عمر نوح (ع)
تبهای اولیه
با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات همه دوستان :Gol:
مدتی است که یک سوال ذهن من را به خود مشغول کرده است.
همان طور که می دانید در سوره عنکبوت آمده است:
... و در میان ایشان هزار سال پنجاه سال کمتر درنگ کرد ....
طبق آیه فوق حضرت نوح در میان قوم خودش بیش از 950 سال زیسته است. با توجه به سیاق آیه این مطلب می رساند که قوم نوح نیز خود طویل العمر بوده اند و برخلاف مطلب برخی تفسیرها اشارهای به امر خرق عادت در این آیه و یا جای دیگری از کلام وحی دیده نمی شود. من جستجوی زیادی در تفاسیر و مقالات موجود و در دسترس انجام دادم اما همه جا این مطلب که عمر نوح بیش از نهصد و پنجاه سال بوده است مفروض واقع شده بود و کمتر جایی حتی سوالی در این مورد مطرح شده بود.
در تفسیر نمونه آمده است:
"البته اين عمر طولانى در مقياس عمرهاى زمان ما بسيار زياد است و هيچگاه طبيعى به نظر نمیرسد، ممكن است ميزان عمر در آن ايام با امروز تفاوت داشته ، اصولا قوم نوح چنانكه از بعضى مدارك به دست مىآيد عمر طولانى داشتند و در اين ميان خود نوح نيز فوقالعاده بوده است ، ضمنا اين نشان مىدهد كه ساختمان وجود انسان به او امكان عمر طولانى مىدهد .
مطالعات دانشمندان امروز نيز نشان داده كه عمر انسان حد ثابت و معينى ندارد ، و اينكه بعضى آن را محدود به 120 سال ، يا كمتر و بيشتر ، دانستهاند ، كاملا بى پايه است ، بلكه با تغيير شرائط كاملا ممكن است دگرگون شود .
هم اكنون به وسيله آزمايشهائى توانستهاند عمر پارهاى از گياهان و يا موجودات زنده ديگر را به دوازده برابر عمر معمولى و حتى در بعضى از موارد اگر تعجب نكنيد به نهصد برابر ! برسانند ، و اگر موفق شوند با همين معيار عمر انسان را افزايش دهند ، ممكن است انسان هزاران سال عمر كند."
متاسفانه در تمام مواردی که من جستجو کردم فراتر از این مطالب جزئی که در تفسیر نمونه آمده است مطلب متفاوتی نیافتم.
اگر توضیحات فوق را دسته بندی کنیم چند محور قابل شناسایی است:
1- ممکن است عمر اقوامی در قدیم بیشتر بوده باشد.
2- دانشمندان عمر ذاتی انسان را محدود نمی دانند.
3- دانشمندان توانسته اند در مواردی عمر برخی موجودات را افزایش دهند.
4- علاوه بر موارد فوق برخی دیگر هم این مسئله را به مشیت و اراده الهی نسبت داده آن را امری معجزه وار عنوان می کنند.
با این وجود به تمام این موارد از نظر بنده ایراداتی وارد است که در ادامه ذکر می کنم.
اولین توضیح و شاید برترین استدلالی که من در توجیه عمر هزاره ای دیدم همین است که اقوامی در گذشته زیسته اند که مختصات جسمی و بشری آنها تا حدودی با ما متفاوت بوده است. من خود تا سالها پیش به چنین باوری اعتقاد داشتم اما باید این را هم گفت که هیچ دلیلی بر این اعتقاد نیست جز ذکر مواردی که خود ما گفته ایم. بر طبق آخرین یافته های پژوهشگران که در مستندهای انسان شناسی "بی بی سی" هم عنوان شده است انسان از نظر جسمی و ذهنی و مختصات فیزیکی خود قدمتی سی هزار ساله دارد. به این معنا که اگر کودکی را از غار نشینان سی هزار سال پیش به سرپرستی قبول کنید در نهایت هیچ تفاوتی با فرزند قرن بیست و یکمی خودتان نخواهد داشت. به این ترتیب آنچه علم و تحقیق نشان داده است این نکته است که حضرت آدم و فرزندانش (که بعید است بیش از 10 هزارسال سابقه داشته حضور بر زمین خاکی داشته باشند) هیچ تفاوت جسمی و ذهنی و فیزیکی با ما نداشته اند.
عجیب اینکه حتی برخی ذکر کرده اند که هر چه به قدیم تر بنگرید عمر بشر زیاد می شود و این مطلب کاملاً خلاف یافته های علمی و اشتباه است. عمر متوسط انسانها در زمان نوح (ع) قطعا کمتر از امروز بوده است و تصور عمری فرای 100 سال در آن روزگار بسیار سخت خواهد بود.
