امام علی «علیه السلام» مبین قرآن و سنت
تبهای اولیه
مهم ترین اختلاف میان مسلمانان بعد از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بحث جانشینی آن حضرت بوده است. پیروان مکتب خلفا معتقدند که پیامبر(صلی الله علیه وآله) از دنیا رفتند و جانشینی برای خود قرار نداده، و این امر را به مسلمین واگذار نمودند.
اما شیعه معتقد است پیامبر(صلی الله علیه وآله) در روز دعوت علنی خود[="][1][/]و درمواردمتعدّددیگراز جمله در جریان حادثه مهمّ غدیر خم به امامت و جانشینی امام علی(علیه السلام) تصریح فرمودند که ما با ذکرمقدماتی این مساله را اثبات می نماییم.
-----------------------------
با تأمّل در آیات قرآن در می یابیم که یکی از وظایف مهم پیامبر(صلی الله علیه وآله) تبیین آیات الهی بوده است، قرآن کریم در این رابطه می فرماید: «و أنزلنا الیک الذکر لتبیّن للناس مانزّل الیهم و لعلّهم یتفکّرون؛ما اين ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم تا آنچه به سوى مردم نازل شده است را براى آنها تبيين كنى، شايد انديشه كنند»[="][2][/].
وظیفه پیامبر(صلی الله علیه وآله) تبیین و تفسیر آیات قرآن بوده است.اینگونه نبوده که مردم بدون تفسیر پیامبر(صلی الله علیه و آله) به تمام آیات الهی عالم بوده باشندو مشکلی در فهم آیات نداشته باشند.
نکته مهم آن است که خداوند متعال متعال در این آیه می فرماید: «لتبیّن» و نمی فرماید: «لتقرأ» یا عباراتی به این معنی.واین امر اهمیّت امر تبیین را می رساند.وبا تأمل در قرآن
نیز می یابیم بسیاری از فروعات دینی در قرآن به صورت کلّی آمده وجزئیات وکیفیّت انجام آنهامشخص نشده است لذاتبیین و تفسیر آنها به عهدۀ پیامبر(صلی الله علیه وآله) بوده است،
مثلا قرآن می فرماید: «اقیموالصلاة»[="][3][/] اما این نماز چگونه باید به جا آورده شود، پیامبر(صلی الله علیه وآله) می فرمایند: «صلوا کما رأیتمونی اصلی»[="][4][/]
قرآن می فرماید: «ولله علی الناس حجّ البیت من استطاع الیه سبیلا»[="][5][/] اما چگونگی انجام آن را پیامبر(صلی الله علیه وآله ) بیان می فرمایند: «خذوا عنّی مناسککم»[="][6][/] و موارد دیگر...
----------------------------------------
قرآن کریم قول و فعل پیامبر(صلی الله علیه وآله) را حجّت می داند
خداوند متعال در این رابطه می فرماید:«. ْ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا..؛وآنچه رسول خدا به شما داد،آن رابگیرید و از آنچه شما را بازداشت،بازایستید»[="][7][/].ونیز می فرماید:« مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه ..؛هر کس از پیامبر فرمان برد،در حقیقت خدا را فرمان برده است[="]»[8][/].ویا می فرماید:« وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى ؛إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى ؛پیامبراز سر هوی و هوس سخن نمی گویدآنچه مىگويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده، نمی باشد»[="][9][/].
لذا اگر مسائل جدیدی حادث می شد مردم نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) می آمدند و آن حضرت مرجع علمی آنها بود.
-------------------------------------------------
آن حضرت عمر جاویدان ندارد وروزی از دنیا خواهند رفت همچنان که همه انسانهااز این دنیاخواهند رفت.
