نقد قرآن !!!

تب‌های اولیه

36 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نقد قرآن !!!

با سلام.
اول اینکه نماز و روزه هاتون قبول باشه و پیشاپیش هم عید سعید فطر رو به همتون تبریک می گم :Kaf:
دوم اینکه می دونم که عنوانی که برای این مبحث انتخاب کردم یه کم تنده ولی میدونم حداقل این عنوان میتونه خیلی ها رو جذب کنه !

سوم اینکه بریم سراغ بحث اصلی :Cheshmak:

قرآن کتاب دین مبین اسلام است و توسط پیامبر اسلام به مردم معرفی شد. قرآن یکی از ثقلین است. باور عموم مسلمانان این است که قرآن در یک دوره ی 23 ساله (40 سالگی تا 60 سالگی پیامبر) بر وی نازل شد. من با خواندن مطالب عدم تحریف قرآن در همین تارنما پاسخ ها خود را به پرسش آیا قرآن تحریف نشده؟ گرفتم. حتی با کمی گشت در دنیای اینترنت هم می توان متوجه شد که بسیاری از مورخین غربی هم به صحت قرآن کنونی اعتقاد دارند.
یک دلیل آن ها: اگر خلیفه یا گروهی آیه یا سوره ای از قرآن را تغییر می دادند بالاخره گروهی در مقابل آن ها قرار می گرفتند (که قطعاً تعدادشان هم نباید کم باشد !) و احتمالاً کار به نزاع و شاید جنگ می رسید در حالی که در تاریخ هیچ مدرکی نیست که نشان دهد در تاریخ نزاعی (و نه جنگی !) به خاطر تغییر قرآن رخ داده باشد. پس پرسش اول من حل شده است.

ادامه ی بحث »»» نظریه ی روابط ریاضی در قرآن:
در قرآن روابط ریاضی میان واژه ها و آیات به قدری مشهود است که شاید کسی نتواند ردی بر این نظریه بیاورد .. عبدالعلی بازرگان در این مورد گفته:
»ملاحظات «رشاد خلیفه» محقق مصری، در کشف کد ریاضی قرآن (هرچند بعدها ادعاهای باطلی کرد و برخی یافته‌هایش جای چون و چرا دارد) حقایق غیر قابل انکاری را آشکار ساخت. مضرب مشترک بودن عدد ۱۹ در ۲۹ سوره‌ای که با حروف مقطعه آغاز می‌شوند، و صدها شاهد آماری برای اثبات این نکته و نکات ریاضی فراوانی که توسط او یا شاگردانش مطرح گردید (از جمله روابط بسیار حیرت‌آوری که اعداد ۷ و ۹ و ۴۰ و... در قرآن دارند) نشان داد که حتی یک کلمه را نمی‌توان در قران جا به جا کرد، چه آنکه خواسته باشیم اجتهاد اصحاب را در ترتیب فعلی قرآن دخیل بدانیم.«

اما میرسیم به بحث اصلی یعنی نقد و بررسی قرآن !

دوستان بنده هم مثل شما مسلمان شیعه ی 12 امامی هستم و اگر نظر یا سوالی را اینجا طرح می کنم اصلاً غرضی ندارم و قصدم فقط و فقط رسیدن به حقیقت است ! پس لطفاً به دور از هرگونه جانب داری از دین پاسخ بدهید تا بحث خوب و مفیدی داشته باشیم :Gol:

بنده به چند دلیل که در پست آینده بیان می کنم معتقدم که قرآن برداشت های بسیار عمیق از عرفان محمد (ص) در رابطه با خداست و ما 100% به اصل کلام الهی دسترسی نداریم (ادعایی شبیه به ادعای دکتر عبدالکریم سروش) و برخی آیات فقهی قرآن بر اساس ضوابط آن زمان نوشته شده است، به طوری که اجرای برخی از احکام در دنیای امروز گاهاً مشکل ساز میشود.

*** لطفاً جواب ندهید تا من پست بعدی را بنویسم .. با تشکر :Gol:***

1- من در یک جا از قرآن خواندم که هنگام مجازات زنا کار (یا یه چیزی تو همین مایه ها) باید عده ای از مسلمین مجازات او را ببینند !
البته متأسفانه هر چی گشتم اون آیه رو پیدا نکردم و از قرآن شناسان عزیز می خوام اگر می دونن که اون چه آیه ای هست لطفاً با ذکر معنی بیانش کنند :hamdel:
اما سوال:
چرا باید هنگام مجازات کسی بعضی مسلمین او را ببینند ؟؟ پاسخ کاملاً روشن است، برای درس عبرت گرفتن. در این هیچ شکی نیست که در زمان پیامبر (ص) و تا قرون بعد و شاید تا همین 100 سال پیش یکی از بهترین راه های بدجلوه دادن گناه و مجازات آن این بود که مجازات ها (مثل اعدام) علنی باشد تا برای همه درس عبرتی شود. اما آیا در دنیای امروز این امر لازم است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
قطعاً پاسخ منفی است. امروز برای اینکه بچه ی شما قاتل نشود لازم نیست اعدام یک قاتل را به او نشان دهید بلکه با هزاران فیلم و برنامه و کتاب و جزوه و نصیحت روانشناسانه می توان او را از این کار بازداشت و زشتی های این کار را به زیبایی برایش بیان کرد. تأثیر بد اعدام کردن یا هر مجازات دیگری روی همگان است و محدودیت سنی ندارد. پس چرا باید این کار علنی انجام شود ؟
با توجه به این مسئله که من خودم بش رسیدم فکر می کنم که این حکم فقهی مربوط به زمان های گذشته است و لازم نیست ما امروز آن را انجام دهیم !

2- سوره ی فاتحه الکتاب که یکی از ارزشمندترین سوره های قرآن است و حیات مسلمانان بدان وابسته است و یکی از زیباترین سوره های قرآن هست خود جای بحث دارد !!
در این سوره ما می بینیم که شخصی با خدای خود راز و نیاز می کند (بدون شک حضرت محمد (ص)) ... البته برخی ها این سوره را متعلق به قرآن نمی دانند ولی من جز آن دسته نیستم. من معتقدم این سوره متعلق به قرآن است اما بیان احساسات محمد (ص) نسبت به خدای یگانه است ! همان چیزی که گفتم : عرفان محمد (ص)

*** فعلاً ممنون می شوم اگر در این زمینه ها نظر بدهید .. با تشکر :Kaf::hamdel: ***

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام بر دوست گرامي احسان 24 :

سوالات خوبي پرسيدي ، حداقل اگه خيلي از شيعه ها قرآن رو کلام خداوند بدونن و واقعآً به اين مسئله ايمان داشته باشن ، براي خيلي از شبهات اين زمينه پاسخي قانع کننده پيدا نمي کنند ، چون مطلبي فوق العاده تخصصي است !

بنده هم بر پايه اطلاعات اندک خويش به شما دوست عزيز پاسخ ميدهم و در اين پاسخ گويي از مولاي مهربان خويش حضرت حجة بن الحسن عليه السلام تقاضاي کمک دارم !

دوست من حکابت این مسئله حکایت 4= 2×2 است !

مطالب شما دو حالت دارد ! ( البته با این پیشفرض که حقیقت قرآن از جانب خداوند است )

1. یا خداوند حقیقت قرآن را بر پیامبر نازل کرده و پیامبر آن را به زبان قابل فهم برای همگان در آورده !

2. یا اینکه خداوند حقیقت و عین قرآن را بر پیامبر نازل کرده و تنها پیامبر را در مقام تبیین آن قرار داده !

بیایید گزاره ها رو بررسی کنیم ! اما قبل از اون :

حالت سوم مردود :

حالت سوم مردود اینه که ما بگیم ، خداوند حقیقت قرآن رو نازل کرده و در پاره ای موارد عین آیات رو هم نازل کرده و در پاره ای موارد پیامبر دست به ترجمه قرآن به زبان قابل فهم نموده ! یعنی متن ظاهری قرآن هم از طرف خداست و هم از طرف پیامبر !

اما این پیشفرض از همین ابتدا مردود است ! چرا ؟

1. با قبول این نظریه اولین سوال این است ، علت دستبرد پيامبر در قرآن چه ميتواند باشد ؟

آيا کلام خداوند براي انسانها نا مأنوس بوده ؟ و یا اینکه خداوند نمی توانسته کلام مأنوس و قابل فهم برای انسانها بیافریند ؟
یا اینکه محمد ميتوانسته کلامی زيباتر از کلام خداوند بياورد ؟ و خداوند این امر را به او واگذار نموده !

قائل بودن به هر دوی این موارد موجب این است که نوعی عجز و نقص را در خداوند قائل بشویم ، که این مسئله عقلاً در مورد خداوند محال است ! و جداً تعالی الله عما یصفون !

2. مسئله بعد اینکه اگر قرآن مخلوط از دو سطح گفتار ميشد نوعي تناقض آشکار در آن پديد مي آمد و ميشد به راحتي سطوح کلام را از يکديگر تشخيص داد ! زيرا کلام هر شخصي نشأت گرفته از علم اوست و مطمئناً بين کلام خداوند و پيامبر فاصله هاست ! ( حتی اگر قائل به این شویم که علم قرآن از جانب خداوند بوده ، این تناقض در نظم و ادبیات قرآن پدید می آمد ) و همین اختلاف سطح موجب نوعی شکست در قرآن میشد ، زیرا برخی از آیات با گذر زمان رنگ کهنگی میگرفت و برخی دیگر خیر ! و اصولاً در این حالت مقصود خداوند در مورد هدایت تحقق نمی یافت !

3. اگر این مسئله صورت می پذیرفت به نوعی در حق مردمی که در زمان پیامبر نبوده اند ظلم صورت میگرفت ، زیرا کلام پیامبر ( منظور نظام علمی و ادبیاتی پیامبر ) باید در حد مردم زمان خویش میبوده و نه بیشتر و نه کمتر ! و دراین صورت امکان عدم فهم آن برای مردم بقیه ادوار مسئله ای دور از ذهن نیست ! حال آنکه ساحت خداوند از هر گونه ظلم بری است !

نتیجتاً اینکه نمی توانیم قائل به این شویم که قرآن مخلوطی از کلام خدا و پیامبرش است !

اما دو گزاره اصلی !

با توجه به اينکه شما ميفرماييد عرفان محمد در بعضي آيات پيداست ، بايد نتيجه گرفت ( ظاهر ) قرآن تماماً از جانب پيامبر است !

حال اگر ما بتوانيم اين مسئله را رد کنيم ، چاره اي نمي ماند جز آنکه بپذيريم قرآن تماماً از جانب خداوند باشد !

به اين آيات دقت کنيد !

أَفَلَا يتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا(النساء/82)

يکي از دلايلي که خداوند در اثبات ادعاي خويش مي آورد اين است که اگر قرآن از جانب ديگري باشد در آن اختلافات بسياري يافت ميشود !

يعني هيچ علم بشري نمي تواند کتابي با مشخصات و ويژگي هاي قرآن ( در نظام علمي و ادبي و رفع نيازها و تبيين آموزه هاي اخلاقي و فقهي و اصولي و نقل تواريخ معتبر ) بياورد و از اختلاف و نتاقض در کلام خويش در امان باشد !

از همين روست که خداوند فرموده :

قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا(الإسراء/88)

يعني اگر همه قواي علمي بشر جمع شود حتي در تکميل يکي از وجوهات قرآن نيز مشکل دارد !

ببینید دوست من ، وقتی ما میگوییم حقیقت قرآن از جانب خداست و کلام قرآن از جانب پیامبر ! در حقیقت داریم نوعی تناقض رو مطرح میکنیم ! چرا ؟

همونطوری که در بالا گفتم ، کلام نشأت گرفته از علم است ، و عقلاً محل است که کلام پبامبر بتواند علم خداوند را در حیطه خود در بیاورد !

ببین ، امیدوارم منظورم رو متوجه بشی ! علم خداوند کلامی متناسب با خودش رو می طلبه و کلام پیامبر عاجز از اونه که بتونه این علم رو در خودش جا بده ، یعنی کلام پیامبر نمی تونه حقیقت قرآن رو به رشته تحریر در بیاره ! اما عکس این قضیه صادقه !

راحت تر بگم ، پیامبر نمی تونه در سطح خدا سخن بگه ، اما خدا میتونه !
پیامبر نمی تونه چون علمش در حد علم خداوند نیست و علمش محاط در علم خداونده و حال آنکه علم خداوند محیط بر همه علومه !

خیلی سعی میکنم راحت بگم !

مثل این میمونه که بگیم یه دانش آموز راهنمایی مسائل ریاضی ابتدایی رو میتونه حل کنه ، اما دانش اموز ابتدایی نمی تونه مسائل ریاضی راهنمایی رو حل کنه !

