گوشه هايى از فجايع تلخ در تاریخ شیعه !

تب‌های اولیه

27 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
گوشه هايى از فجايع تلخ در تاریخ شیعه !

با سلام


شیخ مفید رحمة الله، پرچم دار آزادی اندیشه

چرا شيخ مفيد(ره) در آثار خويش بر موضوعات حساسيّت برانگيز و بلكه در نهايت حساسيّت، انگشت مى گذارد و در مورد بعضى از آن ها با صراحت و قاطعيّت تمام چنان اظهار نظر مى كند كه چه بسا باعث ناراحتى بعضى از مردمان مى شود؛ آيا نمى توانست مسائل را با احتياط بيش تر و سربسته چنان مطرح كند كه واكنش منفى عده اى را به دنبال نداشته باشد و از طرح بسيارى از مسائل كه چه بسا چندان اهميّتى ندارد - چنان كه بعضى مى گويند و پيشنهاد حذف آن را از كتاب هاى وى مطرح مى كنند - اجتناب مى ورزيد؟!:Sham:
اين دقيقاً همان پرسشى است كه مى خواهيم در اين كتاب به دور از هرگونه پيش داورى يا جانب دارى احساساتى و پيراسته از هرگونه تعصب گروهى و فرقه اى - كه آفت پژوهش هاى علمى است - بدان پاسخ دهيم . براى پاسخ بدين پرسش بحث را به شرح زير پى مى گيريم:
هر اندازه متون و منابع و ابزارهاى شناختِ احوال، ويژگى ها و ابعاد وجودى يك شخصيّت فراوان و بسيار باشد، پژوهش گر را از شناخت محيطى كه آن شخصيّت در آن زندگى كرده و حوادثى كه با آن ها مواجه بوده و قضايايى كه بر فضايى كه در آن تنفس، زندگى و حركت كرده، سايه انداخته است، بى نياز نمى كند؛ خصوصاً اگر اين قضايا مربوط باشد به فكر و انديشه، عقيده و آزادى آن هم از نوعى كه با روح و وجدان آن شخصيّت تماس مستقيم و در تكوين و ساخت فكرى، عقيدتى و عاطفى او دخالت تمام دارد و به ويژه اگر اين شخصيّت از لحاظ آگاهى، شعور و احساسات و عواطف و از حيث مسئوليّت پذيرى در برخورد با آن قضايا و موضع گيرى آگاهانه و مسئولانه در قبال آن، سرآمد دوران باشد .
ما كه در صدديم تا گوشه اى از شخصيّت شيخ مفيد را بشناسيم، بايد پيش از هر چيز، بر آن بخش از اين مسائل نظر اندازيم كه بيان گر مشكلات بزرگ و معركه هاى دشوارى است كه آزادى بيان، انديشه و عقيده به شكل خاص، در آن دوره از آن گذر كرده و نيز گوشه اى از تيره بختى و مظلوميّتِ آزاديخواهان و پرچم داران آزادى و مشكلات و مصايبى را كه در اين راه متحمل شدند آشكار مى كند . به ويژه آن بخش كه به بيان ارتباط عاطفى با مسائل اهل بيت(ع) على الخصوص حادثه عاشورا و عيد غدير، مربوط مى شود .

دوره اى كه شيخ مفيد(ره) در آن به سر مى برد از سال 338 هجرى قمرى شروع و تا سال 413 هجرى قمرى، يعنى حدود 76 سال ادامه داشت .
ما در اين پژوهش از سال 349 هجرى قمرى تا سال 408 هجرى قمرى، يعنى حدود شصت سال را به دو دليل برگزيده ايم:
1 . با بررسى اين دوره مى توانيم بخش اعظم زندگى شيخ مفيد(ره) را كه در آن با آگاهى و مسئوليّت با حوادث برخورد كرده، مورد بررسى قرار دهيم .



2 . چنان چه حادثه عاشورا و عيد غدير را از زمانى كه در بغداد پايتخت خلافت اسلامى رخ داده؛ يعنى از سال 352 هجرى قمرى، مورد بررسى قراردهيم، خواهيم ديد كه اين برهه پر است از حوادث و مشكلات و مصايب فراوان خصوصاً كه شيعه در اين دوره، در محله هاى كرخ و باب الطاق بغداد مشكلات و بلاياى فراوانى متحمل شده اند؛ زيرا اين دو منطقه شيعه نشين، صحنه بسيارى از مصايب و بلايا بود و ده ها بار دچارآتش سوزى و مورد يورش و تهاجم قرار گرفت تا چه رسد به قتل و سوزاندن مردان، زنان و كودكان، فقط به جرم اين كه مردم مى خواستند همه ساله عواطف و احساسات صادقانه خود را در قبال فاجعه عاشورا بيان دارند و محبت خود را به اهل بيت پيامبر(ع) و وفاى به عهد خود به پيمان ولايت در روز غديرخم اظهار نمايند .

[=Century Gothic]قربانيان بى گناه

[=Century Gothic]در اين پژوهش كوتاه به بيان سى مورد از حوادثى كه در خلال اين دوره شصت ساله رخ داده است بسنده خواهيم كرد .
[=Century Gothic]اين نكته را نيز بيان مى داريم كه تمامى متونى كه در اين باره آورده ايم، از مورخانى است كه نه تنها با شيعيان و رافضيان - چنان كه براى بعضى خوشايند است - تعاطف و ملايمت نمى ورزند، بلكه شديداً نسبت به اينان بغض و كينه دارند و ظالمانه و با شيوه اى كينه توزانه هيچ فرصتى را از دست نمى دهند مگر اين كه با عيب جويى و بدگويى از شيعيان، انواع تهمت هاى باطل را نثار آنان كرده، با صراحت تمام مطالبى بر زبان مى آورند كه بيان گر زشتى و سوء عقيده اينان باشد . :Sham::Ghamgin:

[=Century Gothic]در اين نمونه هاى سى گانه خواهيم ديد كه اين مورخان تصريح يا اشاره دارند كه 23 مورد شيعه قربانى و مخالفانشان متجاوز و آغازگر تهاجم، قتال و اعمال قبيح و شكننده اى بودند كه حرث و نسل را از بين مى برد .:Sham:
[=Century Gothic] هدف مهاجمان از ارتكاب اقدامات ناشايست اين بود كه شيعيان را از اظهار احساسات و عواطف صادقانه خود در برابر فداكارى امام حسين(ع) در روز عاشورا و ولايت على و اهل بيت(ع) به مناسبت روز غدير باز دارند .

[=Century Gothic]نمونه ها

[=Century Gothic]اينك مى پردازيم به بيان اين موارد سى گانه بر حسب ترتيب تاريخى آن ها:
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]1 . در سال 349 هجرى قمرى: درگيرى وحشتناكى بين شيعه و سنّى در بغداد روى داد . نماز در مساجد تعطيل شد مگر در مسجد «براثا» كه رافضيان بدان پناه مى بردند .
[=Century Gothic] بنى هاشم اين فتنه را برانگيختند .

[=Century Gothic]معزالدولة بن بويه، آنان را بازداشت كرد . در نتيجه فتنه فرو نشست و فرداى آن روز، از زندان آزاد شدند .
[=Century Gothic]بنابراين، فتنه گران، بنى هاشم بودند .
[=Century Gothic]روشن است كه منظور مورخان از بنى هاشم، بنى عباس است و اين دلالت بر عمق كينه و كراهت آنان از شيعه است .

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]ادامه دارد!!



2 . در سال 353 هجرى قمرى: روز عاشورا هم چون سال اوّل تا ظهر در بغداد گرامى داشته شد . در نتيجه بين اهل سنّت و رافضيان آشوب عظيمى رخ داد و گروهى مجروح شد و اموال مردم به غارت رفت .
از اين متن به دست مى آيد كه مراسم روز عاشورا تا ظهر به حال عادى ادامه داشت، سپس اين فتنه روى داد .

اين مطلب نيز روشن است كه برهم زدن مراسم به مصلحت شيعيان - كه آن را برپا كرده بودند - نبود . همين امر بيان مى دارد كه ديگران يورش بردندو اين فتنه را به پا كردند .
از سوى ديگر، گفتار ابن تغرى بردى كه به دنبال مى آيد، اشاره دارد كه سنيان عادت داشتند كه در موقع برپايى مراسم از سوى شيعيان دست به تحركاتى بر ضدّ آنان بزنند؛ امّا در سال 354 هجرى قمرى به سبب ترس از معزالدوله دست به اين تحركات نزدند .



3 . سال 354 هجرى قمرى: در اين سال نيز مانند سال گذشته مراسم عزادارى عاشورا در بغداد برپا شد؛ امّا سنّيان به دليل ترس از معزالدوله دست به تحرك و اقدامى بر ضدّ شيعيان نزدند .
اين سخن ابن تغرى بردى است؛ امّا ابن كثير حنبلى تصريح دارد كه در اين سال نيز بين سنّى هاى حنبلى و شيعه در بغداد درگيرى هايى صورت گرفت .

او مى گويد:
رافضيان در روز دهم محرم اين سال هم چون سال هاى پيش مراسم عزادارى و بدعت هاى خود را برپا كردند، بازارها تعطيل شد . .
زنان نقاب از چهره برداشتند و با موهاى پريشان از خانه ها بيرون آمدندو در كوچه و بازار در ماتم حسين(ع) نوحه سر دادند و بر سر و صورت خود زدند . اين گونه كارها تكلف است و در اسلام بدان نيازى نيست .
اگر چنين كارهايى پسنديده بود، همانا كه برترين مردم در طول قرن ها و رئيس امت مسلمان و بهترين آن ها، چنين مى كردند، چه آنان اولايند كه:
ولو كان خيراً ما سبقونا إليه، در حالى كه اهل سنّت پيروى مى كنند نه بدعت گذارى .
اهل سنّت بر رافضيان چيره شدند و به طور ناگهانى به مسجد آنان، (مسجد براثا كه لانه رافضيان بود) حمله بردندو بعضى از كسانى را كه از اين قوم در آن بودند كشتند .
بنابراين، معلوم مى شود كه سنّيان مسجد شيعه را به طور ناگهانى مورد هجوم و يورش خود قرار دادند و كسانى را كه در آن بودند، كشتند .
ما نمى خواهيم در اين جا در صحت استدلال ابن كثير در مورد عدم جواز برپايى مراسم عزادارى عاشورا، با وى مناقشه كنيم؛ امّا بر آنيم كه خواننده گرامى را به كتابى راهنمايى كنيم كه علّامه امينى با عنوان سيرتنا وسنتنا درباره مجالس عزادارى سيّدالشهدا و نيز مجالس سوگوارى يى كه از سوى شخص رسول اكرم(ص) برگزار مى شد، تأليف كرده است .
علّامه امينى در اين كتاب متون فراوانى از ده ها منبع مورد اعتماد جمع آورى كرده كه بر جواز برپايى چنين مراسمى دلالت دارد .
تذكر ديگرى نيز يادآور مى شويم و آن اين كه: شخص ابن كثير به بدعت روز غار و روز مصعب بن زبير از سوى اهل سنت تصريح كرده است .
اين مطلب را به زودى خواهيم آورد .

ادامه دارد!!

4 . در سال 355 هجرى قمرى: آن گاه كه سپاهيان خراسان با ركن الدوله جنگيدند، گروهى از آنان تكبير گويان وارد شهر شدند، گويا با كافران مى جنگيدند و هر كس را به زى ديلم يافتند، كشتند و مى گفتند: اينان رافضيان هستند .
بنابراين، آنان معتقد بودند كه: ريختن خون رافضيان حلال است و صرف نسبت دادن رفض به مردمانى، قتل و كشتار آنان را توجيه مى كند .



