اگر یک روز از عمرت باقی مانده باشد چکار می کنی ؟

تب‌های اولیه

35 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اگر یک روز از عمرت باقی مانده باشد چکار می کنی ؟

:Gol:اگر فقط یک روز از عمرت باقی مانده باشد چکار می کنی ؟:Gol:

:Gol::Gol::Gol:

همون کاری که الان می کنم!!! شاید همین الان مردم...
کار ما آدما غفلت است و غفلت... نمی دونیم با این همه نعمت چیکار کنیم.
اما اگه واقعا بدونم که کی میمیرم حتما برای نامزد عزیزو که فوت کرده دعا می کنم. چون بعد از من کسی این جوری عاشقانه و از ته دل براش دعا نمی کنه.(البته مادرشون هم هستن).

سلام
کار خیلی سختی که چه کار می کنم چون برنامه های خیلی زیادی برای آینده دارم.

ولی این رو مدونم که اولین کارم همین فراموش کردن آرزوها برای آینده است و تا جای که بتونم به گذشته بر می گردم و کارهای اشتباهم رو اصلاح می کنم.

یکیش حلالیت از مادر و پدرم است بعد از آن هم از بقیه.

چون خدا از حقش در آن دنیا می گذره ولی از حق و ناس نه.

مجید;36179 نوشت:
:Gol:اگر فقط یک روز از عمرت باقی مانده باشد چکار می کنی ؟:Gol:
:Gol::Gol::Gol:

هر چه سریعتر خودم رو می کشم :Ghamgin:

از ترس می مردم همون موقع وقتم تموم می شد!:Ghamgin:حلالیت می طلبیدم و وصیت نامه می نوشتم طلب مغفرت از خدا می کردم و هر چی تو دلم مونده بود تا اون موقع که می خواستم بگم به کسی که باید بگم می گفتم!آخرشم یه بلیط هواپیما می گرفتم می رفتم حرم امام رضا (ع)تا در جوار امامم بمیرم :Ghamgin:
البته اول خداحافظی از مادرم و خواهرا و برادرام بعد حرم از اونجا بقیه کارا!
خدایا.....


با عرض سلام خدمت دوستان اسک دینی عزیز:Gol:

اول یه چیز بگم که
هدف از زدن این تاپیک فقط بیداریه خودمون هست که به خودمون بیاییم ، شاید امروز آخرین روز عمر ما باشه .

تا حالا با خودتون فکر کردید که اگر همین الان جناب عزراییل تشریف بیارن و بخوان جان شما رو بگیرن
اولین چیزی که به ذهنتون میرسه
اولین کار نا تمومی که داشتید و باید انجام میداد ولی ندادید چی بوده
حق الناس ادا نکرده
حق الله انجام نشده ...
موقعی که انسان دلش میخواد برگرده و کار نا تمومش رو انجام بده ولی دیگه متاسفانه راهی برای برگشت نیست.

تا حالا با خودتون فکر کردید؟

اگر دوستان تمایل داشتن می تونن اون کاراشون رو بگن تا هم این تاپیک رو اسکرول بمونه و هم شاید کمکی باشه برای بیداری هر چه بیشتر.

یه استاد داشتیم میگفتند:

بسیار یاد مرگ کنید که معاد ضامن تربیتی انسان است.

چقدر در طول روز به یاد مرگ می افتید چقدر کار هاتون رو با معاد می سنجید؟

تا حالا با خودتون فکر کردید؟

از همه حلاليت مي طلبيدم
اگه حق الناسي گردنم بود ادا مي كردم
بعدش هم وصيت مي كردم
اگه ميشد مي رفتم پيش امام رضا و از ضامن آهو مي خواستم كه ضمانت من و پيش خداوند بكنه
از خدا مي خواستم به حرمت اهل بيت عليه السلام مخصوصآ آقام امام حسين عليه السلام من و ببخشه
هر چي داشتم و مي فروختم و پولش و مي دادم براي نماز و روزه و صدقه
آخرش هم يه نامه براي مامانم مي نوشتم و ازش مي خواستم بي تابي نكنه و زياد برام قرآن بخونه تا بعد مردنم هر وقت دلش برام تنگ شد اونو بخونه
از آدمهاي مومن اطرافم(مخصوصآ شما اسك ديني ها) ميخواستم برام طلب مغفرت بكنند و اگر تونستند شب اول قبر برام نماز وحشت بخونند
يه جورايي بعد از كلي استرس و ترس و وحشت خوشحال مي شدم كه مي تونم عزيزاي سفر كرده ام رو ببينم

براي شادي روح اموات صلواتي قرائت بفرماييد
اللهم صل علي محمد وآل محمد

ای کاش مرگ ما رو غافل گیر نکنه.
خیلی پایان بدیه و خیلی ها هم دچارش می شوند.

