چرا دست‌ از سر مردم‌ بر نميداريد؟!

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا دست‌ از سر مردم‌ بر نميداريد؟!

علامه سيد محمد حسين تهراني به نقل ازعارف وارسته مرحوم سيد هاشم حداد در كتاب روح مجرد فرمودند: يك‌ شب‌ كه‌ با رفقا به‌ مسجد الخَيف‌ داخل‌ شديم‌، ديدم‌ آقاي‌ حاج‌ سيّد احمد زنجاني با جميع‌ رفقاي‌ طهراني‌ و ايراني‌ گرد هم‌ نشسته‌، و
ايشان‌ سخت‌ از وضع‌ طهارت‌ و نجاست‌ حجّاج‌ و مَعابر ناراحت‌ است‌، و گويا نيز در وقت‌ دخول‌ به‌ مسجد الخَيف‌ ترشّحي‌ از آن‌ آبها به‌ ايشان‌ شده‌ است‌، و ايشان‌ را چنان‌ متغيّر نموده‌ بود كه‌: خداوندا! بارالها! ميخواهيم‌ دو ركعت‌ نماز با طهارت‌ در مسجد تو بجاي‌ آوريم‌، ببين‌ مگر اين‌ عربها و اين‌ مردم‌ با اين‌ وضع‌ و كيفيّت‌ ميگذارند؟!
من‌ به‌ او پرخاش‌ كردم‌ و گفتم‌: مريدي‌ از نزد استادش‌، حضور بزرگي‌ رفت‌. آن‌ مرد بزرگ‌ به‌ او گفت‌: ما عَلَّمَكُمْ اُستاذُكُم‌؟! «استاد شما به‌ شما چه‌ چيزي‌ تعليم‌ كرده‌ است‌؟!» مريد گفت‌: عَلَّمَنا اُستاذُنا بِالْتِزامِ الطّاعاتِ و تَركِ الذُّنوبِ! «استاد ما به‌ ما التزام‌ به‌ طاعتهاي‌ خدا و ترك‌ نمودن‌ گناهان‌ را تعليم‌ نموده‌ است‌!»


بيان‌ حدّاد كه‌: التزام‌ به‌ طاعات‌ و تجنّب‌ از معاصي‌ بدون‌ توجّه‌ به‌ خدا، مجوسيّت‌ محضه‌ است‌


