داستان هايي از شأن نزول قرآن

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
داستان هايي از شأن نزول قرآن

قرآن:

قُلْ مَن كاَنَ عَدُوًّا لِّجِبرِْيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلىَ‏ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِّمَا بَينْ‏َ يَدَيْهِ وَ هُدًى وَ بُشْرَى‏ لِلْمُؤْمِنِين‏(97/بقره)


ترجمه:

(آنها مى‏گويند: «چون فرشته‏اى كه وحى را بر تو نازل مى‏كند، جبرئيل است، و ما با جبرئيل دشمن هستيم، به تو ايمان نمى‏آوريم!») بگو: «كسى كه دشمن جبرئيل باشد (در حقيقت دشمن خداست) چرا كه او به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل كرده است در حالى كه كتب آسمانى پيشين را تصديق مى‏كند و هدايت و بشارت است براى مؤمنان.» (97)

داستان:

مى گويند روزى ابن صوريا (يكى از بزرگان يهود) و عده اى از يهود فدك نزد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله آمدند و از وى سوالاتى كردند و نشانه هايى پرسيدند كه گواه نبوت و رسالت او بود، و پس از پاسخ هر يك ، صحت جواب را تصديق كردند. آخرين سوالشان اين بود كه ؛ فرشته اى كه وحى براى تو مى آورد، چه نام دارد؟ ابن صوريا اضافه كرد؛ اگر اين را هم درست پاسخ دهى ايمان مى آورم ! رسول اكرم صلى الله عليه و آله در پاسخ فرمود؛ نام او جبرييل است !
ابن صوريا با اين جواب را صحيح يافت ، گفت ؛ جبرييل دشمن ما است ،او هميشه دستور جهاد و سختى و مشكلات مى آورد، ولى ميكاييل هميشه دستور آسان مى آورد. اگر فرشته وحى ميكاييل بود، ما به تو ايمان مى آورديم .

قرآن:

يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقُولُواْ رَاعِنَا وَ قُولُواْ انظُرْنَا وَ اسْمَعُواْ وَ لِلْكَفِرِينَ عَذَابٌ أَلِيم‏(104/بقره)

ترجمه:

اى افراد باايمان! (هنگامى كه از پيغمبر تقاضاى مهلت براى درك آيات قرآن مى‏كنيد) نگوييد: «راعنا» بلكه بگوييد: «انظرنا». (زيرا كلمه اول، هم به معنى «ما را مهلت بده!»، و هم به معنى «ما را تحميق كن!» مى‏باشد و دستاويزى براى دشمنان است.) و (آنچه به شما دستور داده مى‏شود) بشنويد! و براى كافران (و استهزاكنندگان) عذاب دردناكى است.‏

داستان:

سوء استفاده از كلمات

ابن عباس نقل مى كند؛ هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله مشغول سخن گفتن و بيان آيات و احكام الهى بود، مسلمانان صدر اسلام از او مى خواستند كمى با حوصله سخن بگويد و به آنان مهلت دهد تا بتوانند مطالب حضرت را خوب درك كنند و همچنين خواسته هاى خود را به وى برسانند. براى اين درخواست از كلمه راعنا كه از ماده الرعى گرفته شده و به معنى مهلت دادن مى باشد، استفاده كردند، ولى يهود همين كلمه راعنا را از ماده ديگر؛ يعنى الرعونه به كار مى بردند كه به معنى كودنى و احمقى بود، به كار مى بردند. در اين جا براى يهود رستاخيزى بود تا از اين كلمه كه مسلمانان به معنى صحيحى بكار مى بردند، هنگام سخن گفتن با پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله استفاده كنند و معنى دومش را قصد نمايند.
آيه براى از سوء استفاده نازل شد و به مؤ منان دستور دادن كلمه انظرنا -كه همان مهلت را معنى مى بخشد و مترادف كلمه راعنا است -بكار بردند.

قرآن:

أَمْ تُرِيدُونَ أَن تَسَْلُواْ رَسُولَكُمْ كَمَا سُئلَ مُوسىَ‏ مِن قَبْلُ وَ مَن يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْايمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيل‏ (108/بقره)

ترجمه:

آيا مى‏خواهيد از پيامبر خود، همان تقاضاى (نامعقولى را) بكنيد كه پيش از اين، از موسى كردند؟! (و با اين بهانه‏جويى‏ها، از ايمان آوردن سر باز زدند.) كسى كه كفر را به جاى ايمان بپذيرد، از راه مستقيم (عقل و فطرت) گمراه شده است.

