آشنایی با صَّابِئِين‏

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آشنایی با صَّابِئِين‏

در این تایپیک قصد داریم عزیزان را یا آیین صابِئِين‏ آشنا کنیم
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ).
از آيه فوق اجمالا استفاده مى‏شود كه آنها نيز پيرو بعضى از مذاهب آسمانى بوده‏اند، بخصوص كه در آيه در ميان طائفه يهود و نصارا قرار گرفته‏اند، بعضى آنها را از پيروان" يحيى بن زكريا" مى‏دانند كه مسيحيان او را" يحيى تعميد دهنده" مى‏نامند و بعضى معتقدند آنها برخى از عقائد يهود و برخى از عقائد مسيحيان را گرفته و به هم آميخته‏اند، و لذا مذهب آنها را برزخى ميان اين دو مذهب مى‏دانند.
" صابئان" براى آب جارى اهميت زيادى قائلند، و لذا بسيارى از آنها در كنار نهرهاى بزرگ زندگى مى‏كنند، مى‏گويند به بعضى از ستارگان نيز احترام مى‏گذارند، و به همين جهت متهم به" ستاره پرستى" شده‏اند، هر چند ظاهر آيه فوق اين است كه آنها در صف مشركان نيستند. دانشمند معروف" راغب" در كتاب" مفردات" مى‏نويسد: آنها جمعيتى از پيروان نوح (ع) بوده‏اند، و ذكر اين عده در رديف مؤمنان و يهود و نصارا نيز دليل آن است كه اينان مردمى متدين به يكى از اديان آسمانى بوده، و به خداوند و قيامت نيز ايمان داشته‏اند.
و اينكه بعضى آنها را مشرك و ستاره‏پرست، و بعضى ديگر آنها را مجوس مى‏دانند صحيح نيست، زيرا آيه 17 سوره حج،" مشركان" و" مجوس" را در كنار" صابئان" آورده مى‏گويد: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئِينَ وَ النَّصارى‏ وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا ...
بنا بر اين صابئان بطور يقين غير از مشركان و مجوسند.
اما اينكه آنها چه كسانى هستند؟ بين مفسران و علماى ملل و نحل اقوال گوناگونى وجود دارد و نيز در اينكه ماده اصلى اين لغت (صابئين) چيست؟
بحث است.
" شهرستانى" در كتاب" ملل و نحل" مى‏نويسد:" صابئه" از" صبا" گرفته شده، چون اين طائفه از طريق حق و آئين انبياء منحرف گشتند لذا آنها را" صابئه" مى‏گويند.
در" مصباح المنير فيومى" آمده:" صبا" به معنى كسى است كه از دين خارج شده و به دين ديگرى گرويدهدر" فرهنگ دهخدا" پس از تاييد اينكه اين كلمه عبرى است مى‏گويد:
" صابئين" جمع" صابى" و مشتق از ريشه عبرى (ص- ب- ع) به معنى فرو رفتن در آب (يعنى تعميد كنندگان) مى‏باشد. كه به هنگام تعريب" ع" آن ساقط شده و" مغتسله" كه از دير زمانى نام محل پيروان اين آئين در خوزستان بوده و هست ترجمه جامع و صحيح كلمه" صابى" است.
محققان معاصر و جديد نيز اين كلمه را عبرى مى‏دانند.
" دائرة المعارف" فرانسه جلد چهارم صفحه 22 اين واژه را عبرى دانسته و آن را به معنى فرو بردن در آب يا تعميد مى‏داند.
" ژسينوس" آلمانى مى‏گويد: اين كلمه هر چند عبرى است ولى محتمل است از ريشه‏اى كه به معنى ستاره است مشتق باشد.
نويسنده" كشاف اصطلاح الفنون" مى‏گويد:" صابئين فرقه‏اى هستند كه ملائكه را مى‏پرستند، و" زبور" مى‏خوانند، و به قبله توجه مى‏كنند.
در كتاب" التنبيه و الاشراف" به نقل" امثال و حكم" صفحه 1666 آمده:
" پيش از آنكه زرتشت آئين مجوس را به" گشتاسب" عرضه كند و او آن را بپذيرد مردم اين ملك بر مذهب" حنفاء" بودند و ايشان صابئانند، و آن آئينى هست كه" بوذاسب" آن را به زمان" طهمورس" آورده است.