اصلا ای کاش به بهترین شکل که شهادت باشه از این دنیا بریم.

کو عمر خضر؟ رو طلب مرگ سرخ کن
کاین شیوه جاودانه ترین طرز بودن است...

به نام خدا و با سلام

عجیبه که دوستان میگن اینکارا رو اگه روز آخر زندگیشون بود میکردند چرا همین الان که فرصت دارند نمیکنند
مگه اینکاراو همین الانش نمیتونند بکنند یا مرگ به کسی گفته کی میاد سراغش؟

اگه مطمئن بودم امروز رو آخر زندگیمه جدای از حلا لیت گرفتن ها وبقیه ی کارا،حتما چند تا شخصیت مطرح رو ترور می کردم

MNSY;128737 نوشت:
به نام خدا و با سلام

عجیبه که دوستان میگن اینکارا رو اگه روز آخر زندگیشون بود میکردند چرا همین الان که فرصت دارند نمیکنند
مگه اینکاراو همین الانش نمیتونند بکنند یا مرگ به کسی گفته کی میاد سراغش؟


سلام خدمت دوستان:Gol:
خوب شدن خیلی سخت نیست وقتی برای یک روز باشه مهم خوب موندن که خیلی سخته !!!
من اگه روز اخر عمرم باشه همونطور که دوستان گفتند اول حلالیت میطلبیدم از همه اونایی که فکر میکنم بهشون ظلمی کردم خانواده و دوستانم و...
بعد وصیت میکردم نمازو روزه های قضامو بگیرن و مالمو میبخشیدم به..... که برام خیلی عزیزن و میدونم محتاجن!!!
به تمام اونایی هم که بهم ظلم کردن میگفتم بخشیدمشون تا خداهم منو ببخشه
توبه میکردم و یک جای خلوت که خودم باشم و خدا نماز میخوندم تا سر نماز توی سجده بمیرم همیشه ارزوم همین بوده:Rose:

سلام
این مطلب رو قبلا در یک تاپیک درج کرده بودم اما باز هم خوندنش خالی از لطف نیست:

اومد پيشم حالش خيلي عجيب بود فهميدم با بقيه فرق ميکنه
گفت: حاج آقا يه سوال دارم که خيلي جوابش برام مهمه

گفتم : چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال ميشم بتونم کمکتون کنم
گفت: . . .
گفتم: يعني چي؟
گفت: دارم ميميرم
گفتم: دکتر ديگه اي، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاري نميشه کرد
گفتم: خدا کريمه، انشاءالله که بهت سلامتي ميده
با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بميرم خدا کريم نيست؟
فهميدم آدم فهميده ايه و نميشه گولش زد
گفتم: راست ميگي، حالا سوالت چيه؟
گفت: من از وقتي فهميدم دارم ميميرم خيلي ناراحت شدم از خونه بيرون نميومدم
کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن
تا اينکه يه روز به خودم گفتم تا کي منتظر مرگ باشم
خلاصه يه روز صبح از خونه زدم بيرون مثل همه شروع به کار کردم
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار اين حال منو کسي نداشت
خيلي مهربون شدم، ديگه رفتاراي غلط مردم خيلي اذيتم نميکرد
با خودم ميگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن
آخه من رفتني ام و اونا انگار نه
سرتونو درد نيارم من کار ميکردم اما حرص نداشتم
بين مردم بودم اما بهشون ظلم نميکردم و دوستشون داشتم
ماشين عروس که ميديم از ته دل شاد ميشدم و دعا ميکردم
گدا که ميديدم از ته دل غصه ميخوردم و بدون اينکه حساب کتاب کنم کمک ميکردم
مثل پير مردا برا همه جوونا آرزوي خوشبختي ميکردم
الغرض اينکه اين ماجرا منو آدم خوبي کرد و ناز وخوردني شدم
حالا سوالم اينه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آيا خدا اين خوب شدن رو قبول ميکنه؟
گفتم: بله، اونجور که يادگرفتم و به نظرم ميرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزيزن
آرام آرام خدا حافظي کرد وداشت ميرفت گفتم: راستي نگفتي چقدر وقت داري؟
گفت: معلوم نيست بين يک روز تا چند هزار روز!!!
يه چرتکه انداختم ديدم منم تقريبا همين قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بيماريت چيه؟
گفت: بيمار نيستم!
هم کفرم داشت در ميومد و هم از تعجب داشتم شاخ دار ميشدم گفتم: پس چي؟
گفت: فهميدم مردنيم، رفتم دکتر گفتم: ميتونيد کاري کنيد که نميرم گفتن: نه گفتم: خارج چي؟ و باز گفتند : نه!
خلاصه حاجي ما رفتني هستيم کي ش فرقي داره مگه؟ باز خنديد و رفت و دل منو با خودش برد ...