حکایت علم خداوند و علم پیامبر هم درهمین سطحه ! درست به همین علته که هیچگاه حتی احادیث که از جانب معصوم صادر میشن هم نمی تونن تمام وجوهات قرآن رو در خودشون جا بدن ! چون نشأت گرفته از دو سطح متفاوت علم هستن !

از طرفی چون قرآن باید همه حقایق رو در خودش جای بده ، اجباراً باید نشأت گرفته از علمی باشه که بر همه حقایق محیطه و این علم جز علم خداوند نیست !

وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيبِ لَا يعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَيعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ(الأنعام/59)

دوست گرامی حتی علم معصوم هم بر همه حقایق مسلط نیست ! پس نمی تونه کلام نشأت گرفته از علم محدود حقایق نامحدود رو در خودش جای بده ! و عقل این مسئله رو تایید نمی کنه !

البته قرآن دلیل دیگری هم می آورد و آن درس ناخوانده بودن پیامبر است !

َآمِنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الأُمِّيِّ (اعراف 158)

همه ما میدانیم که درس ناخوانده بودن پیامبر ادعای جدیدی نیست که کسی بخواهد بر آن اشکال بگیرد ، و این مسئله در قرآن مطرح شده است و خود قرآن بر آن صحه میگذارد ، گمان نمی کنم نیاز به اثبات آن باشد !

به هر حال پیامبری درس ناخوانده ، از جانب خداوند اینگونه کتابی می آورد و دلیل بر نبوت خویش قرار میدهد !

مطمئناً درس ناخوانده بودن پیامبر مسئله ای بوده که خداوند برای اثبات اینکه قرآن از جانب خودش است مطرح ساخته و بدان احتجاج نموده !

قُلْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيكُمْ وَلَا أَدْرَاكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ(يونس/16)

حتی عده ای گفتند که آموزش قرآن از جانب سلمان فارسی به پیامبر است و خداوند در جوابشان اینگونه فرمود :

وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يقُولُونَ إِنَّمَا يعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يلْحِدُونَ إِلَيهِ أَعْجَمِي وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِي مُبِينٌ(النحل/103)

این موارد برای این بود که مردم ( من جمله ادیبان و زبان شناسان که از ظرافت های زبان آگاه بودند ) نمی توانستند باور کنند که شخصی درس ناخوانده کلامی در این سطح بیاورد !

البته این را هم بگویم که اگر ما تمام قرآن را از جانب پیامبر بدانیم برخی از اشکالات حالت سوم مردود نیز دوباره مطرح میشود ، همانند :

ظلم در حق مردم غیر دوران پیامبر

یا گذر زمان و رنگ کهنگی بر قرآن
یا عدم توانایی خداوند در خلق عبارات مأنوس برای بشر

اما سوال پيش مي آيد که با اين که قرآن از جانب خداوند است چطور تا اين حد محتاج پيامبر در تبيين و تشريح است ؟ و اگر این مبین نباشد هدف خود در هدایت را نمی تواند داشته باشد و شايد همين حلقه اتصال کتاب خدا به مبين موجب اين شده باشد که اينگونه تصورات شکل بگيرد !

انشاء الله اگر این مطالب روشن شد به سراغ آن هم میرویم !

امیدوارم کاستی های پاسخ بنده را به بزرگواری خود ببخشید !

یا علی !

ادامه دارد . . .

ehsan24;45395 نوشت:
1-

2- سوره ی فاتحه الکتاب که یکی از ارزشمندترین سوره های قرآن است و حیات مسلمانان بدان وابسته است و یکی از زیباترین سوره های قرآن هست خود جای بحث دارد !!
در این سوره ما می بینیم که شخصی با خدای خود راز و نیاز می کند (بدون شک حضرت محمد (ص)) ... البته برخی ها این سوره را متعلق به قرآن نمی دانند ولی من جز آن دسته نیستم. من معتقدم این سوره متعلق به قرآن است اما بیان احساسات محمد (ص) نسبت به خدای یگانه است ! همان چیزی که گفتم : عرفان محمد (ص)

*** فعلاً ممنون می شوم اگر در این زمینه ها نظر بدهید .. با تشکر :kaf::hamdel: ***


[=century gothic]

[=century gothic]با سلام دوست گرامی
[=century gothic] همانطور که با ادبیات و فرهنگ عرب قبل از ظهور اسلام آشنایی داریم!!
[=century gothic] در بیان عرب که افتخارات به اسب و شمشیر و ..!!..!! بود!!
[=century gothic] کجا قسم به قلم !!قسم به نور!!و..!!..!!بود!!در کدام کتاب ۱۴۰۰ سال پیش پیدا میکنید چنین جملاتی را!!؟
[=century gothic] در مورد سوره حمد فرمودید !

[=century gothic]مرحوم کربلائی کاظم ساروقی می‌گوید:

[=century gothic] به حضرت آیه‌ا...‌العظمی بروجردی گفتم: من به سؤالات زیاد و مختلف شما پاسخ دادم، حالا من از شما می‌پرسم؟! آقا تبسّمی کرد و در میان تعجّب حاضران گفت: بپرس!

[=century gothic] گفتم: کدام سوره از قرآن است که هفت حرف از حروف الفبا را ندارد؟! آقا کمی فکر کرد و گفت: من در دوران جوانی شنیده بودم، ولی یادم نیست، شما بگویید!

[=century gothic] گفتم: سوره «فاتحه‌الکتاب» (=سوره حمد) است که هفت حرف ندارد، چون این هفت حرف، مربوط به هفت طبقه جهنم است و آنها را از سوره حمد که «سوره رحمت» است برداشته‌اند و در آیه‌ی‌ ظلمانی گذاشتند. آن هفت حرف ( ث - ج - خ - ز - ش - ظ - ف) است:

[=century gothic] حرف ث: از کلمه «ثبور=واویلا» است و اسم مکانی در جهنم است که جای رباخواران و بدکاران است (فرقان/13و14).

[=century gothic] حرف ج: از کلمه «جهنم» است (حجر/43).

[=century gothic] حرف خ: از کلمه «خُسران=زیان» است (حج/11).

[=century gothic] حرف ز: از کلمه «زَقُّوم=درختی در جهنم و غذای گنهکاران» است (دخان/43و44).

[=century gothic] حرف ش: «شقاوت» و «شیطان» است (هود/106).

[=century gothic] حرف ظ: از کلمه «لَظی» بمعنای زبانه آتش جهنم است (معارج/15).

[=century gothic] حرف ف: از کلمه «فَزَعُ الْاَکْبَر=وحشت بزرگ» است (أنبیاء/103).

[=century gothic] همه این حروف را بردند و در آیه ظلمانی که در سوره‌ی انعام، آیه 122 است، گذاشتند:


[=century gothic]

أو من کان میّتا فاحییناه و جعلنا له نوراً یمشی به فی النّاس کمن مثله فی الظّلمات لیس بخارجٍ منها، کذلک زیّن للکافرین ما کانوا یعلمون:Sham:

[=century gothic]

آیا کسیکه گمراه بود و جزء مردگان به شمار می‌رفت، سپس ما او را هدایت و ارشاد کردیم و او را زندگانی معنوی بخشیدیم، و نوری برای عبور او از میان مردم قرار دادیم، همانند کسی است که در تاریکی‌های جهل و بی‌خبری و شرک و کفر باشد و از آن خارج نگردد؟! این چنین، برای کافران، کارهای زشتی که انجام می‌دادند، تزیین شده و جلوگر کرده است


نقل قول:
1. یا خداوند حقیقت قرآن را بر پیامبر نازل کرده و پیامبر آن را به زبان قابل فهم برای همگان در آورده !

2. یا اینکه خداوند حقیقت و عین قرآن را بر پیامبر نازل کرده و تنها پیامبر را در مقام تبیین آن قرار داده !


من فکر می کنم که خدا (یا جبرئیل) اصلاً در مقام کلام با پیامبر ارتباط برقرار نمی کرده !!!
نقل قول:
آيا کلام خداوند براي انسانها نا مأنوس بوده ؟ و یا اینکه خداوند نمی توانسته کلام مأنوس و قابل فهم برای انسانها بیافریند ؟

پاسخ قبلی رو ابتدا بخونید.
ببینید یک بحث دارن دکتر سروش به نام "بسط تجربه ی نبوی" خوب این به چه معناست؟ یعنی اینکه هر کسی میتونه به درجاتی از معراج پیامبر برسه. نه در حد پیامبر. چند پله پایین تر ! بلکه پیامبر هم میتونست بالاتر بره اما شاید عواملی مانع شد. به هر حال یک انسان عادی هم میتونه با عالم غیب (الذین یومنون بالغیب) ارتباط برقرار کنه. اصلاً یکی از راه های اثبات امامت همین بسط تجربه ی نبوی هست. توجه کنید مثلاً مراحل سلوک رو 10 پله تصور کنید. پیامبر به دهمی رسیده. امامان به نهمی و من و شما نهایتاً تا هشتمین پله می توانیم بالا برویم. پس هر کدام از ما می تواند سر و سری با عوالم غیب داشته باشد. آیا همه ی کسانی که در نماز حس صحبت کردن با خدا را دارند انتظار دارند خدا هم با آنان کلامی سخن بگوید ؟؟؟ نه ! خدا با دل انسان حرف می زند !!! پس قطعاً سخن گفتن خدا (یا جبرئیل) با پیامبر کلامی نبوده !!!
نقل قول:
اگر قرآن از جانب ديگري باشد

قرآن از جانب خداست. قبول .. اما شکل مدون آن اساساً از زبان (!!!) خدا نیست. خدا که زبان سخن گفتن ندارد ؟؟؟
یک مثال : فرض کنیم پیامبر نشسته باشد و مثلاً امام علی یا همسرش یا کس دیگه ای هم کنارش باشد. بعد فرشته ی وحی بر پیامبر نازل شود. آیا آن شخصی که کنار پیامبر است صدای جبرئیل را میشنود ؟؟ قاعدتاً اگر جبرئیل سخن بگوید باید بشنود !!!!!!!! اگر نشنیده پس جبرئیل سخن نگفته ... قلب پیامبر را هدف گرفته نه گوش او را !!!!!!!!

آقا رضا:
من تو روایتی از امام علی (ع) هفت طبقه ی جهنم رو اینا شنیدم :
- هاویه ۲- سعیر ۳- جحیم ۴- سقر ۵- حُطَمه ۶- لَظی ۷- جهنم
منبع: بحارالانوار - جلد هشتم - مبحث نار

در ضمن من قبول دارم که قرآن 100% معجزه است. پس معجزه جنبه های متفاوتی دارد. اما در کلام امام علی (ع) و شاید خیلی از ادیبان گذشته و امروزی هم بتوان چنین نمونه هایی پیدا کرد. حتماً از خطبه های بدون نقطه و بدون الف امام علی (ع) چیزهایی شنیده اید !!!
چه بسا شما هم دو بیت شعر بگویید و کاملاً اتفاقی یک چنین چیزهایی درش یافت بشه. البته خوب در اینجا باید امی بودن پیامبر یادمون بیاد. پس باز به معجزه بودن این امر نتیجه می گیریم !!!
اما یه نکته: باید توجه داشت که خیلی از اشعار و متون ادبی تاریخی، عرفانی هستند و در حقیقت عرفان رابطه ی بسیار نزدیکی با شعر دارد. این برای بنده که عاشق ادبیات و شعر هستم نکته ای اثبات شده و غیر قابل رد کردن هست.
پیامبر هم قطعاً و بدون شک دارای قدرت هایی بوده اند که سایر انسان ها نباید از آن ها بهره مند باشند یا اینکه شبه پیامبر باشند تا بتوانند به آن قدرت ها دست پیدا کنند (علی (ع) - مولانا - حافظ - شیخ شبستری و ...) پس می توان این چنین سخن گفتن پیامبر را بر حسب پیامبری ایشان گذاشت.
این پاسخ بالای من در صورتی است که نظریه ی شما را کاملاً قبول بکنیم.
اما من از طریق دیگری هم اثبات می کنم که حرف شما نوعی گول زدن خودتان است !!!
لَظَی : زبانه آتش جهنم
خوب چرا ما ظ لظی را در نظر بگیریم ؟؟ ل را در نظر بگیریم که در سوره ی حمد آمده است. چرا مثلاً از کلمه ی زقوم ز را در نظر بگیریم ؟؟ م را در نظر می گیریم که در سوره ی حمد آمده است.
یا در هفت طبقه ی جهنم که ذکر کردم.
هاویه: الحمدلله .. ه آمده است.
سعیر: ایاک نستعین
و ..........
ببینید به نظر من کسی با کمی تحقیق می تواند همچین رابطه ای با کلمه های زندگی ، آب ، کاشان و ساده می توان در اشعار سهراب سپهری هم پیدا کرد.
مثلاً می توان نمود بخش هایی از »نی« را در 18 یا حتی 34 بیت اولیه ی مولانا پیدا کرد !!!

