فتوحات خلیفه

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فتوحات خلیفه

چند روز پیش اینجا از قول یکی از آقایون اهل سنت خوندم که که اسلام ما ایرانیان زیر منت جناب عمر بن خطاب است و ایشان ایران تنها یکی از فتوحات ایشان است و خلاصه حسابی مباهات میکردن ..
برام سوال شد و رفتم از اهلش پرسیدم . آقایون مطلب زیر رو بخونند و بعد بگن که آیا باز هم دلشون میخواد به فتوحات جناب خلیفه مباهات کنند یا نه :

در پاسخ بايد گفت : بلي ما نيز اين را قبول داريم که اين خليفه دوم جناب عمر بن الخطاب بود که ايران و... را فتح کرد ؛ اما متأسفانه همين فتوحاتي که اين همه اهل سنت به آن بها مي دهند و مباهات مي کنند ، يکي از بدعت هاي است که ايشان وارد دين مبين اسلام کرد و ديني را که خداوند دين رحمت ، عطوفت ، دوستي و مهرباني ، و پيامبرش را رحمت اللعالمين معرفي مي کند ، عمر بن الخطاب اين دين را دين شمشير و سر نيزه ، و خليفه رسول خدا را انسان خونريز و خونخوار معرفي کرد .
خداوند در قرآّن کريم مي فرمايد :
وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ . الانبياء / 107 .
به جرأت مي توان گفت که همين فتوحات ، يکي از موانعي بود که سرعت پيشرفت اسلام را در سراسر جهان گرفت ؛ زيرا جناب عمر بن الخطاب و فرماندهان او در اين جنگ‌ها جناياتي را مرتكب شدند كه مردم را از دين اسلام منزجر و متنفر كرد . عمر تنها كاري كه كرد سر زمين‌هاي مردم را فتح كرد ؛ اما قلوب مردم را از دين اسلام منزجر كرد . و هنوز که هنوز است ، غير مسلمان ، دين مبين اسلام را دين شمشير و مسلمان را خونريز و خونخوار مي شناسند .
توضيح مطلب :
بدون شك تمامي جنگ‌هاي رسول خدا با مشركان ، يهوديان و ... به اين دليل بوده است كه آن‌ها يا به محدودۀ اسلام تجاوز كرده بودند و يا عهد و پيماني را که ميان رسول خدا و آن ها بسته شده بود ، نقض مي کردند .
به عبارت ديگر : رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم براي مسلمان كردن ديگران هيچ گاه با آن ها نجنگيد و خون کسي را نريخت . هيچ‌گاه پيامبر اسلام شروع كنندۀ جنگ نبوده است . منطق پيامبر ، منطق دعوت به مهرباني و گفتگو بود . او وظيفه داشت دين اسلام و قوانين آن را به مردم ابلاغ كند ؛ اما وظيفه نداشت كه مردم را به زور شمشير و سر نيزه مسلمان کند . خداوند در آيات فراواني از قرآن کريم اين مطلب را بيان کرده است ؛ از جمله :
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ الْمُبِينُ . النحل / 82 .
قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ . النور / 54 .
وَإِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ . العنكبوت / 18 .
وَمَا عَلَيْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ . يس / 17 .
فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ . الشوري / 48 .
مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ . المائده / 99 .
فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ . النحل / 35 .
و... .
