آیا توسل ، شرک است؟

تب‌های اولیه

49 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا توسل ، شرک است؟

تعريف شفاعت نزد اهل لغت :

خليل بن احمد فراهيدي‌ ( متوفي 150 ) در كتاب العين مي فرمايد : الشافع : الطالب لغيره ، وتقول استشفعت بفلان فتشفع لي إليه فشفعه في . والإسم : الشفاعة . واسم الطالب : الشفيع .

كتاب العين ج 1 ص 260 .

شافع يعني کسي که از غير خودش طلب شفاعت مي کند و مي گويد نزد فلان شخص واسطه و شفيع من باش . اسم مصدر ( حاصل و نتيجه مصدر ) آن شفاعت است و کسي را که طلب شفاعت مي کند شفيع مي نامند .

راغب اصفهاني در کتاب المفردات مي گويد : الشفع : ضم الشئ إلى مثله ويقال للمشفوع شفع .

المفردات ص 263 .

الشفع به معناي‌ ضميمه کردن چيزي به مثل خودش است و به مشفوع گفته مي شود

زَبيدي نيز در تاج العروس ج 5 ، ص 401 همين مطلب را مي گو يد .

تعريف شفاعت نزد متكلمين‏ شيعه :

سيد مرتضى مي فرمايد: وحقيقة الشفاعة وفائدتها : طلب إسقاط العقاب عن مستحقه ، وإنما تستعمل في طلب إيصال المنافع مجازا وتوسعا ، ولا خلاف في أن طلب إسقاط الضرر والعقاب يكون شفاعة على الحقيقة .

رسائل المرتضي ج 1، ص 150 ، باب مسألة الوعد و الوعيد و الشفاعة .

سيد مرتضى مي فرمايد: حقيقت شفاعت و فايده آن طلب برداشتن عقاب از کسي است که مستحق عقاب است ، البته کلمه شفاعت مجازا در مورد درخواست رسيدن منافع به شخص نيز به کار مي رود ، و در اينکه حقيقت شفاعت در مورد طلب برداشتن ضرر و عقاب و عذاب است هيچ اختلافي نيست .

در جاي ديگر مي فرمايد : وشفاعة النبي ( صلى الله عليه وآله ) إنما هي في إسقاط عقاب العاصي لا في زيادة المنافع ، لأن حقيقة الشفاعة تختص بذلك ... .

رسائل المرتضي ج 3 ، ص 17 ، باب مايجب إعتقاده و أبواب العدل کلها

شفاعت نمودن پيامبر اکرم فقط در برداشتن عقاب و عذاب گناهکار است و اين شفاعت در مورد رسيدن منافع به شخص نمي باشد ، زيرا حقيقت شفاعت اختصاص به برداشتن عقاب و عذاب گناهکار دارد ... .

شيخ طوسي‌مي‌ فرمايد : حقيقة الشفاعة عندنا أن تكون في إسقاط المضار دون زيادة المنافع ، والمؤمنون عندنا يشفع لهم النبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) فيشفعه الله تعالى ويسقط بها العقاب عن المستحقين من أهل الصلاة لما روي من قوله عليه السلام : ( ادخرت شفاعتي لأهل الكبائر من أمتي ) ... والشفاعة ثبتت عندنا للنبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) وكثير من أصحابه ولجميع الأئمة المعصومين وكثير من المؤمنين الصالحين ... .

التبيان ، للشيخ الطوسي : 213 - 214 .

حقيقت شفاعت در نزد ما در مورد رسيدن منافع به شخص نمي باشد بلکه در مورد برداشتن عقاب و عذاب گناهکار است . به عقيده ما پيامبر اکرم مؤمنين را شفاعت مي‌ فرمايند و خداوند نيز شفاعت ايشان را مي پذيرد و خداوند تبارک و تعالي عذاب و عقاب را در نتيجه اين شفاعت از مستحقين آن ( البته از کساني که اهل نماز باشند ) برمي دارد . زيرا شخص شخيص رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند : من شفاعتم را براي کساني از امتم که اهل گناه کبيره هستند نگه داشته ام ... شيخ طوسي در ادامه مي فرمايند : نزد ما شيعيان اثنا عشري خداوند امتياز شفاعت ‌خواهي را به پيامبر اکرم و بسياري از اصحاب ايشان و تمامي فرزندان معصوم ايشان و بسياري از مؤمنين صالح عطا نموده است .

تعريف شفاعت نزد متكلمين‏ اهل سنت:

أبو حفص النسفي ( متوفي 538 ه)‍ : در کتاب ‍العقائد النسفية : الشفاعة ثابتة للرسل والأخيار في حق الكبائر بالمستفيض من الأخبار .

العقائد النسفية ، ـ لأبي حفص النسفي ـ ، ص 148

امتياز شفاعت خواهي در مورد کساني اهل گناه کبيره هستند براي‌ پيامبران و بنده گان خوب خدا به واسطه اخبار و روايات زيادي ثابت شده است .

ناصر الدين أحمد بن محمد بن المنير الإسكندري المالكي در کتاب الانتصاف مي‌ گويد : وأما من جحد الشفاعة فهو جدير أن لا ينالها ، وأما من آمن بها وصدقها وهم أهل السنة والجماعة فأولئك يرجون رحمة الله ، ومعتقدهم أنها تنال العصاة من المؤمنين وإنما ادخرت لهم . . . .

الانتصاف فيما تضمنه الكشاف من الاعتزال ، للإمام ناصر الدين الإسكندري المالكي المطبوع بهامش الكشاف ج1 ، ص 214 .

کسي که شفاعت را انکار کند شايسته است مشمول شفاعت نشود ولي کسي که ايمان به شفاعت دارد اما اهل سنت و جماعت که ايمان به شفاعت دارند و آن را تصديق مي نمايند پس آنها به رحمت خداوند اميد دارند و اعنقادشان اين است که شفاعت در مورد مؤمنين گنهکار است ( پيامبر فرمودند ) من شفاعتم را براي افرادي از امتم که اهل گناه کبيره هستند نگه داشته ام ...

قَالَ الْقَاضِي عِيَاض : مَذْهَب أَهْل السُّنَّة جَوَاز الشَّفَاعَة عَقْلًا وَوُجُوبهَا سَمْعًا بِصَرِيحِ قَوْله تَعَالَى : { يَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَع الشَّفَاعَة إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَن وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا } وَقَوْله : { وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنْ اِرْتَضَى } وَأَمْثَالهمَا ، وَبِخَبَرِ الصَّادِق صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ، وَقَدْ جَاءَتْ الْآثَار الَّتِي بَلَغَتْ بِمَجْمُوعِهَا التَّوَاتُر بِصِحَّةِ الشَّفَاعَة فِي الْآخِرَة لِمُذْنِبِي الْمُؤْمِنِينَ . وَأَجْمَعَ السَّلَف وَالْخَلَف وَمَنْ بَعْدهمْ مِنْ أَهْل السُّنَّة عَلَيْهَا. . . .

نقلا عن : شرح صحيح مسلم ، للنووي ج3 ، ص 35 ، باب إِثْبَات الشَّفَاعَة وَإِخْرَاج الْمُوَحِّدِينَ مِنْ النَّار .

قاضي عياض مي گويد: اهل سنت شفاعت را عقلا جايز و شرعا واجب مي دانند و دليل وجوب آن آيه 109 سوره طه : (در آن روز ، شفاعت ( به كسى ) سود نبخشد ، مگر كسى را كه( خداى) رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آيد ) و آيه 28 سوره انبياء (و جز براى كسى كه (خدا ) رضايت دهد ، شفاعت نمى كنند ) و امثال اين آيات و روايات پيامبر اکرم صلي الله عليه و ( آله) و سلم مي باشد . و روايات زيادي که مجموع آنها به حد تواتر مي رسد در مورد صحت شفاعت در قيامت براي مؤمنين گنهکار وارد شده است . و تمامي علماي اهل سنت از قبل تا به حالا بر صحت شفاعت اجماع دارند ... .

بنابراين شفاعت ، واسطه شدن ، انبياء ، امامان و صالحان بين خدا و خلق براي بخشيده شدن گناها ني است كه از مؤمنان سر زده است . که بحث در مورد شفاعت دو مرحله دارد : 1- شفاعت در قيامت . 2- طلب کردن شفاعت از رسول خدا که در آخرت ما را شفاعت کنند .

شفاعت در قيامت ، با شرائط و خصوصياتي كه در بارۀ آن ذكر شده است ، از ضروريات تمامي مذاهب اسلامي و مورد اجماع تمامي علماي مسلمان است كه آيات بسياري در قرآن كريم آن را تأييد مي‌كند ؛ از جمله :

وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى . الضحي / 5 .

و بزودى پروردگارت تو را عطاي خواهد داد ، تا خرسند گردى .

وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا . الإسراء / 79 .

و پاسى از شب را زنده بدار ، تا براى تو [ به منزله ] نافله اى باشد ، اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند .

تمامي مفسران شيعه و سني بر اين مطلب اتفاق دارند كه مراد از «مقام محمود» همان مقام شفاعت است كه خداوند آن را به پيامبرش وعده داده است .


پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمودند : «اُعطيتُ خمساً... و اعطيت الشفاعة فادّخرتها لامّتى فهى لِمَنْ لا يشرك بالله شيئاً»; «خداوند بزرگ به من پنج امتياز داده است... كه يكى از آنها شفاعت است و آن را براى امت خود نگه داشته ام. شفاعت براى كسانى است كه شرك نورزند»

مسند احمد، ج1، ص 301 ، باب : مسند عبدالله بن عباس ; سنن نسائى، ج1، ص 211 ، باب : الطواف علي النساء في غسل واحد ; سنن دارمى، ج1، ص 323 ، باب : الارض کلها طهور ... .

در روايت ديگر پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «انا اول شافع و اول مشفَّع»; «من نخستين كسى هستم كه شفاعت مى كند و نخستين كسى هستم كه شفاعت او پذيرفته مى شود».

(سنن ترمذى ج5 ، ص 248 ، باب ما جاء في فضل النبي ، باب 22 ، حديث رقم : 3695 ؛ سنن دارمى ج 1 ، ص 26 ، باب ما أعطي النبي صلي الله عليه و سلم الفضل)


فخر رازي از علما و مفسرين بزرگ اهل سنت در اين باره مي‌گويد :

أجمعت الأمة على أن لمحمد صلى الله عليه وسلم شفاعة في الآخرة وحمل على ذلك قوله تعالى ( عسى أن يبعثك ربك مقاما محمودا ) وقوله تعالى ( ولسوف يعطيك ربك فترضى ) .

تفسير الرازي ، ج 3 ، ص 55 .

تمامي امت اسلامي بر اين مطلب اجماع دارند كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم در قيامت حق شفاعت دارد و اين دو آيه « اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند » و « و بزودى پروردگارت تو را عطاي خواهد داد ، تا خرسند گردى » را به همين معنا حمل كرده‌اند .

مرحوم شيخ مفيد رضوان الله تعالي عليه در اين باره مي‌فرمايد :

اتفقت الإمامية على أن رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) يشفع يوم القيامة لجماعة من مرتكبي الكبائر من أمته ، وأن أمير المؤمنين ( عليه السلام ) يشفع في أصحاب الذنوب من شيعته ، وأن أئمة آل محمد ( عليهم السلام ) كذلك ، وينجي الله بشفاعتهم كثيرا من الخاطئين .

أوائل المقالات في المذاهب والمختارات ، ص 29 تحقيق مهدي محقق .

اماميه بر اين مطلب اتفاق دارند كه رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم در روز قيامت گروهي از كساني را كه گناهان كبيره انجام داده‌اند ، شفاعت مي‌كند . و نيز بر اين مطلب اتفاق دارند كه امير المؤمنين و بقيه ائمه گناهكاران را شفاعت مي‌كنند و با شفاعت آن‌ها خداوند بسياري از گناهكاران را نجات مي‌دهد .

علامۀ مجلسي رحمت الله عليه نيز در اين باره مي‌فرمايد :

أما الشفاعة فاعلم أنه لا خلاف فيها بين المسلمين بأنها من ضروريات الدين وذلك بأن الرسول يشفع لأمته يوم القيامة ، بل للأمم الأخرى ... .

بحار الأنوار ، ج 8 ، ص 29 - 63 .

تمامي مسلمين بر اين مطلب اتفاق دارند كه شفاعت از ضروريات دين است . و شفاعت ، يعني اين كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله نه تنها امت خود را ؛ بلكه امت‌هاي ديگر را نيز شفاعت خواهد كرد .


و نووي از علماي بزرگ اهل سنت و از شارحين صحيح مسلم به نقل از قاضي عياض بن موسي مي‌نويسد :

قال القاضي عياض رحمه الله مذهب أهل السنة جواز الشفاعة عقلا ووجوبها سمعا بصريح قوله تعالى (يَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا ) وقوله (وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى) وأمثالهما وبخبر الصادق صلى الله عليه وسلم وقد جاءت الآثار التي بلغت بمجموعها التواتر بصحة الشفاعة في الآخرة لمذنبي المؤمنين وأجمع السلف والخلف ومن بعدهم من أهل السنة عليها .

شرح مسلم - النووي - ج 3 - ص 35 .

قاضي عياض مي‌گويد : " مذهب اهل سنت بر اين است كه شفاعت عقلا جايز و شرعا واجب است ؛ به دليل اين كه خداوند به صراحت در آيۀ قرآن فرموده است : " در آن روز ، شفاعت [ به كسى ] سود نبخشد ، مگر كسى را كه [ خداى] رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آيد " و نيز گفتۀ خداوند كه فرموده : " و جز براى كسى كه [ خدا ] رضايت دهد ، شفاعت نمى كنند " و امثال اين آيات . و همچنين به خاطر روايات پيامبر راستگو صلي الله عليه وآله وسلم مبني بر صحت شفاعت در آخرت براي گناهكاراني از مؤمنين كه مجموع اين روايات به حد تواتر مي‌رسد . تمامي علماي اهل سنت ؛ از گذشته تا كنون بر صحت شفاعت اجماع دارند .

و تاج الإسلام أبو بكر الكلاباذي ( متوفي 380 ه‍ در اين باره مي‌گويد :

إن العلماء قد أجمعوا على أن الإقرار بجملة ما ذكر الله سبحانه وجاءت به الروايات عن النبي ( صلى الله عليه وآله ) في الشفاعة واجب ، لقوله تعالى : (وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى) ولقوله : (عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا ) وقوله : (وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى) . وقال النبي ( صلى الله عليه وآله ) : " شفاعتي لأهل الكبائر من أمتي " .

علما بر اين مطلب اجماع دارند كه اقرار به تمامي آن‌چه كه خدا و رسول او (صلي الله عليه وآله وسلم ) در بارۀ شفاعت گفته‌اند ، واجب است . به دليل فرمودۀ خداوند : " و بزودى پروردگارت تو را عطاي خواهد داد ، تا خرسند گردى » و فرمودۀ خداوند : " اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند " و نيز فرمودۀ خداوند : " و جز براى كسى كه [ خدا ] رضايت دهد ، شفاعت نمى كنند " و همچنين سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم ) كه فرمود : " من گناهكاراني از امتم را شفاعت مي‌كنم " .

لتعرف لمذهب أهل التصوف ، ص 54 _ 55 ، تحقيق د . عبد الحليم محمود ، شيخ الأزهر الأسبق .

و حتي ابن تيميه نيز شفاعت در قيامت را قبول دارد و در اين باره مي‌‌گويد :

للنبي (صلى الله عليه وآله ) في يوم القيامة ثلاث شفاعات... وأما الشفاعة الثالثة فيشفع في من استحق النار وهذه الشفاعة له (صلى الله عليه وآله) ولسائر النبيين والصديقين وغيرهم في من استحق النار أن لا يدخلها ويشفع في من دخلها .

براي پيامبر ( صلي الله عليه وآله وسلم ) در روز قيامت سه شفاعت است ... شفاعت سوم براي كساني است كه مستحق آتش هستند . شفاعت آن حضرت ، ساير انبياء ، صديقين و ديگران به اين است كه كسي كه سزاوار آتش است ، وارد آن نشود ، و نيز در مورد كسي كه داخل آتش شده شفاعت مي‌كند .

مجموعة الرسائل الكبري ، ج1 ،‌ ص403_ 404 .

و محمد بن عبد الوهاب نيز در اين باره مي‌گويد :

وثبتت الشفاعة لنبينا محمد (صلى الله عليه وآله) يوم القيامة ولسائر الأنبياء والملائكة والأولياء والأطفال حسبما ورد ، ونسألها من المالك لها والآذن فيها بأن نقول : اللهم شفع نبينا محمدا فينا يوم القيامة أو اللهم شفع فينا عبادك الصالحين ، أو ملائكتك ، أو نحو ذلك مما يطلب من الله لا منهم ... إن الشفاعة حق في الآخرة ، ووجب على كل مسلم الإيمان بشفاعته ... .

الهدية السنية ، الرسالة الثانية ، ص42 .

شفاعت براي پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) در روز قيامت و نيز براي ساير انبياء ، ملائكه ، اولياء و اطفال بنابر آن چه كه وارد شده است ، قطعي است . و ما درخواست مي‌كنيم از مالك و اجازۀ دهندۀ شفاعت به اين صورت كه مي‌گوييم :

و ما از خدواندي که صاحب شفاعت مي باشد و اجازه شفاعت به دست اوست در خواست مي کنيم:

" بار خدايا ! پيامبر ما را در روز قيامت شفيع ما قرار بده " . يا اين‌كه مي‌گوييم : " بار خدايا ! صالحان و ملائكۀ خود را شفيع ما قرار بده " و مانند اين سخنان كه از خداوند طلب مي‌كنيم نه از غير خدا . شفاعت در آخرت حق و واجب است بر هر مسلماني كه به آن ايمان داشته باشد ... .

اين نمونه‌هاي كوچكي بود از نظرات علماي شيعه و سني در اين باره كه به جهت اختصار به همين تعداد بسنده مي‌شود .

