زندگي نامه ي امام سجاد(ع)

تب‌های اولیه

19 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
زندگي نامه ي امام سجاد(ع)




آن حضرت روز جمعه يا پنج شنبه ، 15 جمادى الثّانى يا 23 شعبان ، سال 36 يا 38 هجرى (3)، در شهر مدينه منوّره تولّد يافت .

نام : علىّ(4) صلوات اللّه و سلامه عليه .

كنيه : ابوالحسن ، ابومحمّد، ابوالقاسم و... .

لقب : سجّاد،

زين العابدين ،

زين الصّالحين ،

سيّد العابدين ،

سيّد السّاجدين ،

ذو الثّفنات ،

ابن الخيرتَيْن ،

مجتهد،

عابد، زاهد،

خاشع ،

بكّاء، امين و... .

نقش انگشتر:

حضرت داراى سه انگشتر بود، كه نقش هر كدام به ترتيب عبارتند از:

للّه للّه ((وَما تَوْفيقى إ لاّ بِاللّه )) ،

((الْحَمْدُ لِلّهِ العَلِيِّ)) ،

((إ نَّ اللّهَ بالِغُ اءَمْرِهِ)) و ((الْعِزَّةُ لِلّهِ)) .

دربان :

ابو خالد كابلى ، ابو جبلة ، يحيى بن امّ طويل .

پدر:

امام ابو عبداللّه الحسين ، سيّد الشّهداء عليه الصّلاة والسّلام .

مادر: معروف به شهربانو، شاهزاده ايرانى ، دختر يزدجرد - كه آخرين پادشاه فارس بود - مى باشد؛ و در زمان عُمَر به اسارت مسلمين در آمد و امام علىّ عليه السّلام از فروش او مانع شد و فرمود:

او شريف زاده است ، آزادش بگذاريد تا از مسلمين هر كه را بخواهد با او ازدواج نمايد و مهريه اش از بيت المال پرداخت شود.

پس با انتخاب خود، امام حسين عليه السّلام را براى همسرى خويش ‍ برگزيد كه پس از ازدواج با او، امام سجّاد عليه السّلام از ايشان تولّد يافت .

:Rose:

سن امام در روز عاشورا

حضرت در صحرا و صحنه كربلاء حضور داشت و مصائب سخت و دلخراشى را متحمّل شد، كه عُمْر آن حضرت را در آن لحظات ، بين 22 تا 24 سال گفته اند؛ و نسل شجره مباركه بنى الزّهراء توسّط امام سجّاد عليه السّلام تكثير و منتشر گرديد.

آن حضرت يكى از چهار نفر گريه كننده گان عالم به شمار آمده ، كه پس از جريان دلخراش كربلاء مرتّب در هر فرصت مناسبى بر مظلوميّت پدرش ‍ امام حسين عليه السّلام و ياران باوفايش مى گريست ، و جنايات دستگاه بنى اميّه را افشاء مى كرد.

مدّت عمر: آن حضرت مدّت دو سال و چند ماه در حيات جدّش امام اميرالمؤ منين عليه السّلام ، و حدود دوازده سال در حيات عمويش امام مجتبى عليه السّلام ، و 23 يا 24 سال نيز با پدرش ، و حدود 35 سال امامت و رهبريّت جامعه اسلامى را بر عهده داشت كه جمعا عمر آن حضرت را حدود 57 سال گفته اند.

مدّت امامت : آن حضرت روز دهم محرّم الحرام ، سال 61 هجرى پس از شهادت پدر بزرگوارش ، در سنين 23 يا 24 سالگى به منصب امامت و خلافت نايل آمد و تا 12 يا 25 محرّم سال 94 يا 95، امامتش به طول انجاميد كه جمعا حدود 35 سال امامت و رهبريّت را بر عهده داشته است

شهادت : حضرت روز شنبه ، دوازدهم يا بيست و پنجم محرّم ، سال 94 يا 95 هجرى قمرى (5)، توسّط هشام بن عبدالملك مروان به وسيله زهر، مسموم و به درجه رفيع شهادت نائل گرديد.

محلّ دفن : پيكر مطهّر و مقدّس آن بزرگوار در قبرستان بقيع كنار عمويش ‍ امام حسن مجتبى عليهماالسّلام دفن گرديد.

تعداد فرزندان : مرحوم سيّد محسن امين تعداد پانزده پسر و چهار دختر براى حضرتش نام برده است .

خلفاى هم عصر آن حضرت : يزيد بن معاويه بن ابى سفيان ، فرزندش ‍ معاوية بن يزيد، مروان بن حكم ، عبدالملك بن مروان ، وليد ابن عبدالملك .

