حضرت موسی، پیامبری که نمی توانست روان و فصیح سخن بگوید

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حضرت موسی، پیامبری که نمی توانست روان و فصیح سخن بگوید

طبق آیه 52 سوره زخرف حضرت موسی خوب نمی توانسته سخن بگوید و در آیه 34 قصص هم به این سخن اشاره شده است در آیه 34 قصص خود حضرت موسی می گوید هارون از من فصیح تر و روان تر سخن می گوید. سوال این است که چرا حضرت موسی که نمی توانسته خوب سخن بگوید پیامبر شده است. مگر نباید پیامبر بی عیب باشد؟ اینجا که حضرت موسی نمی توانسته خوب سخن بگوید پس چرا پیامبر شده است؟

1 - پس چطور با این سختی سخن گفتنش ؛ سلطنت وخدایی دروغین 400 ساله فرعون رابه قعر دریا نیل فروبرد
2 - اری ولی بعد از خدا خواست که این مشکل گفتاری اش را حل کند و بعد برادرش رایاورش کند ............که خدا دعایش را مستجاب نمود:
وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي ﴿۲۷﴾
يَفْقَهُوا قَوْلِي ﴿۲۸﴾
وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي ﴿۲۹﴾
هَارُونَ أَخِي ﴿۳۰﴾
اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي ﴿۳۱﴾
وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي ﴿۳۲﴾
كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيرًا ﴿۳۳﴾
وَنَذْكُرَكَ كَثِيرًا ﴿۳۴﴾
إِنَّكَ كُنتَ بِنَا بَصِيرًا ﴿۳۵﴾
قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى ﴿۳۶﴾
ترجمه:

از زبانم گره بگشاى (۲۷)

[تا] سخنم را بفهمند (۲۸)

و براى من دستيارى از كسانم قرار ده (۲۹)

هارون برادرم را (۳۰)

پشتم را به او استوار كن (۳۱)

و او را شريك كارم گردان (۳۲)

تا تو را فراوان تسبيح گوييم (۳۳)

و بسيار به ياد تو باشيم (۳۴)

زيرا تو همواره به [حال] ما بينايى (۳۵)

فرمود اى موسى خواسته‏ات به تو داده شد (۳۶)
.
یعنی لکنت زبانی موسی برطرف شد

سلام علیکم

یکی از 4 زنانی که بهترین زنان اهل بهشتند حضرت آسیه سلام الله علیه است.

آسیه در زمانیکه فرعون دستور کشتن کودکان را صادر کرده بود (بر اساس تعبیر معبران ) تا سرنگون کننده حکومتش را از بین ببرد موسی علیه السلام را از رود نیل گرفت.
پس از کشتار خیلی از کودکان معبران می گفتند که هنوز آن کودک سلامت است.

فرعون بدنبال آن کودک در میان قوم بنی اسرائیل قتل عامی راه انداخته بود ولی نشد تا اینکه یک روز چشمش به حضرت موسی افتاد که در سالن قصر در حال دویدن بود.
ناگهان به او شک برد.
وزیر فرعون به فرعون گفت که نمی توان این کودک را بخاطر بانو آسیه کشت ولی راهی هست که بتوان فهمید آن کودک همان است یا نه.
لذا دو سبد آماده کردند در یکی جواهرات قرار دادند و در دیگری زغال گداخته.
کودک را آوردند.
قرار بر این بود که اگر کودک بسمت جواهرات رفت در دم او را بکشند.
موسی علیه السلام به اذن الهی ذغال گداخته را در دهان گذاشت و زبانش سوخت.

کلیم الله صفت حضرت ابراهیم است که اگر اشتباه نکنم به معنای کلام خدا یا کلمه خدا است.

او نه تنها فصاحت در بیان داشت بخاطر پیامبر بدون کلامش سنگ را آب می کرد والا قوم بنی اسرائیل نفهم را به این سادگیها می شود هدایت کرد.

بخاطر این سوختگی هارون برادر ایشان کلمات را تکرار می کردند.

ولی همینکه حضرت برای آوردن 10 فرمان بجای 40 روزی که وعده داده بود 3 ماه برگشتنش طول کشید دیگر هارون کاری نتوانست بکند هیچ سامری او را مجبور به ساختن گوساله طلا کرد و هارون گوساله را ساخت.

اینهم از فایده کلام روان هارون بدون حضور پیامبر خدا.
از این 40 روز 4 یا 5 روز گذشت این کلام بی اثر شد.