آن‌ بزرگ‌ گفت‌: تِلْكَ مَجوسيَّةٌ مَحْضَةٌ؛ هَلاّ أمَرَكُمْ بِالتَّبَتُّلِ إلَي‌ اللَهِ وَالتَّوَجُّهِ إلَيْهِ بِرَفْضِ ما سِواهُ؟!
«اين‌ كارها صرفاً آداب‌ دين‌ مجوس‌ است‌ (زردشتيها كه‌ قائل‌ به‌ دو مبدأ خير و شرّ، و نور و ظلمت‌اند). چرا شما را امر نكرد تا يكسره‌ به‌ سوي‌ خدا برويد، و توجّهتان‌ به‌ وي‌ باشد؛ به‌ فراموش‌ كردن‌ و دور ريختن‌ ماسواي‌ خدا؟!»
آقا جان‌ من‌! شما چرا دين‌ خدا را عوض‌ مي‌كنيد؟! چرا شريعت‌ را وارد پيچ‌ و خم‌ مي‌نمائيد؟! چرا مردم‌ را از خدا مي‌بُريد و به‌ اعمالشان‌ سوق‌ ميدهيد؟! مگر دين‌ رسول‌ الله‌ دين‌ آسان‌ و راحت‌ نيست‌؟! مگر نفرمود: بُعِثْتُ عَلَي‌ شَرِيعَةٍ سَمْحَةٍ سَهْلَةٍ. «من‌ بر شريعت‌ بدون‌ گير و بند، و شريعت‌ قابل‌ إغماض‌ و گذشت‌، و شريعت‌ آسان‌ مبعوث‌ شده‌ام‌.»؟! مگر رسول‌ خدا و أئمّه‌
نفرموده‌اند: هر چيز، به‌ هر شكل‌ و صورت‌ و در هر زمان‌ و مكان‌ طاهر است‌، مگر آنوقت‌ كه‌ علم‌ يقيني‌ به‌ نجاست‌ آن‌ پيدا كني‌؟!
شما مطلب‌ را واژگون‌ نموده‌ايد و ميگوئيد: همۀ چيزها نجس‌ است‌ تا ما علم‌ يقيني‌ به‌ طهارت‌ آن‌ پيدا كنيم‌!
چرا دست‌ از سر مردم‌ بر نميداريد؟! چرا مردم‌ را با پيغمبرشان‌ و با دين‌ سهل‌ و سَمْحه‌ و آسانشان‌ رها نمي‌كنيد؟! چرا راه‌ توجّه‌ و انقطاع‌ به‌ خدا را مي‌بنديد؟! چرا بر روي‌ باب‌ مفتوح‌ قفل‌ ميزنيد؟!
همۀ مردم‌ حجّ مي‌كنند، بايد از ميقات‌ كه‌ احرام‌ مي‌بندند تا وقت‌ تقصير و قرباني‌ كه‌ از احرام‌ بيرون‌ مي‌آيند توجّهشان‌ به‌ خدا باشد. غير از خدا نبينند و نشنوند، و ذهنشان‌ يك‌ لحظه‌ از خدا منقطع‌ نگردد. اعمال‌ و رفتار را نبايد به‌ نظر استقلالي‌ نظر كرد. تكاليفي‌ است‌ از طواف‌ و نماز و غيرهما كه‌ طبعاً انجام‌ داده‌ مي‌شود؛ و در تمام‌ اين‌ اعمال‌ بايد منظور خدا باشد، نه‌ عمل‌. بايد فكر و انديشه‌ به‌ خدا باشد نه‌ به‌ صحّت‌ و بطلان‌ عمل‌. اين‌ همان‌ مجوسيّت‌ محضه‌ است‌ كه‌ خداوند واحد را مختفي‌ نموده‌ و دو خداي‌ عمل‌ خوب‌ و عمل‌ بد را بجاي‌ آن‌ نشانده‌ است‌.
اين‌ مردم‌ بدبخت‌ را شما از ميقات‌ تا خروج‌ از احرام‌ از خدا جدا مي‌كنيد! از وقت‌ احرام‌ در تشويش‌ مي‌اندازيد كه‌ مبادا ترشّحي‌ به‌ بدنم‌، به‌ احرامم‌ برسد. مبادا شانه‌ام‌ از خانه‌ منحرف‌ شود. مبادا در حال‌ طواف‌ از مطاف‌ بيرون‌ آيم‌. مبادا نمازم‌ باطل‌ باشد. مبادا طواف‌ نِساءَم‌ باطل‌ آيد و تا آخر عمر زن‌ بر خانه‌ام‌ حرام‌ باشد.
هيچيك‌ از اينها در شريعت‌ نيامده‌ است‌. همين‌ نماز معمولي‌ كه‌ خود مردم‌ ميخوانند درست‌ است‌. طوافشان‌ درست‌ است‌. شما آنها را باطل‌ مي‌كنيد و مُهر بطلان‌ به‌ آنها ميزنيد! و ترشّح‌ همين‌ آبهاي‌ مشكوك‌ را نجس‌ دانسته‌ايد!



و در اينصورت‌، حجّ مردم‌ بكلّي‌ ضايع‌ شده‌ است‌. يعني‌ حاجي‌ كه‌ بايد از ميقات‌ تا پايان‌ عمل‌ همه‌اش‌ با خدا باشد، و با تقصير و حَلْق‌ از انقطاع‌ به‌ خدا و احرام‌ با خدا بيرون‌ آيد؛ از ابتداي‌ احرام‌ از خدا منصرف‌ مي‌شود، و اين‌ انصراف‌ و تشويش‌ و تزلزل‌ براي‌ او باقي‌ مي‌ماند تا آخر عمل‌؛ وقتي‌ از عمل‌ فارغ‌ شد، اينجا نفس‌ راحتي‌ مي‌كشد و خدا را مي‌يابد.
تمام‌ احتياط‌هائي‌ كه‌ در اين‌ موارد انجام‌ داده‌ مي‌شود و مستلزم‌ توجّه‌ به‌ نفسِ عمل‌ و غفلت‌ از خداست‌، همه‌اش‌ غلط‌ است‌.
در شريعت‌ رسول‌ الله‌ و در زمان‌ رسول‌ الله‌ كجا اينگونه‌ احتياط‌ كاريهاي‌ عَسِر و حَرِج‌ آمده‌ است‌؟ اصل‌ اوّلي‌ عدم‌ عُسْر و عدم‌ حَرَج‌ و عدم‌ ضَرر است‌. اصل‌ اوّلي‌ ما در قرآن‌ كريم‌ وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلاً[67]است‌. (يعني‌ يكسره‌ از همه‌ ببُر و به‌ خداوند روي‌ آور.)