ehsan24;45610 نوشت:
آقا رضا:
من تو روایتی از امام علی (ع) هفت طبقه ی جهنم رو اینا شنیدم :
- هاویه ۲- سعیر ۳- جحیم ۴- سقر ۵- حُطَمه ۶- لَظی ۷- جهنم
منبع: بحارالانوار - جلد هشتم - مبحث نار

در ضمن من قبول دارم که قرآن 100% معجزه است. پس معجزه جنبه های متفاوتی دارد. اما در کلام امام علی (ع) و شاید خیلی از ادیبان گذشته و امروزی هم بتوان چنین نمونه هایی پیدا کرد. حتماً از خطبه های بدون نقطه و بدون الف امام علی (ع) چیزهایی شنیده اید !!!
چه بسا شما هم دو بیت شعر بگویید و کاملاً اتفاقی یک چنین چیزهایی درش یافت بشه. البته خوب در اینجا باید امی بودن پیامبر یادمون بیاد. پس باز به معجزه بودن این امر نتیجه می گیریم !!!
اما یه نکته: باید توجه داشت که خیلی از اشعار و متون ادبی تاریخی، عرفانی هستند و در حقیقت عرفان رابطه ی بسیار نزدیکی با شعر دارد. این برای بنده که عاشق ادبیات و شعر هستم نکته ای اثبات شده و غیر قابل رد کردن هست.
پیامبر هم قطعاً و بدون شک دارای قدرت هایی بوده اند که سایر انسان ها نباید از آن ها بهره مند باشند یا اینکه شبه پیامبر باشند تا بتوانند به آن قدرت ها دست پیدا کنند (علی (ع) - مولانا - حافظ - شیخ شبستری و ...) پس می توان این چنین سخن گفتن پیامبر را بر حسب پیامبری ایشان گذاشت.
این پاسخ بالای من در صورتی است که نظریه ی شما را کاملاً قبول بکنیم.
اما من از طریق دیگری هم اثبات می کنم که حرف شما نوعی گول زدن خودتان است !!!
لَظَی : زبانه آتش جهنم
خوب چرا ما ظ لظی را در نظر بگیریم ؟؟ ل را در نظر بگیریم که در سوره ی حمد آمده است. چرا مثلاً از کلمه ی زقوم ز را در نظر بگیریم ؟؟ م را در نظر می گیریم که در سوره ی حمد آمده است.
یا در هفت طبقه ی جهنم که ذکر کردم.
هاویه: الحمدلله .. ه آمده است.
سعیر: ایاک نستعین
و ..........
ببینید به نظر من کسی با کمی تحقیق می تواند همچین رابطه ای با کلمه های زندگی ، آب ، کاشان و ساده می توان در اشعار سهراب سپهری هم پیدا کرد.
مثلاً می توان نمود بخش هایی از »نی« را در 18 یا حتی 34 بیت اولیه ی مولانا پیدا کرد !!!

[=Century Gothic]
با سلام
[=Century Gothic]تقاضا دارم [=Century Gothic] که کارشناسان گرامی در انجمن قرآن جواب شما را بدهند!!
جناب احسان گرامی!!یک نکته کوچک را یادآور بشم!!چون لازم دیدم عنوان کنم!!و ان اینه که
بتوانیم [=Century Gothic] بعضی از وقتها فکر و ذهنمان را با تاریخ و شواهد به عقب ببریم!!(در مورد علم، تاریخ ،ادبیات ،نوشتار،صنعت ،و..!..!..!)
چون زمانی که سوال تخصصی میکنیم!!؟پشتوانه فکری تخصصی هم لازم داریم!!
[=Century Gothic]تا دال بر گول زدن خودمان نباشد!![=Century Gothic]و با تجزیه و تحلیل تخصصی گفتارمان را پیش ببریم !!
[=Century Gothic] در این تاپیک اشاره به یک گوشه کوچکی از بزرگی قرآن شده در مورد ادبیات هم میباشد! که گویا آشنایی در علم ادبیات دارید !!
امیدوارم بعد از دقت لازم و خواندن مطالب تاپیک نظرتان را بدانم!!

http://www.askdin.com/showthread.php?t=6982

[=Century Gothic]و اما در مورد اینکه نظری داشته باشیم به اینکه قرآن خودش را چگونه معرفی میکند!!:Sham:

[=Century Gothic]در تحليل محتواى قرآن بهتر است كار را از اينجا شروع كنيم كه ببينيم قرآن خودش درباره خودش چه نظرى دارد و خود را چگونه معرفى مى‏كند؟
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]اولين نكته‏اى كه قرآن درباره خود مى‏گويد اين است كه اين كلمات و عبارات، سخن خداست. قرآن تصريح مى‏كند كه پيامبر انشاء كننده قرآن نيست بلكه آنچه توسط روح القدس يا جبرئيل باذن خدا بر او القاء شده است، بيان مى‏كند. :Sham:

[=Century Gothic]توضيح ديگرى كه قرآن دربراه خود مى‏دهد، معرفى رسالتش است كه عبارت از هدايت ابناء بشر و راهنمايى آنها براى خروج از تاريكى‏ها بسوى نور است.

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور... (1) (سوره ابراهيم آيه 1)

[=Century Gothic]بدون شك يكى از مصاديق اين ظلمات، جهالتها و نادانى‏هاست و قرآن بشر را از اين ظلمات به روشنائى علم مى‏برد.
[=Century Gothic] اما اگر ظلمتها تنها در نادانى‏ها خلاصه مى‏شد، فلاسفه هم مى‏توانستند اين مهم را بانجام برسانند،:Sham:
لكن ظلمتهاى ديگر وجود دارد بمراتب خطرناكتر از ظلمتها منفعت‏پرستى و خودخواهى و هوى‏پرستى و ...

[=Century Gothic]است كه ظلمهايى فردى و اخلاقى بحساب مى‏آيد و نيز ظلمتهاى اجتاعى نظير ستم و تبعيض و ... در عربى واژه ظلم كه معادل فارسى آن همان ستم است، از ماده ظلمت اخذ شده كه نشان دهنده نوعى تاريكى اجتماعى و معنوى است.
[=Century Gothic]مبارزه با اين ظلمت‏ها بر عهده قرآن و ساير كتابهاى آسمانى است.

[=Century Gothic] قرآن خطاب به موسى بن عمران مى‏گويد:


[=Century Gothic]... ان اخرج قومك من الظلمات الى النور... (2) (سوره ابراهيم آيه 5)اين تاريكى، همان تاريكى ستم فرعون و فرعونيان است و نور، نور آزادى و عدالت.

[=Century Gothic]نكته‏اى كه اهل تفسير به آن توجه كرده‏اند اين است كه قرآن همواره ظلمات را جمع مى‏آورد و همراه با «الف‏» و «لام‏» كه افاده استغراق مى‏كند و شامل همه تاريكيها مى‏شود حال آنكه نور را مفرد ذكر مى‏كند و شامل همه تاريكيها مى‏شود حال آنكه نور را مفرد ذكر مى‏كند و معناى آن اين‏است كه راه راست‏يكى بيشتر نيست‏حال آنكه مسير انحراف و گمراهى، متعدد است.(3)
به همين ترتيب قرآن هدف خود را مشخص مى‏كند: پاره كردن زنجيرهاى جهل و گمراهى و ستم و تباهى اخلاقى و اجتماعى و در يك كلمه نابود كردن ظلمتها و هدايت بسمت عدالت و خير و رشنائى و نور. :Sham:

[=Times New Roman]پى‏نوشتها:


1- اين قرآن كتابى است كه ما بتو فرستاديم تا مردم را بامر خدا از تاريكى بسوى نور بيرون برى.

2- قومت را از اين فضاى تاريكى بيرون بكش و بعالم نور برسان...

3- مثلا در آية‏الكرسى مى‏خوانيم:

الله ولى الذين آمنوا يخرجهم الظلمات الى النور و الذين كفروا اولياءهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات.

باسمه تعالی
با سلام به احسان عزیز
آیه ای که خواسته بودی آیه 2 سوره مبارکه نور است:
الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِوَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ.( زن زانى و مرد زانى هر يك از آن دو را صد تازيانه بزنيد، نسبت به آن دو شما را ترحمى در كار دين خدا نباشد، اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد، و حتما در تازيانه زدن به آنها گروهى از مؤمنان حاضر باشند.)
علت تشریع احکام را خداوند حکیم و معصومین علیهم السلام می دانند اما آنچه شما بیان کردید حکمت حکم می تواند باشد نه علت حکم. و فرق است بین حکمت و علت چرا که با منتفی شدن علت حکم منتفی می شود اما با انتفاء حکمت حکم منتفی نمی شود. عقل ناقص ما نمی تواند تمام علت تشریع حکم را بفهمد لذا بر فرض مثال اگر آگاهی دادن مردم به زشتی زنا با کتاب و نمایش فیلم و ... حاصل شود نمی توان گفت دیگر مشاهده مردم در اجرای حد الهی نیاز نیست. چون ما نمی دانیم که علت تشریع حکم الهی آیا صرف آگاهی یافتن و پرهیز از عمل زشت زنا است یا نه؟
اگر کسی با ضرس قاطع بگوید علت حکم همین است و لا غیر مسلما بر خدای متعال دروغ بسته است(ام علی الله تفترون)
تشکر


باسمه تعالی
جناب احسان شما از کجای سوره حمد استنباط کردید که این سوره احساسات عرفانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است؟ عبارت « ایاک نعبد و ایاک نستعین» به صورت جمع آمده نه مفرد تا بگویید کلام پیامبر اسلام است. این آیه سر آغازى است براى نيازهاى هر بنده ای و تقاضاهاى او از خدای متعال. شما دلیلی منطقی از این سوره بیاورید که دلالت کند بر ادعای شما.!!!
تشکر

با سلام و عرض ادب :Gol:

همین که قرآن خودش را کلام بشر نمی داند، برای مؤمن به قرآن اثبات این امر است که چه ظاهر قرآن و چه باطن آن، هر دو فقط و فقط از جانب خداست. سوره 10:

وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ﴿۱۵﴾
و چون آيات روشن ما بر آنان خوانده شود آنانكه به ديدار ما اميد ندارند مى‏گويند قرآن ديگرى جز اين بياور يا آن را عوض كن بگو مرا نرسد كه آن را از پيش خود عوض كنم جز آنچه را كه به من وحى مى‏شود پيروى نمى‏كنم اگر پروردگارم را نافرمانى كنم از عذاب روزى بزرگ مى‏ترسم (۱۵)

سوره 7:

وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآيَةٍ قَالُواْ لَوْلاَ اجْتَبَيْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يِوحَى إِلَيَّ مِن رَّبِّي هَذَا بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿۲۰۳﴾
و هر گاه براى آنان آياتى نياورى مى‏گويند چرا آن را خود برنگزيدى بگو من فقط آنچه را كه از پروردگارم به من وحى مى‏شود پيروى مى‏كنم اين [قرآن] رهنمودى است از جانب پروردگار شما و براى گروهى كه ايمان مى‏آورند هدايت و رحمتى است (۲۰۳)

بله، طبق خود قرآن، متن قرآن کلمه به کلمه از جانب خداست، و حضرت محمد (ص) حق نداشته چیزی از جانب خودش بیاورد.

خود قرآن می گوید قرآن بیان همه چیز است. سوره 16:

وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ ﴿۸۹﴾
و [به ياد آور] روزى را كه در هر امتى گواهى از خودشان برايشان برانگيزيم و تو را [هم] بر اين [امت] گواه آوريم و اين كتاب را كه روشنگر هر چيزى است و براى مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگرى است بر تو نازل كرديم ﴿۸۹﴾

مسلماً «هر چیزی» محدود به زمان و مکان خاصی نمی شود. پس اگر فکر می کنید که در جامعه امروز صلاح نیست مردم اعدام یا مجازات کسی را ببینند، بهتر است جامعه را اصلاح کنید، نه حکم قرآن را.

