معجزه ادبی قران کجاست؟

تب‌های اولیه

61 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
معجزه ادبی قران کجاست؟

عده ای اصرار دارند که قران معجزه ادبی است و فلان کس و فلانی گفته اند که این نمی تواند کلام بشر باشد یعنی اینکه این معجزه است. خب چرا یک فارس یا غیر عرب وقتی قرآن را می خواند متوجه معجزه بودنش نمی شود .تعریف معجزه مشخص است. و همه کسانی که آن را می بینند به اعجازش اعتراف می کنند. اما در مورد قرآن اینگونه نیست پس این چه معجزه ایست که جز افراد خاصی که آنهم امروز وجود ندارند( یعنی اعراب جاهلی که بعضی از ایشان به فصاحت قرآن اعتراف داشته اند) کسی، حتی خود اعراب هم نمی توانند دیگر معجزه ادبی بودن قران را ابراز کنند.چون عرب فصیح نیستند و به این فصاح آشنایی ندارند. عربهای امرزوی هم بیشترشان نمی توانند این را اثبات کنند و به این مساله اعتقاد ندارند. پس این معجزه کجاست؟ ما درباره معجزه ادبی بودن قران این را باید در نظر داشته باشیم که در خانه کعبه در دوره جاهلیت اشعاری را می آویختند و همه به عظمت و بزرگی آن اشعار اعتراف داشتند اما درباره قران این کار را نکردند و کسی این کلمات شعر گونه را حفظ نکرد. یا لااقل به این بعد که بعد اعجاز ادبی باشد اعتراف نکردند این نشان می دهد که مردم به معجزه ادبی بودن قران اعتقاد نداشتند . جز دو سه نفر که گفتند و بعد مسلمان شدند که سخنشان محل تردید است چون بعدا مسلمان شده اند و به حکومت هم رسیده اند و دیگران نگفته اند پس سخنان اینها هم نمی تواند موید قوی ای باشد . حالا برای من بگویید اعجاز ادبی قران کجاست؟ چگونه با تعریف مسلمانان از معجزه سازگار است در حالی که حتی عربهای امروزی هم دیگر به این اعتراف نمی کنند چه برسد به کردها یا فارسها؟

[=Century Gothic]با سلام
[=century gothic]
دو قاعده براي كشف معارف قرآن


[=century gothic] 1- هرجمله به تنهايي حاكي از حقيقت ثابتي است و با هريك از قيودش از حقايق جدا گانه ديگري حكايت مي كند :
به عنوان مثال اين آيه را در نظر بگيريد :
"قُلْ اَللهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوضِهِمْ يَلْعَبُونَ" (سوره انعام آيه 91)
در اين آيه چهار معني وجود دارد كه به ترتيب از جملههاي "قُلْ اللهُ" و "قُلْ اَللهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ" و "قُلْ اَللهُ ثُمَّ ذَرْهُم في خَوضِهِمْ" و "قُلْ اَللهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوضِهِمْ يَلْعَبُونَ" استفاده ميشود. به همين ترتيب در ساير مواردي كه قابليت چنين مطلبي را دارد مي توان معاني متعدد استفاده كرد .:Sham:

[=Century Gothic]2- هرگاه ذو معني يا دو داستان در قسمتي از جمله ها با يكديگر مشترك باشند بايد دانست كه هردو بازگشت به يك مبدأ مي كنند .
تحت اين دو قاعده اسرار فراواني نهفته است .
:Sham:

[=Century Gothic]در قرآن كريم كه معجزه جاويدان پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) و در اوج فصاحت و بلاغت است، آرايه‏هاي ادبي و محسنات بديعي فراواني به كار رفته و نكته‏هاي ظريف و لطيفي در آن وجود دارد كه چشم و گوش هر خواننده و شنونده‏اي را نوازش مي‏دهد.

درباره صنايع بديعي قرآن كتاب‏هاي بسياري نوشته شده است و اساسا تمام كتاب‏هاي مربوط به فصاحت و بلاغت و بديع به قرآن نظر دارند و مثال‏هايي كه مي‏آورند معمولاً از آيات قرآني است.
از جمله مي‏توان از الاعجاز والايجاز نوشته ابومنصور ثعلبي و سرّ الفصاحة نوشته ابن سنان خفاجي و اسرار البلاغة و دلائل الاعجاز عبدالقاهر جرجاني و الطراز يحيي بن حمزه علوي و به خصوص كتاب بديع القرآن ابن ابي الاصبع نام برد.

كتاب اخير مفصل‏ترين كتاب پيرامون آرايه‏هاي ادبي و صنايع بديعي قرآن است كه در آن از حدود 100 نوع صنعت بديعي در قرآن با ذكر مثال‏هاي متعدد ياد شده است.15:Sham:

صنايع بديعي قرآن گاهي آن چنان در اوج عظمت قرار دارد كه انسان را دچار شگفتي و حيرت مي‏كند، به ويژه آن كه به‏ كارگيري اين زيبايي‏ها بدون هيچ گونه تكلفي صورت گرفته و سخن در عين رواني و شيوايي مشحون از اين زيبايي‏هاست.:Gol:

يك نمونه آن آيه 44 سوره هود است: « و قيل يا ارض ابلعي ماءك...» كه با وجود اين كه مجموعا 17 كلمه است، ابن ابي الاصبع 21 نوع از انواع بديع را از آن استخراج كرده است.16
اكنون در اين جا از ميان انواع صنايع بديعي كه در قرآن وجود دارد به ده نوع آن به عنوان نمونه اشاره مي‏كنيم:

1 ـ تجنيس
تجنيس يا جناس عبارت است از آوردن دو كلمه مشابه در يك جمله كه هر كدام معناي خاصي داشته باشد و آن انواع و اقسامي دارد كه در اين مقال فرصت پرداختن به آنها نيست. در قرآن كريم انواع جناس به كار رفته است.
آيات زير را مي‏توان به عنوان نمونه ذكر كرد:
اثّاقلتم الي الارض ارضيتم بالحيوة الدنيا (توبه / 38) كه قرار گرفتن «الارض» در كنار «ارضيتم» جناس تغاير است.
ان ربّهم بهم (عاديات / 11) لكنّا كنّا مرسلين (قصص / 45) كه از باب جناس تحريف است.
وهم يحسبون انهم يحسنون صنعا (كهف / 104) كه از باب جناس تصحيف است17.
وهم ينهون عنه وينأون عنه (انعام / 36) كه از باب جناس مشابه است.18

2 ـ اعنات يا لزوم مالايلزم
در اين صنعت، گوينده يا نويسنده به چيزي ملتزم مي‏شود كه لزومي ندارد؛ مانند اين كه ملتزم شود در نوشته يا شعر خود حرف خاصي را به كار نبرد و يا در سجع يا قافيه حرف پيش از رويّ را هم رعايت كند؛ مثلاً كلمه «گلشن» را مي‏توان با كلمه «مسكن» قافيه كرد، ولي شاعر ملتزم مي‏شود كه آن را با كلماتي مانند روشن و جوشن قافيه كند. ديوان لزوميات ابوالعلاء معري از اين باب است.

در قرآن كريم كه آيات آن در موارد بسياري داراي سجع‏اند، اين صنعت بارها به كار رفته است، از جمله:
فاذا هم مبصرون... ثمّ لايقصرون (اعراف / 201-202)؛ والطور وكتاب مسطور (طور / 1-2)؛ في سدر مخضود و طلح منضود (واقعه / 28-29)؛ اقرء باسم ربك الذي خلق خلق الانسان من علق (علق / 1-2).19

ابن ابي الاصبع مثال‏هاي ديگري نيز آورده است: فلا اقسم بالخنّس الجوار الكنّس (تكوير / 15-16)؛ والليل وما وسق والقمر اذا اتّسق (انشقاق / 17-18)؛ فاما اليتيم فلا تقهر واما السائل فلا تنهر (ضحي / 9-10)؛ امرنا مترفيها ففسقوا فيها (اسراء / 16).20
شرف الدين طيبي آيه شريفه «وعلي امم ممن معك» (هود / 48) را نيز از باب اعنات دانسته كه در آن هشت ميم در كنار هم قرار گرفته است21 (البته با توجه به اين كه تنوين و نون ساكن وقتي به ميم مي‏رسد قلب به ميم مي‏شود).

3 ـ قلب[=Century Gothic]
و آن صنعت جالبي است و انواعي دارد كه لطيف‏ترين آن قلب مستوي است كه جمله را اگر از آخر هم بخوانيم همان است كه از اول خوانده مي‏شود.:Sham:
مثال از قرآن: وربّك فكبّر (مدّثّر / 3)؛ كلّ في فلك (يس / 40)

4 ـ التفات
و آن عبارت از اين است كه گوينده، كلامي را به صورت غايب و حكايت حال ديگران بگويد و بلافاصله سخن را متوجه مخاطب كند و جمله را به صورت خطاب قرار دهد و يا به‏عكس، از خطاب به غيبت منتقل شود.
اين صنعت يك صنعت بديعي معنوي است و در جلب توجه خواننده يا شنونده تأثير زيادي دارد.
اين صنعت شايع‏ترين صنعت بديعي است كه در قرآن به كار رفته و بعضي از دانشمندان درباره آن كتاب‏هايي نوشته‏اند.
از جمله اين كتاب‏ها اسلوب الالتفات في البلاغة القرآنية تأليف دكتر حسن طبل را مي‏توان نام برد، كه مؤلف مسئله التفات را در آن، مورد بررسي و تحقيق قرار داده و موارد آن را كه بسيار است برشمرده است.

مثال از قرآن: مالك يوم الدين. اياك نعبد (حمد / 4-5) كه جمله نخست به صورت غايب و جمله بعدي به صورت خطاب است.
از جمله مثال‏هايي كه ابن المعتزّ براي التفات آورده اين آيه شريفه است: حتي اذا كنتم في الفلك وجرين بهم بريح طيّبة (يونس / 22) كه در اين جا التفات از خطاب به غيبت است.22
ابن ابي الاصبع پس از نقل تعريف و مثال‏هاي التفات مي‏گويد:
«در كتاب عزيز از باب التفات نوعي بسيار جالب آمده كه آن را مثالي در شعر نيافتم و خداوند مرا به يافتن آن نوع راهنمايي نموده و آن عبارت از اين است كه متكلم در كلام خود، نخست دو موضوع را بياورد سپس خبري درباره موضوع اول بيان دارد و آن را رها كند و خبري درباره موضوع دوم بياورد،
آن گاه از خبر درباره موضوع دوم باز گردد و به خبر درباره موضوع اول بپردازد. مانند قول خداي تعالي: «ان الانسان لربه لكنود وانه علي ذلك لشهيد (عاديات / 6-8) كه از وصف پروردگار منصرف شده و به وصف انسان پرداخته و گفته است: «وانه لحبّ الخير لشديد» و اين نوع التفات خوب است كه «التفات ضمائر» ناميده شود».23

5 ـ ترصيع
اين واژه در لغت به معناي نشاندن جواهر در چيزي مانند تاج يا شمشير يا عصاست و در اصطلاح بديعي به آوردن چند جمله در كنار هم كه الفاظ آن قرينه يكديگر و از لحاظ وزن و حروف رويّ مطابق هم باشد ترصيع گويند.
مثال از قرآن:
انّ الابرار لفي نعيم وانّ الفجار لفي جحيم (انفطار / 13-14)
انّ الينا ايابهم ثم انّ علينا حسابهم (غاشيه / 25-26)
يحيي بن حمزه علوي آيه «ان الابرار لفي نعيم...» را از باب ترصيع نمي‏داند و مي‏گويد: «ابرار» با «فجار» مطابق نيست.
در حالي كه اين مقدار اختلاف در ترصيع قابل اغماض است و مي‏بينيم صاحب ترجمان البلاغة براي ترصيع از شعر فارسي اين مثال را مي‏زند:
زره نگاشته از مشك بر گل بادام24 گره گذاشته از قير بر صحيفه سيم
در حالي كه «قير» با «مشك» و «صحيفه سيم» با «گل بادام» مطابقت كامل ندارد.

