با دختري با قصد ازدواج آشنا شدم ولي به مشكل برخوردم چه كنم ؟

تب‌های اولیه

78 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
با دختري با قصد ازدواج آشنا شدم ولي به مشكل برخوردم چه كنم ؟

با سلام

بنده همین دیروز با این سایت اشنا شدم

و این پست اول بنده است

لازم دانستم در اولین پست خودم از مدیریت محترم و خصوصا از

کاربر عزیز لبیک یا حسین تشکر و قدر دانی کنم
:Gol:
=-=-=-=-
سوال ....

چند وقت پیش با دختری آشنا شدم و قصد این را داشتم با ایشان ازدواج کنم.!:Kaf:

پس از چندی اشنای متوجه شدیم (هر دو )که ما هم کفو همدیگر نیستیم ..نه اخلافی و فرهنگی نه خانوادگی نه مالی ....لج بازی حرف گوش نکردن ها... شروع شد:Ghamgin:

اما با اینکه میدانیم به درد هم دیگر نمیخوریم اما برای فراموش کردن با مشکلاتی روبرو شدم

با اینکه مغزم میگوید اگر با این دختر ازواج کنم با مشکلاتی روبرو میشوم و میدانم 99% ازدوج ما
پر دردسر است ! مغزم مگوید نه و قلبم اری است ..................... نمیتوانم جایگزین این دختر دختر دیگری را گذارم ......به قول خودمون شاید وابستگی باشد

از شما سروان گرامی درخواست دارم که بنده را توجیح کنید که چه کار کنم

با تشکر فراوان

خاک پای همتون سرمه دیدگانم
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

محمد

دوست بزرگوار (محمد 110 ) بهتون خوش آمد می گم

محمد 110;35928 نوشت:
با سلام

بنده همین دیروز با این سایت اشنا شدم

و این پست اول بند است

لازم دانستم در اولین پست خودم از مدیریت محترم و خصوصا از پست های جالب و روشنگر

کاربر عزیز لبیک یا حسین تشکر و قدر دانی کنم
:Gol:
واقعا پست های ایشون به درد بنده خورده و خیلی از سوال های بی جواب خود را در مطالعه با پست های ایشون یافتم

حق پدر مادرت را بیامورزد


=-=-=-=-
سوال ....

چند وقت پیش با دختری آشنا شد

م و قصد این را داشتم با ایشان ازدواج کنم.!:Kaf:

پس از چندی اشنای متوجه شدیم (هر دو )که ما هم کفو همدیگر نیستیم ..نه اخلافی و فرهنگی نه خانوادگی نه مالی ....لج بازی حرف گوش نکردن ها... شروع شد:Ghamgin:

اما با اینکه میدانیم به درد هم دیگر نمیخوریم اما برای فراموش کردن با مشکلاتی روبرو شدم

با اینکه مغزم میگوید اگر با این دختر ازواج کنم با مشکلاتی روبرو میشوم و میدانم 99% ازدوج ما
پر دردسر است ! مغزم مگوید نه و قلبم اری است ..................... نمیتوانم جایگزین این دختر دختر دیگری را گذارم ......به قول خودمون شاید وابستگی باشد

از شما سروان گرامی درخواست دارم که بنده را توجیح کنید که چه کار کنم

با تشکر فراوان

خاک پای همتون سرمه دیدگانم
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

محمد

دوست عزيز سلام
و به سايت خودتان خوش آمديد :Gol:
چون كارشناسان گرامي ممكنه سئوال شما را در اسكرول سايت مشاهده نكنند مناسب بود عنوان موضوع را به سئوال خودت اختصاص مي داديد و در ضمن آن و در متن از دوست عزيز و گرامي جناب لبيك يا حسين هم تشكر مي كرديد .
با اجازه شما من عنوان را تغيير دادم

محمد 110;35928 نوشت:
ب

اما با اینکه میدانیم به درد هم دیگر نمیخوریم اما برای فراموش کردن با مشکلاتی روبرو شدم

با اینکه مغزم میگوید اگر با این دختر ازواج کنم با مشکلاتی روبرو میشوم و میدانم 99% ازدوج ما
پر دردسر است ! مغزم مگوید نه و قلبم اری است ..................... نمیتوانم جایگزین این دختر دختر دیگری را گذارم ......به قول خودمون شاید وابستگی باشد

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

محمد

سلام دوست عزيز. بايد بگم ازدواج هم 99% بايد با عقل باشه.
خودت هم كه مي گي به درد هم نمي خوريم. الان گرمي و احساسي و متوجه نيستي. ولي وقتي با اين شرايط وارد زندگي بشي مي بيني اي واي بر من، چقدر زندگي مسئوليت داره و چقدر با زندگي كه تو روياهام ترسيم كرده بودم فرق ميكنه.
به نداي مغزت گوش كن.
اگر به اين خانم واقعا علاقه داري و با اين شرايط بخواهي باهاش ازدواج كني بهش ظلم كردي.
در ضمن از كجا ميداني جايگزيني براي ايشان وجود ندارد؟!!!
وقتي خودت مي گي هم كفو نيستيم يعني بايد يك كس ديگري را جايگزين ايشان كني كه هم كفو باشيد. پس احساسي عمل نكن. خيلي وقتها دل انسان خيلي چيزها را ميخواهد اما به صلاح او نيست. شما هم كه از حالا وضعتون مشخصه. پس به خدا توكل و به او بسپار و از خدا بخواه كه همسري هم كفو نصيب شما كند . با آن خانم هم خيلي منطقي بشين و صحبت كن و بگو با اين وضع در آينده دچار مشكل مي شويم . مطمئنا ايشان هم قانع خواهند شد.
الان دوره اي نيست كه بخواهيم احساسي برخورد كنيم. از الان اگر حرفا زده بشه و دلخوري پيش بياد بهتر است تا خداي نكرده وارد زندگي بشين و كارتون به بي احترامي و بي حرمتي كشيده بشه و بدتر از همه اينكه راه برگشتي هم نداشته باشيد.يا حق.

دوست من سادات

از راهنمای های که کردی بسیار سپاس گذارم .......