مریم کوچولو;128779 نوشت:
کارا،حتما چند تا شخصیت مطرح رو ترور می کردم
:Moteajeb!: :Moteajeb!:

سلام دوستان
من تقریباً از سالی که دبیر شدم، هر سال شاید دو سه بار از شاگردام حلالیت می گیرم. ولی احساس می کنم که از لحظه ای که این شغل رو دارم مدام نگرانم. نمی دونم چه کاری چه حرفی چه رفتاری باعث پدید آمدن چه وقایعی در زندگی اونها میشه.
برای همین تو همون یک روز باقی مونده عمرم هم دنبال این مسئله می باشم. هر چقدر تلاش می کنم اصلاً نمی تونم اطمینان از صحت کارم داشته باشم.ولی به خدا امید دارم و سعی می کنم با توکل به خود خدا کارم رو درست انجام بدم.:ok:

کار بعدی ای که می کنم این هست که مثل همه روزهای دیگه به چهره مادرم نگاه می کنم و از شدت شعف از داشتنش مثل همیشه یه سجده ی شکر به جا میارم.:Kaf:

سعی می کنم تا فرصت دارم از بودنم در این دنیا لذت ببرم.:khaneh:

در ضمن دوست دارم به یکی چیزی بگم که االان نمی تونم ولی اگه یه روز بیشتر عمر نداشتم حتماً می گفتم.:Narahat az:

سلام بزرگواران

در برنامه سمت خدا امروز مطلبی بیان شد

که خیلی به فکر فرو رفتم

خواستم نظر شمارو بدونم

اگه در خواب یا بیداری

وحی یا هرچیزه دیگه ای

خبر بهتون برسه فقط یه هفته دیگه

زنده اید

راستشو بگید چیکار میکنید؟؟؟:Gig:

اول از همه خودم تمام کتابای کنکورمو میریختم دورو یک هفته کیف دنیارو میبردم
:yes::ghash::Tavalod::shadi::nishkand::makhfi::nashenas::paridan::paresh::shookhi::tashvigh!::khoshali::moj:

البته منظورم کیف معنوی بودا!!!!!!!!!!!

مجید;36179 نوشت:
:Gol:اگر فقط یک روز از عمرت باقی مانده باشد چکار می کنی ؟:Gol:
:Gol::Gol::Gol:

به نام خدا

سلام
انشاالله یک قبر با سنگ قبر میخرم . کفن هم که باید بگیرم . وصیت هم که باید بنویسم . وسایل پذیرایی مثل چایی و خرما هم انشاالله میخرم . تو تایپیک نماز شب اول قبر هم پست میدم که یادآوری کنم واسم نماز بخونین انشاالله . ....
حس خیلی خوبی پیدا میکنم .

راضی هستم به رضای خدا :ok:

شما چیکار میکنین دوستان ؟

اللهم صل علی محمد و آل محمد

شقایق;183151 نوشت:
اگه در خواب یا بیداری وحی یا هرچیزه دیگه ای خبر بهتون برسه فقط یه هفته دیگه زنده اید راستشو بگید چیکار میکنید؟؟؟

سلام هممون اعتقاد داریم که می میریم اما هنوز باور نکردیم فکر میکنیم نوبت ما نمیرسه
من اگه یه روز بفهمم که یک هفته وقت دارم بعد حلالیت طلبی و اینجور حرفا ساکمو میبندم میرم جمکران پناه میبرم به اقام میگم اقا ندیده و درک نکرده کجا برم :geryeh::geryeh:باورم نمیشه اقا همینجوریییییییییی برمممممممم اقا تو رو به فاطمه (س) قسم میدم هیچ جا تنهام نذاری
یا صاحب زمان اقا پاک نیستم چطوری برم ؟با چه رویی برم؟ اقا چشام الودست که نمیبینمتون قلبم پاک نیست و.......
اینقدر با امامم دردودل میکنم تا خودش فرجی کنه و......
امید وارم به رحمت او