داستان:

تقاضاهاى نابجا

ابن عباس مى گويد: رافع بن حرمله و وهب بن زيد، نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمدند و گفتند: از طرف خداوند نامه اى به عنوان ما بياور تا آن را قرائت نماييم و يا براى ما نهرهايى جارى فرما تا ترا پيروى و تصديق كينم ، پروردگار بزرگ اين آيه را نازل فرمود و به سؤ الات بى اساس ‍ آنها پاسخ گفت .

تمامي مطالب اين تايپيك(داستان ها) از كتاب داستان هايي از شأن نزول قرآن اثر علي نورالديني مي باشد.


قرآن:

وَ لَا تَنكِحُواْ الْمُشْرِكَاتِ حَتىَ‏ يُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَيرٌْ مِّن مُّشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَ لَا تُنكِحُواْ الْمُشْرِكِينَ حَتىَ‏ يُؤْمِنُواْ وَ لَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَيرٌْ مِّن مُّشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ أُوْلَئكَ يَدْعُونَ إِلىَ النَّارِ وَ اللَّهُ يَدْعُواْ إِلىَ الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ يُبَينِ‏ُّ ءَايَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ(221/بقره)

ترجمه:

و با زنان مشرك و بت‏پرست، تا ايمان نياورده‏اند، ازدواج نكنيد! (اگر چه جز به ازدواج با كنيزان، دسترسى نداشته باشيد زيرا) كنيز باايمان، از زن آزاد بت‏پرست، بهتر است هر چند (زيبايى، يا ثروت، يا موقعيت او) شما را به شگفتى آورد. و زنان خود را به ازدواج مردان بت‏پرست، تا ايمان نياورده‏اند، در نياوريد! (اگر چه ناچار شويد آنها را به همسرى غلامان باايمان درآوريد زيرا) يك غلام باايمان، از يك مرد آزاد بت‏پرست، بهتر است هر چند (مال و موقعيت و زيبايى او،) شما را به شگفتى آورد. آنها دعوت به سوى آتش مى‏كنند و خدا دعوت به بهشت و آمرزش به فرمان خود مى‏نمايد، و آيات خويش را براى مردم روشن مى‏سازد شايد متذكر شوند!

داستان:

ازدواج با زنان مشرك

شخصى به نام مرشد كه مرد شجاعى بود از طرف پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ماءمور كه از مدينه به مكه برود و جمعى از مسلمانان را كه آنجا بودند با خود بياورد. وى قصد انجام فرمان رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد مكه شد. در آنجا با زن زيبايى به نام عناق كه در زمان جاهليت او را مى شناخت برخورد نمود. آن زن او را مانند گذشته به گناه دعوت كرد، اما مرشد كه ديگر مسلمان شده بود تسليم خواسته او نشد. آن زن تقاضاى ازدواج نمود، مرشد گفت اين امر موكول به اجازه پيامبر صلى الله عليه و آله است . او پس از انجام ماءموريت خود به مدينه بازگشت و جريان را به اطلاع پيغمبر صلى الله عليه و آله رساند، اين آيه نازل شد و بيان داشت كه زنان مشرك و بت پرست شايسته ازدواج و همسرى با مردان مسلمان نيستند.

[="navy"]«وَاتْلُ عَلَیهِم نَبَأَ الّذی آَتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنها فَاَتْبَعَهُ الشَّیطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوین» (اعراف، 175)
ترجمه ايه : «و بر آنها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولی [سرانجام] خود را از آن تهی ساخت و شیطان در پی او افتاد و از گمراهان شد».

ابن عباس و دیگر مفسران گویند: این آیه درباره بلعم باعورا که مردی از بنی اسرائیل بود، نازل شده است. او مردی از مدینه جباران بود که به او بلعَم می گفتند و اسم اعظم خدا را می دانست. هنگامی که موسی علیه السلام برای جنگ با آنان آمد، پسران عم و قوم او نزد بلعم آمدند و گفتند: موسی مردی آهنین و شدید است؛ با او لشکری عظیم می باشد و اگر بر ما حمله کنند ما را هلاک خواهند ساخت. از خدا بخواه تا او و سپاه او را از ما دور سازد.