6 ـ لف و نشر
اين صنعت بدين گونه است كه دو يا چند لفظ پشت سر هم گفته مي‏شود سپس صفت يا قيدي براي هر كدام از آنها آورده مي‏شود كه اگر به ترتيب باشد، لف و نشر مرتب و اگر بدون ترتيب باشد لف و نشر مشوش خوانده مي‏شود.
مثال از قرآن:
و من رحمته جعل لكم الليل والنهار لتسكنوا فيه ولتبتغوا من فضله (قصص / 73).
در اين آيه جمله «لتسكنوا» مربوط به «ليل» و جمله «لتبتغوا» مربوط به «نهار» است.

7 ـ تسجيع
و آن به كار بردن سجع در عبارت است، به اين صورت كه آخر دو يا چند جمله از نظر حرف رويّ يكسان باشد، همان گونه كه همساني آخر شعرها را قافيه مي‏گويند. اين صنعت بيشتر در نثر به كار مي‏رود، هر چند در شعر نيز در غير آخر آن به كار برده مي‏شود و آن هنر مضاعفي است.
در قرآن مجيد صنعت تسجيع فراوان به كار رفته و آخر آيات معمولاً داراي سجع است، ولي اصطلاحا به سجع قرآن فاصله گفته مي‏شود.
بعضي از اشاعره گفته‏اند كه در قرآن سجع نيست و آن را ناپسند مي‏دارند25 در حالي كه اين سخن درست نيست و در قرآن در فواصل آيات آشكارا و به طرز روشني سجع رعايت شده است.
مثال واضح آن اين است كه مي‏بينيم در سوره طه كه آخر آيات با الف ختم مي‏شود، از موسي و هارون به صورت «هارون و موسي» نام برده مي‏شود: قالوا آمنّا بربّ هارون وموسي (طه / 70) ولي در سوره شعراء كه آخر آيات با نون ختم مي‏شود، موسي قبل از هارون مي‏آيد: قالوا آمنا برب العالمين. رب موسي و هارون (شعراء / 47-48).

خفاجي پس از رد سخن رماني و باقلاني كه سجع را عيب مي‏دانستند مي‏گويد: اگر سجع به اين صورت باشد كه لفظ تابع معني باشد اين عين بلاغت است و فواصل هم همين حالت را دارد، و اگر سجع به اين صورت باشد كه معني تابع لفظ باشد يعني جمله همراه با تكلّف باشد البته اين عيب است.26 روشن است كه در سجع يا فواصل آيات هيچ‏گونه تكلفي وجود ندارد و لفظ تابع معني است.
مثال سجع در قرآن: الرحمن، علم القرآن، خلق الانسان، علّمه البيان، الشمس والقمر بحسبان، والنجم والشجر يسجدان (الرحمن / 1-5).
همچنين مثال‏هايي كه براي ترصيع آورديم، همگي صنعت تسجيع هم دارند.

8 ـ تصدير يا ردّ العجز علي الصدر
اين صنعت به اين صورت است كه واژه‏اي كه در آغاز جمله يا شعر آمده است عينا يا با تفاوت اندكي در آخر آن تكرار شود.
به گفته ابن رشيق قيرواني، به كار بردن اين صنعت باعث عظمت و شكوفايي و رونق و زيبايي كلام مي‏شود.27
مثال از قرآن:
قال اني لعملكم من القالين (شعراء / 168)؛ ولقد استهزي‏ء برسل من قبلك فحاق بالذين سخروا منهم ماكانوا به يستهزءُون (انعام / 10)؛ انظر كيف فضّلنا بعضهم علي بعض و للاخرة اكبر درجات واكبر تفضيلا (اسراء / 21)؛ وهب لنا من لدنك رحمة انّك انت الوهّاب (آل عمران / 8).28

9 ـ تكرار حرف
اين صنعت چنان است كه يك حرف از ميان حروف، چندين بار در جمله تكرار مي‏شود و باعث پيدايش موسيقي خاصي در كلام مي‏گردد.
مثال از قرآن: ان احسنتم احسنتم لانفسكم وان اسأتم فلها (اسراء / 7)
كلا اذا بلغت التراقي وقيل من راق وظنّ انه الفراق (قيامت / 26-28)
وعلي امم ممن معك وامم سنمتعهم ثمّ يمسّهم منا عذاب اليم (هود / 48)
فاذكروا اللّه‏َ كذكركم آبائكم (بقره / 200)

10 ـ ابداع
به گفته ابن ابي الاصبع، ابداع آن است كه هر لفظي از الفاظ كلام به تنهايي و به تناسب استعداد كلام و مفاد معنايش، متضمّن يك يا دو بديع باشد،
به گونه‏اي كه در يك بيت يا يك جمله تعدادي از انواع بديع تحقّق يابد و كلمه‏اي از آن، خالي از يك يا دو نوع بديع يا بيشتر نباشد.29

نمونه روشن و بارز اين صنعت آيه 44 از سوره هود است كه در اوج فصاحت و بلاغت قرار دارد.
همان‏گونه كه پيش از اين گفتيم در اين آيه كه 17 كلمه دارد، به شمارش ابن ابي الاصبع 21 نوع صنعت بديعي به كار رفته است. البته منظور از بديع در اين جا معنايي است كه متقدمان از آن اراده مي‏كردند و شامل بيان هم مي‏شود.

متن آيه شريفه چنين است: وقيل يا ارض ابلعي ماءك ويا سماء اقلعي وغيض الماء وقضي الأمر واستوت علي الجودي وقيل بعدا للقوم الظالمين (هود / 44). صنايعي كه در اين آيه به كار رفته عبارتند از: مناسبت تام، مطابقت لفظي، استعاره، مجاز، اشاره، ارداف، تمثيل، تعليل، صحت تقسيم، احتراس، انفصال، مساوات، حسن نسق، ائتلاف، ايجاز، تسهيم، تهذيب، حسن بيان، تمكين، انسجام و ابداع.30

گفته شده كه اين آيه فصيح‏ترين آيه قرآن است. البته تمام آيات قرآني داراي فصاحت و بلاغت آن هم در حد اعجاز هستند، ولي روشن است كه فصاحت و بلاغت آيات با يكديگر فرق دارد و همان گونه كه قيافه‏هاي آدميان در عين حال كه همگي زيبا و موزون هستند داراي تفاوت‏هاي بسيارند، آيات قرآن نيز، هم از نظر اشتمال بر معارف و هم از نظر علوم بياني تفاوت‏هايي دارند.

كي بود تبت يدا مانند يا ارض ابلعي در كلام ايزد بي چون كه وحي منزل است
درباره اين آيه و نكات فراوان آن بحث‏هاي زيادي شده است. آلوسي نقل مي‏كند كه استاد او رساله‏اي درباره اين آيه نوشته و صد و پنجاه مزيّت براي آن برشمرده است.31 در تواريخ آمده است كه بعضي از دانايان قريش تصميم گرفتند كه با قرآن معارضه كنند و مانند آن را بياورند وقتي به اين آيه رسيدند به يكديگر گفتند كه اين كلام به كلام بشر شباهت ندارد و دست از معارضه برداشتند.32
نظير آن درباره ابن مقفع هم نقل شده است.
عروضي سمرقندي سخن منصفانه‏اي درباره همين آيه از وليد بن مغيره نقل مي‏كند، سپس مي‏گويد: «چون دشمنان در فصاحت قرآن و اعجاز او در ميادين انصاف بدين مقام رسيدند، دوستان بنگر تا خود به كجا رسند».33
اين بود نمونه‏هايي از محسنات بديعي كه در قرآن كريم به كار رفته است.

پى‏نوشت‏ها

15. اين كتاب توسط دكتر سيد علي ميرلوحي به فارسي ترجمه شده و توسط انتشارات آستان قدس رضوي منتشر گرديده است. ما در اين جا از همين ترجمه فارسي نقل مي‏كنيم.
16. بديع القرآن، ص 382.
17. الطراز، ج 2، ص 365.
18. ابن ابي الاصبع اين آيه را براي جناس تحريف مثال زده كه صحيح نيست (بديع القرآن، ص 133).
19. الطراز، ج 2، ص 398.
20. بديع القرآن، ص 295.
21. التبيان في علم المعاني والبديع والبيان، ص 507.
22. ابن المعتزّ، البديع، ص 58.
23. بديع القرآن، ص 146.
24. ترجمان البلاغة، ص 8.
25. سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، مكتبة العصرية، بيروت، 1408ق، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، ج 3، ص 292.
26. خفاجي، سرّ الفصاحة، مكتبة الخانجي، قاهره، 1350ق، ص 174.
27. ابن رشيق، العمدة، مكتبة الهلال، بيروت، 1416ق، ج 2، ص 5.
28. اين مثال‏ها را ابن ابي الاصبع ذكر كرده است. بديع القرآن، ص 139.
29. بديع القرآن، ص 382.
30. هر يـك از ايـن صـنـايـع در بديع القرآن، صص 382-384 شرح داده شده است.
31. اسماعيل حقّي بروسوي، تفسير روح المعاني، داراحياء التراث العربي، بيروت، 1985م، ج 12، ص 68.
32. مجمع البيان، ذيل همين آيه.
33. چهار مقاله عروضي سمرقندي، ص 39. با تصحيح محمد قزويني.

هیوا;39482 نوشت:
چگونه با تعریف مسلمانان از معجزه سازگار است در حالی که حتی عربهای امروزی هم دیگر به این اعتراف نمی کنند چه برسد به کردها یا فارسها؟


اكنون اين پرسش مطرح مي‏شود كه آيا محسنات بديعي و آرايه‏هاي ادبي قرآن قابل ترجمه به زبان‏هاي ديگر هست يا نه؟
در پاسخ اين سؤال مي‏گوييم محسنات بديعي دو گونه‏اند: محسنات لفظي و محسنات معنوي. شك نيست كه محسنات لفظي مانند تجنيس، قلب، لزوم مالايلزم ، ترصيع و تسجيع و مانند اينها به هيچ وجه قابل ترجمه به زبان‏هاي ديگر نيست و نمي‏توان آنها را به زبان دوم انتقال داد.
البته اين كار مخصوص قرآن هم نيست و در هر زباني كه اين صنايع به كار برده شود، اغلب اوقات قابل ترجمه به زبان ديگر نخواهد بود.
اما محسنات معنوي مانند التفات و لف و نشر و مانند اينها قابل ترجمه‏اند و مترجم بايد در ترجمه خود حتما آن را رعايت كند.
متأسفانه گاهي برخي از مترجمان اين نكته را رعايت نمي‏كنند و ترجمه‏اي نااستوار و حتي غلط ارائه مي‏دهند.
نمونه آن ترجمه اين آيه شريفه است: هو الّذي يسيّركم في البرّ والبحر حتي اذا كنتم في الفلك وجرين بهم بريح طيّبة وفرحوا بها جاءتها ريح عاصف (يونس / 22). در اين آيه صنعت التفات به كار رفته و ملاحظه مي‏كنيد كه دو جمله اول آيه به صورت خطاب است ولي جمله‏هاي بعدي، از «جرين بهم» به بعد به صورت غايب است و اين التفات از خطاب به غيبت است ولي مرحوم الهي قمشه‏اي آيه را اين گونه ترجمه كرده است:
«اوست كه شما را در برّ و بحر سير مي‏دهد تا آن گاه كه در كشتي نشينيد و باد ملايمي كشتي را به حركت آرد و شما شادمان و خوشوقت باشيد كه ناگاه باد تندي بوزد».

