهُمْ وَ لَوْ کُنت فَظاًّ غَلِیظ الْقَلْبِ لانفَضّوا مِنْ حَوْلِک...[2]» «به (برکت) رحمت الهى، در برابر آنان (مردم ) نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مى شدند...»
این اصل نه تنها در پاسخ دهی؛ بلکه در مناظرات نیز باید رعایت شود[3].
3. تقدیم پاسخهای نقضى

این اصل نیز از مهم‌ترین اصول پاسخ دهی به سؤالات و شبهات است که در شبهات کاربرد فراوانی دارد، به گونه‌ای که می‌توان گفت: مهم‌ترین اصل پاسخگویی به شبهات، شروع پاسخ با پاسخهای نقضی است. پاسخ نقضی باعث می‌شود که استدلال شبهه‌گر و دژی که در آن سنگر گرفته است، در هم فرو ریزد و پس از فرو ریختن دژ شبهه گر است که پاسخهای حلی کاربرد دارد. تا استدلال شبهه‌گر فرو نریزد او به هیچ وجه تسلیم حقیقت نخواهد شد؛ ولی وقتی سنگرهای استدلال او فرو ریخت، مجبور می‌شود از لاک خود بیرون بیاید و آن گاه است که با پاسخهای حلی، مشکل برطرف می‌شود. نکتة مهمی که در ارائة پاسخهای نقضی وجود دارد این است که نقض باید از اصول یقینی و بدیهی عقلی یا از معتقدات شبهه‌گر باشد تا او را بر سر دو راهی قرار دهد که یا باید از استدلال خودش دست بردارد یا باید از معتقدات پیشینش دست بشوید و یا در برابر بدیهیات بایستد و از آنجا که نمی‌تواند از معتقدات قبلیش دست بشوید یا در برابر بدیهیات شبهه کند، ناچار است بپذیرد که استدلالی که ذکر کرده، مخدوش است.
پیامبر و امامان: نیز در برابر استدلالهای معاندان در بسیاری از موارد از پاسخهای نقضی استفاده می‌کردند که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:
در مناظرة پیامبر(ص) با مسیحیانِ نجران می‌خوانیم: وقتی نصاراى نجران محضر رسول خدا(ص) رسیدند، گفتند: ای محمد! ما را به چه فرا می‌خوانی؟ فرمود: به اینکه شهادت دهید که هیچ معبودی جز الله نیست و اینکه من فرستادة خداوندم و اینکه عیسی بنده و مخلوقی از مخلوقات خداوند است که همانند سایر افراد می‌خورد و می‌آشامید و محدث می‌شد.
گفتند: اگر بندة خدا بود، پس پدرش که بود؟ در این موقع فرشتة وحی نازل گردید و به پیامبر اسلام(ص) گفت که به آنان بگو: «إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِندَ اللَّهِ کَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ»؛[4] «مَثَل عیسى در نزد خدا، همچون آدم است؛ که او را از خاک آفرید، و سپس به او فرمود: موجود باش! او هم فوراً موجود شد.» (بنابر این، ولادت مسیح بدون پدر، هرگز دلیل بر الوهیّت یا فرزند خدا بودن نیست.)»[5]
چنانکه روشن است خلاصه استدلال مسیحیان چنین است:
الف. هر کس بدون پدر متولد شود ، خدا پدر اوست. ب. حضرت عیسی بدون پدر متولد شد. ج. نتیجه: پس خداوند پدر حضرت عیسی است.
پیامبر اکرم(ص) با نقض کبرا، استدلال آنان را در هم فرو ریخت. خلاصه استدلال رسول اکرم(ص) چنین است:
اگر هر کس بدون پدر متولد شود، خدا پدر اوست؛ پس آدم هم بدون پدر متولد شد و باید فرزند خدا باشد؛ ولی تالی باطل است؛ پس مقدم نیز باطل است.
تجربه ثابت کرده است که افراد مخلص در پاسخگویی به پرسشها بسیار موفق‌ترند. آنان از آنجا که برای خدا کار می‌کنند، خسته نمی‌شوند. و تمام سعی خود را انجام می‌دهند تا کار به بهترین شکل ممکن انجام شود.
پیامبر در استدلال با یهودیان نیز از دلیل نقضی بهره برده است؛ در روایتی می‌خوانیم: «جمعى از پیشوایان پنج فرقة: یهود، نصارى، دهرى، ثنویّه و مشرکان عرب (بت پرستان) طى یک تبانى و قرار، در محضر آن حضرت حاضر شده و شروع به مجادله و احتجاج نمودند.