=-=-=-=-=-=-=-=-==-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-

سروارن عزیز یه کم میخوام بیشتر یاریم کنید

..من پسری بودم تقریبا مذهبی از اول میخواستم همسر آینده ام چادری باشد نماز خوان باشد و حلال حرام را رعایت کند و از ارتباط با نامحرم را رعایت کند

اما.............................. یه مشکل پیدا شد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

داماد ما که پسری بسیار مذهبی و دین دار ووووو و با ظاهری بسیار نورانی با چهره اراسته (که هر کسی ایشون رو میدید میگفت عجب پسری خدا بهتون داده عجب چهره و محاسن نورانی دارد ......از این که ایشون داماد ما شد بود بسیار خرسند بودم (میگفتیم ایشون رو امام زمان رسونده ) هر روز خدا رو شکر میردیم

گذشت و گذشت ....نمیخواهم مسائل خانوادگی بگوبم در یه حد کوچک (روزی رسید دیدم این اقا دین دار و مذهبی خواهر مرا به زیر ضزب شتم قرار داده ....................................!!!!!!!:Ghamgin:

گفتم تو که راه علی (ع) رو میری علی گفت با همسرتون ای طور باشید ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! گفت میزنم که میزنم زنه خودمه ....زیاد حرف بزنی تو را هم میزنم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

گفتم با این کارت عابروی مسلمون هارو بردی ............گفت همینی که هست

!!!!!

ببخشید روشن میگم (این شد از ادم های مذهبی زده شدم و دیگر نخواستم همسرم چادری و مذهبی باشد !!!!

اما چون فطرت و تو خونم عشق به الله است الان که میخوام همسرم را انتخاب کنم دچار مشکلای شده ام

-نمیدانم چادری باشد یا نباشد .....ایا چادر اصلا ملاک است ؟

-نمیدانم از خانواده مذهبی باشد یا معمولی یا فرقی نداشته باشد

-نمیدانم الان معیار برای ازداج چی چیزی باشد !(خیلی پرسیدم و خواندم )

یه روز باز دست به دامن آل الله میشوم اما تا این قضیه داماد یادم میوفته یه جوری میشم

به دختری که مخواستم ازداج کنم اول گفتم نمی خواهد چادر بپوشی بدم میاد ...روز بعد دیدم مغزم میگه اشتباه میکنم گفتم چادر بپوش من نمی خواهم ناموسم را این طور باشد

باور کنید ایت قضیه 7 8 بار تکرا شد

هم خودم از دست خودم نارحت شدم هم دختری که میخواست با من ازداج کند

یه روز دین دار میشدم روز دیگر معمولی بودم (دقیقا از همین جا اختلاف بین من و این دختری که میخواستم ازداوج کنم شروع شد

میگفت محمد چرا این طور میکنی _یه روز میگی نماز بخونیم یه روز میگی نخونیم یه روز میگی اهگ نذار یه روز میگی بذاریم ...

هر روز عوض میشم نمیدونم الان من مذهبی باشم یا فرد عادی باشم

واقعا خسته شدم .....به اون دختر حق میدم از دستم فراری بشه ...نمیشه که ادم به یه نفری که هر روز تغیر میکنه زندگی کنه .............................

خلاصه عجب گیری افتادم
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

از استادان و سروران میخواهم مرا یاری و کمک کنند که چه باید بکنم

متشکرم

دوست عزیز و گرامی ضمن عرض خوشامد :

به پست شماره 5 شما جواب می دم :

مشکل و ایراد شما اینه که به واسطه ظاهر دامادتون گفتید این اقا مذهبیه ، در حالی که ملاک دینداری هر کس عملکرد (تقوی) اون شخص هست و تقوی می گه که ادم نباید به افراد دیگه به خصوص به زیردستانش (همسر و فرزند) ظلم و ستم کنه. وقتی یک شخصی به راحتی در حق دیگران ظلم می کنه اسم مومن و مذهبی رو باید از روش برداشت. و اگر شما بخواید با همین دید ظاهری ازدواج کنید به احتمال قوی به مشکل می خورید .

اما این به این معنی نیست که مثلا هر خانمی چادریه یا هر آقایی که ریش داره ، مشکل دار هست ! خیر ...
شما باید افرادی که به نظرت موجه هستند رو بری باهاشون در مورد مسائل و افکارشون تحقیق کنی و همینططور در عملکردهاشون .

این حالتی هم که شما با اون خانم دارید (احساس عاطفی) یک حس مثبت نیست ، یک حس منفی هست چون گوش کردن به ندای این حس شما رو به قول خودتون با مشکل مواجه می کنه . و این حسی که انسان رو به بدبختی می کشونه یک حسی هست شیطانی ، یعنی شیطان از احساسات و فطرت شما داره علیه شما سواستفاده می کنه و شما این رو می دونید اما دوست دارید تسلیمش بشید.

با تشکر

pardis;35993 نوشت:
دوست عزیز و گرامی ضمن عرض خوشامد :

این حالتی هم که شما با اون خانم دارید (احساس عاطفی) یک حس مثبت نیست ، یک حس منفی هست چون گوش کردن به ندای این حس شما رو به قول خودتون با مشکل مواجه می کنه . و این حسی که انسان رو به بدبختی می کشونه یک حسی هست شیطانی ، یعنی شیطان از احساسات و فطرت شما داره علیه شما سواستفاده می کنه و شما این رو می دونید اما دوست دارید تسلیمش بشید.

با تشکر

با تشکر

وای خدایا متشکرم این سایت به من نشون دادید یه جواری دارم اروم میشم

=-=-=-=-=-=-==-خب دوست من راه کار چیه ؟؟؟این حس من چه ارتباطی با شیطان داره ؟؟!!

من هر روز عوض میشم و نمیدونم چرا !! خودم و کنترل میکنم اما زیر فشار های که فکرش تو سرم میاد هستم
...........................

از سروران و استادان دیگر میخواهم نظرات خودشون رو در مورد من بدهند تا بتونم تکلیف خودم را روشن کنم..