مراد حقيقي‌ از احتياط‌ در «وَ خُذْ بِالاِحْتياطِ في‌ جَميعِ ما تَجِدُ إلَيْهِ سَبيلاً»

احتياطي‌ را كه‌ مرحوم‌ قاضي‌ قدَّس‌ الله‌ سرَّه‌ در ضمن‌ حديث‌ عنوان‌ بصري‌ دستورالعمل‌ همۀ شاگردهايش‌ قرار داده‌ بود كه‌: وَ خُذْ بِالاِحْتِيَاطِ فِي‌ جَمِيعِ مَا تَجدُ إلَيْهِ سَبِيلاً[68](و در هر جائي‌ كه‌ به‌ سوي‌ احتياط‌ راه‌ يافتي‌ آنرا پيشۀ خود ساز!) منظور عملي‌ است‌ كه‌ راه‌ انسان‌ را به‌ خدا باز كند، نه‌ آنكه‌ موجب‌ سدّ طريق‌ شود، و راه‌ توجّه‌ و ابتهال‌ و حضور قلب‌ را بگيرد. مقصود عملي‌ است‌ كه‌ براي‌ مؤمن‌ يقين‌ آورد و وي‌ را در ايمان‌ مستحكم‌ كند، نه‌ آنكه‌ او را متزلزل‌ و مشوّش‌ كند، و بيت‌ الله‌ الحرام‌ را در نزد او خانۀ عقوبت‌ مُجَسّم‌ كند،



و حجّ اين‌ خانه‌ را يك‌ عمل‌ جبري‌ اضطراري‌ از ناحيۀ أهرمن‌ شيطاني‌ براي‌ عقوبت‌ جلوه‌ دهد. اين‌ همان‌ مجوسيّت‌ محضه‌ است‌.
همۀ غذاهاي‌ مسافران‌ و ميهمانخانه‌ و آشاميدنيهاي‌ آنها حلال‌ و طاهر است‌، همۀ آبهاي‌ مترشّحه‌ از ناودانها و جويها طاهر است‌ مگر زمان‌ علم‌ به‌ نجاست‌. بنابراين‌ اي‌ آقاي‌ من‌ اينك‌ با اين‌ ترشّحي‌ كه‌ به‌ تو شده‌ است‌ برخيز و نمازت‌ را بجاي‌ آور، و اصلاً تصوّر نجاست‌ و عدم‌ طهارت‌ در خودت‌ منماي‌ كه‌ بدون‌ شكّ از تسويلات‌ شيطان‌ است‌ كه‌ ميخواهد انسان‌ را از فيض‌ عظيم‌ نماز و بيتوته‌ و توجّه‌ و دعا در اين‌ مسجد شريف‌ محروم‌ دارد.

سادات;39500 نوشت:
علامه سيد محمد حسين تهراني به نقل ازعارف وارسته مرحوم سيد هاشم حداد در كتاب روح مجرد فرمودند: يك‌ شب‌ كه‌ با رفقا به‌ مسجد الخَيف‌ داخل‌ شديم‌، ديدم‌ آقاي‌ حاج‌ سيّد احمد زنجاني با جميع‌ رفقاي‌ طهراني‌ و ايراني‌ گرد هم‌ نشسته‌، و
ايشان‌ سخت‌ از وضع‌ طهارت‌ و نجاست‌ حجّاج‌ و مَعابر ناراحت‌ است‌، و گويا نيز در وقت‌ دخول‌ به‌ مسجد الخَيف‌ ترشّحي‌ از آن‌ آبها به‌ ايشان‌ شده‌ است‌، و ايشان‌ را چنان‌ متغيّر نموده‌ بود كه‌: خداوندا! بارالها! ميخواهيم‌ دو ركعت‌ نماز با طهارت‌ در مسجد تو بجاي‌ آوريم‌، ببين‌ مگر اين‌ عربها و اين‌ مردم‌ با اين‌ وضع‌ و كيفيّت‌ ميگذارند؟!
من‌ به‌ او پرخاش‌ كردم‌ و گفتم‌: مريدي‌ از نزد استادش‌، حضور بزرگي‌ رفت‌. آن‌ مرد بزرگ‌ به‌ او گفت‌: ما عَلَّمَكُمْ اُستاذُكُم‌؟! «استاد شما به‌ شما چه‌ چيزي‌ تعليم‌ كرده‌ است‌؟!» مريد گفت‌: عَلَّمَنا اُستاذُنا بِالْتِزامِ الطّاعاتِ و تَركِ الذُّنوبِ! «استاد ما به‌ ما التزام‌ به‌ طاعتهاي‌ خدا و ترك‌ نمودن‌ گناهان‌ را تعليم‌ نموده‌ است‌!»

بيان‌ حدّاد كه‌: التزام‌ به‌ طاعات‌ و تجنّب‌ از معاصي‌ بدون‌ توجّه‌ به‌ خدا، مجوسيّت‌ محضه‌ است‌

آن‌ بزرگ‌ گفت‌: تِلْكَ مَجوسيَّةٌ مَحْضَةٌ؛ هَلاّ أمَرَكُمْ بِالتَّبَتُّلِ إلَي‌ اللَهِ وَالتَّوَجُّهِ إلَيْهِ بِرَفْضِ ما سِواهُ؟!
«اين‌ كارها صرفاً آداب‌ دين‌ مجوس‌ است‌ (زردشتيها كه‌ قائل‌ به‌ دو مبدأ خير و شرّ، و نور و ظلمت‌اند). چرا شما را امر نكرد تا يكسره‌ به‌ سوي‌ خدا برويد، و توجّهتان‌ به‌ وي‌ باشد؛ به‌ فراموش‌ كردن‌ و دور ريختن‌ ماسواي‌ خدا؟!»
آقا جان‌ من‌! شما چرا دين‌ خدا را عوض‌ مي‌كنيد؟! چرا شريعت‌ را وارد پيچ‌ و خم‌ مي‌نمائيد؟! چرا مردم‌ را از خدا مي‌بُريد و به‌ اعمالشان‌ سوق‌ ميدهيد؟! مگر دين‌ رسول‌ الله‌ دين‌ آسان‌ و راحت‌ نيست‌؟! مگر نفرمود: بُعِثْتُ عَلَي‌ شَرِيعَةٍ سَمْحَةٍ سَهْلَةٍ. «من‌ بر شريعت‌ بدون‌ گير و بند، و شريعت‌ قابل‌ إغماض‌ و گذشت‌، و شريعت‌ آسان‌ مبعوث‌ شده‌ام‌.»؟! مگر رسول‌ خدا و أئمّه‌
نفرموده‌اند: هر چيز، به‌ هر شكل‌ و صورت‌ و در هر زمان‌ و مكان‌ طاهر است‌، مگر آنوقت‌ كه‌ علم‌ يقيني‌ به‌ نجاست‌ آن‌ پيدا كني‌؟!
شما مطلب‌ را واژگون‌ نموده‌ايد و ميگوئيد: همۀ چيزها نجس‌ است‌ تا ما علم‌ يقيني‌ به‌ طهارت‌ آن‌ پيدا كنيم‌!
چرا دست‌ از سر مردم‌ بر نميداريد؟! چرا مردم‌ را با پيغمبرشان‌ و با دين‌ سهل‌ و سَمْحه‌ و آسانشان‌ رها نمي‌كنيد؟! چرا راه‌ توجّه‌ و انقطاع‌ به‌ خدا را مي‌بنديد؟! چرا بر روي‌ باب‌ مفتوح‌ قفل‌ ميزنيد؟!
همۀ مردم‌ حجّ مي‌كنند، بايد از ميقات‌ كه‌ احرام‌ مي‌بندند تا وقت‌ تقصير و قرباني‌ كه‌ از احرام‌ بيرون‌ مي‌آيند توجّهشان‌ به‌ خدا باشد. غير از خدا نبينند و نشنوند، و ذهنشان‌ يك‌ لحظه‌ از خدا منقطع‌ نگردد. اعمال‌ و رفتار را نبايد به‌ نظر استقلالي‌ نظر كرد. تكاليفي‌ است‌ از طواف‌ و نماز و غيرهما كه‌ طبعاً انجام‌ داده‌ مي‌شود؛ و در تمام‌ اين‌ اعمال‌ بايد منظور خدا باشد، نه‌ عمل‌. بايد فكر و انديشه‌ به‌ خدا باشد نه‌ به‌ صحّت‌ و بطلان‌ عمل‌. اين‌ همان‌ مجوسيّت‌ محضه‌ است‌ كه‌ خداوند واحد را مختفي‌ نموده‌ و دو خداي‌ عمل‌ خوب‌ و عمل‌ بد را بجاي‌ آن‌ نشانده‌ است‌.
اين‌ مردم‌ بدبخت‌ را شما از ميقات‌ تا خروج‌ از احرام‌ از خدا جدا مي‌كنيد! از وقت‌ احرام‌ در تشويش‌ مي‌اندازيد كه‌ مبادا ترشّحي‌ به‌ بدنم‌، به‌ احرامم‌ برسد. مبادا شانه‌ام‌ از خانه‌ منحرف‌ شود. مبادا در حال‌ طواف‌ از مطاف‌ بيرون‌ آيم‌. مبادا نمازم‌ باطل‌ باشد. مبادا طواف‌ نِساءَم‌ باطل‌ آيد و تا آخر عمر زن‌ بر خانه‌ام‌ حرام‌ باشد.
هيچيك‌ از اينها در شريعت‌ نيامده‌ است‌. همين‌ نماز معمولي‌ كه‌ خود مردم‌ ميخوانند درست‌ است‌. طوافشان‌ درست‌ است‌. شما آنها را باطل‌ مي‌كنيد و مُهر بطلان‌ به‌ آنها ميزنيد! و ترشّح‌ همين‌ آبهاي‌ مشكوك‌ را نجس‌ دانسته‌ايد!