نماز آن حضرت : دو ركعت است ، كه در هر ركعت پس از قرائت سوره حمد، صد مرتبه آية الكرسى يا سوره توحيد خوانده مى شود، و بعد از سلام نماز، تسبيحات حضرت زهراء عليهاالسّلام گفته شود؛ و پس از آن حوايج مشروعه خود را از درگاه خداوند منّان تقاضا و درخواست نمايد

ادعاي رهبري و گواهي سنگ
امام محمّد باقر عليه السّلام حكايت نمايد:

مدّتى پس از آن كه امام حسين عليه السّلام به شهادت رسيد، روزى محمّد بن حنفيّه به حضرت سجّاد، امام زين العابدين عليه السّلام گفت : اى برادرزاده ! تو خوب مى دانى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، وصاياى امامت را به پدر من اميرالمؤ منين علىّ عليه السّلام تحويل داد و او نيز اين امانت الهى را به برادرم امام حسن مجتبى عليه السّلام سپرد و پس از آن هم به امام حسين عليه السّلام داده شد و او در صحراى سوزان كربلاء به شهادت رسيد.

و مى دانى كه پدرت وصيّتى درباره امامت نكرده است ، و چون تو جوانى بيش نيستى ؛ پس با من كه عموى تو و هم رديف پدرت مى باشم ؛ و همچنين از تو بزرگ تر و با تجربه هستم و من عموى تو و هم رديف پدرت مى باشم و من بزرگ و با تجربه ام .

بنابر اين در امر امامت و رهبرى جامعه اسلامى با من نزاع نكن ؛ زيرا كه آن حقّ من خواهد بود.

امام سجّاد عليه السّلام در مقابل او چنين اظهار داشت : اى عمو! رعايت تقواى الهى كن و از خدا بترس و در آنچه حقّ تو نيست ادعّا نكن ، من تو را موعظه مى كنم كه مبادا در رديف بى خردان باشى .

همانا پدرم امام حسين عليه السّلام پيش از آن كه عازم عراق گردد، با من عهد نمود و وصاياى امامت را به من سپرد و اين سلاح حضرت رسول است ، كه نزد من موجود مى باشد.

بنابراين ، آنچه را استحقاق ندارى مدّعى آن مباش كه برايت بسى خطرناك است و مرگ زودرس ، تو را فرا مى گيرد؛ پس بدان كه خداوند متعال وصايت و امامت را تنها در ذريّه امام حسين عليه السّلام قرار داده است .

و چنانچه مايل باشى ، نزد حجرالا سود برويم و از آن شهادت طلبيده و آن را حاكم قرار دهيم .


ادامه دارد....

امام باقر عليه السّلام فرمود: چون محمّد حنفيّه به همراه آن حضرت كنار حجرالا سود آمدند، امام زين العابدين عليه السّلام به محمّد حنفيّه خطاب نمود: تو از خدا بخواه و او را بخوان كه اين سنگ به سخن آيد.

پس محمّد حنفيّه هر چه دعا كرد، اثرى ظاهر نگشت ، و بعد از آن امام سجّاد عليه السّلام فرمود: اينك نوبت من است ؛ چون اگر حقّ با تو مى بود جواب مى شنيديم .

محمّد حنفيّه گفت : اكنون تو از خدا بخواه كه اين سنگ شهادت دهد.

سپس امام سجّاد عليه السّلام دعائى را زمزمه نمود و سنگ را مخاطب قرار داد و فرمود: تو را قسم مى دهم به آن كسى كه ميثاق پيغمبران وديگر اوصياء را در تو قرار داد، شهادت دهى كه امامت و وصايت پس از پدرم امام حسين عليه السّلام حقّ كدام يك از ما دو نفر مى باشد.

ناگهان سنگ به حركت درآمد، به طورى كه نزديك بود از جاى خود بيرون آيد؛ و آن گاه با زبانى فصيح به عربى چنين گفت : خداوندا! من شهادت مى دهم كه وصايت و امامت بعد از حسين ابن علىّ، حقّ پسرش علىّ بن الحسين خواهد بود.

و محمّد بن حنفيّه با مشاهده اين چنين معجزه اى ، حقّ را پذيرفت و امامت و ولايت امام سجّاد عليه السّلام را قبول كرد و از او در تمام مسائل و امور اطاعت نمود.



شرمندگي حسن بصرى

حسن بصرى - كه يكى از دراويش صوفى مسلك مى باشد - در كنگره عظيم حجّ در محلّ مِنى براى جمعى از حاجيان ، مشغول موعظه و نصيحت بود.

امام علىّ بن الحسين عليهماالسّلام از آن محلّ عبور مى نمود، چشمش به حسن بصرى افتاد كه براى مردم سخنرانى و موعظه مى كرد.