و اما علت اختلافات و گفتگو در باره اين طائفه اين است كه: در اثر كمى جمعيت آنها و اصرار به نهان داشتن آئين خود، و منع از دعوت و تبليغ و اعتقاد بر اينكه: آئين آنها، آئين اختصاصى است، نه عمومى، و پيغمبرشان فقط براى نجات آنها مبعوث شده است و بس، وضع آنها به صورت اسرارآميزى در آمده، و جمعيت آنها به سوى انقراض مى‏رود. اين به خاطر همان احكام خاص و اغسال مفصل و تعميدهاى طولانى است كه بايد در زمستان و تابستان انجام دهند، ازدواج با غير همكيش خود را حرام مى‏دانند و حتى الامكان به رهبانيت و ترك معاشرت بانوان دستور مؤكد دارند و بسيارى از آنها بر اثر آميزش فراوان با مسلمانان تغيير آئين مى‏دهند.

عقايد صابئان‏

آنها معتقدند نخست كتابهاى مقدس آسمانى به آدم، و پس از وى به نوح، و بعد از او به سام، و سپس به" رام"، و بعد به ابراهيم خليل، سپس به موسى و بعد از او بر يحيى بن زكريا نازل شده است.
كتابهاى مقدسى كه از نظر آنان اهميت دارد عبارتند از: 1-" كيزاربا" كه اين كتاب را" سدره" يا" صحف" آدم نيز مى‏نامند كه از چگونگى خلقت و پيدايش موجودات بحث مى‏كند.
2- كتاب" ادرافشادهى" يا" سدرادهى" كه در باره زندگى حضرت يحيى و دستورات و تعاليم او سخن مى‏گويد. آنها معتقدند اين كتاب به وسيله جبرئيل به يحيى وحى و الهام شده.
3- كتاب" قلستا" در باره مراسم ازدواج و زناشويى و كتابهاى فراوان ديگرى نيز دارند كه به خاطر اختصار از ذكر آنها صرفنظر مى‏شود.
چنان كه از گفته بالا و از نظر محققان در اثر چگونگى پيروان اين آئين به دست مى‏آيد آنان پيروان يحيى بن زكريا مى‏باشند، و هم اكنون قريب پنجهزار نفر از پيروان اين آئين در خوزستان (كنار رود كارون و در اهواز، خرمشهر، آبادان شادگان) به سر مى‏برند.
آئين خود را به حضرت يحيى بن زكريا كه مسيحيان او را يحيى تعميد دهنده يا" يوحناى معمد" مى‏خوانند منسوب نموده‏اند «1».
ولى نويسنده كتاب" بلوغ الارب" مى‏گويد:" صابئين" يكى از ملتهاى‏

بزرگ هستند و اختلاف نظر در باره آنها به نسبت معرفت افراد از آئين آنان است و همانطور كه از آيه 62 بقره بر مى‏آيد اين جمعيت به دو گروه مؤمن و كافر تقسيم مى‏شوند، اينان همان قوم ابراهيم خليلند كه ابراهيم مامور دعوت آنان بود، آنها در" حران" سرزمين صابئان زندگى مى‏كردند، و بر دو قسم بودند: صابئان حنيف و صابئان مشرك.
مشركان آنها به ستارگان و خورشيد و قمر و ... احترام مى‏گذاشتند و گروهى از آنان نماز و روزه انجام مى‏دادند، كعبه را محترم مى‏شمردند و حج را به جا مى‏آوردند، مردار، خون، گوشت خوك و ازدواج با محارم را همچون مسلمانان حرام مى‏دانستند. عده‏اى از پيروان اين مذهب از بزرگان دولت در بغداد بودند كه" هلال بن محسن" صابئى از آن جمله است.
اينان اساس دين خود را به گمان خويش بر اين پايه قرار داده‏اند كه: بايست خوبى هر كدام از اديان جهان را گرفت و آنچه بد است از آن دورى جست، اينان را به اين جهت صابئين گفتند كه از تقيد به انجام تمام دستورات يك دين سرپيچيدند ...
بنا بر اين اينها با تمام اديان از يك نظر موافق و از نظر ديگر مخالف هستند.