از من به شما نصیحت، دنبال کسانی که قصد دستکاری در قرآن (یا حکم آن) را دارند نروید. طبق آیه ای که آوردم، آنانکه به دیدار خداوند امید ندارند (یعنی یه جورایی منکر قیامت هستند) خواستار عوض کردن قرآن می باشند. پس وای بر کسی که به قیامت ایمان داشته باشد، ولی به خاطر اشتباه در عقیده با آن گروه از مردمان محشور شود. :Sham:

التماس دعا
یا حق

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر دوست گرامی احسان 24


احسان عزیز مطالبی بیان فرمودید پیرامون :


1. کیفیت وحی

2. سخن گفتن خدا

3.بسط تجربه نبوی

ببین دوست من بیا ابتدا کیفیت وحی رو بررسی کنیم ! ( متوجه دلیلش میشید )

بر طبق تفکر شیعی نبوت مقامی است عالی در نزد خداوند عزوجل و تجزیه و تحلیل آن مقام ( بعلت ورای مقامات بشری بودن ) برای بشر ممکن نیست ، و ما را جز آنچه به ما رسیده از گفتن معذور ساخته اند !

نبوت مقامی است که عقل ها در شرح آن و چشم ها در رصد آن و زبان ها در بیان آن سردرگم گشته اند و عده ای بعلت این سردرگمی در تبیین این مقام الهی به خطا رفته اند !

در تبیین مقام نبوت همین کفایت میکند که به این آیه استناد کنیم :

قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يوحَى إِلَي(الکهف/110)

شاید ظاهر این آیه به ما میگوید که پیامبر هم همانند ما انسان است و در مرتبه ما پس چه عُلُوی ؟ چه مقامی ؟

اما در پس این آیه ( که بارها مورد استعمال به سوء مخالفان این مقام قرار گرفته ) صحبت های فراوانی نهفته است ! ( امیدوارم از این مقدمه خسته نشید چون گفتنش لازمه ) !

اینکه پیامبر هم همانند ماست ، یعنی اینکه پیامبر هم از جنس ماست و خلقتش همانند خلقت ماست ، و همانند ما انسان است ، اما چه انسانی ؟؟

همین قسمت دوم آیه یعنی " یوحی الی " به ما میگوید پیامبر کیست !

انسانی که مورد خطاب خداوند قرار گرفته ! و انسانی که خداوند او را برای انجام اهداف خویش برگزیده و انسانی که توانسته به هدایت خاص الهی بر رازها آگاه شود !

آیا هر انسانی یارای رسیدن به این مقام را داره ؟ آیا هر انسانی میتونه مورد خطاب خداوند قرار بگیره ؟

آیا نباید بین ظرف و مظروف تناسبی باشه !

حکایت این مثال مثل این میمونه که بگیم باسکول و ترازوی آشپزخانه هر دو نوعی وسیله سنجش وزن هستند ، ولی آیا اصلاً ایندو با هم قابل قیاس هستند ؟

و همین بشر بودن و از جنس ما بودنشان خود موجب علو مکانشان است که انسانهایی توانسته اند تا مقامی اینچنین نزد خداوند مقرب شوند !

اما وحی :

وحی ارتباط خاص بین خدا و پیامبرش است ، و همانطور که کیفیت مقام انبیاء بر ما پوشیده است وحی که یکی از اسباب مقام نبوت است ، دارای کیفیتی پنهانی بر ماست ، یعنی ما نمی دانیم که کیفیت وحی به چه صورت است !

پس زمانی که شما میفرمایید جبرئیل می آید و سخن میگوید ؟ چرا کسی نمی شنود ؟ چرا اینگونه ؟ چرا آنطور ؟

باید بگوییم ، ما تنها در مورد وحی اینرا میدانیم که وحی ارتباط خاص خداوند با پیامبرش است و از طریق فرشته وحی صورت میگیرید ! و العیاذ بالله نه اینکه خداوند زبانی برای سخن گفتن داشته باشد ! نه بلکه حتی در مورد حضرت موسی که کلیم الله نام گرفت وضعیت به صورت دیگری است .( بدین صورت که خداوند اصوات را خلق میکرد و به سوی موسی میفرستاد و بدینوسیله با او سخن میگفت ! )

نهایتاً اینکه همین پوشیده بودن مقام نبوت و کیفیت وحی بر انسان او را واداشت تا دست به کنکاش در آنها زده و سعی در تحلیلشان کند و از آنجایی که استعداد و توانایی کشف این قسم مسائل از محدوده توانایی او خارج بود در این وادی به خطا رفت !

از جمله این مسائل همان بسط تجربه نبوی است ! یعنی عده ای نبوت را همانند تجربه عرفا که به کشف و شهود معروف است تفسیر کرده و آنرا سطحی بالاتر از آن دانستند !

در این مورد میخوانیم :

پیامبر در اثر تفکرات عمیق به مرحله ای میرسد که گمان میکند کسی نزد او آمده و با او سخن میگوید (1)

و یا

هر چه پیامبر جلوتر میرفت پیامبرتر میشد و لذا وحی تابع او بود و نه او تابع وحی (2)

1-بسط تجربه نبوی ص 3 / 2-بسط تجربه نبوی ص 13

اما باید اعتراف کرد این تفکر ناشی تجزیه و تحلیل مادی و نهایتاً عدم توانایی در شناخت صحیح نبوت است ، در این تفکر پیامبر نهایتاً یک نابغه بشری و یا یک عارف صاحب کشف و شهود است که بر اساس تفکرات خویش گمان میکند حقایقی به او وحی میشود .
یکی از میزان هایی که عدم صحت این طرز تفکر را تأیید میکند همین قرآنی است که در دست ماست . به این آیات دقت کنید :

وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى(طه/9) إِذْ رَأَى نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى(طه/10)

فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي يا مُوسَى(طه/11)إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى(طه/12)َأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يوحَى(طه/13)

( بهتر است با مراجعه به قرآن معنای این آیات را مطالعه کنید )

مسئله ای که در این آیات آشکار است این است که در این داستان موسی به تنها چیزی که فکر نمی کرد وحی و نبوت بود ! و او حتی برای اینکه آتشی برای خانواده اش فراهم کند به آن مکان قدم گذاشت !

پس چگونه میتوان از آغاز نبوت موسی به شروع یک تجربه یا حداقل بسط آن تعبیر کرد ؟

این داستان در مورد حضرت عیسی و یا یحیی خیلی جالب تراست ! به نقل خود قرآن :

حضرت عیسی در گهواره شروع به سخن گفتن کرد و فرمود :

قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِي الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيا(مريم/30)

یک کودک در گهواره آیا تا به حال اصلاً تجربه ای داشته که بتواند آنرا بسط دهد و آیا اصلاً توانایی این را دارد که صاحب کشف و شهود باشد ، یا بعبارتی بنا به فرموده شما کی فرصت کرده که تا پله دهم نبوت بالا برود !

و یا در مورد حضرت یحیی :

يا يحْيى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَينَاهُ الْحُكْمَ صَبِيا(مريم/12)

خداوند نبوت را در کودکی به یحیی اعطا میکند ، این کودک چطور میتواند تجربه های قبلی خویش را تا این حد بسط دهد ؟

و یا در مورد حضرت سلیمان که در سن 13 سالگی به نبوت مبعوث شد و حضرت داود برای قوم بنی اسرائیل که به این قضیه اعتراض داشتند مجلسی بر پا کرد و در آن فضایل سلیمان را بر همه ثابت نمود !

اما در پس این گقتا دلایل دیگری را هم میتون طرح کرد و آن علم پیامبر است که هرگز احدی در اثر کشف و شهود هر قدر هم که پیشرفته باشد بدان نخواهد رسید ،

علم انبیاء علمی است وهبی و نه اکتسابی ، و از این جهت است که مثلاً عیسی در گهواره میتواند به سوالات پاسخ دهد ! و یا یحیی در کودکی و یا سلیمان در 13 سالگی . و این پاسخگویی به تمام نیاز های دوران خویش بوده و از آن جهت که هر کدام حجت دوران خویش بودند میتوانستد به سوالات پاسخ دهند !به این آیات دقت کنید :

َأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيكَ عَظِيمًا(النساء/113)

وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا (بقره/31)

فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيمَانَ وَكُلًّا آتَينَا حُكْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يسَبِّحْنَ وَالطَّيرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ(الأنبياء/79)

وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِمَا عَلَّمْنَاهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يعْلَمُونَ(يوسف/68)

خداوند در این آیات صراحتاً علم انبیاء را وهبی میداند و نه اکتسابی !

این داستان عیناً در مورد پیامبر ما هم صادق است چرا که ایشان بعد از نبوت و آوردن قرآن از طرف خیلی ها مورد سوء ظن قرار گرفتند و متهم به سحر و جادو شدند ، اما خداوند در جواب آنها میفرماید :

قُلْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيكُمْ وَلَا أَدْرَاكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ(يونس/16)

این را به این دلیل میگویم که در بسط تجربه نبوی ( جناب سروش ) پیامبر ما را مورد شدید ترین حملات قرار داده اند و در تبیین دیدگاه خویش مقام نبوت را برای بقیه انبیاء در نظر نگرفته اند ! و چه بسا که اگر اینگونه میشد این مسائل طرح نمی شدند !


و البته دلایل دیگری هم وجود دارد ، همانند معجزه است که هرگز نمی توان آنرا از سنخ اعمال خارق العاده ای پنداشت که در اثر ریاضت ها انسان بدان دست پیدا میکند !

و اساساً از مشخصات معجزه غیر قابل انجام بودن آن برای بقیه انسانهاست!


امیدوارم نتیجتاً مطالب برای شما دوست عزیز مفید بوده باشد !


یا عی !

پاسخ به آقای |سعید| + تشکر از ایشان
ببینید در مورد سوره ی حمد بنده متعاقد شدم و واقعاً هم تعجب می کنم که چرا به همچین نکته ی بسیار ساده ای توجه نکرده بودم ! و بسیار بیشتر تعجب کردم از کسانی که هچین شبهه ای را ایجاد کردند که آیا واقعاً به یک چنین نکته ی ساده ای توجه نکرده بودند ؟؟ :Kaf:

اما درباره ی آیه 2 سوره ی مبارکه ی نور باید عرض کنم :
ببینید باز بر فرض اینکه ما دلیل تشریع آن حکم را نمی دانیم اما زمانی که ضرر و زیان روانی آن را بدون هیچگونه سود و نفعی برای جامعه ی امروزی می بینیم آیا باز هم باید کاری را که دلیلش را نمی دانیم، انجام دهیم ؟؟؟
ببینید مثلاً ما تآثیرات روزه یا نماز، عبادت و تحصیل، انجام کارهای خوب و دوری از کارهای بد و زکات و حج و دوری از زنا و نحوه ی ازدواج و طلاق و حجاب و ... که در قرآن به آن ها توصیه شده را می دانیم و می دانیم که انجام دادن و ندادن آن ها چه اثرات خوب و بدی دارد ؟؟
اما در مورد مثلاً این مسأله بالاخره باید یک دلیلی باشد تا نوع بشر برای انجام آن کار متقاعد شود ؟ بنده هنوز هم تصور می کنم که این حکم مربوط به زمان های گذشته است !!


پاسخ به جناب celyanic + تشکر
ببینید من در مورد این که پیامبر بالاخره دارای قدرت های معنوی بالاییست هیچ شکی ندارم ! همانند ما انسان است، اما چه انسانی ؟ را هم قبول دارم. بالاخره از لحاظ درجه ی ایمان و تقوا و روح معنوی بین من و شما و ... هم فرق وجود دارد و قطعاً پیامبران و امامان در سطح بالاتری هستند.
اما درباره ی بسط تجربه ی نبوی ! ببینید من کاملاً قبول دارم که پیامبر روز به روز پیامبرتر می شد. چرا؟ ساده ترین دلیل آن است که آیات مکی نسبت به آیات مدنی و در کل آیاتی که ابتدا نازل شده اند با آیاتی که بعد از هجرت و ... نازل شده اند از لحاظ حجمی تفاوت دارند که می توان این را تا حدودی به ظرفیت پیامبر (ص) در مورد وحی نسبت داد. ببینید حتی من شنیده ام که اولین بار که پیامبر در غار حرا بود و وحی به ایشان نازل شد ایشان ابتدا از ترس به بیرون از غار آمدند. قطعاً رابطه ی پیامبر با خدای خود در 63 سالگی با 401 سالگی و با 25 سالگی متفاوت است !
اما درباره ی پیامبرانی که گفتید ، باید عرض کنم که شما پیامبرانی را که ذکر کردید همه پیامبرانی بودند برای مقدمه ی ارائه ی دین به مردم و باید به گونه ای حساب محمد (ص) را از سایر پیامبران جدا کرد. حضرت عیسی کی گفت کتابش برای همه ی زمان هاست ؟ اما قرآن ما مربوط به تمام زمان هاست (به جز برخی موارد فقهی) !
من بعد از خواندن کتاب "بسط تجربه ی نبوی" حتی گمان می کنم که پیامبری که می خواهد دینی را برای همه ی زمان ها و همه ی مکان ها بیاورد باید شایستگی خود را اثبات کند که پیامبر گرامی اسلام این کار را انجام داد. ایشان سال ها به عبادت خدای خود پرداخت و لیاقت خود را اثبات کرد.