محمد 110;35928 نوشت:
سوال .... چند وقت پیش با دختری آشنا شدم و قصد این را داشتم با ایشان ازدواج کنم.! پس از چندی اشنای متوجه شدیم (هر دو )که ما هم کفو همدیگر نیستیم ..نه اخلافی و فرهنگی نه خانوادگی نه مالی ....لج بازی حرف گوش نکردن ها... شروع شد اما با اینکه میدانیم به درد هم دیگر نمیخوریم اما برای فراموش کردن با مشکلاتی روبرو شدم با اینکه مغزم میگوید اگر با این دختر ازواج کنم با مشکلاتی روبرو میشوم و میدانم 99% ازدوج ما پر دردسر است ! مغزم مگوید نه و قلبم اری است ..................... نمیتوانم جایگزین این دختر دختر دیگری را گذارم ......به قول خودمون شاید وابستگی باشد از شما سروان گرامی درخواست دارم که بنده را توجیح کنید که چه کار کنم با تشکر فراوان خاک پای همتون سرمه دیدگانم

سلام
یه روز به لیلی میگن که یه مجنون دیگه پیدا کردی(مجنون ثانی) لیلی
در جواب میگه: برید بابا مجنون من یکیه! اونم مجنون اول...میگن نهههههه
واقعا عاشقته! گفته هر چی بخواد میدم و هر کاری که بخواهی برات
انجام میده...لیلی میگه باشه!برید بگید اگر واقعا مجنونه و راست میگه
دست خودشو برام بفرسته..
خلاصه مردم میرن پیش مجنون ثانی و بهش میگن لیلی گفته اگر عاشقی
دستتو براش بفرستی..مجنون ثانی گفت چی؟؟دست؟؟چه چیز بی ارزشی!!!
یالا برید ساتور بیارید.. و دست خود خودش رو قطع میکنه و میفرسته برای لیلی..
مردم دست رو پیش لیلی میبرن و میگن دیدی گفتیم واقعا عاشقته..لیلی خنده ای
میکنه و میگه حالا برید پیش مجنون خودم و یه تار مو ازش بگیرید...
مردم میرن پیش مجنون اول و میگن لیلی ازت یه تار مو خواسته..مجنون میگه همین؟!
دست میکنه توی موهای خودش میگرده...میگرده...بعد رو به مردم میگه:برید به لیلی
بگید سر به سرم نذاره و اذیتم نکنه اخه من که چیزی ندارم اینا همش مال لیلیه ..

بله دوست عزیز عشق اگر واقعی باشه باید پر از گذشت و ایثار باشه...
شما اگر ایمان داری نمیتونی خوشبختش کنی پس بکش کنار...
چقدر بهتر بود قبل از این که وابسته بشید همه جوانب رو در نظر میگرفتید
از خدا طلب بخشش کنید و بدونید مطمینا ایشون بخاطر روح لطیف زنانه
ضربه شدیدی خواهند خورد پس بیشتر از این با مساله بازی نکنید و تمامش
کنید...

لبیک یا حسین;36008 نوشت:
سلام

بله دوست عزیز عشق اگر واقعی باشه باید پر از گذشت و ایثار باشه...
شما اگر ایمان داری نمیتونی خوشبختش کنی پس بکش کنار...
چقدر بهتر بود قبل از این که وابسته بشید همه جوانب رو در نظر میگرفتید
از خدا طلب بخشش کنید و بدونید مطمینا ایشون بخاطر روح لطیف زنانه
ضربه شدیدی خواهند خورد پس بیشتر از این با مساله بازی نکنید و تمامش
کنید...

با تشکر از شما

1-خدا شکر جفتمون هم به این رسده ایم که نمیتونیم با هم باشیم

تمامش کردم ...اما میگم که با این که مغزم میگه بیخیال باشم هی میخوام بهش زنگ بزنم هی دل تنگش میشم .......می دوننم کارم اشتباه اگه با این دختر باشم.... اما یه جواری سخت برام به خودم بقبولونم

نمیدوننم چه جوری منظورمم برسونم ...(شاید این جوری بهتر باشه ) چه طوری به خودم بقبولونم که این دختر به درد من نمیخوره
؟
........................................

در مورد پست شماره 5 هم اگه میشه راهنامیم کنی

دست بوس شما هستم

محمد 110;35928 نوشت:
بنده همین دیروز با این سایت اشنا شدم


سلام

محمد بزرگوار
به اسك دين خوش امديد

محمد 110;35928 نوشت:
کاربر عزیز لبیک یا حسین تشکر و قدر دانی کنم

بنده هم از لبيك عزيز سپاس گذارم

محمد 110;35928 نوشت:
چند وقت پیش با دختری آشنا شدم و قصد این را داشتم با ایشان ازدواج کنم

نمي دونم منظورتان از اشنايي چيه؟؟

البته در پست هاي بعدي فرمودين كه با ايشان

محمد 110;35991 نوشت:
هم خودم از دست خودم نارحت شدم هم دختری که میخواست با من ازداج کند یه روز دین دار میشدم روز دیگر معمولی بودم (دقیقا از همین جا اختلاف بین من و این دختری که میخواستم ازداوج کنم شروع شد میگفت محمد چرا این طور میکنی _یه روز میگی نماز بخونیم یه روز میگی نخونیم یه روز میگی اهگ نذار یه روز میگی بذاریم ... هر روز عوض میشم نمیدونم الان من مذهبی باشم یا فرد عادی باشم واقعا خسته شدم .....به اون دختر حق میدم از دستم فراری بشه ...نمیشه که ادم به یه نفری که هر روز تغیر میکنه زندگی کنه

در ارتباط هستيد آبا اين واقعيت داره؟؟؟ با دختري كه ازدواج نكرديد در ارتباط يد؟؟

براي اين منظور اين تايپك را مطالعه فرماييد و نظر خودتان را بفرماييد تا بحث را ادامه دهيم

http://www.askdin.com/showthread.php?t=3983

طاها;36013 نوشت:


سلام

محمد بزرگوار
به اسك دين خوش امديد

بنده هم از لبيك عزيز سپاس گذارم

نمي دونم منظورتان از اشنايي چيه؟؟

البته در پست هاي بعدي فرمودين كه با ايشان

در ارتباط هستيد آبا اين واقعيت داره؟؟؟ با دختري كه ازدواج نكرديد در ارتباط يد؟؟

براي اين منظور اين تايپك را مطالعه فرماييد و نظر خودتان را بفرماييد تا بحث را ادامه دهيم

http://www.askdin.com/showthread.php?t=3983



الان که هر دو متوجه شدیم به درد هم نمی خوریم ارتباطی نداریم

اما قبلش دوستم بود

....