اما عمر بن الخطاب چه كرد ؟ :
الف : جنگ ذات العيون :
در جنگ فتح الانبار ، خالد بن وليد ، از فرماندهان عمر بن الخطاب به تير اندازان خود دستور داد كه چشمان مردم را هدف بگيرند و آنان در آن روز هزار نفر را كور كردند ؛ تا حدي كه اين جنگ به جنگ «ذات العيون» معروف گشت .
ابن اثير در الكامل مي‌نويسد :
ذكر فتح الأنبار ثم سار خالد على تعبيته إلى الأنبار ، وأنما سمي الأنبار لأن أهراء الطعام كانت بها أنابير ، وعلى مقدمته الأقرع بن حابس . فلما بلغها أطاف بها ، وأنشب القتال ، وكان قليل الصبر عنه وتقدم إلى رماله أن يقصدوا عيونهم فرموا رشقا واحدا ، ثم تابعوا فأصابوا ألف عين ، فسميت تلك الوقعة ذات العيون .
الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 2 ، ص 394 .
وقتي كه شهر انبار فتحشد ، خالد مأمور سر و سامان دادن به آن شهر شد ( اين شهر از آن جهت انبار ناميده مي‌شد كه محل ذخيره مواد غذائي بود ) ولي پيشاپيش لشكريان ولي شخصي بود به نام اقرع بن جابس كه مجرد رسيدن به شهر ، اطراف آن را محاصره كرد و آتش جنگ را شعله‌ور ساخت . او مردي كم صبر بود ، تير اندازان را جلوي لشكر گذاشت و دستور داد تا چشم‌هاي مردم را هدف بگيرند و خود او نيز اولين تير را رها كرد و آنان به دنبال او چشم‌ها را مورد هدف قرار دادند كه حدود هزار چشم هدف تير قرار گرفت . از اين رو ، اين واقع «ذات العيون » نام گرفت .
و ابن كثير در البداية و النهاية مي‌گويد :
فتح خالد للأنبار ، وتسمى هذه الغزوات ذات العيون ركب خالد في جيوشه فسار حتى انتهى إلى الأنبار وعليها رجل من أعقل الفرس وأسودهم في أنفسهم ، يقال له شيرزاذ ، فأحاط بها خالد وعليها خندق وحوله أعراب من قومهم على دينهم ، واجتمع معهم أهل أرضهم ، فمانعوا خالدا أن يصل إلى الخندق فضرب معهم رأسا ، ولما تواجه الفريقان أمر خالد أصحابه فرشقوهم بالنبال حتى فقأوا منهم ألف عين ، فتصايح الناس ، ذهبت عيون أهل الأنبار ، وسميت هذه الغزوة ذات العيون .
البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 6 ، ص 384 .
خالد ، شهر انبار را فتح كرد و اين‌جنگ‌ها «ذات العيون» ناميده شد . خالد سوار بر مركب خود به انتهاي شهر رفت و مردي از عاقل‌هاي فارس به نام «شيرزاد» همراه او بود . خالد شهر را محاصره كرد ؛ ولي مردم در اطراف شهر خندق ايجاد كرده بودند . مردان عرب زباني اطراف خندق جمع شده بودند كه به همراه صاحبان زمين‌ها مانع از نفوذ لشكر به داخل شهر شدند ، دستور داد سر يك نفر از آنان را جدا كنند . سپس خالد دستور داد كه با تير مردم را هدف قرار دهند تا اين كه چشم هزاران نفر از آنان كور شود . فرياد و نالۀ مردم سراسر آن‌جا را فرا گرفت كه چشم‌هاي مردمان كور شد و لذا اين جنگ را «ذات العيون» ناميدند .
سؤال ما از دوستان اهل سنت اين است که : خداوند در كجاي قرآن گفته است كه اگر كسي اسلام را قبول نكرد ، چشمانش را کور کنيد ؟! آيا چنين اعمالي در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم سابقه داشت يا از بدعت‌هاي عمر بوده است ؟

