قتل عثمان، خلیفه سوم، چگونگی و بررسی انگیزها

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
قتل عثمان، خلیفه سوم، چگونگی و بررسی انگیزها

[=&quot]بررسی چگونگی قتل عثمان بن عفان ( خلیفه سوم )[/]

[=&quot]طبری مورخ سرشناس اهل سنت درباره انگیزه های قتل عثمان می نویسد: یکی این بود که « چندین بار شتر از صدقات مملکت اسلامی به مدینه رسیده، عثمان آنها را بین بعضی از فرزندان حکم بن عاص [ تبعیدی پیامبر به طائف که عثمان او را بازگرداند ]تقسیم کرد. این خبر به گوش عبدالرحمن بن عوف رسیده به دنبال مسور بن مخرمه، غلام عثمان و عبدالرحمن بن عبد یغوث کس فرستاد. و اموال را گرفت . سپس بخشی از آن اموال را عبدالرحمن در بین مردم تقسیم کرده و بخشی را عثمان در خانه اش تقسیم کرد. [/]

[=&quot]دوم این جریان بود که: عثمان بر جبله بن عمرو که در حیاط خانه اش نشسته بود و زنجیری همراه داشت گذشت. جبله فریاد زد : ای نعثل به خدا می کشم تو را و بر شتر جربی بارت می کنم و تو را می برم و آتش می زنم . این شخص یکبار عثمان را از منبر پایین کشیده بود. او نخستین کسی بود که با عثمان به تندی سخن گفت. یکبار عثمان از کنار جبله که در بین اقوامش نشسته بود گذشت و سلام کرد. همه گی جواب سلام او را دادند بجز جبله که نه تنها جواب نداد بلکه گفت چرا سلام کسی را علیک می گویید که چنین و چنان کرده است. بعد رو به عثمان کرد و گفت به خد ا قسم این زنجیر به گردن خواهم افکند یا اینکه اطرافیانت را رها می کنی . عثمان گفت : کدام اطرافیان؟ به خدا قسم من کسی را بر کسی برتری نداده ام . جبله جواب داد : تو مروان را بر دیگران برگزیدی ، تو معاویه را انتخاب کردی، تو عبدالله بن عامر بن کریز و عبدالله بن سعد را برگزیده ای در حالی که بعضی از اینها قرآن خونشان را حلال کرده و بعضی از اینها را پیامبر خونشان را مباح دانست. عثمان رفت ولی از این روز مردم جرات پیدا کردند در مقابل عثمان بایستند. [/]

[=&quot]ادامه دارد ... [/]

[=&quot]قتل عثمان [/]

[=&quot]عبدالله بن حاطب به نقل از پدرش می گوید: من به عثمان می نگریستم که بر عصای پیامبر تکیه داشت. ( ناگفته نماند این عصا هر گز عصای پیامبر نبود بلکه عصای شخصی عثمان بود ) و سخنرانی می کرد. جهجاه به او گفت : « ای نعثل برخیز و از این منبر فرود آی » . و عصا را گرفته و بر پای خود شکست که تریشه ای از آن بپایش فرو رفت و زهم همچنان بماند تا خوره گرفت. عثمان از منبر پایین آمد و بگفت تا عصا را بهم بستند که آهن پیچ بود، پس از آن روز عثمان یک دو بار بیرون آمد و پس از آن محاصره شد و کشته شد. عبدالرحمن بن یسار می گفت : مردم وقتی کارهای عثمان را دیدند یاران پیامبر که در مدینه بودند به یارانی که در آفاق بوددند و در مرزها پراکنده بودند نوشتند، شما رفته اید که د رراه خدا عزوجل جهاد کنید و دین محمد را می جویید اما دین محمد پشت سر شما به تباهی رفته و متروک مانده است بیایید و دین محمد را بپا دارید. پس از آن یاران محمد از هر سو امدند تا عثمان را کشتند. وقتی شورشیان نزد عثمان آمدند و او را به توبه واداشتند پس از ان عثمان نامه ای به فرماندارش در مصر نوشته که : وقتی فلانی و فلانی پیس تو آمدند گردنشان را بزن و فلان کس و فلان کس را چنین و چنان مجازات کن . فرستاده عثمان که نامه را به مصر می برد ابوالاعور بن سفیان سلمی بود که سوار شتر عثمان شده بود . و گفته بود پیش از آنکه مصریانی که برای اعتراض به مدینه رفته بودند به مصر برسند او به مصر می رسد. مصریانی که از مدینه می آمدند به او رسیده در افعال او شک کردند ، او را گرفته تفتیش نمودند و به نامه عثمان دست یافتند که در آن حکم قتل بعضی از ایشان و مجازات دیگران اشاره شده بود. ایشان به مدینه برگشتند و مردم مناطق دیگر هم آمدند اهل مدینه هم شورش کردند و مقدمه قتل عثمان فراهم شد. وقتی عثمان این وضعیت را دید به معاویه نامه نوشت که : مردم مدینه کافر شده اند و از اطاعت من خارج گشته اند، از جنگاوران شام نزد من بفرست . اما معاویه اهمال کرد . وقتی معاویه کاری نکرد، عثمان به یزید بن اسد بن کرز و مردم شام نامه نوشت که به کمک او بیایند. و درخواست کرد که خیلی زود به کمکش بشتابند. اما وقتی آنها حرکت کردند و به وادی القری رسیدند با خبر شدند که عثمان کشته شده است. مصریانی که به سوی عثمان آمدند و او را محاصره کردند 600 نفر بودند . در این گیر و دار عثمان به سراغ [حضرت] علی فرستاد و به او گفت میترسم مردم مر بکشند آنها را پس بفرست به خدا قسم می خورم که درباره خودم و دیگران به حق عمل کنم اگر چه خونم بر سر این کار بریزد. [امام] علی گفت : عدالت تو برای مردم از کشتنت بهتر است تعهد کردی که از انچه آنها خوششان نمی آید بازمانی و من هم آنها را پس فرستادم اما به تعهد خود وفا نکردی این بار مرا فریب مده که من از جانب تو تعهد می کنم که بحق عمل کنی . عثمان گفت : بله تعهد می کنم و به این تعهد وفا می کنم . علی [ علیه السلام ] به سوی مردم رفت و گفت : عثمان می گوید حق را درباره خودش و دیگران روان می کند . مردم سخن علی را پذیرفتند و گفتند باید عثمان تعهد کند . عثمان گفت به مردم بگو زمانی را به من مهلت بدهند. عثمان سه روز مهلت گرفت اما کاری انجام نداد و کسی را معزول نکرد. اما مصریان در این حیص و بیص نامه معروف که در بالا ذکرش گذشت را یافتند و دیگر حاضر به بازگشتن نشدند. عثمان می گفت نامه ای که به فرماندار مصر نوشته شده کار من نیست. مردم به او گفتند: پیک تو بر شتر تو سوار بود و مکتوب دبیر تو را به مهر تو همراه داشت. عثمان گفت شتر را دزدیده اند و مهر من را جعل کرده اند . اما مردم نپذیرفتند . ( به نظر می آید کار مروان بن حکم داماد عثمان بود که این کار یعنی نامه نگاری به فرماندار مصر را کرد و مقدمه قتل عثمان را چید) . مردم به عثمان گفتند باید فرمانداران فاسقت را عزل کنی و اگر این کار را نکنی خودت باید از خلافت کنار بروی . اما عثمان کاری نکرد و در نتیجه 40 روز محاصره شد و در این مدت طلحه ا ما مجماعت مردم بود . در این حال عثمان ، وثاب ، غلامش را نزد مالک اشتر فرستاد و از او جویای خواست شورشیان شد. اشتر گفت : مردم می گویند کنار برو تا خلیفه انتخاب کنیم اگر نروی تو را می کشیم. اما عثمان گفت این پیراهن ( کنایه از خلافت ) را خدا به تن من کرده و از تن خارج نمی کنم. اشتر هم رفت . سپس محمد بن ابی بکر با سیزده نفر آمدند و محمد ریش عثمان را گرفته کشید چنان که صدای دندانهای او شنیده شد. محمد گفت : معاویه برایت کاری نکرد ، این عامر برایت کاری نکرد نامه هایی که فرستادی به کارت نیامد. عثمان گفت برادرزاده! ریشم را ول کن! ریشم را ول کن.!محمد بلند شد و با تیری که در دست داشت سر عثمان را زخم کرد. شایان ذکر است، پس از آنکه نامه ای که مصریان کشف کردند باعث شد به مدینه برگردند . عثمان حضرت علی و محمد بن مسلمه را طلبید و در حضور آنها و مصریان قسم خورد که او نامه را ننوشته است اما مصریان گفتند تو که از نامه هایی که به نامت نوشته می شود و دستورهایی که به نام تو داده می شود خبر نداری حق نداری خلیفه باشی . [/]
موضوع قفل شده است