بدين گونه مترجم همه جملات را به صورت خطاب در مي‏آورد و كلمه «فرحوا» را كه جمع مذكر غايب است به صورت «شما شادمان و خوشوقت باشيد» ترجمه مي‏كند. بايد از اين كار پرهيز شود.

مثال ديگر: يكي از محسنات معنوي تمثيل است كه در كتب ادبي آن را ذكر نموده‏اند. ابن ابي الاصبع در تعريف آن مي‏گويد: «تمثيل آن است كه متكلم معنايي را قصد كند و از آن نه به لفظ خاص آن تعبير كند و نه با لفظ اشاره و يا با لفظ مترادف، بلكه به لفظي بيان نمايد كه از لفظ مترادف دورتر است...»
سپس براي تمثيل، آيه واستوت علي الجودي (هود / 44) را مثال مي‏زند و اضافه مي‏كند كه حقيقت معني اين است كه كشتي در آن مكان نشست، ولي از لفظ اصلي به تمثيل عدول كرده چون «استواء» متضمّن معناي جلوس مستقري است كه هيچ انحراف و اعوجاج و هيچ حركت و اضطرابي ندارد و پس از اين جلوس است كه به سبب قرار گرفتن كشتي، دل‏هاي ساكنان آن آرام مي‏گيرد... و با جلوس موصوف به استواست كه تمام آرامش خاطر حاصل مي‏شود.34

حال با توجه به آنچه از ابن الاصبع نقل كرديم، برخي از ترجمه‏ها را مورد بررسي قرار مي‏دهيم. بعضي از مترجمان به اين نكته توجه نكرده و «استوت» را به معناي «قرار گرفت» ترجمه كرده‏اند،
مانند ترجمه آقاي فولادوند كه چنين است: «و [كشتي] برجودي قرار گرفت». اين ترجمه براي لفظ «استقرت» مناسب است نه «استوت» كه در قرآن آمده است.

آقاي پاينده نيز اين نكته را رعايت نكرده و چنين ترجمه كرده است: «و كشتي به جودي نشست». كلمه «نشست» معادل «جلست» مي‏باشد و نه «استوت»، هر چند كه ترجمه «استوت» به «قرار گرفت» از ترجمه آن به «نشست» به صواب نزديك‏تر است.

البته ما اين ترجمه‏ها را غلط تلقي نمي‏كنيم ولي بهتر بود لفظي انتخاب مي‏شد كه به آن نكته اشاره مي‏كرد؛ مانند ترجمه آقاي مجتبوي كه چنين است: «و [كشتي] بر [كوه] جودي آرام گرفت».

مثال ديگر: يكي از آرايه‏هاي ادبي و محسنات كلامي تأكيد است كه گوينده براي تأكيد مطلب و پافشاري بر درستي سخن، از ادات تأكيد استفاده مي‏كند و در كلام عربي اين موضوع بسيار شايع است و وسايل گوناگوني براي تأكيد وجود دارد.

در قرآن كريم نيز گاهي يك يا چند ادات تأكيد در يك جمله آمده است كه حتما بايد در ترجمه مورد توجه قرار گيرد و تأكيد مطلب به زبان دوم منتقل شود.

به عنوان مثال در آيه شريفه: اِنْ كنّا عن عبادتكم لغافلين (يونس / 29) از ادات تأكيد استفاده شده است؛ ولي متأسفانه بعضي از مترجمان به آن توجه نكرده‏اند.
آقاي پورجوادي آيه را چنين ترجمه كرده است: «ما از عبادت شما بي‏خبر بوديم.» و آقاي جلال الدين فارسي اين‏گونه آورده است: «ما از پرستش شما غافل بوده‏ايم».
البته در بعضي از ترجمه‏ها به ادات تأكيد توجه شده است؛ مانند ترجمه آقاي مجتبوي كه به اين صورت است: «براستي ما از پرستش شما بي‏خبر بوديم.»

و ترجمه آقاي داريوش شاهين: «براستي كه ما از عبادت شما بي‏اطلاع بوده‏ايم».
اين مورد يكي از لغزشگاه‏هاي مترجمان است كه جمله را بي‏توجه به ادات تأكيد ترجمه مي‏كنند.
علاوه بر مثال بالا، مثال‏هاي ديگري هم وجود دارد ، مانند آيه شريفه: انّ في السموات والارض لآيات للمؤمنين (جاثيه / 3).
آقاي پاينده آن را اين‏گونه ترجمه كرده است: «در آسمانها و زمين براي مؤمنان عبرتهاست». اين در حالي است كه در آيه شريفه دو نوع ادات تأكيد به كار رفته است. البته بسياري از مترجمان آيه را دقيق ترجمه كرده‏اند؛
از جمله آقاي مجتبوي كه اين گونه ترجمه كرده است: «هر آينه در آسمانها و زمين براي مؤمنان نشانه‏هاست» و آقاي پورجوادي كه چنين نوشته است: «به يقين در آسمانها و زمين عبرتهايي باشد براي مؤمنان».
مثال ديگر: يكي ديگر از محسنات كلام كه گاهي براي تأكيد مطلب و گاهي براي زيبايي و آهنگين بودن سخن و گاهي براي هدف‏هاي ديگر از آن استفاده مي‏شود تكرار است، كه در قرآن در موارد بسياري آمده است و لازم است در ترجمه منعكس شود؛ اما بعضي از مترجمان به آن توجه نكرده‏اند؛ گويا كه تكرار آن بي‏مورد بوده است. براي اين موضوع مي‏توان اين آيه شريفه را به عنوان نمونه آورد: ليس علي الاعمي حرج و لاعلي الاعرج حرج و لا علي المريض حرج و لا علي انفسكم (نور / 61).

ملاحظه مي‏كنيد كه كلمه «حرج» در جملات، تكرار شده است ولي بسياري از مترجمان در ترجمه خود فقط يك‏بار آن را آورده‏اند،
مانند ترجمه آقاي مجتبوي كه چنين است: «برنابينا و لنگ و مريض و خودتان تنگي و گناهي نيست»،
و ترجمه آقاي محمدباقر بهبودي كه چنين است: «بر كورانتان باكي نيست و نه بر شلانتان و نه بر بيمارانتان».
البته اين ترجمه اشكال ديگري هم دارد و آن اين كه كور و شل و بيمار را به ضمير جمع مخاطب اضافه كرده كه در قرآن نيست.
همچنين آقايان مكارم، پورجوادي، داريوش شاهين و چند تن ديگر به تكرار واژه «حرج» توجه نكرده‏اند.
ولي بعضي از مترجمان در ترجمه خود آن را رعايت كرده‏اند،
مانند آقاي فارسي كه چنين ترجمه كرده است: «گناهي بر نابينا نيست و نه بر لنگ گناهي است و نه بر بيمار گناهي است»، و آقاي پاينده كه چنين آورده است: «نه براي كور مانعي هست و نه براي لنگ مانعي هست و نه براي بيمار مانعي هست».

يكي ديگر از آياتي كه در آن كلمه‏اي تكرار شده، اين آيه است: والسابقون السابقون اولئك المقربون (واقعه / 10-11).
اين تكرار براي تأكيد در مدح است، ولي آقاي قمشه‏اي آن را چنين ترجمه كرده است: «آنان كه مشتاقانه بر همه پيشي گرفته‏اند»، كه تكرار «السابقون» در اين ترجمه منعكس نشده و به جاي آن كلمه «مشتاقانه» افزوده شده كه در آيه نيست. ولي بسياري از مترجمان به اين نكته توجه داشته‏اند؛
از جمله آقاي مجتبوي كه آيه را اين‏گونه ترجمه كرده است: «و پيشي گيرندگان آن پيشي گيرندگان، ايشانند نزديك داشتگان».
آيه ديگر: هيهات هيهات لما توعدون (مؤمنون / 36). در اين آيه براي نشان دادن دوري بسيار مطلب، كلمه «هيهات» تكرار شده است،
ولي در ترجمه آقاي فولادوند اين تكرار نيامده: «وه چه دور است آنچه وعده داده شده‏ايد». البته ايشان با افزودن واژه «وه» توانسته تأكيد مطلب را برساند، ولي بهتر اين بود كه مانند خود قرآن كلمه تكرار مي‏شد، همان‏گونه كه در ترجمه آقاي مجتبوي آمده است: «چه دور است دور آنچه وعده داده مي‏شويد.» و ترجمه آقاي خرمشاهي: «بعيد اندر بعيد است آنچه به شما وعده داده‏اند»

34. بديع القرآن، ص 179.

با سلام خدمت جناب هيوا
اولا اگه سوال ميكني چرا براي ديدن جوابت اصلا سر نميزني ؟؟؟؟؟:Ealam:
اما جواب
اعجاز قران با اعجاز ديگر انبياء متفاوت است در اديان قبلي چون مردم در دوران كودكي بشر بوده اند و كودك تابع حواس خود است معجزه ها حسي بوده مانند ا‍ژدها شدن عصا و زنده شدن مرده و گلستان شدن آتش و ...
اما اسالم كه دين آخرين است و براي دوران بلوغ فكري بشريت است معجزه آن عقلي و فكري است از سنخ فهميدن است نه ديدن بايد عقل رو بكار گرفت و در آن دقت كرد تا الهي بودن و بشري نبودن آن را فهميد
لازمه اول آن اينكه متن رو بفهمه پس بايد عربي بلد باشه
دوم اينكه همه يا بخشي از اونو با دقت بخونه
سوم اينكه توي قران فكر كنه
سوالاتشو بر قران عرضه و جوابهاي قران رو با جواب هاي ديگران مقايشه كنه
معارف غير بشري و ماورائي قران را با ديگر اديان مقايسه كنه
يش گويي هاي قران را بررسي كنه
امي بودن آورنده اونا با اين همه عمق محتوا مورد توجه قرار بده
و.....

مثلا من پارسی چگونه به معجزه بودن قرآن پی ببرم:Ealam:از لحاظ منطقی جوابی دارید:Nishkhand:

باسمه تعالی
با سلام

اعجاز قرآن دارای ابعاد متفاوتی است که یکی از آنها اعجاز ادبی است .که فهم این اعجاز منوط به دانستن ادبیات عرب است و یک شخص فارسی زبان هم می تواند با علم به ادبیات عرب، به این اعجاز پی ببرد.
یکی دیگر از ابعاد اعجاز قرآن، اعجاز معنوی است که خدای متعال در قرآن همه را به تدبر و تفکر در آیاتش فراخوانده«افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا» که اگر شما در فهم و تدبر آیات تلاش کنید و نفس حق پذیری داشته باشید به اعجاز آن پی خواهید برد.
تشکر:Gol:

رضا;39601 نوشت:
3 ـ قلب و آن صنعت جالبي است و انواعي دارد كه لطيف‏ترين آن قلب مستوي است كه جمله را اگر از آخر هم بخوانيم همان است كه از اول خوانده مي‏شود. مثال از قرآن: وربّك فكبّر (مدّثّر / 3)؛ كلّ في فلك (يس / 40)

شو همره بلبل بلب هر مهوش ----------------- شکر به ترازوی وزارت برکش

سعید;40821 نوشت:
باسمه تعالی
با سلام

اعجاز قرآن دارای ابعاد متفاوتی است که یکی از آنها اعجاز ادبی است .که فهم این اعجاز منوط به دانستن ادبیات عرب است و یک شخص فارسی زبان هم می تواند با علم به ادبیات عرب، به این اعجاز پی ببرد.
یکی دیگر از ابعاد اعجاز قرآن، اعجاز معنوی است که خدای متعال در قرآن همه را به تدبر و تفکر در آیاتش فراخوانده«افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا» که اگر شما در فهم و تدبر آیات تلاش کنید و نفس حق پذیری داشته باشید به اعجاز آن پی خواهید برد.

تشکر:gol:



کجای این مطلب شما اعجاز را می رساند؟ واقعا توجیه خوبی نیست.اگر معجزه است باید برای همه معجزه باشد نه برای یک عده ای . مانند معجزه حضرت موسی و داستان عصا

عرض سلام و ادب

عرض شود: معجزه حجت حسي است (بي نياز از استدلال و تبحر در علم خاص ) که قرآن از اين ديدگاه قطعا معجزه محسوب نميشود.

در اوایل نزول قرآن و بعثت پیامبر مشرکان اجازه نمی دادند مردم به دیدار پیامبر بروند چون نثر آهنگین قرآن همه ی آنها رو مجذوب خود میکرد.
حتی ما هم که عرب زبان نیستیم تا حد زیادی این اعجاز رو می تونیم بفهمیم.
مثلا شما سوره ی مریم یا سوره ی طاها رو نگاه کنید. اکثرا نثر مسجع است که حتی گاهی شعر گونه میشود.
ما در آثار شاعران خودمون هم داریم اشعار زیبا با آرایه های ادبی. (که البته قرآن از این لحاظ در اوج قرار داره.)
اما در مورد قرآن اعجاز در این است که پیامبر ما امی بوده .
و همین یعنی قرآن از قول او نقل نشده.
معجزه مگه برای چی میاد؟
معجزه چیزیه که نبوت رو اثبات کنه.
که قرآن هم همین طوره.

با سلام و عرض ادب :Gol:

چه معجزه ای بالاتر از اینکه یک جلد کتاب سالهای متمادی افراد بسیاری را از بستر خواب بیرون کشیده، جذب خودش کند؟ کدام کتاب است که اگر هزاران بار هم خوانده شود تکراری نمی شود؟ کدام کتاب است که افراد بسیاری در طول تاریخ حاضر شده باشند جانشان را برای آن فدا کنند؟ کدام کتاب است که افراد را چنان جذب خودش کند که تمامی جنبه های زندگی خودشان را با آن سازگار کنند؟

به راستی بین این افراد و قرآن چه می گذرد که باعث می شود هزاران بار آن را با علاقه بخوانند و به کار بندند؟ :Sham:

امام محمد باقر علیه السلام می فرمایند:

قراء القرآن ثلاثة : رجل قرا القرآن فاتخذه بضاعة و استدربه الملوک و استطال به علی الناس و رجل قرا القرآن فحفظ حروفه و ضیع حدوده و اقامه اقامة القدح فلا کثر الله هولاء من حملة القرآن و رجل قرا القرآن فوضع دواء القرآن علی داء قلبه فاسهر به لیلة و اظما به نهاره و قام به فی مساجده و تجافی به عن فراشه فباولئک یدفع الله العزیز الجبار البلاء و باولئک یدیل الله عزوجلمن الاعداء و باولئک ینزل الله عزوجل الغیث من السماء فوالله لهولاء فی قراء القرآن اعز من الکبریت الاحمر

قرآن خوانان سه گروهند:

یکی آنکه قرآن خواند و آن را سرمایه ی کسب خود کند و پادشاهان را با آن بدوشد و به مردم بزرگی بفروشد.

و دیگر کسی که قرآن را بخواند و حروف آن را نگهداری کند ولی حدود آن را ضایع سازد و آن را چون قدح ( جام آب) نگهداری کند ( یعنی برای خود نمایی و هنگام سودجویی از آن مرتفع گردد و در سایر اوقات پشت سر اندازد ) خداوند امثال این قرآن خوانان را زیاد نکند.

و دیگر کسی که قرآن خواند و داروی قرآن را بر دل دردمندش نهد و برای ( خواندن و به کار بستن و دقت و غور در معانیش) شب زنده داری کند و روزش را به تشنگی به سر برد و در هنگام نمازهایش و جاهای آن بدان قیام کند و از بستر خواب بخاطر آن دوری گزیند و به خاطر این دسته از مردمان است که خدای عزیز جبار بلا را بگرداند و ببرکت ایشان است که خدای عزوجل شر دشمنان را باز دارد و به سبب آنان است که خدای عزوجل از آسمان باران فرستد، پس به خدا سوگند این ها در میان قرآن خوانان از کبریت احمر کمیاب ترند.

اصول کافی / ج2 / « کتاب فضل القرآن » « باب نوادر » حدیث 1



با تشکر فراوان
یا حق

با سلام و احترام
يكي از جنبه‌هاي اعجاز قرآن‌، اعجاز ادبي و گفتاري آن است كه برجسته‌ترين اديبان عرب را سخت شگفت زده كرده است‌. سرسخت‌ترين دشمنان پيامبر صلی الله علیه و آله با شنيدن چند آيه آن به فرابشري بودن قرآن اعتراف مي‌كردند. نقل شده ابن‌أبي‌العوجأ و أبوشاكر ديصاني و عبدالملك بصري و ابن‌مقفع كه همگي از ملحدان بودند، تصميم به آوردن آياتي مانند آيات قرآن گرفتند، تا به اين وسيله با قرآن معارضه كنند و يك سال فرصت براي اين كار قرار دادند. سال آينده در همان روز، كنار خانة كعبه اجتماع كردند، ابن‌أبي‌العوجأ لب به سخن گشود و گفت‌: از آن روز كه من از شما جدا شدم‌، در اين آيه فكر مي‌كردم‌: "فلمّا استيئسوُا منه خلصوا نجيّاً..." (يوسف‌، 80)، ديدم آن قدر فصيح و پر معني است كه نمي‌توانم چيزي به آن بيافزايم‌. و پيوسته اين آيه فكر مرا از غير آن به خود مشغول داشت‌. عبدالملك گفت‌: من نيز از آن وقت كه جدا شدم‌، در اين آيه مي‌انديشم‌: "يأيّها الناس ضرب مثل فاستمعوا له ان الذين تدعون من دون الله لن يخلقوا ذباباً..." (حج‌، 73)، من خود را عاجز ديدم كه همانند آن را بياورم‌. ابوشاكر گفت‌: از آن زمان كه از شما جدا شدم در اين آيه مي‌انديشيدم‌: "لو كان فيهما ءالهة إلاّ الله لفسدنا" (انبيأ، 22) و خود را قادر نديدم كه همانند آن را بياورم‌. ابن‌مقفع افزود: اي قوم اين قرآن از جنس كلام بشر نيست‌، چرا كه از آن لحظه كه از شما جدا شدم‌، در اين آيه مي‌انديشيدم‌: "و قيل يَأرض ابلعي مأك و يَسمأ أقلعي و غيض المأ و قضي الأمر..." (هود، 44)، من خود را از آوردن همانند آن عاجز ديدم‌. هشام‌بن‌حكم مي‌گويد: در اين موقع امام صادق‌از كنار آنها گذشت و اين آيه را تلاوت فرمود: "قل لئن اجتمعت الإنس و الجن علي أن يأتوا بمثل هذا القرءان لايأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيراً" بگو: اگر انس و جن متفق شوند كه مانند اين قرآن بياورند، هرگز نتوانند; هر چند همه پشتيبان يكديگر باشند.( پيام قرآن‌، جمعي از نويسندگان‌، ج 8، ص 90، انتشارات نسل جوان‌. )
براي ورود به عرصه ادبيات قرآني و پي بردن به اعجازهاي ادبي آن‌، آشنايي با ادبيات عرب و طي كردن مقدمات آن لازم است‌. شما مي‌توانيد با آموختن علوم صرف‌، نحو، بلاغت‌، فصاحت‌، معاني‌، بيان و... به تحقيق و پژوهش دربارة نكات ادبي قرآن كريم بپردازيد و قدم به قدم پيشرفت كنيد.
در اين‌باره مطالعه كتاب‌هاي زير توصيه مي‌شود:
1. صرف ساده و كتاب‌هايي كه دربارة قواعد صرفي زبان عربي نوشته شده است‌;
2. عربي آسان‌، در سه مجلد;
3. ترجمه و شرح كتاب سيوطي‌، جلال الدين سيوطي‌;
4. الكشاف‌، زمخشري‌;
5. تفسير مجمع البيان‌، مرحوم طبرسي‌;

عرض سلام و ادب

بینام;97303 نوشت:
چه معجزه ای بالاتر از اینکه یک جلد کتاب سالهای متمادی افراد بسیاری را از بستر خواب بیرون کشیده، جذب خودش کند؟ کدام کتاب است که اگر هزاران بار هم خوانده شود تکراری نمی شود؟ کدام کتاب است که افراد بسیاری در طول تاریخ حاضر شده باشند جانشان را برای آن فدا کنند؟ کدام کتاب است که افراد را چنان جذب خودش کند که تمامی جنبه های زندگی خودشان را با آن سازگار کنند؟

از انجيل و تورات و .... که بگذريم کتب ديگري که در مورد نظريات مارکس ، يا سرمايه داري يا ...کلا کتب ايدوئولوژيک چنين خواصي دارند!
بالاخص خاصيت فدا کردن جان خود و ديگران سخت در همگي مشترک است!

با سلام و عرض ادب :Gol:

نقل قول:
کتب ديگري که در مورد نظريات مارکس ، يا سرمايه داري يا ...کلا کتب ايدوئولوژيک چنين خواصي دارند!


خیر. بنده که تا به حال ندیده ام کسی سالیان سال یک جلد کتاب فلانی را شبهای بسیار مرتباً از اول تا آخر بخواند و حتی آن را حفظ کند.

نقل قول:
بالاخص خاصيت فدا کردن جان خود و ديگران سخت در همگي مشترک است!


ممکن است کسی جان خودش را برای آرمانهای فلانی فدا کند، ولی برای یک جلد کتاب او هرگز. حال آنکه مؤمنان جان خودشان را فدای قرآن، به همان صورتی که هست می کنند، نه اینکه با خود بگویند خود قرآن مهم نیست، آموزه های آن را به شکل دیگری هم می توان نوشت!

یا حق

manmehdiam;97288 نوشت:
عرض سلام و ادب

عرض شود: معجزه حجت حسي است (بي نياز از استدلال و تبحر در علم خاص ) که قرآن از اين ديدگاه قطعا معجزه محسوب نميشود.



با سلام
استاد لطفا بیشتر توضیح دهید!؟؟؟
تا با گفتار علمی شما آشنا شویم

ایا تکرار بعضی حروف ، سجع ، لف و نشر و سایر عناصر زیبای هنری در کتابی به این قطوری کار سختی است ؟؟ اگر در 1 سوره (بجز بقره !! که خیلی طولانی هست) همه ی این ها استخراج می شد ، یه چیزی ، تازه اون هم دلیل بر معجزه بودنش نیست .
اهنگین بودنش هم ، اولا همه ی سوره هاش اهنگین نیستن و بعضی ها هم بدون اهنگ هستن . دوم ، شاید در بعضی از موارد قافیه رعایت شود ، ولی در اکثر موارد وزن به هیچ عنوان رعایت نمی شود !! و کاملا بی وزن هستنسوره ها . به عنوان مثال ، سوره ی الرحمن ، که شعر هست تقریبا و قافیه دارد ، به هیچ عنوان وزن ندارد و در ایه های بین 35 تا 45 که در مورد توصیف جنهم هست ، به هیچ وجه با مصراع بعدی ربطی نداشت و کاملا بی ربط و بی معنی بود :
بر سر شما شراره‏هايى از [نوع] تفته آهن و مس فرو فرستاده خواهد شد و [از كسى] يارى نتوانيد طلبيد (۳۵)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد (۳۶)
پس آنگاه كه آسمان از هم شكافد و چون چرم گلگون گردد (۳۷)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد (۳۸)
تبهكاران از سيمايشان شناخته مى‏شوند و از پيشانى و پايشان بگيرند (۴۱)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد (۴۲)
اين است همان جهنمى كه تبهكاران آن را دروغ مى‏خواندند (۴۳)
ميان [آتش] و ميان آب جوشان سرگردان باشند (۴۴)
پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد (۴۵)

عجب نعمت هایی داده به ما این پروردگار . کشتن کافران . پرتاب شدن شراره هایی از اتش و مس ... و ... !! ;))

بسم الله الرحمان الرحیم
با سلام و تشکر
نقل :کجای این مطلب شما اعجاز را می رساند؟ واقعا توجیه خوبی نیست.اگر معجزه است باید برای همه معجزه باشد نه برای یک عده ای مانند معجزه حضرت موسی و داستان عصا.
همانطور که گفته شد اعجاز قرآن ابعاد مختلفی دارد که یکی از آنها اعجاز ادبی است. اگر معجزه ای حسی بود برای درک آن وجود قوای حسی و استفاده از آنها لازم است مانند عصای حضرت موسی علیه السلام که اگر شخصی کور باشد درک این معجزه برای او ممکن نیست و اگر معجزه ای مانند قرآن، عقلی باشد برای درک آن باید لوازماتش مهیا باشد و الا اگر کسی آشنا با ادبیات عرب نباشد و در قرآن تفکر هم نکند چگونه می تواند به اعجاز این کتاب آسمانی پی ببرد؟ بنابراین اینکه قرآن برای همه معجزه است معنایش این نیست که بدون تفکر در آیات و بدون داشتن آشنایی با ادبیات عرب شخص می تواند به اعجاز آن پی ببرد.
موفق باشید:Gol:

اساتید گرامی
واقعا راه حل درک اینکه قرآن معجزه ست چیه؟

طوری که جای هیچ گونه شک و شبهه باقی نمونه.

آیا همه شما واقعا به این رسیدین که قرآن معجزه ست؟؟؟؟؟

هوريا شاهويي;39482 نوشت:
عده ای اصرار دارند که قران معجزه ادبی است و فلان کس و فلانی گفته اند که این نمی تواند کلام بشر باشد یعنی اینکه این معجزه است. خب چرا یک فارس یا غیر عرب وقتی قرآن را می خواند متوجه معجزه بودنش نمی شود .تعریف معجزه مشخص است. و همه کسانی که آن را می بینند به اعجازش اعتراف می کنند. اما در مورد قرآن اینگونه نیست پس این چه معجزه ایست که جز افراد خاصی که آنهم امروز وجود ندارند( یعنی اعراب جاهلی که بعضی از ایشان به فصاحت قرآن اعتراف داشته اند) کسی، حتی خود اعراب هم نمی توانند دیگر معجزه ادبی بودن قران را ابراز کنند.چون عرب فصیح نیستند و به این فصاح آشنایی ندارند. عربهای امرزوی هم بیشترشان نمی توانند این را اثبات کنند و به این مساله اعتقاد ندارند. پس این معجزه کجاست؟

سلام
معجزات بر دو قسمند :
معجزات محسوس
معجزات معقول
معجزات محسوس آنهایی است که حس انسان قادر به درک آنها می باشد مانند شق القمر یا مار شدن عصا
معجزات معقول به معجزات علمی و معنوی گفته می شود که اغلب خواص قادر به درک آن هستند
اعجاز قرآن کریم از قسم دوم است و تقریبا تمام جنبه های اعجاز آن معنوی و معقول است اما آشنایان با زبان عربی هم می توانند اعجاز ادبی آنرا بفهمند چه اینکه در این کلام :
فصاحت و بلاغت که همان سادگی و روانی همراه با شکوه و جلال لفظی و ظرافتهای بدیع معنایی است
کاملا مشهود است . کسی که توانایی درک این تفاوتها را داشته باشد به سادگی تفاوت اعجاز ادبی قرآن را با سایر بیانات می تواند درک کند
موفق باشید

معلمی را در نظر بگیرید که به کلاسی با دانش آموزان متفاوت وارد شده است . پیرزن وپیرمرد،نوجوان و زن و مرد میان سال ، دکتر و مهندس و بی سواد و شهری و روستایی.
معلم است و قرار است به اینها درس بدهد، اما چگونه و با چه زبانی ؟ کدام روش تدریس را در این کلاس پیاده کند که بتواند مطالب خود را به اینها تفهیم نماید؟

با زبان و فرهنگ شهر نشین سخن بگوید یا روستایی، برای دکتر و مهندس در سطح عالی صحبت کند یا عامیانه ؟ آنگونه بگوید که نوجوان را جذب کند یا مطابق میل پیرمرد و پیرزن کلاس را پیش ببرد؟

و اگر قرار باشد از کلاس درس فیلم تهیه شود تا آیندگان قرن ها بعد از محتوای کلاس او و مطالب بیان شده استفاده کنند، آنگاه ترسیم و طرح روشی برای تدریس این معلم بسیار مشکل یا بلکه غیر ممکن است.اگر معلمی از پس این مهم برآید، او معلمی است بزرگ و بی نظیر که بی شک باید در برابرش سر تعظیم فرود آورد .

خدای عالم و توانا تنها معلمی است که توانسته درسش را این گونه تنظیم کند که همگان و برای همیشه از آن استفاده کنند و یبقی وجه ربک ذو الجلال و الاکرام »( سوره الرحمن- آیه 27) او درسش را در کتابی نازل کرده که نام آن را قرآن گذاشته و فرموده است که برای همگان هدایت است ، آن هم برای همیشه .و حقاً همین گونه است . فهمیدن درسش به آسانی فهمیدن حرف دیگران است ، برای بزرگ و کوچک ، عامی و عالی ، در گذشته و حال « لقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدکر»( سوره قمر – آیه 17). و جایگاه مفاهیم اش مرتفع است برای عالمان ژرف نگر و دوراندیش،«کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته و لیتذکر اولوا الالباب »(سوره ص _ آیه 29)

آیا این مهم جز به معجزه می تواند میسر باشد؟

برای درک راحت مسئله باید نمونه ای از فارسی مثال زدمانند این بیت شعر حافظ:
بیاوکشتی مادرشط شراب انداز خروش ولوله ای بین شیخ وشاب انداز
آیا کلمات ولغات غیر فارسی است ؟پس چرانمی توانیم وبعد ازحافظ نتوانسته اند غزلیات حافظ راتکرار کنند؟
اعجازحتما باید بارعد وبرق ورخداد عجیبی همراه باشد اعجاز یعنی عدم امکان آوردن مثل آن همین.

با سلام

حامد;125324 نوشت:
معجزات معقول

با عنايت به اينکه معجزه يعني امر نامعقول دست کم به کار بردن اين ترکيب چندان صحيح نميباشد

سرباز کفر;40811 نوشت:
مثلا من پارسی چگونه به معجزه بودن قرآن پی ببرم:Ealam:از لحاظ منطقی جوابی دارید:Nishkhand:

هوريا شاهويي;49770 نوشت:
اگر معجزه است باید برای همه معجزه باشد نه برای یک عده ای . مانند معجزه حضرت موسی و داستان عصا

manmehdiam;97288 نوشت:
عرض شود: معجزه حجت حسي است (بي نياز از استدلال و تبحر در علم خاص ) که قرآن از اين ديدگاه قطعا معجزه محسوب نميشود.

برخی معجزه ها مثل زنده کردن آدم مرده، امر محسوس است لذا برای همه قابل درک است. ویژگی امر محسوس این است که محدود به زمان و مکان است و فقط برای افرادی که در آن زمان در آن مکان حضور داشته اند و شاهد ماجرا بوده اند قابل مشاهده است.
اما گاهی نیاز به معجزه ای است که برای همیشه باقی بماند. چنین امری نمی تواند از سنخ محسوسات باشد. زیرا محسوس، مقید در زمان و مکان است. اما این به معنای ممکن نبودن این قبیل معجزات و عدم وجود آنها نیست. بلکه این معجزات وجود دارند اما "معقول" هستند.

برای پی بردن به معجزات محسوس، صرف مشاهده و دیدن کافی است و این کار هم برای همه افراد ممکن است (همه می توانند ببینند که یک مرده ، زنده شده است و پی به معجزه بودن آن ببرند). اما برای درک معجزات معقول، افراد باید سطحی از علم و دانش مرتبط با آن قضیه را داشته باشند.

مثلاً اگر پزشک جراحی یک عمل جراحی نادر و سخت را با موفقیت انجام دهد، کسی که خبر آنرا می شنود تا خودش طبیب نیاشد و یا با علم پزشکی آشنایی کافی نداشته باشد، نخواهد دانست که آن جراح چقدر زبر دست بوده است و چه کار سختی را انجام داده است و لذا پی به اهمیت و عظمت کار او نخواهد برد.

لذا اینکه ما بپنداریم که همه معجزات، محسوس هستند و برای همه قابل درک هستند، فکر عاقلانه ای نیست.

مثال دیگر: تا فردی به علوم لازم برای تعیین جهت قبله (جغرافیا، ستاره شناسی و ... ) آشنایی نداشته باشد، نخواهد دانست که پیامبر اسلام (ص) در تعیین جهت قبله شهر مدینه، معجزه نموده اند:

بلکه، آن را یک امر عادی و سهل التناولی می پندارد.
آیا کسی که در کار طلا فروشی و صرافی یا در کار عتیقه جات نیست، می تواند یک سکه طلای واقعی را از یک سکه طلای بدلی تشخیص بدهد؟ یا یک شیء عتقیه را که فرضاً مربوط به سه هزار سال پیش است از یک شی ایی که مربوط به ده سال پیش است تشخیص بدهد و ارزش واقعی آن را تعیین نتماید. خیر. این کار افراد خبره و اهل فن است نه افراد عادی.

برای پی بردن به معجزه ادبی قرآن ، لازم است فرد با علم ادبیات و علوم مربوط به "سخن" ، آشنایی کافی داشته باشد و "سخن شناس" باشد تا بتواند پی ببرد که فلان کلام، کلام خالق است و از سنخ کلام مخلوق نیست.

manmehdiam;130756 نوشت:
با سلام

با عنايت به اينکه معجزه يعني امر نامعقول دست کم به کار بردن اين ترکيب چندان صحيح نميباشد


جایی چنین تعریفی از واژه "معجزه" نشده است.
شاید منظورتان این است که معجزه یعنی "امر نامأنوس" (یعنی خلاف عرف و عادت طبیعی). این یکی از ویژگی های معجزه است و برای اینکه امری معجزه تلقی شود، علاوه بر این ویژگی، باید ویژگی های دیگری نیز داشته باشد. و گرنه شعبده بازان نیز کارهای غریب و نامأنوس زیادی انجام می دهند.
ویژگی های معجزه، در کتب علم کلام ذکر شده است و تفصیلاً مورد بحث قرار گرفته است.

با سلام

یاقوت احمر;130763 نوشت:
ایی چنین تعریفی از واژه "معجزه" نشده است. شاید منظورتان این است که معجزه یعنی "امر نامأنوس".

تعريف معجزه مشخص است. اينکه چوبي به اشارتي تبديل به ازدها شود از نظر عقل و خرد امري مردود است. همچنان است که آب سربالا رود يا اشيا به عوض سقوط و جاذبه صعود نمايند يا انساني با دو دست پرواز کند (البته منظور بي ياري از تکنولوژي و صنعت هواپيمايي که معجزه حقيقي و راستين است که علم ارزاني داشته)
حال هر يک از اين امور نامعقول رخداد نمايد ، آن امر معجزه بوده يا شخص عامل معجزه کرده است.

به همين دليل جناب حسن زاده آملي نيز در سندي که شما نقل فرموديد گفته اند:

معجزات سفراي الهي، «قولي» و «فعلي» است.

البته حقير در آن مطلب جز مفهوم فوق چيز ديگري متوجه نشدم. با آنکه چندين بار مشتاقانه مطالعه کردم ولي نفهميدم که چه چيزي يا چه قسمتي يا چه امري در قضيه تعيين قبله توسط پيامبر معجزه است؟
اينکه پيامبر در مدينه به سمت مکه نماز گذارده يا سمت آن يعني قبله را تشخيص داده معجزه بوده است؟ ممنون اگر توضيح دهيد
متشکرم

manmehdiam;130767 نوشت:
تعريف معجزه مشخص است.

لطفاً این تعریف مشخص را با ذکر سند، بیان فرمائید.
هیچ جا در تعریف معجزه، عبارت " امر نامعقول" ذکر نشده است. معجزه ، امکان عقلی دارد و امری که امکان عقلی نداشته باشد و نامعقول باشد ، حتی از طریق معجزه هم تحقق نمی یابد.

اعجازجاویدان یعنی اینکه اين يك سخن عادى نيست، تراوش مغز بشر نمى‏باشد بلكه وحى آسمانى است كه از علم و قدرت بى‏پايان خداوند سرچشمه گرفته، و به همين جهت تحدى مى‏كند و تمام جهانيان را به مبارزه مى‏طلبد و با توجه به اينكه معاصران پيامبر ص و حتى اقوام كه تا به امروز روى كار آمدند از انجام چنين چيزى عاجز ماندند و تن به آن همه مشكلات دادند اما اقدامى در راه معارضه با آيات قرآن انجام ندادند روشن ميشود كه چنين كارى اصولا از بشر ساخته نبوده و نيست، آيا معجزه چيزى غير از اين است اين نداى قرآن هنوز در گوش ماست، و اين معجزه جاويدان هم چنان جهانيان را بسوى خود مى‏خواند و تمام محافل علمى دنيا را تحدى مى‏كند نه تنها از نظر فصاحت و بلاغت يعنى شيرينى و جذابيت عبارات، و رسايى مفاهيم، بلكه از جهت محتوا، علومى كه آن زمان از نظر انسانها پنهان بود، قوانين و مقرراتى كه ضامن سعادت و نجات بشريت است، بياناتى خالى از هر گونه تناقض و پراكنده گويى، تواريخى خالى از هر گونه خرافات و گزافگويى و مانند اينها

manmehdiam;130767 نوشت:
تعريف معجزه مشخص است.
جناب manmehdiam
بنده همچنان منتظرم تا شما این تعریف مشخص را با ذکر سند بیان فرمائید.

عرض سلام و ادب

یاقوت احمر;131161 نوشت:
جناب manmehdiam بنده همچنان منتظرم تا شما این تعریف مشخص را با ذکر سند بیان فرمائید.

بزرگوار اشکال اساسي اين است که حيطه مفروضات طرفين بحث مورد توجه شما قرار نميگيرد. فرض ما بر اين است که موضوع را از حيطه برون ديني بررسي کنيم که در آن صورت تنها سند قابل اتکا عقل و استدلال منطقي است. بديهي است سندي مشترک و قابل قبول طرفين غير از خرد و تعقل وجود ندارد.
حال شما محبت کنيد و تعاريف معجزه را مستنداً بفرماييد تا بيشتر بياموزيم .
ضمناً حقير سوالي عرض کردم که التفات نفرموديد:

manmehdiam;130767 نوشت:
ه همين دليل جناب حسن زاده آملي نيز در سندي که شما نقل فرموديد گفته اند: معجزات سفراي الهي، «قولي» و «فعلي» است. البته حقير در آن مطلب جز مفهوم فوق چيز ديگري متوجه نشدم. با آنکه چندين بار مشتاقانه مطالعه کردم ولي نفهميدم که چه چيزي يا چه قسمتي يا چه امري در قضيه تعيين قبله توسط پيامبر معجزه است؟ اينکه پيامبر در مدينه به سمت مکه نماز گذارده يا سمت آن يعني قبله را تشخيص داده معجزه بوده است؟ ممنون اگر توضيح دهيد


متشکرم.

manmehdiam;131216 نوشت:
فرض ما بر اين است که موضوع را از حيطه برون ديني بررسي کنيم که در آن صورت تنها سند قابل اتکا عقل و استدلال منطقي است. بديهي است سندي مشترک و قابل قبول طرفين غير از خرد و تعقل وجود ندارد.

سلام
ما نیازی به تعریف مستند نداریم بلکه معنای لغوی معجزه هم قابل بررسی توسط عقل و برهان استدلالی است که شما می فرمایید
معجزه از اعجاز به معنای فعلی است که افراد عادی نوع انسانی از انجام آن عاجزند و از سوی مدعیان نبوت آورده شده است
موفق باشید

طريق اثبات نبوت براى بشر منحصر است به معجزه، يعنى خارق عادتى كه به اراده الهى ظهور يابد تا نبوت او به عالميان محقق يابد، لذا جريان نبوت انبياى الهى بدين رويه خاتمه يافت و نفوذ كلمه، شرط ثبوت حقانيت پيغمبر نزد عقلا نخواهد بود، زيرا ممكن است مدلّسى به حيله و تدليس مردم را به خود جذب يا ظالم و جائرى به تعدى و ظلم نفوذ كلمه پيدا كند. و متفق عليه است كه آن حضرت علت غائى ممكنات است چنانچه حديث قدسى است: (لولاك لما خلقت الافلاك) و خودش فرمود: (اوّل ما خلق اللّه روحى- اوّل ما خلق اللّه نورى) و البته چنين وجودى كه صادر اول باشد، خاتم و آخر انبياء واقع شد.

manmehdiam;131216 نوشت:
حال شما محبت کنيد و تعاريف معجزه را مستنداً بفرماييد تا بيشتر بياموزيم .

سلام.
شما ابتدا فرمودید که:
manmehdiam;130767 نوشت:
تعريف معجزه مشخص است.
و براساس همین تعریف مشخصی که در ذهن داشتید، از سخنان دوستان اشکال گیری می کردید:
manmehdiam;97288 نوشت:
عرض شود: معجزه حجت حسي است (بي نياز از استدلال و تبحر در علم خاص ) که قرآن از اين ديدگاه قطعا معجزه محسوب نميشود.

manmehdiam;130756 نوشت:
با عنايت به اينکه معجزه يعني امر نامعقول دست کم به کار بردن اين ترکيب چندان صحيح نميباشد
حالا هم همان تعریف مشخص مد نظرتان را که بر اساس آن این اشکالها را بیان کردید ذکر کنید ( البته با ذکر سند آن) تا روی آن بحث کنیم. البته در صورتی که چنین تعریف مستندی که ادعاهای شما را اثبات کند وجود داشته باشد!!

يكى از طرق اثبات اعجاز قرآن خبرهاى غيبى قرآن است كه يك نمونه روشن آن در همين آيات مورد بحث آمده، در طى چند آيه با انواع تأكيدات از پيروزى بزرگ يك ارتش شكست خورده در چند سال بعد خبر مى‏دهد، و آن را به عنوان يك وعده تخلف‏ناپذير الهى معرفى مى‏كند.
تاريخ به ما مى‏گويد كه هنوز نه سال نگذشته بود كه: روميان در نبرد جديدى بر ايرانيان پيروز شدند، و مقارن همان زمان مسلمانان با صلح حديبيه پيروزى چشمگيرى بر دشمنان پيدا كردند.

باسمه تعالی

با سلا م به روحیه پرسش گر شما
در پاسخبه هوریا شاهویی:
آیا این که انتظار دارید معجزه ادبی قرآن را همگان درک کنند توقعی بجاست؟
توضیح آنکه قرآن را خدای عزتمند علیم اولا ، نازل کرده یعنی سطح عالی حقایق آن را پایین آورده و خفیف کرده است تا به فهم بشر در آید .ثانیا ، آن را در قالب یکی از زبان های بشری ( که البته کامل ترین و رساترین زبان ها است) قرار داده است ( چرا چون محدودیت وجودی بشر و خاصیت و ویژگی های دنیایی که در آن است چنین اقتضا دارد). ثالثا قرآن را در همین قالب معجزه قرار داده است. ( یعنی درست است قالب آن زبان عربی است ، ولی کیفیت و چگونگی آن فوق توان بشر است).
حال نکته همین است که چگونه توقع دارید که همگان با نگاه به آن یا عدم آشنایی با قالب زبانی نازل شده در آن بتوانند معجزه بودن آن را درک کنند؟( و با ید توجه داشته باشید که چرا چنین است و چنین نازل شده این دیگر مربوط به محدودیت بشر و ویژگی های دنیا است که ما در آن قرار گرفته ایم و گریزی از آن نیست اگر به شکل وقالب و کیفیتی غیر از این نازل میشد قابل استفاده برای انسان ها نبود)

وقتی حضرت موسی در حضور فرعون معجزه اژدهای خود را ارائه کرد ، این ساحران بودند که معجزه بودن آن را درک کردند نه مردم عادی و غیر متخصص در کار جادوگری( فالقی سحرة ساجدین قالوا امنا برب العالمین)

برای درک هر موضوعی یقینا باید ابزار ووسایل آن رادراختیار داشته واحاطه کافی برآن داشت چگونه ازخودنمی پرسیم کسی که برزبان فارسی مسلط نیست چگونه ظرایف سخن سعدی رابفهمد ویایک فارسی زبان لطافت اشعار گوته آلمانی رادرحالی که کمترین آشنایی بازبان آن شاعررانداشته باشد.
بلی سعدی نوشته هاوسروده های خویش رابرای همه سروده است ومخاطب آن درسروده بنی آدم اعضای یک پیکرند همه انسانها هستند ولی ظرایف ادبی آن برفارسی زبان آشکار وهویدااست.
وازاین قاعده مستثنی نیست زبان قرآن وادبیات عرب آیاتفاوت شعر امری القیس ودیگرشاعران معاصر خود برای یک بی اطلاع اززبان عربی معلوم است؟
مقوله اعجاز بیانی وهمچنین فراگیر بودن پیام دو مقوله جداست

یاقوت احمر;131408 نوشت:
راساس همین تعریف مشخصی که در ذهن داشتید، از سخنان دوستان اشکال گیری می کردید: نقل نمایش پست ها نوشته اصلی توسط : Manmehdiam عرض شود: معجزه حجت حسي است (بي نياز از استدلال و تبحر در علم خاص ) که قرآن از اين ديدگاه قطعا معجزه محسوب نميشود.