جمعيت صابئان حنيف با اسلام هماهنگ شدند و مشركان آنها با بت پرستان همراه گرديدند.
وى در پايان بحث بار ديگر متذكر مى‏شود كه اين گروه دو قسم بودند: صابئان مشرك و صابئان حنيف و بين اين دو مناظرات و بحثهاى فراوانى رد و بدل مى‏شد
از مجموع بحثهاى فوق بر مى‏آيد كه آنها در اصل پيرو يكى از پيامبران الهى بوده‏اند، اگر چه در تعيين پيامبرى كه آنها خود را وابسته به او معرفى مى‏كنند اختلاف است. همچنين روشن شد كه آنها جمعيت بسيار كمى هستند كه در حال انقراض مى‏باشند.
و در تفسير قمى «5» آمده: كه امام فرمود: صابئى‏ها قومى جداگانه‏اند، نه مجوسند، و نه يهود، و نه نصارى، و نه مسلمان، آنها ستارگان و كواكب را مى‏پرستند.
اين همان وثنيت است، چيزى كه هست پرستش وثن و بت، منحصر در ايشان نيست، و غير از صابئين كسانى ديگر نيز بت‏پرست هستند، تنها چيزى كه صابئين بدان اختصاص دارند، اين است كه علاوه بر پرستش بت، آنها كواكب را نيز مى‏پرستند.

بحث تاريخى [ (در باره صابئين‏]
ابو ريحان بيرونى «6» در كتاب آثار باقيه خود، چنين مى‏نويسد: اولين كسى كه در تاريخ از ايشان، يعنى مدعيان نبوت، نامشان آمده، يوذاسف است، كه بعد از يك سال از سلطنت طهمورث، در
__________________________________________________
1- سوره اعراف آيه 176
2- الدر المنثور ج 1 ص 73
3- در علل الشرائع باب 72 ح 1 ص 80
4- مجمع البيان ج 1 ص 125
5- تفسير قمى ج 1 ص 48
6- اثار باقيه- ابو ريحان بيرونى‏
سرزمين هند ظهور كرد، و دستور فارسى نويسى را بياورد، و مردم را بكيش صابئيان دعوت كرد، و خلقى بسيار پيرويش كردند، سلاطين پيشدادى، و بعضى از كيانيها، كه در بلخ توطن كرده بودند دو نير، يعنى آفتاب و ماه را، و كليات عناصر را، تعظيم و تقديس مى‏كردند، اين بود تا آنكه وقت ظهور زردشت رسيد، يعنى سى سال بعد از تاج‏گذارى بشتاسب، در آن ايام بقيه آن صابئى مذهب‏ها در حران بودند، و اصلا بنام شهرستان ناميده ميشدند، يعنى بايشان مى‏گفتند حرانيها.
البته بعضى هم گفته‏اند: حرانى منسوب به هادان پسر ترخ، برادر ابراهيم (ع) است، زيرا او در بين رؤساى حرانيها متعصب‏تر بدين خود بود.
ولى ابن سنكلاى نصرانى، در كتابى كه در رد صابئى‏ها نوشته، و آن را از دروغها و اباطيل پر كرده، حكايت مى‏كند، كه حرانيها مى‏گفتند: ابراهيم از ميان حرانيان بيرون رفت، براى اينكه در غلاف عورتش برص افتاده بود، و در مذهب حرانيها هر كس مبتلا به برص ميشد نجس و پليد مى‏بود، و بهمين جهت بود كه ابراهيم ختنه كرد، و غلاف خود را بريد، و آن گاه به بتخانه رفت، و از بتى صدايى شنيد: كه ميگفت: اى ابراهيم براى خاطر تنها يك عيب از ميان ما بيرون رفتى، و وقتى برگشتى با دو تا عيب آمدى، از ميان ما بيرون شو، و ديگر حق ندارى بسوى ما برگردى، ابراهيم از گفتار آن بت در خشم شد، و او را ريز ريز كرد، و از ميان حرانيان بيرون شد، ولى چيزى نگذشت، كه از كرده خود پشيمان شد، و خواست تا پسر خود را بعنوان پيشكشى براى ستاره مشترى قربانى كند، چون صابئى‏ها را عادت همين بود، كه فرزندان خود را براى معبود خود قربان مى‏كردند، و چون ستاره مشترى بدانست، كه ابراهيم از در صدق توبه كرده، بجاى پسرش قوچى فرستاد، تا آن را قربانى كند.