5 . در سال 361 هجرى قمرى: آن گاه كه مردم از خبر حمله روم به جزيره، نصيبين و ديار بكر آگاه شدند، براى جنگ با آنان مجهز و آماده گشتند . چون همگان براى جنگ آماده شدند، بين رافضيان و اهل سنّت، فتنه شديدى درگرفت .
اهل سنّت خانه هاى رافضيان را در محله كرخ به آتش كشيدند و گفتند: تمامى شر از سوى شماست .
اين متن آشكارا دلالت دارد كه اهل سنّت بر ضدّ شيعيان شوريدند و آنان را متهم كردند كه شما منبع تمامى شر و فساديد! نمى دانيم كه چگونه شيعيان منبع تمامى شر و فسادند و در تجاوز روميان به جزيره، نصيبين و ديار بكر چه گناهى مرتكب شده اند؟
ادامه دارد!!

6 . در سال 362 هجرى قمرى: به دليل تجاوز روميان بر ضدّ مسلمانان رافضيان در بغداد مجالس سوگوارى برگزار نكردند . در اين سال عزالدوله بختياربن بويه در واسط بود و سبكتكين حاجب بغداد . وى به اهل سنّت گرايش داشت . از اين رو رافضيان را از برگزارى مجالس منع كرد .
ملاحظه مى فرماييد كه سبكتكين نفوذ و شوكت خود را به كار مى گيرد تا مردم را از آزادىِ بيانِ عواطف و احساسات و انجام مراسم دينى و شعاير مذهبى بازدارد .



جنايت وحشتناك

7 . در سال 362 هجرى قمرى: محله كرخ بغداد، در آتش سوخت . علت آن بود كه: صاحب المعونه، مردى از عامّه (اهل سنّت) را كتك زد و او مرد .
عامّه و گروهى از تركان بر ضدّ او شوريدند . وى از دست آنان فرار كردو وارد خانه اى شد .
او را دست گير كردندو كشتند آن گاه جسدش را آتش زدند . وزير، ابوالفضل شيرازى كه در سنّى گرى تعصب شديدى داشت، سوار بر مركب شد و حاجب خود را به سوى مردم كرخ گسيل داشت .
وى خانه هاى آنان را آتش زد .
بخش بزرگى از خانه ها و اموال مردم در آتش سوخت . از آن جمله بود: سى صد دكان، 33مسجد، هفده هزار نفر .
به نظر ابن خلدون، اين رقم به بيست هزار نفر مى رسد .
عبارت ابن جوزى چنين است:
صاحب المعونه در ماه رمضان در محله كرخ كشته شد . آن گاه ابوالفضل شيرازى - كه معزالدوله وى را به جانشينى وزير انتخاب كرده بود - كسى را فرستاد كه از بازار مال فروشان تا بازار ماهى فروشان را آتش زد .
اموال فراوان و نيز گروه زيادى از مردان، زنان و كودكانى كه در خانه ها و حمام ها بودند، در آتش سوختند .
هفده هزار نفر، سى صد دكان، 320 خانه كه اجاره ماهيانه آن 43000 دينار مى شد و از جمله 33باب مسجد در آتش سوخت .

آن گاه كه ابو احمد موسوى، نقيب طالبيان به وزير مذكور اعتراض كرد و بين آن دو مناظره اى در مورد آن چه كه بر شيعه وارد شده بود درگرفت، نتيجه اين اقدامات آن شد كه: وزير وى را از نقابت عزل كرد .
نمى خواهيم اقدام صاحب المعونه را در قتل آن مرد تأييد يا رد كنيم، بلكه مى خواهيم فرض كنيم كه وى در اين اقدام خود، كارِ به جايى كرد . هم چنان كه بر آن نيستيم كه عامه را در كشتن قاتل تبرئه كنيم، بلكه به عنوان جدل فرض مى كنيم كه آنان اشتباه كردند و هم آنان متجاوز بودند،
آن چه مى خواهيم بيان كنيم اين مطلب است كه: بنگريد به اين آقاى وزير كه خود را امين جان و مال و آبروى مردم قرار داده، گناه كاران را نمى طلبد تا آنان را مجازات و به كيفر اعمال نادرست آنان برساند و حتى حاضر نمى شود كه تحقيق كند تا ببيند حق با كدام طرف است؟!
بلكه وى بدون هيچ گونه تحقيقى در اين باره، بى گناه را به جرم جنايت كار مؤاخذه كرده و هفده هزار يا بيست هزار انسان را در آتش مى سوزاند؟!
ما نمى دانيم كه چگونه جايز است كه چنين اقدام وحشيانه اى انجام دهد؟
همين طور كه نمى دانيم با چه مجوزى مساجد، خانه ها، اموال و دكان هاى مردم را به آتش كشيد؟!
آن گاه كسى را كه به اين اقدام ناشايست وى اعتراض كرد، با عزل از نقابت مسلمانان پاداش داد؟!

اگر وى اين اقدامات را به دليل تعصب شديدى كه در سنّى گرى داشت انجام داد، آيا چنين فردى صلاحيّت لازم براى عهده دار شدن امور مسلمانان را دارد؟! و آيا مى تواند امين خون، مال و آبروى مردم مسلمان باشد؟!
اگر وزير اين گونه با مردم بى گناه برخورد مى كند، پس كسانى كه دچار مصايب و مشكلات مى شوند و با ظلم و ستم و تعدى ستم گران روبه رو مى گردند، به چه كسى پناه برند؟! ما پاسخ اين پرسش را نمى دانيم شايد تنها جناب وزير است كه مى تواند بدان پاسخ دهد .

ادامه دارد...

نمايشى از جمل

8 . ابن اثير در حوادث سال 363 هجرى قمرى مى گويد
ابوتغلب بن حمران وقتى به نزديكى بغداد رسيد عيّاران در شهر و اهل شر و فساد در ناحيه غربى آن شورش كردند .
بين شيعه و سنى فتنه بزرگى درگرفت . ساكنان سوق الطعام - كه سنّى مذهب بودند - زنى را بر شتر نشاندند و او را عايشه ناميدند، يكى خود را طلحه و ديگرى زبير ناميد و با گروه مقابل به جنگ پرداختند و مى گفتند: با ياران على بن ابى طالب مى جنگيم .
سخنان ديگرى نيز از همين قبيل بر زبان آوردند . اين در حالى بود كه ناحيه شرقى شهر در امن و امان به سر مى برد؛ امّا ناحيه غربى آن آشوب زده بود . .
ابن خلدون نيز بدين حادثه اشاره كرده است . اين نمايش شرم آور و ننگين، بار ديگر در سال 375 هجرى قمرى و آن گونه كه به دست مى آيد در همين روز عاشورا تكرار شد .
ابن خلدون تصريح كرده كه آشوب طلبان مى خواستند با اين كار خود، وزير را به خشم آورند .



ما نمى دانيم چگونه راضى شدند كه نقش باغيان و سركشان از فرمان امام عادل را بازى كنند و معركه اى براى وزير خويش مثال آورند و نقش كسانى را بازى كنند كه - همان گونه كه معلوم است و همگان مى دانند - در آن معركه جان باختند و به سختى شكست خوردند .
بار ديگر از اين جريان سخن خواهيم گفت .

9. در اواخر سال 363 هجرى قمرى: حادثه ديگرى به وقوع پيوست كه از حادثه قبلى وضع بهترى نداشت . ابن اثير در اين باره مى گويد:
عامّه اهل سنّت به قصد يارى سبكتكين برآشفتند؛ زيرا وى سنى مذهب بود . سبكتكين آنان را خلعت داد و كسانى را به عنوان سركرده و فرمانده بر آنان گماشت . آنان بر شيعيان تاختند و با آنان جنگيدند و خون ها بر زمين ريخت .
محله كرخ براى بار دوم سوخت و اهل سنّت پيروز شدند .
ابن كثير مى گويد:
اهل سنّت بر شيعه غالب شدند و كرخ را براى بار دوم آتش زدند؛ زيرا اين جا محله رافضيان بود .
در اين باره به اين مطلب اشاره مى كنيم:
اوّلين چيزى كه در اين جا نظرمان را به خود جلب مى كند، اين است كه: يارى سبكتكين از سوى اهل سنّت به اين برمى گردد كه وى سنّى مذهب بود و نه به دليل عدالت، استقامت و انصاف و دادِ وى .
اين متن تصريح دارد كه چون اهل سنّت اين اهتمام سبكتكين را در مورد خود مشاهده كردند و خويش را قدرتمند يافتند و از سوى ديگر به مناصب دولتى نايل آمدند، نه تنها شكر خداى را به جاى نياوردند و در جهت نشر و گسترش امنيت و عدالت در جامعه اقدام نكردند، بلكه طغيان ورزيدند و دست به تجاوز زدند، بر شيعيان تاختند و با آنان جنگيدند و خون هايى را به ناحق بر زمين ريختند، خانه هاى شيعيان و اموال آنان را در محله كرخ به آتش كشيدند، بدون اين كه هيچ گونه توجيه يا دليل قانع كننده اى داشته باشند .
آن چه در اين جا تعجب ما را برمى انگيزد، تعليل ابن كثير است كه در بيان سبب به آتش كشيدن محله كرخ مى گويد: «زيرا اين جا محله رافضيان بود . » آيا همين كه محله رافضيان - به قول وى - بود، مى تواند موجب به آتش كشيدن آن باشد و آيا هيچ حرمتى براى آن باقى نمى ماند؟!

ادامه دارد...

10 . در سال 364 هجرى قمرى: گروه هايى از عيّاران تشكيل شد كه از رسيدن آب به محله كرخ جلوگيرى كردند .
در ميان آنان فرماندهى بود معروف به اسود الزبد .
همان گونه كه روشن است، مردم محله كرخ در آن زمان، به تمامى شيعه امامى بودند و در ميان آنان يك نفر سنّى هم زندگى نمى كرد .
قطع آب از امورى است كه نه عقل بدان رضايت مى دهد و نه وجدان، اين در مورد كافران و مشركان است چه رسد به مسلمانان و مؤمنان خصوصاً كه در ميان آنان كودكان شيرخوار، زنان، خردسالان و پيران سال خورده اى هم باشند .

11 . در همين سال (364 هجرى قمرى): ابن بقيه معروف به ابن ابى عقيل صاحب شرطه (رئيس پليس) كه از سوى سبكتكين اين منصب را عهده دار بود، پيروز شد .
وى كه از اهل سنّت بود، گروهى از شيعيان را كشت و خود محكوم به قتل شد . او را در ميدان محله كرخ در ميان مردم كشتند .
همين امر موجب گرديد تا عيّاران بر شدت شورش و فتنه انگيزى خود بيفزايندو فساد و تباهى دوباره فراگير شود .

بازرگانان بر جان و مال خويش هراسان شدند . .
ملاحظه مى فرماييد كه صاحب شرطه (رئيس پليس) كه امين خون، مال و ناموس مردمان است، خود، آنان را به خاك و خون مى كشد و نه يك يا دو تن، بلكه گروهى را تنها به اين جرم مى كشد كه از نظر مذهبى مخالف اويند و حتى با مجازات اين مجرم، اضطراب و آشوب جامعه را فرامى گيرد و مردم در مورد جان و مال خود دچار خوف و هراس مى شوند .

ادامه دارد...

12 . در سال 367 هجرى قمرى: به عضد الدوله گفته شد: به سبب مرض طاعون و فتنه هايى كه به دليل رافضى گرى و سنّى مذهب بودن بين مردمان درگرفته، و آتش سوزى ها و جريان سيل ها، جمعيّت بغداد بسياركم شده است .
او گفت: همين قصه پردازان و واعظان مردمان را تحريك مى كنند . سپس مقرر كرد كه در تمام بغداد نه احدى قصه پردازى كندونه احدى مردمان را موعظه كند و نه احدى به نام صحابه از مردم گدايى كند .



روشن است كه قطعاً قصه پردازان از رافضيان نبودند . هم چنين گدايى به نام فاطمه و على(ع)، نه احدى را تحريك مى كرد و نه عصبيّت مردمان را برمى انگيخت؛ زيرا همگان دست كم از ديدگاه عقيدتى، بر لزوم گرامى داشت، محبت و احترام اهل بيت(ع) اتفاق نظر داشته و دارند .