یهودیان گفتند: اعتقاد ما این است که «عزیر» پسر خداست، و نزد تو آمده ایم که در این باره مذاکره کنیم و نظر تو را بدانیم. اگر با ما هم‌عقیده شدى، حقّ تقدّم با ما است، وگرنه با اعتقاد ما مخالف بوده و ما نیز خصم تو خواهیم شد.
آن حضرت ابتدا از یهودیان درخواست دلیل کرد. از اینرو به یهودیان فرمود: آیا نزد من آمده اید تا بى دلیل عقیدة شما را بپذیرم؟ گفتند: نه.
پرسید: دلیل و منطق شما در مورد اینکه عُزَیز پسر خدا است، چیست؟ گفتند : کتاب تورات به طور کلی از میان رفته بود، و کسی قدرت احیای آن را نداشت، عزیر آن را زنده کرد، از اینرو می‌گوییم: او پسر خدا است.
پیامبر فرمود: با این استدلال موسى به فرزندى خدا سزاوارتر از عزیر است؛ زیرا تورات توسّط او نازل شده، و معجزات بسیارى که خود بر آنها واقفید از او مشاهده گردیده، و بر اساس منطق شما باید موسى نیز داراى مقامى بالاتر از مقام عزیر- پسر خدا بودن- باشد. و دیگر اینکه، اگر منظور شما از پسر خدا بودن این است که خداوند متعال همچون پدران دیگر با جفت خود نزدیکى نموده و در اثر این مقاربت، پسرى مانند عزیر متولّد شده، در این صورت شما پروردگار جهان را یکى از موجودات مادّى و محدود جهان پنداشته و به او صفاتى چون صفات مخلوقین داده اید.
گفتند: مراد ما [از ولادت ] این معنى نیست؛ زیرا آن بنا به گفته شما کفر و نادانى است؛ بلکه مقصود ما از پسر خدا بودن احترام و عظمت است، هر چند ولادتى در کار نباشد؛ چنانکه شخص عالم و استاد به شاگردش مى گوید: «اى پسر من» یا «تو پسر من هستى»، و نظر او از این تعبیر تنها اظهار محبّت و احترام است، نه اثبات ولادت. و این سخن را به کسى مى گوید که هیچ نسبتى میانشان نیست. و به همین تعبیر خداوند عزیر را از نظر شرافت و عظمت پسر خود برگزید، نه بر اساس ولادت. حضرت فرمود: با این توجیه نیز پاسخ شما همان بود که در ابتدا گفتم؛ زیرا بر اساس این تعبیر، موسی(ع) براى این مقام شایسته تر بوده است. به درستى که خداوند با اقرار اهل باطل آنان را رسوا مى کند، و حجّت را بر علیه ایشان برمى گرداند، این توجیهى که بدان استدلال نمودید، شما را به راهى دشوارتر از آنچه گفتید، مى اندازد؛ زیرا شما گفتید: یکى از بزرگانتان بدون اثبات ولادت به غریبه اى مى گوید: «اى پسر من» و «تو پسر من هستى»، و نیز به دیگرى مى گوید: «تو شیخ و استاد و پدر من هستى»، و به دیگرى مى گوید: «تو آقاى من هستى» و «اى آقاى من»، و هر چه احترامش بیش‌تر باشد، آن سخن محترمانه تر خواهد شد. و بر اساس این عقیده لازم است موسى بن عمران برادر یا استاد یا پدر یا مولاى خدا باشد، تا فضیلت آن حضرت نسبت به عزیر فهمیده شود. و به نظر شما آیا صحیح است این سخنان در باره موسى- که از عزیر بالاتر است- نسبت به خدا داده شود؟! یهودیان از پاسخ رسول خدا 9مات و مبهوت شده و گفتند: اى محمّد! اجازه بده در باره سخنت تحقیق و تفکّر کنیم.
نکتة مهمی که در ارائة پاسخهای نقضی وجود دارد این است که نقض باید از اصول یقینی و بدیهی عقلی یا از معتقدات شبهه‌گر باشد تا او را بر سر دو راهی قرار دهد که یا باید از استدلال خودش دست بردارد یا باید از معتقدات پیشینش دست بشوید
حضرت فرمود: امیدوارم با قلب پاک و راه انصاف در گفتار و عقیده تان فکر کنید، تا خداوند متعال حقیقت را به شما بنمایاند.[6]
چنانکه روشن است، رسول معظم در این گفتگو چند بار با ارائه پاسخهای نقضی، یهودیان را منکوب کرد، تا جایی که در پایان مجبور شدند سکوت کنند.»