عبد المسيح بن اسحاق كندى، در جوابى كه از كتاب عبد اللَّه بن اسماعيل هاشمى نوشته، حكايت مى‏كند: كه حرانيان معروفند به قربانى دادن از جنس بشر، و لكن امروز نميتوانند اين عمل را علنا انجام دهند، ولى ما از اين طائفه جز اين سراغ نداريم، كه مردمى يكتاپرستند، و خداى تعالى را از هر كار زشتى منزه ميدارند، و او را همواره با سلب وصف مى‏كنند، نه با ايجاب.
باين معنا كه نميگويند خدا عالم، و قادر، وحى، و چه و چه است، بلكه ميگويند: خدا محدود نيست، ديده نميشود، ظلم نميكند، و اگر اسماء حسنايى براى خدا قائلند، بعنوان مجاز قائلند، نه حقيقت، چون در نظر آنان، صفتى حقيقى وجود ندارد.
و نيز تدبير بعضى نواحى عالم را بفلك و اجرام فلكى نسبت ميدهند، و در باره فلك قائل بحياة، و نطق، و شنوايى، و بينايى، هستند، و از جمله عقائد آنان اين است كه انوار را بطور كلى احترام مى‏كنند، و از جمله آثار باستانى صابئين، گنبد بالاى محرابى است كه در مقصوره جامع
دمشق قرار دارد، اين قبه نماز خانه صابئين بوده، يونانيها و روميها هم بدين ايشان بوده‏اند، و بعدها اين قبه و جامع بدست يهوديان افتاد، و آنجا را كنيسه خود كردند، و بعد مسيحيان بر يهوديان غالب شده، آنجا را كليساى خود قرار دادند، تا آنكه اسلام آمد، و مردم دمشق مسلمان شدند، و آن بنا را مسجد خود كردند.
صابئى‏ها، هيكل‏ها، و بتهايى بنامهاى آفتاب، داشتند، كه بنا بگفته ابو معشر بلخى در كتابش كه در باره معابد روى زمين نوشته، هر يك از آن بتها شكل خاصى داشته‏اند، مانند هيكل بعلبك، كه بت آفتاب بوده، و هيكل قران كه بت ماه بوده، و ساختمانش بشكل طيلسان (نوعى از لباس) كرده‏اند، و در نزديكيش دهى است بنام سلمسين، كه نام قديمش صنم مسين (بت قمر) بوده، و نيز دهى ديگر است، بنام ترع عوز، يعنى دروازه زهره كه ميگويند: كعبه و بتهاى آنجا نيز از آن صابئيها بوده، و بت‏پرستان آن ناحيه، از صابئين بوده‏اند، ولات، كه يكى از بتهاى كعبه است، بنام زحل است، و عزى كه بتى ديگر بوده، بمعناى زهره است، و صابئين انبياء بسيارى داشته‏اند كه بيشترشان فلاسفه يونان بوده‏اند، مانند هرمس مصرى، و اغثاذيمون و واليس، و فيثاغورث، و بابا سوار، جد مادرى افلاطون، و امثال ايشان.
بعضى ديگر از طوائف صابئى‏ها، كسانى بوده‏اند كه ماهى را حرام ميدانسته‏اند از ترس اينكه مبادا كف باشد و نيز جوجه را، چون هميشه حالت بت دارد و نيز سير را حرام ميدانستند، براى اينكه صداع مى‏آورد، و خون را ميسوزاند، و يا منى را ميسوزاند با اينكه قوام عالم بوجود منى است، باقلاء را هم حرام ميدانستند، براى اينكه بذهن غلظت داده، فاسدش مى‏كند، ديگر اينكه اولين باريكه باقلاء روئيده شد، در جمجمه يك انسان مرده روئيده شد.
و صابئين سه تا نماز واجب دارند، اولش هشت ركعت در هنگام طلوع آفتاب.
و دومش پنج ركعت در هنگام عبور آفتاب از وسط آسمان، كه همان هنگام ظهر است، و در هر ركعت از نمازهاشان سه سجده هست، البته اين نماز واجب است، و گر نه در ساعت دوم از روز هم نمازى مستحبى دارند، و همچنين در ساعت نه از روز.