نا گفته نمونه من 23 سال ارتباط با نامحرم نداشتم و ایشون رو چون برای ازداوج میخواستم با هم ارتباط برقرار کردیم تا باهم آشنا شویم

پدر و مادر بنده این موضوع را میدانستند پدر ایشون فوت کرده مادر و خواهر ایشون از رابطه ما خبر داشتنند

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-

گفتم اولین مشکل ما از این شروع شد


هم خودم از دست خودم نارحت شدم هم دختری که میخواست با من ازداج کند یه روز دین دار میشدم روز دیگر معمولی بودم (دقیقا از همین جا اختلاف بین من و این دختری که میخواستم ازداوج کنم شروع شد میگفت محمد چرا این طور میکنی _یه روز میگی نماز بخونیم یه روز میگی نخونیم یه روز میگی اهگ نذار یه روز میگی بذاریم ... هر روز عوض میشم نمیدونم الان من مذهبی باشم یا فرد عادی باشم واقعا خسته شدم .....به اون دختر حق میدم از دستم فراری بشه ...نمیشه که ادم به یه نفری که هر روز تغیر میکنه زندگی کنه
و علت این که من عوض میشوم را در پست شماره 5 گفته ام

متشکرم

سلام تشکر از سوالتون جناب محمد عزیز

من نمی خواستم پستی بزنم تا دوستان کارشناسم جوابی مناسب بدهند.

خوشبختانه کاربران خوب و فهیمی در سایت داریم که راهنمایی های مفیدی داشتند.

همکار علمی انجمن مشاوره هستم اما مدتهاست تصمیم گرفتم تا خودم به معنای واقعی عامل به علمم نشدم شعار ندهم.
دلم نمیخواد جزء عالمان بی عمل باشم.

در مورد سول شما و مشکلتون اینکه اونقدر عاقل و دانا هستید که به ایت نتیجه رسیدید که نمی تونید در کنار این خانم خوشبختی را به نهایت برسونید و تصمیم گرفتید فراموششون کنید نشاندهنده قدرت اراده و تصمیم شماست. بهتون تبریک میگم.

اما

اینکه نمیتونید فراموششون کنید کاملا امری عادیست . شما به حضور ایشون ، فکر کردن در موردشون عادت کرده اید.
این را با عشق اشتباه نگیرید.
حق دارید که فراموش کردن ایشون براتون اونقدر سخت شده که به سایت دینی رجوع کنید و از کارشناسان و اهل فن کمک بگیرید.

اما در نهایت همه راهنمائیها به این جمله ختم خواهد شد و من انتهای این تاپیک باز هم خوام آمد برای اثبات حرفم.

فراموش کردن ایشون را به دست گذشتن زمان بسپارید. زمان همیشه در این مواقع برای ما بهترین یار و مددکار است.
روزهای سختی است ، ولی گذراست و روزی می رسد که در کمال آسایش شاید به ایشون فکر کنید اما بدون دخالت هیچ احساسی .

سعی کنید اختیار فکر خودتون را در دست بگیرید. شما مالک ذهنتون هستید ، این شمائید که در هز لحظه تصمیم می گیرید به چه بیاندیشید. از امروز فکر کردن راجع به این خانم ممنوع . سخته ولی شدنی است.
راهکار :
بیکار نباشید. برای خودتون وظایف و مسئولیت های جدیدی در راستای اهداف زندگیتون ایجاد کنید.
سعی کنید مفید باشید برای دیگران و موثر .
با ارتباط بیشتر با این خانم به همان اندازه فراموش کردن ایشون براتون سخت تر خواهد شد. پس چرا خودتون را اذیت می کنید؟

براتون دعا می کنم تا به راحتی فراموششون کنید.

دوست عزیز این وابستگی ها اونم از نوع جنس مخالفش چیز طبیعی هست ، و باید در وهله اول با توکل و استعانت از خدا و در وهله دوم با تفکر به عواقب این عمل شما (بازگشت شما به این دوستی و ... ) و در وهله سوم با افزایش سرگرمی ها سعی در فراموش کردن موضوع کنید ، بعد از مدتی خودتون متوجه می شید چه قدر تغییر کردید چون احساسات شما فروکش می کنه و اون موقع تازه متوجه می شید داشتید چه اشتباهی می کردید.

- در ضمن لزومی نداره انسان در این دنیا به هر چی می خواد و نفسش رغبت داره برسه .

- در مورد شیطان هم باید بگم :
این روابط عاطفی و کشش به جنس مخالف و ایجاد علاقه قلبی و چیزهای دیگه ریشه در فطرت و غریزه داره ، مثل علاقه آتش به بنزین اما شما می تونید از اتش و بنزین برای نابود کردن یک مکان بزرگ و ضربه زدن استفاده کنید و یا می تونید از اون در موتور یک خودرو استفاده کنید.

این امیال و غرایز هم همین خاصیت رو داره ، هم می تونید باهاش یک یا چند زندگی رو نابود کنید و هم می تونید خودتون و یک نفر دیگه رو خوشبخت کنید ، از اون جایی که شیطان دشمن انسان هست ، درست جایی می آد در آتش این عشق می دمه که نباید دمید و اینجاست که وابستگی دو جنس شعله ور می شه و از شدت این گرما عقل به عقب می ره و اینجاست جایی که نباید بهش رسید .

مراقب شیطان باشید .. دست کمش نگیرید ...

محمد 110;35991 نوشت:
دوست من سادات

از راهنمای های که کردی بسیار سپاس گذارم .......

=-=-=-=-=-=-=-=-==-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-

سروارن عزیز یه کم میخوام بیشتر یاریم کنید

..من پسری بودم تقریبا مذهبی از اول میخواستم همسر آینده ام چادری باشد نماز خوان باشد و حلال حرام را رعایت کند و از ارتباط با نامحرم را رعایت کند

اما.............................. یه مشکل پیدا شد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

داماد ما که پسری بسیار مذهبی و دین دار ووووو و با ظاهری بسیار نورانی با چهره اراسته (که هر کسی ایشون رو میدید میگفت عجب پسری خدا بهتون داده عجب چهره و محاسن نورانی دارد ......از این که ایشون داماد ما شد بود بسیار خرسند بودم (میگفتیم ایشون رو امام زمان رسونده ) هر روز خدا رو شکر میردیم

گذشت و گذشت ....نمیخواهم مسائل خانوادگی بگوبم در یه حد کوچک (روزی رسید دیدم این اقا دین دار و مذهبی خواهر مرا به زیر ضزب شتم قرار داده ....................................!!!!!!!:Ghamgin:

گفتم تو که راه علی (ع) رو میری علی گفت با همسرتون ای طور باشید ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! گفت میزنم که میزنم زنه خودمه ....زیاد حرف بزنی تو را هم میزنم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

گفتم با این کارت عابروی مسلمون هارو بردی ............گفت همینی که هست

!!!!!

ببخشید روشن میگم (این شد از ادم های مذهبی زده شدم و دیگر نخواستم همسرم چادری و مذهبی باشد !!!!