و در اينصورت‌، حجّ مردم‌ بكلّي‌ ضايع‌ شده‌ است‌. يعني‌ حاجي‌ كه‌ بايد از ميقات‌ تا پايان‌ عمل‌ همه‌اش‌ با خدا باشد، و با تقصير و حَلْق‌ از انقطاع‌ به‌ خدا و احرام‌ با خدا بيرون‌ آيد؛ از ابتداي‌ احرام‌ از خدا منصرف‌ مي‌شود، و اين‌ انصراف‌ و تشويش‌ و تزلزل‌ براي‌ او باقي‌ مي‌ماند تا آخر عمل‌؛ وقتي‌ از عمل‌ فارغ‌ شد، اينجا نفس‌ راحتي‌ مي‌كشد و خدا را مي‌يابد.
تمام‌ احتياط‌هائي‌ كه‌ در اين‌ موارد انجام‌ داده‌ مي‌شود و مستلزم‌ توجّه‌ به‌ نفسِ عمل‌ و غفلت‌ از خداست‌، همه‌اش‌ غلط‌ است‌.
در شريعت‌ رسول‌ الله‌ و در زمان‌ رسول‌ الله‌ كجا اينگونه‌ احتياط‌ كاريهاي‌ عَسِر و حَرِج‌ آمده‌ است‌؟ اصل‌ اوّلي‌ عدم‌ عُسْر و عدم‌ حَرَج‌ و عدم‌ ضَرر است‌. اصل‌ اوّلي‌ ما در قرآن‌ كريم‌ وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلاً[67]است‌. (يعني‌ يكسره‌ از همه‌ ببُر و به‌ خداوند روي‌ آور.)