پس روشن مى شود كه كسانى بودند كه به قصد تحريك شيعيان و ايجاد تشنج و تنش در جامعه، به نام بعضى از صحابه كه با على(ع) جنگيده بودند، مثل: معاويه، طلحه و زبير، گدايى مى كردند .
اين كارشان هيچ توجيهى جز فتنه انگيزى و بيمارى درونى و بى تقوايى نداشت .
نتيجه اين شد كه به سبب اين فتنه انگيزى ها و ساير عواملى كه در متن بدان اشاره شده، جمعيّت بغداد بسيار كاهش يابد
ادامه دارد...

يك نمايش ديگر

13 . در سال 375 هجرى قمرى: در روز عاشورا، بنا بر عادت رافضيان، بدعت زشت برپايى مراسم انجام شد .

در بغداد، بين اهل سنّت و رافضيان فتنه عظيمى درگرفت . هردو گروه كم خرد بودند يا بى عقل و به دور از سداد .

علت درگيرى آن بود كه گروهى از اهل سنّت، زنى را بر شترى سوار كردند و او را عايشه ناميدند و يكى را طلحه و يكى ديگر را زبير و گفتند: با ياران على مى جنگيم . در نتيجه اين فتنه گروه زيادى از دو طرف كشته شدند .

بنگريد به شيوه اين مورخ در بيان و عرضه حادثه و زشتى گفته هاى وى در مورد رافضيان - به تعبير وى - فقط و فقط بدين سبب كه در مذهب و اجتهاد با او اختلاف نظر دارند .
شگفتى ما از اين تهاجم زشت وى است كه هر دو گروه را برابر مى داند؛ زيرا فرق زيادى است بين كسى كه عملى انجام مى دهد كه از ديدگاه شرعى، آن را مشروع و پذيرفته شده مى داندو از نظر وى اقدامى است انسانى و حق مسلّم و برخوردى با جنبه عقيدتى و فكرى ندارد و اين مشروعيّت را با بسيارى از دلايل و براهين قانع كننده اى كه در زمينه احتجاج كافى مى داند، اثبات كرده است و كسى كه خود را مبتدع و جنايت كار مى بيند و در اقدام خويش از موضع حقد و كينه و تعصب و به منظور جريحه دار كردن عواطف ديگران و تجاوز بر آزادى ها و كرامت هاى آنان حركت مى كند .

ميل داريم در اين جا به ابن كثير كه اين سخن را گفته، يادآور شويم كه خود وى پيش از اين گفت: اهل سنت پيروى مى كنند، نه بدعت گذارى، امّا خودش در اين جا اقرار دارد كه آنان اهل بدعتند و نه اهل پيروى . به زودى مطالبى در اين باره خواهيم آورد .

من نمى دانم آيا در اين نمايش، جريان حَوْأَب (و پارس سگانِ حوأب) و نيز ساير مسائلى را كه در واقعه جَمَل روى داد، بازسازى كردند يا نه؟!


14 . سال 382 هجرى قمرى: در دهم محرّم اين سال، وزير ابوالحسن على بن محمّد كوكبى معروف به ابن المعلم كه بر سلطان چيره شده بود به اهل كرخ و باب الطاق؛ يعنى، رافضيان، دستور داد كه چيزى از آن بدعت ها را انجام ندهند .
ابن المعلم مى خواهد از موضع قدرت بر رافضيان فشار آورد و بدين وسيله آنان را از برپايى شعاير مذهبى و بيان و اظهار عواطف و احساسات خويش در قبال اهل بيت و خاندان پيامبر(ص) بازدارد!
ادامه دارد...

رضا;46484 نوشت:
علت درگيرى آن بود كه گروهى از اهل سنّت، زنى را بر شترى سوار كردند و او را عايشه ناميدند و يكى را طلحه و يكى ديگر را زبير و گفتند: با ياران على مى جنگيم . در نتيجه اين فتنه گروه زيادى از دو طرف كشته شدند . بنگريد به شيوه اين مورخ در بيان و عرضه حادثه و زشتى گفته هاى وى در مورد رافضيان - به تعبير وى - فقط و فقط بدين سبب كه در مذهب و اجتهاد با او اختلاف نظر دارند . شگفتى ما از اين تهاجم زشت وى است كه هر دو گروه را برابر مى داند؛ زيرا فرق زيادى است بين كسى كه عملى انجام مى دهد كه از ديدگاه شرعى، آن را مشروع و پذيرفته شده مى داندو از نظر وى اقدامى است انسانى و حق مسلّم و برخوردى با جنبه عقيدتى و فكرى ندارد و اين مشروعيّت را با بسيارى از دلايل و براهين قانع كننده اى كه در زمينه احتجاج كافى مى داند، اثبات كرده است و كسى كه خود را مبتدع و جنايت كار مى بيند و در اقدام خويش از موضع حقد و كينه و تعصب و به منظور جريحه دار كردن عواطف ديگران و تجاوز بر آزادى ها و كرامت هاى آنان حركت مى كند .

سلام علیکم
با عرض معذرت از استاد بزرگوار
خواهشی دارم و آن اینکه اگر مقدور بود تا فجایع این اواخر این مبحث را ادامه دهید.

متاسفانه موج شیعه ستیزی در ممالک اسلامی این دهه های اخیر بیشتر شده و این درحالی است که همین اهل سنت افراطی حنبلی و حنفی در کشورهای عربی - پاکستان و افغانستان بالاخص دارندمیبینند که هم مذهبشان بدست اسرائیلیان کشته میشوند ولی بجای مدد به آنها
1- بهشان خیانت می کنند
2- بجای جنگ با دشمن خودشان حداقل کشتار شیعیان را سرلوحه کار خود قرار داده اند.

در نتیجه این موضوع کاملا واضح است که کشتار شیعیان با این دیدگاه و مرام و مسلک در حقیقت توسط مشرکین خودفروش و ذلیل غربیها صورت میگیرد.

علمای آنها هم متاسفانه همچون مترسکی کوک کرده متحد الشکل فتوا صادر میکنند.

لذا این کلام وزین را اگر مقدور بود تا این اواخر به ادامه دهید.

عجرکم عندالله خیرا.

یاحق

پيروى يا بدعت گذارى؟

15 . در سال 389 هجرى قمرى: شيعيان بر آن شدند تا عيد غدير؛ يعنى روز هجدهم ذى الحجه را آن گونه كه گمان مى بردند و هم چون گذشته آزين بندى كنند . گروهى از جاهلان ديگر كه خود را به اهل سنّت منسوب مى كردند، با آنان به جنگ پرداختند و ادّعا كردند كه در چنين روزى پيامبر(ص) و ابوبكر وارد غار شدند . عالمان اهل سنّت، آنان را از اين كار بازداشتند .

اهل سنّت اين عيد موهوم را ساليان درازى جشن مى گرفتند و كوچه ها و خانه ها را آزين مى بستند، قبّه هايى برپا مى كردند و آتش مى افروختند . .
معلوم نيست چرا جاهلان اهل سنّت با شيعيان كه مى خواستند شعاير دينى خود را گرامى بدارند، به جنگ برخاستند و چرا عقلاى اهل سنّت، آنان را از ارتكاب چنين اعمالى كه موجب تعدى و ظلم و ستم بر ديگران است، بازنداشتند؟!
شگفت اين كه عيد جديدى بدعت گذاشتند كه دانشمندانشان قبول نداشتند و حال اين كه از پيروان فرقه حنبلى هستند كه در چنين امورى بسيار شديد عمل مى كنند . علماى شان اين كار را بدعت و خروج از حدود شرع و دين مى خوانند!
مى بينيم كه اين عيد بدون هر گونه مانعى ده ها سال تداوم مى يابد و احدى بر سر راه آن مانع و رادعى ايجاد نمى كند!
آن چه در اين جا جلب توجه مى كند اين است كه مورخانى كه هم مذهب آنان هستند، نيز آن را به عوام نسبت مى دهند و تا آن جا كه مى توانند از آن با كلمه «عيد» تعبير نمى كنند و مثلاً مى گويند: عوام اهل سنّت، آن را روز شادى قرار دادند .
اينان فكر مى كنند كه الفاظ، واقعيّت ها را تغيير مى دهد!! امّا آن چه كه زنِ فرزند مرده را به خنده مى اندازد، تاريخى است كه اينان خود را بدان ملتزم كرده اند؛ يعنى، هجرت و ورود پيامبر(ص) به غار را، روز 26 ذى الحجه اعلام كردند .
در حالى كه تمامى امت اجماع دارند كه بى ترديد هجرت پيامبر اكرم(ص) در ماه ربيع الاوّل بود

. پس چگونه ده ها سال بر آن تداوم داشتند؛ ولى دانشمندانشان تذكر ندادند و اشتباه آنان را گوشزد نكردند؟! واگر چنين كردند، پس چرا در قبال آن سكوت پيشه كرده اند و آنان را از فضاحت و ننگ حاصل از آن بازنداشتند؟!
ادامه دارد...

باز هم عزادارى غيرواقعى

16 . سال 389 هجرى قمرى: از آن جا كه شيعه در روز عاشورا مراسم سوگوارى برپا مى داشتند و در ماتم حسين بن على، اظهار حزن و اندوه مى كردند، گروهى از جاهلان اهل سنّت به مقابله آنان برخاستند و ادّعا كردند كه: در روز دوازدهم (چنان كه از بعضى از منابع به دست مى آيد، صحيح هجدهم است) محرّم، مصعب بن زبير كشته شده است .
از اين رو، برايش مراسم عزادارى برپا كردند و چنان كه شيعيان به زيارت قبر حسين مى رفتند (به زيارت قبر مصعب شتافتند) . اين كارها از باب مقابله بدعت، با بدعتى مثل آن است . در حالى كه بدعت را جز سنّت صحيح از بين نمى برد .

اين شعارِ زشت، چندين سال تداوم داشت .
در اين جا شگفتى و تعجب خويش را از اين جهت بيان مى داريم كه چگونه برادران اهل سنّت راضى مى شوند كه مصعب بن زبير سفّاك كه خون هاى فراوانى بر زمين ريخت، جاى گزين گل خوش بوى رسول خدا(ص) و سرور جوانان اهل بهشت(ع) باشد؟!
چگونه مى توان تصور كرد كسى كه براى اصلاح امت جدّ خود قيام كرده با كسى كه براى سلطنت و پادشاهى و براساس حميّت و عصبيّت مى جنگد برابر باشد؟!
نمى دانيم كه چگونه روز هجدهم محرّم، روز قتل مصعب شد و حال اين كه مصعب روز پانزدهم جمادى الاوّل سال 72 هجرى قمرى - چنان كه معروف است - كشته شد؟!
اضافه مى كنم چگونه چنين مسئله اى از طايفه بزرگى از دانشمندان اهل سنت كه در سراسر مملكت پراكنده بودند پوشيده ماند و متوجّه آن نشدند و اگر متوجّه اين اشتباه آشكار شدند، پس چگونه نظر پيروان خود را طى ده ها سال به اين اشتباه شرم آور جلب نكردند؟! هم چنان كه نظر آنان را به آن اشتباه آشكارتر ننگين در مورد تاريخ هجرت پيامبر(ص) جلب ننمودند؟!
ابن كثير كوشيده تا از قبح اين جريان بكاهد و لذا آن را به گروهى از جاهلان اهل سنت نسبت داده است . در حالى كه مورخان ديگر كه پيش از وى بوده اند، تصريح كرده اند كه: اهل سنّت چنين كارهايى كردند؛ ولى در اين باره به عوام اشاره اى ننموده اند .
ما از ابن كثير تشكر مى كنيم كه در اين جا اقرار كرد كه اين كار بدعتى بود از سوى مردمانى كه خود وى درباره آنان مى گفت: اهل سنّت پيروى مى كنند نه بدعت گذارى .
ادامه دارد...

آشوب و تبعيد شيخ مفيد

17 . سال 392 هجرى قمرى: يافعى مى گويد:
در اين سال كار فتنه گران شدّت گرفت . در بغداد مردم را آشكارا در روز دست گير مى كردند . دست به كشتار (افراد بى گناه) زدند و آنان را به بدعت گذارى متهم ساختند .
مردم يك ديگر را گمراه خواندند (اين عبارت يافعى نامفهوم است) .

