حوادث و رويدادهاي جديدو ضرورت تعيين امام از سوي خدا
تبهای اولیه
رسول گرامي اسلام(ص) در زمان حيات خويش اصول و كليات فروع اسلام را بيان نمود، و از همين راه آيين مقدّس اسلام بهوسيلة شخص پيامبر تكميل گرديد
ولي آيا اين اصول و كليات بدون يك مرجع براي رفع نيازمنديهاي امّت كافي بود؟
به طور مسلّم نه؛ بلكه پس از وي پيشواي معصومي لازم است كه با علم وسيع و گستردة خود، در پرتو كليات قرآن و اصول سنت پيامبر بتواند نيازمنديهاي امت را در حوادث و پيشامدهاي گوناگون برطرف سازد، خصوصاً حوادث جديدي كه در زمان پيامبر رخ نداده و نمونهاي نداشته است.
با نگاهی گذرا به زمان حضرت رسول(ص)ومواجهه ایشان با مشکلات عصر نبوّت مطلب بیشتر روشن خواهد شد:
پيامبر پس از بعثت سيزده سال از عمر رسالت خود را در مكه، در طريق مبارزه با بت پرستان سپري كرد، و دراين مدت بر اثر مساعد نبودن زمينه، موفق به بيان همه احكام و تشريعات الهي نگرديد؛
بلكه تمام قدرت و نيروي خود را در روشن كردن اذهان عمومي نسبت به اصول اسلام و مسائل مربوط به مبدء و معاد به كاربرد و از آنجا كه زمينهاي براي طرح مسائل حلال و حرام و فرائض و سنن الهي وجود نداشت
لذا بيان اين قسمت از احكام به بعد موكول گرديد.
ادامه دارد.....
هنگامي كه گام به مدينه نهاد با انبوه مشكلات مواجه گرديدو مدّت زندگي وي در مدينه از ده سال تجاوز نكرد ولي در اين مدت بيست و هفت بار شخصاً در نبرد با بتپرستان و يهوديان مدينه و خيبر شركت نمود.
از طرف ديگر كشمكش و دسيسه بازيهاي منافقان و مناظره و مجادلة اهل كتاب يك قسمت ديگري از وقت عزيز وي را گرفت.
اين حوادث و رويدادها سبب شد كه پيامبر در طول دوران رسالت خويش، بيشتر كلياتي از فروع و احكام اسلام را بيان كند و استخراج و استنباط قسمت ديگر از احكام بر عهدة شخص ديگر موكول شود.
اگر قرآن ميگويد: «اَليوم أَكملتُ لَكم دينَكم» مائده/3
امروز دين شما را كامل ساختم.
مقصود از آن با درنظر گرفتن وضع پيامبر و موقعيت اسلام در وقت نزول آيه، كه سال دهم هجرت بوده است، اين است كه معارف مربوط به مبدء و معاد و اصول و كليات فروع و احكام تا وقت نزول آيه به وسيلة شخص پيامبر تكميل گرديد و از اين جهت نقص در اركان دين نيست
و همين كليات ميتواند خمير مايهاي براي استخراج آنچه كه امّت تا روز رستاخيز به آن نيازمند خواهد بود واز این آیه استفاده نمی شود که ما تمام احکام روز مره را بیان کردیم بلکه آیه درصدد بیان این است که ما ارکان دین را تا روز قیامت تکمیل وراه سعادت رامشخص وحجت را بر جویندگان راه راست وهدایت تمام کردیم.
اكنون بايد ديد چه فردي ميتواند به وسيلة اين اصول و كليات به تمام نيازمنديهاي جامعة اسلام پاسخ بگويد و رفع نياز كند؟
استنباط احكام رويدادهاي بيشماري كه تا روز رستاخيز واقع ميشود از آياتي كه در قرآن مجيد پيرامون احكام وارد شده است و يا از احاديث بسيار محدودي كه از پيامبر اكرم (ص) دربارة احكام نقل گرديده است، كاري بسيار مشكل و پيچيده بوده و از عهدة افراد عادي بيرون ميباشد.
زيرا شمار آياتي كه در قرآن احكام شرعي و فقهي را دربردارند از سيصد آيه تجاوز نميكند، و همچنين تعداد رواياتي كه از پيامبر گرامي دربارة حلال و حرام و فرائض احكام نقل شده است از چهار صد حديث متجاوز نيست؛
و هرگز يك بشر عادي با علم محدود خود نميتواند از اين مدارك محدود، حكم موضوعات و رويدادهاي روزافزون جامعة مسلمانان را استخراج و استنباط نمايد، بلكه فرد لايق و شايستهاي لازم است كه با تعليم الهي و غيبي احكام اين نوع حوادث را از ادلة محدود آن استخراج كرده و در اختيار امّت بگذارد.
گذشته از اين، يك چنين شخص با چنين علم وسيع و گسترده طبعاً بايد از گناه و خطا مصون و پيراسته باشد تا مورد اعتماد و وثوق مردم قرار گيرد و چنين فردي را جز خدا نميتواند بشناسد؛ از اين روي او بايد تعيين كند.
در اينجا سخن ديگري نيز ميتوان گفت، و آن اينكه، آية اكمال دين مربوط به تكميل اسلام از نظر بقا و ادامة رسالت خويش است، زيرا اين آيه، به حكم روايات متواتر از طريق محدثان اسلام، در روز غدير پس از نصب علي(ع) براي ولايت و خلافت نازل گرديده است.