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام احسان عزیز


ehsan24;45922 نوشت:
اما درباره ی بسط تجربه ی نبوی ! ببینید من کاملاً قبول دارم که پیامبر روز به روز پیامبرتر می شد. چرا؟ ساده ترین دلیل آن است که آیات مکی نسبت به آیات مدنی و در کل آیاتی که ابتدا نازل شده اند با آیاتی که بعد از هجرت و ... نازل شده اند از لحاظ حجمی تفاوت دارند که می توان این را تا حدودی به ظرفیت پیامبر (ص) در مورد وحی نسبت داد. ببینید حتی من شنیده ام که اولین بار که پیامبر در غار حرا بود و وحی به ایشان نازل شد ایشان ابتدا از ترس به بیرون از غار آمدند. قطعاً رابطه ی پیامبر با خدای خود در 63 سالگی با 401 سالگی و با 25 سالگی متفاوت است !


دوست من بسط تجربه نبوی ، همونطور که از اسمش پیداست ، درباره مقام نبوت صحبت میکنه ، پس باید در میان پیامبران عمومیت داشته باشه ! ( و همانطور که عرض کردم این یکی از ایرادات آقای سروش است )

اگه قراره که ما اختصاصاً به پیامبر اسلام بپردازیم قضیه به شکل دیگری است ، هر چند که باز هم میتوان به سادگی مطالب آقای سروش را رد کرد !

ثانیاً برداشت شما از حجم آیات و ربط آن به ظرفیت پیامبر اشتباه است ، ببین دوست من ، گاهی لازم است قرآن مباحث اخلاقی و عرفانی بیان کند ، و گاهی لازم است قرآن مباحث فقهی بیان کند ، پس اصولاً حجم آیات ربطی به ظرفیت پیامبر نداشته ، بلکه ارتباط مستقیم با موضوع مورد بحث در اون آیه داره !

در ضمن رابطه خدا و پیغمبر رابطه ای از سنخ رابطه بشر نیست که آنرا با همان مقیاس ما میسنجیم ، ( یکی از ایرادات ما قیاس های اشتباه در تبیین مسائل است ) ! اساساً این اشتباه است که بگوییم رابطه خدا و پیامبرش در طول زمان تغییر میکند ! ( زیرا اساس رابطه بر شناخت استوار است و همانطور که گفتیم ، علم وهبی ( که شمامل معرفت خداوند نیز هست ) از اسباب نبوت است )

خواهش میکنم اگر دلیل مستدلی در این زمینه دارید بفرمایید ؟

در ضمن کی گفته که پیامبر پس از دریافت وحی با ترس بیرون آمدند ؟ متأسفانه اینها احادیث دروغی است که در کتب اهل سنت یافت میشود ، شما میتوانید آغاز وحی را از دیدگاه اهل سنت در یکی از تایپیکها با نام (( تشریح واقعیاتی دردناک . . . خیانت های صدر اسلام )) با یه سرچ ساده ملاحظه کنید !

در اونجا چهار روایت که نشان دهنده آغاز وحی در اندیشه اهل سنت هست آورده شده ، شما شنیده های خویش و چه بسا بدتر از آنرا میتونید در آنجا مشاهده کنید !

اما آیا واقعیت این که شما میفرمایید بوده ؟؟؟

بنده اینجا حدیثی را از امام هادی علیه السلام به نقل از پدران بزرگوارشان در مورد آغاز وحی مینویسم ! به این امید که واقعیات را به روشنی هر چه تمام تر ببینیم !

(( خداوند در چهل سالگی پیامبر درهای آسمان و ملکوت را بر روی آن حضرت گشود تا حقایق آسمانها را مشاهده فرماید و فرشتگان را اجازه داد تا بر او نازل شوند و جبرئیل را نزد او فرستاد . جبرئیل بازوی او را حرکت داد و گفت بخوان ! فرمود چه بخوانم ؟جبرئیل گفت : اقرأ باسم ربک . . . و وحی خداوند را بر او خواند و به آسمان بازگشت پیامبر از کوه فرود آمد در حالی که بخاطر ظهور جلال و عظمت خداوند چونان یک بیمار به تب و لرز دچار شده بود . در بیم آن بود که قریشیان وی را به جنون نسبت دهند . خداوند او را تسلی داد همه اشیاء پیرامونش با حضرت او سخن گفتند و با عنوان پیامبری بر وی سلام کردند . از همه چیز این ندا شنیده میشد : السلام علیک یا رسول الله ! . . . )) ( بحار / 18 / 205-206 به نقل از تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام )

دوست من اینگونه نبوده که پیامبر از پیامبری خویش بی خبر باشد ( همانطور که در برخورد با افراد دو قبیله اوس و خزرج و یا برخورد با بحیرای راهب در کودکی این مسئله به وضوح دیده میشود ) او میدانسته که پیامبر خداست و علت بیم ایشان در شب وحی آن بوده که میترسیده بخاطر حالت خاص دریافت وحی به او نسبت جنون دهند ، و باز حالب تر اینجاست که شما دوست عزیز بدانید هر زمانی که وحی بر پیامبر نازل میشد حالت خاصی به ایشان دست میداد طوری که افراد پیرامونشان از اینکه در آن زمان ایشان در حال دریافت وحی هستند مطلع میشدند !

و اینگونه نبوده که در طول گذر زمان این حالات تغییر خاصی کرده باشد ! ( یا حداقل بنده مطالعه نکرده ام اگر شما دوست عزیز منبعی دارید بفرمایید تا ما بررسی کنیم )

پس آنگونه که آقای سروش فرموده اند نمی توان در مورد نبوت قضاوت نمود !

و البته باید بگویم نوک پیکان تهاجمات آقای سروش پیامبر گرامی اسلام بوده اند و نه همه انبیاء ! و از همین روست که تمامی مباحث ایشان در همه انبیاء عمومین و عینیت ندارد و تنها در پیامبر اسلام یافت میشود !

امیدوارم مطالب برایتان سودمند باشد !



منتظر پاسختان هستم !



تا بعد !

اول از همه باید عرض کنم که بنده نه مدافع دکتر سروش هستم، نه شخص دیگری !
من از کتاب ها و مقالات و نامه های دکتر سروش و مرحوم آیت الله منتظری گرفته تا نوشته ها و سخنرانی های شهید مطهری تا کتاب های آیت الله مصباح یزدی تا حتی حرف های اشخاصی که ضداسلام هستند و ضد اسلام حرف می زنند را خوانده و گوش داده ام ! هیچ گاه بر اساس این که فلان نوشته یا گفته مال فلان شخص است، آن را تأیید نمی کنم. گفتم که مثلاً هم سخنرانی از آیت الله منتظری گوش داده ام هم از آیت الله مصباح یزدی. با دو دیدگاه بسیار متفاوت سیاسی. این را می گویم به خاطر اینکه فکر نکنید من مدافع دکتر سروش هستم و برای این که به شما بگویم که دکتر سروش به پیامبر اسلام هجوم نبرده بلکه به نظر خود ایشان قصد در نمایش بهتر اسلام داشته است. پس لطفاً اینقدر نسبت به یک شخصیت تندخو نباشید
:hamdel:

اما در رابطه با حرفتان:

نقل قول:
و اینگونه نبوده که در طول گذر زمان این حالات تغییر خاصی کرده باشد ! ( یا حداقل بنده مطالعه نکرده ام اگر شما دوست عزیز منبعی دارید بفرمایید تا ما بررسی کنیم

اولاً که حرف شما در رابطه با اینکه پیامبر نترسیده را کاملاً رد می کنم. ببینید پدر من بایگانی خیلی خوبی از کیهان فرهنگی دارد. یک شماره اش یک بحث مصاحبه ای از مسئولین کیهان فرهنگی است با حضور آیت الله جوادی آملی و دکتر سروش. منبع: کیهان فرهنگی - سال دوم آذر ماه 64 .. ص 3 تا ص 15 .. صفحه ی مورد نظر بنده: ص 10

دکتر سروش: یعنی موسی اول ترسید؟
استاد جوادی آملی: بلی. این آغاز نبوت بود. در آغاز نبوت هنوز در دالان ورودی نبوت، انسان این آثاری را دارد. آن چنان که دیگر خوف از موسای کلیم برای ابد زائل شد ..............

ببینید این دقیقاً صحبتی است که خود آیت الله جوادی آملی در پاسخ به پرسش دکتر سروش داده. وقتی که چنین عالم بزرگی نسبت به پیامبران یک همچین دیدگاهی دارد تصور می کنم شاید ارجاع دادن به کتاب غیرمعتبری مثل بحارالانوار خیلی درست نباشد !
در ضمن این بحث آیت الله جوادی آملی فقط درباره ی حضرت موسی نیست که اگر دقت کنید می بیند که از دالان نبوت سخن گفته یعنی مقصودش اساس نبوت است نه نبی خاصی !

سلام دوست من


احسان عزیز ما کی گفتیم شما مدافع نظریات آقای دکتر سروش هستید ؟ نه اتفاقاً اگر دقتی میکردید در اولیت تایپیک گفتم سوالات خوبی مطرح کردید !!!! بنده از این گفتار استقبال میکنم چرا که اگر اشتباه میکنم موجب اصلاحم خواهد شد !


اما در مورد مطلب شما دوست عزیز !


ببین دوست من ، اولاً ما باید ترس رو معنی کنیم ببینیم این ترسی که منظور شماست چیه ؟

همانطور که گفتم این مسئله اولاً در مورد همه ابیاء عمومیت نداره و مثال نقضش رو در بالا آوردم !

ثانیاً این مطلب که شما فرمودید بر میگردد به آغاز وحی ! و بخاطر حالات خاص دریافت وحی !

همانطور که خدمتتان عرض کردم با این که به نقل تاریخ پیامبر ما میدانسته که پیامبر است ، اما باز هم در آغاز وحی دچار تب و لرز شدید شد !

و این به چه معنا میتواند باشد ؟ مطمئناً در دریافت وحی خواهد بود نه اینکه صرفاً ترسی باشد که نشانه ضعف است ! چرا که خداوند این ترس را ( که نشأت گرفته از ضعف است از اولیاء خویش رد میکند )


أَلَا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَلَا هُمْ يحْزَنُونَ(يونس/62)

این ترس نه به این معنا که خوف به ایشان دست ندهد ، نه بلکه هر گونه ترسی که ناشی از ضعف باشد از این بزرگواران بری است !

در ضمن این سیر تکمیلی که شما میفرمایید باید دارای سرعت ثابتی در گذر زمان باشد !


یعنی مثلاً امسال تا 5 سال دیگر اگر کیفیت این را بطه مثلاً 5 واحد ( پیشفرض ) تغییر کند ، از 5 سال بعد تا 10 سال بعد هم باید این رابطه به همین صورت تغییر کند !

در صورتی که همانطور که از گفته های آقای جوادی آملی پیداست بعد از وحی نخستین دیگر تا ابد ترس از موسی رخت بر بست ! پس این ترس و رفع آن نمی تواند علتی بر بودن آن سیر پیامبر تر شدن باشد ! چرا که با این توصیف ناقض آن نیز هست !

میتونی نمودار رسم کنی ؟؟؟

نموار y=x رو رسم کن ! این نمودار نشان دهنده اون سیریه که شما میگی ، در صورتی که اگه بخوایم طبق گفته های آقای جوادی نمودار از سیر پیامبر تر شدن رسم کنیم این نمودار به این صورت خواهد بود !

y=x 0
y=1 x>1

نمی دونم این نمودار ها رو میتونی رسم کنی یا نه ولی اگه بتونی منظور من و خیلی بهتر متوجه میشی

خلاصه اینکه سیر پیامبر تر شدن پیامبر ( طبق نظریه دکتر سروش ) یک سیر صعودیه اما آنچه آقای جوادی آملی گفته یک سیر ابتدا صعودی ( تا بعد از اولین وحی ) و سپس ثابته !

آیا این به معنای پیامبر تر شدن پیامبره ؟؟؟


اما در مورد کتاب شریف بحار الانوار

دوست من کی گفته این کتاب غیر معتبره ؟ این کتاب هم احادیث صحیح داره و هم حسن و هم موثق و هم ضعیف

چطور شما این کتاب رو رد میکنید ؟ غیر معتبر میخونید !

در ضمن یادتون باشه که ما تو اصول حق تقلید نداریم ، درسته دیدگاه آقای جوادی بعنوان عالم دین ارزشمنده ،( هر چند که نظر آقای سروش رو تأیید نمی کنه ) اما شما باید مطالب را با فطرت خویش تطبیق داده و ببینید کدامیک با فطرت شما سازگار تر است ؟

آیا ترس پیامبر از پیامبر شدنش برای شما پذیرفتنی تر است یا بیم او از نسبت های ناروا در ابتدای نبوت بخاطر حالت خاص دریافت وحی ؟

البته صحبت ها در این زمینه زیاد است !بماند !



با تشکر

نقل قول:
همانطور که خدمتتان عرض کردم با این که به نقل تاریخ پیامبر ما میدانسته که پیامبر است ، اما باز هم در آغاز وحی دچار تب و لرز شدید شد !

یک سوال: پیامبر از کجا می دونسته که پیامبر میشه ؟؟؟ البته اگر بخوای بگی که مثلاً تو یک دیدار عبدالمطلب با یک عالم یهودی این نکته گفته شده باید بگم که واقعاً برای من سخته که بر اساس یک واقعه ی تاریخی غیرموثق اون هم در زمانی که اصلاً کسی سواد نداشته (خیلی کم) یک اعتقادی پیدا کنم !
لطفاً یک دلیل مناسب بیار که پیامبر میدونسته پیامبر میشه ؟

خوب دوستان تقریباً این بحث ابتدایی ما به جز این سوال آخر تا حدودی برای من حل شد ، البته هنوز سوالاتی در مورد اینکه چرا باید احکامی که ضررش رو می دونیم ولی سودش رو نمی دونیم رو اجرا کنیم و....دارم اما اون تا حدودی ربطی به قرآن نداره، بریم سراغ شبهات بعدی وارد به قرآن:
شما نگاه کنید دوستان من معتقدم که برخی از دستوراتی که در قرآن آمده برگرفته از آداب اعراب آن زمان هست و قاعدتاً نمی تونه برای تمامی زمان ها باشه ! چنانکه توی کتاب دینی سال سوم دبیرستان اومده که یکی از دلایل اعجاز قرآن عدم تأثیرپذیری از فرهنگ زمانه اس !!!!
ظاهراً در میان اعراب رسم بر این بوده که کسی که گنجی یا غنیمتی یا چیزی پیدا می کرده یک پنجمش رو صدقه می داده و در قرآن هم این رسم تأیید شده و قاعده ی خمس از اون بیرون اومده !
عبدالمطلب پدر بزرگ پیامبر (ص) هنگامی که خدا بهش 10 فرزند میده طبق عهدش میخواد عبدالله پدر پیامبر رو قربانی بکنه اما اعراب که از سنت شدن این واقعه می ترسند به عبدالمطلب میگه که 10 شتر قربانی کن. دقیقاً نمیدونم چه اتفاقی میفته ولی این 10تا میشه 20تا ، 30تا و ... تا میرسه به 100 تا. از اون به بعد دیه ی یک آدم رو 100 شتر میذارن که ظاهراً این حکم مورد تأیید اسلام هم هست.
دور طواف کعبه نزد قریش تعداد مشخصی نداشت، عبدالمطلب دستور داد هفت مرتبه دور کعبه بگردند.خدا نیز در قرآن همین حکم را قرار داد.
یا مثلاً مسائلی درباره ی جن و پری !!؟؟
که البته می دونم این خودش یک بحث مجزا رو می طلبه !
ممنون میشم اگر مثل سوالات گذشته پاسخ بدید :Gol:

با سلام

نقل قول:
اما در مورد مثلاً این مسأله بالاخره باید یک دلیلی باشد تا نوع بشر برای انجام آن کار متقاعد شود ؟ بنده هنوز هم تصور می کنم که این حکم مربوط به زمان های گذشته است !!

دوست عزیز. اولاً هیچ احتیاجی به دلیل نیست. کسی که به قرآن مؤمن باشد، و آن را کلام خداوند و دستور و حکم خداوند بداند، مو به مو آن را انجام می دهد، فقط و فقط به خاطر اینکه دستور خداوند را انجام داده باشد. دوماً، حکومت اسلامی مردم را به زور مجبور نکرده بیایند و صحنه مجازات را ببینند. هر کس نمی خواهد ببیند می تواند از آنجا برود یا چشمانش را ببندد. حضور چند مأمور نیروی انتظامی در محل اجرای حکم، دستور قرآن را به اجرا می رساند. سوماً، یعنی چه که شما هنوز فکر می کنید این حکم مربوط به زمانهای گذشته است؟؟؟ مگر آیات متعدد قرآن نیاوردیم که قرآن کلام خداست، و برای همه زمانهاست؟ مگر اینکه بخواهید ادعا کنید قرآن تحریف شده است، یا اینکه در قرآن مطالب کذبی وجود دارد! که در این صورت مصداق این آیه می شوید (سوره 2):

ثُمَّ أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِیقًا مِنْکُمْ مِنْ دِیارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَیهِمْ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِنْ یأْتُوکُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیکُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ یفْعَلُ ذَلِکَ مِنْکُمْ إِلَّا خِزْی فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَیوْمَ الْقِیامَةِ یرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (85)

اما این شما هستید که یکدیگر را می‌کشید و جمعی از خودتان را از سرزمینشان بیرون می‌کنید؛ و در این گناه و تجاوز، به یکدیگر کمک می‌نمایید؛ در حالی که اگر بعضی از آنها به صورت اسیران نزد شما آیند، فدیه می‌دهید و آنان را آزاد می‌سازید! با اینکه بیرون ساختن آنان بر شما حرام بود. آیا به بعضی از دستورات کتاب آسمانی ایمان می‌آورید، و به بعضی کافر می‌شوید؟! برای کسی از شما که این عمل (تبعیض در میان احکام و قوانین الهی) را انجام دهد، جز رسوایی در این جهان، چیزی نخواهد بود، و روز رستاخیز به شدیدترین عذابها گرفتار می‌شوند. و خداوند از آنچه انجام می‌دهید غافل نیست. (85)

نقل قول:

اما درباره ی پیامبرانی که گفتید ، باید عرض کنم که شما پیامبرانی را که ذکر کردید همه پیامبرانی بودند برای مقدمه ی ارائه ی دین به مردم و باید به گونه ای حساب محمد (ص) را از سایر پیامبران جدا کرد.

سوره 2:

آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ (285)

پيامبر [خدا] بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ايمان آورده است، و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگانش ايمان آورده‏اند [و گفتند:] «ميان هيچ يك از فرستادگانش فرق نمى‏گذاريم» و گفتند: «شنيديم و گردن نهاديم، پروردگارا، آمرزش تو را [خواستاريم‏] و فرجام به سوى تو است.» (285)

حضرت محمد (ص) خاتم انبیاء است، ولی همه پیامبران از جانب یک خدا آمده اند. فرق حضرت محمد (ص) این است که او دین مردم را کامل می کند. کتابی کامل و برای همه زمانها می آورد. حالا شما بعد از 1400 سال قصد دستکاری در حکم صریح قرآن را دارید. این یعنی چی؟ خودتان بگویید.

نقل قول:
حضرت عیسی کی گفت کتابش برای همه ی زمان هاست ؟ اما قرآن ما مربوط به تمام زمان هاست (به جز برخی موارد فقهی) !

دلیل شما بر این ادعا چیست؟ این ادعا با آیات قرآن تناقض آشکار دارد (که به معنی تکذیب بعضی از آیات قرآن است که پیشتر به آن اشاره شد.)

نقل قول:
اول از همه باید عرض کنم که بنده نه مدافع دکتر سروش هستم، نه شخص دیگری !
من از کتاب ها و مقالات و نامه های دکتر سروش و مرحوم آیت الله منتظری گرفته تا نوشته ها و سخنرانی های شهید مطهری تا کتاب های آیت الله مصباح یزدی تا حتی حرف های اشخاصی که ضداسلام هستند و ضد اسلام حرف می زنند را خوانده و گوش داده ام ! هیچ گاه بر اساس این که فلان نوشته یا گفته مال فلان شخص است، آن را تأیید نمی کنم. گفتم که مثلاً هم سخنرانی از آیت الله منتظری گوش داده ام هم از آیت الله مصباح یزدی. با دو دیدگاه بسیار متفاوت سیاسی. این را می گویم به خاطر اینکه فکر نکنید من مدافع دکتر سروش هستم و برای این که به شما بگویم که دکتر سروش به پیامبر اسلام هجوم نبرده بلکه به نظر خود ایشان قصد در نمایش بهتر اسلام داشته است. پس لطفاً اینقدر نسبت به یک شخصیت تندخو نباشید

اصلاً مهم نیست کی چی گفته. مهم تناقض آشکار با قرآن کریم است.

نقل قول:
اولاً که حرف شما در رابطه با اینکه پیامبر نترسیده را کاملاً رد می کنم.

حتی اگر پیامبر ترسیده باشد، این ترس می تواند ترس از عظمت خداوند باشد که خداوند بارها در قرآن به آن اشاره کرده و مردم را به ترس از خودش فرا خوانده. البته پاسخ شما را دوستمان دادند. استدلالی که کردید نظر شما را تأیید نمی کند.

نقل قول:

در صورتی که همانطور که از گفته های آقای جوادی آملی پیداست بعد از وحی نخستین دیگر تا ابد ترس از موسی رخت بر بست ! پس این ترس و رفع آن نمی تواند علتی بر بودن آن سیر پیامبر تر شدن باشد ! چرا که با این توصیف ناقض آن نیز هست !

با تشکر فراوان
یا حق

ویرایش: هنگامی که این پست را فرستادم، متوجه دو پست آخر شما نشدم. در پستی جداگانه به آنها می پردازم. البته پاسخ بعضی از قسمتهای آن در همین پست موجود است:

نقل قول:

شما نگاه کنید دوستان من معتقدم که برخی از دستوراتی که در قرآن آمده برگرفته از آداب اعراب آن زمان هست و قاعدتاً نمی تونه برای تمامی زمان ها باشه !

با سلام و عرض ادب :Gol:

نقل قول:
البته اگر بخوای بگی که مثلاً تو یک دیدار عبدالمطلب با یک عالم یهودی این نکته گفته شده باید بگم که واقعاً برای من سخته که بر اساس یک واقعه ی تاریخی غیرموثق اون هم در زمانی که اصلاً کسی سواد نداشته (خیلی کم) یک اعتقادی پیدا کنم !

نقل قول:
ظاهراً در میان اعراب رسم بر این بوده که کسی که گنجی یا غنیمتی یا چیزی پیدا می کرده یک پنجمش رو صدقه می داده و در قرآن هم این رسم تأیید شده و قاعده ی خمس از اون بیرون اومده !
نقل قول:

عبدالمطلب پدر بزرگ پیامبر (ص) هنگامی که خدا بهش 10 فرزند میده طبق عهدش میخواد عبدالله پدر پیامبر رو قربانی بکنه اما اعراب که از سنت شدن این واقعه می ترسند به عبدالمطلب میگه که 10 شتر قربانی کن. دقیقاً نمیدونم چه اتفاقی میفته ولی این 10تا میشه 20تا ، 30تا و ... تا میرسه به 100 تا. از اون به بعد دیه ی یک آدم رو 100 شتر میذارن که ظاهراً این حکم مورد تأیید اسلام هم هست.
دور طواف کعبه نزد قریش تعداد مشخصی نداشت، عبدالمطلب دستور داد هفت مرتبه دور کعبه بگردند.خدا نیز در قرآن همین حکم را قرار داد.

فکر نمی کنید اینها مصادیق همان وقایع تاریخی غیر موثق است که به آنها اعتقادی ندارید؟ :Gig:به هر حال حتی اگر این موضوع صحت داشته باشد مجوزی برای دستکاری احکام قرآن نمی شود. چون طبق خود قرآن، قرآن کلام و حکم خداست. اگر خداوند حکمی را صحیح بداند، خود به آن دستور می دهد. مگر اطاعت از آداب صحیح اعراب که مورد تأیید خداوند است، خطاست؟

این را در نظر داشته باشید که زنده به گور کردن دختران هم جزو آداب اعراب بود. تغییراتی که قرآن و اسلام در آداب اعراب ایجاد کرد خیلی بیشتر از آن است که بخواهیم قرآن را تحت سلطه آداب اعراب بدانیم.

به هر حال، قیمت دیه، تعداد طواف، و غیره، (به طور مستقیم) در قرآن نیامده. بلکه برگرفته از سنت پیامبر است. گفتم به طور مستقیم، چون جایی شنیدم کلمه طواف و مشتقات آن هفت بار در قرآن آمده. طبق خود قرآن، علم همه چیز در قرآن هست، پس تمام احکام اسلام در قرآن موجود است، ولی به طور غیر مستقیم.