سلام
اول یه وصیت مینویسم که دو سال نماز دارم بجام بخونن:Narahat az:.بعد موبایلمو برمیدارم و برا هرکی تونسم زنگ میزنم. بعد میرم در مغازه کلی شکلات میخرم هر بچه ای تو کوچه دیدم بهش یکی میدم.:yes:. راسی هروز آرزوی مرگ میکنم با اینکه میدونم دستم خالی هس.:Doaa:

خوب اگر بدونم که چیزی به آخر عمرم نمونده اول از همه دلم واسه پدر و مادرم می سوزه که تو این گرونی می خوان چطوری خرج مراسم رو بپردازن بعد به این که چطوری این زحمت رو از دوششون بردارم فکر می کنم خوب شاید یه نامه نوشتم و خواستم برام عزاداری نکنن، خوب بعدش می رم بازار و واسه هر کسی که دوستش دارم یه هدیه می خرم و با بقیه پس اندازم یه قبر می خرم و همین طور یه کفن و بعدش زندگی می کنم مثل هر روز ...:Nishkhand:

فقط پیش پدر و مادرم می مونم و با تمام وجودم بهشون خدمت می کنم

سلام
به همون زندگيم ادامه ميدم

مجلس روضه ی آقا امام حسین (ع) وحضرت عباس رو برگزار میکردم.

سلام علیکم ولی من اصلادوست ندارم بدونم کی میمیرم هرموقع خودش بخوادببره ولی به فرض این که بدونم هم برام نبایدفرقی بکنه البته اینم شعاریه حتی خودمم نمیدونم اگه که بدونم یه روزوقت دارم چی میکنم.فقط ازخداوندمتعال اینوهمیشه خواستم ومیخوام :Sham:خدایاعاقبت به خیرمون بفرما:Sham:ملتمس الدعاء تلاش

من اگه بفهمم یه روز از عمرم مونده پا میشم میرم به فک و فامیل سر میزنم

[spoiler]آخه صله رحم عمر آدمو زیاد میکنه [/spoiler]

از اینا بگذریم سؤال خیلی سختیه واقعا نمیدونم

سید علی جان;215665 نوشت:
سلام
به همون زندگيم ادامه ميدم


خوش به حالتون

تا جایی که بتونم حق الناس هایی که به گردنم هست رو جبران می کنم.بعدش هم میشینم با خدا درد و دل می کنم.


بستگی به مهلت داده شده داره:
از اونجایی که خودمو خیلی خوب میشناسم:
اگه یه ساعت وقت داشته باشم چون هیچ کاری از دستم بر نمی یاد می گیرم می خوابم که بهش فکر نکنم و به این ترتیب خواب به خواب می رم و دیگه بیدار نمی شم!
اگه یه روز وقت داشته باشم می شینم فکر می کنم ببینم چه کاری از دستم برمیاد و مثل همیشه که خیلی دیر به نتیجه می رسم وقتم با فکر کردن تموم میشه و... بنگ!
اگه یه هفته وقت داشته باشم باز می شه یه کاریش کرد! ولی چون کلا همیشه با احساساتم تصمیم می گیرم و نه با عقلم. کلی کار احساسی می کنم و مطمئنم که روز هفتم می فهمم که همه ی کارام اشتباه بوده و دیگه وقتی برام باقی نمونده!
اگه یه ماه وقت داشته باشم یه هفته شو احساسات بازی در میارم (تو مایه های کولی بازی ) و تو سه هفته ی دیگه اش ممکنه بالاخره یه کار عاقلانه و درستی انجام بدم... شاید! (مطمئن نیستم)
ولی اگه یه سال وقت داشته باشم قول می دم کارای درست و عاقلانه ی بیشتری انجام بدم.

ولی فکر نکنم از کسی حلالیت بطلبم چون اگه به کسی بدی کردم خدایی حقش بوده!
خیلی هم رو سجاده نمی شینم چون خدا می دونه که از ترس مرگه، ضایع می شم!


