می‌گویند بیلش‌ را پارو كرده‌ است!

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
می‌گویند بیلش‌ را پارو كرده‌ است!

می گویند، اگر كسی‌ چهل‌روز پشت‌ سر هم‌ جلو در خانه‌اش‌ را آب‌ و جارو كند،

حضرت‌ خضر به‌ دیدنش‌ می‌آید و آرزوهایش‌ را برآورده‌ می‌كند.

سی‌ و نه‌ روز بود كه‌ مرد بیچاره‌ هر روز صبح‌ خیلی‌ زود از خواب‌ بیدار می‌شد و جلو در خانه‌اش‌ را آب‌ می‌پاشید و جارو می‌كرد. او‌ از فقر و تنگدستی‌ رنج‌ می‌كشید. به‌ خودش‌ گفته‌ بود:

اگر خضر را ببینم، به‌ او می‌گویم‌ كه‌ دلم‌ می‌خواهد ثروتمند بشوم.
مطمئن‌ هستم‌ كه‌ تمام‌ بدبختی‌ها و گرفتاری‌هایم‌ از فقر
و بی‌پولی‌ است.

روز چهلم‌ فرارسید. هنوز هوا تاریك‌ و روشن‌ بود كه‌ مشغول‌ جارو كردن‌ شد.
كمی‌ بعد متوجه‌ شد مقداری‌ خار و خاشاك‌ آن‌ طرف‌تر ریخته‌ شده‌ است. با خودش‌ گفت:

با این‌كه‌ آن‌ آشغال‌ها جلو در خانه‌ من‌ نیست، بهتر آنجا را هم‌ تمیز كنم.
هرچه‌ باشد امروز روز ملاقات‌ من‌ با حضرت‌ خضر است، نباید جاهای‌ دیگر هم‌ كثیف‌ باشد
..

مرد بیچاره‌ با این‌ فكر آب‌ و جارو كردن‌ را رها كرد و داخل‌ خانه‌ شد تا بیلی‌ بیاورد و آشغال‌ها را بردارد.
وقتی‌ بیل‌ به‌دست‌ برمی‌گشت، همه‌اش‌ به‌ فكر ملاقات‌ با خضر بود با این‌ فكرها مشغول‌ جمع‌ كردن‌ آشغال‌ها شد
.

ناگهان‌ صدای‌ پایی‌ شنید. سربلند كرد و دید پیرمردی به‌ او نزدیك‌ می‌شود. پیرمرد جلوتر كه‌ آمد سلام‌ كرد.
مرد جواب‌ سلامش‌ را داد.


پیرمرد پرسید: .صبح‌ به‌ این‌ زودی‌ اینجا چه‌ می‌كنی؟
مرد جواب‌ داد: دارم‌ جلو خانه‌ام‌ را آب‌ و جارو می‌كنم.

آخر شنیده‌ام‌ كه‌ اگر كسی‌ چهل‌ روز تمام‌ جلو خانه‌اش‌ را آب‌ و جارو كند، حضرت‌ خضر را می‌بیند..
پیرمرد گفت: حالا برای‌ چی‌ می‌خواهی‌ خضر را ببینی؟


مرد گفت: آرزویی‌ دارم‌ كه‌ می‌خواهم‌ به‌ او بگویم..
پیرمرد گفت: چه‌ آرزویی‌ داری؟ فكر كن‌ من‌ خضر هستم، آرزویت‌ را به‌ من‌ بگو..


مرد نگاهی‌ به‌ پیرمرد انداخت‌ و گفت: برو پدرجان! برو مزاحم‌ كارم‌ نشو..
پیرمرد اصرار گرد: حالا فكر كن‌ كه‌ من‌ خضر باشم. هر آرزویی داری‌ بگو..


مرد گفت: تو كه‌ خضر نیستی. خضر می‌تواند هر كاری‌ را كه‌ از او بخواهی‌ انجام‌ بدهد..
پیرمرد گفت: گفتم‌ كه، فكر كن‌ من‌ خضر باشم‌ هر كاری‌ را كه‌ می‌خواهی‌ به‌ من‌ بگو شاید بتوانم‌ برایت‌ انجام‌ بدهم..

مرد كه‌ حال‌ و حوصله‌ی‌ جروبحث‌ كردن‌ نداشت، رو به‌ پیرمرد كرد و گفت:
اگر تو راست‌ می‌گویی‌ و حضرت‌ خضر هستی، این‌ بیلم‌ را پارو كن‌ ببینم
.