اما چون فطرت و تو خونم عشق به الله است الان که میخوام همسرم را انتخاب کنم دچار مشکلای شده ام

-نمیدانم چادری باشد یا نباشد .....ایا چادر اصلا ملاک است ؟

-نمیدانم از خانواده مذهبی باشد یا معمولی یا فرقی نداشته باشد

-نمیدانم الان معیار برای ازداج چی چیزی باشد !(خیلی پرسیدم و خواندم )

یه روز باز دست به دامن آل الله میشوم اما تا این قضیه داماد یادم میوفته یه جوری میشم

به دختری که مخواستم ازداج کنم اول گفتم نمی خواهد چادر بپوشی بدم میاد ...روز بعد دیدم مغزم میگه اشتباه میکنم گفتم چادر بپوش من نمی خواهم ناموسم را این طور باشد

باور کنید ایت قضیه 7 8 بار تکرا شد

هم خودم از دست خودم نارحت شدم هم دختری که میخواست با من ازداج کند

یه روز دین دار میشدم روز دیگر معمولی بودم (دقیقا از همین جا اختلاف بین من و این دختری که میخواستم ازداوج کنم شروع شد

میگفت محمد چرا این طور میکنی _یه روز میگی نماز بخونیم یه روز میگی نخونیم یه روز میگی اهگ نذار یه روز میگی بذاریم ...

هر روز عوض میشم نمیدونم الان من مذهبی باشم یا فرد عادی باشم

واقعا خسته شدم .....به اون دختر حق میدم از دستم فراری بشه ...نمیشه که ادم به یه نفری که هر روز تغیر میکنه زندگی کنه .............................

خلاصه عجب گیری افتادم
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

از استادان و سروران میخواهم مرا یاری و کمک کنند که چه باید بکنم

متشکرم

سلام
دوست گرامي من هم يه مدت دچار مشكل شما بودم
يعني فكر ميكردم هر آدمي كه ظاهر مذهبي داره خيلي خوبه... و هر آدمي كه ظاهر مذهبي نداره خيلي بده...
اما كم كم با گذشت زمان فهميدم كه مذهب و اعتقاد در دل آدم هاست...البته انسان هاي ديندار بايد ظاهرشون رو هم ديني بكنن... اما اين دليل بر اين نيست كه هركي ريش نداشت و موهاشو فشن كرد دين نداره... شايد ايمان اون فرد از من هم كه اين همه ادعا دارم قوي تر باشه... و همچنين نميشه گفت هركسي كه ريش داشت و نماز شب خوند و هميشه از خدا گفت مسلمان واقعيه و خدا اون رو فرستاده...
پس به نظرم ظاهر افراد ملاك خوبي براي دين داشتن يا بيدين بودن نيست... و قضاوت طبق ظاهر هم اشتباهه...
اما مسئله اي كه خيلي مهمه اينه كه دين يك معيار هست براي زندگي درست و موفق و رسيدن به سعادت؛
به نظرم بهتره راجع به دين و حرفاش يه خرده تحقيق كنيد، به نظر من دين معيار واقعي هست كه راه خوب و بد رو نشون ما ميده... و اگه شما دچار تزلزل هستيد بهتره كه بدونيد دين چي ميگه
دين ميگه مثلا حجاب خوبه چون اين فلان فوايد رو داره
دين ميگه نماز خوبه چون فلان فوايد رو داره
دين ميگه اين كار رو بكن چون اين تورو كمك ميكنه
دين ميگه اين كار رو نكن چون اگه بكني اين آسيب ها به تو ميرسه
و به نظرم اين درست نيست كه شما دستورات مهم و اساسي دين رو كنار بگذاريد چون صرفا يك فرد كه ظاهر مذهبي داشته و اسمش مذهبي هست اخلاق بدي داره و گناهكار هست...
اگه فردي با ظاهر مذهبي رو ديديد كه داره گناه ميكنه نبايد اشكال رو از دين بدونيد.. بلكه بايد اشكال رو از فرد ديندار بدونيد، كه در حقيقت اصلا ديندار نيست
شما به كلمه ي «ديندار» توجه كنيد... كسي ديندار هست كه واقعا به ظاهر و باطن دين عمل ميكنه و دين رو در قلب و زبان و رفتارش نگهداشته و هميشه به دستورات دين عمل ميكنه... آدم ديندار فردي نيست كه ظاهر مذهبي داره و هزاران گناه ميكنه..
به قول معروف: هر عيب كه هست از مسلماني ماست، اسلام به ذات خود ندارد عيبي
پس به نظرم شما بهتره كه تجديد نظر كنيد و احكام دين رو به دليل رفتار يك سري انسان هاي به ظاهر مذهبي و گناهكار ترك نكنيد...
البته من در حد نصيحت كردن شما نيستم... فقط چيزي رو كه به ذهنم رسيد گفتم:Gol:
با تشكر
ياعلي

محمد 110;35928 نوشت:
با اینکه مغزم میگوید اگر با این دختر ازواج کنم با مشکلاتی روبرو میشوم و میدانم 99% ازدوج ما پر دردسر است ! مغزم مگوید نه و قلبم اری است ..................... نمیتوانم جایگزین این دختر دختر دیگری را گذارم ......به قول خودمون شاید وابستگی باشد از شما سروان گرامی درخواست دارم که بنده را توجیح کنید که چه کار کنم

با سلام وتشكر از سوال شما گرچه سوال شما مشاوره اي است انچه مربوط به احكام شرعي مي شود به شما اشاره ميكنم
احتراما
بدليل اينكه درانجمن احكام سوالتان رامطرح كرديد به عنوان خير مقدم قبل از بيان حكم شرعي چند نكته مشاوره اي كه از اساتيد مشاوره ياد گرفتم به شما در غالب يك حديث و مطالبي به شما بيان كنم.
حضرت امير عليه السلام مي فرمايد :
درد در پيش توست درمان هم در پيش توست.

بزرگوار: خودت به مشكل خودت اشاره كرديد (گفتيد كه ما هم كفو نيستيم و..) وانچه موجب مي شود كه نگذاريد شما حقيقت راببيند علاقه كاذب شما ست كه موجب شده چشم وگوش شما حقيقت رانبيند كه مي گوئيد نمي توانم دختري را جايگزين اين دختر ببينم و....
اينكه شما مي فرمائيد عقلا مي دانم اين دختر بدرد ما نمي خورد ولي عاطفه ومحبت كاذب نمي گذارد.... از شما سوال مي كنم ايا علاقه تنها ملاك براي زندگي مشترك دو نفر است؟ ايا فكر نمي كنيد اين علاقه كاذب شما (طبق تجربه بدست امده)تا يك سال ويا 6ماه ،2ماه ويا نه حتي به قول خودت قبل از عقد (خودت گفتيد همين الان اختلاف پيداكرديم )دوام نمي اورد

اما جهت تنوع به حكم شرعي اشاره كنم وبعد به ادامه حرفم بپردازم
حكم شرعي ارتباط دختر وپسر (چه حضوري و تلفني واينترنتي ويا چت و.....) كه موجب مفسده ويا احتمال مفسده باشد اين ارتباط حرام است
(
احکام نظر از س/1تا اخر و احکام لمس از- س/42 از استفتائات امام ج/)3
اجوبه خامنه اي س/1072و1070و1330 )

محمد 110;35991 نوشت:
گذشت و گذشت ....نمیخواهم مسائل خانوادگی بگوبم در یه حد کوچک (روزی رسید دیدم این اقا دین دار و مذهبی خواهر مرا به زیر ضزب شتم قرار داده ....................................!!!!!!!:ghamgi n:

محمد 110;35991 نوشت:
ببخشید روشن میگم (این شد از ادم های مذهبی زده شدم و دیگر نخواستم همسرم چادری و مذهبی باشد !!!! اما چون فطرت و تو خونم عشق به الله است الان که میخوام همسرم را انتخاب کنم دچار مشکلای شده ام -نمیدانم چادری باشد یا نباشد .....ایا چادر اصلا ملاک است ؟

در مورد كلام بعدي شما در پست 5 بايد اشاره كنم همانطوري كه خودتان مي دانيد و ديگر كارشناسان محترم اشاره كردند بايد عرض كنم سعي كنيد ملاك دينداري شما مسلمان نباشد بلكه اسلام باشد واسلام براي زن
با حجاب ارزش قائل است (اينكه مي فرمائيد زنم چادري باشد ويا..؟)وزنان بي حجاب و... تعبير به مَزبله مي كند خلاصه اونيكه در ضميرت هست(به قول خودت عقل)همان درست است با عمل من مسلمان از حقيقت فاصله نگير.
به تعبير حضرت امير عليه السلام حق را بشناس و ازاو طرفداري كن نه افراد را .....

در مورد انچه كه در پست 12 اشاره كرديد بدانيداگر مدتي به معده يك غذاي بدهيد به ان غذا عادت مي كند وبه راحتي به تغيير غذا تن نمي دهد اينكه مي فرمائيد تمي تونماز دختر دست بكشم بدانيد چه خوراكي به نَفست داديدتا در اين مرحله گير كرديد ونمي توانيد ازش بيرون بيائيد ناراحت نباش چيزي نيست خوراكش را عوض كني (به ياد خدا بيندازش واز كار گذشته توبه كنيد وروزه بگيريد..) حل مي شود مثل خيلي از چيزهائي كه در گذشته به ان علاقمند بوديد وبعد از مدتي تنفر پيدا كرديد ....
ببخشيد صريح وبي پرده صحبت كردم چرا كه جاي تعارف نيست.
سوال شما را اساتيد مشاوره واخلاق پي گيري مي كنند

محمد 110;35991 نوشت:
داماد ما که پسری بسیار مذهبی و دین دار ووووو و با ظاهری بسیار نورانی با چهره اراسته (که هر کسی ایشون رو میدید میگفت عجب پسری خدا بهتون داده عجب چهره و محاسن نورانی دارد ......از این که ایشون داماد ما شد بود بسیار خرسند بودم (میگفتیم ایشون رو امام زمان رسونده ) هر روز خدا رو شکر میردیم

مخور صایب فریب فضل رو ار عمامه زاهد-----------------که در گنبد ز بی مغزی صدا بسیار میپیچد

هیچ وقت گول ظاهر کسی رو نخورید..درسته ظاهر مناسب خیلی ملک مهمیه
اما همه چیز نیست..

محمد 110;35991 نوشت:
اما چون فطرت و تو خونم عشق به الله است الان که میخوام همسرم را انتخاب کنم دچار مشکلای شده ام -نمیدانم چادری باشد یا نباشد .....ایا چادر اصلا ملاک است ؟ -نمیدانم از خانواده مذهبی باشد یا معمولی یا فرقی نداشته باشد -نمیدانم الان معیار برای ازداج چی چیزی باشد !(خیلی پرسیدم و خواندم ) یه روز باز دست به دامن آل الله میشوم اما تا این قضیه داماد یادم میوفته یه جوری میشم

ببخشید فکر کنم همه بدونن من خیلی در پست هام رک هستم
امیدوارم ناراحت نشید...
معلوم هست دارید چکار میکنید؟؟؟نمیخوام انگ هوس بازی به شما
بزنم اما متاسفانه مثل اون ها دارید عمل میکنید!!
هنوز مساله عشق اول رو حل نکردید دنبال یه رابطه دیگه هستید؟؟؟
معلومه که واقعا عاشق نبودید بلکه ایشون رو فدای امیال خودتون کردید
و الان به این نتیجه رسیدید که به درد هم نمیخورید!!!!
این حس شما که نمیتونید فراموش کنید ناشی از هوسه و تنهاییه نه عشق
چرا که اگر عشق بود هرگز نمتونستید به فرد دیگه ای فکر کنید..
و مطمین باشد همین که فرد دیگه ای جایگزین شد ایشون به کلی فراموش
میشه..

محمد 110;35991 نوشت:
هم خودم از دست خودم نارحت شدم هم دختری که میخواست با من ازداج کند یه روز دین دار میشدم روز دیگر معمولی بودم (دقیقا از همین جا اختلاف بین من و این دختری که میخواستم ازداوج کنم شروع شد میگفت محمد چرا این طور میکنی _یه روز میگی نماز بخونیم یه روز میگی نخونیم یه روز میگی اهگ نذار یه روز میگی بذاریم ... هر روز عوض میشم نمیدونم الان من مذهبی باشم یا فرد عادی باشم واقعا خسته شدم .....به اون دختر حق میدم از دستم فراری بشه ...نمیشه که ادم به یه نفری که هر روز تغیر میکنه زندگی کنه .............................

شما واقعا اون دختر رو بازی دادید ...از حرفاتون کاملا مشخصه
اما ایشون هم خیلی ایمان ضعیفی داشتند که دستورات شما رو
بر دستورات دین ارجعیت میدادن...و اصلا همچین کسی به درد زندگی
نمیخوره ولی ای کاش همون اول میفهمیدید...
به این حالت شما میگن دم دم مزاج بودن و بسیار حالت خطرناکیه
برادرانه از شما خواهش میکنم تا خودتون رو پیدا نکردید دنبال کسی
نرید که باز همین میشه..توی همین سایت محل مناسبیه برای بازنگری
به اعتقاداتتون و سعی کنید خودتون رو پیدا کنید...

واییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

خدا شکر میکنم دوست های خوبی اینجا پیدا کردم خدا پدر مادرتون رو بیامورزه ..........دست بوس تون هستم

بخدا خیلی اروم تر شدم ..دارم یاد میگیرم چطوری فکر رو کار بندازم

من خیلی کتاب خواندم و خیلی از پدرم مشورت گرفتم اما باور داشته باشید صحبت های شما خیلی دل نشین است ..ادم روشن میشه

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
خب با این تفاسیر راه کار چیست ؟

من نمیخواهم دین از دستم بره ..اما یه جوارای هم دل سرد شدم ..............

شما گفتید خودتون رو پیدا کنید ! چه طوری..............

شما میگید من هوس بازی کردم !! (از این حرف شما ناراحت نشدم شما به من فشحم بدهید باز خم میشم پاتونو مبوسم ) اما چه چیزی در من دید که میگید من هواس بازی کردم ؟!!

امیال خودتون کردید
و الان به این نتیجه رسیدید که به درد هم نمیخورید!!!!

خب چی کار میکردم ازداج میکردیم بعد به مشکل میخوردیم ؟؟؟؟؟

تا 2 ماه اول لیلی و مجنون بودیم.....
=-=-=-=-=-=--=-=-

با تشکر

محمد 110;36021 نوشت:
خب با این تفاسیر راه کار چیست ؟ من نمیخواهم دین از دستم بره ..اما یه جوارای هم دل سرد شدم .............. شما گفتید خودتون رو پیدا کنید ! چه طوری.............. شما میگید من هوس بازی کردم !! (از این حرف شما ناراحت نشدم شما به من فشحم بدهید باز خم میشم پاتونو مبوسم ) اما چه چیزی در من دید که میگید من هواس بازی کردم ؟!!

سلام
تاج سر ما هستی شما بنده هم به نوبه خودم خوشحالم دوست
خوبی مثل شما پیدا کردم..
کاری که شما کردید گوش کردن به امیال جسمانیتون بود و این اسمش
هوسه!همه ما گرفتار این حالت میشیم و کسی نمیتونه ادعا کنه از این
قاعده استثنا بوده.
پرسیدید چطوری خودمو پیدا کنید..
اینجا استاد و کاربر دلسوز زیاده..توی مواردی که سر دو راهی هستید
مثل نماز و حجاب بیاید و عقایدتون رو بگید مثلا:
چرا نماز بخونم؟چرا حجاب و....

خیلی آقای ....بزرگواری...

فقط یه چیزی............ من که چیزی نگفتم از هوس من با خبر شوید ؟:-؟؟ !!! من با ایشون اصلا دستمون به هم نخورد !!!

من این دختر رو برای ازداج میخواستم و پس از مدتی متوجه شدیم (هر دو )به درد هم نمیخوریم ..حال شما به بنده گفتید که با ایشون بازی کردم
!!!!!

سلام به شما

بنده هم می خواستم خیلی دوستانه یه نکته ای رو عرض کنم خواهش می کنم از شما و همه کسانی که قصد تشکیل زندگی دارن اصلا این مسئله رو اسون نگیرین علت این همه سوال که در ذهن جنابعالی بوجود اومده این هست که بیشتر ما ادما تازه در مرحله انتخاب همسر با خودمون مواجه می شیم با حود سخصیتی هویتی و وجودمون .پس تا وقتی که سوال هاتون به جواب نرسیده و یک شناخت خوب از خودتون و خواسته ها اعتقاد و انچه که می خواین در مسیر زندگی به سمتش حرکی کنین بدست نیاوردین دست به انتخاب یا فکر کردن روی مورد خاص نذارین که فقط باعث تشویش هست و در صورت غفلت انتخاب نا صحیح و پشیمانی!!!!!!!!!
در مورد علت چادر پوشیدن که از اون تعبیر به پوشش برتر می شه باید نسبت به فلسفه حجاب مطالعه کنین تا بفهمین واقعا ارزش های شمای نوعی چی هست
سوال دوم شما مربوط به مراتب و ترتیب نزول حکم های الهی هست در مورد حجاب یا لفظ بهتر پوشش کتاب و تحقیق هست می تونین مطالعه کنین و از مطالبی که احیانا اینجا هم هست استفاده کنین
جوینده یابنده است!
اینطور که پیداست روح حساسی دارین و راضی به خواسته نفس نمی شین و قصدتون اینه که راهی رو برین که خدا راضی باشه پس بسم الله
ارزوی موفقیت

شاید این کتابها رو خونده باشین :
پژوهشی در فرهنگ حیا :عباس پسندیده
فلسفه حجاب: شهید مطهری

سلام :Gol:
با اجازه اساتید محترم می خوام یه پیشنهاد بدم
فیلم فاصله ها رو دنبال کنید نکات مفیدی داره که در زمینه ی ازدواج کمکتون می کنه البته موارد منفی هم کم نیست و در مواردی بد آموزی هم داره .ساعت 23شبکه سوم

یاحق

سلام!
آقا محمد گرامي!
واقعا خوشحالم كه همچين سايتي رو پيدا كرديد و به همين زودي جوابهائي به اين خوبي دريافت كرديد. اميدوارم به اونچيزي كه قسمت خيرتونه برسيد!ولي من يه توصيه كوچيكي به شما داشتم .اول تكليف خودتان را با دينداري و مذهب خودتون مشخص كنيد وبعد دنبال يه كيس مناسب برديد. درسته كه آشنائيتون به قصد ازدواج بوده و الزامي نيست كه حتما ازدواج انجام بشه و به قول دوستان ....(بالا):Sham:
ولي اگه با همه لطمات روحي روزي خواستيد به فراموشي بسپاريد اينهمه عشق الهي رو ودنبال مورد همكفو باشيد اول با خودتان صادق باشيد و ببينيد چي ميخوايد و بعد دنبال مورد باشيد!حالا اين خانم عاشق بودن و هر چي شما گفتيد يه جورائي راه اومدن /مورد بعدي حتما يه آدم مصمم ميخواهد و شما هر روز يه حرف بزنيد مطمئنا او شما را رها خواهد كرد!به فكر اين موضوع هم باشيد!اين يه توصيه خواهرانه و بر اساس تجربات شخصي و خورده اطلاعاتي است كه بدست آورده ام !:Ghamgin:
خوشبخت و موفق باشيد!