اما آن‌چه كه از بين تمامي فرقه‌هاي اسلامي ، تنها وهابي‌ها آن را قبول ندارند و به شدت با آن به مخالفت برخواسته و قائل به آن را کافر و مشرك مي‌دانند ، طلب شفاعت در دنيا است ؛ يعني اينكه فردي در همين دنيا از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم ( چه در حال حيات ايشان و چه بعد از شهادت ايشان )درخواست کند روز قيامت در درگاه ربوبي نزد پروردگار عالم او را شفاعت کند و برايش ازخداوند تبارک و تعالي طلب بخشش کند ، اينچنين درخواستي نزد ابن تيميه و محمد بن عبد الوهاب و پيروانشان شرک و کفر محسوب مي شود زيرا وقتي فردي بين خود و خدايش واسطه قرار مي دهد ( و خودش مستقيما از خداوند طلب نمي کند ) و از کسي غير از خدا طلب شفاعت مي کند در حقيقت اين فرد را معبود خود قرار داده و او را شريک خداوند خوانده است . اما اگر کسي اينگونه دعا کند :‌ پروردگارا پيامبرت را در روز قيامت شفيع من گردان ( و بواسطه او گناهان مرا ببخش ) از نظر وهابيها بلا مانع است .

محمد بن عبدالوهاب مي گويد : من جعل بينه وبين اللَّه وسائط يدعوهم ويسألهم الشفاعة كفر إجماعاً.

محمد بن عبد الوهاب - مجموعة المؤلفات ج 1 ، ص 385 ، ج 6 ، ص 9 ، 68 ، 213

کسي که بين خود و خدايش واسطه قرار دهد و آن واسطه ها را بخواند و از آنها طلب شفاعت کند به اجماع مسلمين چنين فردي کافر است .

در جاي ديگر مي گويد :

قال النبي (صلي الله عليه و سلم) : اُعطي الشفاعة وأنا أطلبه ممّا أعطاه اللَّه . فالجواب : إنّ اللَّه أعطاه الشفاعة ونهاك عن هذا ، فقال : ( فلا تدعوا مع اللَّه أحداً) الجن / 18 . فاذا كنت تدعو اللَّه أن يشفع نبيّه فيك فأطعه في قوله : ( فلا تدعوا مع اللَّه أحداً ).

مجموعة المؤلفات ج 1 ، ص 166 .

پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده است : خداوند به من مقام شفاعت را عطا فرموده و من طلب مي کنم شفاعتي را که خداوند به من عطا کرده است . محمد بن عبدالوهاب مي گويد : جواب اين حديث اين است که خداوند به پيامبرش مقام شفاعت را عطا فرموده ولکن تو را ( بندگان) از درخواست چنين مطلبي ( درخواست شفاعت از پيامبر ) نهي کرده است ، خداوند در قرآن مي فرمايد :

( فلا تدعوا مع اللَّه أحداً) الجن / 18 . و مساجد ويژه خداست ، پس هيچ كس را با خدا مخوانيد .

پس اگر از خداوند درخواست کني که پيامبرش را در روز قيامت شفيع تو گرداند ( و بواسطه او گناهان ترا ببخشد ) به دستور خداوند در اين آيه عمل کرده اي .

در جاي ديگر مي گويد :

الميت لا يملك لنفسه نفعاً ولا ضراً فضلاً لمن سأله أن يشفع له إلى اللَّه... .

مجموعة المؤلفات ج1 ، ص 296 ، ج 4 ص 42 .

فردي که مرده است ( کنايه از انبيا و صالحين ) نمي تواند هيچ نفعي را براي خودش جلب کند و يا ضرري را از خودش دفع کند چه برسد به اينکه بخواهد براي کسي طلب شفاعت کند

محمد بن عبد الوهاب مي گويد :

قال تعالى : ( وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِي السَّمَوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ‏ ) يونس: 18/10 .

فأخبر انّ من جعل بينه وبين اللَّه وسائط يسألهم الشفاعة فقد عبدهم وأشرك بهم ، وذلك أنّ الشفاعة كلّها للَّه ، كما قال تعالى : ( قل للَّه الشفاعة جميعاً) الزمر : 44 .

تحفه اثنا عشرية ــ عبدالعزيز دهلوي ــ ، ص 751

خداوند در قرآن مي فرمايد : و به جاى خدا ، چيزهايى را مى پرستند كه نه به آنان زيان مى رساند و نه به آنان سود مى دهد . و مى گويند : «اينها نزد خدا شفاعتگران ما هستند .» بگو : «آيا خدا را به چيزى كه در آسمانها و در زمين نمى داند ، آگاه مى گردانيد ؟» او پاك و برتر است از آنچه ] با وى ] شريك مى سازند .

خداوند در اين آيه خبر مي دهد هرکس بين خود و خدايش واسطه قرار دهد در حقيقت آن واسطه را پرستيده و او را به عنوان شريک خدا قرار داده است ، و اين مطلب به خاطر اين است که شفاعت تماما متعلق به خداست همانطوري که خداوند در قرآن مي فرمايد : اي رسول ما بگو : «شفاعت ، يكسره از آن خداست » .

« أعوذ بالله من الإفتراء و الکذب »

جواب:

موارد بسيار زيادي در روايات نقل شده است که اصحاب رسول خدا از رسول خدا صلي الله عليه و آله ــ چه در زمان حياتشان و چه بعد از شهادت ايشان ــ طلب شفاعت نموده اند و حتي در قرآن نيز به بعضي از اين موارد (طلب شفاعت در زمان حيات ايشان) اشاره شده است که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مي کنيم :

خداوند در قرآن مي فرمايد :‌ ( ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ) . النساء / 64 .

و اگر آنان وقتى به خود ستم كرده بودند ، پيش تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پيامبر ] نيز ] براى آنان طلب آمرزش مى كرد ، قطعاً خدا را توبه پذيرِ مهربان مى يافتند .

و يقول في شأن المنافقين : ( وإذا قيل لهم تعالوا يستغفر لكم رسول الله لووا رؤوسهم ورأيتهم يصدون وهم مستكبرون ) . المنافقون / 5 .

و چون بديشان گفته شود : «بياييد تا پيامبر خدا براى شما آمرزش بخواهد» ، سرهاى خود را بر مى گردانند ، و آنان را مى بينى كه تكبركنان روى برمى تابند .

زماني که اعراض و رو گرداني از طلب استغفار از پيامبر را (که در حقيقت طلب شفاعت از ايشان است ) خداوند علامت نفاق مي داند پس قطعا طلب نمودن اين مطلب و ممارست بر آن علامت ايمان خواهد بود .

همانطوري که ملاحظه مي فرمائيد خداوند در اين دو آيه طلب استغفار از پيامبر را ( که در حقيقت همان طلب شفاعت از ايشان است ) نه تنها جايز بلکه نشانه ايمان مي داند .

این بحث ادامه دارد ........

گمنام;35945 نوشت:
آیا توسل ، شرک است؟

سوال از توسل است اما پاسخ به محور شفاعت داده شده است :Gig:

به جهت تناسب نداشتن موضوع با مطالب در اينجا مطالبي را در خصوص موضوع سوال قرار مي دهم:
(منبع:نعمت الله صادقي)

معناي توسل

الف ـ در لغت: کلمه توسل در لغت از «وسيله» مشتق شده و به معناي تقرّب جستن و وسيله گرفتنِ هر آنچه که انسان توسط آن به مقصد برسد؛ آمده است، اعم از اينکه آن انسان باشد يا چيز ديگري.
در مفردات راغب وسيله را اين چنين تعريف کرده است:
وسيله عبارت است از توسل به چيزي که از روي ميل و رغبت باشد.
ب - در اصطلاح: علماء در مورد توسل نوشته اند: توسل يعني هرآنچه که انسان توسط آن براي آمرزش گناهان و برآوردن حاجت خود به خدا متوسل شود و تقرب جويد ما نند پيامبر، بندگان صالح، اعمال نيک، دعا و....

پس توسل عبارت است از هر عمل و اسبابي که باعث تقرب و نزديکي انسان به خدا، برآوردن حاجات و اجابت دعاي توسل کننده نزد خدا گردد، ممکن است آن اسباب پيامبران، صلحا و اولياء الله باشد و يا عبادات مثل نماز، روزه جهاد، حب رسول گرامي اسلام و اهل بيت او و نيز مي تواند اماکن متبرکه مانند مساجد زيارتگاهها و قبر پيامبر و اولياء الله باشد.

توسل و استغاثه
آنچه از روايات و تعريف علماء به دست مي آيد اين است که فرقي بين توسل و استغاثه نيست، همانطور که در حديث نبوي کلمه «استغاثه» بجاي توسل بکار برده شده است: «إنَّ الشَّمسَ تَدْنُو يَومَ القِيامةِ حَتّي يَبْلُغَ العَرَقُ نِصْفَ الأُذُنِ فبَيْنَما هُمْ كذَلكَ استغاثوا بآدم ثمَّ موسي ثمَّ بمحمد صلي الله عليه وسلم».
در روز قيامت هنگاميکه که مردم از شدت تابش و گرماي خورشيد بي تاب مي شوند به پيامبران متوسل ميگردند و از آنان کمک مي طلبند اين مي رساند که فرقي بين «توسل» و «استغاثه» نيست و هر دو به يک معنا بکار مي رود.
جميل صدقي الزهاوي نيز توسل و استغاثه را به يک معنا بکار برده است: مراد از استغاثه به انبياء و صالحين و توسل به آنان اين است که آنان بخاطر کرامت و مقامي که در نزد خداوند دارند اسباب و وسايل رسيدن به مقصود است، در اينجا فاعل خداوند متعال است نه آنان.
از آنچه گفته شد نتيجه مي گيريم که بين معناي لغوي و اصطلاحي توسل تناسب وجود دارد و در هر دو تقرب و رسيدن به مقصد لحاظ شده است.

وهابيت و توسل
وهابيها توسل به اين معنا که استغاثه به انبياء و صالحين و توسل به آنان بخاطر اين است تا آنها بواسطه‎ي کرامت و مقامي که در نزد خداوند دارند اسباب و وسايل رسيدن به مقصود را برا انسان فراهم آورد, قبول ندارد و مي گويند:
«توسل به پيامبر(ص) و غير او از انبياء و صالحان جايز نيست و توسل به آن حضرت(ص) و غير او حرام است زيرا اين عمل بدعت است و از پيامبر(ص) و از صحابه درباره آن حکمي براي ما نرسيده است.»
بنابر اين از نظر وهابيها توسل جستن به‌ غير خدا در اسلام شرك‌ مي باشد و توسل کننده مشرک به حساب مي آيد.

توسل جايز و غير جايز
البته وهابيها نيز منکر اصل توسل نيستند, لذا توسل را به توسل مشروع و غير مشروع تقسيم نموده اند و مي گويند توسل مشروع عبارتند از:
1- تـوسل به ذات خداي تعالي... مانند ....: يا الله.
2- توسل به يكي از اسماء الله: يا رحمن، يا رحيم، يا حي، يا قيوم .
3- توسل به صفات باريتعالي: اللهم برحمتك أستغيث خدايا به رحمت تو دادرسي و استغاثه ميكنم (فرياد رسي ميكنم) مانند اينها.
4- توسل به دعاي مرد صالحي كه زنده است و وجود دارد، مثلاً مي گوئيم: اي شيخ برايم دعا كن، و ماننـد اين، چنانكه صحابـه رضي الله عنهم از رسول الله (ص) طلب باران مي كردند .
5- توسل به عمل نيك و صالح: مانند قصة اصحاب غاري كه صخره اي درِ غار را بر روي آنها بست، و خدا را با اعمال صالحي كه انجام داده بودند دعا كردند، خداوند مشكل آنها را بر طرف كرد و از غار بيرون آمدند.
بنابر اين به نظر وهابيها توسلي که باعث شرک مي گردد عبارتند از:
1ـ توسل به مردگان و غير حاضران مطلقا
2ـ توسل به ذات انبياء و صلحاء
3- توسل به مقام انبياء و صلحاء

تاريخ پيدايش تفکروهابيت
تفکر وهابيت قبل از «محمد بن عبد الوهاب» از سوي «ابن تيميه» و شاگرد او «ابن القيم» مطرح گرديد اما با مخالفت وعکس العمل هاي شديد علماي اهل سنت مواجه گرديد و کتابهاي بر رد و نقد عقايد ابن تيميه از سوي آنان نوشته شد.
علاوه بر نوشتن کتاب بسياري از علماء اهل سنت از جمله قاضي القضات مذاهب اربعه, فتوا به تکفير ابن تيميه صادر نمود و پيروي از وي را منع وتحريم کرد.
ابن حجر در کتاب «الجوهر المنظم» مي نويسد: از جمله چيزهاي که باعث تکه تکه شدن پيکره اسلام و مايه نفاق ميان مسلمانان گرديد خرافاتي بود که از سوي ابن تيميه وارد جامعه مسلمانان شد او براي اولين بار مسأله استغاثه و توسل به پيامبر بزرگوار اسلام را رد نمود؛ نظريه ي که هيچ يک از علماي قبل از او آن را نداده بودند.
با مرگ ابن تيميه در زندان شام در سال728 گرچه شاگرد او معروف به «ابن القيم» کوشيد تابه ترويج و تبليغ از انديشه هاي استادش بپردازد اما مخالفت سرسختانه ي علماي اهل سنت باعث شد تا انديشه و تفکر ابن تيميه به فراموشي گرفته شود.
ولي آنگاه که فرزند «عبد الوهاب» تحت تأثير افکار «ابن تيمية» قرار گرفت و آل سعود براي تحکيم پايه‏هاي امارت خود در منطقه «نجد» به حمايت از او برخاستند, بار ديگر عقايد موروثي از ابن تيميه در مغز برخی از مردم نجد جوانه زد.
به دنبال تعصب‏هاي خشک و متأسفانه به نام «توحيد» سيل خون تحت عنوان جهاد با کافران و مشرکان به راه افتاد و هزاران هزار از مرد و زن و کودک قرباني آن شدند و بار ديگر فرقه جديدي در جامعه مسلمين پديد آمد. تأسف از روزی افزايش يافت که حرمين شريفين در قبضه اين گروه در آمد و نجدي‏هاي وهابي بر اثر سازش با بريتانيا و ديگر ابرقدرت‏هاي وقت، بر اساس متلاشي شدن امپراطوري عثماني و تقسيم کشورهای عربی ميان ابرقدرت‏ها، بر مکه و مدينه و آثار اسلامي دست يافتند و در هدم آثار و اصالت‏ها و ويرانگری قباب و قبور و بيوت الهي بيش از حد کوشش کردند.
در اين موقع علماء شيعه در نقد آراء عبد الوهاب دوشادوش علماء اهل سنت کوششهاي فراواني انجام دادند و هر دو گروه به نحو احسن جهاد منطقي و علمي را آغاز کردند.
نخستين ردی که از طرف علماء اهل سنت بر عقايد محمد عبد الوهاب نوشته شد کتاب «الصواعق الالهية في الرد علي الوهابية» نگارش سليمان بن عبد الوهاب برادر «محمد بن عبد الوهاب» است.
نخستين کتابي که از طرف علماء شيعه بر رد عقايد محمد ابن عبد الوهاب نوشته شد کتاب «منهج الرشاد» است و مؤلف آن شيخ بزرگوار مرحوم شيخ جعفر «کاشف الغطاء» است که در سال 1228 در گذشته است. وي اين کتاب را در پاسخ رساله‏اي که يکي از امراء آل سعود به نام «عبد العزيز بن سعود» براي او فرستاده بود نوشت و در آن رساله مجموع عقايد محمد بن عبد الوهاب را جمع نمود و اين کتاب در سال 1343 هجري قمري در نجف چاپ شد. پس از اين شخصيت، نقدهاي علمي فراواني به تناسب حرکت‏هاي وهابي‏گري در منطقه نگارش يافت و قسمت مهم آنها چاپ شده است.

توسل و علماء اهل سنت
احمد زيني دحلان پس از بررسي روايات و ذکر شواهد تاريخي مي گويد: توسل به پيامبر(ص) در سه حالت؛ قبل از وجود، در زمان حيات و وفات آن حضرت جايز است. توسل به غير آن حضرت از برگزيدگان (و صلحاء), آن چنانکه عمر به عباس (رض) عنهما توسل نمود؛ يکي از انواع توسل به شمار مي رود.
احمد زيني ادامه مي دهد: مذهب اهل سنت و جماعت توسل به پيامبر(ص) را در هر حال جايز مي داند و همچنين توسل به انبياء و رسولان صلوات الله عليهم و نيز توسل به اولياء و صالحين را همانطور که از روايات به دست مي آيد, نيز جاير مي داند و هيچ فرقي نمي گذارد که آنان زنده باشند و يا نباشند.
مسأله‎ي توسل، بارها در حيات پيغمبر اتفاق افتاده است از جمله نسائي و ترمذي از عثمان بن حنيف، روايت کرده اند که پيغمبر به مرد نابينايي دستور داد اين دعا را بخواند: اللّهمّ إنّي أسألکَ و أتوجّهُ إليک بِنَبِيک
طبراني، نظير اين حديث را در بارهء مردي که بعد از وفات پيغمبر در زمان عثمان بن عفان حاجتي داشت و عثمان او را بخواندن دعاي مزبور راهنمايي کرد، روايت نموده است .
شوکاني در کتاب «تحفة الذاکرين» بابي را به توسل به انبياء و صالحين اختصاص داده است و نيز در کتاب «الدر النضيد في اخلاص کلمة التوحيد» به جواز توسل تصريح نموده و بر رد نظريه ابن تيميه پرداخته است.