خلاصه اینکه هیچ جور و با هیچ توجیهی نمی توان در قرآن و احکام صریح اسلام دست برد. خود قرآن به اطاعت از رسول (ص) فرمان می دهد. به همین دلیل، سنت پیامبر هم که دارای سند معتبر است، لازم الاجراست.

هرکس که قرآن را محدود به زمان کند (شده نوک سوزنی از آن را)، کامل بودن قرآن را زیر سؤال برده، و با این کار آیاتی چند از قرآن را تکذیب و انکار کرده است. پس باز هم تأکید می کنم، دنبال چنین افرادی نروید که دنیا و آخرتتان را به باد فنا می دهند.

با تشکر فراوان
یا حق

سلام احسان عزیز

در حال حاضر فرصت برای نوشتن ندارم ، منتها شما مشخص کنید که کدوم مسائل براتون حل شده ( البته اگه شده ) بعد رو بقیه موارد زووم میکنیم ، در ضمن حتماً بهتون میگم پیامبر از کجاس میدونسته پیامبره !!!!

با تشکر

celyanic;46058 نوشت:
سلام احسان عزیز

در حال حاضر فرصت برای نوشتن ندارم ، منتها شما مشخص کنید که کدوم مسائل براتون حل شده ( البته اگه شده ) بعد رو بقیه موارد زووم میکنیم ، در ضمن حتماً بهتون میگم پیامبر از کجاس میدونسته پیامبره !!!!

با تشکر



علیک سلام.

شبهه ی سوره ی حمد + شبهه ی آیه ی 2 سوره ی مبارکه ی نور برای من حل شد !!
در مورد سوره ی حمد متوجه شدم که وقتی از زبان متکلم مع الغیر حرف میزنه پس نمیتونه سخن پیامبر باشه !
در مورد آیه ی 2 سوره ی نور هم دوست خوبمون "بینام" گفتن که |||حضور چند مأمور نیروی انتظامی در محل اجرای حکم، دستور قرآن را به اجرا می رساند.||| که فکر می کنم بهترین پاسخی بود که انتظارش را داشتم !
سوالی که مورد بحث من هست رو تو پست بعدی مطرح می کنم :hamdel:

نقل قول:
فکر نمی کنید اینها مصادیق همان وقایع تاریخی غیر موثق است که به آنها اعتقادی ندارید؟


1- ببینید رسم مثلاً صدقه دادن خمس مال یک اتفاق نیست، یک رسم بوده که سال ها میان اعراب رایج بوده پس چیزی هست که میشه بهش اعتماد داشت ! بالاخره در طول سالیان دراز قطعاً این رسم برای مسافران و تاجران و غریبان و هر کسی که مدتی در میان اعراب زندگی می کرده اثبات شده است.
2- یا مثلاً جریان قربانی کردن عبدالله پدر پیامبر (ص) اتفاق اصلاً ساده ای نیست که نشه بهش اعتماد کرد! این جریان به قدری بزرگ بوده که بزرگان مکه اومدن پیش عبدالمطلب و ازش درخواست کردن این کار رو نکن و فکر می کنم هر کسی که اندک اعتمادی به تاریخ داشته باشه این حرف براش قابل قبول هست !
3- اما اینکه مثلاً در یک جمعی یک عالم یهودی یا مسیحی به عبدالمطلب گفته باشد که نوه ات پیامبر می شود و ... فکر نمی کنم زیاد بتوان به آن اعتماد کرد !

هر چند که بحث من چیز دیگری است و شما اگر دلیل و منبع موثقی دارید در مورد سوم می توانید من را متقاعد کنید !
اما کلاً سوال من در این بحث چیز دیگری است :
گفتم که شیعیان و چه بسا کل مسلمانان یکی از دلایل جاودانگی و اعجاز قران را عدم تأثیرپذیری از فرهنگ زمانه می دانند، در حالی که با توجه با حداقل موارد 1 و 2 می توان متوجه شد که قرآن از آداب اعراب تأثیرپذیری داشته. حال کاری ندارم که این آداب خوب بوده یا بد؟ فقط می خواهم بگویم تأثیرپذیری قرآن از آداب اعراب مساوی است با عدم انزال مستقیم از سوی خد به این معنی که برای تمامی زمان ها و مکان ها نبوده. اگر اینطور بوده که دین اسلام دین همگانی و برای همه ی زمان هاست پس چرا این احکام مثلاً ابداع نشده باشد تا به کسی بر نخورد و شبهه ای پیش نیاید ؟

با عرض سلام :Gol:

نقل قول:
گفتم که شیعیان و چه بسا کل مسلمانان یکی از دلایل جاودانگی و اعجاز قران را عدم تأثیرپذیری از فرهنگ زمانه می دانند، در حالی که با توجه با حداقل موارد 1 و 2 می توان متوجه شد که قرآن از آداب اعراب تأثیرپذیری داشته. حال کاری ندارم که این آداب خوب بوده یا بد؟ فقط می خواهم بگویم تأثیرپذیری قرآن از آداب اعراب مساوی است با عدم انزال مستقیم از سوی خد به این معنی که برای تمامی زمان ها و مکان ها نبوده. اگر اینطور بوده که دین اسلام دین همگانی و برای همه ی زمان هاست پس چرا این احکام مثلاً ابداع نشده باشد تا به کسی بر نخورد و شبهه ای پیش نیاید ؟

کی گفته قرآن از آداب اعراب تأثیرپذیری کرده. قبلاً هم گفتم، خداوند حق دارد رسمی را که درست است تأیید کند. قرآن آدابی را که به آن اشاره کردید تأیید کرده، نه این که آداب، قرآن را تعیین کرده باشند. البته همانطور که گفتم، آدابی که به آن اشاره کردید، اصلاً (به طور مسقیم) در قرآن نیامده اند. لطفاً به این نکته توجه کنید. در ضمن بنده نفهمیدم که چه طور این موضوع مساوی با عدم انزال مستقیم قرآن از سوی خداوند، و عدم تعلق قرآن به همه زمانها و مکانهاست. مگر هفت دور چرخیدن به دور کعبه، با گذشت زمان تغییر می کند؟

خداوند بندگان را می آزماید، و خود خداوند در قرآن فرموده قرآن به نفع مؤمنین و به ضرر ظالمین است (سوره 17):

وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إَلاَّ خَسَارًا (82)
و ما آنچه را براى مؤمنان مايه درمان و رحمت است از قرآن نازل مى‏كنيم، و [لى‏] ستمگران را جز زيان نمى‏افزايد. (82)

اگر کسی قرآن را کلام خداوند بداند و مؤمن باشد، همین که قرآن خودش را متعلق به همه زمانها و مکانها بداند، کافی است و نیازی به دلیل دیگری برای آن نیست. اگر هم کسی به قرآن مؤمن نباشد، و حقیقت جو هم نباشد، بلکه بهانه جو باشد تا توجیهی برای عدم ایمان خودش بیابید، هیچ چیز او را قانع نخواهد کرد، و او در هر چیزی شبهه تراشی می کند.

به همین دلیل، شما خیلی نگران شبهه افکنان و کسانی که به آنها بر می خورد نباشید. از قدیم گفتند خلایق هرچه لایق. همین که شما خودتان را متقاعد کنید کافی است. :Gol:

با تشکر فراوان
یا حق

ehsan24;46120 نوشت:
اما کلاً سوال من در این بحث چیز دیگری است :
گفتم که شیعیان و چه بسا کل مسلمانان یکی از دلایل جاودانگی و اعجاز قران را عدم تأثیرپذیری از فرهنگ زمانه می دانند، در حالی که با توجه با حداقل موارد 1 و 2 می توان متوجه شد که قرآن از آداب اعراب تأثیرپذیری داشته. حال کاری ندارم که این آداب خوب بوده یا بد؟ فقط می خواهم بگویم تأثیرپذیری قرآن از آداب اعراب مساوی است با عدم انزال مستقیم از سوی خد به این معنی که برای تمامی زمان ها و مکان ها نبوده. اگر اینطور بوده که دین اسلام دین همگانی و برای همه ی زمان هاست پس چرا این احکام مثلاً ابداع نشده باشد تا به کسی بر نخورد و شبهه ای پیش نیاید ؟


اکثر این رسم‌ها، مثل سلام کردن، حج و طواف و قربانی و موارد دیگر که در پیش از اسلام بوده و در اسلام نیز تأیید شده، منشأ این رسومات دین حنیف حضرت ابراهیم بوده که اسماعیل علیه‌السلام این دین و رسومات را وارد شبه جزیره عربستان کرده بود، نه رسم و رسومات بی‌پایه و اساس اعراب جاهلی.

باسمه تعالی
با سلام به احسان عزیز
خداوند متعال در قرآن می فرماید:بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الر كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِير
قرآن،كتابى است كه تمام آياتش متقن و مستحكم است" (كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ).
سپس شرح و تفصيل و بيان تمام نيازمنديهاى انسان در زمينه زندگى فردى و اجتماعى مادى و معنوى، در آن بيان شده است" (ثُمَّ فُصِّلَتْ).
اين كتاب بزرگ با اين ويژگى از سوى چه كسى نازل شده است؟" از نزد خدايى كه هم حكيم است و هم آگاه" (مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ).
به مقتضاى حكيم بودنش آيات قرآن را محكم، و به مقتضاى خبير و آگاه بودنش آيات قرآن را در بخشهاى گوناگون، طبق نيازهاى انسان بيان داشته است، چرا كه تا كسى از تمام جزئيات نيازهاى روحى و جسمى انسان با خبر نباشد نمى‏تواند دستورات شايسته تكامل آفرينى صادر كند.
با این حساب خدایی که بر همه چیز آگاه است و جز به مصلحت حکم نمی کند چگونه میشود از نکته ای که مخلوق او فهمیده غافل باشد و حکمی صادر کند که فقط برای زمانی خاص مصلحت دارد و در زمانهای دیگر فاقد مصلحت است؟
تشکر
:Gol:

سعید;46184 نوشت:

باسمه تعالی
با سلام به احسان عزیز
خداوند متعال در قرآن می فرماید:بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الر كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِير
قرآن،كتابى است كه تمام آياتش متقن و مستحكم است" (كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ).
سپس شرح و تفصيل و بيان تمام نيازمنديهاى انسان در زمينه زندگى فردى و اجتماعى مادى و معنوى، در آن بيان شده است" (ثُمَّ فُصِّلَتْ).
اين كتاب بزرگ با اين ويژگى از سوى چه كسى نازل شده است؟" از نزد خدايى كه هم حكيم است و هم آگاه" (مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ).
به مقتضاى حكيم بودنش آيات قرآن را محكم، و به مقتضاى خبير و آگاه بودنش آيات قرآن را در بخشهاى گوناگون، طبق نيازهاى انسان بيان داشته است، چرا كه تا كسى از تمام جزئيات نيازهاى روحى و جسمى انسان با خبر نباشد نمى‏تواند دستورات شايسته تكامل آفرينى صادر كند.
با این حساب خدایی که بر همه چیز آگاه است و جز به مصلحت حکم نمی کند چگونه میشود از نکته ای که مخلوق او فهمیده غافل باشد و حکمی صادر کند که فقط برای زمانی خاص مصلحت دارد و در زمانهای دیگر فاقد مصلحت است؟
تشکر

ضمن آرزوی نیکی و خوبی برای همه دوستان
همه پست ها را خوندم به نظرم نظرم به حرفهای آقای سعید بقیه رو هم شامل بشه تا حدودی...
خلاصه فرمایشات و استدلالهای شما چنین است :
گزاره اول: مطابق گزاره دوم (ذیل الذکر) اثبات شده که قران کامل ترین و جامع ترین کتاب آسمانی است و لذا به تصریح در آیات قران مذکور است که خداوند که در عالم غیب است بی نهایت بصیر و حکیم و علیم و ....هست.(اثبات خدا توسط قرآن)

گزاره دوم : مطابق گزاره اول(فوق) اثبات شده خداوند بی نهایت علیم و بصیر و حکیم هست لذا قرآن را که کامل ترین و جامع ترین کتاب زندگی است به رسول وحی کرده (اثبات قرآن توسط خدا)

بازم خلاصه اش کنم؟!!!
اول اثبات و توصیف خدا توسط قرآن
دوم اثبات و توسیف قرآن توسط خدا

بازم خلاصه؟!!!!!
از اولی به دومی میرسی
از دومی به اولی میرسی

مطمئنم واژه دور باطل واسه غالب جمع رفقا آشناست!!!!

