نامزد خوشگل من (روایت)

تب‌های اولیه

18 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نامزد خوشگل من (روایت)

تهران – بیمارستان آیت الله طالقانی
بعد از مجروحیت در عملیات والفجر 8
یکی از پرستارهای بخش، با بقیه خیلی فرق داشت. حدودا 17 سال سن داشت و آن‌طور که خودش می‌گفت، از خانواده‌ای پول‌دار و بالاشهری بود. همواره آرایش غلیظی می‌کرد و با ناخن‌های بلند لاک‌زده می‌آمد و ما را پانسمان می‌کرد. با وجودی که از نظر من و امثال من، بدحجاب و ناجور بود، ولی برای مجروح‌ها و جانبازها احترام بسیاری قائل بود و از جان و دل برای‌شان کار می‌کرد. با وجود مدبالا بودنش، برای هم‌اتاقی شیرازی من لگن می‌آورد و پس از دستشویی، بدن او را می‌شست و تر و خشک می‌کرد.


یکی از روزها من در اتاق مجروحین فک و دندان بودم که ناهار آوردند. گفتم که غذای من را هم همین جا بدهند، ولی آن خانم پرستار مخالفت کرد و گفت: تو بهتره بری اتاق خودت غذا بخوری ... این‌جا برات خوب نیست.
با این حرف او، حساسیتم بیشتر شد و خواستم که آن‌جا غذا بخورم، ولی او شدیدا مخالفت کرد. دست آخر فقط اجازه داد که برای چند دقیقه موقع غذا خوردن آنها، در اتاق‌شان باشم، ولی غذایم را در اتاق خودم بخورم. واویلایی بود. پرستار راست می‌گفت. بدجوری چندشم شد. آن‌قدر هورت می‌کشیدند و شلپ و شولوپ می‌کردند که تحملش برای من سخت بود، ولی همان خانم پرستار بالاشهری، با عشق و علاقه‌ی بسیار، به بعضی از آنها که دست‌شان هم مجروح بود، غذا می‌داد و غذا را که غالبا سوپ بود، داخل دهان‌شان می‌ریخت.

یکی از روزها، محسن - از بچه‌های تند و مقدس‌مآب محل‌مان - همراه بقیه به ملاقات من آمده بود. همان زمان آن پرستار خوش‌تیپ! هم داشت دست من را پانسمان می‌کرد. خیلی مؤدب و با احترام، خطاب به محسن که آن¬‌طرف تخت و کنار کمد بود، گفت:
- می‌بخشید برادر ... لطفا اون قیچی رو به من بدین ...
محسن که می‌خواست به چهره‌ی آرایش کرده و بدحجاب او نگاه نکند، رویش را کرد آن طرف و قیچی را پرت کرد طرف پرستار. هم پرستار و هم بچه‌ها از این کار محسن ناراحت شدند. دستم را که پانسمان کرد، با قیافه‌ای سرخ از عصبانیت، اتاق را ترک کرد و رفت. وقتی به محسن گفتم که چرا این‌جوری برخورد کردی؟ او که با احترام با تو حرف زد، گفت:
- اون غلط کرد... مگه قیافه‌شو نمی‌بینی؟ فکر می‌کنه اومده عروسی باباش ... اصلا انگار نه انگار این‌جا اتاق مجروحین و جانبازاست ... اینا رفته‌ان داغون شده‌ان که این آشغال این‌جوری خودش رو آرایش کنه؟
هر چه گفتم که این راهش نیست، نپذیرفت و همچنان بدتر پشت سر او اهانت می‌کرد و القاب زشت نثارش کرد. حرکت محسن آن‌قدر بد بود که یکی دو روز از آن پرستار خبری نشد و شخص دیگری جای او برای پانسمان ما آمد. رفتم دم بخش پرستاری که رویش را کرد آن طرف. هر‌طوری بود، از او عذرخواهی کردم که با ناراحتی و بغض گفت:
- من روزی چند بار با پدرم دعوا دارم که به‌م می‌گه آخه دختر، تو مگه دیوونه‌ای که با این سن و سال و این تیپت، می‌ری مجروحینی رو که کلی از خودت بزرگ‌ترن، تر و خشک می‌کنی و زیرشون لگن می‌ذاری و می‌شوری‌شون؟ بخش‌های دیگه التماسم می‌کنند که من برم اون‌جاها، ولی من گفتم که فقط و فقط می‌خوام در این‌جا خدمت کنم. من این‌جا و این موقعیت ارزشمند رو با هیچ جا عوض نمی‌کنم. من افتخار می‌کنم که جانباز رو تمیز کنم. برای من اینا پاک‌ترین آدمای روی زمین هستند ... اون‌وقت رفیق شما با من اون‌جوری برخورد می‌کنه. مگه من به‌ش بی احترامی کردم یا حرف بدی زدم؟

هر‌طوری بود عذرخواهی کردم و گذشت.
شب جمعه‌ی همان هفته، داشتم توی راهرو قدم می‌زدم که صدای نجوای دعای کمیل شیخ حسین انصاریان و به دنبال آن گریه به گوشم خورد. کنجکاو شدم که صدا از کجاست. ردش را که گرفتم، دیدم از اتاق پرستاری است. همان پرستار خوش‌تیپ و یکی دیگر مثل خودش، کنار رادیو نشسته بودند و دعای کمیل گوش می‌دادند و زارزار گریه می‌کردند.

یکی از روزهای نزدیک عید نوروز، جوانی که نصف چهره‌اش سوخته بود و صورت خودش هم چون بچه‌ی آبادان بود، سیاه بود و تیره، به بخش ما آمد. خیلی با آن پرستار جور بود و با احترام و خودمانی حرف می‌زد. وقتی او داشت دست من را پانسمان می‌کرد، جوان هم کنار تختم بود. برایم جالب بود که بفهمم او کیست و با آن دختر چه نسبتی دارد. به دختر گفتم:
- این یارو سیاه‌سوخته فامیل‌تونه؟
که جا خورد، ولی چون می‌دانست شوخی می‌کنم، خندید و گفت:
- نه‌خیر ... ولی خیلی به‌م نزدیکه.
تعجب کردم. پرسیدم کیست که گفت:
- این نامزدمه.
جاخوردم. نامزد؟ آن هم با آن قیافه‌ی داغان؟ که خود پرستار تعریف کرد:
- اون توی جنگ زخمی شده و صورتش هم بر اثر موج انفجار سوخته. بچه‌ی آبادانه، ولی این‌جا بستری بود. این‌جا کسی رو نداشت. به همین خاطر من خیلی به‌ش می‌رسیدم. راستش یه جورایی ازش خوشم اومد. پدرم خیلی مخالف بود. اونم می‌گفت که این با این قیافه‌ی سیاه خودش اونم با سوختگی روی صورتش، آخه چی داره که تو عاشقش شدی؟ هر جوری بود راضی‌شون کردم و حالا نامزد کردیم.

من که مبهوت اخلاق آن پرستار شده بودم، به کنایه گفتم:
- آخه حیف تو نیست که عاشق اون سیاه‌سوخته شدی؟
که این‌بار ناراحت شد و با قیچی زد روی دستم و دادم را درآورد. گفت:
- دیگه قرار نیست پشت سر نامزد خوشگل من حرف بزنی ‌‌ها ... اون از هر خوشگلی خوشگل‌تره.

iran masood;45416 نوشت:
وقتی به محسن گفتم که چرا این‌جوری برخورد کردی؟ او که با احترام با تو حرف زد، گفت: - اون غلط کرد... مگه قیافه‌شو نمی‌بینی؟ فکر می‌کنه اومده عروسی باباش ... اصلا انگار نه انگار این‌جا اتاق مجروحین و جانبازاست ... اینا رفته‌ان داغون شده‌ان که این آشغال این‌جوری خودش رو آرایش کنه؟ هر چه گفتم که این راهش نیست، نپذیرفت و همچنان بدتر پشت سر او اهانت می‌کرد و القاب زشت نثارش کرد.

وای بر عیب جوی طعنه زننده
انگار که کمال را در جیب بغلش داشته باشد و بر نقص دیگران ایراد بگیرد
اگر قرار هدایت به ظاهر بود انسانها 2 شکل ظاهری بیشتر نداشتند
ظاهر مومن و ظاهر کافر

حیف که قرآن خوانده میشود ولی بدون تعقل و تفکر

سلام
داستان خيلي قشنگي بود

بنام خدا

اینکه چیزی نیست من تازه کافر و بهایی هم می شناسم که اینقدر خوش برخورد و بزرگوار و ایثارگرند که بیا و ببین و کیف کن !!این دختر بزرگوار که مسلمونه دعای کمیل خون هم بوده (فقط به هر دلیلی به دستور خدا و رسولش در مسئله ی حجاب بی اعتنا بوده است)

و مومن بدفهم هم می شناسم که اقا محسنه داستان را گذاشته توی جیبش !!

خب! یک سوال ! حالا چه نتیجه ای قرار است بگیریم ؟!!

مواظب باشیم افراط و تفریط هردو رذیلت است! اقا محسن از انطرف افتاد و.....؟!!! این طرف بام هم خطرناک است ها!!

من هم مثل شما منکر زیبایی رفتار برخی از کسانی که به ظواهر دین بی اعتنایی می کنند نیستم و از طرفی از زشتی برخورد و اعمال برخی دیگر, که لباس دین به تن دارند متاسف و بیزارم اما مواظب باشیم با این تعریف و تمجید ها, از پاکی دل بدحجابان ,قبح برخی گناهان و بی تقوایی ها را نریزیم ! و اثار سوء این بی اعتنایی ها را در جامعه و باورهای دینی خود فراموش نکنیم!!

التماس دعا

به نام خدا
سلام

من داشتم تایپیک http://www.askdin.com/thread15717.html رو میخوندم و به این فکر افتادم که ممکنه داستان این پرستار اینچنینی باعث بشه ما برداشت کنیم که پرستارها و همسران جانبازان که خیلی مذهبی بودن از این پرستار غیر مذهبی کمتر هستند ؟
شاید لازم باشه با توجه به تایپیک http://www.askdin.com/thread15717.html یک نتیجه گیری توسط کارشناسان ارائه بشه .

ممنونم

نقل قول:
شب جمعه‌ی همان هفته، داشتم توی راهرو قدم می‌زدم که صدای نجوای دعای کمیل شیخ حسین انصاریان و به دنبال آن گریه به گوشم خورد. کنجکاو شدم که صدا از کجاست. ردش را که گرفتم، دیدم از اتاق پرستاری است. همان پرستار خوش‌تیپ و یکی دیگر مثل خودش، کنار رادیو نشسته بودند و دعای کمیل گوش می‌دادند و زارزار گریه می‌کردند.

وای خدا چقدر قشنگ بود........یه جور اتحاد وحدت....یه جور نزدیک شدن قلب های متفاوت به هم..

خیلی ماجراش قشنگ بود....اون هم اونجاش که اون دختر اصلا به قیافه اهمیت نمی داد......

قابل توجه خانم های سایت...

ازایشون درس بگیریم..

درسته داستان قشنگی بود ولی یک نکته ای هم هست بعضی وقتها انسان تحت تاثیر احساسات یا جو تصمیمی می گیره ولی بعدا کم میاره!من همیشه اینجور داستان ها رو که می شنوم دوست دارم بدونم در ادامه و آخرش چی میشه؟؟ آیا مثلا اون دختری که به ظاهر اهمیت نداده در انتخابش تا آخرش هم به انتخاب خودش افتخار می کنه یا بعد از یه مدتی (حالا هر چقدر یه سال، دو سال ، ده سال ...... ) پشیمون میشه از کاری که کرده؟؟

خودتون بهتر میدونید
مثلا افراد غیرمذهبی.......یا بهتربگم کسانی که عقایدی مثل معصوم بودن ائمه......اعتقادبه امام

زمان ندارن .....مسیحی ها.....زرتشتیها....حتی کافران......کلا هرانسانی با هرنگرشی که داره...

سوالتون یه جور عمل زیر ذره بین بردنه.....

شماروی نکاتی دست میذارید که به نتیجه ایی با پیش فرض قبلی برسه.....یعنی گوی رو بابرنامه می چرخونید....یعنی دنبال یه جواب خاصی دراین زمینه هستین؟

اگر میشه بگید دقیقا از جمله چه برداشتی دارید.....؟

یاحق...

سبزينه ظهور;231578 نوشت:
خودتون بهتر میدونید

مثلا افراد غیرمذهبی.......یا بهتربگم کسانی که عقایدی مثل معصوم بودن ائمه......اعتقادبه امام

زمان ندارن .....مسیحی ها.....زرتشتیها....حتی کافران......کلا هرانسانی با هرنگرشی که داره...

سوالتون یه جور عمل زیر ذره بین بردنه.....

شماروی نکاتی دست میذارید که به نتیجه ایی با پیش فرض قبلی برسه.....یعنی گوی رو بابرنامه می چرخونید....یعنی دنبال یه جواب خاصی دراین زمینه هستین؟

اگر میشه بگید دقیقا از جمله چه برداشتی دارید.....؟

یاحق...

به نام خدا
سلام

الان که توضیح دادید متوجه شدم منظورتون چه کسانی هستند .
من نمیتونیم تمامی اشخاصی که شما نام بردید رو قبول داشته باشم . خط مش اسلام چیز دیگری هست . اگه ما بخوایم همه این افرادی که فرمودید رو قبول داشته باشیم باید اسلام رو بزاریم کنار و بگیم ما لیبرال هستیم . این فکر دارای ریسک هست. اینجا اسک دین هست و من توقع دارم جلوی غیر مذهبی ها ایستاد . اگر اینجا از اسلام دفاع نشه دیگه چه لزومی داره کسانی که اسلام رو قبول دارن اینجا فعالیت کنم ؟

بله یک زمانی هست این اشخاص تمایل دارن بیان طرف اسلام ولی همیشه که اینجور نیست . خیلی هاشون از همین عواطف فکری که خواستار اتحاد با اونا هستن استفاده میکنن و قصد شومشون رو که ریشه کن کردن اسلام هست رو اجرا میکنن . مهربانی شما قابل تحسین هست ولی این روش ایراداتی داره . چون خیلی ها هستن از این مهربانی سو استفاده میکنن و به اسلام ضربه میزنن . همونطور که تا الان ضربه زدن .
اسلام همیشه با تعامل موافق بوده ولی به شرط اینکه دیگران از این تعامل سو استفاده نکنن . ولی متاسفانه سو استفاده کردند و میکنند .

اگه بخوایم برگردیم به بحث اصلی نتیجه میگیرم که با کسی که حجاب را رعایت نمیکنه یا مردی که دنبال نوامیس مردم میره و امکان تغیر درونش دیده نمیشه ارتباط نداشته باشم حتی اگر یک قسمت از زندگیش به یک جانباز کمک کنه یا حتی با مجروحی که به دختر پرستاری که آرایش میکرده بگه حیف تو نیست با این سیاه سوخته نامزد هستی !! چون این افراد باعث میشن نسل آینده ما اسلام رو جوری ببینه که درست نیست .

یا حق

خط مش اسلام........جلو غیر مذهبی ها ایستاد........دفاع ازدین......سوءاستفاده ازمهربانی.....تعامل بدون سوءاستفاده.......هویت ودفاع.......

این واژه هایی است که شما استفاده کردین.

اما با موضوع اتحاد قلب ها کاملا مغایرت داره....

ایستادگی و دفاع ازهویت لازمه ی یک مسلمان واقعی هست تابتونه به اتحاد کلمه برسه که این با روش سعه صدردر میان مباحث امکان پذیره...

دفاع سرکوب کردن نیست.....دفاع به معنی جنگ نیست...به معنی اینکه غیرمذهبی رو اینجا راه ندیم نیست...
ومنظور منم این نیست که مثل بنی اسرائیل با غیرمذهبی ها مهربان باشیم وکارشون نداشته باشیم تاازما سوءاستفاده کنند..اتحاد قلب ها با دفاع درراه اسلام هردویک مسیره..

من میتونم با همون پرستار دوست باشم...واگر ضداحکام دین حرف زد درکمال سعه صدرواسش توضیح بدهم

وسعی کنم از اون دفاع کنم...وحتی اگر نپذیرفت دوستیم رو با اون قطع نمیکنم و سعی میکنم درکارهایی

که باهم اشتراک فکری داریم بااون همکاری کنم..وهروقت احساس کردم قصد داره به من ضربه بزنه بعد

ازچندبار تذکراگرباز میخواست ضربه یزنه اون وقت صلاح اینه که ازش فاصله بگیرم..
این اخلاق اسلامیه..

فکر میکنید چرا اسلام میگه اتحادوحدت..میان انسانها..

تا همین الفت باعث بشه همه به سمت دین جذب بشن..یکی ازدوستان مسلمان ما که با یک وهابی دوست بود..چون اون وهابی همچنین اعتقادی داشت وخیلی مهربان بود...داشت دوست مارو به سمت خودش میکشوند..این اثر اتحاد قلبه..
خب؟
منجی بشر باهمین شیوه همه روبه دین جذب میکنه..پس اصل اینه...که همه باهر نگرشی که خواست

میتونه جایی مثل اسک دین بیاد..دوست ماهم باشه...فقط هروموقع اعتقادشخصیش روگفت ماواسش

توضیح میدیم درفضایی سالم وبدون توهین..غیرازاینکه بخواد اینجاروبه هم بزنه وهدف بدداشته
باشه....درموقع لزوم وبعد ازتذکرات لازم اون وقت باهاش برخورد بشه..
این اخلاق اسلامیه...
فعلا که با چندگروه کردن جوانان ما دارند بذر اختلاف میپاشن...
حکم اینه که اگر جایی-حتی اگر بحث گفتمانی)باشه ممکنه بین اعضا اختلاف وکدورت پیش بیادصلاح اینه که اصلا بحث نشه...
جریانات سال های اخیرهم همین بود....با ایجاداختلاف به راحتی حرفشون به کرسی نشست.

یاحق..

[="Tahoma"][="Black"]لا حول و لا قوة الا بالله

iran masood;45416 نوشت:

- اون غلط کرد... مگه قیافه‌شو نمی‌بینی؟ فکر می‌کنه اومده عروسی باباش ... اصلا انگار نه انگار این‌جا اتاق مجروحین و جانبازاست ... اینا رفته‌ان داغون شده‌ان که این آشغال این‌جوری خودش رو آرایش کنه؟

خدايا لطفاً به كساني كه ايمان آورده اند يادآوري كن كه تو خدايي نه اونها[/]

یا الله

نقل قول:
مواظب باشیم با این تعریف و تمجید ها, از پاکی دل بدحجابان ,قبح برخی گناهان و بی تقوایی ها را نریزیم ! و اثار سوء این بی اعتنایی ها را در جامعه و باورهای دینی خود فراموش نکنیم!!

:ok::Kaf:

داستان تکون دهنده ای بود برای هم نسلی های من که فقط دنبال خوشکلی فرد مقابلشون هستن

جالب بود ممنونم.:Gol:

سبزينه ظهور;231705 نوشت:
.

اما با موضوع اتحاد قلب ها کاملا مغایرت داره....

یاحق..

به نام خدا
سلام

ممنون که توضیح دادید
بر خلاف اون برداشتی که شما از نوشته من کردید خدمتتون عرض کنم که اگر به پست آخر خودتون اعتقاد کامل دارید و به خودتون ایمان دارید که کسی نمیتونه از شما سو استفاده کنه و شما با تمام فراز نشیب های مسیر پیش رو مسیر درست را رها نمیکنید , دیدگاه هر دوی ما یکی است .
تنها نقطه اختلاف ما نقش بازیگری ما در دنیای اسلام است . من در دنیا نقش خشن تری نسبت به شما دارم که خوب طبیعی و اجتناب ناپذیر هست . با یاد خدا کلام رو ختم میکنم و بر محمد و آل محمد صلوات میفرستم .
اللهم صل علی محمد و آل محمد

نقل قول:
من در دنیا نقش خشن تری نسبت به شما دارم که خوب طبیعی و اجتناب ناپذیر هست . با یاد خدا کلام رو ختم میکنم و بر محمد و آل محمد صلوات میفرستم .
اللهم صل علی محمد و آل محمد

طبیعی هست..اما اجتناب ناپذیر نیست...