پیرمرد نگاهی‌ به‌ آسمان‌ كرد. چیزی‌ زیرلب‌ خواند و بعد نگاهی‌ به‌ بیل‌ مرد بیچاره‌ انداخت.
در یك‌ چشم‌ به‌هم‌ زدن‌ بیل‌ مرد بیچاره‌ پارو شد
.

مرد كه‌ به‌ بیل‌ پارو شده‌اش‌ خیره‌ شده‌ بود، تازه‌ فهمید كه‌ پیرمرد رهگذر حضرت‌ خضر بوده‌ است.
چند لحظه‌ای‌ كه‌ گذشت‌ سر برداشت‌ تا با
خضر سلام‌ و احوالپرسی‌ كند و آرزوی‌ اصلی‌اش‌ را به‌ او بگوید، اما از او خبری‌ نبود.

مرد بیچاره‌ فهمید كه‌ زحماتش‌ هدر رفته‌ است.
به‌ پارو نگاه‌ كرد و دید كه‌ جز در فصل‌ زمستان‌ به‌درد نمی‌خورد در حالی‌ كه‌ از بیلش‌ در تمام‌ فصل‌ها می‌توانست‌ استفاده‌ كند
.

از آن‌ به ‌بعد به‌ آدم ساده‌ لوحی‌ كه‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ هدفی‌ تلاش‌ كند،
اما در آخرین‌ لحظه‌ به‌ دلیل‌ نادانی‌ و سادگی‌ موفقیت‌ و موقعیتش‌ را از دست‌ بدهد،

می‌گویند بیلش‌ را پارو كرده‌ است

اصلا چرا به خضر خضر می گویند

این داستان واقعی که نیست درسته؟؟؟

تعمق;208503 نوشت:
این داستان واقعی که نیست درسته؟؟؟

چرا واقعی نباشد؟
هر کدام از اولیای الهی اخلاقهای خاصی دارند. بعید نیست که چنین کاری انجام دهند.

aminj;208668 نوشت:
چرا واقعی نباشد؟
هر کدام از اولیای الهی اخلاقهای خاصی دارند. بعید نیست که چنین کاری انجام دهند.

دلم به حال پیرمرد بیچاره ساده دل واقعا سوخت
واقعا عجب اخلاق خاصی داشته
به نظر من اولیای الهی چنین نمی کنند

تعمق;209644 نوشت:
دلم به حال پیرمرد بیچاره ساده دل واقعا سوخت واقعا عجب اخلاق خاصی داشته به نظر من اولیای الهی چنین نمی کنند

اگر این طور بخواهیم قضاوت کنیم باید بگوییم خدا خیلی مهربان است و هیچ کس را نباید عذاب کند. ولی در واقع حکمت خدا از رحمتش پیشی می گیرد. اینجا هم مساله تقریبا همین طور است. این پیرمرد اگر هم خیلی خوب بوده، در آخرت پاداشش را کامل می گیرد و نگرفتن متاع دنیا نباید برای او چندان مساله ساز باشد. ولیّ خدا وقتی برای او کاری نمی کند و می رود، ممکن است این طور فکر کرده باشد و نمی توان کل داستان را رد کرد.

عقیق;194788 نوشت:
اصلا چرا به خضر خضر می گویند

خداوند عمر حضرت خضر علیه السلام را طولانی ساخته و حضرت هم اکنون نیز در قید حیات است(بحارالانوار، ج 47، ص138 )؛ از بعضی روایات چنین استفاده می شود که حکمت طولانی شدن عمر حضرت خضر این است که دلیلی باشد بر طولانی شدن عمر حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف.( کمال الدین، ج2، ص357)

نام حضرت خضر است و علت اینکه حضرت را نامیده اند، بدین سبب است که هر گاه بر چوب خشکی می نشست، سبز می شد و هر گاه نماز می گزارد، اطرافش سبز می شد(

همان، ص 391)


همانگونه که تاریخ نویسان در نام حضرت خضر اختلاف دارند، در نسب او نیز اختلاف دارند. طریحی به نقل این اقوال پرداخته می نویسد: خضر صاحب موسی به فتح خاء و بکسر آن و سکون ضاد و فتح و یا کسر آن. وی فرزند ماعید بن عیص بن اسحاق است. و برخی گفته اند: نامش ایلیا فرزند ملکان بن قالع بن قالع بن ارفخشد بن سام بن نوح می باشد. و در برخی شروح آمده که نامش الیاس بن ملکان بن ارفخشد بن سام بن نوح است. و گفته شده که نامش ایلیا بن عامیل بن شمالخین بن اریا بن علقما بن عیص بن اسحاق بن ابراهیم است. همچنین گفته اند نامش ارمیا بن حلشا، و از اسباط هارون بوده است.) ولی صحیح تر آن است که اهل سیره نقل کرده و آنچه که از پیامبر رسیده که نامش بلیا بن ملکان عامر بن ارفخشد بن سام بن نوح می باشد. بنابراین نام اصلی وی خضر نبوده بلکه به خاطر صفاتی که در او بوده است به خضر معروف شده است.

