تهمت مصلحت آمیز !!!

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تهمت مصلحت آمیز !!!

سلام
می خواستم بدونم چیزی به نام تهمت مصلحتی در دین داریم یا خیر؟؟؟:salavat(10):

pinockhio;46351 نوشت:
سلام می خواستم بدونم چیزی به نام تهمت مصلحتی در دین داریم یا خیر؟؟؟

سلام علیکم
تا اساتید بخوان علمی به این مسئله بپردازند مسئله دروغ مصلحت آمیز را هم من مطرح میکنم چون این دو با هم ریشه . ارتباط دارند.

یاحق

bina88;46357 نوشت:

تا اساتید بخوان علمی به این مسئله بپردازند مسئله دروغ مصلحت آمیز را هم من مطرح میکنم چون این دو با هم ریشه . ارتباط دارند.

سلام و درود:Gol:

در این تاپیک در مورد دروغ به تفصیل بحث شده است .

http://www.askdin.com/showthread.php?t=4924

سلام
فکر کنم دروغ مصلحت امیز خیلی نام آشنا تر باشه و بیشتر در موردش بدونیم...برای همین در سوال نامی از اون نیاوردم

pinockhio;46351 نوشت:
سلام
می خواستم بدونم چیزی به نام تهمت مصلحتی در دین داریم یا خیر؟؟؟

سلام دوست گرامی

میشه یه نمونه تهمت رو بگید که مصلحت امیز باشه؟

من اصلا درکش نمیکنم:Gig:

سوال;46430 نوشت:
سلام دوست گرامی

میشه یه نمونه تهمت رو بگید که مصلحت امیز باشه؟

من اصلا درکش نمیکنم:gig:

با سلام

سوال قشنگیه

سوال;46430 نوشت:
سلام دوست گرامی

میشه یه نمونه تهمت رو بگید که مصلحت امیز باشه؟

من اصلا درکش نمیکنم:gig:

با سلام خدمت دوست عزیز

حتما داستان هم سفر شدن موسی ع و خضر ع را که قرآن به آن پرداخته است شنیدیددر قسمتی از این سفر حضرات سوار بر کشتی می شوند و جناب خضر ع شروع به شکستن کشتی می کند و جناب موسی ع اعتراض می کنند و آن هنگام که حضرت خضر پرده از مصلحت و سر کار هایش بر می دارد چنین می فرماید :


أَمَّا السَّفينَةُ فَكانَتْ لِمَساكينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعيبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفينَةٍ غَصْباً (79کهف)

اما كشتى، به فقرايى تعلق داشت كه با آن در درياكار مى‏كردند. من خواستم آن را معيوب كنم زيرا كه در پشت سر آنها پادشاهى ستمگر بود و هر كشتى سالمى را به نفع خود غصب مى‏كرد

پس جناب خضر ع کشتی سالم را معیوب جلوه دادند تا آن را از دست پادشاه ستمگر نجات دهند

حال اگر چنین کاری برای نجات انسانی از گزند ستمگر انجام شود مثلا امام صادق ع در باره شخصی به نام زراره بن اعین شیبانی که از اصحاب ایشان است بفرماید:

إن قوما يعارون الإيمان عارية ثم يسلبونه يقال لهم يوم القيامة المعارون أما إن زرارة بن أعين منهم.
رجال‏الكشي ص : 158

همانا قومی ایمان به عاریه می گیرند و سپس از آنها پس گرفته می شود به آنها روز قیامت عاریه گیرندگان گفته می شود و زراره بن اعین از آنهاست
و یا وارد شده :

ما أحدث أحد في الإسلام، ما أحدث زرارة من البدع عليه لعنة الله‏
هیچ کس به اندازه زراره بدعت در اسلام ایجاد نکرده است لعنت خدا بر او باد


و از طرف دیگر امام صادق ع به پسر زراره فرمودند:


قال لي أبو عبد الله ع: اقرأ مني على والدك السلام و قل له: إني إنما أعيبك دفاعا مني عنك فإن الناس و العدو يسارعون إلى كل من قربناه و حمدنا مكانه لإدخال الأذى في من نحبه و نقربه و يرمونه لمحبتنا له و قربه و دنوه منا و يرون إدخال الأذى عليه و قتله و يحمدون كل من عبناه نحن فإنما أعيبك لأنك رجل اشتهرت بنا و بميلك إلينا و أنت في ذلك مذموم عند الناس غير محمود الأثر بمودتك لنا و لميلك إلينا فأحببت أن أعيبك ليحمدوا أمرك في الدين بعيبك و نقصك و يكون بذلك منا دافع شرهم عنك.