دین چیزی به اسم خشونت نداره..........

فقط زمانی که موضوع دافعه شکل میگیره...که مااحساس کنیم جایی داره ضربه وارد میشه..

وقصد کشتن داره و یا ضربه...باز اول اجازه نداریم دفاع کنیم..اول باز نصیحت میکنیم(کار امام علی که توی میدان قبل ازدرگیری میگفتند)

وبعد اگر باز قبول نکرد اون وقت میزنیم نابودش میکنیم ..تمام ارکانش رو به معنای واقعی سربه نیست میکنیم.

خیرشو ببینید بگید دیگه همون اتحاد....با همون سعه صدربدون خشونت.....دیگه عمو...یه کم مهربانی باعث میشه خیلی ها به دین جذب بشن..

شاید اگر من بسیجی رزمنده به همون پرستار درمورد حجاب به خوبی ومهربانی توضیح میدادم..تحت تاثیرقرار میگرفت..

یه جریان بگم؟؟؟ اجازه؟؟

یکی ازدوستانم حجابشو رعایت نمیکرد......هرکاری میکردم فایده نداشت....

هرچی دلیل واسش می آوردم قبول نمی کرد.....علتش هم این بودکه ازکودکی نسبت به حجاب اجبار می شد..
پس اصلا به خاطر منطق نبود که قبول نمی کرد...بخاطر یه جور کینه قدیمی ازبرادرانش وپدرش...

میدونید چی اون رو به سمت حجاب کشوند؟

یه اتفاق خیلی کوچیک....

یه عمویی(که خدا خیرش بده)خیلی محترمانه وخیلی مهربانانه باایشون توی اتو بوس صحبت کردوواسش

توضیح داد که حجاب چقدربهتره...تازه بهش گفت با حجاب باشه آقایون بیشتر میپسندند...و تازه چهرش

زیباتر میشه.

همین یه جمله باعث شد.چون اون از سمت آقایون ضربه خورده بود(تعصب بی جا و اون خشونت)پس باید

ازسمت خودشون هدایت میشد....که شد..اون عمو کاری رو کرد که برادراش باید انجامش میدادند.
این خیلی مهمه.

البته این مهمه که اگر میدونیم دچار گناه نمیشیم خانم ها رو نصیحت کنیم وبااونها حرف بزنیم...

سبزينه ظهور;231974 نوشت:

طبیعی هست..اما اجتناب ناپذیر نیست...

دین چیزی به اسم خشونت نداره..........
خیرشو ببینید بگید دیگه همون اتحاد....با همون سعه صدربدون خشونت.....دیگه عمو...یه کم مهربانی باعث میشه خیلی ها به دین جذب بشن..

به نام خدا
سلام

مطمئنا تعرف خشونت و مهربانی توی ذهن ما متفاوته .
خوب تو دنیای اسلام هم مهربون داریم هم خشن داریم . خشن نه به معنی عصبانی و آمپر بالا . خشن به معنی جدی بودن و عواطف مردانه داشتن . من که نمیتونم به زور عواطف دخترونه داشته باشم . خوب شما دختری و مهربانیتون یک شکله و من مرد هستم و مهربانیم یک شکل دیگه هست . شما قبل از جنگ با دشمن 3 بار تذکر میدی و اگه گوش نداد نابودش میکنی ولی من 2 بار تذکر میدم و بعد نابودش میکنم . چرا ؟ چون شما مونث هستی من مذکر. قشنگی دنیا به همینه . اگه خشن نباشه دیگه مهربان معنی پیدا نمیکنه یا بلعکس .

بازم میگم جامعه اسلامی به هر دو قشر نیاز داره . یک موقع قشر مهربان بصیر هست و دو موقع قشر خشن بصیر هست .

صلوات

موضوع قفل شده است