توسل و علماء اهل سنت(2)
عبدرى قيروانى ، از بزرگان مالكيه (متوفاى 731) گفته است :
« كسى كه به زيارت حضرت رسول رود و به ساحت او متوسل و پناهنده شود و حاجت بخواهد، مايوس نخواهد شد ؛ چرا كه آن حضرت ، شافع مشفع است و توسل به او موجب ريزش و آمرزش گناهان مى شود. هركس درآستان آن حضرت بايستد و به او متوسل شود. خداوند را بخشنده و مهربان خواهد يافت . »

( المدخل، ج 1 ص 258 - الغدير، ج 5 ص 112)

نيز قسطلانى در كتاب « المواهب اللدنيه » گفته است :
« زائر پيامبر اكرم ، سزاوار است كه دعا و تضرع و استغاثه و تشفع و توسل بسيار داشته باشد. استغاثه ، طلب يارى و پناهجويى است . فرقى نمى كند كه به لفظ استغاثه باشد، يا توسل ، يا تشفع و توجه . توجه هم به معناى آن است كه انسان در پى يك موجه و آبرومند و صاحب جاه و منزلت برود و توسل جويدتا به يك مقام بالاتر از او دسترسى پيدا كند. »

(الغدير، ج 5 ص 144)

« زرقانى » نيز نوشته است :
« زائر پيامبر (ص ) به آن حضرت توسل جويد و در توسل به او، از خداوند به جاه و مقام وى مسالت كند، چرا كه توسل به حضرتش كوههاى گناه و بارهاى سنگين معاصى را فرو مى ريزد، بركت شفاعت او و عظمتش در پيشگاه پروردگار، در حدى است كه هيچ گناهى ياراى ماندن در برابرش نيست . هركس جز اين عقيده داشته باشد، محرومى است كه خداوند، چشم بصيرتش را كور كرده و دلش را به گمراهى كشانده است . آيا مخالف اين عقيده ، اين آيه را نشنيده است : « ولو انهم اذ ظلموا انفسهم ... » تا آخر آيه. »

(شرح « المواهب » ، زرقانى ، ج 8 ص 317)





با سلام
اگر توسل به اين معني باشد كه به عنوان مثال ما از ائمه بخواهيم مشكلي را حل كنند و يا ما را هدايت كنند و در اين حال به خدا توجهي نداشته باشيم اين نيز شرك خفيه است البته بايد توجه داشت كه شرك هم انواعي دارد شرك اشكار داريم و شرك خفيه يك عارف توحيد را يك جور مي بيند و يك شخص عادي طور ديگر.گاهي كمك خواستن از يك انسان زنده بدون توجه به خدا هم شرك است و اين گناه بزرگي براي عارفان است ولي در مورد مردم نه گناهي بر انها نيست چون توان فهميدن توحيد به طور كامل را ندارند.
بطور كلي اگر توسل به اين صورت باشد كه مثلا ما از خداوند بخواهيم گشايشي حاصل كند و از اولياء خدا بخواهيم از خدا بخواهند دعاي ما را اجابت كند و يا خدا را به انها قسم دهيم اين شرك خفيه است كه براي انسانهاي معمولي گناهي نيست ولي اگر بدون توجه به خدا فقط از اوليا بخواهيم كاري كنند و مثلا اين طور تصور شود كه حالا كه خدا انجام نمي دهد و اجابت نمي كند پس از اوليا خدا بخواهيم تا اين كار را انجام دهند اين شرك اشكار است و گناه بزرگ

جناب آقاي نور دل متاسفانه فارغ از اينکه به عنوان يک شيعه نمي توان تعريف شما را از توسل پذيرفت،مطالب شما دچار تناقض است،در بخش اول فرموديد:

nooredel;50132 نوشت:
اگر توسل به اين معني باشد كه به عنوان مثال ما از ائمه بخواهيم مشكلي را حل كنند و يا ما را هدايت كنند و در اين حال به خدا توجهي نداشته باشيم اين نيز شرك خفيه است

يعني توسل با قطع نظر از خداوند متعال را شرک خفي دانستيد
اما در پاراگراف دوم توسل با عطف نظر به خداوند را شرک خفي ناميديد:
nooredel;50132 نوشت:
بطور كلي اگر توسل به اين صورت باشد كه مثلا ما از خداوند بخواهيم گشايشي حاصل كند و از اولياء خدا بخواهيم از خدا بخواهند دعاي ما را اجابت كند و يا خدا را به انها قسم دهيم اين شرك خفيه است

ميدانيد علت اين آشفتگي چيست؟
علت آن است که اگر شيعه هستيد بدون توجه به منابع ديني از خودتان نظر مي دهيد و اگر سني هستيد مي خواهيد با اين شگرد به عقايد تشيع ضربه بزنيد.
در هر صورت بهتر است تجديد نظر فرماييد.

قبل از آنکه توسل در قرآن را قرار دهم نقل خاطره اي از شبکه نور خالي از لطف نيست
برنامه اي بود که مجري آن عقيل هاشمي و کارشناسش دکتر کلهر بود،اينها طبق معمول به عقايد شيعه حمله مي کردند نوجواني با لهجه غليظ شهرستاني تماس گرفت و از حملات آنها به توسل و ديگر عقايد تشيع گلايه نمود،هاشمي به خيال آنکه اين نوجوان نمي تواند پاسخ دهد مصرانه از وي خواست دليل قرآني بر توسل بياورد که وي آيه وابتغوا اليه الوسيله را تلاوت نمود عقيل که اتظار چنين پاسخي را نداشت ابتدا براي به دست آوردن زمان خود را به نشنيدن زد و دست پاچه شد بعد هم دکتر کلهر در پاسخ، اين آيه را تفسير به راي نمود و بدون دليل وسيله را منحصر در کتاب دانست و ما مي دانيم که در قيامت بر سر کساني که تفسير به راي کرده اند چه خواهد آمد.

توسل در قرآن
قرآن به عنوان کتاب ما مسلمانان نه تنها توسل را منع نکرده بلکه به طور گسترده به اين موضوع پرداخته و توسل درآيات مختلفي از قرآن ذکر شده است که از آنها مي توان جوازِ توسل را استنباط نمود: يا ايها الذين آمنوا اتقوالله وابتَغُوا اليه الوسيله و جاهدوا في سبيله لعلکم تفلحون
در اين آيه خداوند عوامل فلاح و رستگاري را سه چيز ذکر کرده است:
الف) تقوا (اتَّقُوا اللهَ).
ب) انتخاب وسيله (وابتغُوا اليه الوسيله)
ج) جهاد در راه خدا (وجاهدوا في سبيله)
غرناطي در تفسير خود در مورد وسيله مي گويد: هرآنچه که توسط آن انسان به خدا برسد و تقرب جويد مانند: اعمال صالح، دعا و چيز هاي مانند اينها.
در آيه وسيله اطلاق دارد همانطور که مي تواند شامل اعمال صالح، دعا و... گردد شامل پيامبر گرامي اسلام، صالحين و اولياء الله، اماکن مقدسه و... نيز مي شود. يعني هرآنچه که انسان را به خدا نزديک مي سازد و باعث رستگاري و سعادتمندي او مي شود.
چنانچه انتخاب وسيله شرک مي بود هرگز خداوند آن را از عوامل رستگاري به حساب نمي آورد و بدان امر نمي فرمود.
2- اولئک الَّذينَ يدعُونَ يبتَغُون إلي ربِّهِمُ الوسيلَهَ
عکرمه مي گويد منظور از وسيله پيامبر(ص)، علي، فاطمه، حسن و حسين سلام الله عليهم مي باشند. زيرا به خاطر منزلتي که آنان در نزد خداوند دارند وسيله ي تقرب نزد خداوند مي باشند.
از اين آيات و آيات ديگر به دست مي آيد که خداوند به بندگانش مي خواهد بگويد که شما براي رسيدن و دست يابي به مسبب احتياج به اسباب داريد و براي تقرب به خدا به دنبال آنچه که شما را به او نزديک مي کند برويد.

amini;50175 نوشت:
جناب آقاي نور دل متاسفانه فارغ از اينکه به عنوان يک شيعه نمي توان تعريف شما را از توسل پذيرفت،مطالب شما دچار تناقض است،در بخش اول فرموديد:

يعني توسل با قطع نظر از خداوند متعال را شرک خفي دانستيد
اما در پاراگراف دوم توسل با عطف نظر به خداوند را شرک خفي ناميديد:

با سلام من عرض كردم هر دوي اين حالتها شرك خفي است. توحيد يعني فقط خدا را فوق همه افعال دانستن و فقط از او طلب كمك كردن اين معني توحيد به شكل كامل است ولي وقتي شما كس ديگري را در اداره جهان به هر صورت شريك بدانيد شرك است.

ميدانيد علت اين آشفتگي چيست؟
و اگر سني هستيد مي خواهيد با اين شگرد به عقايد تشيع ضربه بزنيد.
در هر صورت بهتر است تجديد نظر فرماييد.

مثل اينكه همه جا دعواي شيعه و سني است گويي اينكه در شيعه توحيد و شرك يك معنا دارد و در سنت معناي ديگري! عجبا
گويي شيعه يك قران دارد و سني قراني ديگر.
توحيد شيعه و سني ندارد. مثل اينكه در نظام فكري شما يك نفر يا بايد اينوري باشد يا انطرفي!
دوم اينكه بله من نظر شخصي خودم را گفتم و كاري هم به منابع ديني شما ندارم.

nooredel;50612 نوشت:
مثل اينكه همه جا دعواي شيعه و سني است گويي اينكه در شيعه توحيد و شرك يك معنا دارد و در سنت معناي ديگري! عجبا
گويي شيعه يك قران دارد و سني قراني ديگر.
توحيد شيعه و سني ندارد. مثل اينكه در نظام فكري شما يك نفر يا بايد اينوري باشد يا انطرفي!
دوم اينكه بله من نظر شخصي خودم را گفتم و كاري هم به منابع ديني شما ندارم.

نور دل گرامی
بحث از توسل در میان ادیان و فرق مختلف جاری است و به جرات می توان گفت کمتر گروهی همچون وهابیون با توسل مخالفت کرده اند. و باید عرض کنم هر جا بحث کلامی در جریان است گروه های کلامی مطرح می شوند و مباحث کلامی به محور منابع است. اصلا یکی از تعاریف کلام بحث فلسفی متعبدانه است و اگر این تعبد را از آن جدا کنید شاید در صورت رعایت روش و منطق عقلی بتوان آن را فلسفه نامید.
توحید شیعه و سنی ندارد اما وقتی وهابیان تعریف غلطی از توسل و شفاعت و زیارت و... از خودشان ابداع کرده و به شیعه نسبت می دهند و می گویند این شرک است ،لازم می شود بحث هایی پیرامون مصادیق شرک انجام شود تا برخی که با منابع کاری ندارند با خودسری نظرهای شخصی خودشان را به تشیع نچسبانند.

amini;50484 نوشت:
توسل در قرآن
قرآن به عنوان کتاب ما مسلمانان نه تنها توسل را منع نکرده بلکه به طور گسترده به اين موضوع پرداخته و توسل درآيات مختلفي از قرآن ذکر شده است که از آنها مي توان جوازِ توسل را استنباط نمود: يا ايها الذين آمنوا اتقوالله وابتَغُوا اليه الوسيله و جاهدوا في سبيله لعلکم تفلحون
در اين آيه خداوند عوامل فلاح و رستگاري را سه چيز ذکر کرده است:
الف) تقوا (اتَّقُوا اللهَ).
ب) انتخاب وسيله (وابتغُوا اليه الوسيله)
ج) جهاد در راه خدا (وجاهدوا في سبيله)
غرناطي در تفسير خود در مورد وسيله مي گويد: هرآنچه که توسط آن انسان به خدا برسد و تقرب جويد مانند: اعمال صالح، دعا و چيز هاي مانند اينها.
در آيه وسيله اطلاق دارد همانطور که مي تواند شامل اعمال صالح، دعا و... گردد شامل پيامبر گرامي اسلام، صالحين و اولياء الله، اماکن مقدسه و... نيز مي شود. يعني هرآنچه که انسان را به خدا نزديک مي سازد و باعث رستگاري و سعادتمندي او مي شود.
چنانچه انتخاب وسيله شرک مي بود هرگز خداوند آن را از عوامل رستگاري به حساب نمي آورد و بدان امر نمي فرمود.
2- اولئک الَّذينَ يدعُونَ يبتَغُون إلي ربِّهِمُ الوسيلَهَ
عکرمه مي گويد منظور از وسيله پيامبر(ص)، علي، فاطمه، حسن و حسين سلام الله عليهم مي باشند. زيرا به خاطر منزلتي که آنان در نزد خداوند دارند وسيله ي تقرب نزد خداوند مي باشند.
از اين آيات و آيات ديگر به دست مي آيد که خداوند به بندگانش مي خواهد بگويد که شما براي رسيدن و دست يابي به مسبب احتياج به اسباب داريد و براي تقرب به خدا به دنبال آنچه که شما را به او نزديک مي کند برويد.

به نام خدا
سلام

از کارشناسان خواهش میکنم در مورد نقل قول بالا بیشتر توضیح بدن . ارتباط توسل با رستگاری چیه ؟ توی ذهن من توسل باید چه معنی بده که ایرادی نداشته باشه؟

ممنون

amini;49482 نوشت:
تاريخ پيدايش تفکروهابيت
تفکر وهابيت قبل از «محمد بن عبد الوهاب» از سوي «ابن تيميه» و شاگرد او «ابن القيم» مطرح گرديد اما با مخالفت وعکس العمل هاي شديد علماي اهل سنت مواجه گرديد و کتابهاي بر رد و نقد عقايد ابن تيميه از سوي آنان نوشته شد.
علاوه بر نوشتن کتاب بسياري از علماء اهل سنت از جمله قاضي القضات مذاهب اربعه, فتوا به تکفير ابن تيميه صادر نمود و پيروي از وي را منع وتحريم کرد.
ابن حجر در کتاب «الجوهر المنظم» مي نويسد: از جمله چيزهاي که باعث تکه تکه شدن پيکره اسلام و مايه نفاق ميان مسلمانان گرديد خرافاتي بود که از سوي ابن تيميه وارد جامعه مسلمانان شد او براي اولين بار مسأله استغاثه و توسل به پيامبر بزرگوار اسلام را رد نمود؛ نظريه ي که هيچ يک از علماي قبل از او آن را نداده بودند.
با مرگ ابن تيميه در زندان شام در سال728 گرچه شاگرد او معروف به «ابن القيم» کوشيد تابه ترويج و تبليغ از انديشه هاي استادش بپردازد اما مخالفت سرسختانه ي علماي اهل سنت باعث شد تا انديشه و تفکر ابن تيميه به فراموشي گرفته شود.
ولي آنگاه که فرزند «عبد الوهاب» تحت تأثير افکار «ابن تيمية» قرار گرفت و آل سعود براي تحکيم پايه‏هاي امارت خود در منطقه «نجد» به حمايت از او برخاستند, بار ديگر عقايد موروثي از ابن تيميه در مغز برخی از مردم نجد جوانه زد.
به دنبال تعصب‏هاي خشک و متأسفانه به نام «توحيد» سيل خون تحت عنوان جهاد با کافران و مشرکان به راه افتاد و هزاران هزار از مرد و زن و کودک قرباني آن شدند و بار ديگر فرقه جديدي در جامعه مسلمين پديد آمد. تأسف از روزی افزايش يافت که حرمين شريفين در قبضه اين گروه در آمد و نجدي‏هاي وهابي بر اثر سازش با بريتانيا و ديگر ابرقدرت‏هاي وقت، بر اساس متلاشي شدن امپراطوري عثماني و تقسيم کشورهای عربی ميان ابرقدرت‏ها، بر مکه و مدينه و آثار اسلامي دست يافتند و در هدم آثار و اصالت‏ها و ويرانگری قباب و قبور و بيوت الهي بيش از حد کوشش کردند.
در اين موقع علماء شيعه در نقد آراء عبد الوهاب دوشادوش علماء اهل سنت کوششهاي فراواني انجام دادند و هر دو گروه به نحو احسن جهاد منطقي و علمي را آغاز کردند.
نخستين ردی که از طرف علماء اهل سنت بر عقايد محمد عبد الوهاب نوشته شد کتاب «الصواعق الالهية في الرد علي الوهابية» نگارش سليمان بن عبد الوهاب برادر «محمد بن عبد الوهاب» است.
نخستين کتابي که از طرف علماء شيعه بر رد عقايد محمد ابن عبد الوهاب نوشته شد کتاب «منهج الرشاد» است و مؤلف آن شيخ بزرگوار مرحوم شيخ جعفر «کاشف الغطاء» است که در سال 1228 در گذشته است. وي اين کتاب را در پاسخ رساله‏اي که يکي از امراء آل سعود به نام «عبد العزيز بن سعود» براي او فرستاده بود نوشت و در آن رساله مجموع عقايد محمد بن عبد الوهاب را جمع نمود و اين کتاب در سال 1343 هجري قمري در نجف چاپ شد. پس از اين شخصيت، نقدهاي علمي فراواني به تناسب حرکت‏هاي وهابي‏گري در منطقه نگارش يافت و قسمت مهم آنها چاپ شده است.

سلام خدمت دوستان عزیز.
مثل اینکه برای رد یا قبول مسئله توسل باید ببینیم وهابیت و اهل سنت و .... چه می گویند؟!
بهتر است به جای بحث های نقلی بحث های عقلی بکنید. در ضمن اگر قرار باشد عقیده ای خشک و متعصبانه و انحرافی باشد باید توسل زیر سوال رود. چون هم شیعه و هم وهابیون به توسل به الله مشترک هستند و شیعه عقیده ای اضافه بر این آورده که اگر غلط باشد این می شود بدعت نه آن.
در این جا هم قسمتی از دعای ابوحمزه ثمالی را می آورم :
الَّذي اُناديهِ كُلَّما شِئْتُ لِحاجَتي وَاَخْلوُ بِهِ حَيثُ شِئْتُ لِسِرِّي بِغَيرِ شَفيـع فَيقْضي لي حاجَتي اَلْحَمْدُللهِِ الَّذي لا اَدْعُو غَيرَهُوَلَوْ دَعَوْتُ غَيرَهُ لَمْ يسْتَجِبْ لي دُعآئي وَالْحَمْدُ للهِِ الَّذي لا اَرْجُوغَيرَهُ وَلَوْ رَجَوْتُ غَيرَهُ لاََخْلَفَ رَجآئي
و ستايش خدايي را كه هرگاه براي حاجتي بخواهم او را ندا كنم و هر زمان بخواهم براي راز و نياز بدون واسطه با او خلوت كنم و او حاجتم را برآورد. ستايش خدايي را كه جز او كسي را نخوانم و اگر غير او ديگري را مي‌خواندم دعايم را مستجاب نمي‌كرد و ستايش خدايي را كه به‌جز او اميد ندارم و اگر به غير او اميدي داشتم نااميدم مي‌كرد.
البته باز می گویم بحث های عقلی را بیشتر می پسندم.

سلام خدمت دوستان.
بنده با همتون مخالفم.
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَىٰ وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ
مسلماً كسانى كه ايمان آوردند ، و يهودى‏ها و نصرانى‏ها و صابئى‏ها هر كدامشان به خدا و روز قيامت ايمان آورند و كار شايسته انجام دهند ، براى آنان نزد پروردگارشان پاداشى شايسته است ، نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين شوند آیه 62 از سوره بقره.
اولا که ملاک برای خداوند فقط ایمان به خدا و روز جزا و عمل صالح است نه شیعه بودن و نه اعتقاد صرف.
ثانیا : حالتی را فرض کنید که کنکور می خواد برگزار شود ولی برای برگزاری‌اش اطلاع رسانی درست نمی کنند و موجب می شود عده ای در این کنکور نتوانند شرکت کنند آیا این عدالت است؟
مسئله شفاعت هم همین است. آیا همه مردم دنیا این امکان برایشان فراهم است که توسل کنند؟ اصلا آنها که شیعه نیستند باید به چه کسی توسل کنند؟ آنها که از روی جبر و شرایط اجتماعی یک دینی به نامشان خورده و آمدند در دنیا و رفتند و البته عمل نیک هم انجام داده اند ولی گناهانی هم داشتند چگونه مسئله شفاعت شامل حالشان می شود؟ تاریخ نشان می دهد که حتی مردم زمان صدر اسلام در زمان امامان شیعیان هم غیر از عده ای اندک با ایشان ارتباطی که نداشتند هیچ که اصلا آنها را نمی شناختند. پس چگونه شرایط شفیع قرار دادن و توسل برای همه بندگان خدا در طول تاریخ و در همه مکانها فراهم بوده است. آیا این معرفت! ( اصل مسئله شفاعت و توسل ) به طور یکسان به همه آنها اطلاع رسانی شده است یا خیر؟ آیا اگر قایل به آن باشیم خداوند در این امر کوتاهی نکرده است و با تبعیض نسبت به بندگانش برخورد نکرده است؟
به اعتقاد من : هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن
اوست که اول و آخر همه چیز است. و راهش را هم طبق آیه 62 سوره بقره نشان داده : ایمان به خدا و روز جزا و عمل صالح. بله عمل صالح است که می تواند شفیع انسان باشد و بس. عمل صالح است که نیاز به اطلاع رسانی همگانی ندارد چون از فطرت انسان برمی خیزد. به مانند ایمان به خدا و روز جزا.
و من الله توفیق

با سلام
در مورد مباحث مطروحه مواردی عرض می کنم:

لزوم تحققیق برای شناخت حق:
همه انسانها عقل دارند واین نعمت به همه انسانها اعطاءشده است وویکی از صفات عقل کنجکاوی وشناخت حقایق است دین یک امر تعبدی وتقلیدی نیست بلکه انسان باید تحقیق کند ودین حق را پیدا کرده وطبق آن عمل کند وخداوند در تمام قرون پیامبرانی فرستاده تا عقلهاوفطرتها را زنده کنند تا برای کشف حقایق ودین حق تلاش کنند.ویکی از کسانی که برای پیدا کردن حقیقت سالها تلاش کرد وبه آن رسید سلمان فارسی است. آیا دین وحقیقت که با زندگی ابدی انسان گره خورده به اندازه آب ونان ارزش ندارد که ما برای به دست آوردن آنها اینقدر تلاش می کنیم.واز طرف دیگر خداوند انسان را به اندازه توانش تکلیف کرده است نه بیشتر لا یکلف الله نفسا الا وسعها حالا اگر انسانی تمام تلاش خود را کرد وبه اسلام نرسید خداوند چیزی بیشتر ازاین ازاو نمی خواهدویا کسانی هستند که در محیطی زندگی می کنند که خبری از دین وخدا به گوش آنها نمی رسد اینها در واقع همان مستضعفان هستند که خداوند در آیه98و99فرموده است مستضعفین از زنان ومردان .کودکان که راه وچاره ای برای دسترسی به حقیقت ندارندکه خداوند آنهاممکن است مورد عفو وبخشش خداوند قرار گیرند.

[quote=شریعت عقلانی;235399]اولا که ملاک برای خداوند فقط ایمان به خدا و روز جزا و عمل صالح است نه شیعه بودن و نه اعتقاد صرف. [/quote]
ملاک برای خداوند دین حق است که از طرف خداوند نازل شده است وبا ظهور اسلام دین حق اسلام می باشدانّ الدین عندالله الاسلام(آل عمران/19) وبه دلایل متعددمثل حدیث ثقلین وسفینه دین اسلام صحیح از طریق ائمه اهل بیت(ع) ادامه پیدا کرده است ومرجع پاسخگویی در اختلافات دینی اهل البیت می باشند.
نکته دیگر اینکه ایمان به خدا یعنی چه؟مگر غیر از اینست که ایمان به خداوندیعنی قبول آنچه از طرف خداوند آمده است وآنچه تایید کرده است ویکی از مواردی که مورد تایید خداوند متعال است توسل به اولیای الهی است که آیه 97سوره یوسف و64سوره نساءوآیه 35سوره مائده دال بر این مطلب است.

[quote=شریعت عقلانی;235399]مسئله شفاعت هم همین است. آیا همه مردم دنیا این امکان برایشان فراهم است که توسل کنند؟ اصلا آنها که شیعه نیستند باید به چه کسی توسل کنند؟ آنها که از روی جبر و شرایط اجتماعی یک دینی به نامشان خورده و آمدند در دنیا و رفتند و البته عمل نیک هم انجام داده اند ولی گناهانی هم داشتند چگونه مسئله شفاعت شامل حالشان می شود؟

اولا در باب همه مردم گفته شد که وظیفه هر کسی جستجو برای پیدا کردن دین حق است وکسانی که مستضعف باشند مورد عفو الهی قرار می گیرندوخود این مساله تخفیفی برای آنها می باشد وشفاعت نیز در واقع تخفیفی برای مومنین است،ایا بین کسانی که سالها در راه خداوند زحمت کشیده واحکام الهی را انجام داده اند وبین کسانی که حالا یا عمدا ویا بخاطر عدم آگاهی این کارها را نکرده اند نبایدفرقی باشد؟!
بعضی از مومنین گناهانی انجام می دهند ولی خبث باطن ندارند خداوند بخاطر سالها مجاهدت آنها در راه خداوند این پاداش را به آنها می دهد که بخشی از گناهان یا همه آنها بخشیده شودالبته شفاعت شرایطی داردوبا اذن الهی است واینطور نیست که مسلمانان حتما مطمئن به شفاعت باشندلذا بحث شفاعت موجب تجری در انجام گناه نمی شود.

از کارشناسان خواهش میکنم در مورد نقل قول بالا بیشتر توضیح بدن . ارتباط توسل با رستگاری چیه ؟ توی ذهن من توسل باید چه معنی بده که ایرادی نداشته باشه؟
در مورد آیه 35سوره مائده طبرسی در تفسیر مجمع البیان می فرماید:عمل کنید بخاطر اینکه به رستگاری ابدی برسید،ویا اینکه امید است به رستگاری برسید ودر موردسوال می توان گفت یکی ازراههاوآداب سخن گفتن ومناجات با خداوند متعال قراردادن واسطه مایین بنده وخداوند است این واسطه طبق احادیث می تواند اعتراف به گناهان در پیشگاه الهی ویا به تعبیر علامه طباطبایی(ره)وسیله رسیدن به مقام عبودیت حقیقی واعتراف به فقرو تهیدستی خود در پیشگاه الهی است. البته یکی از مصادیق بارز این وسیله ائمه اطهار (ع)می باشند.
در باب توسل هم ما اولیلی الهی را به عنوان اینکه بندگان خوب .آبرومند خداوند هستند در پیشگاه الهی واسطه قرار می دهیم وبه تعبیر دیگر حاجتهای خودمان را از طریق آنها می خواهیم.اما العیاذ بالله آنها را هم عرض خدا قرار دهیم وفکر کنیم آنها مستقلا وبدون ادن الهی حاجتهای ما را بر آورده می کنند شرک خواهد بود.

[=Calibri]

شریعت عقلانی;235397 نوشت:
سلام خدمت دوستان عزیز. مثل اینکه برای رد یا قبول مسئله توسل باید ببینیم وهابیت و اهل سنت و .... چه می گویند؟! بهتر است به جای بحث های نقلی بحث های عقلی بکنید. در ضمن اگر قرار باشد عقیده ای خشک و متعصبانه و انحرافی باشد باید توسل زیر سوال رود. چون هم شیعه و هم وهابیون به توسل به الله مشترک هستند و شیعه عقیده ای اضافه بر این آورده که اگر غلط باشد این می شود بدعت نه آن. در این جا هم قسمتی از دعای ابوحمزه ثمالی را می آورم : الَّذي اُناديهِ كُلَّما شِئْتُ لِحاجَتي وَاَخْلوُ بِهِ حَيثُ شِئْتُ لِسِرِّي بِغَيرِ شَفيـع فَيقْضي لي حاجَتي اَلْحَمْدُللهِِ الَّذي لا اَدْعُو غَيرَهُوَلَوْ دَعَوْتُ غَيرَهُ لَمْ يسْتَجِبْ لي دُعآئي وَالْحَمْدُ للهِِ الَّذي لا اَرْجُوغَيرَهُ وَلَوْ رَجَوْتُ غَيرَهُ لاََخْلَفَ رَجآئي و ستايش خدايي را كه هرگاه براي حاجتي بخواهم او را ندا كنم و هر زمان بخواهم براي راز و نياز بدون واسطه با او خلوت كنم و او حاجتم را برآورد. ستايش خدايي را كه جز او كسي را نخوانم و اگر غير او ديگري را مي‌خواندم دعايم را مستجاب نمي‌كرد و ستايش خدايي را كه به‌جز او اميد ندارم و اگر به غير او اميدي داشتم نااميدم مي‌كرد. البته باز می گویم بحث های عقلی را بیشتر می پسندم.

با سلام خدمت شما




مثل اينكه شما تعريف بدعت را نمي دانيد و فكر مي كنيد فقط اضافه كردن در دين بدعت است در حاليكه كاستن از دين نيز شامل بدعت مي شود. سيّد مرتضى از متكلّمان و فقيهان نامدار شيعه در تعريف بدعت مى ‏گويد:


البدعة زيادة في الدين أو نقصان منه، من إسناد إلى الدين(رسائل شريف مرتضى، ج 2، ص 264، نشر دار القرآن الكريم ـ قم)؛ بدعت افزودن چيزى به دين ويا كاستن از آن با انتساب به دين مى ‏باشد.




راغب اصفهانى مى ‏گويد:




والبدعة في المذهب: إيراد قول لم يستنَّ قائلها وفاعلها فيه بصاحب الشريعة وأماثلها المتقدّمة وأصولها المتقنة(مفردات ألفاظ القرآن، راغب أصفهانى، ص 39)؛ بدعت در دين، گفتار و كردارى است كه به صاحب شريعت مستند نباشد و از موارد مشابه و اصول محكم شريعت استفاده نشده باشد.




ابن حجر عسقلانى مى ‏گويد:




والمُحْدَثات بفتح الدال جمع مُحْدَثَة، والمراد بها: ما أحدث وليس له أصل في الشرع ويسمّى في عرف الشرع بدعة، وما كان له أصل يدلّ عليه الشرع فليس ببدعة(فتح البارى، ج 13، ص 212)؛ هر چيز جديدى كه ريشه شرعى نداشته باشد، در عرف شرع، بدعت ناميده مى ‏شود و هر چه كه ريشه و دليل شرعى داشته باشد بدعت نيست.




طريحى در مجمع البحرين در مورد اين اصطلاح مى گويد:




«بدعت عبارت است از پديد آوردن چيزى در دين كه در قرآن و سنّت ريشه اى ندارد. بدعت را، از آن جهت بدعت مى گويند كه چون بدون آن كه صاحب شريعت آن مطلب را گفته باشد، در دين وارد گرديده است و از آنجا كه سابقه اى در دين نداشته، آن را بدعت مى گويند».(مجمع البحرين، ج 1، ص 163 مادّه «بدع»)



بنابراين بدعت عبارت است از: «صدور حكم و يا عمل به حكمى به عنوان حكمى شرعى و دينى بدون آن كه آن حكم جزو شريعت بوده و يا از كتاب و سنّت، براى وقوع آن حجت و دليلى وجود داشته باشد».




نتيجه آنكه هر حكمي كه مخالف قرآن و سنت يا مخالف كليات اسلام باشد چه به نحو اضافه كردن و چه به صورت كاستن بدعت محسوب مي شود و توسل و زيارت قبور و..كه مخالف كليات اسلام نيستند و ريشه در قرآن و سنت دارند و آن دو آن هارا تاييد كرده اند سنت هستند نه بدعت .

اما اينكه مي فرماييد : رای رد یا قبول مسئله توسل باید ببینیم وهابیت و اهل سنت و .... چه می گویند؟!

بايد عرض كنم ما نگاه نمي كنيم آن ها چه مي گويند بلكه چون مخالفت با مسئله توسل و.. از سوي وهابيت مطرح مي شود و آن ها هستند كه سال ها به اين وسيله شيعيان را متهم به شرك مي كنند ناچاريم براي جواب دادن به شبهه آن ها از منابعي استفاده كنيم كه مورد قبول آن هاست و الا براي اثبات به خود شيعيان ما به منابع آن ها احتياجي نداريم.


اما سوالي كه در مورد ديد عقلي به اين مسئله داشتيد بايد عرض كنم عقل با اين مسئله هيچ مخالفتي ندارد و نه اين كار را مخالف توحيد مي داند و نه حكم به شرك آن مي كند.

اساساً نظام آفرینش نظام اسباب و مسببات است چنان که امام صادق(ع) می فرمایند:



خداوند إبا دارد از این که امور را به جز از طریق اسبابش به جریان بیندازد، لذا برای هر چیزی سببی قرار داد . [الکافی، ج1، ص 183]


عقل هر انساني حكم مي كند براي تقرب به ساحت باري تعالي در پي اسباب و و سايل بهتر باشد تا به مقصود برسد و براي شناخت اين اسباب رجوع به قرآن و سنت مي كند تا مصاديق صحيح آن را بيابد.


قرآن به مؤمنان امر می کند که در جستجوی وسیله به سوی خدا باشند :


« یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جَهِدُوا فى سبِیلِهِ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ » [مائده ، 35] ؛ای مؤمنان از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید و برای تقرب به او وسیله ای بجویید، و در راه خدا جهاد کنید، باشد که رستگار شوید .


مگر در توسل غير خدا را مي خوانيد و مي خواهيد به غير خداوند نزديك شود؟مگر توسل به كساني كه مورد تاييد خداوند هستند غير از درخواست از خود خداست؟


قرآن در این زمینه خطاب به پیامبر اکرم (ص)می فرماید:



"وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً" نساء، 64 "و اگر این مخالفان، هنگامى که به خود ستم مى ‏کردند (و فرمان هاى خدا را زیر پا مى ‏گذاردند)، به نزد تو مى ‏آمدند و از خدا طلب آمرزش مى ‏کردند و پیامبر هم براى آنها استغفار مى ‏کرد، خدا را توبه پذیر و مهربان مى ‏یافتند



اعتقاد به توسل در میان امت اسلامی، بلکه امت های پیشین نيز بوده است. قرآن به نقل از برادران یوسف می نویسد:


گفتند: «ای پدر، برای گناهان ما آمرزش بخواه که ما خطاکار بودیم». گفت: «به زودی از پروردگارم برای شما آمرزش می خواهم، که او همانا آمرزنده ی مهربان است». [یوسف، 97-98]

اندیشمند;235489 نوشت:
اعتقاد به توسل در میان امت اسلامی، بلکه امت های پیشین نيز بوده است. قرآن به نقل از برادران یوسف می نویسد:

گفتند: «ای پدر، برای گناهان ما آمرزش بخواه که ما خطاکار بودیم». گفت: «به زودی از پروردگارم برای شما آمرزش می خواهم، که او همانا آمرزنده ی مهربان است». [یوسف، 97-98]


سلام خدمت اندیشمند گرامی؛
در اینکه دعا کردن برای دیگران باعث رحمت الهی می شود هیچ شکی نیست. و هر چه دعا کننده در حق انسانها از قرب الهی بیشتری برخوردار باشد خوب مسلما احتمال اجابت دعا هم بیشتر است و هیچ شکی نیست.
خداوند مسلما در هر قومی انسانهای وارسته ای را قرار داده است که حجت اند برای انسان های دیگر. منتها در اینجا چند مسئله باید روشن شود :
1. آیا این حجت های الهی فقط محدود به همین 14 نفرند و بس.
2. کسانی که دعای آنها باعث شفاعت می شود فقط همین 14 نفرند؟
3. آیا فقط شیعیان هستند که مورد شفاعت قرار می گیرند؟
4. آیا رفتن نزد قبور ایمه و در آنجا درخواست شفاعت کردن در شفاعت و بخشش گناهان تاثیر دارد؟
و ده ها سوال دیگر که اگر با دید جهانشمول به این قضیه بنگریم می بینیم که اگر قایل به این مسایل باشیم در واقع قایل به تبعیض الهی نسبت به بندگانش هستیم. گناه انسانهایی که در اجتماعاتی غیر شیعی بدنیا آمده اند و در طول عمر خود نه تنها با این مفاهیم و بالاخص واژه شفاعت آشنا نیستند که اصلا اسلام و شیعه را نمی شناسند. خواهش می کنم نگویید که می توانستند بروند تحقیق کنند. در مورد مسئله تحقیق در دین در تاپیکی جداگانه توضیحات کافی را داده ام. شما امروز را نگاه نکنید که با اندکی سرچ در فضای مجازی می تواند با خیلی چیزها آشنا شود. در جوامع گذشته که این امکانات نبود. جتی امروزه هم این امکاات در دسترس همه انسانها نیست. انسانهایی هستند که از بدو تولدشان آنقدر در عذاب و گرفتاری های دنیوی نا خواسته فرو رفته اند و به دنبال یک لقمه نان از صبح تا شب به این در و آندر زده اند که وقت تحقیق ندارند. آیا بین این گونه انسانها در جوامع غیر اسلامی و جوامع اسلامی فرق است. اگر نیست پس چرا خداوند برای یک عده از بندگانش شرایط استجابت دعا و بخشش گناهان را بیشتر از بقیه فراهم کرده است؟! آیا این تبعیض نیست؟
به اعتقاد بنده اصل مسئله شفاعت می توان قابل قبول باشد به شرطی که پاسخی که به آن می دهیم تمام انسان های روی زمین اعم از هر دین و مسلک و آیینی را شامل شود. اگر چنین تعریفی برای مسئله شفاعت داده شود از منظر عقل قابل قبول خواهد بود در غیر این صورت خیر.
و من الله توفیق

اندیشمند;235489 نوشت:
« یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جَهِدُوا فى سبِیلِهِ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ » [مائده ، 35] ؛ای مؤمنان از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید و برای تقرب به او وسیله ای بجویید، و در راه خدا جهاد کنید، باشد که رستگار شوید .

سلام.
بله وسیله لازم است منتها وسیله ای که در اختیار همگان باشد نه در انحصار عده ای خاص با دین و آیین و مسلک خاص.

اندیشمند;235489 نوشت:
عقل هر انساني حكم مي كند براي تقرب به ساحت باري تعالي در پي اسباب و و سايل بهتر باشد تا به مقصود برسد و براي شناخت اين اسباب رجوع به قرآن و سنت مي كند تا مصاديق صحيح آن را بيابد.

سلام مجدد.
ظاهرا مطلب بنده را خوب مطالعه نکردید.
بنده از همین سنتی که شما می گویید از دعای ابوحمزه ثمالی بخشی را آوردم که می گوید اگر بدون هیچ واسطه و شفیعی خدا را بخواهیم. بدون هیچ وسیله ای خداوند دعا ی ما را اجابت می کند.
به چه دلیل عقل حکم می کند که برای اجابت دعا حتما می بایست وسیله ای باشد. به اعتقاد بنده اگر دعا بدون واسطه با خداوند مطرح گردد هم باعث استجابت دعا می شود و لزوما نیاز به واسطه نیست.

فرقان;235444 نوشت:
با سلام
در مورد مباحث مطروحه مواردی عرض می کنم:

لزوم تحققیق برای شناخت حق:
همه انسانها عقل دارند واین نعمت به همه انسانها اعطاءشده است وویکی از صفات عقل کنجکاوی وشناخت حقایق است دین یک امر تعبدی وتقلیدی نیست بلکه انسان باید تحقیق کند ودین حق را پیدا کرده وطبق آن عمل کند وخداوند در تمام قرون پیامبرانی فرستاده تا عقلهاوفطرتها را زنده کنند تا برای کشف حقایق ودین حق تلاش کنند.ویکی از کسانی که برای پیدا کردن حقیقت سالها تلاش کرد وبه آن رسید سلمان فارسی است. آیا دین وحقیقت که با زندگی ابدی انسان گره خورده به اندازه آب ونان ارزش ندارد که ما برای به دست آوردن آنها اینقدر تلاش می کنیم.واز طرف دیگر خداوند انسان را به اندازه توانش تکلیف کرده است نه بیشتر لا یکلف الله نفسا الا وسعها حالا اگر انسانی تمام تلاش خود را کرد وبه اسلام نرسید خداوند چیزی بیشتر ازاین ازاو نمی خواهدویا کسانی هستند که در محیطی زندگی می کنند که خبری از دین وخدا به گوش آنها نمی رسد اینها در واقع همان مستضعفان هستند که خداوند در آیه98و99فرموده است مستضعفین از زنان ومردان .کودکان که راه وچاره ای برای دسترسی به حقیقت ندارندکه خداوند آنهاممکن است مورد عفو وبخشش خداوند قرار گیرند.
ملاک برای خداوند دین حق است که از طرف خداوند نازل شده است وبا ظهور اسلام دین حق اسلام می باشدانّ الدین عندالله الاسلام(آل عمران/19) وبه دلایل متعددمثل حدیث ثقلین وسفینه دین اسلام صحیح از طریق ائمه اهل بیت(ع) ادامه پیدا کرده است ومرجع پاسخگویی در اختلافات دینی اهل البیت می باشند.
نکته دیگر اینکه ایمان به خدا یعنی چه؟مگر غیر از اینست که ایمان به خداوندیعنی قبول آنچه از طرف خداوند آمده است وآنچه تایید کرده است ویکی از مواردی که مورد تایید خداوند متعال است توسل به اولیای الهی است که آیه 97سوره یوسف و64سوره نساءوآیه 35سوره مائده دال بر این مطلب است.
اولا در باب همه مردم گفته شد که وظیفه هر کسی جستجو برای پیدا کردن دین حق است وکسانی که مستضعف باشند مورد عفو الهی قرار می گیرندوخود این مساله تخفیفی برای آنها می باشد وشفاعت نیز در واقع تخفیفی برای مومنین است،ایا بین کسانی که سالها در راه خداوند زحمت کشیده واحکام الهی را انجام داده اند وبین کسانی که حالا یا عمدا ویا بخاطر عدم آگاهی این کارها را نکرده اند نبایدفرقی باشد؟!
بعضی از مومنین گناهانی انجام می دهند ولی خبث باطن ندارند خداوند بخاطر سالها مجاهدت آنها در راه خداوند این پاداش را به آنها می دهد که بخشی از گناهان یا همه آنها بخشیده شودالبته شفاعت شرایطی داردوبا اذن الهی است واینطور نیست که مسلمانان حتما مطمئن به شفاعت باشندلذا بحث شفاعت موجب تجری در انجام گناه نمی شود.


کارشناس محترم؛ فرقان عزیز سلام؛
در مورد مطالبتون مواردی قابل ذکر است :
به نظر شما چنددرصد مردم با تلاش در تحقیق منصفانه و عادلانه دین و آیین خود را انتخاب می کنند؟
در همین ایران اسلامی شیعی خودمان بگویید. چند درصد شرایط تحقیق منصفانه و عادلانه را رعایت می کنند؟
اگر مطالب بنده را در مورد تحقیق در دین در تاپیکی به همین عنوان مطالعه بفرمایید می بینید حتی روحانیون ما نیز حایز این شرایط نیستند. شیعیان شیعه بدنیا می آیند و اگر هیچ تلاشی هم برای انتخاب دین نکنند شیعه از دنیا می روند و ظاهرا رستگار؟!
خواهش می کنم به این سوال شفاف پاسخ گویید : در شرایط یکسان با اعمال و رفتار دو انسان یکی شیعه ( البته مادرزادی ) و یکی هر دین دیگر غیر شیعی کدامیک بیشتر مورد عفو و رحمت الهی قرار می گیرند؟ مگر نه این است که ما معتقدیم هر که پیرو علی بود رستگار می شود و هر که نبود خیر.
در مورد تخفیف الهی فرمودید. به نظر شما امروزه چند درصد مردم دنیا از جامعه ای غیر اسلامی به هوای یافتن دین حق دیار خود را رها کرده و با قبول خطرات فراوان در پی تحقیق در دین خدا را کرده است. شرایط امروز جامعه ما با شرایط آنزمان بسیار فرق دارد. در زمان رسول خدا و ائمه (ع) تمام ادیان حتی ملحدین هم با آزادی کامل نظرات خود را ابراز می کردند و انسانی که در جامعه به دنیا می آمد با انواع و اقسام اعتقادات خواسته و ناخواسته آشنا می شد و در آن شرایط است که اگر دین حقی را انتخاب کند مومن واقعی است. بگویید چند درصد مردم شرایط مردم جامعه صدر اسلام را دارند؟
در مورد دین حق فرمودید. همه ادیانی که تا به امروز از طرف خداوند آمده اند به معنای حقیقی کلمه اسلامند. اسلام یعنی تسلیم در برابر خدا. نصرانی ها و یهودی ها هم یک جور مسلمانند. اگر به اسلام نه به عنوان یک کلمه و یک سری آداب و شریعت خاص که به عنوان تسلیم در برابر خدا بنگرید. بله : انّ الدین عندالله الاسلام
همه ادیان الهی اسلامند. همه ادیان الهی از آدم تا خاتم یک نام دارند : اسلام و بس.
به هر حال سوال اصلی هم چنان پا برجاست :
چه کسانی شرایط شفیع شدن و چه کسانی شرایط شفاعت کردن را دارند؟ آیا فقط شیعیان؟ یا همه انسانها؟ چرا خداوند شرایط بخشش گناهان را برای بعضی انسانها فراهم کرده و برای بعضی نه؟
اگر همین مستضعفین که فرمودید را به دو بخش شیعی و غیر شیعی تقسیم کنیم : به اعتقاد شما شرایط برای کدامشان بیشتر فراهم شده و چرا؟ آیا کسانی را که جبرا در این دنیا با این مفاهیم آشنا شده اند و شناسنامه ای شیعه شده اند را هم جزو مستضفین می پندارید یا جزو اهل تحقیق یا راه یافتگان به حقیقت؟ اصلا چرا خداوند برای عده ای رسیدن را به حقیقت که مذهب شیعه است راحت تر کرده و برای عده ای نه؟ و ده ها سوال دیگر که منتظر پاسخشان هستم.
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;236103 نوشت:
سلام خدمت اندیشمند گرامی؛ در اینکه دعا کردن برای دیگران باعث رحمت الهی می شود هیچ شکی نیست. و هر چه دعا کننده در حق انسانها از قرب الهی بیشتری برخوردار باشد خوب مسلما احتمال اجابت دعا هم بیشتر است و هیچ شکی نیست.

با سلام خدمت شما


بنده هنوز پاسخ اشكال نقضي كه بر شما وارد كردم را دريافت نكردم

http://www.askdin.com/thread4245.html

سوال بنده اين است اشكال شما نه تنها به مسئله شفاعت بلكه به مسئله دعا و استغفار نيز بر مي گردد.زيرا همانطور كه مي دانيد به همان علتي كه شما به مسئله شفاعت اشكال وارد كرديد(عدم بهره مندي عده اي) به همان علت نيز به مسئله دعا و استغفار بايد اشكال وارد كنيد(عدم بهره مندي عده اي از استغفار و دعا)




روشن است كه قرب الهي تاثير در اجابت دعا دارد ولي سوال من اين است آيا عده اي نيستند كه به خاطر جهل و مسائل ديگر امكان قرب براي آن ها مهيا نمي شود؟پاسخ شما احتمالا اين است كه خدا عادل است و در جاي ديگر جبران مي كند.خب ما هم همين را در مورد شفاعت مي گوييم.


شریعت عقلانی;236103 نوشت:
خداوند مسلما در هر قومی انسانهای وارسته ای را قرار داده است که حجت اند برای انسان های دیگر. منتها در اینجا چند مسئله باید روشن شود : 1. آیا این حجت های الهی فقط محدود به همین 14 نفرند و بس. 2. کسانی که دعای آنها باعث شفاعت می شود فقط همین 14 نفرند؟ 3. آیا فقط شیعیان هستند که مورد شفاعت قرار می گیرند؟ 4. آیا رفتن نزد قبور ایمه و در آنجا درخواست شفاعت کردن در شفاعت و بخشش گناهان تاثیر دارد؟ و ده ها سوال دیگر که اگر با دید جهانشمول به این قضیه بنگریم می بینیم که اگر قایل به این مسایل باشیم در واقع قایل به تبعیض الهی نسبت به بندگانش هستیم. گناه انسانهایی که در اجتماعاتی غیر شیعی بدنیا آمده اند و در طول عمر خود نه تنها با این مفاهیم و بالاخص واژه شفاعت آشنا نیستند که اصلا اسلام و شیعه را نمی شناسند. خواهش می کنم نگویید که می توانستند بروند تحقیق کنند. در مورد مسئله تحقیق در دین در تاپیکی جداگانه توضیحات کافی را داده ام. شما امروز را نگاه نکنید که با اندکی سرچ در فضای مجازی می تواند با خیلی چیزها آشنا شود. در جوامع گذشته که این امکانات نبود. جتی امروزه هم این امکاات در دسترس همه انسانها نیست. انسانهایی هستند که از بدو تولدشان آنقدر در عذاب و گرفتاری های دنیوی نا خواسته فرو رفته اند و به دنبال یک لقمه نان از صبح تا شب به این در و آندر زده اند که وقت تحقیق ندارند. آیا بین این گونه انسانها در جوامع غیر اسلامی و جوامع اسلامی فرق است. اگر نیست پس چرا خداوند برای یک عده از بندگانش شرایط استجابت دعا و بخشش گناهان را بیشتر از بقیه فراهم کرده است؟! آیا این تبعیض نیست؟ به اعتقاد بنده اصل مسئله شفاعت می توان قابل قبول باشد به شرطی که پاسخی که به آن می دهیم تمام انسان های روی زمین اعم از هر دین و مسلک و آیینی را شامل شود. اگر چنین تعریفی برای مسئله شفاعت داده شود از منظر عقل قابل قبول خواهد بود در غیر این صورت خیر. و من الله توفیق

دوست عزيز چه كسي گفته شفيعان فقط همين 14 نور پاك و معصوم هستند؟در منابع ديني ما مصاديق متعددي از شفيعان آمده است كه به برخي اشاره مي كنيم:


1-توبه


قرآن كريم مى ‏فرمايد: «وَ هُوَ الَّذِى يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَعْفُوا عَنِ السَّيِّئاتِ»( شورى (۴۲)، آيه ۲۵) «و او است آن كه توبه را از بندگان خود مى ‏پذيرد و از گناهان مى‏ گذرد»



امام على (ع) فرمود: «لا شفيع انجح من التوبه» «هيچ شفيعى بهتر و كارآمدتر از توبه نيست»( بحار الانوار، ج ۸، ص ۵۸، ح ۷۵)


2-ايمان و عمل صالح


قرآن كريم مى ‏فرمايد: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ»( مائده (۵)، آيه ۹) «خداوند كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده ‏اند، به آمرزش و پاداشى بزرگ وعده داده است».



در آيات متعددى ايمان و عمل صالح، به عنوان سبب مغفرت و آمرزش دانسته شده است.( حج (۲۲)، آيه ۵۰ سبأ (۳۴)، آيه ۴ فاطر (۳۵)، آيه ۷ فتح (۴۸)، آيه ۲۹ هود (۱۱)، آيه ۱۱ يس (۳۶)، آيه ۱۱)


امام علی (ع) می­ فرماید: «فاجعلوا طاعه الله...شفیعا لدرک طلبتکم»، برای رسیدن به خواسته های مشروع خود، پیروی و اطاعت خداوند را شفیع خودقرار دهید.[ نهج البلاغه، خطبه198، بند7]

حضرت در جاي ديگر مي فرمايند:
شفیع مردمان، عمل به حق است و پایبندی به صداقت و راستی(غرر الحکم ۵۷۸۹)


امام سجاد عليه السلام نيز مي فرمايند:«صل علی محمد وآله صلواه تشفع لنا یوم القیامه و یوم الفاقه الیك».[ صحیفه سجادیه، ص 165]

«بارالها بر محمد و آل او درود بفرست. درودی كه برای ما در روز قیامت و روز نیازمندی به تو شفاعت كند».

3-قرآن كريم


امام على (ع) مى‏ فرمايد:إعلمو أنه ( أي القرآن )‌شافع و مشفع و قائل و مصدق و انه من شفيع له القرآن يوم القيامه شفع فيه [نهج البلاغه – خطبه 171]‌

بدانيد كه قرآن شفاعت كننده اي است كه شفاعت او پذيرفته مي شود و گوينده اي است كه گفتار او تصديق مي شود و قرآن براي هر كس هر روز قيامت شفاعت كند شفاعتش درباره او پذيرفته خواهد شد »‌


حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم قرآن را شفیع روز جزا می داند: «اِنَّ القرآن شافِعٌ مُشَفَّع؛[ کافی، ج 2، ص 598] قرآن شفیعی است که شفاعتش قبول شده است».



4-اولياى الهى و مومنين و علما و ملائكه


وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّمواتِ لا تُغْنی شَفاعَتُهُم شَیْئاً اِلاّ مِنْ بَعْدِ اَنْ یَأْذَنَ اللّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضی»[ نجم / 26]؛ و چه بسا از فرشتگان در آسمان هاست که شفاعتشان سودمند نیست جز به امر خدا و بر آن کسی که خدا بخواهد و از او خشنود باشد.


«در روز قيامت، من شفاعت مى‏ كنم و شفاعتم پذيرفته مى‏ شود و على شفاعت مى‏ كند و شفاعتش پذيرفته مى‏ شود و اهل بيتم شفاعت مى ‏كنند و شفاعت شان پذيرفته مى ‏شود».( ميزان الحكمه، ج ۴، ص ۱۴۷۵، ح ۹۵۰۵)


امام صادق (ع): «به خدا سوگند ما در حق شيعيان گنه‏كارمان شفاعت مى ‏كنيم».( بحار الانوار، ج ۸، ص ۳۷، ح ۱۵)


امام صادق (ع): «در روز قيامت به عابد گفته مى ‏شود: به بهشت برو و به عالم گفته مى شود: بايست و به سبب آنكه مردم را تربيت و ادب نيكو آموختى، براى آنان شفاعت كن».(همان ص56)


من تبع جنازه مسلم أعطي يوم القيامه اربع شفاعات[تهذيب – جلد 1 – صفحه455].