معجم‏رجال‏الحديث ج : 7 ص : 226

از طرف من به پدرت سلام برسان و به او بگو بدین جهت از تو عیب می گیرم که از تو دفاع کنم دشمنان به دشمنی با کسی که به ما نزدیک شده سرعت می گیرند برای آذار و اذیت و کشتنش ...و هر که را که ما بد بگوییم دوستش می دارند و چون تو به دوستی با ما مشهور شدی ....خواستم از تو عیب بگیرم تا مردم تورا دوست بدارند و شرشان به تو نرسد..
.
.پس زراره نه بدعت گزار بود و نه معیوب و حضرت برای محافظت از او ،کار نکرده را به او نسبت دادند

سپس حضرت آیه ای را که اول بحث ذکر شد تلاوت فرمودند
.
.

سلام جناب یاسین

ممنون از جوابتون عالی توضیح دادید ،کاملا متوجه شدم

[="YellowGreen"]التماس دعا[/]:Gol:

از یاسین عزیز به خاطر جوابشون ممنونم...جوابی کامل و کافی.
برادر یاسین اگر لطف کنید درباره ی سنگسار نیز جوابی به این زیبایی دهید ممنون میشم.یا علی (ع)

سلام
خاطره ای در تاپیک خاطرات طلبگی برادر حامی بود به این شرح که فکر کنم نمونه ی خوبی از بحث ما باشد.اگر نبود بگید...

خودت غلط کردی نه شاه
یکی از روحانیون می گفت کسی تا به حال به من توهین نکرده که ادبش نکره باشم
زمان شاه رفتم روستایی تبلیغ جوان بودم و پر انرژی از پاسگاه محل منو خواستند مسئول آنجا گفت این جا چه کار داری گفتم قرآن درس می دهم گفت غلط کردی.
برایم سنگین بود نگاهم به آرام شاه روی کتابی که تدریس می کردم افتاد. کتاب را برداشتم و بلند داد زدم خفه شو احمق خودت غلط کردی چرا به اعلی حضرت توهین می کنی تو غلط کردی نه او بی شعور. او بلند شد و امد دهن مرا گرفت برخی از کادری ها و سربازان به اتاق ریختند گفتند چی شده گفتم به اعلی حضرت ....هنوز حرفم تمام نشده بود که او آنها را از اتاق بیرون کرد گفت تا روزی کع این جا هستی مشکل درست نکن برو قرآن را تدریس کن برو.

سلام

من هم یک نمونه به ذهنم رسید، حضرت یوسف به برادرشون تهمت دزدی زدند تا بتوانند او را نزد خود نگه دارند.

یاسین;46461 نوشت:
با سلام خدمت دوست عزیز

حتما داستان هم سفر شدن موسی ع و خضر ع را که قرآن به آن پرداخته است شنیدیددر قسمتی از این سفر حضرات سوار بر کشتی می شوند و جناب خضر ع شروع به شکستن کشتی می کند و جناب موسی ع اعتراض می کنند و آن هنگام که حضرت خضر پرده از مصلحت و سر کار هایش بر می دارد چنین می فرماید :

أَمَّا السَّفينَةُ فَكانَتْ لِمَساكينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعيبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفينَةٍ غَصْباً (79کهف)

اما كشتى، به فقرايى تعلق داشت كه با آن در درياكار مى‏كردند. من خواستم آن را معيوب كنم زيرا كه در پشت سر آنها پادشاهى ستمگر بود و هر كشتى سالمى را به نفع خود غصب مى‏كرد

پس جناب خضر ع کشتی سالم را معیوب جلوه دادند تا آن را از دست پادشاه ستمگر نجات دهند

حال اگر چنین کاری برای نجات انسانی از گزند ستمگر انجام شود مثلا امام صادق ع در باره شخصی به نام زراره بن اعین شیبانی که از اصحاب ایشان است بفرماید:

إن قوما يعارون الإيمان عارية ثم يسلبونه يقال لهم يوم القيامة المعارون أما إن زرارة بن أعين منهم.
رجال‏الكشي ص : 158

همانا قومی ایمان به عاریه می گیرند و سپس از آنها پس گرفته می شود به آنها روز قیامت عاریه گیرندگان گفته می شود و زراره بن اعین از آنهاست
و یا وارد شده :

ما أحدث أحد في الإسلام، ما أحدث زرارة من البدع عليه لعنة الله‏
هیچ کس به اندازه زراره بدعت در اسلام ایجاد نکرده است لعنت خدا بر او باد

و از طرف دیگر امام صادق ع به پسر زراره فرمودند:

قال لي أبو عبد الله ع: اقرأ مني على والدك السلام و قل له: إني إنما أعيبك دفاعا مني عنك فإن الناس و العدو يسارعون إلى كل من قربناه و حمدنا مكانه لإدخال الأذى في من نحبه و نقربه و يرمونه لمحبتنا له و قربه و دنوه منا و يرون إدخال الأذى عليه و قتله و يحمدون كل من عبناه نحن فإنما أعيبك لأنك رجل اشتهرت بنا و بميلك إلينا و أنت في ذلك مذموم عند الناس غير محمود الأثر بمودتك لنا و لميلك إلينا فأحببت أن أعيبك ليحمدوا أمرك في الدين بعيبك و نقصك و يكون بذلك منا دافع شرهم عنك.