جنگ طالقان :
در اين جنگ ، فرماندهان به ظاهر مسلمان ، چنان جنايتي را مرتكب شدند كه در طول تاريخ سابقه نداشته است ؛ حتي چنگيز و اسكندر هم چنين جناياتي را مرتكب نشده‌اند .
ابن اثير در الكامل مي‌نويسد :
كتب قتيبة إلى نيسابور وغيرها من البلاد ليقدم عليه الجنود فقدموا قبل أوانهم نحو الطالقان وكان ملكها قد خلع وطابق نيزك على الخلع فأتاه قتيبة فأوقع باهل الطالقان فقتل من أهلها مقتلة عظيمة وصلب منهم سماطين أربعة فراسخ في نظام واحد .
الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 4 ، ص 545 .
قتيبه از فرماندهان نظامي به نيشابور و شهر‌هاي ديگر نامه نوشت كه به لشكر او بپيوندند و آنان قبل از رسيدن او به طالقان به او پيوستند . نيزك ( يك زا غلام‌هاي حاكم طالقان ) اقدام به خلع قدرت حاكم كرده بود . وقتي كه قتيبه به آن‌جا رسيد با مردم درگير شد و حمام خون به راه انداخت و انبوهي از مردم را به قتل رساند و صفي از مردم را به طول چهار فرسخ به دار آويخت .
چهل فرسخ مردم را را به صف كردند و همۀ آن‌ها را اعدام كردند !!! جل الخالق ! عجب جنايتي !! حالا خودتان ماشين حساب به دست بگيريد و حساب كنيد كه چند نفر در اين روز كشته شده است ؟
هر فرسخي تقريبا 6 كيلومتر ، هر كيلومتري ، هزار متر . اگر در هر متر دو نفر ايستاده باشند ، چند نفر كشته شده است ؟
آيا در زمان پيامبر ، چنين كشتاري سابقه داشته است ، يا از بدعت‌هاي عمر بوده است ؟
ج : جنگ گرگان :
در اين جنگ هم جنايت عظيمي اتفاق افتاد . غير مسلمان ، از فرمانده به ظاهر مسلمان درخواست كردند كه ما درهاي شهر را بر روي شما مي‌گشاييم ، به شرطي كه حتي يك نفر از ما كشته نشود ؛ اما لشكريان خليفه چه كردند ؟ بلي ، همه را كشتند جز يک نفر و گفتند كه ما گفته بوديم كه يك نفر از شما را نمي‌كشيم .!!!
ابن اثير در الكامل مي‌گويد :
فأتي جرجان فصالحوه على مائتي ألف ثم أتي طميسة وهي كلها من طبرستان متاخمة جرجان وهي مدينة على ساحل البحر فقاتله أهلها فصلي صلاة الخوف أعلمه حذيفة كيفيتها وهم يقتتلون وضرب سعيد يومئذ رجلا بالسيف على حبل عاتقه فخرج السيف من تحت مرفقه وحاصرهم فسألوا الأمان فأعطاهم على أن لا يقتل منهم رجلا واحدا ففتحوا الحصن فقتلوا أجمعين إلا رجلا واحدا ففتحوا الحصن وحوي ما في الحصن .
الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 3 ، ص 110 .
به گرگان وارد شدند و با گرفتن 200 هزار دينار با آنان مصالحه كردند . سپس به اطرافه طميسه كه شهري در كنار ساحل دريا و بعد از گرگان واقع و جزو مازندران بود ، رفتند . با مردم آن‌جا جنگ كردند . نماز خوف كه حذيفه كه كيفيت خواندن آن را مي‌دانست خوانده شد و با آنان نيز به مقابله برخواستند و سعيد با شمشير بر سر مرديم كوبيد كه از زير بغل او درآمد و آنان را محاصره كردند . آنان درخواست امان كردند كه به آنان اين امان دده شد تا كسي از آنان را نكشند و لذا قلعه را باز كردند ؛ ولي آنان همه را كشتند به جز يك مرد . سپس آن‌چه كه در قلعه بود تصرف كردند .
جل الخالق !!! آن‌ها از فرمانده دين عطوفت و مهرباني ، امان خواسته بودند ، با چه مجوزي به آن‌ها امان دروغ داده شد ؟ با چه مجوزي عهد خود را شكستند ؟ ، با چه مجوزي همۀ آن‌ها را كشتيد ؟ اگر واقعاً مستحق قتل عام بودند ، با چه مجوزي آن يك نفر را باقي گذاشته شد ؟ !
