جمع بندی آیا پیامبران معصومند

تب‌های اولیه

22 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا پیامبران معصومند

با سلام به دوستان عزیز

با توجه به سوره هود آیه 40 و 42 :

تا آنگاه که فرمان ما در رسید و تنور فوران کرد فرمودیم در آن {کشتی} از هر حیوانی یک جقت با کسانت [="red"]مگر کسی که قبلا درباره او سخن رفته است (پسر توح)[/] و کسانی که ایمان آورده اند حمل کن و با او جز {عده} اندکی ایمان نیاورده اند (40)

و آن {کشتی} ایشان را در میان موجی کوه آسا می برد و [="red"]نوح پسرش را که در کناری بود بانگ در داد ای پسرک من با ما سوار شو [/] و با کافران مباش(42)

با توجه به آنکه به در آیات قبلی به نوح ابلاغ شده بود که به جز آنکه با او سخن رفته است چرا نوح باز سرپیچی می کند و پسرش را صدا می زند

با عرض معذرت متن عربی را به علت طولانی شدن ننوشتم

با تشکر از کارشناسان

با تشکر

یک آیه دیگر را من میارم

وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنَا [="black"][="red"]أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا [/][/]فَأَوْحَى إِلَيهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ(الإبراهيم/13)
وکافران به پيامبرانشان گفتند شما را از سرزمين خودمان بيرون خواهيم کرد [="red"]مگر اينکه به کيش ما بازگرديد [/]پس پروردگارشان به آنان وحي کرد که حتما ستمگران را هلاک خواهيم کرد

این آیه از قول کافران است که به پیامبران می گویند اخراجتان می کنیم مگر به کیش ما باز گردید

این آیه نشان میدهد پیامبران قبل از بعثت به کیش قوم خود و کافر بوده اند اما بعد از بعثت مومن شده اند بخاطر همین است که کافران به آنها می گویند دوباره به آیین ما باز گردید و این دلیل روشنی است بر عدم عصمت پیامبران در قبل از بعثت

اما شیعه پاشو کرده تئ یک کفش که نه پیامبران از بدو تولد معصوم بوده اند !!!

غلامعلی نوری *;40441 نوشت:
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا فَأَوْحَى إِلَيهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ(الإبراهيم/13) وکافران به پيامبرانشان گفتند شما را از سرزمين خودمان بيرون خواهيم کرد مگر اينکه به کيش ما بازگرديد پس پروردگارشان به آنان وحي کرد که حتما ستمگران را هلاک خواهيم کرد این آیه از قول کافران است که به پیامبران می گویند اخراجتان می کنیم مگر به کیش ما باز گردید این آیه نشان میدهد پیامبران قبل از بعثت به کیش قوم خود و کافر بوده اند اما بعد از بعثت مومن شده اند بخاطر همین است که کافران به آنها می گویند دوباره به آیین ما باز گردید و این دلیل روشنی است بر عدم عصمت پیامبران در قبل از بعثت اما شیعه پاشو کرده تئ یک کفش که نه پیامبران از بدو تولد معصوم بوده اند !!!


با سلام

جناب غلام علي

باز كه ميدان خالي ديده و تاخته ايد

از كجاي ايه در مي ايد كه پيامبران قبلا به كيش و ايين قوم خود بودند

اين كه به كسي بكوييد به ايين من در بيا يعني اين كه تو قبلا در ايين من بودي؟؟؟

از شما بعيد است اين مطلب

شما كه خود خوب مي دانيد يكي از راههاي شناخت پيامبر اين است كه پيامبري را پيامبر قبلي معرفي كند

اگر روال به اين طريق بود --- كه حتما بود و خود به اين طريق اذعان داريد-- كه اين مطلب شما بيراهه اي بيش نيست

شما چطر فرد كافر را شايسته دريافت وحي مي دانيد؟؟

شما چطور كافر را صاحب دين و ايين مي دانيد؟؟

و............

طاها;40479 نوشت:


با سلام

جناب غلام علي

باز كه ميدان خالي ديده و تاخته ايد

از كجاي ايه در مي ايد كه پيامبران قبلا به كيش و ايين قوم خود بودند

اين كه به كسي بكوييد به ايين من در بيا يعني اين كه تو قبلا در ايين من بودي؟؟؟

از شما بعيد است اين مطلب

شما كه خود خوب مي دانيد يكي از راههاي شناخت پيامبر اين است كه پيامبري را پيامبر قبلي معرفي كند

اگر روال به اين طريق بود --- كه حتما بود و خود به اين طريق اذعان داريد-- كه اين مطلب شما بيراهه اي بيش نيست

شما چطر فرد كافر را شايسته دريافت وحي مي دانيد؟؟

شما چطور كافر را صاحب دين و ايين مي دانيد؟؟

و............

[="blue"]با درود [/]

عزیز گرامی شما[="red"] اَو لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا [/] را ترجمه کن تا ما هم بدانیم باز گشتن یعنی چه ؟؟؟

مگر غیر از این است که باز گشتن یعنی رجعت به همان مرحله ای که قیلا در آن بوده اند

مثلا شما اگر چیزی را عودت می دهید یعنی به جایگاهی که قبلا در آن بوده باز می گردانید دیگر

[="red"] کافران[/] هم به پیامبران می گویند اگر دوباره به آیین ما بر نگردید (=کیش کفر قبل از بعثت) شما را بیرون می کنیم

خوب کاملا مفهوم مشخص است

دیگر مجادله چرا ؟؟

در ضمن گفته اید که فرد کافر چطور شایسته ی دریافت وحی است ؟

استاد من کی همچین حرفی زده ام ؟؟؟؟ اما توضیح برای شما

بعد از اینکه به لطف خدا و اندیشیدن پیامبر پاک شد

[="red"]عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ[/] وَمَنْ عَادَ فَينْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَاللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ(المائدة/95)

خدا از گذشته ی آنها در می گذرد و برگشتی به آیین قبلی ندارند که برای دریافت وحی مشکل ساز شود

[="red"]در ضمن عزیز من [/]

در کتاب سیره ی رسول الله صفحه ی 100 نوشته ی دکتر عباس زریاب خود پیغمبر ما گفته است

[="blue"] لقد اهدیت للعزی شاتً عفرا و انا علی دین قومی [/]

هنگامی که به دین قوم خود بودم گوسفند سفیدی برای عزی هدیه کردم

دوستان چرا واقعیات را نمی پذیرید چرا اینقدر تعصب ا حساسی مایه می گذارید ؟؟؟؟ چرا

شما خودتات تحقیق کنید و کاری نداشته باشید که فلان شیخ چقدر در مقام پیامبر غلو کرده اند و شاخ و برگ درست کرده اند

اینقدر ساده نباشید

بسم الله الرحمن الرحیم

1. شیطان درست در زمان خلقت حضرت آدم علیه السلام اینگونه میگوید :

قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِينَّهُمْ أَجْمَعِينَ(ص/82)إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ(ص/83)

شیطان درست زمانی به عجز و ناتوانی خویش در اغوای انبیاء اعتراف میکند که هنوز هیچکدام به زمین پا نگذاشته بودند !