تعمق;208503 نوشت:
این داستان واقعی که نیست درسته؟؟؟

در اینکه آیا می شود حضورا به خدمت خضر رسید یا نه روایات دو دسته هستند دسته اول آنهایی می باشند که امکان رؤیت را نفی کرده حتی از امامان معصوم. مثلا از امام رضا (ع) نقل شده که فرمود: «و انه لیاتینا فیسلم فنسمع صوته و لا نری شخصه»؛ خضر نزد ما می آید و به ما سلام می کند پس ما صدایش را می شنویم ولی شخص او را نمی بینیم. همچنین از حضرت رضا (ع) روایت شده که هنگامی که رسول خدا(ص) رحلت کرد شخصی در خانه اهل بیت(ع) آمده و به آنان تعزیت و تسلیت گفت، اهل بیت(ع) صدایش را می شنیدند اما شخص او را نمی دیدند، حضرت علی (ع) فرمود این خضر است که آمده و مصیبت پیامبر(ص) را به شما تعزیت می دهد. و از امام زین العابدین(ع) شبیه آنچه که گذشت نقل شده است.


و دسته دوم روایاتی هستند که از آنها چنین برمی آید: علاوه بر اینکه معصومین(ع) صدای خضر را می شنیدند شخص او را نیز می دیدند و گاهی هم یاران امام با خضر ملاقات می کردند. و بارها دیده شده که به حضور امامان رسیده و سؤالاتی از آنان کرده که در برخی موارد پاسخ پرسشها را به فرزند معصومشان واگذار کرده اند. همانگونه که روایت شده امام باقر(ع) در حج بودند مردی به حضور امام رسید و دو زانو نشست و از آن حضرت سؤالی کرد. امام باقر فرمودند از فرزندم جعفر (ع) بپرس. و در آخر خبر آمده که امام باقر(ع) فرمود: این خضر است.

همچنین از ملاقاتهای مکرر خضر با حضرت امیر(ع) که هم میثم تمار او را دیده و هم شرطة الخمیس شخص خضر را دیده بودند و به گمان اینکه او دشمن علی(ع) است و از تاریکی شب آمده است استفاده کند تا علی(ع) را ترور بنماید. و همچنین از ملاقات و گفتگوی مکرر خضر با امام زین العابدین(ع) در مدینه و در بین راه مکه و مدینه و از فرستادن امام صادق (ع) چوبی از درخت طوبی را جهت رفع تشنگی داود رقی به وسیله او و روایات متعدد دیگر استفاده می شود. خضر (ع) با اهل بیت (ع) تماس حضوری داشته بلکه بسیاری اوقات کارهای معصومین را نیز انجام می داده است. اما نسبت به سایر مردم در زمان حیات معصومین گاه گاهی مورد رؤیت بوده است و اما در زمان غیبت، همانند خود امام زمان جز در موارد بسیار نادر، برای احدی قابل رؤیت و شناسایی نمی باشد.


براي اطلاعات بيشتر در مورد حضرت خضر(ع) رجوع كنيد:


1- دائره المعارف تشیع، مقاله درباره حضرت خضر علیه السلام، نوشته محمدجواد طبسی

2- خلاصه تحقیقی پیرامون خضر نبی، بهاروند، ص 16 و ص32

3- خاطرات امیر مؤمنان (ع)، شعبان صبوری، ص 282 و ص 356

4- تفسیر نمونه، ج 12، ص: 510

5- بحارالانوار، ج 39، ص131، حدیث 3

6- مقاله خضر نبی و مونس یار، نویسنده: مهدی حاجی نژاد

سلام حالا واقعا اگه ما بریم 40 روز جلو خونمون رو تمیز کنیم
بعدش یه پیرمرد رو ببینیم ارزومون رو بهش بگیم
ایا واقعا ارزومون براورده میشه؟

be name khoda;239283 نوشت:
سلام حالا واقعا اگه ما بریم 40 روز جلو خونمون رو تمیز کنیم
بعدش یه پیرمرد رو ببینیم ارزومون رو بهش بگیم
ایا واقعا ارزومون براورده میشه؟

این داستان از دفتر ایت الله مکارم شیرازی استفتاء شد.ایشون فرمودند
"این مطلب جزء خرافات هست."احتمالا این داستان تمثیل هست

موضوع قفل شده است