«‌ هر كس جنازه مسلماني راتشيع كند در روز قيامت چهار شفاعت به او داده مي شود »‌


لنا الشفاعه ولاهل مودتنا شفاعه [خصال صدوق، ص 624]

‌«‌ ما شفاعت مي كنيم و دوستان ما هم شفاعت مي كنند»‌



قال الصادق عليه السّلام :‌


إن المؤمن ليشفع يوم القيامه لاِهل بيته فيشفع حتي يبغي خادمه فيقول فيرفع سبابتيه يارب خويد كان يقيني الحرو البرد فيشفع مِنه »‌[بحار الانوار – جلد 8 – صفحه 56]


«‌ مومن در روز قيامت براي خاندان خود شفاعت مي كند . تا اين كه فقط خدمتگذار او مي ماند ،‌آنگاه در حالي كه دو انگشت شبابه خود را بلند كرده مي گويد پروردگارا خادمم كه مرا از گرما و سرما حفظ كرد، پس شفاعت او دربارة‌ خادمش نيز پذيرفته مي شود »‌.


رسول خدا (ص):‌

«‌لا تًسْخَّفوا بفُقراء‌شيعه علي فان الرجل منهم ليشفع لعدد ربيعه و مضر» [بحار الانوار – جلد 8 – صفحه 59]


‌به فقرا و تنگدستان شيعيان علي(ع) اسخفاف و بي اعتنايي نكنيد ،‌زيرا هر يك از آنها براي جمعيتي به اندازه عده دو قبيله ربيعه و مضر [دو قبيله پر جمعيت عرب] شفاعت مي كنند .



لا يزال المؤمن يشفع حتي يشفع في جيرانه و خلطائه و معارضه ..[ مصباح المتهجد شيخ طوسي – صفحه 284]


«‌ مؤمن پيوسته شفاعت مي كند تا شفاعت او دربارة‌ همسايه ها و دوستان و آشنايانش پذيرفته مي شود »‌


«و انّ لطالب العلم شفاعة کشفاعة الانبیاء[ارشاد القلوب، ص 164 و 165]؛ جویندگان دانش همانند پیامبران حق شفاعت دارند.»


«اذا کان یوم القیامة جمع اللّه العلماء فیقول لهم... فانّی قد غفرتُ لکم ذبوبکم و قبلت اعمالکم و لکم فی الناس شفاعة مثل شفاعة انبیائی[ارشاد القلوب، ص 164 و 165]؛

در روز قیامت، خداوند علما را جمع می کند و می فرماید: ...من گناهان شما را بخشیدم. اعمال شما را قبول کردم و شما هم مثل پیامبران اجازه شفاعت انسان های دیگر را دارید».




«ثلاثة یشفعون الی اللّه عزّوجلّ فیشفعون الانبیاء ثم العلماء ثم الشهداء[خصال، ص156 و 157]؛ سه گروه نزد خداوند شفاعت می کنند: پیامبران، عالمان و شهیدان».


پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم شفاعت مؤمنان را چنین بیان می کند: «الشفاعة للانبیاء والاوصیاء و المؤمنین و الملائکة[بحارالانوار، ج 8، ص 58]؛ پیامبران، جانشینان آنها، مؤمنان و ملائک می توانند شفیع و واسطه در بخشش قرار گیرند».


امام صادق علیه السلام فرمود: «انّ المؤمن لیشفع لحمیمه[همان، ص 41]؛ مؤمن برای دوست و خویشاوند خود شفاعت می کند».


امام صادق علیه السلام فرمود: «انّ الجار یشفع لجاره و الحمیم لحمیمه[همان، ص 42]؛ همسایه برای همسایه و دوست برای دوست شفاعت می کند».


امام صادق علیه السلام فرمود: «ان اولاد المسلمون موسومون عنداللّه شافع و مشفع فاذا بلغوا اثنتی عشرة سنة کانت لهم الحسنات فاذا بلغوا الحلم کتبت علیهم السیئات[کافی، ج 6، ص 3]؛

فرزندان مسلمانان اگر در سنّ کودکی از دنیا بروند نزد خداوند بخشیده می شوند و شفاعت کننده هستند و زمانی که به سنّ دوازده سالگی برسند، اعمال نیک آنها به حسابشان منظور می گردد و زمانی که به سنّ تکلیف برسند، اعمال خلاف آنها ثبت می شودم.





روشن است اشخاصي كه جاهل مقصر نيستند و واقعا گمان مي كنند دين و آيين خودشان حق است و عمل صالح انجام مي دهند خداوند به عدل خود با آن ها رفتار خواهد كرد و اگر شايستگي بخشش داشته باشند خداوند آن ها را مي بخشد.

[/quote]
[quote=شریعت عقلانی;236122]به نظر شما امروزه چند درصد مردم دنیا از جامعه ای غیر اسلامی به هوای یافتن دین حق دیار خود را رها کرده و با قبول خطرات فراوان در پی تحقیق در دین خدا را کرده است. شرایط امروز جامعه ما با شرایط آنزمان بسیار فرق دارد. [/quote][quote=شریعت عقلانی;236122]به نظر شما چنددرصد مردم با تلاش در تحقیق منصفانه و عادلانه دین و آیین خود را انتخاب می کنند؟
باسلام
دوست عزيز ايينكه چند در صد مردم دين خود را با تحقيق انتخاب مي كنند ويا براي تحقيق رهسپارساير ديار مي شوند موضوع وحقيقت را تغيير نمي دهد ولي ما افرادي را در طول تاريخ ودر زمان خود سراغ داريم كه براي يافتن دين حق تلاش كرده اند ووقتي به آن رسيده اند بدون هيچ تعصبي آن را پذيرفته اند كه نمونه بارز آن در عصر ما ادواردوآنيلي فرزند سرمايه دار ايتاليايي است ويا هزاران انساني كه از كشورهاي مختلف جهان اسلام را پذيرفته والان در كشور مابراي آشنايي با معارف شيعه ودر جامعۀ المصطفي العالميه مشغول تحصيل هستند.ووقوع چيزي كمترين دليل بر امكان آن است.اما در اينجا نكته اي را عرض مي كنم،وآن اينكه انسانهادر انتخاب دين سه نوع هستند:
1-دين خود را بر اساس مباني عقلي پذيرفته اندواعتقادات خود را با دلايل متقن ويقين آور قبول كرده اند.
2-دينشان شناسنامه اي است واز روي تعصب وعناد حاضر نيستنداز آن دست بردارند هرچند دين ومذهب ديگري را مطابق حق واصول عقلايي بيابند.
3-مستضعفين وكساني كه به هر دليلي راهي براي شناخت حقيقت ويا تحقيق براي به دست آوردن دلايل يقيني ندارند.
نسبت به قسم اول كه مساله روشن است ودر مسير صحيح قراردارند.وقسم سوم نيز خداوند فرموده اميد است كه بخشيده شوند.واين افراد فرقي نمي كند از چه ديني باشندوشيعه شناسنامه اي بودن به تنهايي فضيلتي نيست چرا كه شيعه هم بايد اعتقادات خود را با دلايل يقين آور بپذيرد.اما قسم دوم كه از روي تعصب وعناد وبدون علم از دين خود حمايت كرده وبقيه را باطل مي دانندبا اينكه امكان تحقيق براي آنها است ويا اينكه با علم به حقانيت دين ومذهب ديگر از پذيرش آن خودداري مي كنند مسلما نمي توانند اهل نجات باشند.

[quote=شریعت عقلانی;236122]خواهش می کنم به این سوال شفاف پاسخ گویید : در شرایط یکسان با اعمال و رفتار دو انسان یکی شیعه ( البته مادرزادی ) و یکی هر دین دیگر غیر شیعی کدامیک بیشتر مورد عفو و رحمت الهی قرار می گیرند؟ مگر نه این است که ما معتقدیم هر که پیرو علی بود رستگار می شود و هر که نبود خیر

شما خود جواب را گفته ايد،پيرو حضرت علي (ع)رستگار است وآن هم با اسم خالي نمي شود اگر به كتاب صفات الشيعه شيخ صدوق ويا احاديثي كه در بحار الانوار ووسائل الشيعه وساير كتب روايي آمده است مراجعه كنيد خواهيد ديد پيرو وشيعه حضرت علي (ع)كيست.از قضا كسي كه اسما شيعه بوده وبه معارف آن پايبند نبوده است وضعيتش سخت تر است چرا كه زمينه براي او بيشتر بوده است.امام صادق (ع)فرمود: كونوا لنا زينا ولا تكونوا لنا شينا،براي ما مايه زينت باشيد ونه مايه ننگ. شيعه اي پيرو اهل بيت است كه اعمال ورفتارش مايه زينت شيعه باشد.

[quote=شریعت عقلانی;236122]اسلام یعنی تسلیم در برابر خدا. نصرانی ها و یهودی ها هم یک جور مسلمانند. اگر به اسلام نه به عنوان یک کلمه و یک سری آداب و شریعت خاص که به عنوان تسلیم در برابر خدا بنگرید.
بله همينطور است اما به دو نكته توجه داشته باشيد در طول تاريخ اديان الهي مورد تحريف قرار گرفته واز آموزه هاي پيامبر خود فاصله گرفته اند.ونكته دوم اينكه يكه از توصيه هاي پيامبران قبلي به امت خود اين بوده است كه با ظهور پيامبر صاحب شريعت بعدي بايد به او ايمان بياورند لذا با آمدن اسلام زمان ساير اديان به پايان رسيده ومنسوخ شده اند لذا بايد به دين اسلام ايمان بياورند.

[quote=شریعت عقلانی;236122]چه کسانی شرایط شفیع شدن و چه کسانی شرایط شفاعت کردن را دارند؟ آیا فقط شیعیان؟ یا همه انسانها؟ چرا خداوند شرایط بخشش گناهان را برای بعضی انسانها فراهم کرده و برای بعضی نه؟
بايدتوجه داشت طبق آيات قرآن مالك اصلي شفاعت خداوند متعال است وبدون اذن او كسي نمي تواند شفاعت كند.ونكته بعدي اينكه شفاعت به معناي واسطه شدن يكي از اسماء الهي بين بنده وشخص مورد شفاعت است براي اصلاح حال اومثل رحمت ومغفرت پس شفاعت كننده حقيقي خداوند است وديگران به اذن ايشان شفاعت مي كنند.(الميزان ج17ص271)اماكساني كه مورد شفاعت قرار مي گيرند طبق آيات 40به بعد سوره مدّثراصحاب يمين يعني كساني كه ايمان به خدا داشته واهل انفاق به مستمندان بوده وغرق در لذائذوزينتهاي دنيوي نيستندوروز رستاخيز را قبول دارندمورد شفاعت قرار مي گيرند اما مجرمين يعني كساني كه ايمان به خدا نداشته ويا اهل نماز نيستند وخود را غرق در لذتها وامر دنيوي كرده اند محروم از شفاعت هستند.(الميزان،ج1ص170)
اما يك نكته را نبايد فراموش كرد طبق آموزه هاي ديني نمي توان كسي را معينا اهل شفاعت معرفي كرد.
اما كساني كه شفاعت مي كنند.طبق احاديث پيامبر اسلام (ص)واهل بيت(ع)وانبياء.حضرت زهراوعلماءوشهداءومومنين شافعان روز محشر هستند.
اين نكته هم قابل ذكر است كه شفاعت نزداهل سنت نيزاجماعي است وبه تواتر به آنها رسيده است .(ميزان الحكمه،ج6ص2784)
اما با توجه به معناي شفاعت در مي يابيم شفاعت مخصوص طيف خاصي نيست چون مستضعفيني كه مورد عفوقرار مي گيرند در قالب همان شفاعت است.

از طرف ديگر يك نكته را بايد در نظر داشت در قيامت هر كسي با امام خود محشور مي شود، يوم ندعوا كل اناس بامامهم(اسراء/71) اگر شخصي در اين دنيا پيروامام عادل وحقي بوده با او محشور مي شود واگر تابع امام كفر بوده با او محشور مي شود ودر اين ميان اهل هر ديني با پيامبر خود محشور مي شوند پيامبران هم شفيع هستند واگر كسي از امت آنها قابليت شفاعت داشته باشد شفاعت مي كنند.


در بخشش گناه نيز خداوند تفاوت قائل نشده بلكه براي بخشش گناه شرايطي لازم است كه اگركسي آن شرايط را داشته باشد مي بخشد واز طرف ديگر خداوند فرموده هر كسي كه در اين دنيا توبه كند تمام گناهانش بخشيده مي شودووفرموده است از رحمت الهي نااميد نشويد واين شرايط براي همه يكسان است .اما آيا كسي كه يك عمر گناه كرده وبدون توبه از دنيا رفته است وعمل صالحي هم انجام نداده است .آيا به نظر شما اين عادلانه است خداوند گناهان اين شخص را ببخشد واورا مانند ساير مومنين به بهشت ببرد؟!
براي مطالعه به منابع زير مراجعه كنيد:
1-تفسير الميزان،ج1بحث شفاعت ازص156به بعد
2-ترجمه ميزان الحكمه،ج6ازص2784به بعد.

[=Calibri]

کارشناس محترم؛ جناب فرقان عزیز سلام.
مطالبتان بسیار آموزنده بود و از حسن توجه جنابعالی کمال تشکر را دارم.

فرقان;236860 نوشت:
شما خود جواب را گفته ايد،پيرو حضرت علي (ع)رستگار است وآن هم با اسم خالي نمي شود اگر به كتاب صفات الشيعه شيخ صدوق ويا احاديثي كه در بحار الانوار ووسائل الشيعه وساير كتب روايي آمده است مراجعه كنيد خواهيد ديد پيرو وشيعه حضرت علي (ع)كيست.از قضا كسي كه اسما شيعه بوده وبه معارف آن پايبند نبوده است وضعيتش سخت تر است چرا كه زمينه براي او بيشتر بوده است.امام صادق (ع)فرمود: كونوا لنا زينا ولا تكونوا لنا شينا،براي ما مايه زينت باشيد ونه مايه ننگ. شيعه اي پيرو اهل بيت است كه اعمال ورفتارش مايه زينت شيعه باشد.

فرض اول : کسی که شیعه است رستگار است.
فرض دوم : کسی که اعمالش مایه زینت شیعه باشد شیعه است :شاید منظورتان عمل صالح است.
نتیجه : کسی که عمل صالح انجام دهد رستگار است.
با این نتیجه ای که گرفتیم کسی که عمل صالح انجام دهد حتی اگر با اسلام آشنا هم نباشد رستگار است و چه نیازی به بکاربردن کلمه شیعه داریم.
فرقان;236860 نوشت:
بله همينطور است اما به دو نكته توجه داشته باشيد در طول تاريخ اديان الهي مورد تحريف قرار گرفته واز آموزه هاي پيامبر خود فاصله گرفته اند.ونكته دوم اينكه يكه از توصيه هاي پيامبران قبلي به امت خود اين بوده است كه با ظهور پيامبر صاحب شريعت بعدي بايد به او ايمان بياورند لذا با آمدن اسلام زمان ساير اديان به پايان رسيده ومنسوخ شده اند لذا بايد به دين اسلام ايمان بياورند.

چگونه تو را داور قرار مى‏دهند در حالى كه تورات كه در آن حكم خداست نزد آنان است ؟ سپس بعد از آنكه ميانشان با حكمى كه مطابق حكم تورات است داورى كردى روى برمى‏تابند ، و [اين روى برتافتن نشانه اين است كه] آنان [به تورات هم] ايمان ندارند . مایده آیه 43
البته تا آیه 48 را بهتر است بخوانید و ببینید چگونه خداوند در حضور اسلام و در حضور پیامبر آنهم در زمان قدرت اسلام دین یهود و تورات و انجیل را به رسمیت شناخته است
خواهش می کنیم حرفهایتان را با سند عنوان کنید. تحریف در ادیان یهود و نصاری در چه زمانی و توسط چه کسانی اتفاق افتاد؟ آیا قبل از ظهور اسلام بود یا بعد آن؟ آیا نقلی وجود دارد؟
فرقان;236860 نوشت:
بايدتوجه داشت طبق آيات قرآن مالك اصلي شفاعت خداوند متعال است وبدون اذن او كسي نمي تواند شفاعت كند.ونكته بعدي اينكه شفاعت به معناي واسطه شدن يكي از اسماء الهي بين بنده وشخص مورد شفاعت است براي اصلاح حال او مثل رحمت و مغفرت پس شفاعت كننده حقيقي خداوند است وديگران به اذن ايشان شفاعت مي كنند.(الميزان ج17ص271)

در این مسئله هیچ شکی نیست.
فرقان;236860 نوشت:
اماكساني كه مورد شفاعت قرار مي گيرند طبق آيات 40به بعد سوره مدّثراصحاب يمين يعني كساني كه ايمان به خدا داشته واهل انفاق به مستمندان بوده وغرق در لذائذوزينتهاي دنيوي نيستندوروز رستاخيز را قبول دارندمورد شفاعت قرار مي گيرند اما مجرمين يعني كساني كه ايمان به خدا نداشته ويا اهل نماز نيستند وخود را غرق در لذتها وامر دنيوي كرده اند محروم از شفاعت هستند.(الميزان،ج1ص170)

در این هم هیچ شکی نیست. بر اساس این قول برای اینکه تو را شفاعت کنند دینت مهم نیست بلکه اگر حایز شرایط فوق باشی لیاقت شفاعت را داری. خواهش می کنم باز تفسیر نکنید به اینکه ملاک ایمان به خدا شیعه بودن است و ... .
اگر یکی از بخش های حقیقت را مسئله شفاعت بدانیم این سوال مطرح میشود که دسته سوم یعنی مستضعفین که با مفهوم شفاعت آشنا نیستند و البته بر اساس مطالب بالا شرایط شفاعت را دارند مورد شفاعت قرار می گیرند؟ اگر جواب مثبت است پس مسئله دعای توسل خواندن و متوسل شدن و به زیارت قبورشان رفتن و .... چه می شود؟ یعنی خداوند برای عده ای شرایط تحقق این تخفیف الهی را نسبت به مستضعفین بیشتر فراهم کرده است؟ دقت شود شرایط ذکر شده در بالا برای همه مردم یکسان است چون فطری است. ولی توسل به اولیا خدا برای همه یکسان نیست. یعنی این حقیقت برای همه به طور یکسان تشریح نشده است. دقت شود شفاعت تکلیف نیست. تخفیف است. بنده با اصل مسئله شفاعت مشکلی ندارم ولی حرف من این است شرایط اکتساب آن را باید طوری تشریح کنیم که برای همه مردم دنیا با هردین و آیینی و حتی مستضعفین یکسان باشد.

اگر ما قایل به این باشیم که بدون اینکه انسان بخواهد اختصاصا در مورد مسئله شفاعت کاری انجام دهد ولی در زندگی بر اساس معارفی که خدا به او داده صادقانه تلاش به انجام تکالیف کرده باشد و عمل صالح را سرلوحه اعمالش قرار داده باشد ولی در این بین گناهانی هم مرتکب شده باشد بدون در نظر گرفتن اینکه اسما چه دینی دارد: ( چه بسا با شرایطی که شما ذکر کردید خیلی از مردم غیر شیعی دنیا شیعه هستند ) می تواند مورد شفاعت همه اولیای خدا قرار بگیرد و خود انها یک طرفه بدون اینکه درخواستی از طرف انسان گناهکار از ایشان( نه خداوند ) شده باشد اقدام به شفاعت این بنده خدا بکنند اگر این تعریف را برای شفاعت ذکر کنیم میتوان ان را عادلانه خواند.
ولی اگر تبصره هایی به آن بیافزاییم که فقط در مذهب شیعه وجود دارد نمی توان ان را قبول کرد.

اندیشمند;236839 نوشت:
با سلام خدمت شما

بنده هنوز پاسخ اشكال نقضي كه بر شما وارد كردم را دريافت نكردم

http://www.askdin.com/thread4245.html

سوال بنده اين است اشكال شما نه تنها به مسئله شفاعت بلكه به مسئله دعا و استغفار نيز بر مي گردد.زيرا همانطور كه مي دانيد به همان علتي كه شما به مسئله شفاعت اشكال وارد كرديد(عدم بهره مندي عده اي) به همان علت نيز به مسئله دعا و استغفار بايد اشكال وارد كنيد(عدم بهره مندي عده اي از استغفار و دعا)

روشن است كه قرب الهي تاثير در اجابت دعا دارد ولي سوال من اين است آيا عده اي نيستند كه به خاطر جهل و مسائل ديگر امكان قرب براي آن ها مهيا نمي شود؟پاسخ شما احتمالا اين است كه خدا عادل است و در جاي ديگر جبران مي كند.خب ما هم همين را در مورد شفاعت مي گوييم.


سلام خدمت اندیشمند گرامی.
بنده با اصل مسئله شفاعت مخالف نیستم. مسئله استغفار و دعا برای همه انسانهایی که به خدا ایمان دارند یکسان و برابر است. البته شکلش فرق دارد. هرکسی به یک زبانی با خدای خود راز و نیاز می کند. به قول مولانا در داستان موسی و شبان :
هر کسی از ظن خود شد یار من
در یک کلام :
خداوند به این می نگرد که چه معارفی به هر یک از بندگانش داده و سپس اعمال و رفتارش را بر اساس آن حساب و کتاب می کند و اگر لایق بخشش و گذشت بود می بخشد.
در مورد مسئله شفاعت هم معتقدم می بایست تعریفی از شفاعت را تبیین کنیم که برای همه مردم دنیا یکسان باشد. با هر معرفتی.
1. توبه ارتباطی است که انسان مستقیما با خدا برقرار می کند حال چه زبانی چه قلبی و چه عملی. بدون واسطه!
2. ایمان به خدا و عمل صالح هم در فطرت انسان است پس بین همه انسانها یکسان است و قابل قبول.
3. اما توسل به اولیا خدا آیا فطری است؟ اگر برای برخی انسانها این مسئله تشریح نشده باشد یا قابل قبول نباشد شفاعت هم قابل قبول نخواهد بود.

شریعت عقلانی;237066 نوشت:
فرض اول : کسی که شیعه است رستگار است. فرض دوم : کسی که اعمالش مایه زینت شیعه باشد شیعه است :شاید منظورتان عمل صالح است. نتیجه : کسی که عمل صالح انجام دهد رستگار است. با این نتیجه ای که گرفتیم کسی که عمل صالح انجام دهد حتی اگر با اسلام آشنا هم نباشد رستگار است و چه نیازی به بکاربردن کلمه شیعه داریم.

بنده متوجه نمی شم حضرتعالی چرا اینقدر روی کلمه شیعه حساس هسیتید وفکر می کنم به جای بحث روی اسم بهتر است روی محتوی واصل بحث گفتگو شودوالبته اگر لطف می کردید دو تامنبعی که معرفی کردم مطالعه می کردید شاید خیلی ازشبهات برایتان حل می شدچون تفسیر المیزان از نضر قرآن بحث شفاعت را به طور جامع بررسی کرده است ومیزان الحکمه احادیث مربوط به این بحث را به صورت فصل بندی شده مطرح کرده است.
مساله شیعه ویا شما بگویید مذهب حق وطریق صحیح سنت پیامبر از طریق تشیع اثنی عشری ادامه پیدا کرده است لذا اگر کسی به این باور رسید که شیعه حق است ولی ازروی تعصب وعناد آنرا نپذیرفت شما نباید انتظار داشته باشید این شخص شفاعت شوداما اشخاصی که به هر دلیلی دین حق ویا مذهب حق به آنها نمی رسد گفتیم معذور هستند ومورد عفو قرار می گیرند،این هم براساس معنایی که برای شفاعت ذکر کردیم در قالب همان شفاعت است.

شریعت عقلانی;237066 نوشت:
البته تا آیه 48 را بهتر است بخوانید و ببینید چگونه خداوند در حضور اسلام و در حضور پیامبر آنهم در زمان قدرت اسلام دین یهود و تورات و انجیل را به رسمیت شناخته است خواهش می کنیم حرفهایتان را با سند عنوان کنید. تحریف در ادیان یهود و نصاری در چه زمانی و توسط چه کسانی اتفاق افتاد؟ آیا قبل از ظهور اسلام بود یا بعد آن؟ آیا نقلی وجود دارد؟

دوست عزیز به رسمیت شناختن غیر از به حقانیت شناختن است دین اسلام دین صلح است وبا اجبار کسی را مجبور به پذیرفتن اسلام نمی کند انسانها با هر دین وآیینی در کنار م با حفظ حقوق یکدیگر می توانند با آرامش زندگی کنند ولی این به معنای حق بودن همه آنها نیست.با توجه به اینکه آنها موظف بودن به پیامبر ایمان بیاورند وآیاتی از قرآن بر این مساله دلالت دارد،مثل آیه 6سوره صف(وهنگامی که عیسی پسر مریم به بنی اسرائیل گفت من همانا رسول خدا به سوی شما هستم وحقانیت کتاب تورات که مقابل من است تصدیق می کنم ونیز شما را مژده می دهم که بعد از من رسول بزرگواری که نامش در انجیل احمد است بیاید.)
اما راجع به تحریف تورات وانجیل آیاتی از قرآن وجود داردکه تعدادی را بیان می کنم.
خداوند می فرماید:فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عندالل لیشترو ثمنا قلیلا،پس وای بر آنان که نوشته ای با دست خود می نویسند سپس می گویند این از طرف خداست تا آن را به بهای کمی بفروشند.(بقره/79)
واذقالالله یا عیسی ابن مریم ءانت قلت للناس اتّخذونی وامّی الهین من دون الله، وآن گاه که خداوند به عیسی بن مریم فرمود:آیا تو به مردم گفتی من ومادرم را به عنوان دو معبود غیر از خدا انتخاب کنید؟!(مائده/116)
در حالی که در انجیل متی مخوانیم:ایشلن را به اسم پدر وپسر وروح القدس تعمید دهید.(متی28/19)ویا در انجیل یوحنامی خوانیم:من وپدر یکی هستیم.(یوحنا،10/30)
پس این تحریفات از کجا وارد این ادیان شده است ؟جواب این است که تورات وانجیل های فعلی دست نوشته بعد از پیامبران است.همچنین آیه 78 سوره آل عمران نیز به تحریف عهدین اشاره دارد.
برای اطلاعات بیشتر در این موضوع می توانید به کتاب نگاهی به مسیحیت از علی اصغر رضوانی انتشارات مسجد جمکران مراجعه کنید.

شریعت عقلانی;237066 نوشت:
بر اساس این قول برای اینکه تو را شفاعت کنند دینت مهم نیست بلکه اگر حایز شرایط فوق باشی لیاقت شفاعت را داری. خواهش می کنم باز تفسیر نکنید به اینکه ملاک ایمان به خدا شیعه بودن است .

بینید دوست عزیز با توجه به آیاتی که بیان شدووهمچنین آیه 157 سوره اعراف که می فرماید:آنانکه پیروی کنند از رسول امی پیامبری که صفاتش را در تورات وانجیلی که نزدشان است نگاشته ایم می یابند...پس آنان که به او گرویدند ویاریش کردند واز نوری که با او نازل شده بود پیروی نمودند(قرآن)آنان رستگارانند.
بعد از پیامبر نیز به دلایل متعدد که کتابهای مفصلی مانند الغدیر،عبقات الانوار والمراجعات در این زمینه می باشند اثبات می شود که مسیر حق بعد از پیامبر مسیر اهل بیت و شیعیان آنهاست. شما نباید انتظار داشته باشید کسانی که از روی عناد وتعصب این حقیقت را نپذیرفته ودر مسیر باطل خود باقی مانده اند مورد شفاعت اهل بیت قرار گیرند.
بهتر است منظورتان از اینکه همه مردم در مورد شفاعت مساوی هستند توضیح دهید!انسانی که سالها جنایت کرده با انسانی که یک عمر بندگی خدا را کرده نمی تواند مساوی باشد.
خوب هر انسانی به اندازه اعمال صالح خود پاداش می بیندومسلما هر کسی به اقتضای مو قعیت واراده خود عمل صالح انجام می دهد وعمل صالح منحصردر دعای توسل نیست واز طرف دیگر کسی که زحمت کشیده وسختی سفر رابه جان خریده نمی توانیم بگوییم با کسی که به هر دلیلی به این سفر نرفته یکسان باشد ومساله دیگر این است که صرف زیارت رفتن ملاک نیستبلکه قبولی آن مهم است.
از طرف دیگر در تایپیک قبلی گفتیم مالک شفاعت خداست وشفاعت ارفاقی در حق بندگان است وهر کسی که شفاعت می کند به اذن الهی است واز طرف دیگر نمی توان کسی را معین کرد وگفت حتما شفاعت خواهد شد،حال خداوند از این حق خود نسبت به چه کسی استفاده می کند خود می داند وما نسبت به این مساله علمی نداریم ولی اجمالا می دانیم هر کسی که شرایط را دارند مساوی هستند وانتخاب خداوند دل به خواهی وبدون ملاک نیست.
برای فهم بهتر بحث می توانید به کتاب عدل الهی شهید مطهری بحث عمل نیک از غیر مسلمان مراجعه کنید

شریعت عقلانی;237068 نوشت:
سلام خدمت اندیشمند گرامی. بنده با اصل مسئله شفاعت مخالف نیستم. مسئله استغفار و دعا برای همه انسانهایی که به خدا ایمان دارند یکسان و برابر است. البته شکلش فرق دارد. هرکسی به یک زبانی با خدای خود راز و نیاز می کند. به قول مولانا در داستان موسی و شبان : هر کسی از ظن خود شد یار من در یک کلام : خداوند به این می نگرد که چه معارفی به هر یک از بندگانش داده و سپس اعمال و رفتارش را بر اساس آن حساب و کتاب می کند و اگر لایق بخشش و گذشت بود می بخشد. در مورد مسئله شفاعت هم معتقدم می بایست تعریفی از شفاعت را تبیین کنیم که برای همه مردم دنیا یکسان باشد. با هر معرفتی. 1. توبه ارتباطی است که انسان مستقیما با خدا برقرار می کند حال چه زبانی چه قلبی و چه عملی. بدون واسطه! 2. ایمان به خدا و عمل صالح هم در فطرت انسان است پس بین همه انسانها یکسان است و قابل قبول. 3. اما توسل به اولیا خدا آیا فطری است؟ اگر برای برخی انسانها این مسئله تشریح نشده باشد یا قابل قبول نباشد شفاعت هم قابل قبول نخواهد بود.

با سلام خدمت شما

آيا بين كساني كه با دعا و استغفار آشنايي ندارند(يا اصلا خدا را قبول ندارند) و آن هايي كه قبول دارند تبعيض رخ مي دهد يا خير؟بديهي است خيلي ها با اين مسائل آشنايي ندارند اما شما در اينجا نمي آييد تعريف دعا را عوض كنيد بلكه با توجه به عدالت خدا مي گوييد هركس به هر نحوي لايق بخشش بود خدا او را مي بخشد.

ما هم همين را مي گوييم كه خدا بر اساس آنچه به بنده اش داده است حساب كتاب مي كند و در حق هيچ كس ظلم روا نمي دارد.اين ها دليل بر اين نمي شود ما تعريف شفاعت را عوض كنيم همچنانكه بسياري از انسان ها در خانواده هاي غير ديني و نا آشنا به برخي مباحث ديني رشد مي كنند و از برخي از موهبت ها محروم مي شوند ولي ما تعريف آن ها را عوض نمي كنيم بلكه مي گوييم به همان اندازه كه به آن ها خداوند آگاهي داده ،به همان اندازه بازخواست مي شوند.

مضافا بر اين همانگونه كه بيان شد شفيعان مختلفي وجود دارد كه برخي از آن ها شامل انسان هاي جاهل غير مقصر كه اعمال صالح انجام دهند و از گناهان دوري گنند نيز مي شود.

فرقان;237629 نوشت:
بهتر است منظورتان از اینکه همه مردم در مورد شفاعت مساوی هستند توضیح دهید!انسانی که سالها جنایت کرده با انسانی که یک عمر بندگی خدا را کرده نمی تواند مساوی باشد.

سلام خدمت کارشناس محترم؛ فرقان عزیز؛
بنده منظورم این نبود که همه باید یکسان شفاعت شوند. بلکه منظورم این بود که شرایط رسیدن به این تخفیف الهی و اکتساب آن باید برای همه مردم دنیا یکسان باشد.
بگذارید مثالی بزنم :
این دنیا را به صحنه امتحانی تشبیه می کنیم که در آن معلم به همه شاگردان به طور مساوی درس داده ولی در برگه امتحانی برخی از شاگردان یک سوال اضافه داده به عنوان تخفیف که مجموع بارم آنها به جای 20 نمره 21 نمره است. یعنی سوالی را جهت تخفیف و ارفاق قرار داده که اگر کسی مثلا از سوالات اصلی نمره 9 گرفت بتواند با پاسخ به آن سوال اضافی نمره 10 و قبولی را کسب کند منتها این ارفاق و نمره اضافی را برای همه شاگردان قرار نداده است. خوب این تبعیض است.
منظور بنده هم این است که شفاعت تکلیف الهی نیست تخفیفی است که بندگانی که خوب نتوانسته اند حالا عمدا یا سهوا به تکالیف خود عمل کنند بتوانند از آن استفاده کنند. مثلا اگر بنده در دوران جوانی گناهانی را انجام داده باشم با علم به اینکه آنها حرامند مثلا شراب خورده باشم و بعدها با با توسل به ائمه اطهار از آنها شفاعت بگیرم خوب این شرایط که انسان بتواند برخی گناهانش را پاک کند با این شکل در ادیان دیگر هم وجود دارد؟
به عنوان مثال احادیث بسیاری وجود دارد که اگر انسان در شب قدر به استغاثه بپردازد و به خدا و قرآن و ائمه اطهار توسل جوید و اشک بریزد تمام گناهانش بخشیده می شود. آیا شرایط اکتساب این تخفیف بزرگ برای همه انسانها به طور یکسان فراهم شده است. دقت شود که استغاثه در شب قدر تکلیف نیست و انجام ندادنش در شریعت اسلام گناه نیست. بلکه امکانی است که خدا در اختیار برخی انسانها قرار داده که گناهانشان را بشویند.
و من الله توفیق

اندیشمند;237653 نوشت:
با سلام خدمت شما

آيا بين كساني كه با دعا و استغفار آشنايي ندارند(يا اصلا خدا را قبول ندارند) و آن هايي كه قبول دارند تبعيض رخ مي دهد يا خير؟بديهي است خيلي ها با اين مسائل آشنايي ندارند اما شما در اينجا نمي آييد تعريف دعا را عوض كنيد بلكه با توجه به عدالت خدا مي گوييد هركس به هر نحوي لايق بخشش بود خدا او را مي بخشد.

ما هم همين را مي گوييم كه خدا بر اساس آنچه به بنده اش داده است حساب كتاب مي كند و در حق هيچ كس ظلم روا نمي دارد.اين ها دليل بر اين نمي شود ما تعريف شفاعت را عوض كنيم همچنانكه بسياري از انسان ها در خانواده هاي غير ديني و نا آشنا به برخي مباحث ديني رشد مي كنند و از برخي از موهبت ها محروم مي شوند ولي ما تعريف آن ها را عوض نمي كنيم بلكه مي گوييم به همان اندازه كه به آن ها خداوند آگاهي داده ،به همان اندازه بازخواست مي شوند.