2. خداوند در خطاب به موسی اینگونه میگوید :
وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي(طه/41)

چگونه خداوند کسی را برای خودش تربیت میکند در حالی که آن شخص مدتی ( هر چند اندک ) غیر او را میپرستیده ؟ ( شاید چون در کاخ فرعون بزرگ شده بوده به اجبار فرعون را خدا میدانسته ؟؟؟؟؟ )

3. خداوند در قرآن راجع به سلیمان و یحیی اینگونه میگوید :

يرِثُنِي وَيرِثُ مِنْ آلِ يعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيا(مريم/6)يا زَكَرِيا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يحْيى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيا(مريم/7)

وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَيمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ(ص/30)

خداوند صراحتاً به انبیائی اشاره میکند که قبل از تولد گزینش شده بودند هر چند که در بدو تولد ( همانند حضرت عیسی ) به مقام نبوت نرسیده بودند !
چگونه امکان دارد خداوند ، کافری را فرزند نبی قرارداده و او را تمجید نماید ؟؟؟

4. خداوند پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله را اینگونه متذکر پدرانش میکند

الَّذِي يرَاكَ حِينَ تَقُومُ(الشعراء/218)وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ(الشعراء/219)

خداوند صراحتاً به پیامبرش خطاب میکند که تو در صلب موحدان بوده ای ! ( لازم به ذکر است که این برداشت از آیه موافق برداشت همه علمای تشیع و بسیاری از مفسران برگ اهل سنت است )

البته هنوز پای احادیث وسط نیومده !

در ضمن توصیه میکنم شما حتماً پست کاربر "اعتماد" رو مطالعه کنید ( در تایپیک دیگری که مطلبتان را درج نموده اید ) تا پاسخ اختصاصی به سوال خودتون رو بگیرید !

celyanic;40483 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

1. شیطان درست در زمان خلقت حضرت آدم علیه السلام اینگونه میگوید :

قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِينَّهُمْ أَجْمَعِينَ(ص/82)إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ(ص/83)

شیطان درست زمانی به عجز و ناتوانی خویش در اغوای انبیاء اعتراف میکند که هنوز هیچکدام به زمین پا نگذاشته بودند !

2. خداوند در خطاب به موسی اینگونه میگوید :
وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي(طه/41)

چگونه خداوند کسی را برای خودش تربیت میکند در حالی که آن شخص مدتی ( هر چند اندک ) غیر او را میپرستیده ؟ ( شاید چون در کاخ فرعون بزرگ شده بوده به اجبار فرعون را خدا میدانسته ؟؟؟؟؟ )

3. خداوند در قرآن راجع به سلیمان و اسحاق اینگونه میگوید :

يرِثُنِي وَيرِثُ مِنْ آلِ يعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيا(مريم/6)يا زَكَرِيا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يحْيى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيا(مريم/7)

وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَيمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ(ص/30)

خداوند صراحتاً به انبیائی اشاره میکند که قبل از تولد گزینش شده بودند هر چند که در بدو تولد ( همانند حضرت عیسی ) به مقام نبوت نرسیده بودند !
چگونه امکان دارد خداوند ، کافری را فرزند نبی قرارداده و او را تمجید نماید ؟؟؟

4. خداوند پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله را اینگونه متذکر پدرانش میکند

الَّذِي يرَاكَ حِينَ تَقُومُ(الشعراء/218)وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ(الشعراء/219)

خداوند صراحتاً به پیامبرش خطاب میکند که تو در صلب موحدان بوده ای ! ( لازم به ذکر است که این برداشت از آیه موافق برداشت همه علمای تشیع و بسیاری از مفسران برگ اهل سنت است )

البته هنوز پای احادیث وسط نیومده !

در ضمن توصیه میکنم شما حتماً پست کاربر "اعتماد" رو مطالعه کنید ( در تایپیک دیگری که مطلبتان را درج نموده اید ) تا پاسخ اختصاصی به سوال خودتون رو بگیرید !

[=12] خوب شما گفته ای که از آیه ی

الَّذِي يرَاكَ حِينَ تَقُومُ(الشعراء/218)وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ(الشعراء/219)

خداوند صراحتاً به پیامبرش خطاب میکند که تو در صلب موحدان بوده ای ! ( لازم به ذکر است که این برداشت از آیه موافق برداشت همه علمای تشیع و بسیاری از مفسران برگ اهل سنت است )

خوب دارین با این برداشت مقام ابو لهب را هم بالا می برین چون با پیامبر اجداد مشترکی داشته و همشون به قول شما موحد بوده اند و ابو لهب بد جنس کافر هم در صلب موحدان بوده است
و پسر نوح هم از صلب نوح موحد

این گونه برداشت های شاذ را از کجا گرفته اید در حالی که این آیه ها کاملا واضح چیز دیگری می گوید

غلامعلی نوری *;40441 نوشت:
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا فَأَوْحَى إِلَيهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ(الإبراهيم/13) وکافران به پيامبرانشان گفتند شما را از سرزمين خودمان بيرون خواهيم کرد مگر اينکه به کيش ما بازگرديد پس پروردگارشان به آنان وحي کرد که حتما ستمگران را هلاک خواهيم کرد این آیه از قول کافران است که به پیامبران می گویند اخراجتان می کنیم مگر به کیش ما باز گردید این آیه نشان میدهد پیامبران قبل از بعثت به کیش قوم خود و کافر بوده اند اما بعد از بعثت مومن شده اند بخاطر همین است که کافران به آنها می گویند دوباره به آیین ما باز گردید و این دلیل روشنی است بر عدم عصمت پیامبران در قبل از بعثت

بسم الله لرحمن الرحیم
جناب نوری بهتر است با تفسیر قرآنی که نوشته ای جهان اسلام را آشنا کنی از آن یک وقت بی بهره نماند. تفسیر به رأی آدمی را به هلاکت میکشاند
ولی بهتر است تفسیر فیلسوف شهیر جهان در این آیه را ببینید.
این تهدیدی است از سوی کافران بعد از اینکه در مناظره با آنان (پیامبرو اتباعش)عاجز شدند و در دلیل آوردنشان ناتوان.

1-خطاب به پیامبر است در آیه ولی کافران راضی نمیشدند پیامبر برگشت به ملت ایشان داشته باشد و اتباع آنها به دین توحید باقی باشند.همچنانکه همین مطلب را خداوند نیز تصریح کرده است:اعراف ،88:قال الملآ الذین استکبروا من قومه لنخرجنک یا شعیب و الذین آمنوا معک من قریتنا او لتعودنّ فی ملّتنا .

2-"او لتعودنّ فی ملّتنا " عاد از افعال ناقصه است به معنی صیرورة و حیلولة (استحاله)از حالی به حالی شدن .فرقی نیست حالت سابقه ای باشد یا نباشد .دلیل چیست؟ چون در آیه آمده "فی ملّتنا " اگر به معنی رجوع به آنچه ما قبل بوده باشد باید در آیه "الی ملّتنا " می آمد.

که فساد قول کسانی که قائلند ظاهر آیه این است که رسل قبل از رسالت در ملت کفار بودند و کفار آنها را مکلف به رجوع کردند روشن می شود.

-3خطاب کفارخاص به رسل نیست بلکه رسل و کسانی است که همراه او بودند و قبلا بر ملت کفار، علی فرض که عود به معنی رجوع باشد از باب تغلیب است یعنی غالب آنها که همراه رسل بودند و نه فقط رسول تنها.
ر.ک. المیزان ،ج 12،ذیل آیه 13 ابراهیم.

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

جناب نوری خوبه که به همه گفته ها پاسخ بدید و از مسیر اصلی منحرف نشید !

الَّذِي يرَاكَ حِينَ تَقُومُ(الشعراء/218)وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ(الشعراء/219)

این آیه صراحتاً نشان میدهد که انبیاء حتی در نسل خود نیز از شرک و کفر پاک بوده اند چه برسد به اینکه خود مشرک یا کافر بوده باشند !