تعداد آنان فزونى گرفت .
هاشميان به ميان آنان ريختند . بهاءالدوله - كه در آن موقع در بغداد نبود - عميد الجيوش را به عراق گسيل داشت تا زمام امور را به دست گيرد .
وى مردم را كشت و به دار آويخت و شيعه و سنّى را از اظهار مذهب خويش منع كرد .
در بعضى از منابع افزوده اند:
ابن المعلم، فقيه شيعه تبعيد شد و بر هيبت و شكوه وى افزوده گشت .



18 . سال 293 هجرى قمرى، عميد الجيوش، در اين سال از نوحه و زارى بر حسين، در روز عاشورا جلوگيرى كرد .
جاهلان اهل سنّت را هم از نوحه و زارى بر مصعب بن زبير بازداشت .
از عبارت پيشين يافعى به دست مى آيد كه: غير شيعيان سردمداران اين كارها بودند؛ زيرا اتهام به ضلالت و بدعت، در اكثر موارد از سوى حنبلى ها - كه اهل سنّت بغداد آن روز بودند - در مقابل شيعه صورت مى گرفت .
كما اين كه وجود عباسيان در ميان كسانى كه چنين حوادثى را به وجود مى آوردند، اشاره دارد كه اين حركات در ميان غير شيعه بروز مى كرد؛ زيرا هاشميان [بنى عباس ] همان طور كه گذشت، نسبت به شيعيان تعصب و كينه شديدى داشتند .
آن چه جلب توجه مى كند اين است كه عميد الجيوش به جاى اين كه به مردم آزادى دهد تا مذاهب، آرا، نظريّات و عقايد خويش را آشكار سازند، آنان را از اظهار مذهب خويش منع مى كند .
او مى بايست اجازه مى داد كسانى كه مى خواهند مراسم و شعاير دينى و مذهبى خويش را برپا دارند، در امن و امان بدان بپردازند و كسانى را كه مى خواهند كينه توزى كنند و بر ديگران يورش برند و احساسات آنان را جريحه دار كنند و نيز اعيادى را بدعت گذارند كه بر حسب مذهب خودشان هم مشروعيّت ندارد، منع كند .
شگفت تر اين كه آن چنان كه به دست مى آيد هدف حمله عميد الجيوش شيعه و تنها به سبب تعصب مذهبى وى است وگرنه چرا ابن المعلم (شيخ مفيد) را تبعيد مى كند؟!
ادامه دارد...

[=Century Gothic]تبعيد دوباره شيخ مفيد

[=Century Gothic]19 . سال 398 هجرى قمرى: در روز دهم رجب بين اهل سنّت و رافضيان فتنه اى درگرفت كه سبب آن چنين بود: يكى از هاشميان قصد ابو عبداللّه محمد بن نعمان معروف به ابن المعلم فقيه شيعه كرد كه در مسجد خويش در محله درب الرباح بود . وى ابن المعلم را به ناسزا گرفت .
يارانش بر مرد هاشمى شوريدند .
مردم كرخ حركت كردند و به خانه قاضى ابو محمد اكفانى و شيخ ابوحامد اسفراينى رفتند .
فتنه بزرگى درگرفت . شيعيان مصحفى (قرآنى) آوردند كه مدّعى بودند مصحف عبداللّه بن مسعود است و با تمامى مصاحف اختلاف داشت .
اشراف، قاضيان و فقيهان روز جمعه آخر ماه رجب جمع شدند و مصحف بر آنان عرضه شد .
شيخ ابو حامد اسفراينى و ساير فقها فتوا دادند كه سوزانده شود . در حضور آنان، مصحف را سوزاندند .
شيعيان از اين عمل به شدت خشمگين شدند . در شب پانزدهم شعبان عاملان آن را نفرين كردند و ناسزا گفتند .
گروهى از جوانان شيعه قصد خانه شيخ ابوحامد كردند تا او را مورد اذيّت قرار دهند . ابوحامد از خانه اش به دارالقطن منتقل شد .
آنان فرياد برآوردند: يا حاكم، يا منصور . اين جريان به گوش خليفه رسيد . او خشمگين شد و اعوان و انصارش را به يارى اهل سنّت فرستاد .

خانه هاى زيادى از شيعيان در آتش سوخت و مشكلات سختى پيش آمد .
[=Century Gothic]
[=century gothic]عميد الجيوش كسى را به بغداد فرستاد تا ابن المعلم، فقيه شيعه را از آن جا تبعيد كند . او را از آن جا اخراج كرد . سپس از وى شفاعت شد .
[=century gothic]قصه پردازان هم از بيان و درخواست پول از مردم به نام شيخين و على(ره) منع شدند . شيخ ابوحامد نيز هم چون گذشته، به خانه اش برگشت .
[=century gothic]اين عبارت ابن كثير است؛
امّا ابن جوزى و ديگران پس از بيان سوزاندن مصحف مى گويند: در ماه شعبان نامه اى به دست خليفه رسيد كه مردى از اهل پل نهروان در شب پانزدهم در مشهد حائر (حرم امام حسين(ع) در كربلا) حاضر شده و كسانى را كه مصحف را سوزانده اند، نفرين و ناسزا گفته است .
دستور داد كه او را بگيرند . آن مرد را گرفتند و حكم به قتل وى صادر شد . مردم كرخ درباره اين كشته به صدا آمدند؛ زيرا وى از شيعيان بود . از اين رو، بين آنان و مردم باب البصره و باب الشعير جنگ درگرفت .

[=century gothic]آن گاه اشراف و بازرگانان از خليفه درخواست كردند كه از كار سفيهان گذشت كند . خليفه به اين درخواست پاسخ مثبت داد و آنان را مورد عفو و بخشش قرار داد .
اين خبر به عميد الجيوش رسيد، حركت كرد تا به بغداد رسيد .

به ابو عبداللّه ابن المعلم، فقيه شيعه پيغام فرستاد كه از شهر خارج شود و در آن نماند . كسى را بر او موكل كرد . مفيد شب يك شنبه، هفت روز از ماه رمضان مانده، از شهر خارج شد . .
[=century gothic]وى مطالبى را كه آورديم بيان مى كند و مى گويد: وى آن گاه برگشت و به قصه پردازان اجازه داد كه به عادت خويش برگردند مشروط بر اين كه هر آن چه را كه موجب فتنه انگيزى است رها سازند .

[=century gothic]ما نمى دانيم از كجا شروع كنيم و ملاحظات خويش را در مورد اين حادثه دهشت انگيز بيان داريم و چگونه مى توانيم آن را بفهميم تا چه رسد به اين كه آن را ارزيابى و نظر خويش را در مورد آن بيان داريم .

[=century gothic]ملاحظه مى شود كه همان كسى كه در آغاز مورد تجاوز، ناسزا و توهين قرارمى گيرد، تبعيد و آواره مى شود و هرگونه آزارى را از حقد و كينه آنان متحمل مى شود .
[=century gothic]از سوى ديگر مى بينيم: كسى كه بايد حاكم بين مردم باشد و منازعات به وسيله او ختم شود، خود را دشمن يكى از دو گروه قرار مى دهد و او را مورد تعدى و ستم خويش مى سازد، فقط و فقط بدين سبب كه آن گروه از لحاظ عقيدتى و مذهبى با وى اختلاف عقيده دارد .
بدين ترتيب مصلح، مفسد، و حاكم، خصم مى شود و حق و دين و مردم آبرومند و بلند مرتبه، قربانى .
اين مطلب آن گاه روشن تر مى شود كه بدانيم: كسى كه قصد شيخ مفيد كرد تا او را در ميان شاگردان و يارانش مورد ناسزا قرار دهد، يك مرد عباسى (از هاشميان) بود و از موضع عباسى گرى و مخالفت مذهبى و عقيدتى با شيعيان، بغض و كينه آنان را به دل داشت .
آن گاه حكومت عباسى با تمام قدرت و توان حاضر مى شود، نه براى اين كه بين دو گروه متخاصم صلح برقرار كند و يا متجاوز را تأديب و ستم گران را از تعدى و ستم بازدارد و حق ستمديده را از ستم گر بستاند، بلكه آمده كه ستم گر را در ستم يارى كند و كثيف ترين جنايت را در حق مردمانى بى گناه كه قدرتى جز تكيه بر خداى متعال ندارند، مرتكب شود . :Sham:

[=century gothic]در مورد مصحف ابن مسعود، بعضى از متون تاريخى كه اين حادثه را بيان كرده است، اشاره دارد كه اين مصحف به طور غصبى و در اقدامى تجاوزكارانه به خانه هاى شيعيان، گرفته شد نه به اين منظور كه به عنوان يك اثر نادر و نفيس حفظ شود يا به دليل آيات مباركه اى كه در آن است، مورد تكريم و احترام قرار گيرد، بلكه بدين هدف كه بدون اجازه صاحبش و بدون اين كه احترام كلام خداوند سبحان رعايت گردد، سوزانده شود .
حتى اگر دانشمندان اهل سنّت، از بين بردن آن را لازم تشخيص دادند، اخلاق و انسانيّت حكم مى كند كه اين اقدام با مشاركت دانشمندان شيعه و هم فكرى آنان صورت پذيرد .
از سوى ديگر مى توانستند آن را براى كسى كه از مقام مالكيّت و به عنوان رأى دينى و اجتهاد فقهى، اتلاف آن را ضرورى نمى دانست، نگه دارى كنند . همين مطلب كافى بود كه فقيهانى را كه چنين كارى كردند و آن را از بين بردند، معذور دارد تا از آن اقدام دست بردارند .

[=century gothic]حتى اگر اتلاف آن - چنان كه اين گروه مى گويند - ضرورت داشت، باز به سوزاندن كه بيان گر اهانت و بى حرمتى به ساحت قدس قرآن است، منحصر نبود .:Sham:

باز هم اگر چنين نبود، رعايت احساسات و عواطف ديگران و ملاحظه نظر اعتقادى آنان، چنين شيوه اى را حتميّت مى بخشيد و بدان حكم مى كرد؛ زيرا بدون شك آن چه از ديدگاه اين آقايان واجب بود، اتلاف آن مصحف بود نه سوزاندن آن .

[=century gothic]اگر از تمام آن چه بيان شد، بگذريم و به ساير جوانب امر نظرى بيفكنيم، مى يابيم كه منشأ اصلى مصيبتى كه شيعه دچار آن شد، اعتماد بر نامه اى بود از يك آدم سخن چين به خليفه مبنى بر اين كه مردى، سوزاننده مصحف را نفرين كرده و او را به ناسزا گرفته است .
[=century gothic]در حالى كه اين نامه براى صحت حكم به قتل آن مرد كفايت نمى كرد، نه از لحاظ طريقه شناخت ماجرا و نه از لحاظ ميزان جرم و مجازاتى كه خليفه براى آن مقرر داشت، آن هم در صورتى كه جرم ثابت شده باشد .

[=century gothic]شگفت تر اين كه پس از عفو خليفه از گناه كاران به فرض كه گناه كار بوده باشند، چرا عميد الجيوش تنها بر تبعيد شيخ مفيد اصرار داشت بدون اين كه احدى غير از او را تبعيد كند؟
مگر چه گناهى شيخ مفيد مرتكب شده بود كه مستحق تبعيد و آوارگى بود؟!:Sham:
در مقابل مى بينيم كسى كه مصحف را سوزانيد، هم چون گذشته در امن و امان به خانه اش برمى گردد بدون اين كه احدى متعرّض وى شود .

[=century gothic]اگر جوانان فرياد برآوردند: يا حاكم يا منصور، آيا خليفه حق دارد كه جانب يكى از دو طرف را بگيرد و نگهبان خود را به كمك سنّيان بفرستد و در نتيجه خانه بسيارى از شيعيان را در آتش بسوزاند و موجب مشكلات شديدى براى آنان شود؟!