در یکی از مسافرتهایی که به عربستان داشتم، با یکی از روحانیون وهابی گفتگو می کردم؛ او گفت: شما شیعیان، یاران پیامبر(ص) را لعن می‌کنید و هر کس که یاران پیامبر اکرم را لعن کند، کافر است؛ پس شما کافرید. احساس کردم تا این استدلال او فرو نریزد، او به هیچ وجه حاضر به پذیرش و حتی شنیدن پاسخهای حلی نیست. از اینرو به او گفتم: اولاً ما توهین و فحش دادن (دقت شود) به یاران رسول خدا(ص) را جایز نمی‌دانیم، وانگهی، یکی از مسائل مسلم و یقینی تاریخ این است که معاویه، حضرت علی(ع) را سب می کرد. از طرف دیگر، شکی وجود ندارد که حضرت علی از اصحاب پیامبر بود. پس اگر هر که اصحاب پیامبر را لعن کند، کافر باشد، باید بگویید معاویه هم کافر بود! او که گویا به هیچ وجه انتظار چنین پاسخ کوبنده‌ای را نداشت، در پاسخ فرو ماند، آن‌گاه این‌جانب به ارائة پاسخهای حلی پرداختم.
البته روشن است که آنچه جواب سؤال است، در واقع پاسخهای حلی است که سؤال را برطرف می‌کند و کسی نباید به ارائة پاسخ نقضی اکتفا کند؛ زیرا پاسخ نقضی تنها استدلال شبهه‌گر را تخریب می‌کند و پاسخ حلی است که بر روی خرابه‌های استدلالهای باطل، بنای محکم و مناسب حق را می‌سازد.
از اینرو، ارائة پاسخهای حلی بسیار مهم و سیرة مستمرة ائمه: بوده است. در روایتی که «کراجکی» در «کنز الفوائد» نقل کرده است،[7] می‌خوانیم: روزی جمعی به حضور پیامبر(ص) آمده و گفتند: آیا تو فرستادة خدا هستى؟ پیامبر(ص) فرمود: آرى، گفتند: پس چرا در قرآن چنین آمده است: «اِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ»؛[8] «شما و آنچه (از معبودانی که) جز خدا می‌پرستید، هیزم دوزخ می‌باشید»؟
اشکال ما این است که طبق این عبارت، باید حضرت مسیح(ع) نیز اهل دوزخ باشد؛ زیرا عدّه‌ای وی را نیز می‌پرستند؟! پیامبر(ص) فرمود: قرآن بر طبق متعارف کلام عرب نازل شده است، در کلام عرب کلمة مَنْ نوعاً برای ذوالعقول (افراد صاحب عقل) استعمال می‌شود و کلمة م نوعاً برای غیر ذوالعقول (مانند حیوانات و جمادات و گیاهان)؛ امّا کلمة اَلَّذِی برای هر دو استعمال می‌شود،[9] در آیه، کلمة م استعمال شده و مقصود بتهایی هستند که از چوب و سنگ و گل و... ساخته شده‌اند و از ذوی العقول نیستند، بنابراین معنی آیه‌چنین می‌شود: جایگاه شما غیر خداپرستان، و معبودهایی که از بتهای مختلف ساخته‌اید، همگی در دوزخ می‌باشد. [10]
4. احترام

این اصل نیز یکی از اصولی است که همه روحانیون باید بدان عنایتی ویژه داشته باشند. پاسخ دهنده باید احترام چند دسته را نیک نگهدارد:
الف: پرسشگران؛ روحانی باید خود را به این صفت پیامبر اکرم(ص) متصف کند که آن حضرت در راه رسالت الهیش هیچ کس را کوچک نمی‌شمرد؛ چنانکه در اوصاف آن حضرت نوشته‌اند: «وَ کَانَ لَا یُحَقِّرُ أَحَداً أَنْ یُبَلِّغَهُ رِسَالَةَ رَبِّهِ.؛ هیچ کس را در راه رساندن رسالت پروردگارش به او، کوچک نمی‌شمرد.»[11] از اینرو روحانیون محترم که همچون رسول مکرم اسلام(ص) دین را تبلیغ می‌کنند، باید به مردمی که می‌خواهند به آنان دین را بیاموزند، به چشم شاگردانشان نگاه کنند و این دستور امام صادق(ع) که همة روحانیون افتخار پیروی او را دارند به یاد داشته باشد که می‌فرمود: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ تَزَیَّنُوا مَعَهُ بِالْحِلْمِ وَ الْوَقَارِ وَ تَوَاضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَهُ الْعِلْمَ وَ تَوَاضَعُوا لِمَنْ طَلَبْتُمْ مِنْهُ الْعِلْمَ وَ لَا تَکُونُوا عُلَمَاءَ جَبَّارِینَ فَذَهَبَ بَاطِلُکُمْ بِحَقِّکُم ؛ دانش را بطلبید و آن را با بردبارى و وقار زینت دهید و براى آن کس که به او دانش مى‌آموزید، فروتنى نمایید. و برای کسی که از او علم می‌آموزید، تواضع کنید و دانشمندانى سرکش مباشید که نادرستى شما درستیتان را از بین مى برد.»[12]