اما فرمایش شما :

غلامعلی نوری *;40485 نوشت:
خوب دارین با این برداشت مقام ابو لهب را هم بالا می برین چون با پیامبر اجداد مشترکی داشته و همشون به قول شما موحد بوده اند و ابو لهب بد جنس کافر هم در صلب موحدان بوده است
و پسر نوح هم از صلب نوح موحد

شما اشتباه کردید دوست من ! این مسئله یک مسئله یک طرفه است ! چطور ؟

با توجه به مضمون آیه فهمیدیم انبیاء حتی در نسل خود نیز پاک هستند!
اما درست در مقابل آن بوده اند کسانی که در نسل خود پاک بوده اند اما در اثر سوء رفتار نتوانسته اند از این موهبت استفاده کنند !

اینکه انسانی دارای اجداد پاک باشد یک موهبت است که خداوند به هر کسی اعطا نمی کند ، اما نهایتاً این اعمال خود انسان است که تعیین کننده جایگاه اوست !

اما اختصاصاً در مورد اجداد پیامبر ،
اینکه پیامبر در صلب آنان بوده برای آنان افتخاری بس بزرگ است
در صورتی که برای ابولهب بودن در صلب موحدان افتخار است نه اینکه ابولهب افتخاری برای اجدادش باشد !


خلاصه اینکه پیامبر مایه افتخار اجدادش است در صورتی که اجداد ابولهب برای او ، یا نوح نبی برای فرزندش مایه افتخار هستند !


گرفتی ؟؟؟؟؟ مسئله زیاد سختی نیست !!!!!

farzam;40433 نوشت:
با سلام به دوستان عزیز

با توجه به سوره هود آیه 40 و 42 :

تا آنگاه که فرمان ما در رسید و تنور فوران کرد فرمودیم در آن {کشتی} از هر حیوانی یک جقت با کسانت مگر کسی که قبلا درباره او سخن رفته است (پسر توح) و کسانی که ایمان آورده اند حمل کن و با او جز {عده} اندکی ایمان نیاورده اند (40)

و آن {کشتی} ایشان را در میان موجی کوه آسا می برد و نوح پسرش را که در کناری بود بانگ در داد ای پسرک من با ما سوار شو و با کافران مباش(42)

با توجه به آنکه به در آیات قبلی به نوح ابلاغ شده بود که به جز آنکه با او سخن رفته است چرا نوح باز سرپیچی می کند و پسرش را صدا می زند

با عرض معذرت متن عربی را به علت طولانی شدن ننوشتم

با تشکر از کارشناسان


پیامبران از پیش خود ؛ علم غیب ؛ نمی دانند جز آنچه خداوند متعال به آنان خبر دهد ؛ نوح ازکفر پسرش خبر نداشت ولی از کفر همسرش خبر داشت لذا نجات زنش را از خدا نخواست ولی نجات پسرش را که جزء خاندانش بود؛ خواست ولی خدا به او فرمود ؛ که پسرت جزء خاندانت نیست .......
وای نوح از چیزی که نمی دانید ؛ سوال نکن

غلامعلی نوری *;40441 نوشت:
با تشکر

یک آیه دیگر را من میارم

وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا فَأَوْحَى إِلَيهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ(الإبراهيم/13)
وکافران به پيامبرانشان گفتند شما را از سرزمين خودمان بيرون خواهيم کرد مگر اينکه به کيش ما بازگرديد پس پروردگارشان به آنان وحي کرد که حتما ستمگران را هلاک خواهيم کرد

این آیه از قول کافران است که به پیامبران می گویند اخراجتان می کنیم مگر به کیش ما باز گردید

این آیه نشان میدهد پیامبران قبل از بعثت به کیش قوم خود و کافر بوده اند اما بعد از بعثت مومن شده اند بخاطر همین است که کافران به آنها می گویند دوباره به آیین ما باز گردید و این دلیل روشنی است بر عدم عصمت پیامبران در قبل از بعثت

اما شیعه پاشو کرده تئ یک کفش که نه پیامبران از بدو تولد معصوم بوده اند !!!


کفار به پیامبران زمانه خویش گفتند :
اگر به دین وآئین ما (ما کفار ) برنمی گردید ؛پس از سر زمین ما بیرون روید
خوب کجاش با عصمت پیامبران تضاد دارد ؟
یک توضیح بدهم :
عیسی پیامبر خدا بود ,از زمان تولدش پیامبر بود ؛ چه زمانی کافر بود بعد مسلمان شد:

قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا
.
.
پیامبر یحیی از بچگی پیامبر بود , چه زمانی کافر بود بعد مسلمان شد

يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا
ابراهیم از نو جوانی موحد بود وضد بت پرستها بود , چه زمانی کافر بود بعد مسلمان شد
.
قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ
قَالُوا أَأَنتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا يَا إِبْرَاهِيمُ
گفتند شنيديم جوانى از بتان [به بدى] ياد مى‏كرد كه به او ابراهيم گفته مى‏شود
.
موسی در کاخ فرعون بود چه زمانی کافر بود بعد مسلمان شد
.و.و.و.

farzam;40433 نوشت:
با سلام به دوستان عزیز

با توجه به سوره هود آیه 40 و 42 :

تا آنگاه که فرمان ما در رسید و تنور فوران کرد فرمودیم در آن {کشتی} از هر حیوانی یک جقت با کسانت [="red"]مگر کسی که قبلا درباره او سخن رفته است (پسر توح)[/] و کسانی که ایمان آورده اند حمل کن و با او جز {عده} اندکی ایمان نیاورده اند (40)

و آن {کشتی} ایشان را در میان موجی کوه آسا می برد و [="red"]نوح پسرش را که در کناری بود بانگ در داد ای پسرک من با ما سوار شو [/] و با کافران مباش(42)

با توجه به آنکه به در آیات قبلی به نوح ابلاغ شده بود که به جز آنکه با او سخن رفته است چرا نوح باز سرپیچی می کند و پسرش را صدا می زند

من یه آیه دیگه میارم امیدوارم این بحث به نتیجه برسه:

در سوره انبیا آیه 87 می خوانیم:

و ذو النون را {یاد کن} انگاه که [="red"]خشمگین رفت و پنداشت که ما هرگز بر او قدرتی نداریم[/] تا در {دل} تاریکیها ندا در داد که معبودی جز تو نیست منزهی تو راستی که من از ستمکاران بودم (87)

همانطور که میدونید ذوالنون رو خیلی از علما پیامبر دونستند ولی در آیه بالا می بینیم که این پیامبر بر خدا خشم می کند و فکر می کند الله بر او قدرتی ندارد پس این پیامبر از گناه معصوم نیست

سوره القصص آیه های 15، 16 و 33

و داخل شهر شد بی آنکه مردمش متوجه باشند پس دو مرد را با هم در زدوخورد یافت یکی از پیروان او و دیگری از دشمنانش {بود} آن کس که از پیروانش بود بر ضد کسی که دشمن وی بود از او یاری خواست [="red"]پس موسی مشتی بر او زد و او را کشت[/] گفت این کار شیطان است چرا که او دشمنی گمراه کننده {و} آشکار است(15) گفت ای الله من برخویشتن ستم کردم مرا ببخش پس الله از او درگذشت که وی آمرزنده مهربان است(16)

گفت ای الله من کسی از ایشان را [="red"]کشته ام[/] می ترسم مرا بکشند(33)