[=century gothic]نكته قابل ملاحظه اين كه: قصه پردازان در برانگيختن اين فتنه نقش داشتند . روشن است كه قصه پردازان، عموماً غيرشيعه بودند، بلكه كسانى بودند كه به نام بعضى از صحابه كه - به عقيده بعضى - در زندگانى سياسى و رفتارى خويش در زمينه التزام و تعبّد به احكام شرعى مشكلاتى داشتند، از مردم پول جمع مى كردند . همين كار آنان به نام اين گروه از صحابه، بعضى از مردم را تحريك و فتنه هايى را برمى انگيخت .

پيش از اين آورديم كه گدايى به نام على(ع) چنان نبود كه احدى را تحريك كند؛ زيرا همگان از آن حضرت(ع) با احترام و تجليل ياد مى كردند؛ اما گدايى به نام كسانى كه با على(ع) جنگيده بودند مثل معاويه يا مروان خشم كسانى را كه عقيده داشتند اينان در اقدامات و مواضع خود اشتباه كردند برمى انگيخت .
براى همين است كه مى بينيم وقتى كه به قصه پردازان اجازه قصه پردازى دادند، شرط كردند كه فتنه انگيزى را رهاسازند .

ادامه دارد...

20 . در سال 401 هجرى قمرى: عميد الجيوش، رافضيان را از نوحه گرى در روز عاشورا و ابراز سرور و شادى در روز هجدهم ذى الحجه كه به آن غديرخم گفته مى شود، منع كرد .
به نظر شما چرا آنان را منع مى كند؟!

آيا اين اقدام وى، ظلم و ستم و تجاوز نيست؟!
آيا سلب آزادى بيان عقيده و انديشه آنان به شمار نمى رود؟!
شگفت تر اين كه: مردى كه مدّعى علم و معرفت است، ولى اين آزادى را انكار مى كند و شديداً بر كسى مى تازد كه اجازه داده شيعيان از اين حق مسلم خود استفاده كنند . ابن كثير در حوادث سال 402 هجرى قمرى مى گويد:
در محرّم اين سال، فخر الملك وزير به رافضيان اجازه داد كه بدعت شنيع و فضاحت قبيح خود را انجام دهند، به نوحه و گريه بپردازند، پرده ها آويزان كنند و بازارها از صبح تا شب بسته شود و زنان با سر و صورت برهنه و بر صورت زنان هم چون مردمان جاهليّت در ماتم حسين بن على نوحه گرى كنند . خداوند او را پاداش خير ندهد و در روز جزا چهره اش را سياه گرداند كه اوست شنونده دعاى بندگان .



21 . سال 406 هجرى قمرى: در روز سه شنبه نيمه محرّم، فتنه اى بين مردم عوام درگرفت كه سبب آن چنين بود: ساكنان كرخ، از باب الشعير گذشتند .

اهل باب الشعير با آنان درگير شدند و دو گروه با هم جنگيدند و جنگ به محله قلائين رسيد .
فخرالملك، شريف مرتضى و ديگران را فرستاد، آنان اقدام بى خردان كرخ را مورد انتقاد قرار دادند، اوضاع را تحت كنترل خود درآوردند و با آنان شرط كردند كه در عاشورا، نه پرده اى بياويزند و نه مراسم نوحه خوانى برپا سازند .
ابن تغرى بردى مى گويد:
در اين سال، فخرالملك از ترس آشوب و فتنه، از برپايى مراسم نوحه خوانى در عاشورا جلوگيرى كرد . شريف رضى در پنجم محرّم وفات كرده بود و آنان هم به امور مربوط به وفات وى سرگرم بودند .
1 . النجوم الزاهره، ج 3، ص 323؛ ر . ك: الكامل فى التاريخ، ج 8، ص 533؛ دول الاسلام، ص 193؛ شذرات الذهب، ص 379؛ مرآة الجنان، ج 2، ص 342 - 343؛ المنتظم، ج 6، ص 394 - 395 .
2 . الكامل فى التاريخ، ج 9، ص 146 (به نقل از: الحضارة الاسلامية فى القرن الرابع الهجرى، ج 1، ص 133) .
3 . ذهبى، تاريخ الاسلام (حوادث سال 350 - 380) ص 13، پاورقى؛ النجوم الزاهره، ج 3، ص 336؛ ر . ك: الكامل فى التاريخ، ج 8، ص 558؛ البداية والنهايه، ج 1، ص 253؛ المنتظم، ج 7، ص 19 .
4 . النجوم الزاهره، ج 3، ص 339 .
5 . البداية والنهايه، ج 11، ص 254 .
6 . ر . ك: بزرگداشت ها در اسلام .
7 . الكامل فى التاريخ، ج 8، ص 571 .
8 . البداية والنهايه، ج 11، ص 271؛ ر . ك: الكامل فى التاريخ، ج 8، ص 619 .
9 . النجوم الزاهره، ج 4، ص 65 .
10 . البداية والنهايه، ج 11، ص 273؛ ر . ك: العبر و ديوان المبتدأ والخبر، ج 4، ص 446 - 447؛ شذرات الذهب، ج 3، ص 39؛ الكامل فى التاريخ، ج 5، ص 628؛ ر . ك: ص 629؛ تجارب الامم، ج 2، ص 305 - 309؛ تكمله تاريخ طبرى، ج 1، ص 211 - 212 .
11 . المنتظم، ج 7، ص 60؛ ر . ك: ص 61؛ ذهبى، تاريخ الاسلام (حوادث سال 350 - 380) ص 248 - 250؛ تاريخ الخلفاء، ص 402 .
12 . تجارب الامم، ج 2، ص 309؛ تكلمه تاريخ طبرى، ج 1، ص 212 .
13 . الكامل فى التاريخ، ج 8، ص 232 .
14 . ر . ك: العبر و ديوان المبتدأ والخبر، ج 4، ص 447 .
15 . همان، ص 447 .
16 . الكامل فى التاريخ، ج 8، ص 637؛ ر . ك: المنتظم، ج 7، ص 68؛ ذهبى، تاريخ الاسلام (حوادث 380 - 400) ص 287؛ العبر و ديوان المبتدأ والخبر، ج 4، ص 448 .
17 . البداية والنهايه، ج 11، ص 275 .
18 . الامتناع والمؤانسه، ج 3، ص 160 (به نقل از: تكمله تاريخ طبرى، ج 1، ص 217، پاورقى) .
19 . معجم البلدان، ج 4، ص 255 (به نقل از: الحضارة الاسلامية فى القرن الرابع الهجرى، ج 1، ص 133، پاورقى)؛ ر . ك: وقعة صفين، ص 161 - 193 و 686؛ الفتوح ابن اعثم، ج 3، ص 1 - 2 و 23؛ الاخبار الطوال، ص 168؛ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 24؛ الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 284؛ تاريخ الامم و الملوك، ج 4، ص 571 - 572 .
20 . تجارب الامم، ج 2، ص 355 .
21 . البداية و النهايه، ج 11، ص 289؛ ر . ك: المنتظم، ج 11، ص 88؛ سير اعلام النبلاء، ج 16، ص 509؛ ذهبى، تاريخ الاسلام (حوادث سال 350 - 380) ص 153 .
22 . البداية والنهايه، ج 11، ص 275؛ ر . ك: الكامل فى التاريخ، ج 8، ص 632 .
23 . البداية و النهايه، ج 11، ص 311؛ شذرات الذهب، ج 3، ص 102؛ المنتظم، ج 7، ص 168؛ ر . ك: الكامل فى التاريخ، ج 9، ص 49؛ مرآة الجنان، ج 2، ص 415؛ دول الاسلام، ص 207؛ النجوم الزاهره، ج 4، ص 162؛ ذهبى، تاريخ الاسلام (حوادث 380 - 400) ص 12 .
24 . ر . ك: البداية والنهايه، ج 11، ص 325؛ المنتظم، ج 7، ص 206؛ شذرات الذهب، ج 3، ص 130؛ الخطط، ج 1، ص 389؛ الكامل فى التاريخ، ج 9، ص 155؛ ذيل تجارب الامم، ج 3، ص 339 - 340؛ نهايةالارب، ج 1، ص 185 .
25 . منابع اين مطلب به زودى خواهد آمد .
26 . ر . ك: البداية و النهايه، ج 11، ص 325 - 326؛ شذرات الذهب، ج 3، ص 130؛ المنتظم، ج 7، ص 206؛ الكامل فى التاريخ، ص 155؛ ذهبى، تاريخ الاسلام (حوادث سال 380 - 400) ص 25؛ تاريخ گزيده، ص 148؛ ذيل تجارب الامم، ج 3، ص 339 - 340 .
27 . سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 141؛ در تاريخ بغداد، ج 13، ص 106، آمده: وى متهم به شرب خمر است .
28 . ر . ك: سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 143؛ الطبقات الكبرى، ج 5، ص 183 .
29 . ر . ك: مرآة الجنان، ج 2، ص 444؛ ذهبى، تاريخ الاسلام (حوادث سال 300 - 400) ص 225؛ دول الاسلام، ص 210؛ المنتظم، ج 7، ص 220 - 222؛ الكامل فى التاريخ، ج 9، ص 178 .
30 . ر . ك: البداية و النهايه، ج 11، ص 332؛ تاريخ صابى (به عنوان ذيل تجارب الامم چاپ شده)، ج 6، ص 458؛ تاريخ الاسلام (حوادث سال 380 - 400) ص 227؛ النجوم الزاهره، ج 4، ص 206، وى اين جريان را چنين بيان داشته كه: اهل سنّت آن را در مقابل رافضيان بدعت نهادند .
31 . البداية و النهايه، ج 11، ص 338 - 339؛ ر . ك: الكامل فى التاريخ، ج 9، ص 208؛ المنتظم، ج 7، ص 337 - 338؛ مرآةالجنان، ج 2، ص 448 - 449؛ تاريخ الاسلام (حوادث سال 380 - 400) ص 237 - 238؛ تاريخ الخلفا، ص 412؛ النجوم الزاهره، ج 4، ص 218؛ العبر و ديوان المبتدأ و الخبر، ج 4، ص 471؛ دول الاسلام، ص 212 .
32 . المنتظم، ج 7، ص 237؛ تاريخ الاسلام (حوادث سال 380 - 400) ص 237 .
33 . ر . ك:المنتظم، ج 7، ص 238؛ شذرات الذهب، ج 3، ص 149 - 150؛ تاريخ الاسلام (حوادث سال 380 - 400) ص 338 .
34 . البداية و النهايه، ج 11، ص 344؛ ر . ك: المنتظم، ج 7، ص 253؛ مرآةالجنان، ج 3، ص 3 .
35 . البداية و النهايه، ج 11، ص 345 .
36 . المنتظم، ج 7، ص 276؛ ر . ك: الكامل فى التاريخ، ج 9، ص 263؛ البداية و النهايه، ج 12، ص 52 .
37 . النجوم الزاهره، ج 4، ص 329 .

ادامه دارد...

[=Century Gothic]چند نكته

[=Century Gothic] جلوگيرى از برپايى مراسم عاشورا به سبب ترس از فتنه و آشوب جايز نيست؛ چرا كه بر سردمداران و مسئولان حكومتى نظام واجب است كه آزادى هاى عمومى را براى شهروندان تأمين كنند و از يورش و تجاوز ستم گران و متجاوزان بر ديگران بدون اين كه دليل قانع كننده شرعى، دينى و يا اخلاقى داشته باشند، ممانعت به عمل آورند .
[=Century Gothic]اين ممانعت نوعى كمك به ياغى و ستم گر و تلاشى براى نابودى مظلوم و از بين بردن حق وى به شمار مى رود .
[=Century Gothic]در اين جا نبايد فراموش كنيم كه درگيرى مردم باب الشعير با اهل كرخ كه از محله آنان عبور مى كردند، توجيهى جز تعصب كور ندارد كه صاحبش را هلاك مى كند و موجب مصايب، مشكلات و بلاهاى ناگوار است .
[=Century Gothic]از شريف مرتضى قدردانى مى كنيم كه كوشيد فتنه را بخواباند و مردم كرخ را ملامت و سرزنش كرد كه از محله كسانى گذشته اند كه آنان را دوست ندارند و مى دانند كه در آن محله دچار مشكلاتى خواهند شد كه فعلاً از آن آسوده خاطرند .
[=Century Gothic]هم چنين از شيعيان هم قدردانى مى كنيم كه پذيرفتند از برپايى مراسم حسينى خوددارى ورزند تا به فرصت طلبان مجال ندهند كه فتنه انگيزى كرده و آمال نامشروع خود را تحقق بخشند .
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]جنايت شوم

[=Century Gothic]22 . در سال 407 هجرى قمرى: شيعيان كشته شدند و اموال آنان به غارت رفت و از آنان جز عده اى ناشناس، باقى نماند .
[=Century Gothic]تفصيل حادثه چنين است: ابن اثير مى گويد:
[=Century Gothic]در محرّم اين سال، شيعيان تمامى سرزمين هاى افريقيه كشته شدند .
[=Century Gothic] سبب آن چنين بود كه معز بن باديس بر مركب سوار شد و در قيروان به راه افتاد . مردمان بر او سلام مى دادند و او را دعا مى كردند .
[=Century Gothic] از جماعتى گذشت؛ در مورد آنان پرسش كرد .
[=Century Gothic] پاسخ دادند: اينان، رافضيان هستند كه ابوبكر و عمر را ناسزا مى گويند .
[=Century Gothic] گفت: خداوند از ابوبكر و عمر خشنود باد .
[=Century Gothic]بلافاصله، عامّه به محله درب المقلى قيروان رفتند كه محل تجمع شيعيان بود و گروهى از آنان را كشتند . اين تمايل سپاهيان و پيروان آنان در غارت اموال شيعيان بود كه دست عامّه را در ميان شيعيان باز نهاد و عامل قيروان آنان را گمراه و بر اين عمل تشويق كرد .
[=Century Gothic]سبب اين اقدام عامل قيروان اين بود كه وى امور بلاد را اصلاح كرده بود .
[=Century Gothic] به او خبر رسيد كه معز بن باديس مى خواهد او را عزل كند .
[=Century Gothic] از اين رو به فساد بلاد پرداخت . در نتيجه جمع زيادى از شيعيان در آتش سوختند، و ديارشان غارت گرديد و در تمام افريقيه كشته شدند .
[=Century Gothic]جماعتى در كنار قصر منصور كه در نزديكى قيروان بود، تحصن كردند . عامّه آنان را محاصره كردند و بر آنان فشار وارد آوردند .
[=Century Gothic] گرسنگى هم بر آنان سخت شد، تلاش كردند از حلقه محاصره بيرون روند، عامّه آنان را يكى يكى كشتند تا آن جا كه به آخرين نفر رسيد .
[=Century Gothic] شيعيان مهديه به مسجد جامع پناه بردند آن ها هم همگى كشته شدند . :Sham:

[=Century Gothic] در مغرب، شيعيان را منسوب به ابو عبداللّه شيعى كه از مشرق بود، مشارقه مى ناميدند .
[=Century Gothic] بيش تر شاعران اين حادثه را ذكر كرده اند، بعضى كه شاد شده اند، خوش حالند و آنان كه گريسته اند، غمگين .
[=Century Gothic]انسان به آسانى نمى تواند مردمان سنگ دل خشكى را تصور كند كه داراى روحيه كينه توز و متجاوز باشند در حدى كه بخواهند جماعت بزرگى از مردمان را نابود كنند و در سراسر مملكت گسترده ريشه كن سازند!
[=Century Gothic] آن هم با اين شيوه كينه توزانه و زشت يعنى با شمشير، گرسنگى و سوزاندن در آتش!:Ghamgin:
[=Century Gothic]بلى آنان بدون دليل و سبب جز تعصب كينه توز و نفرت انگيز و به منظور غارت اموال و كسب غنيمت، چنين اقدام ناجوان مردانه اى كردند .
[=Century Gothic]آن چه به شگفتى و دهشت ما مى افزايد، اين كه استناد آنان به اتهامى است كه گروهى از مردم بر ضدّ ديگران مطرح مى كنند و بدون اين كه متهمان مورد بازخواست قرارگيرند و در مورد موضع آنان در قبال اين اتهام توضيح خواسته شود، به چنين اقدام نفرت انگيزى دست مى يازند .
[=Century Gothic]شگفت تر اين كه پاسخ معز كه گفت: خداوند از ابوبكر و عمر خشنود باد، چراغ سبزى است براى انجام اين يورش نابود كننده و حال اين كه اين پاسخ، متضمن تصديق آن اتهام نيست تا چه رسد به اين كه به عنوان اجازه ارتكاب اين فاجعه وحشتناك در حق بى گناهان، مطرح شود!
[=Century Gothic]از اين گذشته، آيا صحيح است كه اينان ابوبكر و عمر را ناسزا گفتند، يا اين كه اين حربه اى بود براى رسيدن به اهداف شرارت بار ضدّ انسانى؟!
[=Century Gothic]عجيب تر آن كه تمايل سپاهيان و پيروان آنان در غارت اموال شيعيان سبب ديگر اين اقدام فجيع بود!! اين چه سپاهى است كه مى خواهد بندگان را بكشد و پيروان آن چه ارزشى دارند كه درصددند مملكت را به فساد و آشوب بكشند؟!
[=Century Gothic]آيا مى توان در اقامه عدل و گسترش حق و دين و فضيلت به چنين سپاهى اطمينان كرد؟!

[=Century Gothic] آيا اين سپاه مى تواند پشتوانه مملكت و مايه عزت و سرفرازى آن باشد؟! آيا مى تواند و سيله اى براى اشاعه امن و گسترش اسلام و فراخى و توسعه بر بندگان و مملكت باشد؟
[=Century Gothic]نمى دانيم كه در مورد عامل قيروان چه بگوييم كه مردم را گمراه در ارتكاب اين جنايت هولناك ترغيب و تشويق كرد .
[=Century Gothic] او مى خواست مملكت را به آشوب بكشد؛ زيرا فهميده بود كه معز مى خواهد وى را عزل نمايد؟!
[=Century Gothic]اگر اين اقدام آشكار وى در راه رسيدن به حكومت و ثروت باشد پس چگونه با رعيت عمل كرد؟ و چگونه در پنهان آنان را راهبرى نمود؟
[=Century Gothic] چه شيوه هايى را در تحقق اهداف شوم و آرزوهاى شيطانى خويش در پيش گرفت؟!
[=Century Gothic]شاعرانى كه در شعرهاى خود، اظهار سرور و شادمانى كردند، و نيز آن دسته از مورخانى كه اين اقدام جنايت كارانه زشت را محكوم نكردند، بلكه براى بيان خشم و ناخشنودى خود از برپايى مراسم عزادارى امام حسين(ع) بدترين و زشت ترين الفاظ را به كار گرفتند و از آن جمله ابن كثير، ابن اثير، ابن تغرى بردى، ذهبى و ديگران را به خدا وامى گذاريم كه او خود آنان را به سبب اين ستم و تجاوز كينه توزانه به كيفر رساند و به حسابشان رسيدگى كند!:Sham:
ادامه دارد...

[=Century Gothic]23 . سال 408 هجرى قمرى: فتنه بين شيعه و سنّى شدت گرفت، اهل نهرالقلائين در جاى خود دروازه اى ساختند و اهل كرخ بردقاقين كه در مقابل آنان قرار داشت، دروازه اى بنا كردند .

[=Century Gothic] مردم بسيارى در اين دو دروازه كشته شدند .:Ghamgin:
[=Century Gothic] ابومقاتل كه رئيس شرطه بود، بر مركب سوار شد تا وارد محله كرخ شود؛ امّا اهل كرخ و عيّارانى كه در آن سكونت داشتند، از ورودش جلوگيرى كردند و با وى به جنگ پرداختند .
[=Century Gothic] او نيز دكان ها و اطراف نهر الدجاج را به آتش كشيد .
[=Century Gothic] با اين حال نتوانست وارد كرخ شود .
[=Century Gothic]نمى خواهيم بر اين حادثه ناگوار بيش از اين حاشيه زنيم و انظار را به ستمى جلب كنيم كه حاكمان بر شيعيان محله كرخ روا داشتند و به جاى اين كه بى طرفى پيشه كنند و در گفتار و كردار جانب عدالت و انصاف در پيش گيرند، به يارى گروه مقابل پرداختند و آنان را بر ضدّ شيعيان كمك كردند .

[=Century Gothic]طبيعى است كه با اين برخورد حاكمان، گروه ستمديده، احساس غربت و مظلوميّت كند و آمال و آرزوهاى خويش را شكست خورده يابد و در مقابل، گروه ستم گر خويش را در اين اقدامات تجاوزگرانه يكه تاز بيابد و بر غرور، تكبر و خودستايى خويش بيفزايد و در مواضع خويش سخت تر و از مواضع قدرتمندترى برخورد شود .

ادامه دارد...

[=century gothic]كشتار مشروع!

[=century gothic]24 . در سال 408 هجرى قمرى: اميرالمؤمنين القادر باللَّه [خليفه عباسى ] از فقيهان معتزله و حنفى خواست كه توبه كنند .
[=century gothic] آنان اظهار توبه كرده، از اعتزال برائت جستند .
سپس آنان را از كلام، تدريس و مناظره درباره اعتزال و رافضى گرى و عقايد مخالف اسلام نهى كرد و از آنان تعهد كتبى گرفت كه ضمن رعايت اين موارد، هرگاه مخالفت كنند، هم چون ديگران مجازات و به كيفر خواهند رسيد .

[=century gothic]ابوالقاسم محمود غزنوى (عين الدوله و امين المله)، فرمان اميرالمؤمنين را به مورد اجرا گذاشت و در مناطقى كه از سوى وى بر آن جا گماشته شده بود، يعنى خراسان و ساير مناطق، در قتل معتزله، رافضيان، اسماعيليان، قرمطيان، جهيميان و مشبهه به شيوه او عمل كرد و آنان را به دار آويخت، زندانى كرد،
تبعيد نمود و دستور داد در منابر آنان را لعن كنند و تمامى گروه هاى بدعت گذار را از خود دور و آنان را از سرزمين خويش طرد كنند .
اين دستورالعمل برخورد با گروه ها در اسلام سنّت گرديد .

[=century gothic]ابن دقمان گفته است:
[=century gothic]بزرگان رافضيان، زنديقان و معتزليان به دار آويخته شدند .

[=century gothic]در اين باره چند نكته را بيان مى داريم:
[=century gothic]در اين زمان اعتزال، مذهب حنفى، تشيع و اسماعيليه، عقايد مخالف اسلام كه طبعاً منظور از آن اسلام حنبلى است، در آمده بود .
[=century gothic]دين و مذهب درست و نادرست را دستورالعمل صادره از سوى حاكم معين مى كرد .

براساس اين آيين نامه بود كه مردم به اين مذهب يا آن ديگرى، متدين مى شدند بدون اين كه به حجت و دليل استناد شود و يا مبانى عقلى و وجدانى كه انسان خود را بر اساس آن معذور مى يابد، حاصل شده باشد .

[=century gothic]مخالفت با حاكم درعقيده، نظر و مذهب جرمى كه مرتكب آن مستحق كيفر شديد و بازدارنده بود و دانشمندان مى بايست در اين باره كتباً متعهد شوند تا در توجيه كيفر و مجازات مورد استناد قرار گيرد .

[=century gothic]بر اين اساس وظيفه اى جز پيروى از حاكمان ستم گر در مذاهب و عقايد آنان نداريم و حق انديشه، پژوهش، بررسى، تأمل، مناظره و مباحثه براى شناخت حق از باطل، صحيح از سقيم و حقيقى از ساختگى براى ما محفوظ نيست .
نه، هيچ كدام حق ما نيست و بلكه تدريس ممنوع است، مناظره ممنوع است و كلام ممنوع است .

[=century gothic]هر كس در مورد چيزى به قطع و يقين رسيده كه شريعت الهى، دين و رسالت خداوندى است، وظيفه دارد كه از آن دست بردارد و با پيروى از شرع و دين حاكم، با آن به مخالفت پردازد؛ زيرا مخالفت با حاكم جايز نيست، امّا آن گاه كه حكم و شرع خداوند مخالف حكم و شرع حاكم است، مخالفت با خداوند سبحان نه تنها مانعى ندارد، بلكه ضرورى و حتمى است!!
[=century gothic]نمى دانيم چگونه براى خليفه و حنبلى هايى كه در پشت سر او قرار داشتند به ثبوت رسيده كه مذاهب حنفى، شيعه، معتزله و اسماعيليه مخالف اسلام است و چگونه و با چه مجوز و به چه دليل اينان در رديف با زنديقان خارج از هر دينى قرار مى گيرند؟!

[=century gothic]اگر شمشير، دليل و حجت خليفه است، آيا شمشير و قدرت مى تواند در امور عقيدتى دليل قرار گيرد؟!
آيا اگر اين خليفه مذهبش را تغيير دهد و يا خليفه بعدى با مذهب وى هم عقيده نباشد، دليل و حجت هم عوض مى شود يا اين كه همين دليل و حجت به قوت خود باقى مى ماند؟!
:Sokhan:
[=century gothic]اگر حجت در خروج تمامى اينان از اسلام موجود است، پس چرا خليفه و پيروانش آن را براى بررسى و تبادل نظر عرضه نمى كنند؟!
چه نيازى به دستورالعمل حكومتى در اين باره است؟!

چرا كه مردم دوست دارند در صورت وجود دلايل قانع كننده و براهين آشكار بر صحت و حقّانيّت دينى، بدان دين كه حق است، پاى بند و متديّن باشند .

[=century gothic]آيا حق داريم از تاريخ نگاران اين برهه بپرسيم كه آيا احدى از زنادقه كه خليفه و پيروانش - فقط در دستورالعمل - به ذكر اسامى آنان، آن هم به منظور تمويه، تشويه و توجيه ستم گرى و جنايت خود در مورد ديگران، پناه مى بردند، كشته يا به دار آويخته يا تبعيد يا زندانى يا بر منبرهاى مسلمانان لعن و نفرين شد؟!

[=century gothic]آن چه قابل ملاحظه است اين كه: مى بينيم خليفه مردى را بر خراسان گمارد و مأموريت او را كشتار، حبس، به دار آويختن و ستم گرى بر مردم به خاطر عقايد آنان قرار داد!
[=century gothic]وى نيز به بهترين و كامل ترين صورت اين مأموريت را به انجام رساند و جناياتى در حق مردمان بى گناه مرتكب شد كه در جاى خويش مذكور است .

[=century gothic]در ابتداى كار، خراسان قربانى شد؛ زيرا انجام چنين اقدام وحشتناكى در آن جا آسان تر و ساده تر بود و به دليل دورى از مركز خلافت، نمى توانست هيچ گونه تحركى كه حكومت را به خطر اندازد سازماندهى كند و اگر چنين تحركى صورت مى گرفت، مى تواستند پيش از آن كه شعله هاى آن به پايتخت عباسى برسد، آن را كنترل كرده از بين ببرند .
[=century gothic]آخرين مطلبى كه در اين جا جلب نظر مى كند اين است كه مى بينيم در الطاف فايقه حاكم كه به نظر مى رسد از حروف و كلماتى گزينشى و انتخابى مى بارد و مورخان (اكثراً مورخان حنبلى) اين بشارت را به نسل هاى پس از خود مى دهند، آن جا كه از اين دستور العمل و صادر كننده و اجراكننده آن سخن مى گويند، با طمأنينه، عاطفه، انس و محبت در كلمات خود القاب زيبايى را به كار مى گيرند، اما براى بيان فرقه هايى كه نابودى، كوبيدن و تلاشى آن ها مد نظر است، از الفاظى كاملاً مخالف آن استفاده مى كنند .
[=century gothic]حتى آن جا كه از قتل، به دار آويختن و نابودى سخن مى گويند، از اشاره به تكفير آنان و مطالبى از اين قبيل كوتاهى نمى كنند . گذشته از اين الفاظى براى آنان به كار مى برند كه از نظر اينان متضمن نابودى و از بين بردن آن گروه هاست . مثل: رافضيان، اهل بدعت و عقايد مخالف اسلام و . .
[=century gothic]در اين جا به خواننده گرامى سفارش مى كنيم كه آخرين عبارت مورخان اين حادثه را به خاطر داشته باشند كه گفته اند::Sham:
[=century gothic]«اين دستور العمل برخورد با گروه ها در اسلام سنت گرديد . »
ما نمى دانيم كدام اسلام مورد نظر اينان است و از چه اسلامى سخن مى گويند: آيا منظور اسلام حاكمان و سلاطين، اسلام جمود و خمود، وبه تعبير بعضى اسلام اراذل و اوباش و اسلام جباران و زورگويان است يا اسلام ناب محمدى كه مبتنى است بر دليل و برهان، و اسلام دانشمندان و اوليا و پيامبران - صلوات اللّه و سلامه عليهم اجمعين؟!

[=century gothic]بدون شك منظور آنان اسلام به معناى اوّل و اسلام باطل است نه اسلام حقيقى و اسلام ناب محمدى(ص) .
[=century gothic]آن چه تا كنون آورديم بيان تمام حوادثى كه در خلال اين مدت شصت ساله به وقوع پيوسته نيست .:Sham:
حوادثى كه آورديم، بيان گر اين مطلب است كه در آن زمان گروهى در جامعه اسلامى حضور داشتند كه براى خود حدى قائل نبودند و هيچ گونه مانع و رادعى آنان را از ارتكاب زشت ترين فجايع در حق مردمان بى گناه باز نمى داشت .

آنان فتنه و آشوب بپا مى كردند و جنگ هايى را خصوصاً بر ضدّ مردم كرخ در بغداد به راه مى انداختند كه معمولاً در مراسم عاشوراى هر سال و عيد غديرخم صورت مى گرفت .

[=century gothic]آن چه آورديم فقط متونى است كه به تجاوز و ستم گرى گروه معيّنى تصريح يا اشاره دارد، امّا روشن است كه اگر چه اين حوادث نسبت به برهه كوتاهى از زمان بسيار زياد است، امّا تمام آن چه كه در اين باره به وقوع پيوسته نيست .:Sham:
فتنه هاى بزرگ و بسيارى باقى مانده كه دقيقاً در خلال همين برهه زمانى روى داده است .:Sham:
تاريخ كه توسط متعصبان ضدّ شيعه نگاشته شده، اين حوادث را با قدرى اشاره براى ما حفظ كرده است .
:Sham:
[=century gothic]در اين جا به فهرست اجمالى بعضى از اين حوادث كه در اين فرصت اندك توانسته ايم بدان اطلاع يابيم، اشاره مى كنيم:
ادامه دارد...

25 . در سال 351 هجرى قمرى: در جمادى الاوّل اين سال، فتنه اى در بصره و همدان بين عامّه به وقوع پيوست كه سبب آن اختلاف مذاهب بود و در آن تعداد زيادى از مردم كشته شدند .

26 . در سال 379 هجرى قمرى: و سال پس از آن (380 ه . ق . )، به فرمان عبادان - صحيح آن عيّاران است - مصيبت و بلا در بغداد شدت يافت .
مردم دو دسته شدند و بين آن ها درگيرى هايى صورت گرفت .
جنگ به ميان مردم كرخ و باب البصره كشيده شد و گروهى كشته شدند و اموال مردم به يغما رفت . فتنه ها يكى پس از ديگرى به وقوع پيوست، بعضى از آنان خانه هاى ديگران را به آتش كشيدند .
ادامه دارد...

27 . سال 380 هجرى قمرى: در بيان فتنه پيش به نقل از مرآة الجنان آمد كه: جنگ به ميان مردم كرخ و باب البصره كشيده شد . در متن ديگرى آمده:
چون بهاءالدوله از بغداد رفت، عيّاران در اطراف شهر شوريدند، بين شيعه و سنّى فتنه اى بپا شد و در اثر آن بسيارى از دو طرف كشته شدند، چندين محله به آتش كشيده شد، اموال مردم به غارت رفت و خانه ها ويران گرديد، اين فتنه چندين ماه به طول انجاميد تا اين كه بهاءالدوله برگشت .

ادامه دارد...

28 . سال 381 هجرى قمرى: در روز سيزدهم ذى الحجه كه روز غديرخم است [اين اشتباه است، درست آن هجدهم ذى الحجه است . ] بين رافضيان و اهل سنّت فتنه اى درگرفت . دو گروه با هم به جنگ پرداختند و جمعيّت زيادى از آنان كشته شد . .
ادامه دارد...

29 . سال 384 هجرى قمرى: در اين سال كار عيّاران در بغداد قوت گرفت و جنگ بين مردم كرخ و باب البصره شروع شد

مردى معروف به عزيز از مردم باب البصره ظهور كرد . كارش بالا گرفت .
بسيارى از افراد موذى و شرور به وى پيوستند .

محله هايى را آتش زد و از قواى شرطه كمك طلبيد . سپس با مردم كرخ مصالحه كرد و راه سوق البزازين (بازار پارچه فروشان) را در پيش گرفت . .



30 . در سال 391 هجرى قمرى: نيز فتنه ديگرى بين شيعيان ساكن محله كرخ و اهل سنّت بغداد درگرفت .

ادامه دارد...

ناتوانى و ترس!

مطالبى در سخنان بعضى از مورخان ديده مى شود كه اشاره دارد: اگر در بعضى از سال ها، بر ضدّ شيعه تحركى صورت نگرفت، به دليل ناتوانى و ترس بوده است؛
به طور مثال به نصوص تاريخى زير توجه كنيد:
1 . در اين سال (352 ه . ق . ) در دهم محرّم: معز الدوله دستور داد كه در عزاى حسين(ره) نوحه سرايى كنند و بر سر و سينه زنند و زنان موهاى خود را پريشان و چهره هاى خويش را سياه كنند . اهل سنّت نتوانستند از اين كار جلوگيرى كنند؛ زيرا سلطان هم با شيعيان بود .
2 . براساس متن ديگرى در سال 352 هجرى قمرى: اهل سنّت نتوانستند از اين كار جلوگيرى كنند؛ زيرا تعداد شيعيان زياد و سلطان با آنان همراه بود .
3 . در سال 354 هجرى قمرى: هم چون سال گذشته، مراسم عزادارى روز عاشورا در بغداد برگزار شد، امّا اهل سنّت به دليل ترس از معزالدوله تحركى در اين باره نكردند .
4 . در مصر سياهان و كافور بر ضدّ شيعه تعصب داشتند . سياهان در راه ها به مردم مى چسبيدند و مى گفتند: من خالك؟ (دايى تو كيست؟) اگر پاسخ مى داد: معاويه، او را گرامى مى داشتند؛ امّا اگر از پاسخ دادن خوددارى مى كرد، او را كتك مى زدند و لباس ها و هر آن چه را با خود داشت، مى گرفتند . هرگاه اهل سنّت مى خواستند به قتال شيعه برخيزند، شعارشان اين بود: «معاوية خال على» .
اين نصوص و متون ديگر تقريباً صراحت دارد كه شيعه، قربانى بود و اين ديگران بودند كه بر آنان هجوم مى بردند و اقدامات ناروايى را براى منع آنان از انجام آزادانه مراسم دينى و استفاده از آزادى ها و حقوق مشروعشان به كار مى بستند .
آن چه آورديم اندكى است از نصوص فراوانى كه در اين باره آمده و ميزان ظلم و ستمى را كه ديگران در آن زمان بر ضدّ شيعه اعمال مى كردند، بيان مى دارد .
ميل داشتيم اگر مجال به ما اجازه دهد تمام مصايب، مشكلات، فجايع، سختى ها و بلاياى شيعه را در طول قرن هاى گذشته بر روى كاغذ آوريم و در مجموعه اى مدون تقديم خوانندگان گرامى كنيم، امّا روشن است كه چنين كارى گذشته از اين كه چندين مجلد مى شود به وقت كافى و تلاش زيادى نياز دارد .