مراد حقيقي‌ از احتياط‌ در «وَ خُذْ بِالاِحْتياطِ في‌ جَميعِ ما تَجِدُ إلَيْهِ سَبيلاً»

احتياطي‌ را كه‌ مرحوم‌ قاضي‌ قدَّس‌ الله‌ سرَّه‌ در ضمن‌ حديث‌ عنوان‌ بصري‌ دستورالعمل‌ همۀ شاگردهايش‌ قرار داده‌ بود كه‌: وَ خُذْ بِالاِحْتِيَاطِ فِي‌ جَمِيعِ مَا تَجدُ إلَيْهِ سَبِيلاً[68](و در هر جائي‌ كه‌ به‌ سوي‌ احتياط‌ راه‌ يافتي‌ آنرا پيشۀ خود ساز!) منظور عملي‌ است‌ كه‌ راه‌ انسان‌ را به‌ خدا باز كند، نه‌ آنكه‌ موجب‌ سدّ طريق‌ شود، و راه‌ توجّه‌ و ابتهال‌ و حضور قلب‌ را بگيرد. مقصود عملي‌ است‌ كه‌ براي‌ مؤمن‌ يقين‌ آورد و وي‌ را در ايمان‌ مستحكم‌ كند، نه‌ آنكه‌ او را متزلزل‌ و مشوّش‌ كند، و بيت‌ الله‌ الحرام‌ را در نزد او خانۀ عقوبت‌ مُجَسّم‌ كند،



و حجّ اين‌ خانه‌ را يك‌ عمل‌ جبري‌ اضطراري‌ از ناحيۀ أهرمن‌ شيطاني‌ براي‌ عقوبت‌ جلوه‌ دهد. اين‌ همان‌ مجوسيّت‌ محضه‌ است‌.
همۀ غذاهاي‌ مسافران‌ و ميهمانخانه‌ و آشاميدنيهاي‌ آنها حلال‌ و طاهر است‌، همۀ آبهاي‌ مترشّحه‌ از ناودانها و جويها طاهر است‌ مگر زمان‌ علم‌ به‌ نجاست‌. بنابراين‌ اي‌ آقاي‌ من‌ اينك‌ با اين‌ ترشّحي‌ كه‌ به‌ تو شده‌ است‌ برخيز و نمازت‌ را بجاي‌ آور، و اصلاً تصوّر نجاست‌ و عدم‌ طهارت‌ در خودت‌ منماي‌ كه‌ بدون‌ شكّ از تسويلات‌ شيطان‌ است‌ كه‌ ميخواهد انسان‌ را از فيض‌ عظيم‌ نماز و بيتوته‌ و توجّه‌ و دعا در اين‌ مسجد شريف‌ محروم‌ دارد.


با سلام و تشکر:Gol:

توجه به روح و باطن عمل و حضور قلب، به معنای عدم توجه به ظواهر شرع نیست. اینطور نیست که دستوراتی که در خصوص رعایت ظواهر شرع و احکام دینی، و انجام صحیح ظاهر عمل چه در خصوص طهارت، نماز، حج و ... در رساله های عملیه شده به کنار و هیچ ارزش و اهمیتی ندارد و موجب غفلت از روح و باطن و توجه و حضور می شود.

بلکه هر کدام در جای خود، هیچ منافاتی با هم ندارند، و قابل جمع اند.

بدینصورت؛ در حالی که به رعایت احکام ظاهری شرع توجه داری، از روح و باطن عمل و خضوع و خشوع و حضور عندالله غافل نشوی.

منظور این نباشد که تو مراقب حضور قلب و باطن عملت باش، ظاهر عملت هر طور که باشد خدا قبول می کند.

همان عبارت معروف که " بابا دل آدم صاف باشه، ظاهر رو ول کن چه اهمیتی داره ..."