از کجا معلوم الان اینجوری نیست و همین لحظه یک ساعت پایانی عمرمون نیست؟
ولی به فرض اگه بگن تو یه ساختمون اسیری که قراره یه بمب بزرگ داخلش منفجر شه
طبیعیه
که طبق عادت میوفتیم به غلط کردم
نفهمیدم
پشیمونم
الان کامل میدونم که عظمتت چقدره
الان درکت مکینم
و...
ولی خدا نکنه بگن بمب خنثی شد و داری راه فرار به بیرون پیدا میکنی
اینجاس که شاید تو همون ساختمون یه نگاه به نامحرم کنی و دوباره دنیایی بشی و بگی که وقت هست
بگی که خدا چیکار کنم نیازه و این بهانه ها

خلاصه مهربونی خدا تو بخشیدن ما و لطف همیشگی که داشته ما رو پر رو کرده
از بس مهربونه نمیبینیمش
اصلا نمیزاره بفهمیم مهربونی از جانب اونه
اصلا منت نمیزاره
خدا با اینکه روم نمیشه نگات کنم
خیلی دوست دارم
خیلی بی انصاف و ناشکر و....
از خداییت خجالت میکشم
احساس میکنم فاصلم بیشتر از اون حدیه که بخوام بگم ببخشید و به سجده بیوفتم و...
فقط میتونم سرم رو بندازم پایین.....

این موضوع فراموشی که شما بیان کردی انقدر تکرار شده که خداوند در قرآن بهش اشاره کرده که مثلا اگر بندگانم در کشتی در حال غرق شدن باشند برمی گردن ولی وقتی به ساحل می رسونمشون دوباره منو فراموش می کنن.این موضوع فرصت دادن خداوند به انسان خیلی مسوولیت آوره،مواظب باشیم واسمون عادی نشه.

اگه یه روز از عمرم باقی مونده باشه ,همون یه روز رو همش از خدا می پرسم مرگ رو برا چی افریدی؟نمیشه بدون جون دادن بیام پیشت؟چرا جون ادمو بر میداری بعد از دوباره روحشو تو موعود بر میگردونی؟این چه کاریه؟

هدف1;216096 نوشت:
اگه یه روز از عمرم باقی مونده باشه ,همون یه روز رو همش از خدا می پرسم مرگ رو برا چی افریدی؟نمیشه بدون جون دادن بیام پیشت؟چرا جون ادمو بر میداری بعد از دوباره روحشو تو موعود بر میگردونی؟این چه کاریه؟

مشکل ما اینه جون دادن رو نیستی و فنا شدن میدونیم
جنین وقتی میخواد به این دنیا بیاد و تبدیل به نوزاد شه
خیلی ناله و شیون میکنه
میترسه
از محیط کوچیک و محقر دارن میارنش تو یه دنیای بزرگ و رنگارنگ و پر از امکانات
ولی فکر میکنه دارن بهش خسارت میزنن
...

behrooz_313;216185 نوشت:
مشکل ما اینه جون دادن رو نیستی و فنا شدن میدونیم
جنین وقتی میخواد به این دنیا بیاد و تبدیل به نوزاد شه
خیلی ناله و شیون میکنه
میترسه
از محیط کوچیک و محقر دارن میارنش تو یه دنیای بزرگ و رنگارنگ و پر از امکانات
ولی فکر میکنه دارن بهش خسارت میزنن
...

یک نوزاد زمانی که از رحم مادر خارج میشه به دلیل اختلاف فشار هوا و اولین نفس به طور غیر ارادی تنفس اولش به گریه شبیه است این از لحاظ علمی بود.
من مرگ رو فنا نمی دونم,بلکه سوالم اینه که چرا خدا باید با جون گرفتن و پس دادن ما رو به بهشت یا جهنم ببره؟مگه همین جوری نمی تونه این کارو بکنه؟

[=Georgia]جمع بندی
پرسش:
اگر فقط یک روز از عمرمان باقی مانده باشد چه کارهایی باید انجام دهیم ؟
پاسخ:
مهمترین کارهایی که در این یک روز می توان انجام داد از این قرار است:

  1. توبه و انابه
  2. ادا کردن حقوقی که از دیگران بر گردنم است
  3. رضایت طلبیدن از کسانی که با بی مهری من مواجه شده اند.
  4. نوشتن وصیت نامه
  5. اختصاص مقداری از اموال برای به جا آوردن نماز و روزه قضا شده و رد مظالم
  6. خواندن زیاد قرآن
  7. خواندن دعای زیارت جامعه کبیره
  8. توسل به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام
  9. دستبوسی از پدر و مادر برای گذشت از درشتیها و طلب دعای خیر از ایشان
  10. سجده شکر به آستان الهی برای آگاهی از این ساعت اخیر برای انجام برخی از کارهای ضروری
  11. گریه برای غربت و مظلومیت امام حسین علیه السلام
  12. اختصاص مالی برای خیرات و مبرات

موضوع قفل شده است