آيين اسلام بدون تعيين مرجعي براي مسلمانان ضامن بقا نداشت و بيم آن ميرفت كه با مرگ پيامبر چراغ عمر آن به خاموشي بگرايد و مورد هجوم دشمنان واقع گردد، و در اين صورت آيين اسلام صورت يك دين كاملي كه پس از درگذشت پيامبر بتواند روي پاي خود بايستد نداشت؛ از اين روي اين نقيصه به وسيلة نصب علي(ع) براي زمامداري امّت پس از پيامبر برطرف گرديد.
امّا تكميل دين از نظر بيان فرائض و محرمات و ديگر احكام فرعي، از هدف آيه بيرون است.
در اين قسمت بايد با درنظر گرفتن ديگر مسلّمات اسلام، چنين گفت: جاي بحث و گفتگو نيست كه با رحلت پيامبر نزول وحي آسماني به پايان رسيد و ديگر پيك وحي حكمي از احكام اسلام را نخواهد آورد،
بلكه آنچه كه بشر تا روز رستاخيز به آن نياز داشت براي رسول خدا(ص) آورده و بر او بازگو نموده است، از طرف ديگر مشاهده ميكنيم
كه دلايل فقهي براي بيان احكام تمام رويدادهايي كه در جامعة اسلامي تا پايان جهان رخ ميدهد كافي نيست بلكه احكام قسمتي از موضوعات در قرآن و احاديث پيامبر اكرم وارد نشدهاند.
با در نظر گرفتن اين دو موضوع، ناچاريم چنين بگوييم كه تمام احكام الهي در زمان خود رسول خدا تشريع شده و به او تعليم داده شده است، چيزي كه هست وي بر اثر كوتاهي مدت رسالت، و گرفتاريهاي روز افرون، موفق به تبليغ همة آنچه كه به وي تعليم شده بود نگرديد.
به ناچار در اين موقع تمام آنچه كه از جهان وحي پيرامون احكام الهي و فروع اسلام دريافت داشته بود همه را به وصي و جانشين خود، كه همچون پيامبر از خطا و اشتباه مصون است، آموخته است تا پس از وي همه را به تدريج در اختيار امّت بگذارد.
طبعاً شناسايي چنين فرد با اين علم وسيع و گسترده، با اين مصونيت از گناه و لغزش جز از طريق خود پيامبر، و نصب و تعيين الهي، ممكن نيست و هرگز امّت از طريق انتخابات چنين شخصي را نميتواند بشناسد.
مسلمانان پس از گسترش اسلام در نقاط مختلف جهان با حوادث و رويدادهاي تازهاي آشنا شدند كه در زمان پيامبر اكرم سابقه نداشت، و آن حضرت سخني را پيرامون اين نوع حوادث جديد بيان نكرده بود.
استكشاف احكام اين گونه حوادث از كليات و اصول قرآن و حديث، بسيار پيچيده و اختلاف انگيز است.
در اين مورد تكميل شريعت ايجاب ميكند كه فرد وابسته به خاندان وحي، احكام اين نوع حوادث را از قرآن و حديث استنباط كند و يا حكم آن همه را از علم موهبتي ـ علمي كه پيامبر در اختيار آن فرد نهاده است ـ بيان كند.
يكي از گرفتاريهاي جامعه اهل تسنن اين است كه ميخواهند به وسيلة آيات محدود قرآن پيرامون احكام و احاديث چهارصدگانة پيامبر، كلية احكام اسلام را استنباط و استخراج نمايند.
امّا چون در موارد زيادي احساس عجز و ناتواني ميكنند و ادلة يادشده را وافي به بيان تمام احكام نميدانند، از طريق قياس و استحسان كه پاية درست و محكمي ندارد ميخواهند جوابگوي نيازمنديهاي امّت گردند،
و خود ميدانند كه قياس موردي به مورد ديگر، و يا بيان حكم موردي از طريق استحسان فقهي، پاية صحيحي ندارد.
ولي اگر در ميان امّت فرد شايستهاي باشد كه با اطلاع وسيع خود احكام اين موضوعات را از طريق خاصي از پيامبر بگيرد و در اختيار امّت بگذارد و به اين بيسامانيها و عمل به ظنون و شكوك خاتمه بخشد، در تكميل شريعت و راهيابي مردم به حقيقت مؤثّرتر خواهد بود.
باز اگر موارد نياز و اعتماد به قياس و استحسان نادر و انگشت شمار بود، جا داشت بگوييم در اين موارد جزئي اسلام براي تسهيل كار اجازه داده است كه به چنين مدارك عمل گردد.
ولي هرگاه پيكرة شريعت را بر اساس حدس و ظن استوار سازيم و قوانيني را به جهان عرضه بداريم كه پاية آن را يك مشت حدسيات و استحسان و قياس حكم موردي به مورد ديگر تشكيل ميدهد،
در اين صورت آيين اسلام و مكتب حقوقي و جزايي و نظام اخلاقي آن را، يك آيين نااستوار كه اساس صحيح ندارد به جهانيان معرفي كردهايم،
آيا در اين صورت جا دارد كه از مردم جهان انتظار داشته باشيم كه به دستورات جزائي و حقوقي آن عمل كنند، در صورتي كه صدور اكثر آنها از وحي الهي، مورد شك و ترديد است؟!
نتیجه این که:
وقوع حوادث و رویدادهای جدیدی که در زمان پیامبر سابقه نداشته است می طلبد که فردی آگاه به تمام جوانب ومسایل اسلام پس از پیامبر در راس امور برای تکمیل رسالت پیامبر در هدایت بشریت قرار گیرد
عقل وضرورت وجدان نیز بر عصمت چنین فردی از خطاو اشتباه حکم می کند