یاحق

[=&quot]كه منظور از گشوده شدن گره زبان، اين نبوده است كه زبان موسى ع بخاطر سوختگى در دوران طفوليت يك نوع گرفتگى داشته (آن گونه كه بعضى از مفسران از ابن عباس نقل كرده‏اند) بلكه منظور گرههاى سخن است كه مانع درك و فهم شنونده مى‏گردد، يعنى آن چنان فصيح و بليغ و رسا و گويا سخن بگويم كه هر شنونده‏اى منظور مرا به خوبى درك كند.[/]

[=&quot]شاهد ديگر اين تفسير، آيه 34 سوره قصص است وَ أَخِي هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِساناً:" برادرم هارون زبانش از من فصيحتر است".[/]
[=&quot]جالب اينكه: افصح از ماده" فصيح" در اصل به معنى خالص بودن چيزى از زوائد است و سپس به سخنى كه رسا و گويا و خالى از حشو و زوائد باشد گفته شده است به هر حال يك رهبر و پيشواى موفق و پيروز كسى است كه علاوه بر سعه فكر و قدرت روح، داراى بيانى گويا و خالى از هر گونه ابهام و نارسايى باشد.[/]

[=&quot]و از آنجا كه رساندن اين بار سنگين به مقصد (بار رسالت پروردگار و رهبرى انسانها و مبارزه با طاغوتها و جباران) نياز به يار و ياور دارد، و به تنهايى ممكن نيست تقاضاى موسى ع از پروردگار اين بود:" خداوندا! وزير و ياورى از خاندانم براى من قرار ده" (وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي) تفسير نمونه، ج‏13، ص: 188.[/]

آن دسته عیوب جسمی انبیا منافات با شان آنان دارد که باعث تنفر مردم ازآنان شود مانند خوره وجذام وگرنه مطلق عیب یا بیماری منافاتی با عصمت ومقام انبیا ندارد .حضرت یعقوب در فراق یوسف چشمش نابینا شد یا حضرت ایوب به اقسام بلایا مبتلا شد واین مشکلی ومنافاتی با مقام نبوت ندارد :Mohabbat:

سلام
من از پدرم شنیدم حضرت موسی لکنت زبان نداشته. و این احادیث و تفاسیر رو کسانی چون کعب الاحبار جعل کردند تا استدلالات ائمه رو زیر سوال ببرند.
پدر من می گفتند که چیزی که جعل شده اینه: فرعون میخواسته ببینه حضرت موسی همون پسره یا نه. بعد میگن که ما دو تا ظرف میذاریم جلوی موسی یکی زغال داغ یکی هم خرما. اگه رفت طرف خرما معلومه که همون پسره.
بعد حضرت موسی میره سراغ زغال ها و ...
در صورتی که
1- حضرت موسی یعنی اونقدر تشخیص نداشته که ببینه زغال ها داغه ؟
2- اگه زغال رو هم برداشته باشه ، نمی تونه تا زبونش ببره بالا چون داغه و وسطش اصولأ باید ولش کنه.
3- اگه خدا می خواسته حضرت موسی رو نجات بده ، و به اذن خدا موسی زغال رو برداشته ، خدا وقتی کاری رو انجام میده ناقص که رهاش نمی کنه پس به اذن خدا نباید زبون حضرت موسی می سوخته همون طور که دستش نسوخته و اون رو تا دهانش آورده.

پدرم می گفتند که یهودیان برخی احادیث رو جعل می کردند که بعضأ خنده دار هم بوده تا مردم به درستی استدلال ائمه شک کنند.
مثلأ در مورد قوم حضرت موسی که به او گفتند تو و خدایت بروید بجنگید ما همین جا می مونیم ، فکر می کنم خود کعب الاحبار برای توجیه کار یهودیان این حدیث رو جعل کرده: امام صادق (علیه السلام ) فرمودند که قوم یهود حق داشتند که از دشمنشون بترسند چون رهبر اونا پیرزنی بوده که وقتی حضرت موسی با عصاش می پریده تازه سر عصاش می خورده به غوزک پای پیرزن. در صورتی که :
1- مگر میشه یه آدم چنین جثه ای داشته باشه؟
2- به دور از شأن حضرت موسی است که بپره بالا ببینه تا کجای پیرزن میرسه!
اینا در حد معلومات من بود.

جواب کاملی به من داده نشده است

سلام علیکم

نقص در بدن که دلیل پیامبر نشدن نمی شود.

هرکسی ممکن است نقص بدنی ای داشته باشد .
موسی علیه السلام بخشی از لب و زبانشان کاملا سوخته بود این را در منابع یهود ذکر کرده اند در مسحیت هم هست در اسلام هم در بعضی مراتب که تاریخ انباء را ذکر می کردند من دیده ام .

فصحات بمعنی روانی در بیان کلمه را ایشان مشکل داشتند.

هارون کلمات ایشان را تکرار می کردند.
ولی اینکه چرا باید موسی زغال را بخورد باید از اهل عقل پرسید که چطور میشود یک عاقل را فریب داد.
مکرومکرالله ان الله خیر الماکرین.

اگر حضرت موسی تنها دست به ذغال میزد و دستش را می کشید و دستش میسوخت آنها این را می فهمیدند که این کودک صاحب عقل است و فردا این عقل و تدبر کار دستشان خواهد داد.

لذا اگر این آتش را در دهان میگذاشت دیگر هیچ شبهه ای برایشان باقی نمی گذاشت که این کودک از آن عقلی که آنها خوفش را دارند بهره ای نبرده است.

هرچند که بعدها این مطلب را فراموش کردندد و موسی علیه السلام برایشان مهندسی معماری می کرد و کسی ازشان نپرسید که آن کودک کم عقل چطور اینگونه معماری می کند.