همين امر موجب مى گردد تا از انجام چنين اقدامى روگردان شويم و آن را به مجالى ديگر واگذاريم .
پيش از آن كه خواننده را براى بحث در زمينه ديگرى رها كنيم فهرستى از حوادث دردناك ديگرى را مى آوريم كه در دوره زندگانى شيخ مفيد به وقوع پيوسته است:
1 . سال 338 هجرى قمرى: در آخر ماه ربيع الاوّل بين اهل سنّت و شيعه فتنه اى درگرفت و محله كرخ چپاول شد .
2 . سال 340 هجرى قمرى: فتنه مذهبى بزرگى در ماه رمضان، در محله كرخ روى داد .
3 . سال 354 هجرى قمرى: در اين سال ابو عمرو زاهد غلام ثعلب مرد . جنازه اش را از محله كرخ عبور دادند؛ در نتيجه فتنه اى به سبب آن درگرفت .
4 . سال 345 هجرى قمرى: فتنه عظيمى بين مردم اصفهان و قم درگرفت . سبب آن بود كه گفته شد: مردى قمى، بعضى صحابه را سب و ناسزا گفته است . اين مرد از اصحاب شحنه اصفهان بود . مردم اصفهان برآشفتند، از مردم سواد هم كمك خواستند؛ جمعيّت انبوهى كه قابل شمارش نبود، گرد آمدند و در كاخ شحنه حاضر شدند . جنگ بين آنان درگرفت و اصفهانيان اموال تجار قم را تاراج كردند . .



بر حسب متن ابن كثير، فتنه عظيمى بين مردم اصفهان و قم درگرفت . سبب آن بود كه مردم قم صحابه را دشنام دادند . اصفهانيان بر ضدّ آنان برآشفتند و جمعيّت انبوهى از مردم قم را كشتند و اموال بازرگانان را به تاراج بردند .
ركن الدوله در طرف دارى از مردم قم خشمگين شد؛ زيرا وى هم شيعه مذهب بود . اموال فراوانى از مردم اصفهان به تلافى اموال قم مصادره كرد .
در اين جا با هم گفتار ابن كثير را كه در بيان سبب فتنه گفت: «مردم قم، صحابه را دشنام دادند» با گفتار ابن اثير مقايسه مى كنيم كه گفت: «مردى متهم شد كه بعضى از صحابه را ناسزا گفته است و درنتيجه مردم اصفهان بر مردم قم يورش بردند و كردند آن چه كردند و جمعيّت انبوهى از مردم قم را كشتند و اموال بازرگانان را به تاراج بردند» .
باز به سببى كه ابن كثير براى خشم ركن الدوله بيان كرده بنگريم .
وى مصايب، مشكلات و بدبختى هايى را كه مردم قم بدان مبتلا شدند و مورد قتل و غارت اصفهانيان قرار گرفتند مدنظر نمى گيرد تا خشم ركن الدوله به سبب اين ظلم آشكار باشد كه بى گناهان مورد ستم قرار گرفتند، بدون اين كه توجيه قابل قبولى داشته باشد بلكه فقط و فقط سبب آن بود كه مردى از اهالى قم متهم شد كه چنين كارى كرده است!
بلكه برعكس بيان داشتند كه سبب خشم ركن الدوله، شيعه بودن وى بود، و حال اين كه ركن الدوله كارى براى مردم قم نكرد جز اين كه اموال آنان را كه به تاراج رفته بود، به آنان برگرداند و بيش از اين مردم اصفهان را مجازات نكرد .
5 . سال 346 هجرى قمرى: در اين سال، در آخر محرّم، عامّه در كرخ فتنه اى بپا كردند .
بر حسب نص ديگرى، در اين سال بين مردم كرخ و اهل سنّت به سبب ناسزاگويى، فتنه بزرگى درگرفت . در نتيجه جمعيّت زيادى از دو طرف كشته شدند .
6 . سال 348 هجرى قمرى: در اين سال، بين رافضيان و اهل سنّت فتنه اى درگرفت كه در آن تعداد زيادى كشته شدند .
بر حسب نص ديگرى، در كتاب الشذور گفته شد: فتنه هايى بين شيعه و سنّى درگرفت كه در آن جمعيّت انبوهى كشته شدند .
7 . سال 400 هجرى قمرى: به خانه امام صادق(ع) يورش بردند و در آن يك قرآن، كاسه اى چوبى كه طوقى از آهن داشت، زرهى از چوب خيزران و يك نيزه و يك تخت يافتند و آن ها را به مصر بردند . حاكم تمام آن ها را گرفت و تنها تخت را برگرداند .

ادامه دارد...

سال هاى پس از شيخ مفيد

پيش از تولد شيخ مفيد و پس از وفات وى(ره) حوادث زياد و مصايب خطرناكى بر شيعه گذشت . در اين جا فرصت شمارش اين حوادث را نداريم؛ امّا به نمونه هايى كه در سال هاى پس از وفات وى روى داد، اشاره مى كنيم . اكثر اين موارد را از كتاب دول الاسلام مى آوريم و خوانندگان گرامى را براى وقوف كامل و آگاهى بيش تر به منابعى حواله مى دهيم كه در پاورقى هاى پيش بيان كرديم .



1 . در سال 416 هجرى قمرى: خانه شريف مرتضى در آتش سوخت . در همين سال محله كرخ آتش گرفت .
2 . در سال 417 هجرى قمرى: سپاهيان به محله كرخ حمله بردند و آن را غارت و بازارها را به آتش كشيدند . مردم تا آستانه نابودى پيش رفتند .
3 . سال 419 هجرى قمرى: در مسجد براثا اتفاقى افتاد كه معروف و مشهور است .



4 . سال 421 هجرى قمرى: مجالس سوگوارى امام حسين(ع) در العويل برپاشد، اهل سنّت برآشفتند و جنگ درگرفت و جماعتى در نتيجه آن كشته شدند و بازارها تخريب گشت .



5 . سال 422 هجرى قمرى: دوباره حادثه مسجد براثا تكرار شد .



6 . سال 422 هجرى قمرى: فتنه هايى بين شيعه و سنّى در بغداد درگرفت كه در اثر آن عده اى كشته شدند و مردم كرخ تا سرحد نابودى پيش رفتند . . و 404بازار در آتش سوخت .

اين حوادث تلخ و دردناك هم چنان در طول ساليان دراز ادامه داشت تا اين كه به فتواى شيخ نوح مبنى بر قتل شيعه در حلب منجر شد .



پس از آن ابن تيميه به قتل شيعيان در جرد و كسروان لبنان فتوا داد كه در نتيجه آن افراد فراوانى به طور دسته جمعى كشته شدند و خون هاى زيادى به ناحق بر زمين ريخت .

خداوند در فرداى قيامت كه: يوم يعض الظالم على يديه داورى خواهد كرد . آن روز است كه: وسيعلم الّذين ظلموا أي منقلب ينقلبون .
حوادثى كه پس از آن بر شيعه گذشت نيز بر همين منوال است . از خداوند مسئلت داريم كه ما را از لغزش در گفتار و كردار مصون دارد .

ادامه دارد...

اگر رافضيان آغازگر بودند؟!

گوشه اى بود از حوادثى كه در خلال شصت سال از زندگانى شيخ مفيد(ره) روى داد و او با عقل و روان و با آگاهى و احساسات خويش با آن زندگى كرد .
ديديم كه در اكثر اين حوادث تصريح كرده اند كه تجاوزگرى و دشمنى از سوى فرقه معيّنى صورت گرفته و شيعيان قربانى اين تجاوزات ناجوان مردانه بوده اند .
حتى تصريحاتى از اين مورخان ديديم كه اين تجاوز و ستم گرى تنها راه آشناى اين گروه بوده است مگر اين كه در مواردى ترس و ناتوانى مانع از انجام اين گونه اقدامات وحشيانه اى كه در طول ساليان دراز بدان دست يازيده اند، شده باشد .
آن چه مى خواهيم در اين جا بدان اشاره كنيم اين است كه به رغم اين كه: تاريخ به دست دشمنان شيعه نوشته شده و تقريباً، آنان تنها منبع موجود متون تاريخى هستند، و به رغم حرص آشكار اين مورخان در اتهام شيعه به هرگونه كار زشت و قبيحى، تقريباً يك مورد هم نمى بينيد كه اين مورخان و راويان، تصريح كرده باشند شيعه آغازگر جنگ يا تجاوز بوده است .
اگر اينان، يك مورد مى ديدند كه شيعه در آن متجاوز بوده، ابن كثير، ابن جوزى، ابن تغرى بردى و امثال آنان، سخاوتمندترين مردمان در اعطاى القاب زشت، پليد و ناروا بر شيعه بوده و شيعيان را با پست ترين صفات و زشت ترين اتهامات ياد و اهل سنّت، آنان را با كلماتى ناشايست و الفاظى بد، ملامت و سرزنش مى كردند .
ليكن نهايت چيزى كه در اين باره از اينان مى بينيم اين است كه رافضيان (در اين صفت قدرى تأمل كنيم) را در مورد برپايى مراسم عزادارى روز عاشورا و مراسم جشن و سرور به مناسبت عيد غدير كه آن را بدعت و ناسزا مى پندارند، مورد شماتت و سرزنش قرار داده اند .

ادامه دارد...

سهم حاكمان در آشوب ها!

شايد بعضى، توجيهاتى دست و پا كنند كه معتقدند چنين توجيهاتى براى تشكيك در مقاصد حاكمان و نقش آناندر برانگيختن فتنه ها كافى است .
زيرا در بعضى از متون، مطالبى آمده كه اشاره دارد: حاكمان در برانگيختن احساسات مذهبى و جبهه بندى ها و درگيرى هاى فرقه اى براساس تعصبات دينى و مذهبى، شركت داشته اند .
گويا وى مى خواهد معزالدوله را متهم كند كه او مى خواست حالت اضطراب و آشوب بين اهل سنّت و شيعه به حال خود باقى بماند تا از آن در جهت تحكيم حاكميّت و تقويت قدرت خويش بهره بردارى كند .



اين اتهام مجالى براى كسب رتبه اى از قوت و ثبوت ندارد، بايد معزالدوله را مردى تصور كنيم كه در زمينه تحرك سياسى در حد مطلوبى از رشد برخوردار نيست كه اين گونه دانسته و ندانسته دچار اشتباهات بزرگ و خطرناك مى شود .
عمده چيزى كه در اين باره بدان اعتماد مى ورزند، مطلبى است كه مورخان - اگر راست بگويند - روايتكرده اند كه: در ربيع الثانى سال 351 هجرى قمرى، به فرمان معزالدوله عامّه شيعيان بغداد بر ديوار مساجد نوشتند:
خدا لعنت كند معاوية بن ابى سفيان را، و كسى را كه فدك را به زور از فاطمه(رضى اللَّه عنها) غصب كرد و كسى را كه نگذاشت حسن(ع) را پيش جدش دفن كنند و كسى را كه ابوذر غفارى را تبعيد كرد و كسى را كه عباس را از شورا بيرون كرد .
خليفه محكوم بود و نمى توانست از آن جلوگيرى كند، امّا معزالدوله هم كه اين اقدام به فرمان خود وى صورت گرفت شب هنگام عده اى از مردم نوشته را ستردند .
معزالدوله خواست دوباره آن را بنويسد؛ امّا ابو محمد مهلبى وزير چنين نظر داد كه به جاى كلمات محو شده بنويسند: «خدا لعنت كند كسانى را كه به خاندان رسول خدا(ص) ستم كردند و احدى از آنان را نام نبرند مگر معاويه را و به اين شكل نوشته شد» .
بعضى احتمال مى دهند كه حاكم بود كه چنين كارى كرد و آن را به شيعه اماميه بغداد و معزالدوله نسبت داد . يافعى در بحث از وفات حاكم در سال 411هجرى قمرى، گفته است: او شيطان بود . . دستور داد كه صحابه را ناسزا گويند و آن را بر روى ديوار مساجد نوشت .
آن چه اين احتمال را بعيد مى گرداند، فاصله زمانى بين دو حادثه است و آن چه آن را نزديك مى گرداند، تكرار وقايع است
ادامه دارد...

موضوع قفل شده است