بزرگوار در ميان همه معجزات منسوب به انبيا ، به غير از قرآن (معجزه ادبي قرآن) آيا معجزه ديگري که احتياج به تبحر در علمي خاص داشته باشد، وجود دارد؟

ظاهراً بيان شده است که براي درک اعجاز ادبي يک درجه مشخصي از تبحر در ادبيات عرب مورد نياز است. به نظر شما سطح تبحر مورد نياز براي ادراک اعجاز چه ميزان است؟

به نظر شما در حال حاضر چه درصدي از انسانها آن درجه از تبحر در ادبيات عرب را دارند (حدسي بزنيد هم قبول است)
حال فرض کنيد اگر صد نفر اين متبحرين را انتخاب کنيم آيا همگي به اعجاز ادبي قرآن اعتراف خواهند کرد؟

ضمناً همچنان توجه نميفرماييد:

manmehdiam;131216 نوشت:
ضمناً حقير سوالي عرض کردم که التفات نفرموديد: نقل نمایش پست ها نوشته اصلی توسط : Manmehdiam ه همين دليل جناب حسن زاده آملي نيز در سندي که شما نقل فرموديد گفته اند: معجزات سفراي الهي، «قولي» و «فعلي» است. البته حقير در آن مطلب جز مفهوم فوق چيز ديگري متوجه نشدم. با آنکه چندين بار مشتاقانه مطالعه کردم ولي نفهميدم که چه چيزي يا چه قسمتي يا چه امري در قضيه تعيين قبله توسط پيامبر معجزه است؟ اينکه پيامبر در مدينه به سمت مکه نماز گذارده يا سمت آن يعني قبله را تشخيص داده معجزه بوده است؟ ممنون اگر توضيح دهيد متشکرم.

بنده جناب حسن زاده را اعلم تر از بعض دوستان دانستم و تقسيم بندي ايشان را مناسبتر تشخيص دادم. اصرار زيادي هم براي دفاع از نظريه ايشان ندارم. متاسفانه به نظر ميرسد آنچنان علاقه شديدي به محکوم نمودن و عشق وافري به قدرت ظفر نمون فرمايشات خودتان داريد که هيچ توجهي به خواهشي که براي توضيح معجره حضرت رسول در مدينه بابت قبله از شما نمودم نداريد. هرچند از صميم قلب آرزو ميکنم که در اين قضاوت من اشتباه کرده باشم.

از غير خدا بخوانيد اگر راست ميگوئيد (هود 13) باز در برابر همين تهمت كه گفتند قرآن را بدروغ بخدا منسوب ميدارد.
خداوند ميفرمايد «بگو پس يكسوره مثلش بياوريد و هر كس را ميتوانيد از غير خدا بخوانيد اگر راست ميگوئيد» (يونس 38- 39) اين دو آيه مكى هستند كه در اول مانند ده سوره از قرآن هر چند از لحاظ معنى دروغ باشند و در دوم حتى مانند يكسوره از قرآن از آنها خواسته شده است بديهى است كه هنوز بسيارى از آياتيكه مشتمل بر قصص و حوادث گذشته و آينده و قوانين مختلف و نظامات مملكتى و جنگى و رموز علمى بود نازل نشده و آنچه شده بود آنها نميتوانستند اعجاز قرآن را در آن نوع امور درك كنند بعلاوه از آنها آوردن مثل يكسوره طلب شده است و بر ََفرض محال كه برابر كوچكترين سوره‏ها هم ميآوردند پيروز شده بودند و يكسوره مانند كافرون يا تبت مثلا داراى كدام اعجاز معنوى غير قابل انكار كفار در موقع نزول بود بخصوص كه از جمله آخر هر دو آيه (اگر راست ميگوئيد) بخوبى معلوم ميشود كه اگر مشركان در ظاهر و بزبان ميگفته‏اند محمد ص بخدا دروغ بسته و آيات سخن خود او است در باطن ميفهميده‏اند كه چنين چيزى نيست و قرآن جز كلام خدا نميتواند باشد. اين است كه در سوره بقره با تهديد شديد از عذاب الهى و با حكم قطعى جزمى كه هرگز نخواهند توانست باز همين مبارزطلبى را تكرار ميفرمايد «و اگر شما از آنچه بر بنده خود نازل كرده‏ايم در شك هستيد پس يكسوره «1» مانندش بياوريد و گواهانتان را از غير خدا بخوانيد اگر راست گويانيد- 23- پس اگر نتوانستيد و هرگز نخواهيد توانست پس از آتشى بترسيد كه آتش افروزش مردمند و سنگ كه براى كافران آماده شده است 24بقره)َ.
براستى كه هيچ عاقلى هر چند بنبوغ و امتياز خارق العاده خود مؤمن و معتقد باشد هيچگاه باتكاى فكر و علم و هنر خود نميتواند با اين قاطعيت بمردم بگويد كه شما هرگز مانند شعر يا نثر يا هنر من نخواهيد توانست بياوريد و گوينده چنين سخنى يا بايد از رسوائى خود باك نداشته باشد يا متكى بقدرت غيبى و علم لا يتناهاى الهى باشد و گذشت چهارده قرن اين پيشگوئى و خبر غيبى را محقق و مؤيد گردانيده و معلوم داشته است كه گوينده آن ذات اقدس خداوندى است.
بارى تحدى بيكسوره جز از جنبه بلاغت قرآن نميتواند باشد زيرا معانى آيات و سور قرآن مختلف است ولى كيفيت بيان و اعجاز لفظى در عموم آنها مشترك و موجود است بر خلاف معجزات ديگر كه هر كدام در يك سوره هست و در ديگرى نيست قرآن مكرر خود را بوصف عربى يا عربى مبين توصيف ميكند با آنكه كسى در آن شكى نداشت و شأن اين كتاب عظيم اجل از اين است كه بامور بديهى بپردازد پس مقصود از اين وصف توجه دادن بجنبه اعجاز بيانى آن است كه از جنس سخن خود شما است باز هم از آوردن مثلش عاجزيد و در حقيقت عربى مبين بمعنى فصيح و بليغ است و در قرنهاى بعد كه علم معانى و بيان بمنظور درك مزايا و محاسن لفظى‏

با آنكه هر آيه قرآن هم معجزه است و نام آيه بهمين اعتبار است ولى اعجاز هر آيه بلحاظ موقعيت خاصش در آيات و در سوره است كه با ساير آيات قبل و بعد از لحاظ حروف و آواز و تركيب و معنى تناسب و توافق و هماهنگى دارد و اگر بدون اين جهات در نظر گرفته شود معجزه نيست از اين جهت بآيه تحدى نشده است زيرا در معجزه بايد مخالفان عجز خود را بروشنى درك كنند. [.....]

قرآن وضع شد لفظ فصاحت و بلاغت را براى روشنى و رسائى كلام اصطلاح كردند امير المؤمنين در نهج البلاغه ميفرمايد البلاغة ما سهل على المنطق و خف على الفطنه يعنى «بلاغت چيزى است كه بر گفتار آسان و بر هوش سبك باشد» بديهى است كه هيچگاه معانى بعربى يا عجمى وصف نميشوند و عربى مبين صفت لفظ است كه بجاى فصيح بليغ آمده است پس كسانيكه ميگويند در قرآن از فصاحت و بلاغت نامى برده نشده، بنابراين اعجاز قرآن از اين لحاظ نيست در اشتباهند.
موضوع ديگرى كه با صراحت تحدى قرآن را باعجاز لفظى نه معنوى ميرساند داستان مرد رومى آهنگرى است كه شمشير ميساخت و پيغمبر گاهى كه از جلو دكان او عبور ميكرد قدرى توقف ميفرمود و مشركان كه در صدد بودند براى اطلاعات و علوم پيغمبر امى منشأ و مأخذى بتراشند و اذهان را مشوب كنند شايع كردند كه آنحضرت داستانهاى انبياء را از آن آهنگر فرا ميگيرد. قرآن در اين باره ميگويد (النحل 103) «و ما بطور قطع و يقين ميدانيم كه آنها ميگويند فقط بشرى او را تعليم ميدهد، زبان كسيكه (اين تعليم را) باو اسناد ميدهند عجمى (غير عربى) است و اين قرآن زبان عربى شيوائى است» در اين آيه بكلى از معانى سخنى بميان نيامده و ميگويد با فرض محال معانى از آن آهنگر باشد لفظ از او نيست يعنى معجزه‏اى كه نميتوانيد در آن تشكيك كنيد و در هيچ مورد و موضوعى از قرآن انفكاك ندارد اعجاز لفظى آن است.

manmehdiam;133427 نوشت:
بزرگوار در ميان همه معجزات منسوب به انبيا ، به غير از قرآن (معجزه ادبي قرآن) آيا معجزه ديگري که احتياج به تبحر در علمي خاص داشته باشد، وجود دارد؟

ظاهراً بيان شده است که براي درک اعجاز ادبي يک درجه مشخصي از تبحر در ادبيات عرب مورد نياز است. به نظر شما سطح تبحر مورد نياز براي ادراک اعجاز چه ميزان است؟

به نظر شما در حال حاضر چه درصدي از انسانها آن درجه از تبحر در ادبيات عرب را دارند (حدسي بزنيد هم قبول است)
حال فرض کنيد اگر صد نفر اين متبحرين را انتخاب کنيم آيا همگي به اعجاز ادبي قرآن اعتراف خواهند کرد؟

ضمناً همچنان توجه نميفرماييد:

بنده جناب حسن زاده را اعلم تر از بعض دوستان دانستم و تقسيم بندي ايشان را مناسبتر تشخيص دادم. اصرار زيادي هم براي دفاع از نظريه ايشان ندارم. متاسفانه به نظر ميرسد آنچنان علاقه شديدي به محکوم نمودن و عشق وافري به قدرت ظفر نمون فرمايشات خودتان داريد که هيچ توجهي به خواهشي که براي توضيح معجره حضرت رسول در مدينه بابت قبله از شما نمودم نداريد. هرچند از صميم قلب آرزو ميکنم که در اين قضاوت من اشتباه کرده باشم.

سلام.
من نه علاقه شدید به محکوم نمودن کسی دارم و نه عشق وافری به سخنان خودم. فقط می خواهم بحث بر روال منطقی و عقلی پیش برود و تعریف کلمات مورد بحث ، مشخص باشد تا امکان سوء استفاده برای کسی وجود نداشته باشد.

شما بحث از « معجزه » می کنید. غیر از این است؟
همه مطالب بالا بر پایه « تعریف معجزه » بنا می شوند. تا ما در تعریف معجزه، به توافق نرسیم، بحث از مطالب بالا بی ثمر خواهد بود. زیرا آنچه ما آن را معجزه می دانیم، ممکن است از نگاه شما معجزه نباشد.
پس عقل حکم می کند که ابتدائاً تعریف معجزه مشخص شود، آنگاه بر اساس تعریفی که مورد قبول همگان باشد، به سئوالات فوق پاسخ داده شود.

شما خودتان فرمدید که:

manmehdiam;130767 نوشت:
تعريف معجزه مشخص است.

ولی هر چه ما از شما خواهش می کنیم که تعریفی که از نظر شما مشخص است را ( البته با ذکر سند ) بیان نمایید تا ابتدائاً در این زمینه بحث کنیم، به روشهای مختلف و با پیش کشیدن مطالب دیگری، از زیر بار آن شانه خالی می کنید. واقعاً چرا؟

از ميان معجزات و خارق عاداتى كه از پيامبر اسلام ص صادر شده قرآن برترين سند زنده حقانيت او است.
قرآن كتابى است فوق افكار بشر، كسى تا كنون نتوانسته كتابى همانند آن را بياورد، اين كتاب يك معجزه بزرگ آسمانى است.
علت اينكه قرآن به عنوان سند زنده حقانيت پيامبر اسلام ص و معجزه بزرگ او از ميان تمام معجزاتش برگزيده شده اين است كه قرآن معجزه‏اى است" گويا"،" جاودانى"،" جهانى"، و" روحانى".
پيامبران پيشين مى‏بايست همراه معجزات خود باشند و براى اثبات اعجاز آنها مخالفان را دعوت به مقابله به مثل كنند، در حقيقت معجزات آنها خود زبان نداشت و گفتار پيامبران، آن را تكميل مى‏كرد، اين گفته در مورد معجزات ديگر پيامبر اسلام ص غير از قرآن نيز صادق است.
ولى قرآن يك معجزه گويا است، نيازى به معرفى ندارد، خودش به سوى خود دعوت مى‏كند، مخالفان را به مبارزه مى‏خواند محكوم مى‏سازد، و از ميدان مبارزه، پيروز، بيرون مى‏آيد، لذا پس از گذشت قرنها از وفات پيامبر ص همانند زمان حيات او، به دعوت خود ادامه مى‏دهد، هم دين است و هم معجزه، هم قانون است و هم سند قانون.

با سلام و احترام
عرب جاهلي در حدي از فصاحت و بلاغت بود كه اشعار باقي مانده آن عصر و از جمله «معلقات سبع» هنوز هم به عنوان اشعار برگزيده عرب شناخته مي شود، ولي مي دانيم بعد از نزول قرآن، آنها همه آن اشعار را برچيدند و در مقابل فصاحت بي نظير قرآن زانو زدند، و با تمام انگيزه هايي كه براي معارضه و مبارزه با قرآن داشتند، قادر به ارائه چيزي نشدند.
در طول تاريخ هميشه، در برابر مردان حق، گروهي كه منافع نامشروعشان به خطر افتاده به پا مي خواستند و برچسبهايي بر آنها مي زدند.
علت اصلي اين نسبت ناروا به پيامبر (ص) نفوذ عجيب و خارق العاده آيات قرآن بودن كه با فصاحت و بلاغت عجيبش دلها را به سوي خود جذب مي كرده، به گونه اي كه نمي توانستند اين نفوذ را يك امر عادي تلقي كنند، و براي آن واژه اي جز واژه «سحر» كه در لغت به معني هر كار نافذ خارق العاده اي است كه منشأ آن آشكار نباشد، براي آن انتخاب كنند.

ديگر از مظاهر فصاحت و بلاغت قرآن، «آهنگ مخصوصي» است كه در خود او وجود دارد.
سخنان ادبا، معمولاً يا شعر است يا نثر، قرآن نه شعر است و نه يك نثر معمولي و متعارف، نثري است داراي آهنگ مخصوص به خود، نثري كه هنگام تلاوت قاريان قرآن، كاملاً در غالب آهنگي قرار مي گيرد.
اين نكته نيز حائز اهميت است كه معمولاً هر سخني با تكرار خسته كننده مي شود اما قرآن چنان شيرين است كه با خواندن صدها بار نه تنها ملالت آور نيست، بلكه جاذبه و شيريني خود را حفظ مي كند اين معني نه تنها در ميان علاقه مندان به قرآن مشهور است كه در ميان ديگران نيز به وضوح ديده مي شود
اين همان چيزي است كه در حديث معروفي از امام علي بن موسي الرضا (ع) مي خوانيم كه مردي از امام صادق (ع) پرسيد «ما بالُ الْقُرآنِ لايَزْدادُ عَلَي النَّشْرِ وَالدَّرْسِ اِلاّ غَضاضَةً؟» [چرا قرآن بر اثر كثرت انتشار و درس تلاوت كهنه نمي شود بلكه هر روز شادابتر است؟]

از ديگر ويژگيهاي قرآن از نظر ادبي، اين است كه در عين ظرافت و لطافت عبارات، «صراحت و قاطعيت» فوق العاده اي دارد.
مي دانيم همه از صراحت لهجه يك گوينده لذت مي برند، چرا كه حقايق را عريان و پوست كنده و بدون هيچگونه پيرايه بيان مي كند، و چيزي براي انسان لذت بخشتر از درك حقيقت نيست.
دندان روي حرف گذاشتن و چند پهلو سخن گفتن (جز در موارد استثنايي كه شرايط خاصي ايجاب مي كند) نشانه عدم اعتماد گوينده به گفته هاي خويش، و يا ترس و وحشت او از قضاوت شنوندگان است، و در هر دو صورت از ضعف و ناتواني گوينده حكايت مي كند.
افراد درس نخوانده، معمولاً توجهي به تعبيرات خود ندارند، و بسيار مي شود كه براي اداي مقصود خود از كلمات و جمله هاي دور از نزاكت و ادب كمك مي گيرند و با اينكه قرآن در ميان چنين مردمي آشكار گشت هرگز رنگ آن محيط را به خود نگرفت و در تعبيرات خود نهايت متانت و عفت را رعايت نمود، و اين موضوع به فصاحت و بلاغت قرآن، رنگ خاصي بخشيده است.

به عنوان مثال هنگامي كه قرآن به ترسيم صحنه هاي حساس داستان واقعي يوسف(ع) و عشق سوزان و آتشين زن زيباي هوس آلودي، به او مي پردازد، بدون آنكه از ذكر وقايع چشم بپوشد، و مطالب را در پرده ابهام و اجمال بيان كند، تمام اصول اخلاق و عفت را نيز به كار مي برد، همه گفتنيها را مي گويد اما كوچكترين انحرافي از اصول عفت بيان پيدا نمي كند.
مثالهاي قرآن ـ قرآن مجيد براي بيان حقايق، از «مثالهاي» فراواني بهره گيري كرده است كه مجموعه آنها مظاهر بارز فصاحت و بلاغت اين كتاب بزرگ الهي است، ريزه كاريهايي كه در اين امثله به كار رفته و نكات ظريف و باريك و دلنشيني كه در هر يك از آنها به چشم مي خورد به راستي انسان را به اعجاب وا مي دارد.

برای شناخت بعضی از زیباییها بایستی به ابزار لازم آن مجهز شد واعجازقرآن نیز اینگونه اس وازاین قاعده مستثنی نیست درک آن نیاز به آشنا بودن به جلوه های ظاهری زبان عربی است است

قرآن از جهات عديده اعجاز دارد:
1-ترتيب حروف قرآن؛حروف29گانه در زبان عرب در قرآن به كيفيتي قرار گرفته كه اگر از معناي الفاظ و كلمات صرف نظر كنيم و آن را با همان حركات و سكونو وضعي كه وقت خواندن قرآن تلفّظ مي‌كنيم،ادا كنيم،آوازهايي از آن به وجود مي آيد كه هيچ موسيقي داننابغه‌اي نخواهد توانست آن همه آهنگ هاي علمي و فني و دل پذير از آن بسازد.
قرآن آن را در ضمن عبارات عالية پر مغز و سراپا حكمت به كار برده كه آهنگ هاي گوناگون را به وجود آورده است كه هر كس از قوم و نژادي و داراي هر زباني باشد،از شنيدن قرآن لذّتي مي برد كه از هيچ شعر و نثر ديگر عربي آن لذت حاصل نمي شود سيّدقطب صاحب تفسير في ظلال القرآن مي‌نويسد:" با يك كشتي مصري عازم نيويورك بوديم و تعداد مسافران 120نفر بود كه اكثراً مسيحي بودند و تنها شش نفر مسلمان بوديم

روز جمعه به اين فكر افتاديم كه در وسط اقيانوس اطلس،نماز جمعه را روي عرشة كشتي بخوانيم.ناخداي كشتي كه انگليسي بود،با اقامة نماز جمعه روي عرشه موافقت كرد.خوشبختانه به كاركنان مسلمان هم اجازة شركت در نماز داده شد كه از اين بابت خيلي اظهار خوش حالي مي كردند.نماز با امامت من انجام گرفت.بعد از نماز گروه زيادي پيش ما آمدندو از اين كه نماز در چنان جايي با موفقيت انجام گرفته،به ما تبريك گفتند.از ميان آنان يك زن مسيحي اهل يوگوسلاوي بود كه شديداً تحت تأثير نماز قرار گرفته بود،به حدّي كه اشك از چشمانش سرازير شده و قادر بهكنترل خود نبود.در ضمن گفته هاي خود گفت:روحاني شما با چه لغتي سخن مي گفت؟گفتيم:عربي.گفت:من هر چند حتّي يك كلمه از حرف هاي ايشان را نفهميدم،امّا در لابه لاي سخن امام شما جمله هايي وجود داشت كه از بقيه ممتاز و داراي آهنگ فوق العاده مؤثر و عميقي بود،آن چنان كه لرزه بر اندام من انداخت.فكر مي كنم هنگامي كه روحاني شما اين جمله ها را ادا مي كرد،مملو از روح القدس شده بود.
كمي فكر كرديم كه آن كلمات و جمله‌ها چه بود.متوجه شديم آياتي بودكه در اثناي خطبه و در نماز مي خوانديم.از اين جا فهميديم آهنگ قرآن چنان مؤثر است كه كسي را كه مفهوم و معناي آن را نمي‌فهمد،تحت تأثير قرار مي‌دهد[1]".
1.
[=&quot]سيد قطب،في ظلال القرآن،ج4،ص422.[/]

مرحوم فيض كاشاني در مقدمة يازدهم تفسير صافي از ائمه اطهار(ع)نقل كرده:"قرآن را با آواز و الحان خوش بخوانيد".
حضرت سجاد ( ع)موقعي كه قرآن مي خواند،سقّاها با مشك هاي سنگين آب مدّت ها مي‌ايستادند و گوش مي دادند[1].جذبة آهنگ قرآن به حدّي قوي بود كه سقّاها احساس خستگي نمي كردند.
2-انتخاب كلمات و الفاظ؛قرآن الفاظ و كلمات را از حيث دلالت كامل بر معناي مقصود و تناسب آهنگ و خشونت و نرمي حروف و هم آهنگي با ساير الفاظِ قبل و بعد به گونه اي انتخاب مي كند كه اگر لفظي را بردارند،در تمام لغت عرب لفظ ديگري نخواهيد يافت كه همان مزايا را داشته باشد.
3-نظم و ترتيب كلمات؛الفاظ و كلمات قرآن و اجزاي جمله هايش نظم حيرت انگيزي دارد كه مهال است بتوان تغييري در آن ايجاد نمود.
1.
[=tahoma][=&quot] محمد تقي شريعتي،تفسير نوين،ص50.[/][/]

[=tahoma][=&quot]اعجاز لفظي و بياني قرآن به قدري دل پذير و جذاب و مؤثر است كه افراد مغرض و عنود را تحت تأثير قرار داده است.وقتي مشركان وليد را براي عيب‌جويي خدمت پيغمبر(ص)فرستادند،آن بزرگوار آياتي از سورة حم سجده را قرائت كرد.وليد از جا بلند شدو نزد مشركان آمد و نظرش را دربارة قرآن گفت؛"من از محمّد سخني شنيدم كه از جنس سخن آدمي و پري نبود و بي گمان در آن حلاوتي و بر آن زيبايي و آرايشي مي باشد كه قسمت اعلايش داراي حكمت عاليه و قسمت پايين آن پر منفعت و حيات بخش است و قطعاً آن برتر از هر سخني است و بالاتر از آن سخني نيست[1]".[/][/]
[=tahoma][=&quot]هنگامي كه ابو جهل و ساير مشركان او را بر اين ستايش ملامت كردند و اظهار كردند:مردم منتظر قضاوت شما هستند.چيزي بگوييد كه مردم از اسلام و قرآن روي گردان شوند وليد كلامي غير اين را پيدا نكرد كه آن سحري بزرگ و برگزيده است[2].[/][/]
[=tahoma][=&quot]1.سيد هبه الدين شهرستاني،المعجزه الخالده،طبق نقل محمد تقي شريعتي ،تفسير نوين،ص56.[/][/]
2. [=tahoma][=&quot]همان،ص57.[/]
[=&quot][/][=&quot][/]
[/]
[=tahoma]
[=&quot][/][=&quot][/]
[/]

موضوع قفل شده است