آیا پیامبران معصومند؟

farzam;40706 نوشت:
سوره القصص آیه های 15، 16 و 33 و داخل شهر شد بی آنکه مردمش متوجه باشند پس دو مرد را با هم در زدوخورد یافت یکی از پیروان او و دیگری از دشمنانش {بود} آن کس که از پیروانش بود بر ضد کسی که دشمن وی بود از او یاری خواست پس موسی مشتی بر او زد و او را کشت گفت این کار شیطان است چرا که او دشمنی گمراه کننده {و} آشکار است(15) گفت ای الله من برخویشتن ستم کردم مرا ببخش پس الله از او درگذشت که وی آمرزنده مهربان است(16) گفت ای الله من کسی از ایشان را کشته ام می ترسم مرا بکشند(33) آیا پیامبران معصومند؟

بسم الله الرحمن الرحیم
در باره حضرت موسی(ع) که تعابیر "علیّ ذنب" " و انا من الضّالین "در قرآن آمده و ناظر به کشتن قبطی از سوی موسی (ع) ااست.و شبهه شده که قبل از نبوت انبیا دچار ذنب و یا ضلالت شوند.
بعضی گفته اند ضلال به معنی عدم عمد و جهل است و جهل گاهی در برابر علم و گاهی در برابر عمد است. حضرت میخواست بگوید "من قصد نداشتم او را بکشم بلکه میخواستم اسرائیلی را نجات دهمسهوا کشته شد گویی فرمود:انا من المخطئین.یعنی قتل خطایی بود.

علامه طباطبایی فرمودند:منظور از ضلال در اینجا این است که یعنی من در آن وقت نمی دانستم چه باید کرد تا به این غائله خاتمه دهم و بهترین وجه خاتمه را نمی دانستم .لذا مشتی به او زدم و این اتفاق افتاد . پس منظور از ضلال جهل است و منظور از جهل ،جهل به بهترن وجه صلاح آن کار است.
بعضی گفته اند این در واقع یک نوع مماشات است با فرعون .فرعون گفت تو آن وقت گمراه بوده ای .حضرت هم خواست مماشات کند که گمراهی آن زمان ربطی به حالاندارد. مماشاتی بود که اصل مسأله را مطرح کندو به این گفتگو خاتمه دهد. به هر حال واژه های "کافر" و "ضال" در آیات در معانی اصطلاحی بکار نرفته و دلالت بر ارتکاب حرام ندارد.
ر.ک. تفسیر المیزان،ذیل آیه فوق.شعرا،18-20.

حضرت یوسف به عنوان يك انسان حفيظ و عليم (امين و آگاه) عهده‏دار اين منصب شد، تا بيت المال را كه مال مردم بود به نفع آنها حفظ كند و در مسير منافع آنان به كار گيرد، مخصوصا حق مستضعفان را كه در غالب جامعه‏ها پايمال مى‏گردد به آنها برساند.
به علاوه او از طريق علم تعبير آگاهى داشت كه يك بحران شديد اقتصادى براى ملت مصر در پيش است كه بدون برنامه‏ريزى دقيق و نظارت از نزديك ممكن است جان گروه زيادى بر باد رود، بنا بر اين نجات يك ملت و حفظ جان انسانهاى بى‏گناه ايجاب مى‏كرد كه از فرصتى كه بدست يوسف افتاده بود به نفع همه مردم، مخصوصا محرومان، استفاده كند، چرا كه در يك بحران اقتصادى و قحطى پيش از همه جان آنها به خطر مى‏افتد و نخستين قربانى بحرانها آنها هستند.

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

ابتدا خدمت دوستانی که آیات را مطرح میکنند باید عرض کنم که عصمت یه اصل در دین اسلامه و خوبه که ابتدا تمام ابعاد و کیفیتش مشخص بشه و بعد روی نقاط مبهمش صحبت کنیم !

شما دوستان اگه بخواید آیه بنویسید و دوستان دیگر هم جواب بدن باید حالا حالا ها بنویسی د در صورتی که اگر ابتدا تمام ابعاد عصمت روشن بشه خود بخود دیگه خیلی ا سوالات مطرح نمی شه !

نظر من اینه که ابتدا لزوم عصمت و کیفیتش از دیدگاه عقل و نقل بررسی بشه ، بعد سوالات مطرح بشه ! تصور میکنم به روشن شدن مطالب خیلی کمک میکنه !

همونطور که شما آیاتی رو میارید که ظاهراً با عصمت منافات داره ، آیات زیادی هم وجود داره که ابعاد مختلف عصمت رو ثابت میکنه ، حالا سوالی که پیش میاد اینجاست ، باید به کدوم دسته از آیات اطمینان کرد ؟

اصلاً آیا امکان داره که ما فقط به یکدسته از آیات قرآن اطمینان کنیم ؟ آره میشه ولی لازمه اش اینه که بپذیریم آیات قرآن با هم تناقض داره ! که اینهم عقلاً محاله !

پس واقعیت اینه که همه آیات باهم تطابق دارن و در یک راستا حرکت میکنن و تفاوت ظاهری اونها نشان از تناقض در آیات نیست بلکه همان بحث محکم و متشابه است که در آیه 7 سوره آل عمران بدان اشاره شده !

پس بهتره اگر طالب حقیقت هستیم از ابتدا شروع کنیم به پرداختن به تمامی ابعاد یک مسئله و بعد به نقاط مبهم آن بپردازیم !

در هر صورت اگه مایل بودید مطمئناً همه دوستان در خدمتن !

با تشکر

napelit;40786 نوشت:
فكر كنم پيامبران معصوم نباشند
چون حضرت يوسف هم تو زندان مصر از غير درخواست كرد
البته اين نظر شخصي هست
بازم مي پرسم

[=Century Gothic]با سلام
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]آياتى از قرآن كه به ظاهر از نافرمانى پيامبران خبر مى دهند و به نكوهش از برخى از اعمال آنان مى پردازند،
[=Century Gothic] به صورتى گسترده در كتاب هاى روايى، تفسيرى و كلامى به بحث گذاشته شده و معناى حقيقى آن ها مورد موشكافى قرار گرفته است.
[=Century Gothic] در اين جا به جاى آن كه به بررسى تك تك اين آيات بپردازيم، چند نكته كلى را براى دستيابى به دركى عميق تر از آن ها گوشزد مى كنيم
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]واژه هايى همچون عصيان، استغفار، توبه و ذنب نبايد رهزن انديشه گردد و بى درنگ معناى متداول عرفى را در ذهن بنشاند.

[=Century Gothic] كاربرد اين كلمات گستره وسيعى دارد و تنها در قلمرو محرّمات شرعى محدود نمى گردد.
[=Century Gothic] براى مثال، سرپيچى از فرمان هاى استحبابى و ارشادى نيز نوعى عصيان است، هر چند كار حرامى را براى كسى كه عصيان ورزيده، رقم نمى زند.:Sham:

[=Century Gothic] استغفار و توبه نيز، بسته به ميزان قرب و منزلت آدمى معناى متفاوتى مى يابد، به گونه اى كه نه تنها در مورد حرام هاى شرعى بلكه درباره اعمال پسنديده اى كه براى مقرّبان درگاه الهى ناپسند است نيز مى توان از توبه و مغفرت سخن گفت.:Sham:

[=Century Gothic] همچنين «ذنب» به معناى كارى است كه پيامدى ناگوار دارد و بر اين اساس، مبارزات پيامبر اكرم با بت پرستى را نيز مى توان از زبان مشركان، ذنبى نابخشودنى به شمار آورد،
[=Century Gothic]كه به گفته قرآن كريم خداوند با فتح مكّه اين گناه را مى بخشايد و پيامبرش را از پيامدهاى ناگوار آن ايمن سازد: (انّا فتحنا لك فتحاً مبينا ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تأخّر)
[=Century Gothic] از ديدگاه روايات، يكى از نكاتى كه در زبان شناسى قرآن كريم بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه برخى از آيات به شيوه (ايّاك اعنى و اسمعى يا جارة) نازل شده اند.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]اين جمله در زبان عربى تقريباً برابر با ضرب المثلى فارسى است كه مى گويد: «در، به تو مى گويم، ديوار، تو بشنو».