بلعم گفت: اگر من از خدا چنین تقاضایی بکنم، دنیا و آخرت من تباه خواهد شد. لذا خواسته آنان را برآورده نساخت. آنان برای درخواست خود آن قدر پافشاری کردند تا اینکه بلعم درباره موسی و لشکریان او دعا کرد و به دعای او خداوند راه را بر موسی فرو بست.پس درباره این امر، خداوند فرمود: فَانْسَلَخَ.[/]
[="darkorange"]
اينو من تو سايت حوزه خوندم خوشم اومد البته قبلا هم تو يه كتاب خونده بودم گفتم براي دوستان بزارم.[/]

قرآن:

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكمُ‏ْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فىِ الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لهَُمْ دِينهَُمُ الَّذِى ارْتَضىَ‏ لهَُمْ وَ لَيُبَدِّلَنهَُّم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنىِ لَا يُشْرِكُونَ بىِ شَيًْا وَ مَن كَفَرَ بَعْدَ ذَالِكَ فَأُوْلَئكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ(55/نور)

ترجمه:

خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند وعده مى‏دهد كه قطعاً آنان را حكمران روى زمين خواهد كرد، همان گونه كه به پيشينيان آنها خلافت روى زمين را بخشيد و دين و آيينى را كه براى آنان پسنديده، پابرجا و ريشه‏دار خواهد ساخت و ترسشان را به امنيّت و آرامش مبدّل مى‏كند، آن چنان كه تنها مرا مى پرستند و چيزى را شريك من نخواهند ساخت. و كسانى كه پس از آن كافر شوند، آنها فاسقانند.

داستان:

حالت فوق العاده

هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانان به هجرت كردند و انصار با آغوشى باز آنها را پذيرا گشتند، تمامى عرب بر ضد آنها قيام كردند و آنجا بود كه آنها ناچار بودند اسلحه را از خود دور نكنند، شب را با سلاح بخوابند و صبح با سلاح برخيزند (حالت آماده باش دائم داشته باشند )ادامه اين حالت بر مسلمانان سخت آمد. بعضى اين مطلب را آشكار گفتند كه تا كى اين حال ادامه خواهد يافت ؟ آيا زمانى فرا خواهد رسيد كه ما با خيال آسوده شب استراحت كنيم و اطمينان و آرامش بر ما حكم فرما گردد و جز خدا از هيچ كس نترسيم ؟ آيه نازل شد و به آنها بشارت داد كه آرى زمانى فرا خواهد رسيد.

قرآن:

مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَينْ‏ِ فىِ جَوْفِهِ وَ مَا جَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ الَِّى تُظَاهِرُونَ مِنهُْنَّ أُمَّهَاتِكمُ‏ْ وَ مَا جَعَلَ أَدْعِيَاءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ ذَالِكُمْ قَوْلُكُم بِأَفْوَاهِكُمْ وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِى السَّبِيلَ(احزاب/4)

ترجمه:

خداوند براى هيچ كس دو دل در درونش نيافريده و هرگز همسرانتان را كه مورد «ظهار» قرار مى‏دهيد مادران شما قرار نداده و (نيز) فرزندخوانده‏هاى شما را فرزند حقيقى شما قرار نداده است اين سخن شماست كه به دهان خود مى‏گوييد (سخنى باطل و بى‏پايه) امّا خداوند حقّ را مى‏گويد و او به راه راست هدايت مى‏كند.

داستان:

مرد دو قلبى

جمعى از مفسران گفته اند كه در زمان جاهليت مردى به نام جميل بن معمر داراى حافظه بسيار قوى ، او ادعا مى كرد كه در درون وجود من ، دو قلب است كه با هر كدام از آنها بهتر از محمد صلى الله عليه و آله مى فهمم !
لذا مشركان قريش او را ذوالقلبين ! (صاحب دو قلب )مى ناميدند. در روز جنگ بدر كه مشركان فرار كردند، جميل بن معمر نيز در ميان آنها بود، ابوسفيان او را در حالى ديد كه يك لنگه كفشش در پايش بود و لنگه ديگر را به دست گرفته و فرار مى كرد، ابوسفيان به او گفت :چه خبر؟! گفت لشكر فرار كرد، گفت :پس چرا لنگه كفشى را در دست دارى و ديگرى در پا؟! جميل بن معمر گفت به راستى متوجه نبودم ، گمان مى كردم هر دو لنگه در پاى من است . (معلوم شد با آن همه ادعا چنين دست و پاى خود را گم كرده كه به اندازه يك قلب هم چيزى نمى فهمد البته منظور از قلب در اين دو مورد عقل است .)