بسمه تعالی
با سلام و تشکر

اثبات صفات خداوند متعال یک بحث عقلی است که روایات و آیات، براهین و ادله عقلی را به ما نشان می دهند همچون یک معلم که مسیر رسیدن به علم را برای ما نزدیکتر می کند. که نبود معلم رسیدن به علم را سخت و دشوار می کند نه اینکه رسیدن به علم دست نیافتنی باشد. لذا اثبات صفات خداوند متعال متوقف بر قرآن نیست تا بگویید دور لازم می آید.
تشکر:Gol:


با تشکر از دوستان و کارشناسان خوب که تا اینجا پاسخ های واقعاً قانع کننده ای دادند ! :Gol: خسته نباشید :Gol:

یک سوال دیگه:
سوره ی الطارق - آیات 5-7

فلینظر الانسان ممَّ خُلِقَ (5)
خُلِقَ مِن ماء دَافِق (6)
یخرج من بین الصُّلبِ و الترائِب (7)

این مبحث در مورد محل بار آمدن منی هست !
در ویکی پدیا اینگونه ترجمه شده است :
پس انسان بنگرد كه از چه آفريده شده‌است؛ از آبی جهيده آفريده شده‌است‏؛ كه از ميانهٔ پشت [ستون فقرات] و سينه‏‌ها [استخوان‌های سینه] بيرون آيد.
در حالی که علم امروز چیز دیگری بیان می کند !
خرم شاهی در این باره می گوید:
خرم‌شاهی با این توضیح نتیجه می‌گیرد: «باری اگر مترجم به لغت [لغت قرآن] وفادار باشد، ترائب را سینه‌ها یا استخوان‌های سینه ترجمه می‌کند. اما اگر به علم وفادار باشد، آن را به چیزی دیگر باید ترجمه کند.»
می خواستم ترجمه ی دقیق و واژه به واژه ی این آیه را بدانم ! :Cheshmak:
متشکرم :hamdel:

بسمه تعالی
با سلام و تشکر از احسان عزیز
كلمه" صلب" به معناى پشت، و كلمه" ترائب" جمع" تريبه" است كه به معناى استخوان سفيد است.
اكثريت قريب به اتفاق مفسران، ترائب را استخوانهاى سينه زن گفته‏اند يعنى ماء دافق از ميان صلب مرد و استخوانهاى سينه زن خارج مى‏شود ولى اين بسيار عجيب است چون مسأله دفق و جهيدن فقط در نطفه مرد است، تحقيقات علمى اثبات كرده كه نطفه زن پس از پنج روز از عادت ماهانه از تخمدان زن جدا شده و در لوله رحم قرار مى‏گيرد، اگر در اين مدت، مقاربت روى دهد نطفه مرد خودش را به نطفه زن مى‏رساند و مبدء فرزند مى‏شود پس ماء دافق در كجاى زن است؟! بايد منظور از صلب، استخوان محكم و از ترائب استخوانهاى نرم باشد، ناگفته نماند: مجراى منى از بيضه امتداد يافته و از مجراى معينى در امتداد كشاله ران به طرف داخل شكم می رود و به طرف مثانه كه در پشت استخوان عانه است بر مى‏گردد و در زير مثانه از ميان پروستات (غده‏اى است كه در محل خروج بول قرار دارد و مجراى ناقل منى از وسط آن عبور مى‏كند) رد شده، وارد مجراى بول مى‏شود، قسمتى از اين مجرى كه داخل شكم است، اطرافش حلقه استخوانى است كه در جلو، استخوان عانه و در طرفين و عقب، استخوان خاصره و در پشت، ستون مهره و استخوان خارجى مى‏باشد. على هذا مقصود از صلب، قسمت آخر ستون مهره و از ترائب استخوان ديگرى است كه منى از ميان آنها گذشته وارد مجراى ادرار مى‏شود، به عبارت ديگر منظور از ترائب استخوانهاى نرم است. تفسير أحسن الحديث، ج‏12، ص: 178

با تشکر:Gol:

با عرض سلام خدمت دوستان و همراهان همیشگی سایت.

ehsan24;56602 نوشت:
با تشکر از دوستان و کارشناسان خوب که تا اینجا پاسخ های واقعاً قانع کننده ای دادند ! خسته نباشید

جناب ehsan24 اگر از روند پاسخگویی طبق روال گذشته به صورت مختصر و مفید راضی هستید در ادامۀ تاپیک منتظر سوالات جدید شما هستیم ولی در صورت نیاز به بحث گسترده تر پیرامون سوال لطفا موضوع جدید ارسال بفرمائید تا اجمال موضوع حاضر با توجه به عام بودن عنوان خدشه دار نشه.

با تشکر مجدد:Gol:

حتماً .. چند سوال دیگه رو به زودی اینجا مطرح می کنم !
یه سوال کلی دیگه رو هم موضوع جدید ایجاد می کنم :Gol:

متشکرم از توجهتون :hamdel:

سعید;56479 نوشت:
بسمه تعالی
با سلام و تشکر

اثبات صفات خداوند متعال یک بحث عقلی است که روایات و آیات، براهین و ادله عقلی را به ما نشان می دهند همچون یک معلم که مسیر رسیدن به علم را برای ما نزدیکتر می کند. که نبود معلم رسیدن به علم را سخت و دشوار می کند نه اینکه رسیدن به علم دست نیافتنی باشد. لذا اثبات صفات خداوند متعال متوقف بر قرآن نیست تا بگویید دور لازم می آید.
تشکر:gol:



آقای سعید عزیز: 1. آنچه حقیر اشاره نمودم تنها به مطالب نوشته شده شما در آن پست بود . من ابتدا به ساکن قصد نداشتم بگویم که اثبات صفات خدا متوقف بر قرآن است. لااقل هر آنچه شما در آن پست نوشتید از قرآن بود که اینجانب با تلخیص موارد اشاره شده، در جایگاه استدلال عقلی عرض کردم که دور باطل است.. 2. اصالت را به استدلال عقلی می دهید یا استدلال از طریق نص قرآن. از گفته شما اصالت را به اثبات عقلی می دهید که قرآن صرفا در نقش راهنما و معلم و تسریع کننده می تواند نقش داشته باشد. پس اگر نقش اثباتی قرآن را حذف کنیم و نقش کمک دهنده یا همان معلم را به قرآن بدهیم آنگاه سوال دقیق این است که آیا بدون قرآن این استدلالهای عقلی امکانپذیر نیست؟ که فرموده اید می شود! و امکان پذیر است فقط بدون آن معلم (قرآن) دیرتر، یا سخت تر بدست می آید. 3. اشکال کار این است که در مواردی که نص قرآن با یک دست آورد علمی یا عقلی در تناقض است چه باید کرد؟

بسمه تعالی
با سلام و تشکر
نقل از manmehdiam : آنچه حقیر اشاره نمودم تنها به مطالب نوشته شده شما در آن پست بود . من ابتدا به ساکن قصد نداشتم بگویم که اثبات صفات خدا متوقف بر قرآن است. لااقل هر آنچه شما در آن پست نوشتید از قرآن بود که اینجانب با تلخیص موارد اشاره شده، در جایگاه استدلال عقلی عرض کردم که دور باطل است.
جنابmanmehdiam آنجه شما نگاشتید این بود:
اول اثبات و توصیف خدا توسط قرآن
دوم اثبات و توسیف قرآن توسط خدا

بازم خلاصه؟!!!!!
از اولی به دومی میرسی
از دومی به اولی میرسی

مطمئنم واژه دور باطل واسه غالب جمع رفقا آشناست!!!!


جواب:
اینکه گفته شده است دور باطل است معنایش این است که مثلا الف متوقف باشد بر ب و ب هم متوقف باشد بر الف که لازمه ی آن تناقض است و تناقض محال می باشد چون هم الف باید باشد و هم نباشد. اما آنچه شما گفتید اصلا دور نیست.چرا که اولی(
اثبات و توصیف خدا توسط قرآن:حکیم خبیر) متوقف بر دومی(اثبات و توصیف قرآن توسط خدا: کتاب احکمت آیاته) نیست یعنی اثبات و توصیف خدای متعال متوقف بر قرآن نیست.مثلا حکیم بودن خدای متعال را از تفکر در نظام آفرینش می توان اثبات کرد و متوقف بر قرآن نیست.
تشکر:Gol:


سعید;57288 نوشت:
اما آنچه شما گفتید اصلا دور نیست.چرا که اولی(اثبات و توصیف خدا توسط قرآن:حکیم خبیر) متوقف بر دومی(اثبات و توصیف قرآن توسط خدا: کتاب احکمت آیاته) نیست

البته منظور من اینگونه بود
گزاره الف: اثبات صفات خدا
گزاره ب :اثبات قرآن

موضوع بحث فعلا این نیست که آیا اثبات صفات خدا متوقف بر قرآن هست یا نیست که شما اصرار میکنید که ادله عقلی علاوه بر قرآن وجود دارد. تحریر محل نزاع اگر شود بحث بر سر این است که آیا قرآن کلام خداوند است یا کلام نبی.
شما در پست ابتدایی از قرآن چندین آیه نقل فرمودید که طی آن در قرآن آمده است که خداوند علیم و حکیم است و میفرمایید چون خداوند حکیم است پس قرآن کلام خداست
به دیگر سخن ، شما اینگونه استدلال کرده اید:
در کتاب قرآن تصریح شده است که قرآن کلام خداوند است.
روشن است که این استدلال غلط است
مشکل اینجاست که از کجا بدانیم قرآن کلام آن خداوند علیم و حکیم است و نه سخن نبی
توضیح بیشتر مثلا اگر من یک کتابی بنویسم و در آن قید کنم که این کتاب کلام خداوند حکیم است. شما نتیجه میگیرید که کتاب کلام خداوند بوده؟؟

بسمه تعالی
با سلام و تشکر

آنچه بنده نوشتم این است:
خداوند متعال در قرآن می فرماید:بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الر كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِير

قرآن،كتابى است كه تمام آياتش متقن و مستحكم است" (كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ).
سپس شرح و تفصيل و بيان تمام نيازمنديهاى انسان در زمينه زندگى فردى و اجتماعى مادى و معنوى، در آن بيان شده است" (ثُمَّ فُصِّلَتْ).
اين كتاب بزرگ با اين ويژگى از سوى چه كسى نازل شده است؟" از نزد خدايى كه هم حكيم است و هم آگاه" (مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ).
به مقتضاى حكيم بودنش آيات قرآن را محكم، و به مقتضاى خبير و آگاه بودنش آيات قرآن را در بخشهاى گوناگون، طبق نيازهاى انسان بيان داشته است، چرا كه تا كسى از تمام جزئيات نيازهاى روحى و جسمى انسان با خبر نباشد نمی‏تواند دستورات شايسته تكامل آفرينى صادر كند.
با این حساب خدایی که بر همه چیز آگاه است و جز به مصلحت حکم نمی کند چگونه میشود از نکته ای که مخلوق او فهمیده غافل باشد و حکمی صادر کند که فقط برای زمانی خاص مصلحت دارد و در زمانهای دیگر فاقد مصلحت است؟
همانطور که می بینیدبنده در این نوشته در صدد بیان این مطلب که «چون خدا حکیم است پس قرآن کلام خداست» نبودم.
اما اگر سوال شما این است که از کجا معلوم قرآن کلام خداست نه بشر این بحث دیگری است.
قرآن به دلیل آیات تحدی و امی بودن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
کلام بشر نیست چرا که اگر کلام بشر بود دیگر تحدی و مبارزه طلبی برای آوردن مثل سوره یا سوره هایی از آن معنا نداشت و همچنین کسی که سواد نوشتن ندارد چگونه می تواند کلامی این چنین بیاورد که قرآن در این باره می فرماید:(وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ)
عادت و كار تو آن نبود كه كتابى بخوانى و يا با دستت بنويسى (نه اينكه قدرت نداشتى) و گرنه اهل باطل شك كرده و مى‏گفتند: اين كتاب ساخته دست تو و جمع آورى شده از گفتارها و قصص گذشتگان است.
چگونه می‏توان باور كرد، شخصى درس نخوانده و استاد و مكتب نديده با نيروى خودش كتابى بياورد و از همه جهان بشريت دعوت به مقابله كند و همگان از آوردن مثل آن عاجز شوند؟
آيا اين دليل بر آن نيست كه نيروى او از قدرت بی‏پايان پروردگار مدد مى‏گيرد؟ و كتاب او وحى آسمانى است كه از ناحيه خدای متعال بر پیامبرصلی الله علیه و آله القاء شده است.
تشکر:Gol:

موضوع قفل شده است