[=Century Gothic]بر اين اساس، هر چند پيامبر اكرم ترديدى در الهى بودن وحى ندارد، با جملاتى از اين دست مورد خطاب قرار مى گيرد: «اگر در آن چه بر تو نازل كرديم ترديد دارى، از كسانى كه پيش از تو كتاب (آسمانى) مى خواندند، پرسش نما.»
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]اين آيه، به هيچ وجه نشانگر دو دلى پيامبر نيست، :Sham::Sokhan:

[=Century Gothic]بلكه راهى براى تحقيق و جستجو فرا روى مخاطبان قرآن كريم قرار مى دهد و از آنان مى خواهد كه براى برطرف ساختن شك و ترديد خود، از دانشمندان يهودى و مسيحى كه ويژگى هاى پيامبر خاتم را مى دانند، پرسش نمايند.:Sham:
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]همچنين، در آيه اى ديگر، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از اين كه به خواسته گروهى سست ايمان تن داده و آنان را از شركت در جهاد معاف داشته است، چنين بازخواست مى شود: (عفَا اللّه عنكَ لِمَ اَذنت لهم حتّى يتبيّن لك الذين صدقوا و تعلم الكاذبين) خدايت ببخشايد، چرا پيش از آن كه (حال) راستگويان بر تو روشن شود و دروغگويان را بازشناسى به آنان اجازه دادى؟:Sham:

[=Century Gothic] با اندكى تأمل روشن مى گردد كه عتاب و سرزنش اين آيه، در واقع، دامنگير كسانى است كه بدون داشتن عذرى حقيقى، از شركت در جهاد سرباز مى زنند و بهانه هاى واهى را پشتوانه خانه نشينى خود مى سازند.:Sokhan:
[=Century Gothic] اين گروه اگر هم با مخالفت پيامبر روبرو مى شدند، در تصميم خود بازنگرى نمى كردند و قداست سرسپردگى در برابر فرمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را نيز در هم مى شكستند.
[=Century Gothic] افزون بر اين كه حضور اين سست ايمانان در جهاد، جز تضعيف روحيه ديگران حاصلى نداشت و چنان كه در آيات بعدى همين سوره آمده است به فساد و تباهى مى انجاميد.
[=Century Gothic] از آن چه گذشت اين نتيجه به دست مى آيد كه اين آيه ـ بر خلاف آن چه برخى پنداشته اندـ نه تنها پيامبر را سرزنش نمى كند، بلكه با ظاهرى عتاب آلود به ستايش از وى مى پردازد. اين مدحِ عتاب نما بدان معناست كه دلسوزى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) براى مردمان به حدّى است كه حتى رسوايىِ خطاكاران را نيز نمى پسندد و با موافقت با خواسته آنان، پرده از نفاق و دو رويى شان بر نمى گيرد:Sham:

[=Century Gothic]آن چه گذشت به معناى ناديده گرفتن لغزش هاى پيامبران نيست، بسيارى از كارها كه بر همگان روا است، شايسته مقرّبان درگاه الهى نيست،:Sham:
كه (حسنات الابرار سيئات المقربين) چه بسا از معصومان عملى سر زند كه هر چند حرام شرعى نيست، ولى با مقام و منزلت والاى آنان سازگارى ندارد و در اصطلاح «ترك اولى» خوانده مى شود.
اين لغزش هاى كوچك به گونه اى در قرآن برجسته گرديده اند كه سطحى افراد ظاهربين و غير دقيق نگران را به ترديد مى افكنند و اين پرسش را پيش روى آدمى قرار مى دهند كه اگر پيامبران معصومند، دليل اين همه پافشارى بر لغزش هاى آنان چيست
اميرمؤمنان(عليه السلام)در پاسخ به پرسشى از اين دست، اين نكته را خاطر نشان مى سازند كه يادآورى اين كاستى ها براى آن است كه مردم در بزرگداشت انبيا به خطا نروند و آنان را در جايگاه خدايى ننشانند و بدانند كه آفريدگان هر اندازه درجات تعالى را بپيمايند، از كمال ويژه الهى فروترند.
:Sham:

غلامعلی نوری *;40441 نوشت:
با تشکر

یک آیه دیگر را من میارم

وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا فَأَوْحَى إِلَيهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ(الإبراهيم/13)
وکافران به پيامبرانشان گفتند شما را از سرزمين خودمان بيرون خواهيم کرد مگر اينکه به کيش ما بازگرديد پس پروردگارشان به آنان وحي کرد که حتما ستمگران را هلاک خواهيم کرد

این آیه از قول کافران است که به پیامبران می گویند اخراجتان می کنیم مگر به کیش ما باز گردید

این آیه نشان میدهد پیامبران قبل از بعثت به کیش قوم خود و کافر بوده اند اما بعد از بعثت مومن شده اند بخاطر همین است که کافران به آنها می گویند دوباره به آیین ما باز گردید و این دلیل روشنی است بر عدم عصمت پیامبران در قبل از بعثت

اما شیعه پاشو کرده تئ یک کفش که نه پیامبران از بدو تولد معصوم بوده اند !!!

[=Century Gothic]با سلام
جناب نوری با سواد ای کاش به اندازه نوشتهای خود تحقیق میکردید؟!
[=Century Gothic]گرچه بر واعظ شهر اين سخن آسان نشود
تا ريا ورزد و سالوس، مسلمان نشود

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]همه فرقه هاى مسلمان، جز شمار اندكى از آنان، بر اين باورند كه پيامبران الهى پيش از آن كه به رسالت برگزيده شوند، موحّد و خدا پرست بوده و انديشه خود را به شرك نيالوده اند.(61)
[=Century Gothic] رشد و پرورش در دامان مادرانى پاك دامن و پدرانى درستكار، يكى از زمينه هاى فراهم آمدن چنين ايمانى است: «پس آنان را در بهترين وديعت جاى به امانت سپرد و در نيكوترين قرارگاه مستقر كرد، از پشتى به پشت ديگرش داد، همگى بزرگوار و زهدان هايى پاك و بى عيب و عار.»(62)م
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]درباره دين پيامبر گرامى اسلام پيش از نبوت، ديدگاههاى گوناگونى پديد آمده و گزينه هايى همچون يهوديت، مسيحيت، دين حنيف (شريعت حضرت ابراهيم(عليه السلام)) و دين اسلام مطرح شده است;(63)
[=Century Gothic] اما آن چه ترديدى را بر نمى تابد، يكتا پرستى آن حضرت و بيزارى وى از بت ها است.
[=Century Gothic]

