سلجوقیان در یک نگاه

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سلجوقیان در یک نگاه

با سلام
(429-590ه/1037-1193م)

« سلجوقيان طايفه اي از ترکمانان غُز و خَزَر بودند که در روزگار سامانيان از دشت قِبچاق به نواحي خوارزم و سواحل درياي خَزَر، بالاي رود سيحون، آمدند و درآن جا به گله‌داري پرداختند. آنان در پي يافتن چراگاه هاي خرّم درفرارود( ماوراء النهر) به جنگ و گريز مشغول بودند تا سرانجام سلطان مسعود غزنوي را در جنگي بين مَرو و سَرَخس شکست دادند و به ايران سرازير شدند.*

سلجوقيان به نام نياي خود سلجوق‌بن دُقاق خوانده شده اند. طُغْرُل اوّل نخستين پادشاه ايشان بود که پس از شکست دادن مسعود غزنوي، درسال 429 ه/1037م، در نيشابور بر تخت نشست. از آن پس، تيره هاي مختلف سلجوقي تا سال 700ه/1300م، يعني مقارن قدرت گرفتن ترکان عثماني بر آسياي غربي حکومت کردند.

قدرت مرکزي سلجوقيان، که از آغاز تا سال 498ه/1104م ادامه داشت، دراين سال بر اثر کشمکش‌هاي داخلي ازهم پاشيد. درايران سلجوقيان تا سال 590ه/1193م حکومت راندند.

علاءالدين تَکِش خوارزم شاه در جنگي طُغْرُل سوّم سلجوقي را کشت و قلمرو او را به قلمرو خوارزم شاهان پيوست.*
سلجوقيان از بزرگ ترين‌ و قدرتمندترين‌ سلاطين تاريخ اسلام پيش از حمله مغول‌اند. :Sham:آنان در اصل اقوامي بيابان گرد و دور از تمدّن وشهرنشيني بودند.

به سبب همين خوي بدوي هنگامي که مسلمان شدند به آن تعصّبي شديد يافتند. آنان به قوّت بي باکي و جنگ آوري در اندک زمان ايران، آسياي صغير (ترکيه امروز)، الجزيره و شام را به تصرف خود درآورند، سلسله هاي ديگر را برانداختند و به ضرب غارت و کشتار همه را مطيع خود کردند.
با پيشروي سلجوقيان، خلافت عبّاسي، که به سبب ضعف دروني، درحال فروپاشي بود جان گرفت.:Sham:
با رسيدن طُغرُل اوّل به بغداد خليفه قائم بامرالله دستور داد که به نام او خطبه بخوانند و او را سلطان بنامند.
جنگ آوري و خشونت سلجوقيان موجب تحريک روح غيرت و شجاعت مسلمانان در برابر سپاهيان روم شرقي شد که به سرزمين هاي اسلامي تاخت و تاز مي‌کردند.*

پيشروي مسلمانان را در جنگ هاي صليبي نيز نتيجه اين تعصّب مذهبي دانسته اند که سلجوقيان به پيکر نيم مرده خلافت عبّاسي دميدند.

دولت سلجوقي را از برخي جهات با پادشاهي اشکاني در تاريخ ايران پيش از اسلام شبيه دانسته‌اند، چه هردو جنگ آور بودند، نظامي ملوک الطوايفي داشتند و هر دو از دشت هاي خراسان و ماوراء النهر به ايران آمده بودند.
حکومت سلجوقيان از سرداران مختلف ترک تشکيل يافته بود که هر يک در ناحيه اي حکومت مي‌کردند.
در دوره اقتدار سلجوقيان، همۀ قبايل ترک از پادشاه مرکزي اطاعت مي‌کردند، اطاعتي که تا پايان سلطنت ملکشاه ادامه داشت.
مرزهاي حکومت سلجوقيان در اوج گسترش خود از مشرق به چين و از مغرب به درياي مديترانه مي‌رسيد.
درشمال درياچه آرال و دشت قِيچاق، و درجنوب، درياي عُمّان و خليج فارس و شبه جزيره عربستان در دست ايشان بود.*

پس از مرگ سلطان سَنْجَر که هنوز رياست اسمي همه قبايل ترک را داشت حکومت مرکزي سلجوقيان از هم پاشيد و تيره‌هاي سلجوقيان درکرمان و شام و روم از يکديگر جدا شدند.
در اواخر اين دوره، براثر ضعف سلجوقيان، برخي از فرماندهان ترک هر يک در ناحيۀ خود دولتي مستقل ترتیب دادند و به اتابک (پدر) مشهور شدند.
مهم‌ترين آن‌ها اتابکان ‌آذربايجان، فارس، الجزيره و دياربکر هستند.

ادامه دارد...!!

اتابکان غلامان زرخريدي بودند که پس از ابراز لياقت و اثبات وفاداري به مقامات عالي لشکري تا حد سپهسالاري مي‌رسيدند.

درنظام سلجوقيان آزادگان نمي بایست به دستگاه نظامي راه يابند. هربار که سلطان ناحيه اي از کشور را به يکي از شاهزادگان واگذار مي‌کرد يکي از اين سرداران را که سابقه بردگي داشت به عنوان لله همراه او مي‌کرد تا به‌ نمايندگي شاهزاده آن ‌محل را اداره کند. اين‌ شخص را اتابک مي‌گفتند.*
اتابکان فارس و آذربايجان به سبب حمايتشان از شاعران و نويسندگان بزرگ ايراني شهرت بسيار دارند. خاقاني شرواني و نظامي گنجوي در دربار اتابکان آذربايجان مي‌زيستند. سعدي شيرازيگلستان و بوستان را در زمان اتابک ابوبکر بن سعد زنگي نوشت که مردي خردمند و دور انديش بود و براي نجات فارس از کشتار و ويراني مغول پيش از رسيدن سپاهيان چنگيز از در اطاعت درآمد و خراج‌گزار ايشان شد.
سلجوقيان با آن که خود قومي بيابان گرد بودند امّا بر اثر آشنايي با تمدّن ايران و از راه پرورش وزيران بزرگ ايراني چون عميدالملک کُندُري و خواجه نظام الملک طوسي، مهم ترين مشوّقان علم و ادب و هنر و صنعت گرديدند. در زمان ايشان تعصّب مذهبي بالا گرفت و جنگ و ستيز ميان فرقه هاي مذهبي روز افزون شد.* با اين همه، گويندگان بزرگي چون فخرالدين اسعدگرگاني سرايندۀ ويس و رامين، خيّام و ناصرخسرو و عرفا و متفکران نام آور و مورّخان مشهوري در اين عهد مي‌زيسته‌اند.
دوره سلجوقي از نظر پيشرفت صنعت و هنر نيز دوره اي مهم به شمار مي رود. معماري، سفال‌گري، کاشي کاري، پارچه بافي، فلزکاري و ديگر صنايع قديم ايراني به وسيله سلجوقيان تا دور دست هاي قلمرو پهناور ايشان تا شام و کناره های دریای مدیترانه رواج يافت. اين گستردگي به خصوص در معماري و سفال گري و شيشه سازي بسيار قابل توجه است زيرا در اين دوره سبک ممتاز و مشخّص گذشته به صورتي جديد و پيش رفته در هنر دورۀ اسلامي خودنمايي مي‌کند.*
ادامه دارد...!!

طُغرُل سلجوقي (429-455ه/1037-1063م)

طُغرُل بيگ مؤسّس سلسلۀ سلجوقي است. وي درسال 429 ه/1037م، پس از شکست و فراردادن سلطان مسعود غزنوي در نيشابور به سلطنت نشست و فرمان داد خطبه حکومت را به نام او بخوانند. طُغرُل از همان آغاز، برادران و عموزادگان خويش را به حکومت نواحي مختلف منصوب کرد و ملوک الطوايفي سراسر دوران سلجوقي را بنا نهاد.

* چُغري بيک يکي از برادران او نواحي نيشابور تا ساحل جيحون و فرارود( ماوراءالنهر) را در اختيار گرفت و پس از مدتي بخارا و بلخ و خوارزم را نيز تصرف کرد. قُهستان و گرگان به برادر ديگر، ابراهيم ینال رسيد و پسرعموي او بر هَرات و سيستان وغور حاکم شد.


پس ازتحکيم موقعيت خود، طغرل، که بر نواحي مرکزي و غربي ايران تسلّط يافته بود، با همکاري برادران و عموزادگان، يک يک سرزمين هاي اطراف را به اطاعت درآورد.

با فتح گرگان و طبرستان، آخرين پادشاه *** را نيز از ري و همدان بيرون راند و چون بر اصفهان دست يافت، چنان به آن دل بست که، اگر چه پايتختش ري بود، بخش بزرگي از عمر خويش را در اصفهان گذراند و در آن آباداني بسيار کرد. در پي اين فتوحات، طُغرُل بر آذربايجان و ارمنستان نيز چيره شد و با غنيمت‌هاي بسيار که در ارمنستان به دست آورده بود به پايتخت بازگشت.


دراين زمان تنها دارالخلافه بغداد مانده بود که در آن جا خليفه عبّاسي، ناتوان و بي‌لياقت، از سردار ترک لشکر خود، بَساسيري، فرمان مي‌برد.
درآن روزگار در بغداد به نام ملک ‌رحيم‌ ديلمي خطبه مي خواندند.
طُغرُل در سال 447ه/1055م از ري به همدان و از آن جا به بغداد لشکر کشيد و با دراختيار گرفتن آن شهر به دولت آل بويه پايان داد و خليفه را واداشت تا فرمان دهد به نام او خطبه بخوانند. سپس از خليفه‌ خواست با برادر زاده او، خواهر الب‌ارسلان سلجوقي، ازدواج کند.
با اين پيوند دو خاندان سلجوقي و عبّاسي به‌ هم نزديک شدند و طُغرُل، هم از نظر نظامي و هم‌ از جهت سياسي، فرمانرواي سرزمين هاي خلافت شرقي گرديد.
خليفه به او لقب سلطان الدوله و يمين اميرالمؤمنين اعطا کرد و به اين ترتيب طُغرُل سلجوقي به المَلِکالمغرب و المشرق (شاه باختر و خاور) شهرت يافت.*
در اين ميان بَساسيري نيز از پاي ننشست و پس از بازگشت طُغرُل، وي در نهان با خليفه اسماعيلي فاطمي در مصر ساخت و نام خليفه عبّاسي را از خطبه انداخت. قائم بامرالله، خليفه عبّاسي، ناچار بغداد را ترک کرد و بساسيري در بغداد نام خليفۀ فاطمي المُستَنصرُ بالله، را، به جاي خليفه عبّاسي درخطبه آورد.
طغرل چندي گرفتار جنگ با برادرش ابراهيم يَنال بود. امّا وقتي او را شکست داد و کشت بي فاصله به بغداد لشکر کشيد و با دست‌گيري و قتل بَساسيري دوباره‌ خليفه عبّاسي را به بغداد آورد. آن گاه از خليفه خواست که دختر نوجوان خود را به عقد او درآورد. خليفه امتناع مي‌کرد. امّا، عميدالملک کُندُري، وزير طُغرُل، با تهديد خليفه را به اين کار واداشت. دختر به عقد طغرل درآمد. او را با تشريفات و هداياي بسيار به ري آوردند.
امّا عروس آن‌ گاه به ري رسيد که طغرل هفتاد ساله براثر خون دماغ طولاني در دولاب ري از دنيا رفته بود. آرامگاه او در برج طُغرُل نزديک شهر ري قرار دارد و ازبناهاي تاريخي‌ مانده از عصر سلجوقي است.*
طغرل را سرداري دلير و پادشاهي دانا و خوش نيّت توصيف کرده اند. وي هنگام ورود به نيشابور در آغاز کار به صراحت گفت که: « ما مردمي بيابان گرد و جنگ جوييم و آداب مملکت داري و رعايت احوال مردم را نمي دانيم.» از همين رو، وي کارها را به دست وزيران کار آزموده ايراني، از جمله عميدالملک‌ کُندُري، سپرد. بخشي ازموفقيت هاي طُغرُل حاصل وزارت هوشمندانه اين وزير با کفايت و دانشمند بود.*

در عين حال طُغرُل، با تأکيد بر رعايت ظاهر و شعائر دين، بر بازمانده آزادانديشي‌ها و عقل گرايي هاي پيش از خود نقطه پايان گذاشت و از آن پس زمينه اي فراهم آمد که روز به روز اختلاف هاي فرقه اي فزوني يابد و بحث هاي خشک ظاهري رونق بيشتري‌ گيرد. طُغرُل را پادشاهي عادل و مهربان نيز توصيف کرده اند که سعي بسيار در آباداني داشت و در ساختن مساجد بزرگ و با شکوه اصرار مي‌ورزيد.
ادامه دارد...!!

الب ارسلان (455-465ه/1063-1072م)

الب ارسلان‌ سلجوقي برادرزاده طُغرُل اوّل بود.

وقتي خبر مرگ عمو و جانشيني برادر کوچک خود را شنيد به دستياري ابوعلي حسن توسيخواجه نظام‌الملک درخراسان قيام کرد و اندکي بعد در ري به سلطنت نشست.*

معروف به‌ نخستين اقدام خواجه نظام الملک به زندان افکندن عميدالملک کُندُري، وزير با تدبير طُغرل سلجوقي بود.
او را سال بعد به دستور الب‌ارسلان در زندان مَرو کشتند.
آورده اند که کُندُري به خواجه نظام‌الملک‌ پيام داد که:« تو بد سنّتي در کشتن وزيران معزول مي‌گذاري که از اين پس هيچ وزير ايمن نمي ماند.» به ‌واقع، پس ‌از آن تاريخ بسياري از وزيران در زمان جانشينان خود کشته شدند. گناه عميدالملک کندري ظاهراً حمايت از وليعهد طُغرُل، برادر کوچک الب ارسلان و در نهان رقابت خواجه نظام‌الملک با او بود..


الب ارسلان از آغاز سلطنت‌ خود به ادامه‌ فتوحات طُغرُل اوّل پرداخت، ارمنستان، گرجستان و اَبخاز را گرفت و درجنگي برادرش را شکست داد امّا بعد او را بخشود و دوباره به حکومت کرمان گماشت.
درسال 642ه/1069م،* امپراتور روم شرقي با لشکري عظيم به شهرهاي شام حمله آورد.
امير شام که تا آن زمان از فاطميان مصر طرفداري مي‌کرد، چون آن ها را ناتوان ديد به عبّاسيان و در واقع به سلجوقيان پيوست و خطبه به نام قائم بامرالله خليفه عباسي و سلطان سلجوقي الب ارسلان خواند.
درهمين زمان بود که در مکّه و مدينه نيز به نام اين دو، يعني خليفه و الب ارسلان، خطبه مي‌خواندند. الب ارسلان در آن سال شهر حَلب و بخشي از شام را نيز متصرّف شد.


سال بعد، بار ديگر امپراتور رومانوس ديوجانوس براي باز پس گرفتن سرزمين هايي که از دست داده بود به ارمنستان و نواحي شرقي لشکر کشيد. بيش از دويست هزار تن سپاهي مسيحي از يونانيان، گرجيان و مردم بلغار و روس و فرانسه به آسياي صغير آمدند و درشهر مَلازگِرد بين درياچه وان و شهر اَرزِروم اردو زدند.
درهمين احوال، سرداري ايراني به نام افشين به شهرهايي درآسياي صغير حمله برد آن ها را غارت کرد و ويران ساخت.
سواران سلجوقي توانستند از پي او تا نزديک درياي مَرمَره، به پيش روند. پس از تمهيدات، جنگي بزرگ ميان سپاه ايران و روم درگرفت. روميان بيش از صدهزار تن بودند و الب ارسلان تنها سي هزار سپاهي به همراه داشت.
اين نبرد،* که يکي ازمهم ترين جنگ هاي صليبي بود، به شکست و کشته شدن سردار روم انجاميد و غنايم بسيار از جمله صليبي بزرگ به دست مسلمانان افتاد که آن را همراه اسيران به همدان نزد خواجه نظام الملک آوردند.
دراين جنگ الب ارسلان از شيوه نظامي جنگ و گريز استفاده کرد. همان شيوه اي که شاهان اشکاني نيز در بسياري از نبردهاي خود به کار مي بردند.
به فرمان الب ارسلان، سواره ‌نظام از وسط حمله کردند و دو دسته ديگر که در تپّه‌ها پنهان شده بودند دشمن را در تيررس قرار دادند. اردوي روم چنان آشفته و درهم شد که پيش از تاريکي شب کار جنگ يک سره گرديد.
امپراتور رومانوس ديوجانوس را گرفتار نزد الب ارسلان آوردند. او نخست سه ضربه تازيانه برسر امپراتور زد،
امّا او را بخشود و در عهدنامه اي که با او بست، امپراتور بر آن شد که: يک ميليون و نيم سکّه طلا غرامت جنگي بپردازد و تا پنجاه سال سالانه سيصدوشصت هزار سکّه طلا به عنوان خراج به ايران بدهد و همه اسيران ايراني و مسلمان را در روم شرقي آزاد کند.*


فتح مَلازگِرد آغاز تسلّط سلجوقيان برآسياي صغير است. در اين خِطّه بود که شعبه اي از سلجوقيان، به نام سلجوقيان روم، دولتي بزرگ تشکيل دادند. اين شعبه از سلجوقيان بيش از سايرخاندان ها دوام آورد و عاقبت با به قدرت رسيدن خلافت عُثماني به تدريج از ميان رفت.

گسترده ترين مرزهاي پادشاهي سلجوقي، که وسعت آن را شبيه دوران هخامنشي و در بعضي نواحي فراتر از آن دانسته اند، درزمان الب ارسلان و پسرش ملک شاه سلجوقي بوده است.*
الب ارسلان حدود نه سال پادشاهي کرد. آورده اند که يکي از سرکشان فرارود( ماوراء النهر)، به نام يوسف خوارزمي، با خنجر به او ضربه اي زد. او را دست بسته پيش الب ارسلان آوردند. يوسف دشنام دادن گرفت.
الب‌ارسلان به‌ نگهبانان گفت او را رها کنند تا خود به تير هلاکش سازد. تيرسلطان به‌ خطا رفت، يوسف به‌ او رسيد و با خنجر بر او زد. چهار روز بعد الب ارسلان از زخم آن‌ درگذشت. او را در مرو به‌ خاک سپردند.
الب ارسلان را پادشاهي نيک سيرت و سرداري دلير و رفتار او را با امپراتور روم نمونه بزرگواري و تدبيرش دانسته اند.
ادامه دارد...!!

جلال الدين ملکشاه سلجوقي (465-485ه/1072-1092م )

الب ارسلان سلجوقي درهمان سال هاي نخست سلطنت، پسر خود جلال الدين ملکشاه را به وليعهدي برگزيد.
پس از مرگ ناگهاني الب ارسلان در سال 465ه/1072م، ملکشاه که جواني هفده ساله بود به دستياري خواجه نظام الملک طوسي به تخت نشست.
نخستين تجربه نبرد ملکشاه با عمويش قاوَرد در نزديکي ‌همدان‌ بود.*قاوَرد اسير شد و به توصيه خواجه ‌نظام ‌الملک، ملکشاه فرمان قتل او را داد.
امّا حکومت کرمان را به پسر او واگذاشت که از همان زمان سلسله سلجوقيان کرمان را تأسيس کرد.
ملکشاه به ادامه کشورگشايي هاي پدرش پرداخت و دمشق و اَنتاکيه و حَلَب را در غرب گرفت و به سواحل مديترانه رسيد.
سال بعد براي سرکوبي مخالفان به فرارود(ماوراء النهر) لشکر کشيد و حدود کشور را تا مرز چين رساند. در همين سفر بود که خواجه نظام الملک، وزير ملکشاه، براي جلوه دادن وسعت قلمرو سلجوقيان، مزد کشتیرانان جيحون را به خراج اَنتاکيه حواله کرد و نمايندگان امپراتور روم را وا داشت که براي تقديم خراج سالانه بهکاشغر در مرز چين روند.
خواجه نظام الملک پس از آرام گرفتن اوضاع دست به اقدامات‌ مهمّ فرهنگي زد، از جمله رصدخانه اي ساخت و از دانشمندان و ستاره شناسان بزرگ، چون حکيم عمرخيّام نيشابوري و جمعی دیگر از دانشمندان خواست که تقويم شمسي را اصلاح کنند.

تقويم امروز ايران که به تقويم جلالي معروف است نام خود را از سلطان جلال الدين ملکشاه سلجوقي دارد. از ديگر اقدامات خواجه، تأسيس مدارس نظاميه در بغداد و نيشابور و مرو و هرات و اصفهان بود.*


نظام الملک پسران متعدّد و خانواده اي بزرگ و غلامان بسيار داشت. قدرت و شوکت خواجه به اطرفيان وي امکان مي‌داد که با پشتيباني از يکديگر بر نفوذ خويش در دستگاه حکومت بيافزايند.
هريک از اطرافيان خواجه با تسلّط بر زمين هاي زراعتي وسيع و حکومت شهرهاي متعدّد، شبکه اي قدرتمند ايجاد کرده بودند.
آنان از سويي با فدائيان اسماعيلي مبارزه مي‌کردند، که در آن زمان به فرمان حسن صبّاح در قلعه هاي دور از دسترس و مستحکم اَلَموت گرد آمده بودند، و از سوي ‌ديگر با نزديکان سلطان در مي افتادند.


ترکان خاتون، زن جلال الدين ملکشاه، که مي‌خواست پسر خود را وليعهد کند از خواجه ‌نظام الملک روي گردان بود زيرا خواجه پسر ديگر سلطان را شايسته اين مقام مي‌دانست.


دامنۀ اين گونه رقابت ها و کشمکش ها عاقبت به جايي رسيد که سلطان ملکشاه را از قدرت خواجه در هراس انداخت. در سفري که سلطان از پايتخت خود، اصفهان، به بغداد مي‌رفت و خواجه از همراهان او بود، مردي در لباس صوفيان براي تقديم نامه خود را به خواجه‌ نظام‌الملک نزديک کرد و با خنجري او را از پاي درآورد.*
کمتر از سه هفته پس از مرگ خواجه، که آورده اند به تحريک تاج‌الملک قمي و به دست يکي از فداييان اسماعيلي صورت گرفته بود، سلطان ملکشاه سي وهفت ساله نيز درگذشت.
گفته شد که غلامان نظاميه يعني همان فداييان خواجه نظام الملک، ملکشاه را زهر خوراندند.


جلال الدين ملکشاه از بزرگ ترين پادشاهان سلجوقي شمرده مي شود. در دوران سلطنت او مرزهاي دولت سلجوقي به نهايت وسعت خود رسيد و از چين تا مديترانه و از درياچه آرال و دشت قِبچاق تا خليج فارس ودرياي عُمّان وشبه جزيره عربستان درجنوب گسترده بود.
ازنظر سياست و مملکت داري نيز سلطان جلال الدين را پادشاهي مدبّر و دادگستر توصيف کرده اند که به آباداني و کشاورزي و ايجاد قنات‌ها و بندها علاقه بسيار داشت و در حفظ نظم و امنيت شهرها و راه هاي قلمرو خود فراوان کوشيد.
ادامه دارد...!!

موضوع قفل شده است