یاحق

هیوا;40551 نوشت:
جواب کاملی به من داده نشده است

[=Century Gothic]با سلام

[=Century Gothic] وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ القصص آیه : 34[=Century Gothic]

[=Century Gothic] و برادرم هارون به زبان از من فصيح تر است ، او را به مدد من بفرست تامرا تصديق کند ، که بيم آن دارم که دروغگويم شمارند

هارون (كه در لغت، به معناى‏ كوه نشين يا قاصد است) برادر بزرگ حضرت موسي، از انبياى‏ بنى‏ اسرائيل بوده و در قرآن از او ستايش شده است.
حضرت موسى‏ در انجام مأموريّتش از دو چيز مى‏ترسيد، يكى‏ قصاص قتل، «اِنّى‏ أخاف أن يقتلون» و ديگرى‏ تكذيب حقّ، «اِنّى‏ اَخاف أن يكذّبون» در واگذارى‏ مسئوليّت‏هاى‏ سنگين، بايد به همه‏ى ابعاد شخص، توجّه كرد.
گرچه حضرت هارون از نظر سنّ و سخن، از حضرت موسى‏ بزرگتر و خوش بيان‏تر بود،:Sham:
ولى‏ حضرت موسى‏ به خاطر صفات و لياقت‏هاى‏ ديگرى‏ كه داشت، در اين مأموريّت مسئول و مأمور شد.:Sham:
هر چند هارون نيز پيامبر الهى‏ بود.
در شيوه تبليغ، ارشاد، امر به معروف ونهى‏ از منكر، گاهى‏ بايد افراد دو نفرى‏ يا بيشتر اقدام كنند. (ارسله معي) در امر به معروف و نهى‏ از منكر، محور اصلى‏ اثر كردن است؛ اگر با اشاره اثر مى‏كند بايد اشاره كرد، اگر فرياد اثر مى‏كند بايد فرياد زد.

اگر با طومار و راهپيمايى‏ و تحصّن و اعتصاب و تجمّع، يا تهديد و تشويق، بايد همان راه را طى‏ كرد و به هر نحو ممكن، قلباً و لساناً و عملاً جلو مفاسد را گرفت، حتِى‏ اگر با تكرار اثر مى‏كند بايد امر ونهى‏ را تكرار كرد.:Sham:

1- اقرار به كمالات ديگران، خود يك كمال وارزش است. (هو أفصح منّي) حضرت موسى‏ با اين كه پيامبر اولوالعزم بود، به كمال برادرش اقرار كرد.

2- بيان روان، از عوامل مؤثّر در جذب افراد وتبليغ موفّق است. (هو أفصح)

3- براى‏ ارشاد و دعوت به حقّ، از بهترين‏ها استفاده كنيم. (هو أفصح)

4- هر نيرويى‏ را در جاى‏ خود بكار بگيريم. (هو أفصح) (هارون داراى‏ بيانى‏ شيوا بود و در اين مأموريّت تبليغي، سخن رسا نقش اساسى‏ داشت، لذا حضرت موسى‏ از خداوند همراهى‏ او را درخواست كرد.)

5- لازم نيست كه مسئولين، در همه‏ى كمالات، برترين باشند، بلكه بايد من حيث المجموع لايق باشند. (هوأفصح منّي) (با اينكه مسئول اصلى‏ موسى‏ بود، ولى‏ در بعضى‏ جهات هارون قوى‏‏تر بود.)

6- گاهى‏ براى‏ رفع مشكلات، بايستى‏ خود اقدام به پيشنهاد و ارائه راهكار به مسئول مربوطه نمود. (اخى‏ هارون... فارسله)

7- دغدغه‏ى برنامه ريزى‏ و آينده نگري، با ترس و وحشت متفاوت است. (انّى‏ اخاف أن يكذّبون)

8- در يك رسالت الهي، نفر دوّم را نيز بايد خداوند تعيين فرمايد. (سنشدّ عضدک بأخيک) همان گونه كه ما معتقديم جانشين پيامبر را نيز بايد خدا تعيين كند.

9- ايمان و حمايت بستگان، در پشت گرمى‏ مبلّغ و تأثيرگذارى‏ او در ديگران، بسيار مؤثّر است. (أخى‏ يُصدّقني)

10- دعا ودرخواست انبيا مستجاب است. (ارسله معى‏ سنشدّ عضدک) حضرت موسى‏ از خداوند درخواست كرد تا برادرش هارون را همراه و ياور او قرار دهد و خداوند آن را اجابت كرد.

11- بهترين نوع برادري، برادرى‏ در تأييد حقّ و بازوى‏ يكديگر بودن در مسير خداوند است. (سنشدّ عضدک باخيک)
12- پيروزى‏ انبيا، در سايه‏ى آيات الهى‏ محقّق مى‏شود. (فلايَصِلون اليكما باياتنا)

13- حتّى‏ انبيا به اميد واطمينانِ خاطر نياز دارند. خداوند به موسى‏ و هارون و پيروانشان وعده‏ى پيروزى‏ داد و آنان را اميدوار كرد. (انتما ومَن اتّبعكما الغالبون)

[=Century Gothic]تفسیر نور

موضوع قفل شده است