[=Century Gothic] با اين همه برخى از مسلمانان پاره اى از آيات قرآن را دستاويز خويش ساخته و زندگى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) پيش از بعثت را آميخته با شرك و بت پرستى دانسته اند.(64):Labkhand:
[=Century Gothic] اين برداشت نادرست در سخنان يكى از خاورشناسان، چنين بازتاب يافته است
[=Century Gothic]در سال هاى آغازين اسلام، ضعف ها و خطاهاى اخلاقى محمّد(صلى الله عليه وآله) آزادانه بازگو مى شد، هر چند گرايشى متناقض با آن وجود داشت كه در صدد بود كاستى هاى پيامبر را به حداقل برساند و به ويژه بر اين نكته تأكيد ورزد كه ايشان هرگز به پرستش بت نپرداخته است.(65)م
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]نقد و بررسى
[=Century Gothic]واقعيت هاى تاريخى بى پايه بودن چنين سخنانى را به خوبى مى نمايانند و بر ايمان آن حضرت به خداى يگانه مهر تأييد مى زنند.:Sham:
[=Century Gothic] براى نمونه
[=Century Gothic]ش1) رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به گواهى تاريخ و تأكيد روايات داراى نياكانى يكتاپرست بوده(66):Sham:
[=Century Gothic] و اجداد ايشان پيرو دين حنيف و تابع حضرت ابراهيم(عليه السلام)به شمار مى آمدند.(67):Sham:
[=Century Gothic] اين، خود از شواهدى است كه عصمت آن حضرت از شرك را پذيرفتنى مى سازد:Ealam:
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]ش2) اميرمؤمنان بارها در برابر مردمى كه با سرگذشت پيامبر خدا آشنا بودند، بر عصمت وى از خردسالى و پيراستگى او از شرك و گناه تأكيد مىورزد(68):Sham:
[=Century Gothic] و پيشينه درخشان او و خاندانش را يادآور مى شود(69)
[=Century Gothic] و بدين وسيله، گواهى روشن فرا روى آدميان طول تاريخ مى نهد.
[=Century Gothic]

[=Century Gothic] در يكى از خطبه هاى نهج البلاغه در اين باره چنين مى خوانيم: (و لقد قرن الله به من لدن ان كان فطيماً اعظم ملك من ملائكته يسلك به طريق المكارم و محاسن اخلاق العالم ليله و نهاره)(70)
[=Century Gothic] «هنگامى كه از شير گرفته شد، خدا بزرگترين فرشته از فرشتگانش را شب و روز همنشين او فرمود، تا راه هاى بزرگوارى را پيمود و خوى هاى نيكوى جهان را فراهم نمود
[=Century Gothic]ش3) پيامبر اكرم در سنين خردسالى در سفرى به شام با راهبى به نام بحيرا برخورد نمود
[=Century Gothic]. وقتى بحيراى راهب نشانه هاى پيامبر خاتم را در سيماى محمّد نوجوان مشاهده كرد و براى آزمودنش او را به دو بت لات و عزّى سوگند داد، همگان اين جمله به ياد ماندنى را از آن حضرت شنيدند: (لا تسألنى بهما، فوالله ما اَبغضتُ شيئاً بغضهما)(71):Sham::Sham: «مرا به اين دو بت سوگند مده، به خدا قسم هيچگاه چيزى نزد من منفورتر از آن دو نبوده است.»:Ealam:

[=Century Gothic]ش4) در منابع تاريخى از اعمال عبادى رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) كه پيش از بعثت انجام مى گرفته همچون نماز، روزه، حج و طواف خانه خدا سخن به ميان آمده و عزلت گزينى در غار حراء از عادات ديرينه حضرت به شمار رفته است.
[=Century Gothic]

[=Century Gothic] البته پاره اى از مشركان نيز خانه كعبه را محترم شمرده، كارهايى را به عنوان اعمال حج انجام مى دادند، اما حج پيامبر با عادات آنان ـ كه با شعار شرك قرين بود ـ همخوانى نداشت و سازگارى آن با حج ابراهيمى در مناسكى چون وقوف در عرفات آشكار مى گشت.(72):Sham:
[=Century Gothic] پرهيز آن حضرت از گوشت مردار نيز از چشم تاريخ پوشيده نمانده و برگ ديگرى بر شواهد دين باورى وى افزوده است.(73)م:Sham:
[=Century Gothic]ش5) پس از بعثت، مخالفان كينه توز پيامبر از هيچ نسبت ناروايى خوددارى نورزيدند و حتى وى را ديوانه و ساحر ناميدند،
[=Century Gothic] اما هيچگاه افكار عمومى را براى متهم ساختن پيامبر به انحراف عقيدتى يا عملى پيش از بعثت آماده نديدند.
[=Century Gothic] مشركانى كه از پذيرش دعوت پيامبر سر باز زده، مى گفتند: «آيا ما را از پرستش آنچه پدرانمان مى پرستيدند باز مى دارى؟»
[=Century Gothic] اگر مى توانستند اين را نيز مى افزودند كه تو خود نيز پيش از اين سر بر آستان بت مى ساييدى.(74)م

61- ر.ك: الملل و النحل، ج 1، ص 110، شرح المقاصد، ج 4، ص 50، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 7، ص 9، بحارالانوار، ج 11، ص 89
ش62- نهج البلاغه، ترجمه شهيدى، خطبه 94، ص 87
ش63- ر.ك: بحارالانوار، ج 18، ص 281ـ271، الصحيح من سيرة النبى الاعظم، ج 1، ص 158، راه سعادت، ص 16، تنزيه انبياء، ص 118ـ116
ش64- براى آشنايى با اين آيات و تفسير صحيح آن ها، ر.ك: پژوهشى در عصمت معصومان، ص 179ـ176
ش65

281p ,4V ,malsI fo aideapolcycnE ehT ,amsI -


ش66- ر.ك: مصنفات الشيخ المفيد، ج 5، تصحيح الاعتقاد، ص 139; تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 729 و التفسير الكبير، ج 13، ص 33
ش67- الملل و النحل، ج 2، ص 248
ش68- ر.ك: صحيفه علويه، ص 342 و 503 و بحارالانوار، ج 10، ص 45
ش69- ر.ك: نهج البلاغه، خطبه 94، 96، 214
ش70- همان، خطبه 192، ص 222
ش71- شرح الشفاء، ج 2، ص 208، همچنين، ر.ك: السيرة النبوية، ابن كثير، ج 1، ص 245
ش72- شرح الشفاء، ج 2، ص 209
ش73- بحارالانوار، ج 18، ص 272
ش74- شرح الشفاء، ج 2، ص 201

napelit;40786 نوشت:
فكر كنم پيامبران معصوم نباشند چون حضرت يوسف هم تو زندان مصر از غير درخواست كرد البته اين نظر شخصي هست بازم مي پرسم

[=arial]بسم الله الرحمن الرحیم
[=arial]اگر به پستهای قبلی اندکی توجه میکردید پسخ خود را به راحتی میگرفتید.http://www.askdin.ir/showthread.php?t=7056
[=arial]طبق برداشت زیبای علامه طباطبایی که ذنب را به 3 گونه تقسیم کردند در خواست حضرت یوسف از غیر، ارتکاب به حرام شمرده نمی شود تا شما بگویید نبی فعل حرام و منهیّ خداوند را انجام داد.
[=arial]این کار (درخواست از غیر) ضعف در توجه به ذات ازلی است و نه گناه به معنی مصطلح. جالب است به خاطر این کم توجهی نیز سالهای متمادی در زندان به سر برد و با توبه و انابه مورد رحمت الهی قرار گرفت.

پيامبران معصوم اند

زمزم;40945 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
اگر به پستهای قبلی اندکی توجه میکردید پسخ خود را به راحتی میگرفتید.http://www.askdin.ir/showthread.php?t=7056
طبق برداشت زیبای علامه طباطبایی که ذنب را به 3 گونه تقسیم کردند در خواست حضرت یوسف از غیر، ارتکاب به حرام شمرده نمی شود تا شما بگویید نبی فعل حرام و منهیّ خداوند را انجام داد.
این کار (درخواست از غیر) ضعف در توجه به ذات ازلی است و نه گناه به معنی مصطلح. جالب است به خاطر این کم توجهی نیز سالهای متمادی در زندان به سر برد و با توبه و انابه مورد رحمت الهی قرار گرفت.