قرآن:

مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَينْ‏ِ فىِ جَوْفِهِ وَ مَا جَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ الَِّى تُظَاهِرُونَ مِنهُْنَّ أُمَّهَاتِكمُ‏ْ وَ مَا جَعَلَ أَدْعِيَاءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ ذَالِكُمْ قَوْلُكُم بِأَفْوَاهِكُمْ وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِى السَّبِيلَ(احزاب/4)

ترجمه:

خداوند براى هيچ كس دو دل در درونش نيافريده و هرگز همسرانتان را كه مورد «ظهار» قرار مى‏دهيد مادران شما قرار نداده و (نيز) فرزندخوانده‏هاى شما را فرزند حقيقى شما قرار نداده است اين سخن شماست كه به دهان خود مى‏گوييد (سخنى باطل و بى‏پايه) امّا خداوند حقّ را مى‏گويد و او به راه راست هدايت مى‏كند.

داستان:

مرد دو قلبى

جمعى از مفسران گفته اند كه در زمان جاهليت مردى به نام جميل بن معمر داراى حافظه بسيار قوى ، او ادعا مى كرد كه در درون وجود من ، دو قلب است كه با هر كدام از آنها بهتر از محمد صلى الله عليه و آله مى فهمم !
لذا مشركان قريش او را ذوالقلبين ! (صاحب دو قلب )مى ناميدند. در روز جنگ بدر كه مشركان فرار كردند، جميل بن معمر نيز در ميان آنها بود، ابوسفيان او را در حالى ديد كه يك لنگه كفشش در پايش بود و لنگه ديگر را به دست گرفته و فرار مى كرد، ابوسفيان به او گفت :چه خبر؟! گفت لشكر فرار كرد، گفت :پس چرا لنگه كفشى را در دست دارى و ديگرى در پا؟! جميل بن معمر گفت به راستى متوجه نبودم ، گمان مى كردم هر دو لنگه در پاى من است . (معلوم شد با آن همه ادعا چنين دست و پاى خود را گم كرده كه به اندازه يك قلب هم چيزى نمى فهمد البته منظور از قلب در اين دو مورد عقل است .)

[="darkred"]«وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما» (عنکبوت، 7)[/]

[="seagreen"]ترجمه ايه: اگر [پدر و مادر تو [با تو نزاع کنند و سخت گیرند که برای من شریک بیاوری آنچه را که نمی دانی، پس در این مورد از آنان فرمانبرداری مکن.
[/]
گفته اند: مردی بود که به مادر خود بسیار نیکی می کرد. زمانی که اسلام آورد، مادر او گفت: این چه دینی است که تو به تازگی به آن گرویده ای و دین قبلی خود را ترک کرده ای؟ [اگر از این دین جدید برنگردی] من نه چیزی می خورم و نه می آشامم تا بمیرم و مردم تو را سرزنش کنند و بگویند: او قاتل مادر خود می باشد. مرد تازه مسلمان به مادرش گفت: ای مادر! چنین کاری مکن، زیرا من دین خود را رها نمی کنم.

مادر وی یک روز غذا نخورد، مرد کوشش کرد که او را [از تصمیم خود [منصرف سازد اما موفق نشد. روز دیگر هم غذا نخورد به طوری که توانش تاب شده بود. وقتی که فرزندْ او را به آن حال دید گفت: ای مادر! بدان که اگر تو صد جان داشته باشی و یکی یکی از بدن تو خارج شود، من دین خود را ترک نخواهم گفت، حال خود دانی. اگر می خواهی غذا بخور و اگر هم می خواهی، چیزی مخورد. مادر وقتی که این چنین دید غذا خورد. پس خداوند این آیه را فرو فرستاد که: «و اِن جاهَداکَ...»

بسم الله الرحمان الرحیم
با سلام و تشکر از شما بزرگوارن

لطفا آدرس مطالب خوبی که نوشته اید را هم ذکر کنید

موفق باشید:Gol:


موضوع قفل شده است