آيا در زمان پيامبر چنين جنايتي سابقه داشته است ؟ پيامبر اسلام از بدترين دشمن خود ابوسفيان و از وحشي ( غلام هند جگر خوار ) قاتل عزيزترين كس خود گذشت و آن روز كه بر آن‌ها مسلط شد همه را ؛ از جمله معاويه را آزاد كرد ؛ اما مسلمانان چه كردند ؟!
آيا به چنين فتوحاتي مي توان مباهات کرد ؟ معاذ الله !
د : جنگ فلسطين :
در اين جنگ ، بازهم جنايت عظيم ديگري اتفاق افتاد كه حقيقتاً از كافر زنديق هم سر نمي‌زند ؛ چه رسد به كسي كه خود را خليفۀ خدا در روي زمين مي‌داند .
ابن اثير در الكامل نقل مي‌كند :
واستعمل مروان على فلسطين الرماحس بن عبد العزي الكناني فظفر بثابت وبعثه إلى مروان موثقا بعد شهرين فأمر به وبأولاده الثلاثة فقطعت أيديهم وأرجلهم وحملوا إلى دمشق فالقوا على باب المسجد ثم صلبهم على أبواب دمشق .
الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 5 ، ص 330 .
مروان ، رماحس بن عبد العزي الكنانيس را بر فلسطين گماشت و او بر ثابت پيروز گشت و بعد از دو ماه در حالي كه به زنجير بسته شده بود ، او را نزد مروان فرستاد ، دست‌ها و پاهاي او و سه فرزندش را قطع كرد و به دمشق فرستاد . در شهر دمشق آنان را در ورودي مسجد قرار دادند .
در كجاي قرآن گفته شده است كه بايد دست و پاي مردم را قطع كرد ؟! مگر نه اين است كه مثله کردن دشمن حرام است ؟!
آيا در زمان پيامبر چنين کشت و کشتاري سابقه داشته است ؟ بلي ، در جنگ احد ؛ آن‌هم توسط ابوسفيان و هند جگر خوار ، پدر و مادر معاويه ، نه توسط رسول خدا و مسلمانان .
هـ : تمام مردم شهر را كشتند :
ابن كثير در البداية و النهاية نقل مي‌كند :
ثم شد عبد الله وأصحابه ، وكبروا تكبيرة رجل واحد ، وحملوا على البلد فكبرت الاعراب من الناحية الأخرى ، فحار أهل البلد ، وأخذوا في الخروج من الأبواب التي تلي دجلة ، فتلقتهم إياد والنمر وتغلب ، فقتلوهم قتلا ذريعا ، وجاء عبد الله بن المعتم بأصحابه من الأبواب الاخر فقتل جميع أهل البلد عن بكرة أبيهم ، ولم يسلم إلا من أسلم من الاعراب من إياد وتغلب والنمر .
البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 7 ، ص 83 .
آن‌گاه عبد الله و اصحابش را محكم بست و همه يك صدا تكبير گفتند . آنان را به طرف شهر بردند . سپس اعراب از ناحيۀ ديگر شهر تكبير گفتند و مردم شهر در حيرت ماندند و راه فرار را از دهاي كه به طرف دجله بود در پيش گرفتند و با اياد و نمر و تغلب برخورد كردند و ا»ان را به شكلي فجيع كشتند . عبد الله بن معتم با يارانش از در ديگري وارد شد و همه اهل شهر را كشت و كسي از اعراب اياد ، تغلب و نمر سالم نماند ، مگر اين كه اسلام آورد .
كلاه خود را قاضي قرار بدهيد و قضاوت كنيد كه آيا چنين بي‌رحمي‌هاي از مسلمانان كه دينشان دين رحمت و پيامبرشان پيامبر رحمت است ، انتظار مي‌رود ؟
حال ببنيد كه عمر ، پيامبر اسلام را که خداوند او را رحمت اللعالمين معرف کرده بود، چگونه به جهانيان معرفي كرده است . تعجبي ندارد كه پاپ مي گويد : دين اسلام را دين شمشير است . شايد او هم اين روايات را ديده باشد ؟!
موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج

:Labkhand:

البته من از یکی از مفتیان شنیده بودم که میگفت ایرانیان باید سم اسب عمر را ببوسند که آنها را از جهالت نجات داد.

هندوها هم حتما باید سم اسب سلسله سلجوقیان تا نادرشاه را ببوسند که هردفعه که پول کم می آوردند به این کشور حمله میکردند و مردم را به زور مسلمان میکردند و چه کشتارها هم که نکردند.

اگر کسی نیت خیر داشته باشد و قصد ونیت هدایت میتواند کشور دیگران را بگیرد ولی قتل عام نکند اموالشان را به تاراج نبرد و نوامیس آنها را همانند نوامیس خود بداند

ولی اگر نیت چیز دیگری است پس اگر احترامی آن قوم برایش قائل نبودند چیز عیر طبیعی ای هم نبوده.

یا علیم بذات الصدور

:Gol:

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

باتشکر از دوست گرامی جناب ماه گرفته

اما دوست عزیز جناب بینا 88

bina88;44689 نوشت:
البته من از یکی از مفتیان شنیده بودم که میگفت ایرانیان باید سم اسب عمر را ببوسند که آنها را از جهالت نجات داد.

راستش منم این سخنرانی ایشون رو هم شنیده ام و هم دیده ام. فقط کاش من اونجا بودم و به ایشون می گفتم ای آقای وهابی!!! چرا مشرک میشی!!! یعنی چی سم اسب رو ببوسیم!!! اینها همه اش شرک است. برای چه باید سم اسب رو بوسید و ... .

آخه دوستان وهابی عزیز ما به بوسیدن ضریح و درهای حرم های ائمه اطهار علیهم السلام تهمت شرک می زنند!!!

التماس دعا - یاعلی

البته فکر کنم ایشون این حرفو از سر مخالفت با ما زدن وگرنه فکر نمیکنم وهابی بوده
به هرحال هیچکدوم از آقایون نیومدن که بگن آیا باز هم به فتوحات خلیفه مباهات میکنند یانه؟؟؟

امیرطاها;45048 نوشت:
به هرحال هیچکدوم از آقایون نیومدن که بگن آیا باز هم به فتوحات خلیفه مباهات میکنند یانه؟؟؟

سلام علیکم


در بین اهل تسنن این تفکر هست که هر حاکمی در بلاد مسامین حاکم شد باید طبق آیه اطیعوالله و اطیعوا الرسول و اولوالامر منکم باید مطیع بود روایاتی هم در این موضوع دارند.

این مطلب به این معنا نیست که آنها از ناحق دفاع می کنند این مطلب را عنایت کنید

در تشیع آن آیه معنا و تبصره ای دارد و آن تبصره بر حق بودن حاکم است.

این مطلب متاسفانه بهانه ای شده برای اختلاف که چون اشان معتقدند که باید حاکمین اسلامی را پذیرفت پس معتقد بر ظلمند در حالیکه اینچنین نیست در بین اهل تسنن من کسانی را میشناسم به شخصه که از خیلی از شیعه هائی که مدعی تشیعند شیعه ترند و ظلم ستیز و حق خواه.

آنها بر اساس اینکه به آیات الهی اعتقاد دارند به این مطلب آگاهند که چه حاکمی ظالم است و بر ناحق ولی در تعابیری که بر آنها روایت گردیده این مسئله مصلحت دانسته شده که در برابر حاکم مسلمان در حکومت اسلامی باید سکوت کرد تا کفر بر مسلمین حاکم نگردد.

حال اگر ما بیائیم به این دیگاه آنها وصله ظلم گرائی بچسبانیم مدام باید با خودی بجنگیم ولی چرا ؟

چرا باید مسلمین باهم عداوت پیدا کنند در موردی که نظراتشان متفاوت است؟


آیا دلایل عقلی نقلی غریزی و وحی ای ای وجود ندارد که این مطلب حل گردد؟

چرا وجود دارد ولی نه ما و نه آنها از راهش نرفتیم . این جراحتی است که روز به روز بدتر شد و وهابیت که یک غده سرطانی است و بهائیت که برادر حرامزاده اوست از این زخم و جراحت سر بدر آورد.

یابصیر

سلام به بینای عزیز
بله ما هم همچین حرفی نزدیم . چرای ما بر سر اصرار بر تمام رفتار های خلفا است

موضوع قفل شده است