زمزم;40945 نوشت:

بله
اشتباه شده بود
كار حضرت يوسف بهتر بود انجام نشه ولي گناه نبود
بابت اشتباهم از همتون معذرت مي خوام

[="Arial"][="RoyalBlue"]بنام او
با اينكه تاريخ موضوع به حدود2سال قبل مربوط ميشود .. اما اميدوارم مورد بازهم توجه قرارگيرد..انشاا...

متاسفانه يا خوشبختانه دررابطه با اين سوال كه فرموديد..نظرم يا برداشت شخصي من اين خواهدبود كه هيچ انساني نميتواند بدون ميل به گناه باشد و اصل هم همين است كه پيامبران و ائمه معصومين {ع} نيز بدون ميل به گناه نيودند و گناه يا ميل به گناه در وجود آنان نيز وجود داشته كه اگر چنين نبود اين سوال پيش ميامد كه .. پس هنر آنان درچه بوده اگر هواي نفسي نداشتند كه آنان را تشويق يا مجبور به انجام گناه يا كارهاي بد نمايد .. و آنان چه زحمت وزجري براي پاك شدن دراين دنيا كشيده يا متحمل شده اند ونيز چه ثوابي كرده اند اگر تمام وجودشان ازابتدا پاك و مبري ازميل به گناه يا فريب شيطان بوده..
بنابراين همه انسانها و به اندازه هاي كم وزياد ميل به گناه دارند و اين روح بزرگ آنان و عشق به خداوند وخالق مهربان جهان و جنگ با هواي نفس و اميال شيطاني بوده وهست كه بعضي ازانسانها را ازانجام گناه برحذرداشته و آنان را نزد خداوند عزيز وبلندمرتبه گردانيده مانند پيامبران وائمه معصومين{ع} .. واما درمورد معصوميت آنان و با اين مقدمه بايد گفت كه بله آنان معصوم وعاري ازگناه بودند و اين مقام را از رياضت و متحمل شدن سختي بدست آوردند و نه اينكه بدون هيچگونه زجر و عذابي يا براحتي و آساني بدست آورده باشند و اينكه شمافرموديد چرا حضرت نوح علارغم حكم خداوند .. آنرا اجرا ننموده و ازفرزندش ميخواهد كه سوارشود .. اول كه بايد كارشناسان علوم ديني و بسيار خبره پاسخ دهند و بعد ازآن .. من اعتقادم براين است كه آيات قرآن مملو از رمز و رازهايي ست كه همچنان درپرده اي ضخيم پنهان مانده اند كه نمونه هاي آشكار و بارزآن نيزكم نميباشند واين جمله شايد دهها تعبيرداشته باشد كه نميتوان از آن چنين برداشت نمود كه حتما سرپيچي ازدستوربوده و من بعنوان مثال و تنها مثال عرض مينمايم كه شايد خداوند خواسته بگويد..ببينيد با اينكه شخص مومن ازشخص كافر درخواست مينمايد براي نجات خودش هم كه شده تلاش نمايد..بازهم چنين اتفاقي نمي افتد و..وبازهمين تعبيرهم شايد دهها تعبير ديگر بدنبال داشته باشد كه اگرهمه آنها رادنبال نماييم يا گيج ميخوريم يا گيچ ميشويم .. ويا به نتايجي خواهيم رسيد كه حتي ازقدرت تصورمان نيزخارج خواهدماند .. يعني دستيابي به بزرگترين كشفيات يا قدرتهاي الهي كشف نشده..
اميدوارم اين حدس من به واقعيت نزديك باشد..
تا نظركارشناسان محترم چه بوده يا چه خواهد بود كه من هنوز آنها را مطالعه ننمودم..

باتقديروتشكر.[/]

پرسش
لطفا به این سوالات در مورد عصمت انبیاء پاسخ دهید:
1- با توجه به اینکه خداوند در آیه 40 سوره هود از سوار کردن پسر نوح نهی کرده بود چرا نوح باز پسرش را صدا می زند، و از خدا برای نجات او سوال می کند؟
2- چرا در آیه 87 سوره انبیاء می خوانیم که یونس(ع) بر خدا خشم می کند و فکر می کند الله بر او قدرتی ندارد؟
3- چرا طبق آیه 15سوره قصص موسی(ع) یک مرد قبطی را می کشد و بعد می گوید این کار شیطان بود؟

پاسخ:
پاسخ به سوال اول

آنچه که از ماجرای حضرت نوح(علیه السلام) طبق آیات 40 تا 46 سوره هود برداشت می شود این است که خداوند به نوح وعده داده بود اهل او را نجات خواهد داد:
«احْمِلْ فِيهَا مِن كُلٍ‏ّ زَوْجَينْ‏ِ اثْنَينْ‏ِ وَ أَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ‏»؛ از هر جفتى از حيوانات (از نر و ماده) يك زوج در آن (كشتى) حمل كن! همچنين خاندانت را (بر آن سوار كن)- مگر آنها كه قبلًا وعده هلاك آنان داده شده (1)

خداوند به نوح وعده داده بود هر کدام از اهلش که مومن باشند را نجات داده و بقیه را هلاک می کند، لذا نوح می دانست که هر کسی از اهلش که مومن نباشد گرفتار عذاب خواهد بود اما نمی دانست پسرش کافر است، چرا که پسرش اگرچه در باطن کفر می ورزید اما به ظاهر از مومنین بود، به همین خاطر هنگام سوار شدن کشتی، نوح به پسرش گفت:
«يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرِين‏»؛ ای پسرم بیا ما ما سوار شو و همراه کافرین نباش(2)، یعنی نوح پسرش را کافر نمی دانسته، چون می گوید همراه کافرین نباش، در حالی که اگر می دانست از کافرین است باید می فرمود: «و لا تکن من الکافرین» از کافرین نباش.

و وقتی غرق شدن فرزندش را دید از وعده الهی سوال کرد، نه اینکه اعتراض کرده باشد، وعده خدا را حق می دانست فقط چون از کفر فرزندش اطلاع نداشت از حقیقت امر سوال
کرد:
«رَبّ‏ِ إِنَّ ابْنىِ مِنْ أَهْلىِ وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنتَ أَحْكَمُ الحَاكِمِين‏»؛ «پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است و تو از همه حكم‏كنندگان برترى‏.(3)
و خداوند او را آگاه کرد که پسرش از اهل او نیست، بلکه اعمال او غیر صالح است:
«لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيرُ صَالِح‏»؛ اى نوح! او از اهل تو نيست! او عمل غير صالحى است [فرد ناشايسته ‏اى است‏(4)

بنابراین منظور نوح (علیه السلام) تقاضاى نجات فرزند نبود، بلكه صرفا مى‏ خواست از حقيقت امر آگاه شود، در صدد اين بود كه دنبالش و پس از شنيدن جواب، نجات فرزند خود را تقاضا كند، كه خداوند او را از حقیقت آگاه کرد، و او دیگر درخواستی برای نجات فرزندش نداشت، یعنی نهی از درخواست به این معنا نیست که نوح درخواستی برای نجات فرزندش کرده باشد. (5)

پاسخ به سوال دوم

قران کریم در خصوص ماجرای یونس(علیه السلام) می فرماید:
«وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْه‏»؛ و ذا النون [يونس‏] را (به ياد آور) در آن هنگام كه خشمگين (از ميان قوم خود) رفت و چنين مى ‏پنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت‏(6)

قرآن کریم فقط می فرماید یونس با خشم و ناراحتی از میان قوم خود رفت، اما نفرموده از چه کسی و برای چه خشمگین بوده است، و این تفسیر که بگوییم یونس(علیه السلام) در حالی که از خداوند خشمگین بود از میان قوم خود رفت، مطلبی است که حتی در خصوص یک عالم دینی معمولی هم سازگار نیست، چه برسد به یک پیامبر!!

آنچه منطقی تر و با تاریخ زندگی و تبلیغات یونس(علیه السلام) هم سازگارتر است این است که یونس(علیه السلام) از دست قومش ناراحت بود، به خاطر پافشاری ایشان بر کفرشان، و ناامیدی از هدایت یافتن ایشان آنها را با ناراحتی و خشم ترک کرد.(7)

در مورد ادامه آیه هم که می فرماید: « فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْه» نباید « لَّن نَّقْدِرَ» را نباید قدرت معنا کرد، هیچ انسان مومنی نیست که در قدرت خدا شک داشته باشد، چه برسد یک پیامبر! بلکه از ماده «قدر» به معنی اندازه است، یعنی یونس گمان نمی کرد ما به خاطر این کارش بر او تنگ بگیریم و او را مواخذه کنیم.(8)
امام رضا(سلام الله علیه) در روایتی به همین دو برداشت فوق از «ذَهَبَ مُغَضِبًا» و «فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ» اشاره فرموده اند.(9)

پاسخ به سوال سوم

کشتن آن مرد قبطی از نظر شرعی اشکالی نداشته است، چرا که فرعون و کارگزارانش انسان هایی بوده اند که قرآن رفتارشان را اینگونه وصف می کند:
«إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ يَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدِين‏»؛ فرعون در زمين برترى‏جويى كرد، و اهل آن را به گروه ‏هاى مختلفى تقسيم نمود گروهى را به ضعف و ناتوانى مى‏كشاند، پسرانشان را سر مى‏ بريد و زنانشان را (براى كنيزى و خدمت) زنده نگه مى‏ داشت او به يقين از مفسدان بود(10)
و این درگیری مردم بنی اسرائیلی و مرد قبطی که موسی(علیه السلام) به کمک او رفت هم یک درگیری ساده نبوده است، قرآن تعبیر «يَقْتَتِلان‏» به معنای درگیری به قصد کشتن را به کار می برد.

بنابراین خودِ کار هرگز کاری نبوده که مواخذه و عقوبت الهی را به دنبال داشته باشد، اما اینکه چرا موسی(ع) تعبیر «هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطان‏» را به کار می برد احتمالات متعددی وجود دارد که با وجود آنها هرگز نمی توان عصمت موسی(علیه السلام) را زیر سوال برد، بنده به یک احتمال اشاره می کنم و بقیه را میتوانید در کتاب «عصمة الانبیاء» آیت الله سبحانی مشاهده بفرمایید.

به احتمال قوی این «هذا» به درگیری اولیه بین آن مرد بنی اسرائیلی و آن مرد قبطی اشاره دارد که منجر به کشتن مرد قبطی توسط موسی(علیه السلام) شد،(عصمة الانبیاء، ص157) در روایتی از امام رضا(سلام الله علیه) هم به همین معنا اشاره شده است(11)
بنابراین شیطان موسی(علیه السلام) را فریب نداده بلکه آن درگیری را ایجاد کرده تا زمینه دخالت موسی و سپس آوارگی او را فراهم کند.

اگرسوال شودچرا طبق آیات13 سوره ابراهیم کافران به پيامبرانشان گفتند شما را از سرزمين خودمان بيرون خواهيم کرد مگر اينکه به کيش ما بازگرديد»؟
خب این آیه نشان میدهد پیامبران قبل از بعثت به کیش قوم خود و کافر بوده اند، بخاطر همین است که کافران به آنها می گویند دوباره به آیین ما باز گردید.
درپاسخ میگوئیم:

اولا: این برداشت های غیر قطعی با برداشت قطعی عصمت در تمام عمر از برخی آیات چون آیه ابتلاء ابراهیم (12) سازگار نیست، و آن آیه دلالتش بسیار شفاف تر از این آیات است.

ثانیا: كلمه" لتعودن" از ماده" عاد" به معناى" صار" به معنای تغییر است، و به همين جهت، جزء افعال ناقصه است، و معنايش برگشتن از حالى به حال ديگر است، چه اينكه حال دوم را قبلا داشته و يا نداشته باشد، بنابراین كلمه "عود" در اين آيه، دليل بر اين نيست كه انبياء قبلا در ملت كفر بوده ‏اند، و حال به حكم كفار، بايد دوباره به آن آيين برگردند، چون اگر چنين معنايى در كلمه" عود" خوابيده بود بايستى مى‏گفتند: "لتعودن الى ملتنا" نه "لتعودن فی ملتنا"
یعنی باید می گفتند "بايد به ملت ما برگردید" ولى چنين نگفتند بلكه گفتند:" بايد در ملت ما درآييد.(13)

ثالثا: اين تعبير ممكن است به خاطر آن باشد كه پيامبران قبل از رسالت، ماموريت تبليغ را نداشتند، شايد سكوت آنها اين توهم را ايجاد كرده بوده است كه آنها نيز با مشركان هم عقيده‏اند. (14) مثلا در خصوص پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) هرگز در تاریخ نیامده که بت پرستی کرده باشد اما همین که با قوم خویش مخالفتی نداشته او را از ملت خویش حساب می کرده اند، اما از وقتی ادعای نبوت کرد و مردم را علنا از بت پرستی نهی کرد دیگر او را از خویش ندانسته و با تطمیع و تهدید سعی داشتند او را به حالت سابق برگردانند.

رابعا: علاوه بر نکات پیشین این نکته هم وجود دارد که اگر چه ظاهرا خطاب ایشان به خود پيامبران است، ولى در واقع پيروان آنها را نيز شامل مى‏شود، و مى‏دانيم اين پيروان قبلا بر آئين مشركان بودند و نظر مشركان تنها به آنهاست، و تعبير عمومى "لتعودن" به اصطلاح از باب تغليب است (يعنى حكم اكثريت را به عموم سرايت دادن)(15)
همانطور که در آیه دیگری می فرماید:
«لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ في‏ مِلَّتِنا»؛ اى شعيب! به يقين، تو و كسانى را كه به تو ايمان آورده ‏اند، از شهر و ديار خود بيرون خواهيم كرد، يا به آيين ما بازگرديد.(16)

_______________________________
1. هود:40/11.
2. هود:42/11.
3. هود:45/11.
4. هود:46/11.
5. طباطبیی، محمد حسین، المیزان، مكتبة النشر الإسلامي، چاپ پنجم، 1417ق، قم، ج10، ص236؛ سبحانی، جعفر، عصمة الانبیاء، مؤسسه امام صادق ع‏، قم، ص117 و 118.
6. انبیاء:87/21.
7. عصمة الانبیاء، ص199.
8. همان، ص200.
9. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي‏، چاپ دوم، 1403ق، بیروت، ج14، ص387.
10. قصص:4/28.
11. صدوق، محمد بن علی بابویه، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق، تهران، ج1، ص199.
12. بقره:124/2.
13. المیزان، ج12، ص34.
14. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیة، چاپ اول، 1374ش، تهران، ج‏10، ص: 301.
15. همان، ج10، ص302.
16. اعراف:88/7.

موضوع قفل شده است