سومش نمازيست كه در سه ساعت از شب گذشته ميخوانند، و صابئى‏ها نماز را با طهارت و وضوء بجا مى‏آورند، و از جنابت غسل مى‏كنند، ولى ختنه را واجب نميدانند، چون معتقدند:
چنين دستورى نرسيده، و بيشتر احكامشان در مسئله ازدواج، و حدود، مانند احكام مسلمين است، و در مسئله مس ميت، و امثال آن، احكامى نظير احكام تورات دارند.
صابئى‏ها قربانيانى براى ستارگان، و بتها، و هيكلهاى آنها دارند، و ذبيحه آنان را بايد كاهنان، و فاتنان ايشان سر ببرند، كه از اين عمل تفالى دارند و ميگويند: كاهن باين وسيله ميتواند
جواب سؤالهاى خود را بگيرد، و علم بدستور العملهايى كه ممكن است مقرب خدا باشد دست يابد، بعضى گفته‏اند: ادريسى كه تورات او را اخنوخ ناميده، همان هرمس است، و بعضى گفته‏اند:
او همان يوذاسف است.
و باز بعضى گفته‏اند: حرانيها در حقيقت صابئى نيستند، بلكه آن طائفه‏اند كه در كتب بنام حنفاء و وثنى‏ها ناميده شده‏اند براى اينكه صابئى‏ها همان طائفه‏اى هستند كه در ميان اسباط و با آنان در ايام كورش در بابل قيام كردند، و در آن ايام، و ايام ارطحشت به بيت المقدس رفتند، و متمايل بكيش مجوس، و احكام دينى آنان شدند، و بدين بخت نصر درآمدند، و مذهبى مركب از مجوسيت، و يهودى‏گرى، براى خود درست كردند، نظير سامرى‏هاى شام، و در اين عصر بيشتر آنان در واسط، و سواد عراق، در ناحيه جعفر، و جامده، و دو نهر صله، زندگى مى‏كنند، و خود را از دودمان انوش بن شيث، و مخالف حرانى‏ها ميدانند، و مذهب حرانيها را عيب گويى مى‏كنند، و با آنها موافقت ندارند، مگر در مختصرى از مسائل، حتى اين حنفاء در هنگام نماز متوجه بقطب شمالى ميشوند، و حال آنكه حرانيها، رو بقطب جنوب نماز ميخوانند.
و بعضى از اهل كتاب پنداشته‏اند: كه متوشلخ پسر غير فرشته‏اى داشته، بنام صابى، و صابئين را بدين مناسبت صابئى ناميدند، و مردم قبل از آنكه اديان و شرايع در بشر پيدا شود، و نيز قبل از خروج يوذاسف، در طرف شرقى زمين، در محلى بنام شمنان زندگى مى‏كردند، و همه بت‏پرست بوده‏اند، و هم اكنون بقايايى از آنها در هند، و چين، و تغزغز، باقى مانده‏اند، كه اهل خراسان آنان را شمنان ميگويند، و آثار باستانى آنها از بهارات، و اصنام، و فرخاراتشان، در مرز خراسان و هند باقى مانده.
اينها معتقدند: به اينكه دهر قديم است، و هر كس بميرد روحش بكالبد شخصى ديگر منتقل ميشود، و نيز معتقدند كه فلك با همه موجوداتى كه در جوف آنست، در حال افتادن در فضايى لا يتناهى است، و چون در حال افتادن و سقوط است، حركت دورانى بخود ميگيرد، چون هر چيزى كه گرد باشد، وقتى از بالا سقوط كند حركت دورانى بخود مى‏گيرد، و نيز بعضى پنداشته اند كه بعضى از ايشان قائل بحدوث عالم است، پنداشته‏اند: كه يك مليون سال از پيدايش عالم مى‏گذرد، اين بود عين عبارات ابو ريحان،
اينكه به بعضى از مفسرين نسبت داده كه صابئيه را بمذهبى مركب از مجوسيت، و يهوديت، و مقدارى از حرانيت، تفسير كرده‏اند، بنظر با آيه مورد بحث سازگارتر است، براى اينكه در آيه شريفه سياق سياق شمردن ملتها، و اقوام دين‏دار است.

موضوع قفل شده است