ملاك تقيه چيست ؟

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ملاك تقيه چيست ؟


تـقـيـه به معناى مستور داشتن اعتقاد باطنى و كتمان نمودن ايمان در برابرمخالفان , به منظور پـيـشـگـيـرى از زيـان هـاى دنيوى و خسارت هاى معنوى و دينى است
ويكى از وظايف شرعى هر مسلمان مى باشد كه ريشه در قرآن كريم دارد .
تـقـيـه از ديدگاه قرآن
قرآن مجيد در اين زمينه آيات متعددى دارد كه برخى از آنها را مى آوريم
:الف : لايتخذ المومنون الكافرين اولياء من دون المومنين و من يفعل ذلك فليس من اللّه فى شى ء الا ان تتقوا منهم تقيه .
- اهـل ايـمان نبايد مومنان را رها نموده و با كافران طرح دوستى بريزند , هر كه چنين کند , با خدا رابطه اى نخواهد داشت مگر اين كه از آنان , تقيه نمايد .
- ايـن آيـه به روشنى بر اين حقيقت گواهى مى دهد كه دوستى با كافران جايز نيست مگربه خاطر تقيه و حفظ جان و پيشگيرى از خطرها , كه در اين صورت مى توان به ظاهر باآنان , ابراز دوستى و موافقت نمود .
- ب : مـن كـفـر مـن بـعد ايمانه الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان و لكن من شرح بالكفر صدرا فعليهم غضب من اللّه و لهم عذاب عظيم
- هر كس پس از ايمان به خدا دوباره كافر گردد , مگر كسى كه از روى اجبار اظهاركفر نمايد در حـالـى كـه دل وى در ايـمان ثابت و مطمئن باشد , وليكن كسانى كه دل خود را آكنده از كفر نمايند , خشم و عذابى سخت بر آنان خواهد بود .
- مـفـسـران در مورد شان نزول آيه ياد شده چنين مى گويند :روزى عمار بن ياسر , همراه با پدر و مادر خود , گرفتار دشمنان گشتند و كافران از آنان خواستند تا دست از اسلام بردارند و به كفر و شرك اعتراف نمايند . همراهان عمار , همگى به يگانگى خدا و رسالت پيامبر گرامى گواهى دادند و لذابرخى از آنان به شـهـادت رسـيدند و ديگران نيز , مورد شكنجه دشمنان اسلام قرارگرفتند , ولى عمار بر خلاف ميل باطنى خويش , تقيه نمود و به ظاهر آنچه را كه كافران مى گفتند , بر زبان جارى نمود و آزاد گرديد .
- هـنـگـامـى كـه نزد رسول خدا (ص)رسيد , از سخن خويش بسيار نگران وافسرده گشت , بدين جهت , پيامبر گرامى وى را دلدارى داد وآيه ياد شده نيز در اين زمينه نازل گرديد .
از ايـن آيه و سخنان مفسران روشن شد كه پنهان داشتن اعتقاد باطنى به منظور حفظ جان و جلوگيرى از خسارت هاى مادى و معنوى , در زمان پيامبر نيز , تحقق داشته ومورد پذيرش اسلام بوده است .
تـقـيه از نظر شيعه از آنجا كه حكومت هاى ستمگر بنى اميه و بنى عباس در طول تاريخ , با شيعيان سـر سـتـيـزداشـته و كمر به كشتار آنان بسته بودند ,
آنان به فرمان قرآن تقيه نموده وعقايد راسـتـين خويش را كتمان كردند و بدين سان , جان خود و ديگر برادران مسلمان خويش را در آن شرايط دشوار , نجات دادند .
روشـن اسـت كه در آن فضاى آكنده از اختناق و استبداد , راه رهايى ديگرى , ازطوفان ستمى كه شيعه را به نابودى تهديد مى نمود , تصور نمى شد .
و لـذا در صورتى كه پادشاهان ستمگر و دست نشاندگان آنان , با شيعيان دشمنى نمى ورزيدند و كـشـتـاربـى رحـمـانـه آنـان را سـرلـوحـه حكومت خويش قرار نمى دادند , دليلى بر تقيه شيعه وجودنداشت .
لازم بـه تـذكـر اسـت كـه تقيه به گروه شيعه اختصاص ندارد , بلكه ديگر مسلمانان نيز ,در برابر دشـمن خونريزى كه با همه مذاهب اسلامى مخالف است ( مانند خوارج وحكومت هاى ظالم كه به هـر كـار حـرامـى دسـت مـى زنند ) در صورتى كه توان مقابله باآنان نداشته باشند , به سپر تقيه پناهنده مى شوند و اعتقاد درونى خويش را به منظور حفظ جان , پنهان نگاه مى دارند .
براين اساس , اگر همه اعضاى جامعه اسلامى در مذاهب فقهى خويش با هم تفاهم داشته باشند و با وحدت و هماهنگى زندگى نمايند , زمينه اى براى تقيه در ميان مسلمان باقى نمى ماند .
نتيجه از مجموع آنچه گذشت نتيجه اين مى شود كه :
1 - تقيه , ريشه قرآنى دارد و روش اصحاب پـيـامـبر و تاييد آن حضرت , گواه روشنى است بر تحقق و جواز آن , در صدر اسلام .
2 - انـگـيـزه تـقيه نمودن شيعه , پيشگيرى از كشتارهاى بى رحمانه شيعيان و طوفان هاى ظلم و ستمى بود كه اين مذهب را به نابودى تهديد مى كرد .
3- تقيه , به گروه شيعه اختصاص ندارد بلكه در ميان ساير مسلمانان نيز وجوددارد .
4 - تـقـيه , به پرهيز در برابر كفار و پنهان نگاه داشتن عقايد اسلامى از مشركان اختصاص ندارد , بـلـكه ملاك تقيه كه حفظ جان مسلمانان است , عموميت دارد و كتمان عقايد درونى در برابر هر دشمن خونريزى كه توان مقاومت در برابر او نباشد وشرايط مبارزه با وى فراهم نگردد , امرى لازم است .
5 - در صـورت تـفاهم اعضاى جامعه اسلامى , زمينه اى براى تقيه در ميان مسلمانان باقى نخواهد ماند .

"دکتر ژوزف فرانسوی:
[="#009999"]یکی از امامان شیعه، به آنان دستور تقیّه داد تا جان‌شان از گزند بیگانگان محفوظ باشد و همین باعث شد که شیعیان کم‌کم قدرت پیدا کنند و این بار دشمن بهانه‌ای نیافت تا به واسطه آن شیعیان را بکشد و اموال‌شان را غارت نماید.شیعیان مجالس و محافل مخفیانه‌ای را تشکیل دادند و بر مصائب حسین(علیه السلام) گریه می‌کردند. این عاطفه و توجّه قلبی در دل‌های شیعیان استحکام یافت و کم کم زیاد شد و پیشرفت کردند... بزرگترین عامل این پیشرفت بر پا کردن عزاداری حسین(علیه السلام) می‌باشد که دیگران را به سوی مذهب شیعه دعوت می‌کند... هر یک از شیعیان در حقیقت مردم را به سوی مذهب خود می‌خوانند بی آن که مسلمانان دیگر متوجّه بشوند. بلکه خود شیعیان هم (شاید) به فایده‌ای که در این کارهایشان وجود دارد متوجّه نیستند و گمان می‌کنند تنها ثواب اخروی کسب می‌کنند.

پ ن:
کتاب عاشورا.آیت‌الله مکارم.ص۶۸[/]

موضوع قفل شده است