«انّک میت و انّهم میّتون» [="][10][/]
حال بعد از بیان این مقدمات که پیامبر«صلی الله علیه وآله» مبیّن قرآن بوده اند وسخنشان حجّت شرعی بوده است امّا عمر جاودان نداشته اند سؤالی به ذهن می رسدو آن این است که: آیا پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای زمان بعد از خودشان کسی را به عنوان مبیّن احکام الهی در حوزه قرآن، فقاهت، سیاست، اخلاق و مسائل مستحدثه معیّن فرموند یا خیر؟
اگر بگوییم معیّن نفرمودند این برخلاف حکم عقل است و نمی توان پذیرفت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در مدت حیات شریف خود در خدمت تبیین آیات الهی باشند اما برای زمان بعد از خودشان و نیاز جامعه اسلامی کاری انجام نداده باشند.
آیا می توان پذیرفت پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای خروج از مدینه در تمام موارد و بدون استثناءکسی را جانشین خودشان قرار دهند. اما برای سفر آخرت که برگشتی برای آن نیست و در آن شرایط حساس تاریخ اسلام کسی را برای جانشینی خود معیّن نفرموده باشند.جالب اینجاست که ابوبکر قبل از مرگش عمر را به جانشینی خود معرفی می کند و خلیفه ثانی نیز شورای شش نفری را برای تعیین خلیفه قرار می دهد ،یعنی عقل آنها این مطلب را می پذیرد که جامعه بدون سرپرست دچار هرج ومرج می شود اما نعوذبالله پیامبر این مطلب را درک نمی کند!
-------------------------------------
[="][1][/] [="]. انّّّ هذا اخی و وصیّ و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوا. تاریخ طبری، ج 2، ص 62، مسند احمد، ج 1، ص 111، ح 841، تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج 1، ص 133 _ 138، کامل ابن اثیر، ج 1، ص 585، تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 363 و...[/]
[="][2][/] .سوره نحل/44.
[="][3][/] .بقرة/43.بقرة/110.نور/56و...
[="][4][/] . سنن الکبری، بیهقی، ج 2، ص 345، صحیح بخاری، ح 631.
[="][5][/] .سورۀ ال عمران/97.
[="][6][/] . سنن الکبری، بیهقی، ج 5، ص 125.
[="][7][/] .سورۀحشر/7.
[="][8][/] .سورۀ نساء/80.
[="][9][/] .سورۀ نجم/3و4.
[="][10][/] .سورۀ زمر /30.
[="][1] . اصول کافی، کتاب الحجه.
[="][1] . الصواعق المحرقه، ج 30، ص 51، الامامة و السیاسة، ج 1، ص 14 و 20.
[="][2]. صحیح بخاری، باب رجم الحبلی من الزنا اذا احصنت.
[="][3]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2، ص 29، مفصل داستان را آمده است.
[="][4] . نهج البلاغه، خطبه سوم.
[="][1].همان.
[="][2].آل عمران/159.
[="][3]. مستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 271 و 272، ح 5187.
[="][4].«تعلّم عمر سوره البقره فی اثنتی عشره سنه فلمّا ختمها نحر جزورا». الدر المنثور، ج 1، ص 21؛ شعب الایمان بیهقی، ج 2، ص 331، ح 1957؛ تفسیر قرطبی، ج 1، ص 341، سیره ابن جوزی، ص 165، شرح نهج ابن ابی الحدید، ج 3، ص 111، ج13، ص 223، خطبه 223.
[="][5]. السنن الکبری، ج 7، ص 442؛ مختصر جامع العلم، ص 150؛ الریاض النضرة، ج 2، ص 194؛ ذخائر العقبی، ص 82، تفسیرالرازی، ج 7، ص 474.
[="][6].الطبقات ابن سعد ج2 ،ص339،تاریخ الخلفا،سیوطی،ص171،الاستیعاب، ج3،ص40: .تاریخ الاسلام،ذهبی ،قسمت تاریخ خلفا،ص638.
[="][7]. الریاض النضره، ج 2، ص 57؛ الفتوحات الاسلامیه، ج 3، ص 408، نورالابصار، ص 69.
[="][8].الاربعین فی اصول الدین ،فخر رازی ،ج2ص203.تفسیر قرطبی ج5ص66.تفسیر ابن کثیرج1ص442
[="][1].الامامة والسیاسةج1ص32.تاریخ طبری ،ج5ص116.تذکرةالخواص،ص69.
[="][2].سورۀ احقاف/15.
[="][3].سورۀ بقره/233.
[="][1] .«اشبهت خلقی وخُلقی وأنت من شجرتی الّتی أنا منها.تودر خلقت و اخلاق شبیه من هستی و تو از همان درختی هستی که من از آن درخت هستم ». تاریخ بغدادج11/171شمارۀ5870. «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ »؛آل عمران/61.تاریخ الاسلام ،ذهبی،مجلد تاریخ خلفاص627. . انت منی بمنزله هارون من موسی الاانه لانبی بعدی. . احزاب، 33،« انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»صحیح مسلم، مناقب اهل البیت حدیث کسا، سنن ترمذی ، ج 5، ص 656، کتاب المناقب، مسند احمد، ج 6، ص 292. .انت منی وانا منک.صحیح بخاری ج4ص18. . نساء، 59،« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم»، مستدرک حاکم، ج 3، ص 121، تفسیر فخررازی ،ج1، ص 144، اولی الامر باید معصوم باشد. . مائده، 55،«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ ». . مستدرک حاکم، ج 3، ص 126، جامع الاصول، ج 9، ص 473، الاستیعاب، ج 3، ص 1102، جامع الصحیح، ج 5، ص 637. . تاریخ الخلفاء، سیوطی ص171، الاستیعاب، ج3، ص 41، تاریخ الاسلام، ذهبی، مجلد تاریخ الخلفاء، ص 638. . مستدرک حاکم، ج 3،ص 135، ح 4629، جامع ترمذی، ج 5، ح 3724، التفسیر الکبیر فخررازی، ج 1، ص 205، کفایه الاطالب، ص 265، باب 62. . مستدرک حاکم، ج 2، ص 134، المعجم الاوسط، ج 5، ص 445، ح 4877، الصواعق المحرقه، ص 71، الجامع الصغیر، ج 2، ص 177، ح 5594. . ماورد الاحد من اصحاب رسول الله من الفضائل ماورد لعلی، حاکم مستدرک، ج 3، ص 107، وافقه الذهبی فی تلخیصه تاریخ الاسلام، مجلد تاریخ الخلفا، ص 638. .«علی خیر امتی ،اعلمهم علما ،و أفضلهم حلما».الذریة الطاهرةص93.مسند احمد ج5ص26ح19796و.... .«علی خیر من اترکه بعدی»مواقف ایجی،ج3ص276.مجمع الزوائدج9ص113. .سورۀ یونس /35
براستی ناامیدی کفار اززوال دین اسلام و اکمال دین و اتمام نعمت و رضایت خداوند متعال از دین اسلام که در آیه شریفه مائده، 2، آمده:« الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» باکدام واقعیت خارجی انطباق دارد؟
[="][2].مستدر ک حاکم نیشابوری ،ج3ص122ح4597.تاریخ دمشق،ابن عساکر،ج42ص387.مناقب خوارزمی .ص329
حاکم نیشابوری نیز درکتاب مستدرک خود با سند صحیح این روایت را نقل می نماید :...عن انس بن مالک أنّ النبیّ«صلی الله علیه وآله»قال لعلیّ:«أنت تبیّن لامّتی ما اختلفوا فیه من بعدی»هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه[="][2].ای علی تو هستی که تبیین می کنی برای امّتم؛ آنچه را که بعد از من، در آن اختلاف می کنند .سپس وی می گوید این حدیث طبق شرط بخاری و مسلم صحیح است لاکن آنها این حدیث را نیاورده اند.پس همانطور که پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله » مبیّن قرآن است ،امام علی «علیه السلام»نیز مبیّن قرآن و سنت آن حضرت خواهد بود.:Sham:والسلام علی من اتبع الهدی.:Sham:[="][2].مستدر ک حاکم نیشابوری ،ج3ص122ح4597.تاریخ دمشق،ابن عساکر،ج42ص387.مناقب خوارزمی .ص329
با تشکر از جناب صدرا :Gol: