جمع بندی چرا نام امام علی (ع) در قرآن نيامده است؟

تب‌های اولیه

196 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا نام امام علی (ع) در قرآن نيامده است؟

علّت عدم ذكر نام علي(ع) در قرآن، ممكن است موارد زير باشد:
1 - بناي قرآن همواره بر اين است كه مسايل را به صورت اصول كلي بيان كند و حتي‏الامكان وارد جزييات نشود كه اين خود بنا به مصالح و حكمت‏هايي است
2- شايد خداوند تبارك و تعالي نمي‏خواسته است در چنين مسأله‏اي كه بالاخره هوا و هوس‏ها دخالت مي‏كند، مطلب به صورت صريح ذكر شود چرا كه ممكن بود با توجيه و با بهانه‏هايي همچون اجتهاد و.... براي دستيابي به برخي مقاصد، حرمت كلام الهي شكسته گردد؛ همچنان كه اين امر در مورد سخنان پيامبر(ص) اتفاق افتاده است
مرحوم مطهري در كتاب امامت و رهبري مي‏فرمايند: «....اگر آيه‏اي هم به طور صريح در اين خصوص وجود داشت، باز آن را توجيه مي‏كردند. پيغمبر(ص) در گفتار خودش به طور صريح گفت: هذا علي مولاه. ديگر از اين صريح‏تر چه مي‏خواهيد؟!.....»
نقل شده است كه يك نفر يهودي، در زمان حضرت امير(ع) به قصد طعن و سركوفت مسلمانان به حوادث نامطلوب صدر اسلام اشاره كرده و مي‏گويد: «ما دُفِنْتُمْ نَبيَّكُمْ حَتّي اًّخْتَلَفْتُم فيهِ»؛ هنوز پيغمبرتان را دفن نكرده بوديد كه درباره‏اش اختلاف كرديد.
اميرالمؤمنين(ع) به او جواب خيلي عجيبي مي‏دهد، ايشان مي‏فرمايد: «اًّنّما اًّخْتَلَفْنا عَنْهُ لا فيهِ وَلكِنَّكُمْ ما جَفَّتْ أَرْجُلَكُمْ مِنَ البَحْرِ حَتّي قُلْتُمْ لِنَبِيِّكُمْ: اًّجْعَلْ لَنا اًّلهاً كَما لَهُمْ الهََْ، فَقالَ: اًِّنَّكُمْ قومٌ تَجْهَلُونَ»;{1}
ما درباره پيغمبر(ص) اختلاف نكرديم، اختلاف ما درباره دستوري بود كه از پيغمبر ما رسيده بود. ولي شما هنوز پايتان از آب دريا خشك نشده بود كه از پيغمبرتان خواستيد كه همان اصل اول توحيدتان را زير پابگذاريد، گفتيد براي ما بتي بساز مثل اينها سپس فرمود شما گروهي نادان هستيد
3-يكي از ويژگي‏هاي قرآن، بيان تمامي مسايل گوناگون فقهي، اعتقادي، تاريخي و اخلاقي است: «...لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ اًّلاّ في كِتابٍ مُبينِ»{2} و اين ويژگي جامعيت، از مصاديق اعجاز قرآن است.
قرآن كريم در جاي ديگري مي‏فرمايد: «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنّاسِ في هذَا القرآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ...»;{3}
ما براي مردم در اين قرآن از هر نمونه‏اي - چيزي - بيان كرديم
از اين رو قرآن، اصول كلي را بيان فرموده است اما تبيين جزييات را به عهده پيامبر(ص) نهاده است
قرآن، در بسياري موارد از كنايه، مجاز و استعاره نيز استفاده كرده است. به گفته علماي علم معاني و بلاغت به كنايه سخن گفتن، از تصريح بهتر و رساتر است
بنابراين در قرآن به نام افراد و يا جزييات كم‏تر اشاره شده چنان كه نام‏هاي پيامبران بلكه اسامي صحابه و ياران پيامبر نيز نيامده است.
آنچه از نگاه قرآن اهميت دارد، ضرورت نبوت و امامت است اما تعيين مصداق آن، به شيوه‏هاي ديگر واگذار شده است
اگر در قرآن نامي از بيشتر پيامبران برده نشده است - تنها 26 تن نام برده شده‏اند - دليل آن نيست كه آنان پيامبر يا رسول نبوده‏اند زيرا قرآن خود مي‏فرمايد: «وَ لَقَدْ أرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ مَنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ...»;{4}
پيش از تو رسولاني فرستاديم كه سرگذشت گروهي را براي تو ذكر كرديم و سرگذشت گروهي را ناگفته گذاشتيم
البته نام برخي از پيامبران به صورت اشاره و كنايه آمده است، به طور مثال نام اشموئيل با عنوان «وقال لهم نبيّهم»{5} آمده و نام حضرت خضر به عنوان «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا»{6} ذكر شده است
4- قرآن كريم درباره هيچ كس پس از پيامبر اكرم(ص) به اندازه حضرت علي سخن نگفته است، گرچه نام آن حضرت در قرآن به صراحت نيامده است، اما با عناوين و عبارات گوناگوني كه از تصريح كردن به نام آن حضرت تأثير بيشتري دارد، به آن حضرت اشاره نموده است مانند:
الف) «اًّنَّما وَلِيُّكُمْ الله وَ رَسُولُهُ والّذينَ آمَنُوا الّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاَْ وَ يُؤتُونَ الزَّكاَْ وَ هُمْ راكِعُونَ»;{7}
ولي شما خدا و رسول خدا و كساني هستند كه ايمان آورده‏اند و نماز را به پاداشته و زكات را در حال ركوع پرداخت مي‏نمايند
ب) آيه مباهله: «قُلْ تَعالَوا نَدْعُ أَبْنأَنا وَ أبْنأَكُمْ وَ أنْفُسَنا وَ أنْفُسَكُمْ»;{8}
اي رسول بگو بياييد بخوانيم فرزندانمان را و فرزندانتان را و جانمان را و جانتان را... در اين آيه از علي به عنوان جان رسول خدا ياد شده است
ج) «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ»;{9}
اين آيه، علي(ع) را كسي معرفي مي‏نمايد كه تمام علم كتاب نزد اوست
د) «أَطيعُوا الله وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الأَمْرِ مِنْكُمْ».{10}
بنا به اين آيه شريفه هم، حضرت علي(ع) ولي امر بوده و اطاعت از او هم‏تراز اطاعت از خدا و رسول دانسته شده است
و ده‏ها آيه ديگر كه در جاي خود بحث شده و به اثبات رسيده است
آنچه يادآوري شد، گوياي اين واقعيت است كه در قرآن كريم، اگر چه نام حضرت علي برده نشده است اما تعبيراتي بهتر به جاي تصريح به نام آن حضرت آمده است و نبايد گمان كرد چون قرآن از آن حضرت نام نبرده پس ولايت ايشان اهميتي ندارد چرا كه اگر به قرآن و دستورهاي آن از اين منظر بنگريم، بايد بسياري از احكام و عقايد كه از اهميت خاصي نزد مسلمانان برخوردار است، از اهميّت چنداني برخوردار نباشد، در حالي كه چنين نيست
از ديدگاه مسلمانان پيروي از آنچه پيامبر فرموده است واجب است، چون دستورهاي آن حضرت مانند فرمان‏هاي خداوند است.
قرآن مي‏فرمايد: «...ما أتاكُمُ الرّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا...»;{11}
آنچه رسول حق دستور دهد، بگيريد و هر چه نهي كند، واگذاريد
يكي از دستورهاي بسيار مهم پيامبر(ص) كه در جهت تفسير و تبيين آيات ياد شده صادر شده است، اطاعت و پيروي از علي است كه او را مدار حق و ولي و سرپرست مسلمانان پس از خودش معرفي فرموده است

1. نهج‏البلاغه، حكمت 317
2. سوره انعام، آيه 59
3. سوره اسرأ، آيه 89
4. سوره غافر، آيه 78
5. سوره بقره، آيه 248
6. سوره كهف، آيه 65
7. سوره مائده، آيه 55
8. سوره آل عمران، آيه 61
9. سوره رعد، آيه 43
10. سوره نسا، آيه 59
11. سوره حشر، آيه 7

سلام
ان شا الله طاعات و عباداتتون قبول باشه:Gol::Gol::Gol:

من شنیدم یکی از علت هاش این بوده که جان امام علی(ع) از خطرات احتمالی حفظ شه.این درسته ؟

التماس دعا

به نام خداو سلام
باز منم شنیدم که میگن به این علت نام امام علی(علیه السلام) در قران نیومده چون اهل سنت درستی اون رو انکار میکردند. و میگفتند این علی منظور آن علی نیست بلکه منظور بزرگی خداوند است=>مانند صدق الله العلی العظیم که اهل سنت میگویند: صدق الله العظیم
در صورتیکه در اینجا منظور از العلی بزرگی خداوند است و لا غیر
اما اهل سنت بر اشتباه خود پافشارند.
امیدوارم درست باشه و اگر اشتباه لطفا راهنماییم کنید
ممنون
یا علی:hamdel:

جالبه اسم حضرت علی (ع) تو قرآن نیومده ، تقصیر اهل سنت شد

Baluch boy;44239 نوشت:
جالبه اسم حضرت علی (ع) تو قرآن نیومده ، تقصیر اهل سنت شد

[=Century Gothic]با سلام

این را بخوانید مناظره ای است بین یکی از علمای شیعه و سنی !!

[=Century Gothic]مناظره عالم سني و شيعي

[=Century Gothic]
عالم سنی: اگر علی ـ علیه السّلام ـ خلیفه بلافصل پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ است لازم بود این مطلب و نام علی ـ علیه السّلام ـ در قرآن مجید بیان و ذكر گردد، تا مسلمانان در این مورد دچار اختلاف نشوند.
عالم شیعی: اولاً، مسأله خلافت علی ـ علیه السّلام ـ، توسط پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آن قدر تكرار و تأكید شده بود كه این مسأله امری عادی شده بود و لذا نیازی به حكم الهی در قرآن نیست.

ثانیاً، باید توجه داشت كه مسأله ولادت و خلافت علی ـ علیه السّلام ـ معیار شناخته شده مؤمنان واقعی از دیگران بوده است. :Sham:

ثالثاً، اشكال بر این كه چرا نام علی ـ علیه السّلام ـ در قرآن نیامده وارد نیست، زیرا نام هیچ كدام از خلفاء و اصحاب پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در قرآن ذكر نشده، جز نام «زید بن حارثه» كه به مناسبت ازدواج پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ با «زینب» همسر سابق زید، سخن از او به میان آمده است.[1]:Sham:

عالم سنی: همان گونه كه نام زید در قرآن به مناسبت یك حكم فرعی ذكر شده، لازم بود نام علی ـ علیه السّلام ـ نیز به مناسبت بین یك حكم اصلی و مهم (یعنی امامت و خلافت پس از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ ) ذكر شود.

عالم شیعی: اگر نام علی ـ علیه السّلام ـ ذكر می‌شد، نظر به این كه دشمنان آن حضرت بسیار و تعداد قرآنها در آن عصر، بسیار اندك بود، ‌قطعاً قرآن را تحریف كرده ونام او را از قرآن، حذف می‌كردند.
پس بهتر بود كه مقام رهبری آن حضرت با اوصاف ذكر گردد! چنان كه شیوه قرآن، پرداختن به كلیات است ولی مصادیق آنها توسط پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ مشخص می‌گردد. :Sham:

عالم سنی: ده‌ها بلكه صدها آیه در قرآن، در وصف علی ـ علیه السّلام ـ وارد شده است: مانند: آیه ولایت (مائده، 55)، آیه اطاعت (نساء، 59)، آیه مباهله (آل عمران، 161)، آیه تطهیر (احزاب، 33)، آیه بلاغ در غدیر خم (مائده، 67)، آیه إكمال (مائده، 3) و...[2] كه هر كدام از این آیات، با توجه به شأن نزول و احادیثی كه از طرق شیعه وسنی از پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل شده در راستای امامت و خلافت بلافصل امام علی ـ علیه السّلام ـ نازل شده‌اند؛ با توجه به این كه قرآن می‌فرماید: «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛[3] آن چه را كه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ برای شما آورد و به شما امر كرد، آن را دریافت كنید و انجام دهید و آن چه را كه از آن نهی كرده، در انجام آن باز ایستید، و آن را انجام ندهید.

و مطابق حدیث ثِقْلین، كه همه مسلمانان آن را قبول دارند پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «دو چیز گرانقدر در میان شما می‌گذارم: 1. قرآن؛ 2. عترت و اهل بیت خود را.
و مطابق روایات متعدد شما، فرمود: دو چیز را باقی می‌گذارم: 1
. قرآن؛
2. سنّتم را.
بنابراین باید به سنت یعنی گفتار پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ گوش فرادهیم و آن را بپذیریم، اینك می‌گوییم، آیات مذكور، بر اساس سنت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در شأن علی ـ علیه السّلام ـ نازل شده‌اند، بنابراین قرآن مجید، امام علی ـ علیه السّلام ـ را امام و جانشین بلافصل پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ معرفی كرده است،:Sham:
گر چه طبق مصالحی‌، نام آن حضرت در قرآن نیامده است.
مانند این كه در تمام قرآن، تنها در چهار مورد، نام پیامبر (محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ) و یك بار نام احمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ آمده، ولی صدها بار، با وصف از آن حضرت یاد شده است. :Sham:
و مانند این كه از صد و بیست و چهار هزار پیامبر، فقط نام چند تن از آنان در قرآن ذكر شده است. :Sokhan:
حاكم سنی: اكنون اگر بنا باشد، از یكی از پنج مذهب (حنفی، حنبلی، مالكی، شافعی و جعفری) پیروی كنیم، پیروی از كدامیك بهتر است؟

عالم شیعی: اگر بخواهیم منصفانه قضاوت كنیم،باید بگوییم مذهب جعفری صحیح‌ترین مذاهب است و به پیروی سزاوارتر.:Sham:
زیرا تنها مذهبی كه از مكتب امام صادق ـ علیه السّلام ـ و اهلبیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌باشد، تشیع است و آن حضرت چون از خاندان رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ است، آگاهتر است به احكامی كه پدرش رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ آورده است. :Sham:
مع ذلك، بد نیست كه بدانید پیروی از مذهب تشیع از نظر برخی علمای اهل تسنن جایز دانسته شده است.:Ealam:
شیخ «محمود شلتوت» استاد اكبر دانشگاه الازهر مصر در فتوای تاریخی خود می‌نویسد: :Ealam:
«اِنّ مذهبَ الجعفریّه المعروف بِمذهبِ الشَیعَهِ الأمامیَّهَ الأثنی عَشَرِیّه، مَذهبٌ یَجوزُ التَّعبُّدُ بهِ شرعاً، كسائرِ مذاهبِ أهلِ السُّنَّهِ، فینبَغی للمُسلمینَ أن یَعْرِفوا ذلكَ، و اَن یَتَخَلَّصُوا مِنَ العَصَبِیَّهِ بِغَیر الحقَ لمذاهبٍ مُعَیّنَهٍ فما كانَ دینَ الله و ما كانَتْ شریعَتَهُ بتابعهٍ لمذهبٍ، او مقصُورهٍ علی مذهبٍ، فالكلُّ مُجْتَهِدونَ مَقبولُونَ عِنداللهِ تعالی یجوزُ لِمَن اَهْلاً لِلنَّظَرِ و الإجتهاد تقلیدُهم و العَمَل بِما یُقَرِّرُونهُ فی فِقْهِهِم و لا فَرْقَ فی ذلكَ بینَ العِباداتِ و العباداتِ و المُعامِلات.[4]
همانا مذهب جعفری، معروف به مذهب شیعه دوازده امامی، مذهبی است كه تعبّد (اعتقاد و پیروی) به آن، مانند سایر مذاهب اهل تسنن، شرعاً جایز است. بنابراین بر مسلمانان سزاوار است كه به این مطلب آگاه شوند، و از تعصّب بیجا به مذاهب مخصوصی، پرهیز كنند، و تعصب در پیروی از مذهب خاصی نداشته باشند.
همه (علمای بزرگ این مذاهب) مجتهدند، و فتوای آنها در پیشگاه خداوند قبول است، و افرادی كه مجتهد نیستند، می‌توانند از آنها تقلید نمایند، و به احكام آنها كه در فقه خود، مقرر نموده‌اند، عمل كنند، و در این راستا، فرقی بین عبادات و معاملات نیست.

دانشمندان و اساتید بزرگی از اهل تسنن مانند: «محمّد فخّام»، استاد سابق دانشگاه سابق الازهر، «عبدالرحمن النّجاری»، مدیر مساجد قاهره، «عبدالفتاح عبدالمقصود» استاد ونویسنده زبردست مصری و... فتوای مذكور شیخ محمود شلتوت را تأیید كرده‌اند.

محمد فَخّام می‌نویسد: خداوند شیخ شلتوت را رحمت كند، كه به این مطلب بسیار بلند و پراهمیت توجه كرد، و آن فتوای جاودانه و قهرمانانه و صریح خود را داد كه: عمل به مذهب شیعه دوازده امامی، نظر به این كه یك مذهب فقهی اسلامی است و بر اساس قرآن و سنت و دلیل استوار پی‌ریزی شده است جایز است.

عبدالرحمن النّجاری می‌نویسد: ما هم اكنون بر اساس فتوای شیخ شلتوت، فتوا می‌دهیم بی‌آن كه فتوای خود را به مذاهب چهارگانه اهل تسنن، منحصر سازیم، شیخ شلتوت، امام و مجتهد است و رأی او هماهنگ با عین حقیقت می‌باشد.
عبدالفتاح عبدالمقصود می‌نویسد: مذهب شیعه دوازده امامی، شایستگی آن را دارد كه در ردیف مذاهب اهل تسنن، پیروی گردد، و بر اهل تسنن هیچ گونه ایراد و انتقادی نیست كه از مذهبی پیروی نماید كه در سایر مذاهب برتری دارد؛ وقتی دریافتیم كه منبع اصلی آن مذهب (شیعه) حضرت امام علی ـ علیه السّلام ـ باشد، همان كسی كه بعد از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ از همگان به دین اسلام، آگاه‌تر بود.