حضرت ايستاد و به او خطاب كرد و فرمود: اى حسن بصرى ! لحظه اى آرام باش ، از تو سؤ الى دارم ، چنانچه در اين حالت و با اين وضعيتى كه مابين خود و خدا دارى ، مرگ به سراغ تو آيد آيا از آن راضى هستى ؟ و آيا براى رفتن به سوى پروردگارت آماده اى ؟

حسن بصرى گفت : خير، آماده نيستم .

حضرت فرمود: آيا نمى خواهى در افكار و روش خود تجديد نظر كنى و تحوّلى در خود ايجاد نمائى ؟

حسن بصرى لحظه اى سر به زير انداخت و سپس گفت : آنچه در اين مقوله بگويم ، خالى از حقيقت است .

امام سجّاد عليه السّلام فرمود: آيا فكر مى كنى كه پيغمبر ديگرى مبعوث خواهد شد؟ و تو از نزديكان او قرار خواهى گرفت ؟

پاسخ داد: خير، چنين فكرى ندارم .

حضرت فرمود: آيا در انتظار جهانى ديگر غير از اين دنيا هستى ، كه در آن كارهاى شايسته انجام دهى و نجات يابى ؟

اظهار داشت : خير، آرزوى آن را ندارم

ادامه دارد...

مام عليه السّلام فرمود: آيا تاكنون عاقلى را ديده اى كه از خود راضى باشد و به راه كمال و ترقّى قدم ننهد؛ و در فكر تحوّل و موعظه خود نباشد؛ ولى ديگران را پند و اندرز نمايد؟!

و بعد از اين سخنان ، امام سجّاد عليه السّلام به راه خود ادامه داد و رفت .

حسن بصرى پرسيد: اين چه كسى بود، كه در اين جمع با سخنان حكمت آميز خود با من چنين صحبت كرد؟

در پاسخ به او گفتند: او علىّ بن الحسين عليهماالسّلام بود.

پس از آن ديگر كسى نديد كه حسن بصرى براى مردم سخنرانى و موعظه كند.

مرحوم حضينى و ديگر بزرگان آورده اند:

شخصى به نام عسكر - غلام امام محمّد جواد عليه السّلام - به نقل از پدرش حكايت كند:

روزى به محضر شريف حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليه السّلام شرف حضور يافتم و عرضه داشتم : ياابن رسول اللّه ! چطور در بين اهل بيت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فقط امام چهارم ، حضرت علىّ بن الحسين عليهماالسّلام به عنوان ((سيّد العابدين )) معروف و مشهور گشته است ؟

امام رضا عليه السّلام در جواب فرمود: خداوند متعال در قرآن تصريح نموده است كه بعضى از پيغمبران را بر بعضى از ايشان فضيلت و برترى داده است ؛ و ما اهل بيت رسالت نيز همانند انبياء عظام صلوات اللّه عليهم مى باشيم .

و سپس افزود: و امّا در رابطه با جدّم ، علىّ بن الحسين عليهماالسّلام ، كه سؤ ال كردى :

همانا پدرم از پدران بزرگوارش عليهم السّلام بيان فرموده است : روزى امام علىّ بن الحسين عليهماالسّلام مشغول نماز بود، كه ناگاه شيطان به صورت يك افعى بسيار هولناكى ، با چشم هاى سرخ از درون زمين آشكار شد و خود را به محراب عبادت آن حضرت نزديك كرد.(8)

ادامه دارد...

وليكن امام سجّاد عليه السّلام كمترين حسّاسيّتى در برابر آن موجود وحشتناك نشان نداد و ارتباط خود را با پروردگار متعال خود قطع نكرد.

افعى دهان خود را نزديك انگشتان پاى آن حضرت آورد و آتشى از دهانش ‍ خارج ساخت كه بسيار وحشتناك بود، ولى حضرت با آرامش خاطر و خيالى آسوده به نماز خود ادامه مى داد و توجّهى به آن نداشت .

در همين حال كه شيطان با آن حالت ترسناك مشغول اذيّت و آزار بود، ناگهان تيرى سوزاننده از سمت آسمان آمد و به آن ملعون اصابت كرد.

هنگامى كه تير به او خورد، فريادى كشيد و به همان حالت و شكل اوّليّه خود بازگشت و كنار امام سجّاد، زين العابدين عليه السّلام ايستاد واظهارداشت :

شما سيّد و سرور عبادت كنندگان هستى ؛ و چنين نامى تنها زيبنده و شايسته شما مى باشد.

و سپس در ادامه كلام خود افزود: من شيطان هستم ؛ و تمام عبادت كنندگان را از زمان حضرت آدم تا كنون فريب و بازى داده ام و كسى را از تو قوى تر و پارساتر نيافته ام .

و پس از آن شيطان از نزد امام سجّاد عليه السّلام خارج شد و حضرت بدون آن كه به او توجّهى داشته باشد، به نماز و نيايش خود با پروردگار متعال خويش ادامه داد.

موضوع قفل شده است