موفق باشید ... التماس دعا ...:roz:

دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
خرقه تردامن و سجاده شراب آلوده
آمد افسوس کنان مغبچه باده فروش
گفت بیدار شو ای ره رو خواب آلوده
شست و شویی کن و آن گه به خرابات خرام
تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده
به هوای لب شیرین پسران چند کنی
جوهر روح به یاقوت مذاب آلوده
به طهارت گذران منزل پیری و مکن
خلعت شیب چو تشریف شباب آلوده
پاک و صافی شو و از چاه طبیعت به درآی
که صفایی ندهد آب تراب آلوده
گفتم ای جان جهان دفتر گل عیبی نیست
که شود فصل بهار از می ناب آلوده
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
گفت حافظ لغز و نکته به یاران مفروش
آه از این لطف به انواع عتاب آلوده

با سلام و تشکر فراوان :Gol:

مطلبی که گفتید کاملاً درست است، و قرآن به زیبایی این موضوع را بیان می کند (سوره 2):

وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ ﴿۶۷﴾
و هنگامى كه موسى به قوم خود گفت‏ خدا به شما فرمان مى‏دهد كه ماده گاوى را سر ببريد گفتند آيا ما را به ريشخند مى‏گيرى گفت پناه مى‏برم به خدا كه [مبادا] از جاهلان باشم (۶۷)

قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لّنَا مَا هِيَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ فَارِضٌ وَلاَ بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذَلِكَ فَافْعَلُواْ مَا تُؤْمَرونَ ﴿۶۸﴾
گفتند پروردگارت را براى ما بخوان تا بر ما روشن سازد كه آن چگونه [گاوى] است گفت وى مى‏فرمايد آن ماده گاوى است نه پير و نه خردسال [بلكه] ميانسالى است بين اين دو پس آنچه را [بدان] ماموريد به جاى آريد (۶۸)

قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاء فَاقِعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ ﴿۶۹﴾
گفتند از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن كند كه رنگش چگونه است گفت وى مى‏فرمايد آن ماده گاوى است زرد يكدست و خالص كه رنگش بينندگان را شاد مى‏كند (۶۹)

قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِيَ إِنَّ البَقَرَ تَشَابَهَ عَلَيْنَا وَإِنَّا إِن شَاء اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ ﴿۷۰﴾
گفتند از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن گرداند كه آن چگونه [گاوى] باشد زيرا [چگونگى] اين ماده گاو بر ما مشتبه شده و[لى با توضيحات بيشتر تو] ما ان شاء الله حتما هدايت ‏خواهيم شد (۷۰)

قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ ذَلُولٌ تُثِيرُ الأَرْضَ وَلاَ تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لاَّ شِيَةَ فِيهَا قَالُواْ الآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُواْ يَفْعَلُونَ ﴿۷۱﴾
گفت وى مى‏فرمايد در حقيقت آن ماده گاوى است كه نه رام است تا زمين را شخم زند و نه كشتزار را آبيارى كند بى‏نقص است و هيچ لكه‏اى در آن نيست گفتند اينك سخن درست آوردى پس آن را سر بريدند و چيزى نمانده بود كه نكنند (۷۱)

همانطور که می بینید، همان ابتدای امر، حضرت موسی (ع) فرمان اجرای کار را داد، و این بنی اسرائیل بودند که به پرسش درباره ماهیت امر ادامه دادند. جالب، توضیح نخست آن حضرت است (نه پیر نه خردسال، بلکه میانسال)، شاید بتوان چنین تفسیر کرد که منظور میانه روی در امر دین است.

حقیقت این است که بسیاری از احکام عجیب و غریب که در دین به وجود آمده اند، در واقع آمده اند تا جلوی عمل به همان اصل موضوع گرفته شود. امر دین هرچه بیشتر شاخ و برگ پیدا کند، عمل به آن سخت تر می شود (و چیزی نمانده بود که نکنند).

این هم از مکر شیطان است، و متأسفانه بعضی از مذهبیون ناخواسته به این موضوع دامن می زنند و راه را بر بندگان سد می کنند. حقیقتاً در بعضی زمینه ها باید دست از سر مردم برداشت.

البته آقای صدیق هم درست فرمودند. این موضوع نباید منجر به بدعت گذاری و سهل انگاری در امر دین شود (نه پیر، نه خردسال). ولی مردم باید چشمانشان را باز کنند و خیلی درگیر دستورات عجیب که معلوم نیست از کجا آمده اند نشوند تا مبادا در حین نماز یاد مسائل احتمالی که منجر به باطل شدن خود نماز یا مستحباتی در نماز می شوند جای یاد خدا را بگیرند.

باز هم به خاطر مطرح کردن این موضوع تشکر می کنم. :Gol:

التماس دعا
یا حق

موضوع قفل شده است