[1] . « فَلَمَّا قَضى زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها »؛ احزاب، 37.
[2] . برای اطلاع از این آیات به كتاب دلائل الصدق، ج 2، ص 73 تا 321 مراجعه كنید كه 282 آیه در آن كتاب، در این راستا، ذكر شده است.
[3] . حشر، 7.
[4] . مجله رساله الاسلام، ارگان رسمی «دار التّقریب بین المذاهب الاسلامیه بالقاهره»، شماره 3، ص 227، سال 1379 هـ .ق.

سلام علیکم

آخر کار ما به اینجا رسیده که باید بگوئیم ایا اسم ائمه در قرآن آمده اگر نیامده چرا امامت فلان امامت بهمان

اخوی بلوچ شما این دو کلمه حرف را گوش کن ضرر نمی کنی هیچ فایده هم دارد:

اسم علی بن ابی طالب در قرآن آمده هیچ اسم من هم آمده اسم یک سری دیگه هم آمده الان اسمشان را نمی توانم یکجا بیاورم.

اثبات ( خوب توجه کن)

الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يوقِنُونَ(النمل/3)
همان کساني که نماز را برپا مي‌دارند، و زکات را ادا مي‌کنند، و آنان به آخرت يقين دارند.

اینهم اسم من - علی بن ابی طالب علیه اسلام و خیلی های دیگه

الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ينْفِقُونَ(الأنفال/3)
آنها که نماز را برپا مي‌دارند؛ و از آنچه به آنها روزي داده‌ايم، انفاق مي‌کنند.


اینهم اسم یک گروه دیگه که اینجا آمده


إِنَّمَا وَلِيكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ(المائدة/55)
سرپرست و ولي شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها که ايمان آورده‌اند؛ همانها که نماز را برپا مي‌دارند، و در حال رکوع، زکات مي‌دهند.


اینجا فقط اسم علی بن ابی طالب آمده

ولی اگر نمی توانی ببینی مشکل از خود توست که متعصبی و شخص متعصب بینا نیست

یاعلیم

به نام خداوسلام.
جناب بینا نمیخوام بگم شما اشتباه عرض میکنید نه اتفاقا حرف شما متین و درست اما کسی که اهل سنته و شیعه نیست نمیتونه این حرف رو بپذیره. اون دنبال اسم حضرت علی (ع) در قران میگرده نه آیه ای که نشان از ولایت اون حضرت داشته باشه.
ثانیا قران کلام خداست که در اون شکی نیست اما با تفسیرهای متفاوت.
انشاالله خداوند قسمت کند و به مکه مشرف شوید. بخونید تفسیر همین آیاتی رو که عرض کردید در کتب اهل سنت...
جوری تفسیر شده که اصلا انگار نه انگار که این آیات در وصف امیر کلام نازل شده...
اما باید به اونها هم حق داد.
اونها هم مثل من و شما که از بدو تولد مسلمان بودیم از بدو تولد سنی بودند و اگر عادلانه باهاشون برخورد نکنیم حتی اگر سخنشون اشتباه باشه که هست بر اون پافشاری میکنندو....
ممنون:hamdel:

فرض کنیم با همه خطرات اسم حضرت علی (ع) به طور صریح در قرآن وجود داشت ، جانشین امام علی (ع) چه می شد ، نام همه ی امام ها تا امام زمان (عج) در قرآن می آمد ، بحث زمان غیبت چی می شد ؟

با سلام و تشکر از جناب طاها که بحث را کلید زده و مطالب خوبی از سوی دوستان مطرح شد.

با توجه به رابطۀ این بحث با بحثی که در تایپیک "چرا نام ائمه در قرآن نیامده"؟؟؟ رجوع به آدرس زیر می تواند در تکمیل مباحث، مفید فایده باشد.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=827&page=2

موفق باشید ...:Gol:

سلام علیکم چه فرقی دارد چه در قران بیاید یا اینکه رسول الله بگویید حرف پیامبر هم همان چیزی است که خداوند میگوید چون که میگوید اطاعت کند خدا را و رسولش را در ضمن ما در کتابهای بکریه هم داریم از جمله کتاب :التاج صفحه ی 70که پس از روایتی طولانی پیامبر اشاره به دهانشان میکنند و میگویند که به خدا قسم جزء حق از این دهان چیزی خارج نمیشود

خداوند در قرآن گفته است:" و هو العلي العظيم" حالا اهل سنت وقتي قرآن خواندنشان تمام ميشود ميگويند "صدق الله العظيم" ونام خدا يعني "علي" را حذف ميكنند چه برسد به اين كه نام حضرت علي در قرآن بيايد.البته بيش از سيصد آيه در قرآن هست كه خود اهل اهل سنت هم نوشته اند اين آيات در شان و فضائل حضرت علي عليه السلام نازل شده است جهت اطلاع بيشتر كتاب " النصوص" نوشته احمدرضا آقا دادي را مطالعه فرماييد. در صفحه 9 اين كتاب نوشته است:
" هر كس با هر مذهبي از هر كتاب معتبري بتواند يك سوم رواياتي كه در اين كتاب از منابع اهل سنت در باب ولايت و خلافت و وصايت حضرت اميرالمومنين عليه اسلام نقل شده درباره ي ولايت و خلافت ديگران بياورد مبلغ پنج ميليون دلار از مولف به عنوان جايزه دريافت خواهد كرد و اين عهد ايست بين مولف و خداي سبحان كه آن را ادا كند و پروردگار را شاهد ميگيرد كه بر عهدش پايبند باشد و كفي بالله شهيدا . "

سلام خدمت همه عزیزان.
من از روایات زیاد سر در نمیارم. اما اینقدر رو میدونم که خدا تو قرآن آورده که همه مسلمانان در همه شرایط تحت آزمایش واقع می شوند.به نظر من این خودش از بزرگترین آزمایش هایی بود که خدا رو پیروان دین خاتم انجم داده. خوب ما الان 1 میلیارد مسلمن داریم. یه جوری خدا باید صافیشون می کرد. حالا می بینین که فقط صد میلیون نفر شیعه هستن. یه صافی گسترده.
همونطور که نبی اکرم صلوات الله علیه و آله می فرمایند در آخر الزمان فقط تعداد اندکی بر دین من می مانند.
این عقیده خودمه.
در ضمن من تو انتخاب مذهبم به آیات و روایات زیاد توجه نکردم. فقط سعی کردم ببینم خدا چه جامعه ای رو ترسیم می کنه.سعی کردم ببینم خدا از مردم چی می واد بعد رفتم تو جوامع کنونی دیدم شیعیان نزدیک تر به ان جامعه متصور خدا هستن. واسه همین شیعه رو انتخاب کردم.
خدا خودش هدایتمون کنه

بنده یک سؤال برایم پیش آمده:
می دانیم که در زمان عثمان قرآن به شکل امروزی وجود نداشته.
عثمان دستور داد هر کس هر آیه ای از قرآن دارد بیاورد.
تمام آیات و سوره ها (چه صحیح و چه جعلی) از سراسر بلاد اسلامی را به نزد او آوردند.
بنابر روایات، عثمان 6 قسمت از 7 قسمت آیات رسیده را سوزاند و گفت اینها جعلی است.
مابقی آنرا چون با لهجه ی قریش نزدیک بود (چون پیامبر از قبیله قریش بود)، صحیح دانست. چیزی که باقیمانده و امروزه در دست ماست، یک ششم قرآنیست که در زمان عثمان وجود داشته.
قرآن قابل تحریف نیست(یعنی نمی شود به آن چیزی اضافه کرد)، اما آیا ممکن نیست که آیاتی عمداً از قرآن حذف شده باشد(چیزی از آن کم شده باشد)؟!
یعنی در بین شش هفتم قرآنی که عثمان سوزانده، آیاتی در مورد نام امام زمان(عج)، ولایت امیرالمؤمنین علی(ع)و دیگر مسائلی که امروزه مورد ادعای جماعت عمریه است و آنرا بر سر شیعیان می کوبند، وجود نداشته؟!
البته من باب سؤال عرض کردم.

ناصر یوسف نژاد;238013 نوشت:
بنده یک سؤال برایم پیش آمده:
می دانیم که در زمان عثمان قرآن به شکل امروزی وجود نداشته.
عثمان دستور داد هر کس هر آیه ای از قرآن دارد بیاورد.
تمام آیات و سوره ها (چه صحیح و چه جعلی) از سراسر بلاد اسلامی را به نزد او آوردند.
بنابر روایات، عثمان 6 قسمت از 7 قسمت آیات رسیده را سوزاند و گفت اینها جعلی است.
مابقی آنرا چون با لهجه ی قریش نزدیک بود (چون پیامبر از قبیله قریش بود)، صحیح دانست. چیزی که باقیمانده و امروزه در دست ماست، یک ششم قرآنیست که در زمان عثمان وجود داشته.
قرآن قابل تحریف نیست(یعنی نمی شود به آن چیزی اضافه کرد)، اما آیا ممکن نیست که آیاتی عمداً از قرآن حذف شده باشد(چیزی از آن کم شده باشد)؟!
یعنی در بین شش هفتم قرآنی که عثمان سوزانده، آیاتی در مورد نام امام زمان(عج)، ولایت امیرالمؤمنین علی(ع)و دیگر مسائلی که امروزه مورد ادعای جماعت عمریه است و آنرا بر سر شیعیان می کوبند، وجود نداشته؟!
البته من باب سؤال عرض کردم.

با سلام

[=&quot] [/]قرآن كريم‏
نخستين مجموعه‏اى كه امام على (ع) گردآورى فرمود، قرآن بود- كه اولين مأخذ فقهى است- امام بعد از فراغت از كفن و دفن رسول اللَّه (ص) با خود پيمان بست كه جز براى اداى فريضه يا جمع كردن قرآن كريم جامه بر تن نكند، و خود نيز در حديثى فرمود:
«چون پيامبر از دنيا رفت، با خود عهد كردم و سوگند ياد نمودم كه تا قرآن را در ضمن يك مجموعه جمع نكرده ‏ام عبا بر دوش نيندازم و اين چنين نيز عمل كردم.» امام قرآن را بر حسب نزول آيات جمع آورى كرد، و در ضمن آن به عام و خاص، مطلق و مقيد، محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ، واجبات و مستحبات و آداب و رسومش اشاره‏ فرمود، و نيز شأن نزول برخى از آيات را متذكر شد، و پاره‏اى از آيات مشكل را تفسير نمود.- بنا به نقل ابن حجر در صواعق- ابن سيرين می ‏گويد: اگر بدان كتاب دسترسى پيدا می ‏كردم همه علم را می ‏يافتم. جمعى ديگر از صحابه پيامبر نيز به جمع قرآن همت گماشتند، ليكن اين توفيق را نيافتند كه آن را بر حسب نزول گرد آورند، و آن چه جمع كرده بودند هيچ يك از امتيازات ديگر كار امام على (ع) را نداشت. بنا بر اين، على (ع) نخستين فردى است كه قرآن را گرد آورده و تفسير فرموده است.
ابن عباس می ‏گويد: خداوند پيامبر را تضمين داد كه پس از او على قرآن را گرد آورد، لذا قرآن را در قلب على (ع) قرار داد و او پس از رحلت رسول خدا قرآن را جمع نمود و در دسترس مسلمين نهاد.
سيوطى در «اتقان» گويد: از على (ع) تفسير بسيارى از آيات روايت شده، و معمر بن عبد اللَّه از ابو طفيل نقل می ‏كند كه: على را ديدم كه خطابه می ‏خواند و می ‏فرمود: «از من بپرسيد، به خدا سوگند از هر چه سؤال كنيد پاسخ می ‏دهم، مرا از كتاب الهى بپرسيد، به خدا قسم هر آيه‏اى را می ‏دانم كه در شب نازل شده يا در روز، در كوه يا در صحرا.» ابو النعيم در «حلية الاولياء» از ابو مسعود روايت كرده است كه: قرآن بر هفت حرف نازل شده، كه هر حرفش ظهر و بطنى دارد، و ظاهر و باطن هر آيه نزد على است.
و نيز از طريق ابو بكر بن عباس از نصير بن سليمان احمس از پسرش نقل می ‏كند كه على (ع) فرمود: به خدا سوگند، هيچ آيه‏ اى نازل نشده مگر اين كه شأن نزول و محل نزولش را می دانم. پروردگار به من قلبى انديشمند و زبانى پرسان موهبت فرموده است.
______________________

ادوار فقه و كيفيت بيان آن، ص: 37

ناصر یوسف نژاد;238013 نوشت:
بنده یک سؤال برایم پیش آمده:
می دانیم که در زمان عثمان قرآن به شکل امروزی وجود نداشته.
عثمان دستور داد هر کس هر آیه ای از قرآن دارد بیاورد.
تمام آیات و سوره ها (چه صحیح و چه جعلی) از سراسر بلاد اسلامی را به نزد او آوردند.
بنابر روایات، عثمان 6 قسمت از 7 قسمت آیات رسیده را سوزاند و گفت اینها جعلی است.
مابقی آنرا چون با لهجه ی قریش نزدیک بود (چون پیامبر از قبیله قریش بود)، صحیح دانست. چیزی که باقیمانده و امروزه در دست ماست، یک ششم قرآنیست که در زمان عثمان وجود داشته.
قرآن قابل تحریف نیست(یعنی نمی شود به آن چیزی اضافه کرد)، اما آیا ممکن نیست که آیاتی عمداً از قرآن حذف شده باشد(چیزی از آن کم شده باشد)؟!
یعنی در بین شش هفتم قرآنی که عثمان سوزانده، آیاتی در مورد نام امام زمان(عج)، ولایت امیرالمؤمنین علی(ع)و دیگر مسائلی که امروزه مورد ادعای جماعت عمریه است و آنرا بر سر شیعیان می کوبند، وجود نداشته؟!
البته من باب سؤال عرض کردم.

و اما سرنوشت قرآن امیر المومنین علی علیه السلام

مصاحف منسوب به علی علیه السلام
مصاحفی در نقاط مختلف جهان وجود دارد که منسوب به علی علیه السلام است. معرّفی اجمالی و ذکر محلّ نگهداری آنها خالی از لطف نیست:

1. کتابخانه ای در نجف اشرف
ابوعبدالله زنجانی می نویسد:
«من در ذی حجّه سال 1353 ق. در کتابخانه امیرالمؤمنین نجف، قرآنی را به خطّ کوفی دیدم که در پایان آن آمده است: «کَتَبَهُ عَلیُّ بْنِ أبیطالِبٍ فی سَنَةِ أَرْبَعینَ مِنَ الْهِجْرَةِ؛ این قرآن را علی علیه السلام در سال چهلم هجری نوشته است.»
وی سپس می افزاید:
«چون کلمه «ابو» و «ابی» در شیوه نگارش کوفی، همانند یکدیگر نوشته می شود، افرادی که به خطّ کوفی آشنایی کافی نداشتند، پایان این مصحف را به صورت «کتبه علی بن ابیطالب...» خواندند.»(1)
لازم به ذکر است که این قرآن بر روی پوست آهو و با مشخّصات املایی «ابوالأسود» نگاشته شده و مربوط به قرن سوم است. در تصویر شماره 1 که مربوط به این قرآن است، می خوانیم:
«بسم الله الرّحمن الرّحیم والسّماء ذات البروج والیوم الموعود و شاهد...»

2. موزه ایران باستان
نسخه ای از قرآن منسوب به علی علیه السلام در موزه ایران باستان، نگهداری می شود. در پایان آن چنین می خوانیم: «کَتَبَهُ وَ ذَهَبَهُ عَلیُّ بْنِ أبیطالِبٍ». این قرآن بر روی پوست، به خطّ کوفی نوشته شده که فاقد تاریخ نگارش است.
سیّد محمّد باقر حجّتی، در مورد این قرآن می نویسد:
«اگر این نسخه واقعاً از علی بن ابیطالب علیه السلام باشد، هیچ نسخه قرآن، قدیمی تر از آن وجود نخواهد داشت؛ ولی این انتساب، بسیار بعید است. زیرا در این نسخه نقطه های اعراب به کار رفته و تزئیناتی در آن دیده می شود که آن را به قرن های سوم و چهارم مربوط می سازد و مسلّماً از علی بن ابیطالب علیه السلام نیست؛ بلکه آن را یک نویسنده ایرانی، شاید از روی نسخه منسوب به امیرالمؤمنین علیه السلام استنساخ و کپیه کرده است و شامل 154 صفحه است.»(2) این نسخه در قطع 5/23 * 34 سانتیمتر می باشد.
_____________________________
1. پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، ص 411.
2. همان، ص 417.

ادامه ...

سلام. تشکر می کنم از استاد رحیق مختوم. هم استانی عزیز.
دقیقا. من هم چنین روایتی رو شنیده بودم. عمر یا عثمان بود که قرآن رو جمع آوری کرد و به همون شیوه سوزاند. اما علی (ع) قرآن رو گردآوری کرد. و البته شنیدم که قرآن دستنوشته امام الان تو موزه بزرگ فرانسه هستش. خدا خودش محافظ قرآنه. یریدون لیطفعوا نور الله بافواههم. و الله متم نوره و لو کره المشرکون

3. موزه آستان قدس رضوی

قرآنی منسوب به علی علیه السلام در موزه آستان قدس رضوی است که از سوره هود آغاز و تا پایان سوره کهف ادامه دارد. این قرآن به خطّ کوفی و روی پوست آهو نوشته شده و در پایان آن، عبارت: «کَتَبَهُ عَلیُّ بْنِ أبیطالِبٍ» دیده می شود. مشخّصات املایی ابوالأسود و تزئینات موجود در آن، این قرآن را به قرن سوم پیوند می دهد. در هر صفحه این قرآن 15 سطر گنجانده شده است.
این نسخه قبلاً 69 و اکنون دارای 68 برگ، به قطع بیاضی و به اندازه 2/32 * 5/23 سانتیمتر می باشد.
این نسخه در موزه قرآن آستان قدس رضوی در ویترین شماره 10 نگهداری می شود.
4. کتابخانه سلطنتی سابق تهران

نسخه ای از قرآن در کتابخانه سلطنتی سابق تهران در 17 برگ، روی پوست و با خطّ کوفی موجود است که منسوب به حضرت علی علیه السلام است. این قرآن نیز با داشتن ویژگی های املایی ابوالأسود، نمی تواند مصحف آن حضرت باشد.
در مورد سایر قرآن های منسوب به علی علیه السلام یکی از پژوهشگران چنین می نویسد:
«شاید نسخه های دیگری از قرآن منسوب به علی علیه السلام در کنار و گوشه دنیا موجود باشد، ولی آنچه از نسخه ها[یی ] که دیده شد، با دلائل علمی و تاریخی نمی توان به عنوان مصحف دستخطّ امیرالمؤمنین علی علیه السلام تلقّی گردد.»

قرآن منسوب به امام مجتبی علیه السلام
این قرآن به خطّ کوفی، روی پوست آهو و در قرن سوم نگاشته شده و از اوّل جزء 23 تا پایان جزء 25 را در بر دارد. در صفحه اوّل آن وقفنامه شاه عباس ماضی و با خطّ و امضای شیخ بهائی قرار دارد:
«این جزء قرآن مجید را که به خطّ شریف حضرت امام همام سبط الرّسول و قرّة عین الوصی والبتول ابی محمّدالحسن علیه الصّلوة والسّلام است، وقف نمود بر روضه مقدّسه منوّره مطهّره سدره مرتبه رضیّه رضویّه علی صاحبها الف الف سلام و تحیّة حرّره الدّاعی بهاءالدّین محمّد العاملی.» شایان ذکر است که در هر صفحه این قرآن 7 سطر قرار داده شده است. در صفحه آخر آن، عبارتِ «کَتَبَهُ حَسَنُ بْنِ عَلیّ ابْنِ أبیطالِبِ فی سَنَةِ إحْدی وَ أرْبَعینَ» به چشم می خورد.
این قرآن در ابعاد 5 / 6 × 5 / 12 سانتیمتر و جلد نوساز آن در اندازه 5/16 × 7/11 سانتیمتر است که در موزه قرآن آستان قدس رضوی نگهداری می شود.

ادامه ...


قرآن منسوب به امام حسین علیه السلام

این قرآن به خطّ کوفی و بر روی پوست آهو نگاشته شده که متعلّق به قرن سوم است. این قرآن تنها جزء 16 از یک سی پاره می باشد. در هر صفحه آن 7 سطر با اعراب و اعجام گنجانده شده و اندازه آن 5 / 6 × 12 سانتیمتر می باشد. در صفحه آخر آن، عبارت «کَتَبَهُ حُسَیْنُ بْنِ عَلّی» نگاشته شده است. واقف این قرآن، مجهول و در موزه قرآن آستان قدس رضوی نگهداری می شود.

قرآن منسوب به امام سجّادعلیه السلام
این قرآن از آیه 180 سوره بقره تا سوره ناس - آخرین سوره قرآن - را شامل می شود. خطّ آن کوفی و بر روی پوست آهو نگاشته شده و متعلّق به قرن سوم می باشد. در هر صفحه آن 16 سطر با اعراب و اعجام و به فاصله هر 10 آیه، یک ستاره (*) نقش بسته است. در پایان آن، بعد از سوره ناس، عبارت «قَولُهُ الْحَقّ وَ لَهُ الْمُلْکُ انّ اللهَ لایُخْلِفُ الْمَعادَ، کَتَبَهُ الْمُنْتَظِرُ بِوَعْدِهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلیِّ بْنِ أبیطالِب» نگاشته شده است.
این نسخه در قطع بیاضی و به اندازه 6/9 * 5/15 سانتیمتر می باشد که دارای 369 برگ است. واقف آن، نامعلوم و در موزه قرآن آستان قدس رضوی نگهداری می شود.

قرآن منسوب به امام صادق علیه السلام
این نسخه به احتمال قوی به صورت کامل تدوین شده و تعداد سوره های آن به یکصد و سیزده سوره می رسیده است. سوره توبه در این قرآن، قبل از سوره مائده قرار داشته و ترتیب نگارش سوره ها به ترتیب نزول آنها بوده است.
این قرآن که با نقطه و اعراب مزیّن است، در «دارالفنّ الاسلامی» قاهره نگهداری می شود.

قرآن منسوب به امام رضاعلیه السلام
این قرآن شامل سوره های نور، قصص، عنکبوت، روم، لقمان، سجده، احزاب، مؤمن، فصّلت، جاثیه، احقاف، واقعه و حدید می باشد. خطّ آن کوفی و در قرن سوم با اعراب،اعجام، شدّ، مدّ، تنوین و همزه، نگارش یافته است.

آیه 60 سوره نور «بزینة و ان یستعفف» اوّلین و آیه 5 سوره حدید «وَ هُوَ مَعَکُمْ أیْنَ ما کُنْتُمْ» آخرین آیه نگاشته شده در آن می باشد.
در هر صفحه آن 16 سطر جای گرفته و مجموع صفحات آن به 27 برگ می رسد.
قطع آن بیاضی و در اندازه 25 × 7 / 17 سانتیمتر می باشد. در صفحه دوم آن که پایان سوره نور است، عبارت «کَتَبَهُ عَلیُّ بْنِ مُوسی » خودنمایی می کند. آیةالله العظمی میلانی در بالای صفحه 18 آن چنین مرقوم داشته اند:
«بسمه جلّ اسمائه، هذه سبعة و عشرون ورقاً من القرآن المجید المعنونة بأنّها خطّ مولانا الامام علیّ بن موسی الرّضا صلوات الله و سلامه علیه، و قد کانت فی النّجف الاشرف فی بیت العلاّمة النّحریر الحجّة الشّیخ عبدالحسین الامینی، صاحب کتاب الغدیر دامّت ایّامه لأجل ان تنتقل الی مکتبة الامام علیه آلاف التّحیّة والسّلام، محمّد هادی الحسینی المیلانی، جمادی الثّانیّة 1367.»
این قرآن نیز در موزه قرآن آستان قدس رضوی نگهداری می شود.

قرآن منسوب به امام عسکری علیه السلام
این قرآن شریف روی پوست و به خطّ کوفی نگاشته شده است. قطع آن وزیری کوچک و بیاضی است که دارای 324 ورق، در ابعاد 17 * 5/23 سانتیمتر می باشد.
این اثر ارزشمند در دوره صفویه به آستانه مقدّسه حضرت معصومه علیها السلام وقف شده و به شماره 1204 به ثبت رسیده است.

پایان

می نازیم به هم استانی های خودمون.
موفق باشین حاجی.
در ضمن ضایع مون نکنین دیگه. البته فکر کنم اونجا هم باشه. چون اینو من از خودم نگفتم. یکی از هم لباس هی شما فرموده بودن. و در ضمن اون آیه رو هم آورده بودن که گفتن اونا می خوان اسلام نابود بشه خدا قرآن خودشو کنار گوش اونا داره نگه داری می کنه.
این حرف به عهده اون آقا.
موفق باشین.
یا علی
با علی

hush dragon;238074 نوشت:
سلام. تشکر می کنم از استاد رحیق مختوم. هم استانی عزیز. دقیقا. من هم چنین روایتی رو شنیده بودم. عمر یا عثمان بود که قرآن رو جمع آوری کرد و به همون شیوه سوزاند. اما علی (ع) قرآن رو گردآوری کرد. و البته شنیدم که قرآن دستنوشته امام الان تو موزه بزرگ فرانسه هستش. خدا خودش محافظ قرآنه. یریدون لیطفعوا نور الله بافواههم. و الله متم نوره و لو کره المشرکون

با سلام و عرض ادب
قرآنی که عثمان بنا بر نقلی سوزانده است قرآنی غیر این قرآنی که امروزه در دسترس ما می باشد نیست بلکه نسخه های مختلفی بوده که از جهات خاص فرق داشته و جهت توحید مصاحف آنها را از بین برد.
اطلاعات کامل در این زمینه در اینجا بحث شده که به همه سوالات در زمینه جمع آوری قرآن پااسخ داده شده است که حتما ببینید:
http://www.askquran.ir/thread29197.html

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
جناب Baluch boy : اولا هیچ نیازی نیست که نام حضرت امیر المومنین ( علیه السلام ) در قرآن بیاید. چون قرآن کریم به اندازه کافی در مورد شخصیت حضرت صحبت کرده است و در جایی که از شخصیت یک فرد تجلیل می گردد نیازی به آوردن شخص نیست. مطلب دیگر اینکه بنابر روایتی از پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) تعداد پیامبران الهی 124000 عدد بیان شده است. آیا برای اینکه حقانیت همه آن بزرگواران ثابت شود باید نامشان در قرآن بیاید؟ مطلب بعدی اینکه آمدن صرف نام در قرآن به تنهایی هیچ فضیلتی برای هیچ کس ندارد. اگر خداوند شخصیت یک فرد را بستاید و به واسطه ولایت آن فرد اسلام را کامل کند و به قول ابن عباس 300 آیه در مورد این فرد نازل کند بهتر است از اینکه صرفا نامش در قرآن بیاورد. دیگر اینکه خداوند قرآن را برای 23 سال عمر پیامبر نازل نکرده است . این قرآن باید بماند و حفظ شود . به نظر شما اگر نام علی در قرآن می آمد ، کسانی که از علی زخم خورده بودند و عزیزانشان به دست علی کشته شده بودند از قرآن حرفی می گذاشتند؟
موفق باشید
و من الله التوفیق

دلیل نیاورده شدن نام مبارک امام علی (ع) در آیات جلو گیری از نابودی قرآن توسط قدرت طلبان خلیفه بوده فلزا بجای نام اشان صفت ایشان که در سجده به گدا صدقه دادند آمده است .

پیامبر (ص )با ان همه عظمت 5 بار نامشان به نام محمد امده است .....
ما الان باید فکر کنیم که پیامبر (ص) نغوذ بالله از پیامبران دیگر مقامشان پایین تر است

mohammad+ali;275714 نوشت:
دلیل نیاورده شدن نام مبارک امام علی (ع) در آیات جلو گیری از نابودی قرآن توسط قدرت طلبان خلیفه بوده فلزا بجای نام اشان صفت ایشان که در سجده به گدا صدقه دادند آمده است .

دوست عزیز کفر نگویید؛ آیا این آیه را نشنیده ای که خداوند می فرماید
«انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون؛[3] همانا ما قرآن را نازل كرديم و خود از آن نگه داري و محافظت مي كنيم.» علامه طباطبايي مي گويد: «از وصف «لحافظون» حفظ قرآن در آينده فهميده مي‌شود و قرآن از هر گونه تحريف مصون مي‌باشد.» سوره حجر آیه 9

پس چگونه امکان دارد آمدن نام علی -رض- موجب نابودی قرآن و اسلام شود؟
مگر الله دروغ فرموده؟

ammarshia;279210 نوشت:
پیامبر (ص )با ان همه عظمت 5 بار نامشان به نام محمد امده است .....
ما الان باید فکر کنیم که پیامبر (ص) نغوذ بالله از پیامبران دیگر مقامشان پایین تر است

هيچ شكي در آن نيست كه پيامبران و رسولان از زمره شريف ترين و عزيز ترين مخلوقات پروردگار عظيم بشمار مي روند ، آنقدر عزيز كه مي بينيم پروردگار رحمان در معجزه جاويدانش به زندگي وجان محمد قسم مي خورد و به موسي مي گويد كه او را براي خودش پروريده و خلق كرده است . آنگونه از ابراهيم صحبت مي كند كه مو بر بدن انسان راست مي شود. اما در پايان همه اينها مي فرمايند :

تلك امة قد خلت لها ما كسبت ولكم ما كسبتم ولا تسءلون عما كانوا يعملون
آنها امتي بودند و رفتند و هرچه كردند براي خود كردند و شما نيز هرچه بكنيد براي خود مي كنيد شما از آنچه ايشان كردند بازخواست نخواهيد شد( كارهاي آنها به خودشان مربوط است و شما فقط از كتاب سئوال مي شويد).
خداوند عليم ، خط و مشي جنگي شيطان و نيرنگهاي او را از خودش بهتر مي داند. او خوب مي داند كه مهلكترين و خطرناكترين حربه شيطان اين است كه رسولان و پيامبرانش را بعد از مرگشان آنقدر شكوه و جلال و عظمت مي بخشد و آنقدر از صفات خداوندي برايشان جعل مي كند تا بتواند ايشان را جايگزين خداوند كرده و از آنها براي رساندن پيامها و ابلاغ احكام خويش استفاده كند.
به همين دليل مي بينيم كه در قرآن ، خداوند سبحان هزاران بار پيامبر را مورد خطاب قرار مي دهد اما فقط چهار بار به او محمد مي گويد. خداوند مهربان و عظيم مي فرمايند :
وما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افاين مات او قتل انقلبتم على اعقبكم ومن ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيءا وسيجزي الله الشكرين

محمد رسولي بيش نبود و قبل از او نيز رسولاني مانند او آمده اند و رفته اند. خداوند همين عبارت را در مورد عيسي نيز بكار مي برد و مي فرمايند :
ما المسيح ابن مريم الا رسول قد خلت من قبله الرسل وامه صديقة كانا ياكلان الطعام انظر كيف نبين لهم الاءيت ثم انظر انى يؤفكون
برويد در سوره مائده نظري به موضعي كه اين آيه در آن قرار گرفته بيندازيد تا ببينيد چرا خداوند اينگونه راجع به رسولش سخن مي گويد . شيطان آنقدر اين رسول الهي را براي مسيحيان زينت داده كه او را به مرتبه خدايي رسانده است و بدينوسيله خلقي را گمراه ساخته است.
خداوند مي فرمايند اي انسانها: ابراهيم و موسي و مسيح و محمد رسولي بيش نبودند و حتي سود و زياني به حال خود نيز نداشتند ، دست از سر آنها برداريد و به من توجه كنييد.

سلام
بحث من همین است که نام به صراحت زیاد مهم نیست ....
نام امام علی (ع)طبق سخن امام احمد حنبل 300 مرتبه امده است

به جایی رسیده است که اهدنا الصراط المستقیم در شان این امام نازل شده است

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا امیر المومنین(ع)

سوالی من از دوستان دارم

دوستانی که می گویند چرا نام امام علی(ع) در قرآن نیامده است

یعنی اگر نام امام می آمد مشکل شما حل بود؟

شما بگید همون دو رکعت نماز صبح کجای قرآن آمده است

آیه آن را نشان دهید

اگر آمده نشان دهید

اگر نیامده شما چرا 2رکعت نماز می خوانید؟

چرا دو رکعت؟

ohfreedom;279237 نوشت:
دوست عزیز کفر نگویید؛ آیا این آیه را نشنیده ای که خداوند می فرماید
«انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون؛[3] همانا ما قرآن را نازل كرديم و خود از آن نگه داري و محافظت مي كنيم.» علامه طباطبايي مي گويد: «از وصف «لحافظون» حفظ قرآن در آينده فهميده مي‌شود و قرآن از هر گونه تحريف مصون مي‌باشد.» سوره حجر آیه 9
پس چگونه امکان دارد آمدن نام علی -رض- موجب نابودی قرآن و اسلام شود؟
مگر الله دروغ فرموده؟

[="times new roman"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
برادر بزرگوار مسئله آمدن و یا نیامدن نام امیرالمومنین ( علیه السلام ) در قرآن با این طرح از سوی وهابیت مطرح شد تا مسئله امامت علی ( علیه السلام ) را از دید خودشان مخدوش کنند و با این سخن که چون نام علی در قرآن نیامده پس امامت وی نیز منتفی است بر پیکره شیعه ضربه وارد کنند ، غافل از آنکه در معتبر ترین کتب اهل سنت و جماعت شان نزول بسیاری از آیات سیرت و شخصیت علی ( علیه السلام ) معرفی شده است. لذا همانطور که قبلا هم گفتم تجلیل از شخصیت یک فرد بسیار بهتر از آنست که تنها نامش در قرآن بیاید.
البته بنده نمی دانم شما به چه دلیل دنبال این هستید که نام علی ( علیه السلام ) را در قرآن بیابید ، اگر هدف خودتان را بیان بفرمایید و بگویید که مثلا چه اتفاقی افتاده که نام علی در قرآن نیامده و یا مثلا چه اتفاقی قرار است به دلیل نیامدن نام علی در قرآن بیفتد بهتر می توانیم با هم بحث کنیم .
در مورد اینکه فرمودید "پس چگونه امکان دارد آمدن نام علی -رض- موجب نابودی قرآن و اسلام شود؟" :
1 ـ چه کسی گفته همه چیز صریحاً و به اسم در قرآن باید وجود داشته باشد؟ این تفکر که متأسفانه در جامعه امروز ما گسترش زیادی پیدا کرده و خطرناک نیز هست، یک تفکر انحرافی است چرا که قرآن و عترت در کنار هم هستند و عترت مفسر قرآن اند و قرار نیست همه مطالب در قرآن بیان شود.
ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام) سؤال کرد که دشمنان ما می گویند چرا نام ائمه در قرآن نیامده است؟ حضرت فرمودند: به آنان بگویید: [کلیات] نماز بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد ولی (خدا) تعداد رکعات آن را (در قرآن) بیان نفرمود و آن حضرت جزئیات آن را برای مردم تفسیر فرمودند و هم چنین زکات بر آن حضرت نازل شد و ...(اصول کافی ج 1 ص286.)
بنابراین خداوند متعال در قرآن کلیات را بیان می فرماید و حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) که جانشینان آن حضرت هستند جزئیات آن را برای مردم بیان می فرمایند. همان گونه که در تفسیر آیه شریفه اولی الامر ( آیه 59 سوره نساء)، در روایات متعددی نام معصومین (علیهم السلام) ذکر شده است.

2- صرف آمدن نام کسی در قرآن، نشانه فضیلت و شرافت او نیست. در قرآن نام پیامبران گذشته، بسیار بیشتر از نام پیامبر اسلام آمده است. بعنوان مثال نام حضرت ابراهیم (علیه السلام) در قرآن 69 مرتبه و نام حضرت موسی (علیه السلام) نیز 136 مرتبه ذکر شده اما آیا این ذکر نام، می تواند نشان دهنده مقام بالاتر ایشان باشد که فقط نامش 5 مرتبه در قرآن آمده است؟

3ـ قانون خداوند متعال در قرآن این است که افراد را در حد امکان با صفات و خصوصیات ذکر می کند نه نام و برای همین بسیاری از قرآن پژوهان معتقدند هر جا نام کسی در قرآن آمده این استثناء است و باید دقت شود که چرا شخصی به نام ذکر شده است.
برای اثبات این ادعا کافی است که نگاهی به داستان پر فراز و نشیب حضرت یوسف (علیه السلام) در قرآن کریم بیاندازیم تا ببینیم در طول این داستان حتی نامی از زلیخا در قرآن نیست! و در بین شخصیت های متعدد آن ، تنها دو نام ذکر شده است: حضرت یوسف و یعقوب (علیهما السلام).

4 ـ اگر اسم حضرت علی (علیه السلام) هم در قرآن می آمد، باز راه نپذیرفتن برای منافقان باز بود و تفاوتی نمی کرد!
وقتی ما می گوییم چرا نام حضرت علی (علیه السلام) در قرآن نیامده با این تصور این پرسش را مطرح می کنیم که اگر نام آن حضرت در قرآن آمده بود تمام اختلافات بین شیعه و سنی برطرف شده و تفرقه ها و مشکلات رخت بر می بست. در صورتی که به نظر می آید به دو دلیل، حقیقت این چنین نیست:

اول ـ در آیه 6 سوره مبارکه صف آمده است:«و اذ قال عیسی ابن مریم یا بنی اسرائیل انی رسول الله الیکم مصدقاً لما بین یدی من التوراه و مبشراً برسول یاتی من بعدی اسمه احمد فلما جاء هم بالبینات قالوا هذا سحر مبین».
در این آیه شریفه پس از این که حضرت عیسی (علیه السلام) نبوت خود را متذکر می شود (که طبیعتاً معصوم است و اشتباه و دروغ در سخنان او راه ندارد) مژده آمدن پیامبری پس از خودش را می دهد که نامش احمد است. ولی چه شد؟
دوم ـ حدیث غدیر حدیثی متواتر است و می دانیم متواتر، حدیثی است معتبر که یقین به صحت آن داریم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غدیر فرمودند: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه». همان گونه که می بینیم در این روایت، نام جانشین آن حضرت به صراحت آمده است اما با این حال آیا مشکل حل شده است؟ در این روایت معنای مولا دست کاری شده و با وجود قرائن متعدد که معنای مولا را در معنای سرپرست و رهبر و جانشین متعین می سازد با این حال چنین مطرح شده که در این روایت، مولا به معنای دوست است.

5 ـ نکته اساسی در عدم ذکر نام مقدس امیرمؤمنان (علیه السلام) در قرآن، همان چیزی است که در آیات بسیاری از قرآن، بعنوان یک سنت مسلم خداوند متعال مطرح شده و آن سنت امتحان و آزمایش مردم است.
به عبارت دیگر در مورد ذکر یا عدم ذکر نام مبارک آن حضرت بین یک امر خوب ( ذکر نام حضرت) و یک امر لازم و واجب ( امتحان مردم) تزاحم بوجود آمده که خداوند متعال آن امر واجب را مقدم داشته اند.

آری؛ همان گونه که آیات آغازین سوره مبارکه عنکبوب بیان می فرماید، این گونه نیست که فقط با ادعای ایمان، خداوند متعال بدون آزمایش و امتحان کسی را بهشت ببرد. بلکه نه تنها امتحان می کند بلکه برای امتحان بندگان، از سوژه هایی استفاده می کند که لغزشگاه است. در موضوعاتی که اغلب مردم به راحتی می پذیرند و عمل می کنند و با آن ها مشکلی ندارند و لغزشی نیست، مورد امتحان قرار نمی گیرد. بعنوان مثال خداوند در سوره های بقره، اعراف و نساء به داستانی اشاره می کند در رابطه با قومی که آنان را اصحاب سبت( شنبه) می نامد. قومی بودند که در کنار دریا زندگی می کردند و طبق معمول، مهم ترین حرفه ای که به آن اشتغال داشتند ماهی گیری بود.

خداوند آنان را امتحان فرمود به این که امر نمود که در ایام هفته فقط روز شنبه ماهی گیری حرام است. ولی نکته این جاست که در آیه شریفه آمده است: «اذا تاتیهم حیتانهم یوم سبتهم شرعاً و یوم لا یسبتون لا تاتیهم» در روز شنبه ماهی های فراوانی می آمدند و پدیدار می شدند و روزهای غیر از شنبه نمی آمدند. مدتی تحمل کردند ولی نتوانستند با نفس خود مبارزه کنند و حوضچه هایی ایجاد کردند و در روز شنبه ماهی ها را در آن ها گرفتار می کردند و یکشنبه آن ها را می گرفتند! در نتیجه خداوند هم می فرماید ما همه را تبدیل به بوزینه کردیم. در اینجا نیز این چنین است. به این معنا که تمامی مسلمین بر روی شخصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) اتفاق نظر دارند ولی در مورد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) این گونه نیست خداوند متعال بوسیله وجود مقدس حضرت علی (علیه السلام) مؤمنین را امتحان می کند. این روایت در صحیح بخاری از کتب معتبر اهل سنت آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند:« یا علی! حبک ایمان و بغضک نفاق و کفر». محبت حضرت علی (علیه السلام) نشانه ایمان است و دشمنی با او نشانه نفاق و کفر.

شناخت شخصیت ملکوتی و جایگاه حضرت علی (علیه السلام) و اطاعت از ایشان ملاک کفر و ایمان است. به این گونه که اگر چه خداوند متعال نام آن حضرت و فرزندان معصومش (علیهم السلام) را در قرآن کریم نیاورده اما به گونه ای از ایشان در قرآن یاد شده که اگر کسی بیماری قلبی و باطنی نداشته باشد و در صدد یافتن حقیقت باشد، با تأمل در آیات متعدد قرآن کریم، خاصه آیاتی مانند آیه تطهیر، مباهله، اولی الامر و ولایت به عظمت ملکوتی و جایگاه بی بدیل آن عزیزان خدا، دست خواهد یافت.
منبع: نشریه نسیم وحی، ش 30.
موفق باشید
و من الله التوفیق[/]

دوست گرامی من جواب اون کسی را دادم که گفت اگر می آمد قرآن نابود میشد!
در ثانی شما که می گید مگر باید نام هر چیزی در قرآن بیاید؟ باید بگویم بله
چرا که خداوند می فرماید ما در قرآن چیزی ناگفته نداریم.
پس اگر امامت در قرآن است باید گفته شود به صورت واضح
چرا که خداوند می فرمائد ما در قرآن چیزی را کتمان نکردیم

ohfreedom;279498 نوشت:
دوست گرامی من جواب اون کسی را دادم که گفت اگر می آمد قرآن نابود میشد!
در ثانی شما که می گید مگر باید نام هر چیزی در قرآن بیاید؟ باید بگویم بله
چرا که خداوند می فرماید ما در قرآن چیزی ناگفته نداریم.
پس اگر امامت در قرآن است باید گفته شود به صورت واضح
چرا که خداوند می فرمائد ما در قرآن چیزی را کتمان نکردیم

[="times new roman"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
برادر بزرگوار ، اینکه خداوند فرموده ما قرآن را برای فهم بشر ساده نازل کردیم و هر چیزی را بدون کتمان در قرآن آوردیم اشاره به برخی مطالب دیگر دارد، این سخن خداوند به معنای روشن بودن کلیات در قرآن می باشد و لذا سخن شما که ((چرا که خداوند می فرماید ما در قرآن چیزی ناگفته نداریم.)) بر همین موضوع تاکید دارد. بنابر تصریح قرآن پیامبر مسئول تبیین مطالب قرآن می باشد، حال بنده از شما سوالی دارم : پیامبر می بایست آنچه که خداوند خودش به قول شما تصریح کرده ، بیان کند ؟دیگر در این حالت چه نیازی به سخن و سنت پیامبر هست ؟
برادر عزیز ، خداوند در آیه 59 نساء کتاب و سنت را همردیف یکدیگر قرار داده و این دو را مرجع پاسخگویی به شبهات !!! و اختلافات معرفی کرده است. وگرنه بدون سنت به شما این اطمینان را نیز می دهم که نمی توانید حتی وجوب قرائت نماز را تنها از قرآن و بدون سنت اثبات کنید. بنده در یکی از پست هایم از برادران گرامی وهابی درخواست کرده بودم که یک آیه صریح و روشن که معاد را به عنوان اصل دین معرفی کرده باشد بیاورند. واقیعت اینست که در کل کلمه معاد تنها یک بار و آنهم به معنایی غیر از آنچه مسلمانان قبول دارند آمده است. ولیکن بنده همچنان منتظر هستم.
در هر حال اگر جنابعالی بنده را لایق بدانید می توانم در خصوص امامت با شما بحث کنم . هر چند که بارها در همین سایت بحث شده است ، خلاصه بنده آماده ام.
موفق باشید
و من الله التوفیق[/]

در بحث و مجادله در خدمتم
البته اگر دوستانتان چون گذشته مطالب من را حذف و تایپک ها را نبندند

ohfreedom;279508 نوشت:
در بحث و مجادله در خدمتم
البته اگر دوستانتان چون گذشته مطالب من را حذف و تایپک ها را نبندند

[="times new roman"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
از شما ممنون و متشکرم. در مورد حذف مطلب و بستن تاپیک هم برادر بزرگوار اگر ما از مسیر بحث و گفتگو خارج نشویم هیچ کس مطالب را مسدود نمی کند و در حقیقت مباحث و مناظرات به منظور یافتن حقیقت می باشد و حال اگر کسی بخواهد صرفا به دلیل تعصب و عناد ورزی با طرح مباحث انحرافی موضوع بحث را عوض کند باید دریافت که وی تنها دنبال برد و باخت و محکوم کردن طرف مقابل است. بنده نیز امیدوارم که مباحث را گام به گام جلو ببریم و از تفرق کلام بپرهیزیم.
اگر شما موافق باشید بنده سخنانم را با این سوالات از شما و به منظور آگاهی از عقایدتان شروع می کنم :
1) اصول دین از منظر شما چه تعریفی دارد؟
2) اصول دین از منظر شما شامل چیست‌ ؟
3) جنابعالی اصول دین را از چه آیه صریحی در قرآن فراگرفته اید؟
اگر موافق هستید به این سوالات پاسخی صحیح و مختصر بدهید تا بتوانم با آگاهی از اعتقاداتتان بحث با شما را پیش ببرم.
[/]

1 و 2- اگر منظور شما امامت است که باید بگویم که امامت اصل دین نیست
3- . توحيد: « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ » (اخلاص / 1) بگو:خداوند، يكتا و يگانه است.
ـ « اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ » (نساء / 87) خداوند كسي است كه هيچ معبودي جز او نيست.
ـ « وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً » (نساء / 36) وخدا را بپرستيد، و چيزي را با او شريك مگردانيد.
ـ « إِنَّ إِلهَكُمْ لَواحِدٌ » (صافات / 4) قطعا‏ٌ معبود شما يگانه است.
2. نبوت: « وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِيمَ وَ جَعَلْنا فِي
ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ » (حديد / 26) ما نوح و
ابراهيم را فرستاديم، و در دودمان آن دو نبوت و كتاب قرار داديم.
ـ « وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ
بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ» (يونس / 47) و براي هر
امتي، رسولي است، هنگامي كه رسولشان به سوي آنان بيايد به عدالت در ميان
آنها داوري مي‌شود، و ستم به آنها نخواهد شد.
- «ثُمَّ قَفَّيْنا عَلي آثارِهِمْ بِرُسُلِنا » (حديد / 27) سپس در پي آنان رسولان ديگر خود را فرستاديم.
3. معاد: « وَ لَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ » (انعام / 73) و در آن روز كه در«صور» دميده مي‌شود، حكومت مخصوص اوست.
- «قُلِ اللَّهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلي
يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فِيهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا
يَعْلَمُونَ» (جاثيه / 26) بگو:خداوند شما را زنده مي‌كند، سپس مي‌ميراند،
بار ديگر در روز قيامت كه در آن ترديدي نيست گردآوري مي‌كند، ولي بيشتر
مردم نمي‌دانند.
- «إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ » (ال عمران / 185) شما پاداش خود را به طور كامل در روز قيامت خواهيد گرفت.
.

اگر دوست دارید باز هم از قرآن منابع بدهم در مورد دیگر موارد

ohfreedom;279535 نوشت:
1 و 2- اگر منظور شما امامت است که باید بگویم که امامت اصل دین نیست
3- . توحيد: « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ » (اخلاص / 1) بگو:خداوند، يكتا و يگانه است.
ـ « اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ » (نساء / 87) خداوند كسي است كه هيچ معبودي جز او نيست.
ـ « وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً » (نساء / 36) وخدا را بپرستيد، و چيزي را با او شريك مگردانيد.
ـ « إِنَّ إِلهَكُمْ لَواحِدٌ » (صافات / 4) قطعا‏ٌ معبود شما يگانه است.
2. نبوت: « وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِيمَ وَ جَعَلْنا فِي
ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ » (حديد / 26) ما نوح و
ابراهيم را فرستاديم، و در دودمان آن دو نبوت و كتاب قرار داديم.
ـ « وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ
بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ» (يونس / 47) و براي هر
امتي، رسولي است، هنگامي كه رسولشان به سوي آنان بيايد به عدالت در ميان
آنها داوري مي‌شود، و ستم به آنها نخواهد شد.
- «ثُمَّ قَفَّيْنا عَلي آثارِهِمْ بِرُسُلِنا » (حديد / 27) سپس در پي آنان رسولان ديگر خود را فرستاديم.
3. معاد: « وَ لَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ » (انعام / 73) و در آن روز كه در«صور» دميده مي‌شود، حكومت مخصوص اوست.
- «قُلِ اللَّهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلي
يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فِيهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا
يَعْلَمُونَ» (جاثيه / 26) بگو:خداوند شما را زنده مي‌كند، سپس مي‌ميراند،
بار ديگر در روز قيامت كه در آن ترديدي نيست گردآوري مي‌كند، ولي بيشتر
مردم نمي‌دانند.
- «إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ » (ال عمران / 185) شما پاداش خود را به طور كامل در روز قيامت خواهيد گرفت.
.

[="times new roman"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
در مورد اینکه شما می فرمایید امامت از اصول دین نیست نمی دانم شما از علمای اهل سنت نقل می کنید و یا از علمای شیعه ، برادر بزرگوار بزرگان اهل سنت نظیر بیضاوی ، امام سبکی ، جناب بدخشی ، جناب ابن یوسف جابری ، جناب شمس الدین اصفهانی ، جناب عبدالقادر بغدادی و از معاصرین جناب دکتر محمد ابونور شیخ الازهر همگی تصریح دارند که امامت از اصول دین است. البته چون شما این مطلب را آوردید بنده نیز نظر بزرگان اهل سنت را آوردم تا بدانید که سخن شما در نزد اکابر علمای اهل سنت مردود است . در مورد شیعه هم بگویم که اقوال مختلف است ولی آنچه مورد اطمینان است و در نزد ما مقبول می باشد اینست که امامت از اصول مذهب است ، یعنی اگر کسی امامت را قبول نداشته باشد از مذهب خارج است ، همانطور که اگر کسی امام شافعی را قبول نداشته باشد از مسلک شافعیان خارج است. لذا برای شیعه امامت از اصول مذهب می باشد همانطور که سید مرتضی در مقدمه کتاب خود آورده اند.
اما در مورد سوالات :
جنابعالی به سوال اول بنده اصلا پاسخ ندادید. امیدوارم بدون آنکه از جانب خود چیزی بگویید پاسخ مرا مرحمت بفرمایید.
در مورد سوالات دوم و سوم هم باید بگویم که این آیات شریفه ای که جنابعالی آوردید اصلا به ما نمی گوید که یگانگی خدا و یا ارسال انبیا و یا قیامت از اصول دین می باشد. بالاترین مطلبی که از این آیات شریفه به دست می آید اینست که خداوند یگانه است و دستور به عبادت خود داده است ، خداوند برخی از بندگان صالح خود را برای هدایت ما فرستاده است و به آنان علم و کتاب داده است و نیز خداوند محلی را برای رسیدگی به امور دنیوی و ... ایجاد کرده و قطعی بودن آنروز و آن مکان را به انسان وعده داده است.
طبق آنچه گفتم نه شما و نه من و نه هیچ کس دیگری از این آیات اصول دین را نمی فهمد و هیچ کافر و یا غیر مسلمانی با خواندن این آیات نمی تواند الفبای ابتدایی برای مسلمان شدن را بفهمد ، بلکه همانطور که گفتم در این آیات تنها شرحی و معرفی مطالبی آمده است که ما آن را اصول دین می دانیم. بنابر این این پاسخ شما ، کامل نیست و اصلا به اصل سوال بنده ارتباطی ندارد.
اگر آیه ای دیگری که ما با مطالعه آن بتوانیم اصول دین را دریابیم هست بیاورید تا آن ها را نیز بررسی کنیم.
سوال 2 و 3 بماند ، اما سوال بعدی بنده اینست که شما در ابتدای سخنانتان ادعایی کردید که امامت از اصول دین نیست ، می توانم از شما بخواهم که دلیل خود بر این سخنتان را بیاورید.[/]

ohfreedom;279535 نوشت:
امامت اصل دین نیست

این پست برای محبین اهل بیت بوده و پاسخی برای شیاطین انس نیست. بنابراین اگر کسی گوش و چشمش را بسته آن را خطاب به خود نداند و پاسخ بی مورد ارائه نکند.

اللهم صل علی محمد و آل محمد

"إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَآ اءَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْكِتَبِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً اءُوْلََّئِكَ مَا يَاءْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ إِلا الْنَّارَ وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَلاَ يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ اءَلِيمٌ "

اگر به طریق بیان شده بخواهیم اصول دین را معرفی کنیم نباید آیات زیر و دیگر آیات مرتبط را کتمان کنیم:
"و جعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا لما صبروا و کانوا بآياتنا يوقنون"
"وَ نُرِيدُأَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ "

البته امامت مقام من درآوردی نیست که هر نادانی به هر نادان دیگری بتواند اعطا کند زیرا نصب آن از طرف الله است: "وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ"

دوست عزیزم، شما گفتید بزرگان اهل سنت امامت را قبول دارند و مواردی را نام بردید، لطفا منابع آن را به عربی ذکر کنید تا من همان صفحه از کتاب را در اینجا اسکن کنم و در موردش بحث کنیم.
عموم اهل سنت امامت را قبول ندارد چرا که قبول امامت نفی ختم الانبیاست.
مگر می شود گفت حضرت محمد -ص- خاتم انبیا باشد، یعنی پایان حجت خدا بر انسان باشد، ولی بعد از او امام قرار دهیم؟
اگر امامت از اصول دین است، چرا 23 سال بعد از بعثت، بیان شده است؟
اگر امامت اصول دین باشد باید مع الله باشد و نه مع الناس!
حالا سوال من از شما:
امامت از نظر شما (امامت 12 گانه) از جانب خداست -مع الله) یا خیر؟

بله درست است

12 امامی درست است
صحیح مسلم ج 1 ص 127
و
صحیح مسلم ج 3 ص1453

این کلیپ ها رو مشاهد کنید
http://www.aparat.com/v/KLl3g
http://www.aparat.com/v/Aw3ho

برخی از علمای اهل سنت که با دیده انصاف به حدیث غدیر نگریسته‌اند ، بر این مطلب تصریح کرده‌اند که مراد رسول خدا صلی الله علیه وآله از جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» امامت و خلافت امیر مؤمنان علیه السلام بوده است.
سخنان چهار تن از آنان را در ذیل می خوانید :
۱ . أبو حامد غزالی :

وی در کتاب سرّ العالمین می‌نویسد :
واجمع الجماهیر على متن الحدیث من خطبته فی یوم عید یزحم باتفاق الجمیع وهو یقول : « من کنت مولاه فعلی مولاه » فقال عمر بخ بخ یا أبا الحسن لقد أصبحت مولای ومولى کل مولى فهذا تسلیم ورضى وتحکیم ثم بعد هذا غلب الهوى تحب الریاسه وحمل عمود الخلافه وعقود النبوه وخفقان الهوى فی قعقعه الرایات واشتباک ازدحام الخیول وفتح الأمصار وسقاهم کأس الهوى فعادوا إلى الخلاف الأول : فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قلیلا .
از خطبه‌های رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) خطبه غدیر خم است که همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند . رسول خدا فرمود : هر کس من مولا و سرپرست او هستم ، علی مولا و سرپرست او است . عمر پس از این فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به علی (علیه السلام) این گونه تبریک گفت : «مبارک، مبارک ، ای ابوالحسن ، تو اکنون مولا و رهبر من و هر مولای دیگری هستی.»
این سخن عمر حکایت از تسلیم او در برابر فرمان پیامبر و امامت و رهبری علی (علیه السلام) و نشانه رضایتش از انتخاب علی (علیه السلام) به رهبری امت دارد ؛ اما پس از گذشت آن روز‌ها ، عمر تحت تأثیر هوای نفس و علاقه به ریاست و رهبری خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مکان اصلی تغییر داد و با لشکر کشی‌ها ، برافراشتن پرچم‌ها و گشودن سرزمین‌های دیگر ، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلی هموار کرد و [مصداق این آیه قرآن شد :]
پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن ، بهایى ناچیز به دست آوردند، و چه بد معامله‏اى کردند .
الغزالی ، أبو حامد محمد بن محمد ، سر العالمین وکشف ما فی الدارین ، ج ۱ ، ص ۱۸ ، باب فی ترتیب الخلافه والمملکه ، تحقیق : محمد حسن محمد حسن إسماعیل وأحمد فرید المزیدی ، ناشر : دار الکتب العلمیه - بیروت / لبنان ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۲۴هـ ۲۰۰۳م .
۲ . سبط ابن جوزی :

سبط ابن جوزی از بزرگان اهل سنت و حنفی مذهب ، در کتاب تذکره الخواص ، در باره حدیث غدیر و معنای کلمه «مولی» بحث مفصلی دارد و بعد از نقل تمامی معانی کلمه «مولی» و رد آن‌ها ،‌ این گونه نتیجه گیری می‌کند که غیر از اولویت و امامت چیز دیگری را نمی‌توان از این حدیث استفاده کرد :
فأما قوله من کنت مولاه ، فقال علماء العربیه لفظه المولی ترد علی وجوه احدها بمعنی المالک ... والعاشر بمعنی الأولی قال الله تعالی « ... هی مولاکم» أی أولی بکم واذا ثبت هذا لم یجز حمل لفظه المولی فی هذا الحدیث علی مالک الرق لأن النبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لم یکن مالکا لرق علی (علیه السّلام) حقیقه ولا علی المولی المعتِق لأنه لم یکن معتقاً لعلی ولا علی المعتَق لأن علیا کان حراً ولا علی ابن العم لأنه کان ابن عمه ولا علی الحلیف لأن الحلف یکون بین الغرماء للتعاضد والتناصر وهذا المعنی موجود فیه ولا علی المتولی لضمان الجریره لما قلنا انه انتسخ ذلک و لا علی الجار لأنه یکون لغواً من الکلام وحوشی منصه الکریم من ذلک ولا علی السید المطاع لأنه کان مطیعاً له یقیه بنفسه ویجاهد بین یدیه و المراد من الحدیث الطاعه المحضه المخصوصه فتعین الوجه العاشر وهو الأولی ومعنا من کنت أولی به من نفسه فعلی أولی به .
وقد صرح بهذا المعنی الحافظ أبو الفرج یحیی بن السعید الثقفی الأصبهانی فی کتابه المسمی بمرج البحرین فانه روی هذا الحدیث بإسناده الی مشایخه وقال فیه فاخذ رسول ا لله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بید علی (علیه السّلام) فقال من کنت ولیه وأولی به من نفسه فعلی ولیه فعلم أن جمیع المعانی راجعه الی الوجه العاشر ودل علیه ایضاً قوله (علیه السّلام) الست أولی بالمؤمنین من أنفسهم وهذا نص صریح فی اثبات امامته وقبول طاعته .
دانشمندان عرب در تفسیر کلمه (مولی) در فرمایش رسول خدا که فرمود : (من کنت مولاه) وجوهی ذکر کرده‌اند که یکی از آن‌ها به معنای مالک است و... معنای دهمین آن اولی و برتر است ، خداوند فرمود: این مولای شما است ، به این معنا است که او اولی و برتر به شما است ، و چون ثابت شد که مولی به معنای اولی است ؛ پس حمل لفظ مولی در این حدیث بر کسی که مالک بنده‌ای باشد جائز نخواهد بود ؛ چون پیامبر مالک علی و علی بنده رسول خدا و آزاد شده او نبود ، و نیز حمل آن بر کسی که پسر عموی دیگری است جایز نیست ؛ زیرا او پسر عمویش بود . و نه بر هم پیمان ، چون این قضیه مربوط به کسانی است که ضرر دیده‌اند و پیمان بر کمک و همراهی می بندند . و نه بر یاری و کمک ؛ زیرا این معنی در خود کلمه موجود است . و نه بر کسی که سر پرستی (ضمان جریره) را دارد و نه بر همسایه که چنین حملی لغو است و نه بر آقا و سروری که اطاعتش لازم است .
پس مقصود از کلمه مولی در این حدیث غیر از معنای دهم آن که اطاعت محض و مخصوص ؛ یعنی همان حمل بر اَولی نخواهد بود ، و معنایش این می‌شود : کسی که من اولی و برتر از جان وی به خود او هستم پس علی هم اولی و برتر از جان او به او است. من در این معنی و تفسیر تنها نیستم ؛ بلکه ابو الفرج اصفهانی نیز در کتابش مرج البحرین این حدیث را از اساتیدش نقل کرده و می‌گوید : رسول خدا دست علی را گرفت و فرمود : کسی که من ولی و سرپرست او و برتر از جانش به وی هستم ؛ پس علی سرپرست او است .
از این تعابیر فهمیده می‌شود که همه معانی کلمه مولی در نهایت باز گشت به وجه دهم آن دارد که جمله : آیا من بر جان مؤمنان برتر از خودشان نیستم ؟ و این نص آشکاری است در اثبات امامت و پذیرفتن طاعت و پیشوائی .
سبط بن الجوزی الحنفی ، شمس الدین أبوالمظفر یوسف بن فرغلی بن عبد الله البغدادی ، تذکره الخواص ، ص۳۷ ـ ۳۹ ، ناشر : مؤسسه أهل البیت ـ بیروت ، ۱۴۰۱هـ ـ ۱۹۸۱م .
۳ . محمد بن طلحه شافعی (متوفای ۶۵۸هـ) :

وی در کتاب کفایه الطالب که آن را در باره مناقب امیر مؤمنان علیه السلام نگاشته است ، بعد از نقل روایت « ولو کنت مستخلفاً أحداً لم یکن أحد أحق منک لقدمک فی الإسلام وقرابتک من رسول الله ، وصهرک ... ؛ اگر بنا بود جانشین برگزینم هیچ کس سزاوارتر از تو به جهت پیشگامی‌ات در اسلام و نزدیک بودن به پیامبر خدا و داماد او بودن نیست) می‌نویسد :
وهذا الحدیث وإن دل على عدم الاستخلاف ، لکن حدیث غدیر خم دلیل على التولیه وهی الاستخلاف ، وهذا الحدیث أعنی حدیث غدیر خم ناسخ لأنه کان فی آخر عمره (صلّی الله علیه و آله و سلّم) .
این حدیث اگر چه از ظاهر آن بر می‌آید که رسول خدا جانشین تعیین نکرد ؛ ولی حدیث غدیر خم دلیل بر تعیین سرپرست است که همان جانشینی رسول خدا است ؛ بنا بر این حدیث غدیر خم ناسخ حدیث قبل می‌شود ؛ چون حدیث غدیر در آخر عمر مبارک رسول الله ایراد شده و متأخر است .
الگنجی الشافعی ، الإمام الحافظ أبی عبد الله محمد بن یوسف بن محمد القرشی ، کفایه الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب ، ص ۱۶۶ ـ ۱۶۷ ، الباب السادس والثلاثون ، تحقیق و تصحیح و تعلیق : محمد هادی امینی ، ناشر : دار احیاء تراث اهل البیت (علیهم السلام) ، طهران ، الطبعه الثالثه ، ۱۴۰۴هـ .
۴ . ابراهیم بن سیار ،‌ معروف به نظام معتزلی (متوفای ۲۲۰هـ به بعد) :

نظام معتزلی ، از کسانی است که اعتقاد داشته است ، رسول خدا صلی الله علیه وآله ، امیر مؤمنان علیه السلام را به جانشینی خود برگزید ؛ اما خلیفه دوم عمر بن خطاب ، با کتمان این مطلب در سقیفه به نفع خلیفه اول از مردم بیعت گرفت . متأسفانه اعتراف ایشان به این مطلب ؛ آن‌هم در اواخر عمرش سبب شد که بزرگان اهل سنت علیه او موضع تندی بگیرند و گفتن همین مطلب را دلیل بر ضعف و عدم اعتماد بر او تلقی نمایند . !
قال : اولا : لا ام��مه الا بالنص والتعیین ظاهراً مکشوفاً وقد نص النبى صلى الله علیه وسلم على على رضى الله عنه فى مواضع وأظهر اظهاراً لم یشتبه على الجماعه الا ان عمر کتم ذلک وهو الذى تولى بیعه ابى بکر یوم السقیفه .
امامت محقق نمی‌شود ؛ مگر با نص ( سخن صریح از طرف خدا یا پیامبر) و مشخص نمودن به شکل واضح و روشن ، و به تحقیق که رسول خدا تصریح کرد بر امامت علی در موارد گوناگون آن هم به صورتی آشکار و واضح که امر بر مردم مشتبه نشود ؛ ولی عمر آن را در روز سقیفه که در آن روز بیعت گرفتن بر خلافت ابوبکر را عهده دار بود انکار کرد .
الشهرستانی ، محمد بن عبد الکریم بن أبی بکر أحمد (متوفای۵۴۸هـ) ، الملل والنحل ، ج ۱ ، ص ۵۷ ، تحقیق : محمد سید کیلانی ، ناشر : دار المعرفه - بیروت – ۱۴۰۴هـ .
کلمه «ولی» در حدیث غدیر :
از همه آنچه که گفته شد اگر صرف نظر نمائیم و فرض کنیم که مولی به معنای دوست ، ناصر و ... باشد ، ولی باید بگوئیم : حدیث غدیر فقط با جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» نقل نشده است ؛ بلکه در برخی از روایات با سند‌های صحیح نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله در حدیث غدیر از کلمه «ولی» استفاده کرده است . که به سه روایت اشاره می‌کنیم :
الف : روایت نسائی از زید بن ارقم :

أخبرنا محمد بن المثنى قال حدثنی یحیى بن حماد قال حدثنا أبو عوانه عن سلیمان قال حدثنا حبیب بن أبی ثابت عن أبی الطفیل عن زید بن أرقم قال لما رجع رسول الله صلى الله علیه وسلم عن حجه الوداع ونزل غدیر خم أمر بدوحات فقممن ثم قال کأنی قد دعیت فأجبت و إنی قد ترکت فیکم الثقلین أحدهما أکبر من الآخر کتاب الله وعترتی أهل بیتی فأنظروا کیف تخلفونی فیهما فإنهما لن یتفرقا حتى یردا على الحوض ثم قال إن الله مولای وأنا ولی کل مؤمن ثم أخذ بید علی فقال من کنت ولیه فهذا ولیه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه فقلت لزید سمعته من رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال ما کان فی الدوحات أحد إلا رآه بعینیه وسمعه بأذنیه .
ابو طفیل از زید بن ارقم نقل کرده است : هنگامى که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله از حجّه الوداع بازمى‏گشت ، در محل غدیر خم منزل کرد و به درختان چندى که در آن نزدیکى بود اشاره کرد . اصحاب بلا فاصله زیر آن درخت‌ها را تمیز کرده و سایبانى براى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ساختند . حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله در زیر آن سایبان قرار گرفت و خطاب به حاضران فرمود :
روزگار من به پایان رسیده و خدا مرا دعوت کرده‏ است ، دعوت او را اجابت کرده‏ام . اینک ، دو اثر گرانبها در میان شما به جاى مى‏گذارم که یکى از آن دو ، مهمتر از دیگرى است و آن دو اثر گرانبار ، کتاب خدا و عترت (اهل بیت) من است ؛ اینک بنگرید تا پس از رحلت من با آن‌ چگونه رفتار خواهید کرد . بدیهى است این دو یادگار از یکدیگر دور نخواهند شد تا اینکه در کنار حوض کوثر با من ملاقات نمایند . سپس فرمود :
«انّ اللّه مولاى و انا ولىّ کلّ مؤمن»
خداوند مولا و سرپرست من، و من سرپرست هر مؤمن می باشم.
سپس دست على علیه السّلام را گرفت و فرمود :
«من کنت ولیّه فهذا ولیّه اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه»
کسی که من مولا و سرپرست اویم پس این علی سرپرست او است
ابو طفیل گوید : از زید پرسیدم : آیا تو از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله این جملات را شنیده‏اى ؟ زید در پاسخ گفت : آرى ! همه آن ها که در اطراف درختان حضور داشتند آن حضرت را دیدند و سخن ایشان را شنیدند.
النسائی ، أحمد بن شعیب أبو عبد الرحمن (متوفای۳۰۳ هـ) ، خصائص أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب ، ج ۱ ، ص ۹۶ ، ح۷۹ ، تحقیق : أحمد میرین البلوشی ، ناشر : مکتبه المعلا - الکویت الطبعه : الأولى ، ۱۴۰۶ هـ .
حاکم نیشابوری بعد از نقل روایت می‌گوید :
هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه بطوله .
این حدیث با شرائطی که بخاری و مسلم در صحت روایت قائل هستند ، صحیح است ؛ ولی آن را با تفصیل نقل نکرده‌اند .
الحاکم النیسابوری ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله (متوفای ۴۰۵ هـ) المستدرک علی الصحیحن ، ج۳ ص۱۱۸ ، تحقیق : مصطفى عبد القادر عطا ، الناشر : دار الکتب العلمیه ـ بیروت، ط۱، ۱۴۱۱هـ ـ ۱۹۹۰م .
ابن کثیر دمشقی سلفی (متوفای۷۷۴هـ) بعد از نقل روایت می‌گوید‌ :
قال شیخنا أبو عبد الله الذهبی وهذا حدیث صحیح .
ابن کثیر الدمشقی ، إسماعیل بن عمر القرشی أبو الفداء ، البدایه والنهایه ، ج ۵ ، ص ۲۰۹ ، ناشر : مکتبه المعارف – بیروت .
استاد ما ابو عبد الله ذهبی گفته است: این حدیث صحیح است .
ب : بزار از سعد بن أبی وقاص :

حدثنا هلال بن بشر قال نا محمد بن خالد بن عثمه قال نا موسى بن یعقوب قال نا مهاجر بن مسمار عن عائشه بنت سعد عن أبیها أن رسول الله أخذ بید علی فقال ( ألست أولى بالمؤمنین من أنفسهم؟ من کنت ولیه فإن علیا ولیه .
عائشه دختر سعد از پدرش نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود : آیا من از مؤمنین نسبت به خودشان سزاوارتر نیستم ؟ هر کس که من مولای او هستم ، علی مولای او است .
البزار ، أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفای۲۹۲ هـ) ، البحر الزخار (مسند البزار) ج ۴ ، ص ۴۱ ، ح۱۲۰۳ ، تحقیق : د. محفوظ الرحمن زین الله ، ناشر : مؤسسه علوم القرآن ، مکتبه العلوم والحکم - بیروت ، المدینه الطبعه : الأولى ، ۱۴۰۹ هـ .
هیثمی بعد از نقل روایت می‌گوید :
رواه البزار ورجاله ثقات .
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، ج ۹ ، ص ۱۰۷ ، علی بن أبی بکر الهیثمی (متوفای۸۰۷ ، ناشر : دار الریان للتراث/‏دار الکتاب العربی - القاهره ، بیروت – ۱۴۰۷ .
این روایت را بزار نقل کرده و راویان آن مورد اعتماد هستند .
ج : ابن ماجه قزوینی از براء بن عازب :

حدثنا عَلِیُّ بن مُحَمَّدٍ ثنا أبو الْحُسَیْنِ أخبرنی حَمَّادُ بن سَلَمَهَ عن عَلِیِّ بن زَیْدِ بن جُدْعَانَ عن عَدِیِّ بن ثَابِتٍ عن الْبَرَاءِ بن عَازِبٍ قال أَقْبَلْنَا مع رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فی حَجَّتِهِ التی حَجَّ فَنَزَلَ فی بَعْضِ الطَّرِیقِ فَأَمَرَ الصَّلَاهَ جَامِعَهً فَأَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ فقال أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ من أَنْفُسِهِمْ قالوا بَلَى قال أَلَسْتُ أَوْلَى بِکُلِّ مُؤْمِنٍ من نَفْسِهِ قالوا بَلَى قال فَهَذَا وَلِیُّ من أنا مَوْلَاهُ اللهم وَالِ من وَالَاهُ اللهم عَادِ من عَادَاهُ .
عدی بن ثابت از براء بن عازب نقل کرده است که در «حجه الوداع» که افتخار همراهى با رسول‏ خدا صلّى اللّه علیه و آله را داشتیم ، در بازگشت ، در یکى از مسیرها دستور داد براى نماز جمع شویم سپس دست على علیه السّلام را گرفت و فرمود :
«ألست أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ؟ »
آیا من به مؤمنان از خود آنها سزاوارتر نیستم؟ همه تصدیق کردند. باز هم فرمود :
«ألست أولى بکلّ مؤمن من نفسه »
آیا من نسبت به تک تک مؤمنان از خود آن‌ها سزاوارتر نیستم ؟ .
باز هم تصدیق کرده و بله گفتند . سپس اشاره به حضرت على علیه السّلام کرده و فرمود:
«فهذا ولىّ من أنا مولاه» ؛ اکنون که مرا تصدیق کردید ، بدانید که على به هر مؤمنى همان مقام اولویت را دارد که من نسبت به آن مؤمن دارم.
سپس فرمود : « پروردگارا! دوست على را دوست بدار ، و دشمن او را خوار و ذلیل فرما.
ابن ماجه القزوینی ، محمد بن یزید (متوفای۲۷۵ هـ) ، سنن ابن ماجه ، ج ۱ ، ص ۴۳ ، ح۱۱۶ ، فَضْلِ عَلِیِّ بن أبی طَالِبٍ رضی الله عنه ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی ، ناشر : دار الفکر - بیروت .
البانی بعد از نقل این روایت می‌گوید :
صحیح .
محمّد ناصر الألبانی ، صحیح ابن ماجه ، ج ۱ ، ص ۲۶ ، ح۱۱۳ ، طبق برنامه المکتبه‌ الشامله .
معنای واژه «ولی» در فرهنگ خلفا :

با مطالعه خطبه‌ها ، سخنان و نامه‌های مردم عصر رسول خدا صلی الله علیه وآله و قرون نخستین اسلامی ، درمی‌یابیم که آن‌ها همواره از واژه «ولی» استفاده و از آن امامت ، خلافت ، سرپرستی و أولویت را اراده و استنباط می‌کرده‌اند . خلیفه اول و دوم در خطبه‌های متعددی که داشته‌اند ، خود را «ولی امر مسلمین» ، «ولی رسول خدا» و ... می‌دانسته‌اند . و نیز وقتی جانشین خود را انتخاب و یا شخصی را به حکومت یک منطقه‌ای نصب می‌کردند‌ ، به او عنوان «والی» داده و در حکم او از کلمه «ولی» استفاده می‌کردند .
۱. ابوبکر و عمر خود را «ولی رسول خدا» می‌دانستند :

مسلم بن حجاج نیشابوری در صحیحش به نقل از خلیفه دوم می‌نویسد :
فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- قَالَ أَبُو بَکْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِیرَاثَکَ مِنَ ابْنِ أَخِیکَ وَیَطْلُبُ هَذَا مِیرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِیهَا فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَکْنَا صَدَقَهٌ ». فَرَأَیْتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَکْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَکْرٍ فَرَأَیْتُمَانِى کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا .
پس از وفات رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) ابوبکر گفت : من جانشین رسول خدا هستم ،‌ شما دو نفر (عباس و علی ) آمدید و تو ای عباس میراث برادر زاده‌ات را درخواست کردی و تو ای علی میراث فاطمه دختر پیامبر را .
ابوبکر گفت : رسول خدا فرموده است : ما چیزی به ارث نمی‌گذاریم ، آن‌چه می‌ماند صدقه است و شما او را دروغگو ، گناه‌کار ، حیله‌گر و خیانت‌کار معرفی کردید و حال آن که خدا می داند که ابوبکر راستگو ،‌ دین دار و پیرو حق بود .
پس از مرگ ابوبکر ،‌ من جانشین پیامبر و ابوبکر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن ، دروغگو حیله گر و گناهکار خواندید .
النیسابوری ، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای۲۶۱هـ) ، صحیح مسلم ، ج ۳ ، ص ۱۳۷۸ ، ح ۱۷۵۷ ، کِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّیَرِ، بَاب حُکْمِ الْفَیْءِ ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت .
در این روایت خلیفه دوم تصریح می‌کند که ابوبکر خود را ولی = خلیفه رسول خدا می‌دانست ؛ ولی شما دو نفر او را تکذیب کرده و وی را خیانت کار و ... می‌دانستید ، من نیز خودم را ولی = خلیفه رسول خدا می‌دانم و شما دو نفر مرا دروغگو خیانت کار و ... می‌دانید.
عبد الرزاق عن معمر عن الزهری عن مالک بن أوس بن الحدثان النصری ... فلما قبض رسول الله (ص) قال أبو بکر أنا ولی رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعده أعمل فیه بما کان یعمل رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فیها ثم أقبل على علی والعباس فقال وأنتما تزعمان أنه فیها ظالم فاجر والله یعلم أنه فیها صادق بار تابع للحق ثم ولیتها بعد أبی بکر سنتین من إمارتی فعملت فیها بما عمل رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وأبو بکر وأنتما تزعمان أنی فیها ظالم فاجر ... .
عمر گفت : و چون رسول خدا از دنیا رفت ابوبکر گفت : من ولی و جانشین پیامیرم ، و همانگونه که او رفتار کرد من نیز چنان خواهم رفت ؛ سپس عمر به علی و عباس گفت : شما خیال می‌کردید که أبو بکر ظالم و فاجر است ... سپس من بعد از ابوبکر دو سال حکومت کردم و روش رسول و ابوبکر را ادامه دادم ...
إبن أبی شیبه الکوفی ، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای۲۳۵ هـ) ، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار ، ج ۵ ، ص ۴۶۹ ، ح۹۷۷۲ ، تحقیق : کمال یوسف الحوت ، ناشر : مکتبه الرشد - الریاض ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۰۹هـ .
نکته مهم در این روایت این است که ابوبکر می‌گوید : «أنا ولی رسول الله (ص) بعده» کلمه «بعده» مطلب را روشن تر و ما را بهتر به مقصود می‌رساند .
حال سؤال این جا است که چرا باید کلمه (ولی) و (مولی) که در سخن رسول باید با هزاران تأویل حمل بر غیر مراد متکلم شود ولی در سخن دیگران نیازی نباشد ؟
بررسی سند روایت :
مالک بن أوس بن الحدثان النصری :
وی از روات صحیح بخاری ، مسلم و بقیه صحاح سته اهل سنت است و حتی بعضی‌ها اعتقاد داشته‌اند که او رسول خدا صلی الله علیه وآله را نیز دیده است.
مزی در تهذیب الکمال در باره او می‌نویسد :
ذکره محمد بن سعد فی "الصغیر "فی الطبقه الثامنه من الصحابه ممن ادرک النبی صلى الله علیه وسلم ورآه ولم یحفط عنه شیئا .
محمد بن سعد وی را در کتابش (الصغیر) در طبقه هشتم از صحابه ذکر می‌کند و می‌گوید: او از کسانی است که رسول خدا را درک کرد اما سخنی از حضرت نقل نکرده است.
المزی ، یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای۷۴۲هـ) ، تهذیب الکمال ، ج ۲۷ ، ص ۱۲۲ ، تحقیق د . بشار عواد معروف ، ناشر : مؤسسه الرساله - بیروت ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۰۰هـ – ۱۹۸۰م .
محمد بن مسلم معروف به ابن شهاب زهری :
از روات بخاری ، مسلم و بقیه صحاح سته اهل سنت است .
ابن حجر در باره او می‌نویسد :
الفقیه الحافظ متفق على جلالته وإتقانه وهو من رؤوس الطبقه الرابعه
فقیه و حافظ بود، بر بزرگی جایگاه او اتفاق نظر است و از سران طبقه چهارم است.
العسقلانی الشافعی ، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای۸۵۲هـ) تقریب التهذیب ، ج ۱ ، ص ۵۰۶ ، تحقیق : محمد عوامه ، ناشر : دار الرشید - سوریا ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۰۶ - ۱۹۸۶ .
معمر بن راشد :
از روات بخاری ، مسلم و بقیه صحاح سته اهل سنت.
ذهبی در باره او می‌نویسد :
معمر بن راشد أبو عروه الأزدی ... وقال أحمد لا تضم معمرا إلى أحد إلا وجدته یتقدمه کان من أطلب أهل زمانه للعلم وقال عبد الرزاق سمعت منه عشره آلاف .
احمد گفته است: هیچ کس را نمی توان در ردیف معمر قرار داد بلکه او تقدم و برتری دارد، در زمان خودش بر همگان بر کسب دانش تقدم داشت، عبد الرزاق می‌گوید: ده هزار حدیث از وی شنیدم.
الذهبی ، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفای۷۴۸هـ) ، الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته ، ج ۲ ، ص ۲۸۲ ، تحقیق محمد عوامه ، ناشر : دار القبله للثقافه الإسلامیه ، مؤسسه علو - جده ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۱۳هـ - ۱۹۹۲م.
بنابراین ، سند روایت نیز قطعی است و هیچ مشکلی ندارد
منبع راسخون

ohfreedom;279559 نوشت:
دوست عزیزم، شما گفتید بزرگان اهل سنت امامت را قبول دارند و مواردی را نام بردید، لطفا منابع آن را به عربی ذکر کنید تا من همان صفحه از کتاب را در اینجا اسکن کنم و در موردش بحث کنیم.
عموم اهل سنت امامت را قبول ندارد چرا که قبول امامت نفی ختم الانبیاست.
مگر می شود گفت حضرت محمد -ص- خاتم انبیا باشد، یعنی پایان حجت خدا بر انسان باشد، ولی بعد از او امام قرار دهیم؟
اگر امامت از اصول دین است، چرا 23 سال بعد از بعثت، بیان شده است؟
اگر امامت اصول دین باشد باید مع الله باشد و نه مع الناس!
حالا سوال من از شما:
امامت از نظر شما (امامت 12 گانه) از جانب خداست -مع الله) یا خیر؟

[="times new roman"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
1) برادر بزرگوار بهتر نبود که شما سوال مرا با سوال منحرف نمی کردید؟ بنده بدون آنکه چیزی در مورد امامت بگویم از شما سوال کردم که اصول دین چیست و چه آیه ای در مورد آن در قرآن وجود دارد، شما نه تنها جواب بنده را ندادید بلکه با مطرح کردن مسئله امامت ( آنهم در محلی غیر موضع خود ) سعی کردید که هم بحث را از اول منحرف کنید و هم از جواب دادن طفره بروید ، آیاتی را هم که آوردید همه را جواب دادم ، سوال چهارم بنده مانند سایر سوالات بی جواب ماند و شما بدون اینکه برای سخن خود دلیل بیاورید دوباره فرمودید که عموم اهل سنت امامت را قبول ندارند. خوب 5 مورد از این عموم را برای ما بیاورید. شما در ابتدا ادعایی کردید و بدون آنکه مدرکی برای سخنان خودتان بیاورید شروع به شبهه پراکنی کردید. اجازه بدهید ما با اعتقادات اولیه شما آشنا شویم سپس به شبهاتتان نیز پاسخ می دهیم.
در مورد اینکه فرمودید من منابع سخنانم را برایتان بیاورم دو مطلب دیگر بیان می کنم:
1) شما لطف کرده برای اولین ادعایتان مدرکی ارائه بفرمایید تا با نظر عموم اهل سنت آشنا شویم.
2) جنابعالی هر موقع برای سخنتان دلیل ارائه کردید بنده خلاف گفتارتان را خواهم آورد . چون این شما بودید که در ابتدا ادعا کردید.
در هر حال بنده چهار سوال واضح از شما پرسیدم که امیدوارم جواب مرا صراحتا مرقوم بفرمایید.[/]

امامت، اصلى از اصول دین

سؤال: کسانى که امامت را اصلى از اصول دین مى دانند به چه دلائلى استناد کرده اند؟

جواب: علماى امامیه به جز برخى از متأخرین از آنان اتفاق کرده اند بر این که امامت اصلى از اصول دین است.
شیخ محمّدرضامظفّر مى فرماید: «مامعتقدیم که امامت اصلى ازاصول دین است که ایمان، بدون اعتقاد به آن تمام نخواهد بود. و هرگز در آن نمى توان از پدران و اهل خود و مربّیان تقلید نمود، هرچند شخصیت هاى بزرگ و عظیم القدرى باشند، بلکه واجب است نظر و تأمّل در امر امامت، همان گونه که درتوحید و نبوّت واجب است... .
همان گونه که معتقدیم: امامت همانند نبوّت، لطفى است از جانب خداوند متعال. لذا ضرورت دارد که در هر عصرى، امامى باشد هدایتگر که در مجموعه وظایف پیامبر از هدایت بشر و ارشاد آنان به امورى که صلاح و سعادتشان در دنیا و آخرت است، جانشین او گردد. و هر وظیفه اى که براى پیامبر است، از قبیل ولایت عامه بر مردم نسبت به تدبیر شؤون و مصالح آنان، و به پاداشتن عدل و رفع ظلم و عدوات از بین آنان، همه این وظایف بر دوش امام است.
بنابراین، امامت استمرار نبوّت است. و دلیلى که موجب ارسال رسولان و بعثت انبیاست، همان ادله موجب نصب امام بعد از رسولان است.
به همین جهت است که مى گوییم: امامت بدون نصّ از جانب خداوند متعال بر زبان پیامبر یا امام قبل از خود تحقّق نمى یابد. و نیز امامت به اختیار و انتخاب مردم نخواهد بود....»(1)
بر این قول به وجوهى استدلال شده است:
1 ـ نزاعى نیست که امامت، جانشینى پیامبر است، بنابراین از توابع نبوّت و فروع آن است، لذا همان گونه که نبوّت از اصول دین است، امامت نیز از اصول دین مى باشد.
محقق لاهیجى مى گوید: «جمهور امامیه معتقدند که امامت از اصول دین است; زیرا به این نتیجه رسیده اند که بقاى دین و شریعت متوقف بر وجود امام است، همان گونه که حدوث شریعت متوقف بر وجود پیامبر(صلى الله علیه وآله) است. پس احتیاج دین به امام، همانند احتیاج دین به نبىّ است.»(2)
2 ـ خداوند متعال خطاب به رسولش مى فرماید: { یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ...};(3) «اى رسول! آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن و اگر چنین نکنى رسالت پروردگارت را نرسانده اى....»
این آیه بنابر نقل شیعه و سنّى، در مورد ابلاغ ولایت و امامت امیرالمؤمنین(علیه السلام) نازل شده است. امرى که در صورت عدم ابلاغ آن، گویا پیامبر(صلى الله علیه وآله) هیچ یک از وظایف رسالت و نبوتش راانجام نداده است. و این خوددلالت واضحى دارد براین که امامت از اصول دین و اساس آن است که براى ابلاغ آن چنین تأکیدى به پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) شده است.
3 ـ خداوند متعال در سوره مائده مى فرماید: { أَلْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتى وَرَضِیتُ لَکُمُ الاِسْلامَ دِین};(4) «امروز دین شما را کامل نمودم و نعمت را بر شما تمام کردم و دین اسلام را براى شما پسندیدم.»
مطابق روایات شیعه و سنى این آیه بعد از ابلاغ ولایت و امامت امیرالمؤمنین(علیه السلام)به مردم بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل گردیده است.
مفاد آیه آن است که امامت، سبب کامل شدن دین و متمّم نعمت خداوند است. امامت امرى است که خداوند، اسلام را با آن مى خواهد و اسلام بدون امامت هرگز مورد رضایت خداوند نخواهد بود.
4 ـ در حدیث مستفیضى که از شیعه و سنى رسیده پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة الجاهلیة»;(5) «هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.»
از این حدیث استفاده مى شود که معرفت امام، حقیقتى است که اگر حاصل گردد دین انسان ثابت شده وگرنه دین او دین جاهلیت خواهد بود. حال با این تعبیرات چگونه مى توان گفت که امامت از فروع دین یا اصول مذهب است؟
فخر رازى در خبرى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که فرمود: «هر کس بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد باید بمیرد; خواه به دین یهودیت و خواه به دین نصرانیت.»(6) که این نشانه اهمیّت اصل امامت است.
5 ـ حاکم نیشابورى به سند خود از حنش کنانى نقل مى کند که شنیدم از ابوذر در حالى که دست خود را به درب کعبه گرفته بود، فرمود: «اى مردم! هر کس مرا مى شناسد من همانم که مرا مى شناسید و هر کس که مرا انکار مى کند من ابوذرم، از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شنیدم که مى فرمود: «مثل اهل بیتم مثل کشتى نوح است، هر کس بر آن سوار شود نجات یافته و هر کس از آن تخلّف کند غرق شده است.»(7)
این حدیث دلالت دارد بر این که هرکس قائل به امامت اهل بیت(علیهم السلام) نبوده و آنان را پیشوا ومقتداى خود نداند و در دین به آن ها اقتدا نکند اهل ضلالت بوده و هلاک خواهد شد.
6 ـ از برخى روایات صحاح از اهل سنّت استفاده مى شود که جماعت بسیارى از صحابه بعد از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله) به قهقرى بازگشته و مرتد شدند، و با تأمّل در تاریخ بعد از وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله) پى مى بریم که سببى براى ارتداد آنان جز اعراض از امر خلافت على(علیه السلام) و شکستن حرمت ولایت آن حضرت نبوده است.
بخارى به سند خود از ابوهریره نقل مى کند که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: «روز قیامت گروهى از اصحابم را بر من وارد مى کنند، آن گاه آنان را از نزدیک شدن به حوض کوثر باز مى دارند. به خدا عرض مى کنم: بار پروردگارا! اینان اصحاب منند. خداوند در جواب مى فرماید: نمى دانى که بعد از تو چه کردند، آنان به قهقرى باز گشته و مرتد شدند.»(8)
و مى دانیم که این گونه تعبیرات تنها با این سازگارى دارد که امامت از اصول دین به حساب آید.(9)

1. عقائد الامامیه، ص 309.
2. گوهر مراد، ص 333.
3. سوره مائده، آیه 67.
4. سوره مائده، آیه 6.
5. شرح مقاصد، مبحث امامت.
6. رسالة المسائل الخمسون در ضمن مجموعة الرسائل، ص 384.
7. مستدرک حاکم، ج 2، ص 343.
8. صحیح بخارى، ج 8، ص 120.
9. على اصغر رضوانى، امام شناسى و پاسخ به شبهات(1)، ص 61.

[="Times New Roman"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر همه برادران و خواهران گرامی
جسارتا چون بنده از جناب ohfreedom درخواست مباحثه داشتم و ایشان نیز پذیرفتند لذا از همه عزیزان درخواست دارم که اجازه دهند مباحث به حالت طبیعی ادامه یابد.
پیشاپیش از لطف عزیزان متشکرم .
موفق باشید
و من الله التوفیق

وقعا متاسفم که مسلمانی چون شما نمی تواند اصول دینش را در کتاب دینش بیابد!
من پاسخ سئوال های قبلی شما را به وضوح دادم و در مقابل 4 سئوال شما تنها یک سئوال پرسیدم، شما گفتید جواب من قانع کننده نیست! چشم، ای کاش شما هم حداقل جوابی جزئی میدادید.
باز هم می گویم و جواب می دهم:
اما بزرگان اهل سنت:
من گفتم اهل سنت معنای امامت را چون شما نمی دانند و آن را مثل شما تفسیر نمی کنند.
شما امام را از اصول دین می دانید و ما از فروع
شما معصوم می دانید و ما غیر معصوم
گرچه این خود وارد مبحث خلیفه و امام می شود، اما همین قدر بس است که بگویم از نظر ما امامت در قرآن (به معنای مورد اعتقاد شیعه) وجود ندارد.

ابن تیمیه بارها در کتابش امامت را خارج از اصول دانسته و حتی در مبحث رد ولایت مباحثی دارد.
ابن تیمیه در آثار مختلف خود صدقه دادن علی علیه السلام در حال نماز و نزول آیه در شأن آن حضرت را تکذیب کرده، دیدگاه خود را به اجماع و اتفاق نظر علمای امت مستند می کند.
او در کتاب خود به نام مقدمة فی اصول التفسیر گوید:
«و حدیث علیّ فی تصدّقه بخاتمه فی الصلاة فإنّه موضوع باتفاق العلماء».
حدیث صدقه دادن علی در هنگام نماز به اتفاق نظر علما جعلی است.
وی در جای دیگر از همان کتاب سخنان خود را تکرار کرده گوید:
«انّه موضوع بإجماع أهل العلم».
الان هم از شما انتظار دارم به تنها سئوال من جوابی دهید.
اگر منطقی باشید تا کنون من بیش از شما جواب دادم، عدالت علوی شما این است؟

ohfreedom;279589 نوشت:
وقعا متاسفم که مسلمانی چون شما نمی تواند اصول دینش را در کتاب دینش بیابد!
من پاسخ سئوال های قبلی شما را به وضوح دادم و در مقابل 4 سئوال شما تنها یک سئوال پرسیدم، شما گفتید جواب من قانع کننده نیست! چشم، ای کاش شما هم حداقل جوابی جزئی میدادید.
باز هم می گویم و جواب می دهم:
اما بزرگان اهل سنت:
من گفتم اهل سنت معنای امامت را چون شما نمی دانند و آن را مثل شما تفسیر نمی کنند.
شما امام را از اصول دین می دانید و ما از فروع
شما معصوم می دانید و ما غیر معصوم
گرچه این خود وارد مبحث خلیفه و امام می شود، اما همین قدر بس است که بگویم از نظر ما امامت در قرآن (به معنای مورد اعتقاد شیعه) وجود ندارد.

ابن تیمیه بارها در کتابش امامت را خارج از اصول دانسته و حتی در مبحث رد ولایت مباحثی دارد.
ابن تیمیه در آثار مختلف خود صدقه دادن علی علیه السلام در حال نماز و نزول آیه در شأن آن حضرت را تکذیب کرده، دیدگاه خود را به اجماع و اتفاق نظر علمای امت مستند می کند.
او در کتاب خود به نام مقدمة فی اصول التفسیر گوید:
«و حدیث علیّ فی تصدّقه بخاتمه فی الصلاة فإنّه موضوع باتفاق العلماء».
حدیث صدقه دادن علی در هنگام نماز به اتفاق نظر علما جعلی است.
وی در جای دیگر از همان کتاب سخنان خود را تکرار کرده گوید:
«انّه موضوع بإجماع أهل العلم».
الان هم از شما انتظار دارم به تنها سئوال من جوابی دهید.
اگر منطقی باشید تا کنون من بیش از شما جواب دادم، عدالت علوی شما این است؟

امامت، اصلى از اصول دین

سؤال: کسانى که امامت را اصلى از اصول دین مى دانند به چه دلائلى استناد کرده اند؟

جواب: علماى امامیه به جز برخى از متأخرین از آنان اتفاق کرده اند بر این که امامت اصلى از اصول دین است.
شیخ محمّدرضامظفّر مى فرماید: «مامعتقدیم که امامت اصلى ازاصول دین است که ایمان، بدون اعتقاد به آن تمام نخواهد بود. و هرگز در آن نمى توان از پدران و اهل خود و مربّیان تقلید نمود، هرچند شخصیت هاى بزرگ و عظیم القدرى باشند، بلکه واجب است نظر و تأمّل در امر امامت، همان گونه که درتوحید و نبوّت واجب است... .
همان گونه که معتقدیم: امامت همانند نبوّت، لطفى است از جانب خداوند متعال. لذا ضرورت دارد که در هر عصرى، امامى باشد هدایتگر که در مجموعه وظایف پیامبر از هدایت بشر و ارشاد آنان به امورى که صلاح و سعادتشان در دنیا و آخرت است، جانشین او گردد. و هر وظیفه اى که براى پیامبر است، از قبیل ولایت عامه بر مردم نسبت به تدبیر شؤون و مصالح آنان، و به پاداشتن عدل و رفع ظلم و عدوات از بین آنان، همه این وظایف بر دوش امام است.
بنابراین، امامت استمرار نبوّت است. و دلیلى که موجب ارسال رسولان و بعثت انبیاست، همان ادله موجب نصب امام بعد از رسولان است.
به همین جهت است که مى گوییم: امامت بدون نصّ از جانب خداوند متعال بر زبان پیامبر یا امام قبل از خود تحقّق نمى یابد. و نیز امامت به اختیار و انتخاب مردم نخواهد بود....»(1)
بر این قول به وجوهى استدلال شده است:
1 ـ نزاعى نیست که امامت، جانشینى پیامبر است، بنابراین از توابع نبوّت و فروع آن است، لذا همان گونه که نبوّت از اصول دین است، امامت نیز از اصول دین مى باشد.
محقق لاهیجى مى گوید: «جمهور امامیه معتقدند که امامت از اصول دین است; زیرا به این نتیجه رسیده اند که بقاى دین و شریعت متوقف بر وجود امام است، همان گونه که حدوث شریعت متوقف بر وجود پیامبر(صلى الله علیه وآله) است. پس احتیاج دین به امام، همانند احتیاج دین به نبىّ است.»(2)
2 ـ خداوند متعال خطاب به رسولش مى فرماید: { یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ...};(3) «اى رسول! آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن و اگر چنین نکنى رسالت پروردگارت را نرسانده اى....»
این آیه بنابر نقل شیعه و سنّى، در مورد ابلاغ ولایت و امامت امیرالمؤمنین(علیه السلام) نازل شده است. امرى که در صورت عدم ابلاغ آن، گویا پیامبر(صلى الله علیه وآله) هیچ یک از وظایف رسالت و نبوتش راانجام نداده است. و این خوددلالت واضحى دارد براین که امامت از اصول دین و اساس آن است که براى ابلاغ آن چنین تأکیدى به پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) شده است.
3 ـ خداوند متعال در سوره مائده مى فرماید: { أَلْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتى وَرَضِیتُ لَکُمُ الاِسْلامَ دِین};(4) «امروز دین شما را کامل نمودم و نعمت را بر شما تمام کردم و دین اسلام را براى شما پسندیدم.»
مطابق روایات شیعه و سنى این آیه بعد از ابلاغ ولایت و امامت امیرالمؤمنین(علیه السلام)به مردم بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل گردیده است.
مفاد آیه آن است که امامت، سبب کامل شدن دین و متمّم نعمت خداوند است. امامت امرى است که خداوند، اسلام را با آن مى خواهد و اسلام بدون امامت هرگز مورد رضایت خداوند نخواهد بود.
4 ـ در حدیث مستفیضى که از شیعه و سنى رسیده پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة الجاهلیة»;(5) «هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.»
از این حدیث استفاده مى شود که معرفت امام، حقیقتى است که اگر حاصل گردد دین انسان ثابت شده وگرنه دین او دین جاهلیت خواهد بود. حال با این تعبیرات چگونه مى توان گفت که امامت از فروع دین یا اصول مذهب است؟
فخر رازى در خبرى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که فرمود: «هر کس بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد باید بمیرد; خواه به دین یهودیت و خواه به دین نصرانیت.»(6) که این نشانه اهمیّت اصل امامت است.
5 ـ حاکم نیشابورى به سند خود از حنش کنانى نقل مى کند که شنیدم از ابوذر در حالى که دست خود را به درب کعبه گرفته بود، فرمود: «اى مردم! هر کس مرا مى شناسد من همانم که مرا مى شناسید و هر کس که مرا انکار مى کند من ابوذرم، از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شنیدم که مى فرمود: «مثل اهل بیتم مثل کشتى نوح است، هر کس بر آن سوار شود نجات یافته و هر کس از آن تخلّف کند غرق شده است.»(7)
این حدیث دلالت دارد بر این که هرکس قائل به امامت اهل بیت(علیهم السلام) نبوده و آنان را پیشوا ومقتداى خود نداند و در دین به آن ها اقتدا نکند اهل ضلالت بوده و هلاک خواهد شد.
6 ـ از برخى روایات صحاح از اهل سنّت استفاده مى شود که جماعت بسیارى از صحابه بعد از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله) به قهقرى بازگشته و مرتد شدند، و با تأمّل در تاریخ بعد از وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله) پى مى بریم که سببى براى ارتداد آنان جز اعراض از امر خلافت على(علیه السلام) و شکستن حرمت ولایت آن حضرت نبوده است.
بخارى به سند خود از ابوهریره نقل مى کند که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: «روز قیامت گروهى از اصحابم را بر من وارد مى کنند، آن گاه آنان را از نزدیک شدن به حوض کوثر باز مى دارند. به خدا عرض مى کنم: بار پروردگارا! اینان اصحاب منند. خداوند در جواب مى فرماید: نمى دانى که بعد از تو چه کردند، آنان به قهقرى باز گشته و مرتد شدند.»(8)
و مى دانیم که این گونه تعبیرات تنها با این سازگارى دارد که امامت از اصول دین به حساب آید.(9)

1. عقائد الامامیه، ص 309.
2. گوهر مراد، ص 333.
3. سوره مائده، آیه 67.
4. سوره مائده، آیه 6.
5. شرح مقاصد، مبحث امامت.
6. رسالة المسائل الخمسون در ضمن مجموعة الرسائل، ص 384.
7. مستدرک حاکم، ج 2، ص 343.
8. صحیح بخارى، ج 8، ص 120.
9. على اصغر رضوانى، امام شناسى و پاسخ به شبهات(1)، ص 61.

ohfreedom;279589 نوشت:
وقعا متاسفم که مسلمانی چون شما نمی تواند اصول دینش را در کتاب دینش بیابد!
من پاسخ سئوال های قبلی شما را به وضوح دادم و در مقابل 4 سئوال شما تنها یک سئوال پرسیدم، شما گفتید جواب من قانع کننده نیست! چشم، ای کاش شما هم حداقل جوابی جزئی میدادید.
باز هم می گویم و جواب می دهم:
اما بزرگان اهل سنت:
من گفتم اهل سنت معنای امامت را چون شما نمی دانند و آن را مثل شما تفسیر نمی کنند.
شما امام را از اصول دین می دانید و ما از فروع
شما معصوم می دانید و ما غیر معصوم
گرچه این خود وارد مبحث خلیفه و امام می شود، اما همین قدر بس است که بگویم از نظر ما امامت در قرآن (به معنای مورد اعتقاد شیعه) وجود ندارد.

ابن تیمیه بارها در کتابش امامت را خارج از اصول دانسته و حتی در مبحث رد ولایت مباحثی دارد.
ابن تیمیه در آثار مختلف خود صدقه دادن علی علیه السلام در حال نماز و نزول آیه در شأن آن حضرت را تکذیب کرده، دیدگاه خود را به اجماع و اتفاق نظر علمای امت مستند می کند.
او در کتاب خود به نام مقدمة فی اصول التفسیر گوید:
«و حدیث علیّ فی تصدّقه بخاتمه فی الصلاة فإنّه موضوع باتفاق العلماء».
حدیث صدقه دادن علی در هنگام نماز به اتفاق نظر علما جعلی است.
وی در جای دیگر از همان کتاب سخنان خود را تکرار کرده گوید:
«انّه موضوع بإجماع أهل العلم».
الان هم از شما انتظار دارم به تنها سئوال من جوابی دهید.
اگر منطقی باشید تا کنون من بیش از شما جواب دادم، عدالت علوی شما این است؟


[="times new roman"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
برادر بزرگوار نمی دانم چرا شما بحث را عوض می کنید و سعی دارید که با سخنان بی دلیل و با احساسات و بدون بحث علمی به مباحث بپردازید.
1) شما ابتدا باید برای خود متاسف باشید چون این شما هستید که حتی قادر نیستید اصول دین خود را از قرآن ثابت کنید. هدف بنده از طرح سوالاتم این بود که شما بدانید کتاب خدا به تنهایی حتی اصول دینمان را نیز به ما نمی دهد و این یک امر مسلم و قطعی است ، چرا که خداوند مبنای درک همه حقایق دین ( حتی اصول دین ) را در آیه 59 سوره نساء معرفی کرده است : کتاب خدا و سنت پیامبر . اول صحبتم هم به شما گفتم که بدون سنت و تنها با قرآن نمی توانید ثابت کنید که خواندن نماز واجب است چه برسد به اینکه بخواهید به جزییات آن پی ببرید. این اطمینان را به شما بدهم که نه تنها شما بلکه هیچ کس دیگری نمی تواند بدون سنت پیامبر به قرآن پی ببرد و اصول دین بماند بلکه فروع دین را نیز نمی تواند استخراج کند. لذا بنده همین ابتدای بحث خواستم به شما بگویم که هرگز بدون سنت به فکر رجوع به قرآن نباشید. ( البته سه سوال اول بنده بدون جواب ماند . )
2) جنابعالی ادعا کردید که به سوالات بنده پاسخ دادید ، من از شما خواستم برای سخنتان مربوط به امامت دلیل و مدرک بیاورید ، شما کجا چنین مدرکی ارائه کردید؟ اگر واقعا نمی توانید برای اولین سخنان خود در بحث دلیل بیاورید ، چه طور اعلام می کنید که برای مناظره با شیعه کافی هستید ( در تاپیک مربوط به شبهات شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها ). اما اینکه فرمودید من به سوال شما پاسخ ندادم دو مطلب بیان می کنم :
الف ) اگر منظورتان امامت به عنوان یک اصل از اصول دین در کتب اهل سنت می باشد که خدمتتان عرض کردم شما برای سخن خود دلیل بیاور تا من هم خلاف سخنتان را برایتان بیاورم. اما خوب برای اطلاع شما تنها به یک مورد از ده ها مورد اشاره ای جزیی می کنم:
در زیر امامت به عنوان اصلی از اصول دین معرفی شده است :
قرطبى ، مفسر شهير در تفسير خود در ذيل آيه «إنى جاعل فى الأرض خليفة» مى‌نويسد:
الرابعة هذه الآية أصل في نصب إمام وخليفة يسمع له ويطاع لتجتمع به الكلمة وتنفذ به أحكام الخليفة ولا خلاف في وجوب ذلك بين الأمة ولا بين الأئمة ... ودليلنا قول الله تعالى : إني جاعل في الأرض خليفة وقوله تعالى : يا داود إنا جعلناك خليفة في الأرض وقال : وعد الله الذين آمنوا منكم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم في الأرض أي يجعل منهم خلفاء إلى غير ذلك من ... ثم إن الصديق رضى الله عنه لما حضرته الوفاة عهد إلى عمر في الإمامة ولم يقل له أحد هذا أمر غير واجب علينا ولا عليك فدل على وجوبها وأنها ركن من أركان الدين الذي به قوام المسلمين.
اين آيه ، مدرك شرعى وجوب نصب امام و خليفه‌اى است كه مردم بايد از او حرف‌شنوى داشته باشند و اطاعت كنند تا اتحاد ايجاد شود و احكام خليفه بدين سبب اجرا شود .
و كسى از امت و يا بزرگان در اين مطلب شكى ندارد ... و دليل ما اين آْيه است كه «إنى جاعل فى الأرض خليفة» و اين آيه كه «يا داود إنا جعلناك خليفة فى الأرض» و نيز آيه «وعد الله الذين آمنوا منكم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الأرض» عنى از ميان آنها خلفايى قرار دهد ، و نيز آيات ديگر ...
يعنى از ميان آنها خلفايى قرار دهد ، و نيز آيات ديگر ...
ابوبكر وقتى زمان وفاتش فرا رسيد ، امامت را بعد از خودش به عمر واگذار كرد ، و كسى به او نگفت كه اين كار بر تو يا بر ما واجب نيست .
اين ادله نشان مى‌دهد كه اين كار واجب است و ركنى از اركان دين است كه بقاى مسلمانان وابسته به آن است.
الأنصارى القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن (تفسير القرطبي)، ج 1، ص 265، ناشر: دار الشعب – القاهرة.
بنده متقابلا از شما می خواهم یامدرکی برای سخن خود ارائه کنید و یا اینکه با شجاعت تمام از سخن خود بازگردید.
ب) در مورد امامت منصوب من الله هم بنده خدمت شما عرض کردم که هر موقع به بحث اصلی در مورد امامت رسیدیم به شبهات جنابعالی پاسخ خواهم داد.
3) در ادامه سخنانتان نیز شما به عنوان نماینده اهل سنت مطالبی را بیان کردید که ما از شما می خواهیم دلیل و مدرک ارائه کنید.
4) توصیه برادرانه ام را برای شما یادآوری می کنم ،: برادر بزرگوار از تفرق کلام بپرهیزید ، چرا می خواهید با طرح بی مورد شبهات در جایی که نباید مطرح شوند بحث را منحرف کنید. شما از ابن تیمیه و کلامش در مورد آیه ولایت به چه دلیل و در پاسخ به کدام سخن بنده استفاده کردید؟ برادر بزرگوار زمانی که به مبحث آیه ولایت رسیدیم شبهات خنده دار ابن تیمیه و دلایل رد آیه را خدمتتان عرض می کنم تا بدانید که حتی عقل سالم هم سخنان ابن تیمیه را نمی پذیرد. ولیکن از شما خواهش می کنم که در جای خود سخن بگویید.
5) در هر صورت از شما می خواهم که برای سخنان خود دلیل ارائه کنید و خود را بی دلیل نماینده اهل سنت معرفی نکرده و از جانب آنان و بزرگان ایشان سخن نگویید.
با وجود اینکه سوالات بنده همچنان بدون جواب مانده ، سوال دیگری را خدمت شما عرض می کنم :
شما اعتقاد دارید که امامت منصوب من الله نیست ، آیا شما برای اعتقاد خود دلیلی از قرآن و یا سنت دارید؟
(البته مواردی را که در سخنانتان بیان کرده اید در محل خودش پاسخ خواهم داد. تنها خواهشی که دارم تنها به خود سوال بپردازید و از حاشیه گویی بپرهیزید.) [/]

بحث نام نیامدن حضرت علی است که قران 7 جزء داشت 6 جزء ان را عثمان سوزاند
حالا شما بروید ان 6 جزء را بیاورید شاید نام تمام 12 امام در ان 6 جزء بود و......................

ammarshia;279614 نوشت:
بحث نام نیامدن حضرت علی است که قران 7 جزء داشت 6 جزء ان را عثمان سوزاند
حالا شما بروید ان 6 جزء را بیاورید شاید نام تمام 12 امام در ان 6 جزء بود و......................

جالب است!
قرآن تحریف شده؟
پس خداوند که در قرآن فرموده: "همانا ما قرآن را فرو فرستادیم و خود از آن نگهداری می کنیم" زبانم لال دروغ گفته اند؟

[=Arial Black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

[=Arial Black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=Arial Black]السلام علیک یا امیر المومنین(ع)

ohfreedom;279498 نوشت:
دوست گرامی من جواب اون کسی را دادم که گفت اگر می آمد قرآن نابود میشد!
در ثانی شما که می گید مگر باید نام هر چیزی در قرآن بیاید؟ باید بگویم بله
چرا که خداوند می فرماید ما در قرآن چیزی ناگفته نداریم.
پس اگر امامت در قرآن است باید گفته شود به صورت واضح
چرا که خداوند می فرمائد ما در قرآن چیزی را کتمان نکردیم

[=Arial Black]بار ها این رو ذکر کردیم

[=Arial Black]اولا سوالی کردم

[=Arial Black]دو رکعت نماز صبح در قرآن آمده یانه؟
[=Arial Black]اگر آمده آیه آنرا نشان دهید....اگر نیامده چرا دو رکعت نماز می خوانید

[=Arial Black]دقت کنید:

[=Arial Black]اگر ما به قرآن مراجعه كنيم، مي‌بينيم كه در قرآن اهميت ويژه‌اي درباره امامت و خلافت مطرح شده است. خداوند نسبت به حضرت آدم (عليه السلام) مي‌گويد:
[=Arial Black]إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً
[=Arial Black]سوره بقره/آيه30
[=Arial Black]يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ
[=Arial Black]سوره ص/آيه26
[=Arial Black]همان‌طوري كه خداوند نسبت به حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي‌فرمايد:
[=Arial Black]وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا (مريم/49)
[=Arial Black]همين خداي عالم، وقتي نوبت به امامت مي‌رسد، مي‌گويد:
[=Arial Black]إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا
[=Arial Black]سوره بقره/آيه124
[=Arial Black]يا اين‌كه حضرت موسي (عليه السلام) از خداوند تقاضا مي‌كند:
[=Arial Black]وَ اجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي
[=Arial Black]سوره طه/آيات30ـ 29
[=Arial Black]و خداوند مي‌فرمايد:
[=Arial Black]قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَي
[=Arial Black]سوره طه/آيه36
[=Arial Black]پس بحث خلافت يا امامت، كلياتش در قرآن كاملا آمده است و نشان مي‌دهد كه جعل امام و خليفه به دست خداست و ما براي اين، روايات متعددي هم از سنت داريم كه امامت و خلافت يك منصب الهي است و نه به دست پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است و نه به دست مردم.
[=Arial Black]إبن حبان كه از علماي بزرگ اهل سنت است، در كتاب الثقاتمي‌گويد:
[=Arial Black]وقتي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در اطراف مكه مشغول تبليغ دين اسلام بود، قبيله بني عامره آمدند و عرض كردند كه يا رسول الله! ما حاضريم به تو ايمان بياوريم، به شرطي كه:
[=Arial Black]أيكون لنا الامر من بعدك؟ فقال رسول الله صلي الله عليه و سلم الامر إلي الله، يضعه حيث يشاء.
[=Arial Black]خلافت و جانشيني بعد از تو به عهده ما باشد؟ رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: مسئله تعيين خليفه و امام به دست خداست و هر كس را كه بخواهد امام و خليفه قرار مي‌دهد.
[=Arial Black]الثقات لإبن حبان، ج1، ص89 ـ سيرة النبوية للزيني الدحلان، ج1، ص147 ـ حياة محمد لمحمد هيكل، ص152
[=Arial Black]همچنين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نامه‌هايي نوشت براي افراد ديگر، مثل عامر بن طفيل و بيحره و هوزه بن علي حنفي، كه الطبقات الكبري ابن سعد دارد كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به هوزه بن علي حنفي نامه نوشت و دعوتش كرد به اسلام و او گفت:
[=Arial Black]كه من موقعيت مناسبي دارم و اگر بيايم از تو تبليغ كنم، خيلي از مردم حرف مرا مي‌پذيرند، من حاضرم با تو همكاري كنم، به شرط آنكه خلافت بعد از تو به عهده من باشد. رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: تعيين خلافت به دست من نيست و به دست خداوند است.
[=Arial Black]تفسير الثعلبي، ج5، ص276 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص84
[=Arial Black]در مورد غدير خم، روايات متعدد در منابع شيعه و سني داريم و در مورد آيه:
[=Arial Black]يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ
[=Arial Black]سوره مائده/آيه67
[=Arial Black]اي پيامبر! آنچه را كه خداوند به تو دستور داده، ابلاغ كن.
[=Arial Black]در منابع و تفاسير اهل سنت آمده از ابن مردويه و ابن عباس كه مي‌گويد:
[=Arial Black]كنا نقرأ في زمن رسول الله «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» بأن عليا مولي المومنين.
[=Arial Black]الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص298 ـ فتح القدير للشوكاني، ج2، ص60
[=Arial Black]پس بحث اصول امامت، تعيينش به دست خداوند است و اين‌كه امامت به ظالمان نمي‌رسد:
[=Arial Black]وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا
[=Arial Black]سوره أنبياء/آيه73
[=Arial Black]إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
[=Arial Black]سوره بقره/آيه124
[=Arial Black]تمام اين قضايا در قرآن آمده است، همان‌طور كه كليات نماز در قرآن آمده است. همانطور كه دو ركعت نماز صبح يا چهار ركعت نماز عصر در قرآن تعيين نشده، نسبت به خلافت هم تعيين نشده است. اما كليات امامت آمده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
[=Arial Black]خلفائي بعدي اثنا عشر.
[=Arial Black]12 نفر خليفه بعد از من خواهند آمد.
[=Arial Black]صحيح بخاري، ج8، ص127 ـ صحيح مسلم، ج6، ص3 و4 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص617 و 618
[=Arial Black]مسئله ديگر اين‌كه مي‌بينيم كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از نزول آيه:
[=Arial Black]وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ
[=Arial Black]سوره شعراء/آيه214
[=Arial Black]در سال سوم هجرت كه 40 نفر از سران قريش را دعوت مي‌كند، در همانجا بحث خلافت بعد از خويش را مطرح مي‌كند و مي‌فرمايد:
[=Arial Black]أول من يعاضدني في هذا الأمر فهو أخي و وصي و خليفتي من بعدي.
[=Arial Black]تاريخ الطبري، ج2، ص63 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص63 ـ شواهد التنزيل للحسكاني، ج1، ص486 و 545 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج13، ص211 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص114ـ تفسير الثعلبي، ج7، ص182
[=Arial Black]ايشان كه مي‌گويد بحث خلافت اصلا مطرح نبوده، اين مربوط به سال سوم هجرت است.
[=Arial Black]ابن جرير طبري بنا به نقل از متقي هندي در كنز العمال و هيثمي در مجمع الزوائد و أبو جعفر إسكافي، بنا بر نقل إبن أبي الحديد و حاكم نيشابوري المستدرك علي الصحيحين مي‌گويند اين روايت صحيح است و ده‌ها افراد ديگر صحت اين قضيه را قبول دارند.
[=Arial Black]كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص128 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج8، ص302 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج13، ص243 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص132
[=Arial Black]همچنين قضيه حديث ولايت در مسئله يمن كه آمدند از آقا اميرالمومنين (عليه السلام) سعايت كردند و رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
[=Arial Black]عليا مني و انا منه و هو ولي كل مومن بعدي.
[=Arial Black]اين علي، ولي هر مومن بعد از من است.
[=Arial Black]اين قضيه براي سال ده بعثت است و ربطي به خلافت عثمان و عبدالله بن سبأ ندارد. حاكم نيشابوري درباره اين حديث مي‌گويد:
[=Arial Black]هذا حديث صحيح علي شرط مسلم.
[=Arial Black]المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص111 و 134 ـ مسند احمد، ج4، ص438 ـ سنن الترمذي، ج5، ص296
[=Arial Black]كلمه ولي هم مولا نيست كه بگويند به معناي اولي بالامر آمده است يا نيامده.
[=Arial Black]قضيه حديث ثقلين، حتي در صحيح مسلم آمده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد اهل بيت (عليهم السلام) را قرين و عديل قرآن قرار داده است:
[=Arial Black]اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي
[=Arial Black]صحيح مسلم، ج7، ص123 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص109 و 110 و 148 ـ مسند احمد، ج3، ص14 ـ تفسير إبن كثير، ج4، ص123 ـ سنن الدارمي، ج2، ص432 ـ فضائل الصحابة، ص15 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج10، ص114 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص163 السنن الكبري للنسائي، ج5، ص45 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج3، ص374 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص104 ـ أضواء علي السنة المحمدية لأبو رية، ص404 ـ تفسير الرازي، ج8، ص173 ـ تفسير الآلوسي، ج6، ص194 ـ الطبقات الكبري لإبن سعد، ج2، ص194
[=Arial Black]يا قضيه حديث طير كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
[=Arial Black]أللهم ائتني بأحب خلقك إليك يأكل معي من هذا الطير، فجاء علي رضي الله عنه.
[=Arial Black]خدايا برسان به من آنكسي را كه محبوب ترين خلق در نزد تو است. جز حضرت علي (عليه السلام) كسي نيامد.
[=Arial Black]المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص130 ـ مجمع الزوائد للهيثمي‌، ج9، ص126 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج2، ص207
[=Arial Black]حديث منزلت را هم اهل سنت صراحت دارند كه روايت صحيح است.
[=Arial Black]در قضيه غدير خم كه در يك مجمع و همايش يكصد هزار نفري، آقا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و با آن مقدماتي كه فراهم كرد در آنجا، اشاره كرد بر اين‌كه حضرت علي (عليه السلام) بعد از من مولاي هر مومن و اوليٰ به نفس هر مومن است و سه شبانه روز مردم آمدند به اميرالمومنين (عليه السلام) تبريك گفتند و پيشاپيش اين تبريك گويان، آقاي ابوبكر و عمر بودند كه گفتند:
[=Arial Black]هنيئا لك يابن ابيطالب، اصبحت مولاي و مولي كل مومن و مومنة.
[=Arial Black]البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص386 ـ تفسير الرازي، ج12، ص50 ـ شواهد التنزيل للحسكاني، ج1، ص203 ـ الصوارم المهرقة للتستري، ص187 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج8، ص284 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص221
[=Arial Black]حسان بن ثابت هم بلند شد و شعري را إنشاء كرد.
[=Arial Black]و ده‌ها قضاياي ديگر كه در تاريخ در طول اين 23 سال ثبت شده كه بالاترين و مهمترين دغدغه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، بحث خلافت بعد از خويش بوده است.
[=Arial Black]من نمي‌دانم آيا عزيزان به اين توجه دارند كه وقتي مي‌گويند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خليفه معين نكرد و بحث وصايت در اسلام نبوده؛ به نظر من ايشان از خيلي قضاياي تاريخي خبر ندارند و روايات متعدد داريم در منابع اهل سنت كه:
[=Arial Black]إن لكل نبي وصي و وارث و أن عليا وصيي و وارثي.
[=Arial Black]اميرالمومنين (عليه السلام) وصي من است.
[=Arial Black]تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص392 ـ المناقب آل أبي طالب لإبن شهر آشوب، ج2، ص35 ـ فتح الباري شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج8، ص114 ـ الكامل في التاريخ لإبن أثير، ج3، ص154 ـ المناقب للخوارزمي، ص85
[=Arial Black]و موارد متعدد ديگري كه حتي وقتي آقاي ابوبكر مي‌خواهد از دنيا برود، حفصه و عايشه مي‌گويند كه آيا كسي را به عنوان خليفه معين مي‌كنيد يا نه؟ خود ابوبكر، عمر را به عنوان خليفه معين مي‌كند. با اين‌كه همه به او اعتراض مي‌كنند و مي‌گويند:
[=Arial Black]قد وليت علينا فظا غليظا.
[=Arial Black]المصنف لإبن أبي شيبة كوفي، ج7، ص485 ـ الملل و النحل للشهرستاني، ج1، ص25 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج1، ص164 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص413
[=Arial Black]و اين‌كه جواب خدا را چه خواهي داد؟

منبع:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=salam&id=116

موضوع قفل شده است