نکته دوم این که اشاره شده است به محدودیت ذاتی عمر انسان. اول باید روش شود که آیا این بحث فایده ای به حال سوال ما دارد یا نه. فرضاً که دانشمندان اثبات کنند که عمر ذاتی بشر نامتناهی است آیا این دلیل می شود که ما عمر هزار ساله نوح (ع) را بپذیریم؟ طبیعی است که نه! این نکته معمولاً در مواردی به درد می خورد که اشاره به خرق عادتی شده است و ما می خواهیم نشان دهیم که این خرق عادت در چهاچوب علم و منطق می گنجد. علاوه بر این جستجوی مختصری در منابع علمی دست اول نشان می دهد که موضوع حد عمر یک مسئله کاملاً علمی نیست و در حد فرضیاتی باقی مانده است و بشر امروز تنها می داند که ممکن است با برخی تمهیدات بتوان عمر را بیش از پیش افزایش داد و کمتر به دنبال تعیین سقفی برای آن بوده اند. این مورد اخیر همان نکته سوم است که در تفسیر نمونه به آن اشاره شده است. به هر حال اثبات امکان رخ داد امری دلیل بر رخ داد آن و یا توجیه آن نیست ضمن این که مستندات تاریخی و علمی ما را به این یقین می رساند که عمر قوم نوح فراتر از حدود امروزین آن نبوده است.
البته هنوز چند توجیه دیگر مانده است که مهمترین آنها خرق عادت و معجزهوار بودن عمر نوح است. این مورد نیز قطعاً مردود است چرا که اولاً با روح آیه منافات دارد و ثانیاً در آن صورت این مسئله خود آیهای الهی برای آن قوم تلقی میشد و قرآن قطعا به آن اشاره میکرد در صورتی که چنین اتفاقی صورت نگرفته است. برخی تفسیرهای شاذ هم در مسئله وجود دارد مانند تفسیری که بهائیان از مسئله میکنند و آن را کاملاً مسئلهای نمادین میدانند با این حال نه آن تفسیرها انطباق درستی با داستان نوح دارد و نه آیات مرتبط با آن اجازه چنان تاویلهای خاصی را میدهد. یکی دو جا نیز دیدم که اشاره کردهاند به اینکه 950 سال کنایه از عمر زیاد است ولی این مسئله کاملاً غیر منطقی است و اصلا جای طرح هم ندارد.
حال من در نقطهای قرار گرفتهام که شدیداً منتظر پاسخ به این سوال هستم. یکی از راههایی که به نظر خودم باقی مانده است آن است که ما نیز دست به تاویل بزنیم و معنی آیه را از ظاهر آن جدا کنیم و دست به تاویل بزنیم و بگوییم منظور قرآن از 950 سال عدد سن و سال نبوده است (کاری که تا به امروز هیچیک از بزرگان ما به سراغ آن نرفتهاند چرا که نهصد و پنجاه سال عمر را برای نوح و قومش مقبول و ممکن میدانستهاند). در این صورت اینجانب منتظر خواهم بود تا در این زمینه راهنمایی کنید.
عمر نوح در کتاب پیدایش نیز 950 سال ذکر شده است. شخصی در تفسیر کتاب پیدایش نوشته است که این مشکل از اشتباه ترجمه ناشی شده است ، بدین صورت که عدد 95 را مترجم به علت ناآشنایی با نمادهای ریاضی زبان مبدا به 950 ترجمه کرده است. بر فرض صحت این مدعا آیا می شود آیه مرتبط قرانی را نیز بدین صورت تفسیر کرد با توجه به اینکه قران به زبان اصلی است؟
از ظاهر آیه شریفه " وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ" بر مىآيد كه نهصد و پنجاه سال، مدتى است كه نوح علیه السلام قبل از حادثه طوفان در بين مردمش به كار دعوت پرداخته است نه اینکه عمر حضرت نوح علیه السلام نهصد و پنجاه سال باشد.
عمر حضرت نوح علیه السلام بنابر اخبار معتبر شیعه 2500 سال است به همین دلیل او را شیخ الانبیاء نامیده اند.اما اینکه عمر طولانی حضرت نوح به نظر عجیب می رسد تا جایی که بعضی آن را خرق عادت دانستند حق مطلب این است که تا به امروز هيچ دليلى اقامه نشده بر اينكه ممكن نيست انسان با عمر اين چنين طولانى زندگى كند، بلكه آنچه به اعتبار عقلى نزديكتر است اين است كه انسانهاى اولى عمرى بسيار زيادتر از عمر طبيعى انسانهاى امروز داشته اند براى اينكه زندگى آنان زندگانى ساده، و غم و اندوهشان بسيار كم و قهرا بيماريهايشان نيز محدود بوده، و اين همه انواع بيمارى كه امروز گريبانگير بشر شده نداشتند و همچنين ساير عواملى كه ويرانگر زندگى آدمى است در آنها وجود نداشته است. دليل بر اين هم كه بساطت و سادگى زندگى و نداشتن اندوه فراوان عمر را طولانى می كند اين است كه در همين زمان نيز هر كسى را كه می بينيم صد سال يا صد و بيست سال و يا صد و شصت سال عمر كرده وقتى زندگيش را بررسى مىكنيم مىبينيم زندگى ساده، و هم و غم اندك و ناچيزى داشته و اصولا فهمى ساده ولى فارغ داشته يعنى بسيارى از صحنهها كه ديگران را پريشان مىكند او را پريشان نمی كرده با اين حساب چه بعدى دارد كه عمر بعضى از افراد بسيار قديمى به صدها سال بالغ شده باشد؟ و عمر طولانی امام زمان ارواحنا له الفدا هم به همین صورت توجیه علمی دارد.(برگرفته از المیزان)
تشکر:Gol: