عزاداري و بزرگداشت روز عاشورا

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
عزاداري و بزرگداشت روز عاشورا

گرچه عزاداری برای حسین بن علی(ع) و خاندان و یاران او به شکل­های مختلفی در طول تاریخ اسلام برگزار می­شد، اما این مراسم، آن هم در حدّی گسترده به صورت سازمان یافته و با دستور و حمایت حکومت، از زمان آل بویه در بغداد آغاز گردید. کامل شیبی می­گوید: دسته‏های عزاداری در شکل جدید، نخستین بار در سال 352 به وجود آمدند.[1]
به دستور معزّالدوله، در عاشورای سال 353 عزای عمومی اعلام شد و از مردم خواسته شد که با پوشیدن جامه سیاه، اندوه خود را نشان دهند.[2] در عاشورای سال 352 نیز گریه و ندبه برای امام حسین(ع) و نوحه‏خوانی و برپایی ماتم برای آن امام برگزار گردید.[3] در این روز با آویختن پلاس (پارچه‏های کهنه و سیاه)، اعلام عزا ‏نمودند. در روز عاشورا مردم حتی برخی علمای حنفی مثل خواجه علی غزنوی و امام نجم الدین بلعمانی حنفی ، سفیانیان را لعن میکردند، دستار از سر باز کرده نوحه میخواندند و خاک بر سر می­افشاندند.[4]
در سال 398 که روز عاشورا مصادف با عید مهرگان بود، مراسم عید را به تأخیر انداختند.[5]
مورخین به برپائی این مراسم در تمام طول سلطه آل­بویه اشاره دارند،[6]اما در همان دوره، با گسترش برگزارى مراسم روز عيد غدير و روز عاشورا و حساسيت اهل سنت و وقوع درگیری­های متعدد، اهالى محله‏ كرخ از برگزارى اين مراسم منع شدند.[7] در سال 393 هم شیعیان از برگزاری مراسم مذهبی خود منع شدند، هم اهل سنت.[8] هر چه حكومت آل‏بويه به پايان عمر خود نزديك مى‏شد و ضعف آن بيش‏تر می­گردید، نزاع ميان شيعه و سنى نيز افزون‏تر مى‏شد، لذا سلاطين آل‏بويه مى‏كوشيدند به هر نحو ممكن، برگزارى مراسم عاشورا و عيد غدير را، كه خود بانى آن بودند، ملغى كنند. اما پافشارى شيعيان براى برگزارى مراسم عاشورا ادامه يافت.
در سال 402 قمرى فخرالملك، وزير سلطان بهاءالدوله برگزارى مراسم عاشورا را آزاد اعلام كرد و براى جلوگيرى از وقوع فتنه تدابيرى انديشيد،[9] ولى بار دیگر خودش در سال 406 قمرى برگزارى مراسم عاشورا را منع كند، كه اصرار شيعيان به برگزارى آن، باعث نزاع آنها با ساكنان محله‏ باب‏الشعير شد و تعداد زيادى در اين نزاع كشته شدند.[10]
سلاطين سلجوقى از دوستداران ائمه شيعه بودند. ملكشاه به همراه خواجه نظام در سال 479ق به زيارت كاظمين، نجف و كربلا رفت.[11] محمد بن عبدالله بلخى پس از سخنرانى و وعظ براى عالمان، مسئولان و طلاب نظاميه اهل سنت، روضه مى‏خواند و از مظلوميت‏هاى اهل‏بيت پيامبر ياد مى‏كرد.[12] اين رسم تا اوايل سلطنت طغرل سلجوقى در بغداد و شهرهاى ديگر ايران معمول بوده است.[13] در ابتداى قرن هفتم، چون محمّد خوارزمشاه خواست علاء الملك ترمذى[14] از سادات حسينى خراسان به عنوان خليفه در برابر الناصر عباسی مطرح کند، تا حدود زيادى نفوذ معنوى خلفاى عباسى ـ كه حامى مذهب سنّت بودند ـ رو به كاهش گذاشت و سرانجام در نيمه دوم قرن هفتم در سال 656ق با سقوط بغداد و حاكميت يافتن ايلخانان در ايران و عراق، مذهب اهل سنّت با بحران جدى روبه‏رو شد. از اين رو فرصت مناسبى براى توسعه تشيع و برگزارى شعائر و مراسم مذهبى آن فراهم گرديد و با روى خوش نشان دادن غازان خان به شيعيان و سرانجام با رسمى شدن مذهب تشيع در مدت كوتاهى در زمان "اولجايتو"، مراسم عزادارى عموميت يافت. مردم هرات پايتخت تيموريان، در نيمه دوم قرن نهم با فرا رسيدن ماه محرم به برگزارى مجالس سوگوارى براى امام حسين(ع) اهتمام مى‏ورزيدند و حتى شاهزادگان و امرا نيز به برگزارى مجالس عزا همت مى‏گماشتند.[15]
با روی کار آمدن دولت صفویّه و در آوردن مملکت به صورت کشوری شیعه و مقتدر، سرودن شعر در مدح و رثای ائمه و شهدای کربلا برای شاعران افتخاری بس بزرگ محسوب می‎شد. و این تأثیری فراوان بر آینده‎ آیین سوگواری محرم گذارد، به گونه‎ای که تظاهرات شکوه‎مند شیعیان در محرم هر سال، در نشر و اشاعه‎ی مذهب تشیّع در فلات قارّه ایران، مساعدت فراوانی کرد. در این زمان کتاب «روضة الشهداء» به رشته‎ تحریر درآمد و قوه‎ محرکه‎ای شد برای پیدایش مراسم محرم که از بطن آن، سبک تازه‎ای از فعالیّت به نام روضه‎خوانی یا قرائت «روضة الشهداء»، به وجود آمد. دو قرن و نیم بعد، این سبک به منزله‎ رشته‎ای در آمد که به­وسیله‎ آن، اشعار غنائی و متون و نمایش‎های تعزیه به هم بافته شدند.
در طول دوره صفویه شکل مهم و معروف دیگری از نمایش مذهبی پدید آمد که در ارتباط با واقعه‎ی کربلا و شهادت امام حسین و یارانش بود. غالب این داستان‎ها از کتاب «روضة الشهداء» گرفته می‎شد و از اوایل سده‎ شانزدهم در میان شیعیان به گونه‎ای گسترده انتشار یافت. از اين زمان به بعد تكيه­ها و حسينيه­ها و موقوفات مربوط به عزادارى امام حسين(عليه السلام)در ايران شكل گرفت. دولت مغولان و گوركانيان هند که از دولت صفويه متأثر بودند،مراسم عزاداری امام حسین(ع) را برپا می­داشتند.[16] گزارشات متعدّدی از اجتماعات مزبور در دروه صفویه که اکثراً توسط فرستادگان سیاسی اروپا، مبلّغان، بازرگانان و سیاحان به ثبت رسیده.[17]
از عزاداری در دوره افشار و زند گزارش­های مهمی نقل شده است و همین گزارشات، شروع تعزیه خوانی را مربوط به دوره کریم خان می­دانند. در عصر قاجار، خون آلود كردن سر و صورت با تيغ و قمه زدن به فرق سر به مرااسم سینه زنی اضافه شد[18]



[1] - شیبی، کامل، تشیّع و تصوف، ترجمه قراگزلو، تهران، امیر کبیر، 1359، ص 43 و علی اصغر فقیهی، آل بویه و اوضاع زمان ایشان، تهران، صبا، 1357، ص 467، به نقل از: مراء الجنان، ج 3، ص 247.

[2] - ابن­کثیر، پیشین، ج 11، ص 259 و ابن خلدون، العبر، ترجمه عبد المحمد آيتى، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، چ اول، 1363ش، ج2، ص358 و الذهبى، شمس الدين محمد بن احمد، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، تحقيق عمر عبد السلام تدمرى، بيروت، دار الكتاب العربى، ط الثانية، 1413، ج26، ص 11

[3] - ابن الجوزی، پیشین، ج 7، ص 15

[4] - عبدالجلیل­رازی، پیشین، 401 و 403

[5] - ابوالمحاسن، النجوم الزاهرة، ج 4، ص 218

[6] - ابن اثیر عزالدین ابی الحسن، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارالکتب‏العلمیه، 1407 ق / 1987 م، ج 8، ص 326 و ابن العماد الحنبلی، ابی الفلاح عبدالحی، شذرات الذهب، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی‏تا، ج 3، ص 130

[7] - ابن الجوزى، أبو الفرج عبد الرحمن بن على بن محمد، المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق محمد عبد القادر عطا و مصطفى عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1412، ج14، ص361

[8] - همان، ج15، ص37

[9] - ابن جوزی، یشین، ج15، ص 82

[10] - همان، ص 125

[11] - ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 17، ص 133.

[12] - الطباطبائى، سيد عبدالعزيز، معجم اعلام‏الشيعه، قم، مؤسسه آل‏البيت، 1417، ص 296

[13] - ابن اثير، پیشین، ج 17، ص 133

[14] - دولافوز، ث. ف (1316)، تاريخ هند، ترجمه محمّد تقى فخر داعى گيلانى، تهران، چاپخانه مجلس، جزء 4 از ج 2، ص 644.

[15] - معين الدين محمّد اسفزارى، روضات الجنّات فى اوصاف مدينه هرات، به كوشش محمّد اسحاق، مطبعه زرپاسرى، بى‏تا، ج 1، ص 269.

[16] - ر. ك: جان نورمن هاليستر: تشيّع در هند، ترجمه آزر ميدخت، مشايخ فريدى، مراكز نشر دانشگاهى، 1373 هـ. ش، ص 199 ـ202

[17] - پترچلکووسکی، پیشین، ص 10 - 11

[18] - نوری، ميرزا حسين، لؤلؤ و مرجان، كانون انتشارات عابدى، تهران، (بى تا)، ص 8