تحقیر نکردن و احترام کردن، تنها برای مسلمانان نیست؛ بلکه ما وظیفه داریم حتی به پرسشگران و شبهه‌گران هتاک نیز ناسزا نگوییم و تا جایی که امکان دارد، با اخلاق نیک با آنان برخورد کنیم؛ چنانکه خداوند می‌فرماید: «وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاَّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»[13]؛ «با اهل کتاب جز به روشى که از همه نیکوتر است مجادله نکنید؛ مگر کسانى از آنان که ستم کردند و (به آنها) بگویید: «ما به تمام آنچه از سوى خدا بر ما و شما نازل شده ایمان آورده ایم، و معبود ما و شما یکى است، و ما در برابر او تسلیم هستیم!»
ب: پیامبر اکرم(ص)، امامان معصوم: و بزرگان دینی: پاسخگوی دینی باید هنگام ارائة پاسخ، احترام بزرگان دینی را؛ چه در گفتار و چه در نوشتار نگهدارد. از رسول گرامى اسلام(ص) روایت شده است که فرمود: «مَنْ صَلَّى عَلَیَّ فِی کِتَابِهِ لَمْ تَزَلِ الْمَلَائِکَةُ تُصَلِّی عَلَیْهِ مَا دَامَ ذَلِکَ الْکِتَابُ مَکْتُوباً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة؛[14] اگر کسى در نوشته خود بر من درود فرستد، فرشتگان الهى - مادامى که آن نوشتار باقى است – بر او درود می‌فرستند.»
شهید ثانی در کتاب گران‌سنگ «منیه المرید»[15] در این باره می‌نویسد: «بهتر است» سلام را توأم با صلوات به دنبال نام گرامى پیامبر اسلام(ص)؛ چه در گفتار و چه در نوشتار، یاد نمود (یعنى به‌دنبال نام شریفش باید گفت: و یا نوشت: “صلى الله علیه و آله و سلم “) تا نگارش او بر طبق آیه‌اى باشد که مى‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَئکتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىّ ِ یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیم»[16]
نویسنده - آنگاه که در نوشتة خود به نام یکى از صحابه و به خصوص صحابة برجسته و بزرگوار پیامبر اکرم(ص) مى‌رسد - باید به دنبال آن ، عباراتى از قبیل: “رضى الله عنه”، یا “رضوان الله علیه” را بنویسد، و چنانچه به نام یکى از بزرگان سلف رسید، باید در پى آن بنویسد: “رَحِمَهُ الله”، “تَغَمَدَّهَا الله برحمته”؛ و امثال اینگونه عبارات (را که نمایانگر تجلیل و احترام و دعا نسبت به کسى است که نویسنده، نام او را در نوشتار خود یاد مى‌کند).[17]
5. احتیاط

اصل احتیاط در همة امور مهم و در پاسخ دهی مهم‌تر است. یکی از بزرگان در این باره مثالی زده است که یاد آوری آن خالی از لطف نیست. وی می‌گوید:
اگر پرسشگری بپرسد: کسی که می‌گوید من از محمد بن عبدالله9 راستگوتر هستم و یا بگوید: نماز، یک بازیچه و کار بیهوده‌ای است یا سایر سخنان کفرآمیز را بگوید، حکمش چیست؟ نباید فتوا دهنده (در صدور فتوا، دچار سراسیمگى و شتابزدگى گردد و) بگوید: خون چنین شخصى حلال و یا قتل او واجب مى‌باشد؛ بلکه او باید بگوید: اگر چنین مطلبى از راه اقرار و یا بینه؛ یعنى گواهى دو شاهد عادل در مورد کسى ثابت و روشن گردد، حکمى که دربارة او جارى خواهد شد، بدینسان مى‌باشد[18].
قیدهای دیگری که در پاسخ به پرسش اول باید اضافه شود این است که اگر ثابت شود مقصود پرسشگر از محمد بن عبدالله، حضرت رسول اکرم(ص) است، و ثابت شود که او در گفتارش مقصود جدی دارد و ساهی یا مجنون نیست و از روی اضطرار یا اکراه نگفته و... حکمش چنین است.
برخی از مواردی که پاسخ دهی به سؤالات آن به احتیاط بیش‌تری نیاز است، عبارت است از:
- پرسشهای مربوط به نذر؛ زیرا نذر کردن شرایطی دارد که از جملة آنان خواندن صیغه نذر است که بسیاری از پرسشگران چون صیغه نذر را نمی‌خوانند، اصولاً نذرشان منعقد نمی‌شود.[19]
- پرسشهای مربوط به دماء و فروج.
- پرسشهای مربوط به امور مالی، به خصوص در مواردی که پاسخگو در معرض اتهام باشد .
- مسائل مربوط به ایراد اتهام به افراد و گروهها.
- پرسشهایی که به نوعی نیازمند قضاوت است و یکی از دو طرف دعوا سؤالات را می‌پرسد.
- سؤالات مربوط به حدود و تعزیرات .
و...
ادامه دارد...
پی نوشت ها:

[1]. تحف العقول عن آل الرسول, ص 88؛ بحارالأنوار، ج 74، ص 238.
[2]. آل عمران/159.
[3]. چنانکه خداوند می‌فرماید: «و جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ...»؛ «و با آنها به روشى که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن...» (نحل/ 125) و در آیه دیگر می‌فرماید: «وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاَّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَن »؛ «با اهل کتاب جز به روشى که از همه نیکوتر است مجادله نکنید.» (عنکبوت/ 46) «جدال احسن» گفتگویى است که از نظر لحن و قالب، با ملاطفت و نرمى، و از نظر محتوا، با قدرت عقلى همراه باشد.
[4]. آل عمران/ 59.
[5]. البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 629.
[6]. إحتجاج، ج 1، ص 21؛ بحارالأنوار، ج 9، ص 255؛ التفسیر المنسوب بإمام الحسن العسکری(ع)، ص 530؛ احتجاج، ترجمه جعفرى، ج 1، ص 25.
[7]. کنز الفوائد , کراجکی , ص 285.
[8]. انبیاء/98.
[9]. این روایت با اختلاف در سایر کتابهای شیعه و اهل سنت نیز آمده و اشکال کننده شخصی به نام «ابن زبعری» معرفی شده که از دانایان و ابتدا کافر بود و سپس مسلمان شد.(ر ک : مناقب آل ابی طالب؛ ابن شهر آشوب، ج 1، ص 49؛ بحارالأنوار، ج9، ص282؛ قوانین الأصول، المیرزا القمى، ص193؛ الکنى والالقاب، شیخ عباس قمى، ج1، ص294؛ الصحیح من السیرة، سید جعفر مرتضى، ج2، ص261) علامه طباطبایی در تفسیر گران سنگ المیزان درباره این روایت ملاحظه‌ای دارد (ر ک: المیزان، ج 14، ص335؛ ترجمه المیزان، ج 14، ص472).
[10]. آنچه گذشت، بخشی از پاسخ رسول خدا(ص) به آیه است. در آیات بعدی به صراحت بیان می‌شود که نیکان هرگز وارد جهنم نمی‌شوند که آیات بعدی می‌تواند مخصصی برای آیة مذکور باشد. این آیات چنین است:
«إِنَّکُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ*لَوْ کاَنَ هَؤُلَاءِ ءَالِهَةً مَّا وَرَدُوهَا وَ کُلٌّ فِیهَا خَلِدُونَ*لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَ هُمْ فِیهَا لَا یَسْمَعُونَ*إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنىَ أُوْلَئکَ عَنهَْا مُبْعَدُونَ*لَا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَ وَ هُمْ فىِ مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَلِدُونَ»؛ «شما و آنچه غیر خدا مى پرستید، هیزم جهنّم خواهید بود و همگى در آن وارد مى شوید. *اگر اینها خدایانى بودند، هرگز وارد آن نمى شدند! در حالى که همگى در آن جاودانه خواهند بود. *براى آنان در آن [دوزخ ] ناله هاى دردناکى است و چیزى نمى شنوند. * (امّا) کسانى که از قبل، وعده نیک از سوى ما به آنها داده شده [مؤمنان صالح ] از آن دور نگاهداشته مى شوند.*آنها صداى آتش دوزخ را نمى شوند و در آنچه دلشان بخواهد، جاودانه (متنعّم) هستند.» (انبیاء/ 98-102) برای آگاهی بیش‌تر به تفاسیر ذیل آیه مراجعه کنید.
[11]. إعلام الورى بأعلام الهدى ,شیخ طبرسى، ج1، ص 134؛ بحار‌الأنوار، ج91، ص 6؛ و نیز ر ک: أسد الغابة، ابن اثیر، ج1، ص76؛‌همان، ج5، ص123؛ سیرة النبی9 ابن هشام حمیرى، ج3، ص806؛ عیون الاثر، ابن سید الناس، ج2، ص147.
[12]. أمالى، شیخ صدوق، ص359، مجلس 57؛ بحارالأنوار، ج 2، ص40؛ الکافى، ج 1، ص36؛ تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص248.
[13]. عنکبوت/46.
[14]. جامع الأخبار، تاج الدین شعیرى ، ص61، نشر رضى ، قم ، 1405ق ، چاپ اول. این روایت در کتابهای زیر نیز با تفاوتی بسیار اندک نقل شده است:/ منیة المرید، ص 34؛ بحارالأنوار، ج 19، ص71؛ مجمع الزوائد، هیثمى، ج1، ص136؛ کنز العمال، متقی هندى، ج1، ص507.
[15]. همان، ص 348.
[16]. خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود مى فرستند؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملاً تسلیم (فرمان او) باشید.» (احزاب/ 56).
[17]. یکی دیگر از مصادیق رعایت احترام رسول اکرم و امامان9 این است که در مسئلة نگارش صلوات و سلام، فشرده نویسى نکند و آن را به رمز ننگارد، و از اینکه ناگزیر مى‌گردد که صلوات و سلام را بارها و مکرر بنویسد، آزرده خاطر و ملول نشود؛ اگر چه ناچار باشد این صلوات و سلام را - به خاطر تکرار نام آن حضرت در یک سطر – مکرراً بنگارد؛ چنانکه عده اى از افراد محروم و بى بهره، یا محررین متخلف، در صلوات و سلام و درود بر پیامبر اکرم(ص) به فشرده نویسى پناه مى آورند، مثلاً مى نویسند: صلعم، صلم، صم، ص و صلسم که چنین کارى باید به عنوان ترک اولى و شانه خالى کردن از زیر بار تکلیف و وظیفه‌اى شایسته، و مغایر با نصوص دینى تلقى کرد. حتى یکى از دانشمندان گفته است : نخستین کسى که صلعم نوشت، سرانجام، دستش از بدنش جدا گشت.
کم‌ترین نتیجه و عاقبت سویى که از رهگذر اهمال در تکمیل و تفصیل درود بر پیامبر اکرم(ص) - به هنگام نگارش نام آن حضرت - عارض‍انسان مى‌گردد عبارت است از: دست دادن پاداش عظیمى که فقط ممکن است از طریق نگارش درود و صلوات و سلام تفصیلى بر پیامبر اکرم(ص) عائد او شود. (منیه المرید، ص 346-347).
[18]. منیه المرید، ص 297.
[19]. برخی از مهم‌ترین شرایط و احکام نذر ، عبارتند از:
1. نذر کننده باید مکلف و عاقل باشد و به اختیار و قصد خود نذر کند؛ بنابراین نذر کردن کسى که او را مجبور کرده‌اند، یا به واسطه عصبانى شدن، بى‌اختیار نذر کرده صحیح نیست.
2. نذر زن بدون اجازه شوهرش صحیح نیست.
3. کارى که انجام آن براى نذر کننده ممکن و مورد نذر باشد.
4. اگر نذر کند که کار حرام یا مکروهى را انجام ، یا کار واجب یا مستحبى را ترک کند، نذر او صحیح نیست.
5. در نذر باید صیغه خوانده شود ، و لازم نیست آن را به عربى بخوانند؛ پس اگر بگوید : چنان چه مریض من خوب شود، براى خدا بر من است که ده تومان به فقیر بدهم، نذر او صحیح است.(ر.ک : توضیح المسائل مراجع، بنى هاشمى خمینى، ج2، ص541552).