مضافا بر اين همانگونه كه بيان شد شفيعان مختلفي وجود دارد كه برخي از آن ها شامل انسان هاي جاهل غير مقصر كه اعمال صالح انجام دهند و از گناهان دوري گنند نيز مي شود.


با سلام خدمت اندیشمند گرامی ؛
سوال : آیا اگر یک انسان مسلمان شیعه در طول عمر خود دعای کمیل نخواند دعای توسل نخواند در شب قدر به استغاثه نپردازد و امثال اینها با علم به اینکه در مورد آنها سفارش شده آیا در حساب و کتاب آن دنیا از نظر شریعت اسلام برای او گناهی شمرده می شود؟
یا اینکه خیر ولی برای کسانی که انجام داده اند ثواب بیشتر منظور می گردد و یا اینکه این اعمال برخی گناهان آنها را پاک میکند؟
فکر می کنم جواب گزینه 2 باشد.
حال اگر تایید می کنید آیا این اعمالی که تکلیف نیست ولی باعث پاک شدن گناهان می شود به همه انسانها چه با دین و چه بی دین اطلاع رسانی شده است یا خیر؟
و من الله توفیق

[="Microsoft Sans Serif"][="Green"]

شریعت عقلانی;238035 نوشت:
به عنوان مثال احادیث بسیاری وجود دارد که اگر انسان در شب قدر به استغاثه بپردازد و به خدا و قرآن و ائمه اطهار توسل جوید و اشک بریزد تمام گناهانش بخشیده می شود. آیا شرایط اکتساب این تخفیف بزرگ برای همه انسانها به طور یکسان فراهم شده است. دقت شود که استغاثه در شب قدر تکلیف نیست و انجام ندادنش در شریعت اسلام گناه نیست. بلکه امکانی است که خدا در اختیار برخی انسانها قرار داده که گناهانشان را بشویند.
و من الله توفیق

سلام

من در جواب شما بله را می گویم

چرا که خدا همه مردم جهان را به اسلام فرا خوانده و راه را روشن کرده است و حال هرکس می خواهد از موهبت ان بهره برد وارد ان می شود

اگر نه خداوند پاداش کارهای نیکش را می دهد

در مورد مثال شما من یه مثال دیگر بزنم

یک معلم در طی دوران تحصیل به دانش آموزانش می گوید که درس بخونید و اگر این کار را بکنید نمره کم آوردید این رو می دم
و کمک می کنم

حال بعضی میایند این کار رو می کنند نمره کم میارند معلم به وعده عمل کرده و کمک می کنه
عده ایی انجام نمی دند خب معلم وظیفه ایی ندارد که این کار رو بکند
اما شاید به خاطر مهربان بودن و دلرحم بودن انان را نیز با نمره کمتر از گروه اول قبول کند و نمره دهد

اما عده ایی اصلا به حرف گوش نمی دهند درس نمی خوانند و کار های لازم رو برای نمره کمکی گرفتن انجام نمی دهند

حال این وسط باز معلم تصمیم گیرنده است

اما طبیعتا نمی شود با دو گروه دیگر همسان باشد

چون این گونه عدالت نخواهد بود

پس چگونه می شود شرایط شفاعت برای همه یکسان باشد؟
:Gig::Gig::Gol:[/]

فرقان;237629 نوشت:
دوست عزیز به رسمیت شناختن غیر از به حقانیت شناختن است دین اسلام دین صلح است وبا اجبار کسی را مجبور به پذیرفتن اسلام نمی کند انسانها با هر دین وآیینی در کنار م با حفظ حقوق یکدیگر می توانند با آرامش زندگی کنند ولی این به معنای حق بودن همه آنها نیست.با توجه به اینکه آنها موظف بودن به پیامبر ایمان بیاورند وآیاتی از قرآن بر این مساله دلالت دارد،مثل آیه 6سوره صف(وهنگامی که عیسی پسر مریم به بنی اسرائیل گفت من همانا رسول خدا به سوی شما هستم وحقانیت کتاب تورات که مقابل من است تصدیق می کنم ونیز شما را مژده می دهم که بعد از من رسول بزرگواری که نامش در انجیل احمد است بیاید.)
اما راجع به تحریف تورات وانجیل آیاتی از قرآن وجود داردکه تعدادی را بیان می کنم.

البته واژه به رسمیت شناختن در قرآن نیامده بلکه بنده به کار بردم و منظورم همان حقانیت است. و منظورم این بود که همه ادیان از حق و حقیقت یکسان بهره برده اند.
چگونه است که خداوند به یهودیان و مسیحیانی که دین اسلام بر آنها عرضه شده و حجت بر آنها تمام گشته مجوز می دهد که با کتاب خودشان و دین و آیین خودشان بین خود داوری کنند. آیا این آیات معنی این را نمی دهد که ملاک برای خداوند دین نیست. مگر چه فرقی بین قوم بنی اسراییل در زمان حضرت موسی و اعراب جاهلیت صدر اسلام وجود داشت که خداوند برای این ها دینی ارایه داد که ار حقیقت بهره بیشتری برده است.
به اعتقاد بنده معنی آیات بسیار واضح و روشن است. خدا فرموده اگر می خواست که همه انسان ها به یک دین بگروند همه را امتی واحد می ساخت. اما این سنت الهی است که هر کسی به یک اندازه از حقیقت بهره برد. حداقل خدا در این آیات این را گفته است که قرار نیست که همه مسلمان شوند. خدا این را نمی خواهد. خدا می خواهد انسانها به سوی کارهای نیک از همدیگر پیشی بگیرند. و ملاک عمل صالح را نیز دین مشخص نمی کند بلکه فطرت انسان تعیین می کند. مثلا اگر قبل از ظهور پیامبر اسلام شخصی می آمد و ادعای پیامبری می کرد ولی مردم را به رذیلت های اخلاقی دعوت می کرد هیچ کس به او ایمان نمی آورد. مولای متقیان در حدیثی می فرماید اگر خدا هم وجود نمی داشت باز ما شما را به سوی مکارم اخلاق دعوت می کردیم. اینها نشان می دهد اخلاق و ارزشهای اخلاقی و نتیجه آن که عمل صالح است امری برون دینی است نه درون دینی.

با توجه به این که آقای اندیشمند نظرشان این بود که گفتگو در تاپیک دیگری با نام « آیا شفاعت مخالف عدل الهی است؟ » ادامه پیدا کند از همه دوستان دعوت می شود مطالبشان را در آن تاپیک دنبال کنند.

شریعت عقلانی;238035 نوشت:
بنده منظورم این نبود که همه باید یکسان شفاعت شوند. بلکه منظورم این بود که شرایط رسیدن به این تخفیف الهی و اکتساب آن باید برای همه مردم دنیا یکسان باشد. بگذارید مثالی بزنم : این دنیا را به صحنه امتحانی تشبیه می کنیم که در آن معلم به همه شاگردان به طور مساوی درس داده ولی در برگه امتحانی برخی از شاگردان یک سوال اضافه داده به عنوان تخفیف که مجموع بارم آنها به جای 20 نمره 21 نمره است. یعنی سوالی را جهت تخفیف و ارفاق قرار داده که اگر کسی مثلا از سوالات اصلی نمره 9 گرفت بتواند با پاسخ به آن سوال اضافی نمره 10 و قبولی را کسب کند منتها این ارفاق و نمره اضافی را برای همه شاگردان قرار نداده است. خوب این تبعیض است. منظور بنده هم این است که شفاعت تکلیف الهی نیست تخفیفی است که بندگانی که خوب نتوانسته اند حالا عمدا یا سهوا به تکالیف خود عمل کنند بتوانند از آن استفاده کنند. مثلا اگر بنده در دوران جوانی گناهانی را انجام داده باشم با علم به اینکه آنها حرامند مثلا شراب خورده باشم و بعدها با با توسل به ائمه اطهار از آنها شفاعت بگیرم خوب این شرایط که انسان بتواند برخی گناهانش را پاک کند با این شکل در ادیان دیگر هم وجود دارد؟

باسلام
قبلا عرض شد که مالک اصلی شفاعت خداوندمتعال است وهر کس شفاعت می شود با اذن الهی است لذا نمی توان دست روی کسی گذاشت وگفت این آدم شفاعت خواهد شد وما دلیلی نداریم که هرکس در مراسم دعای توسل وکمیل شرکت کرد شفاعت خواهد شد اگر شما دلیلی دارید ذکر بفرمایید بعد هم شرایط برای همه یکسان است مگر معاندین وکسانی که با علم ویقین از پذیرش حق خودداری می کنندحتما شما هم انتظارنداریدبه شاگرد درس خوان کسی راوتنبل که فقط حضور جسمی در کلاس دارد یک نمره بدهندکه عین ظلم وستم است که در تاپیک قبلی مفصل این مساله بیان شد.حال نمی شود آدم دیندار ومعاند هر دو شفاعت شوند ونسبت به مستضعفین هم که دلیلی بر عدم شفاعت آنها نیست.خلاصه اینکه در تخفیفی بودن شفاعت حرفی نیست ولی یک مساله را خوب دقت کنید کسانی که شفاعت می شوند دقیقاًوبا اسم مشخص نیستند ودر قیامت روشن خواهد شدواز طرف دیگر کسی شفاعت نشدن مستضعفین وغیر معاندین با حق را رد نکرده که این همان تساوی مردم نسبت به شفاعت است.ویک مساله نیز برای ما روشن است که خداوند عادل وحکیم است لذا نسبت به کسی ظلم نمی کند وکاری بی جهت انجام نمی دهد.
بله توسل در ادیان دیگر هم بوده از باب مثال فرزندان حضرت یعقوب از ایشان در خواست کردند برای آنها طلب توبه کنو واو هم این کار را کرد.(سوره یوسف/97)

شریعت عقلانی;238043 نوشت:
البته واژه به رسمیت شناختن در قرآن نیامده بلکه بنده به کار بردم و منظورم همان حقانیت است. و منظورم این بود که همه ادیان از حق و حقیقت یکسان بهره برده اند. چگونه است که خداوند به یهودیان و مسیحیانی که دین اسلام بر آنها عرضه شده و حجت بر آنها تمام گشته مجوز می دهد که با کتاب خودشان و دین و آیین خودشان بین خود داوری کنند. آیا این آیات معنی این را نمی دهد که ملاک برای خداوند دین نیست. مگر چه فرقی بین قوم بنی اسراییل در زمان حضرت موسی و اعراب جاهلیت صدر اسلام وجود داشت که خداوند برای این ها دینی ارایه داد که ار حقیقت بهره بیشتری برده است. به اعتقاد بنده معنی آیات بسیار واضح و روشن است. خدا فرموده اگر می خواست که همه انسان ها به یک دین بگروند همه را امتی واحد می ساخت. اما این سنت الهی است که هر کسی به یک اندازه از حقیقت بهره برد. حداقل خدا در این آیات این را گفته است که قرار نیست که همه مسلمان شوند. خدا این را نمی خواهد. خدا می خواهد انسانها به سوی کارهای نیک از همدیگر پیشی بگیرند. و ملاک عمل صالح را نیز دین مشخص نمی کند بلکه فطرت انسان تعیین می کند. مثلا اگر قبل از ظهور پیامبر اسلام شخصی می آمد و ادعای پیامبری می کرد ولی مردم را به رذیلت های اخلاقی دعوت می کرد هیچ کس به او ایمان نمی آورد. مولای متقیان در حدیثی می فرماید اگر خدا هم وجود نمی داشت باز ما شما را به سوی مکارم اخلاق دعوت می کردیم. اینها نشان می دهد اخلاق و ارزشهای اخلاقی و نتیجه آن که عمل صالح است امری برون دینی است نه درون دینی.

اینکه هر دینی در عصر ودوره خود حق بوده درست است اما با آمدن شریعت جدید دین قبلی منسوخ می شودمگر خداوند نمی فرماید:ومن یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل من وهو فی آلاخرةمن آلخاسرین،وهر کس غیر از اسلام دینی بر گزینداز او قبول نمی شود واودر قیامت جزءزیانکاران است.(آل عمران/85)حال بنده با توجه به سخنان حضرتعالی چند سوال دارم.
1-اگر ملاک برای خداوند دین خاصی نیست چرا دین جدید وپیامبر جدیدی مبعوث می کندهمان دین قبلی ادامه پیدا کند وپیامبر جدید به همان دین دعوت کند؟
20 آیات قرآن گه مقداری از آنها در بحث قبلی بیان شد خلاف سخنان شما را میگوید واینطور به دست می آید که با آمدن پیامبر یهود ومسیح باید به او ایمان می آوردندونشانه های آنحضرت در کتابهای آنها آمده بودوآنها اورا به خوبی می شناختندواز روی تعصب وعمد به او ایمان نیاوردندشما می توانید به آیات 87.89 سوره بقره مراجعه کنید.
3-حقیقت مگر چند نوع است که هر دینی قسمتی از آنرا داشته باشد ؟اگر حقیقت واحد است دیگر جه معنی دارد خداوند دینهای مختلف را به مرور جعل کند وهمه آنها همزمان حقانیت داشته باشند در حالی که همه یک چیز می گویند.واگر هر کدام عقاید مخالف ومتضاد با هم دارند وحق هستند اینکه تضاد است وقابل جمع نیست مثلاًمسیحی قائل به تثلیث است ومسلمان معتقد به توحید،آیا می شود هر دوی اینها همزمان حق باشند؟!
4- مگر دین چیزی در مقابل فطرت است که ما بگوییم فضائل اخلاقی نشات گرفته از فطرت است نه دین؟مگر غیر از این است که امیرالمومنین می فرماید:فبعث فیهم رسله وواتر الیهم انبیاءه لیستادوهم میثاق فطرته،خداوند رسولان خود را در میان مروم بر انگیخت وپیامبرانش را پی در پی بهسوی انها فرستاد تا وفاداری به پیمان فطرت را از انها باز ستاند.(نهج البلاغه خطبه اول)

شما بفرمایید خداند در کدام آیه به یهود ومسیح اجازه داده است که بعد از اسلام بر اساس کتاب خود وآیین خودشان داوری کنند؟
اما در رابطه با ادعای پیامبری مگر داستان پیامبران دروغین را نشنیده ایدکه ازجمله آنها مسیلمه کذاب بودوپیروانی برای خود جمع کرده بودفطرت انسان دعوت به کارهای نیک می کند ولی چارچوب صحیح آن از توان انسان وفطرت خارج است چون بعضی اوقات غرائز انسانی غلبه کرده وموجب انحراف می شوند وافراط وتفریط در رفتار انسان پیش می آیدودلیل بر آن همه این خرافاتی است که بین مردم دنیا رواج دارد واین دین است که چارچوب صحیح آن را روشن می کند.

فرقان;238935 نوشت:
اینکه هر دینی در عصر ودوره خود حق بوده درست است اما با آمدن شریعت جدید دین قبلی منسوخ می شودمگر خداوند نمی فرماید:ومن یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل من وهو فی آلاخرةمن آلخاسرین،وهر کس غیر از اسلام دینی بر گزینداز او قبول نمی شود واودر قیامت جزءزیانکاران است.(آل عمران/85)حال بنده با توجه به سخنان حضرتعالی چند سوال دارم.
1-اگر ملاک برای خداوند دین خاصی نیست چرا دین جدید وپیامبر جدیدی مبعوث می کندهمان دین قبلی ادامه پیدا کند وپیامبر جدید به همان دین دعوت کند؟
20 آیات قرآن گه مقداری از آنها در بحث قبلی بیان شد خلاف سخنان شما را میگوید واینطور به دست می آید که با آمدن پیامبر یهود ومسیح باید به او ایمان می آوردندونشانه های آنحضرت در کتابهای آنها آمده بودوآنها اورا به خوبی می شناختندواز روی تعصب وعمد به او ایمان نیاوردندشما می توانید به آیات 87.89 سوره بقره مراجعه کنید.
3-حقیقت مگر چند نوع است که هر دینی قسمتی از آنرا داشته باشد ؟اگر حقیقت واحد است دیگر جه معنی دارد خداوند دینهای مختلف را به مرور جعل کند وهمه آنها همزمان حقانیت داشته باشند در حالی که همه یک چیز می گویند.واگر هر کدام عقاید مخالف ومتضاد با هم دارند وحق هستند اینکه تضاد است وقابل جمع نیست مثلاًمسیحی قائل به تثلیث است ومسلمان معتقد به توحید،آیا می شود هر دوی اینها همزمان حق باشند؟!
4- مگر دین چیزی در مقابل فطرت است که ما بگوییم فضائل اخلاقی نشات گرفته از فطرت است نه دین؟مگر غیر از این است که امیرالمومنین می فرماید:فبعث فیهم رسله وواتر الیهم انبیاءه لیستادوهم میثاق فطرته،خداوند رسولان خود را در میان مروم بر انگیخت وپیامبرانش را پی در پی بهسوی انها فرستاد تا وفاداری به پیمان فطرت را از انها باز ستاند.(نهج البلاغه خطبه اول)

شما بفرمایید خداند در کدام آیه به یهود ومسیح اجازه داده است که بعد از اسلام بر اساس کتاب خود وآیین خودشان داوری کنند؟
اما در رابطه با ادعای پیامبری مگر داستان پیامبران دروغین را نشنیده ایدکه ازجمله آنها مسیلمه کذاب بودوپیروانی برای خود جمع کرده بودفطرت انسان دعوت به کارهای نیک می کند ولی چارچوب صحیح آن از توان انسان وفطرت خارج است چون بعضی اوقات غرائز انسانی غلبه کرده وموجب انحراف می شوند وافراط وتفریط در رفتار انسان پیش می آیدودلیل بر آن همه این خرافاتی است که بین مردم دنیا رواج دارد واین دین است که چارچوب صحیح آن را روشن می کند.


دوست گرامی - جناب فرقان؛
جواب شما را مطابق آنچه که در پست قبلی گفتم و بر اساس توصیه جناب اندیشمند در تاپیک آیا شفاعت مخالف عدل الهی نیست؟ می دهم. خواهش می کنم به آنجا مراجعه بفرمایید.
با تشکر - و من الله توفیق
موضوع قفل شده است