معجم‏رجال‏الحديث ج : 7 ص : 226

از طرف من به پدرت سلام برسان و به او بگو بدین جهت از تو عیب می گیرم که از تو دفاع کنم دشمنان به دشمنی با کسی که به ما نزدیک شده سرعت می گیرند برای آذار و اذیت و کشتنش ...و هر که را که ما بد بگوییم دوستش می دارند و چون تو به دوستی با ما مشهور شدی ....خواستم از تو عیب بگیرم تا مردم تورا دوست بدارند و شرشان به تو نرسد..
.
.پس زراره نه بدعت گزار بود و نه معیوب و حضرت برای محافظت از او ،کار نکرده را به او نسبت دادند

سپس حضرت آیه ای را که اول بحث ذکر شد تلاوت فرمودند
.
.

با سلام و تشکر از استاد یاسین بزرگوار بخاطر پاسخ خوبشون

اگر امکانش هست ممنون میشم اساتید بزرگوار انجمن اخلاق مبحث رو از باب اخلاقی ، بیشتر و ریشه ای تر توضیح بفرمایند .

ممنون

به نام خدا
با سلام

سایه خورشید;225225 نوشت:
با سلام و تشکر از استاد یاسین بزرگوار بخاطر پاسخ خوبشون اگر امکانش هست ممنون میشم اساتید بزرگوار انجمن اخلاق مبحث رو از باب اخلاقی ، بیشتر و ریشه ای تر توضیح بفرمایند . ممنون

قبلا در تاپيك نسبيت در اخلاق عرض شد كه بر اساس آموزه هاي ديني و اسلامي و همچنين بر مبناي مصالح و مفاسد اجتماع چگونه يك رفتار اخلاقي تغيير نموده و مثلا دروغ ، عنوان مصلحت آميز بخود مي گيرد :
" گاهی راست گفتن ارزش اخلاقی دارد و گاهی دروغ (دروغ مصلحت آمیز). علت این که در جایی دروغ مصلحت آمیز روا است، و راست گفتن روا نیست، این است که :
اوّلاً: در موردی که راست گفتن موجب قتل و خرونریزی بی گناهی شود، این عمل تحت دو عنوان قرار می گیرد، یکی عنوان اوّلی که راست گفتن باشد، و دیگر عنوان ثانوی که کمک و یاری بر قتل و خونریزی فرد بی گناه است. این کار از جهت عنوان اوّلی خوب است ولی از جهت عنوان ثانوی بد است. امّا چون جهت عنوان ثانوی که مفسده دارد، قوی تر است، عقل حکم می کند که از آن اجتناب شود. در این صورت به جای راست گفتن، دروغ مصلحت آمیز بگوید تا جان بی گناهی را نجات دهد.
ثانیاً: موضوع حُسن اخلاقی، راستگویی به طور مطلق نیست، بلکه راست گفتن، فعل خارجی است و این فعل خارجی مستقیماً فعل اخلاقی نیست. راستگویی از آن جهت که مصداق یک عنوان انتزاعی و کلی مثلاً عدالت است، موضوع حُسن اخلاقی است. از این جهت که مصالح جامعه و انسان ها در گرو راست گفتن است، فعل اخلاقی و خوب است.
پس علت خوب و اخلاقی بودن راستگویی، این است که نفع و مصلحت جامعه به آن وابسته است.
حال با توجه به این علت، اگر در جایی راست گفتن به جهت موقعیتش مصلحت نداشته باشد، مثلاً دیگر مصداق عدالت نباشد، یعنی آن عنوان کلی بر این عمل صدق نکند، بلکه اگر مصلحت جامعه و جان انسان ها در دروغ گفتن باشد، عقل به شایستگی آن حكم مي كند .
اما همواره بايد اين مساله را مد نظر قرار داد كه اين مصلحت شناسي بايد بر اساس اصول ديني و اسلامي صورت گيرد نه مصلحت تراشي هاي ساختگي و نه توجيهات نفساني"
بنابراين در جايي مانند آنچه جناب ياسين از فرمايشات امام صادق (ع) درخصوص زراره نقل كردند و يا جريان سوراخ كردن كشتي توسط خضر (ع) كه راست گويي و عدم كتمان حقيقت يا جان فردي را به مخاطره مي اندازد و يا مصداق عدالت نباشد ، ، فاصله گرفتن از معيار هاي متعارف اخلاق و دروغ يا تهمت مصلحتي - كه خود نوعي دروغ است - امري اخلاقي بر شمرده مي شود زيرا راستگويي از جهت عنوان اولي بد و خلاف اخلاق است اما از جهت عنوان ثانوي مفسده دارد و اين عنوان قوي تر است و عقل حكم مي كند كه از آن اجتناب شود .

موضوع قفل شده است