نيلوفرانه;36243 نوشت:
سلام!
آقا محمد گرامي!
واقعا خوشحالم كه همچين سايتي رو پيدا كرديد و به همين زودي جوابهائي به اين خوبي دريافت كرديد. اميدوارم به اونچيزي كه قسمت خيرتونه برسيد!ولي من يه توصيه كوچيكي به شما داشتم .اول تكليف خودتان را با دينداري و مذهب خودتون مشخص كنيد وبعد دنبال يه كيس مناسب برديد. درسته كه آشنائيتون به قصد ازدواج بوده و الزامي نيست كه حتما ازدواج انجام بشه و به قول دوستان ....(بالا):sham:
ولي اگه با همه لطمات روحي روزي خواستيد به فراموشي بسپاريد اينهمه عشق الهي رو ودنبال مورد همكفو باشيد اول با خودتان صادق باشيد و ببينيد چي ميخوايد و بعد دنبال مورد باشيد!حالا اين خانم عاشق بودن و هر چي شما گفتيد يه جورائي راه اومدن /مورد بعدي حتما يه آدم مصمم ميخواهد و شما هر روز يه حرف بزنيد مطمئنا او شما را رها خواهد كرد!به فكر اين موضوع هم باشيد!اين يه توصيه خواهرانه و بر اساس تجربات شخصي و خورده اطلاعاتي است كه بدست آورده ام !:ghamgin:
خوشبخت و موفق باشيد!

سلام

دوست من نیلوفرانه از راهنمای های که کردی بسیار سپاس گذارم
.............................................................................

دقیقا همین طوره من هر روز یه چیزی میخواستم

محمد 110;35991 نوشت:

ا

به دختری که مخواستم ازداج کنم اول گفتم نمی خواهد چادر بپوشی بدم میاد ...روز بعد دیدم مغزم میگه اشتباه میکنم گفتم چادر بپوش من نمی خواهم ناموسم را این طور باشد

باور کنید ایت قضیه 7 8 بار تکرا شد

هم خودم از دست خودم نارحت شدم هم دختری که میخواست با من ازداج کند

یه روز دین دار میشدم روز دیگر معمولی بودم (دقیقا از همین جا اختلاف بین من و این دختری که میخواستم ازداوج کنم شروع شد

میگفت محمد چرا این طور میکنی _یه روز میگی نماز بخونیم یه روز میگی نخونیم یه روز میگی اهگ نذار یه روز میگی بذاریم ...

هر روز عوض میشم نمیدونم الان من مذهبی باشم یا فرد عادی باشم

واقعا خسته شدم .....به اون دختر حق میدم از دستم فراری بشه ...نمیشه که ادم به یه نفری که هر روز تغیر میکنه زندگی کنه .............................

( ..با این کار هم او ناراحت میشد هم من .....

شما میگید تکلیف خودم را با دین داری و مذهب مشخصص کنم ...گفتم که عشق به آل الله توی وجودمه و نمی خوام از دستش بدم .............اما یه جواری دل سرد شدم ..و نمیدونم چه کار کنم که مثل قبل باشم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ........

یک روز به خودم میگویم باید همسرم چادری مذهبی و نماز خوان.وو باشد ...
روز دیگر میگویم نه بابا ..حالا اگه چادری نباشه چی میشه !! نماز بخونه چادر بپوشه مذهبی باشه که آخرش مثل این داماده بشه (میترسم باز ظاهر شون فریب بخورم )!!!!!

چی کارکنم عجب گیری افتادم ..............اصلا یه چیزی..... نظرتون چیه فعلا اصلا به ازداج فکر نکنم ؟؟.....

بزاریم یه چند وقتی بگذره ....استادان من نظرتون چیه ؟

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
یه شعر قشنگ یادم امد بذار بگم

یا مولای یا صاحب الزمان..................................

اقای من .

من و جدا شدن از کوی تو خدا نکند .................خدا هر آنچه کند از تو جدایم نکند

.

محمد 110;35928 نوشت:
با سلام

بنده همین دیروز با این سایت اشنا شدم

و این پست اول بنده است

لازم دانستم در اولین پست خودم از مدیریت محترم و خصوصا از

کاربر عزیز لبیک یا حسین تشکر و قدر دانی کنم
:Gol:
=-=-=-=-
سوال ....

چند وقت پیش با دختری آشنا شدم و قصد این را داشتم با ایشان ازدواج کنم.!:Kaf:

پس از چندی اشنای متوجه شدیم (هر دو )که ما هم کفو همدیگر نیستیم ..نه اخلافی و فرهنگی نه خانوادگی نه مالی ....لج بازی حرف گوش نکردن ها... شروع شد:Ghamgin:

اما با اینکه میدانیم به درد هم دیگر نمیخوریم اما برای فراموش کردن با مشکلاتی روبرو شدم

با اینکه مغزم میگوید اگر با این دختر ازواج کنم با مشکلاتی روبرو میشوم و میدانم 99% ازدوج ما
پر دردسر است ! مغزم مگوید نه و قلبم اری است ..................... نمیتوانم جایگزین این دختر دختر دیگری را گذارم ......به قول خودمون شاید وابستگی باشد

از شما سروان گرامی درخواست دارم که بنده را توجیح کنید که چه کار کنم

با تشکر فراوان

خاک پای همتون سرمه دیدگانم
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

محمد


باعرض سلام و خوش آمد گویی خدمت شما
همانطور که می دانید صرف عشق و علاقه تضمین کننده زندگی زناشویی پایدار و بدون دغدغه نیست و شما هم با یک درون نگری منطقی به این نتیجه رسیده اید که ممکن است ای صفات شخصیتی ایشان بعد از ازدواج و کاهش احساسات اولیه و گذشت مدتی از زندگی زناشویی در سطح بسیار بالایی باعث تلخ شدن زندگی برای شما و ایشان شود زیرا الان که رابطه شما و ایشان شبیه دوران نامزدی هست باید آمار ابراز احساسات و عواطف و هیجانات مثبت در سطح بسیار بالایی ابراز شود رفتار ایشان در این وضعیتی است که فرمودید پس بعد از گذشت مدتی از زندگی چگونه خواهد بود خدا می داند. البته مشکل خلقی و عاطفی ایشان که در قالب رفتارهای بیرونی نمایان شده است علل و عوامل مختلفی ممکن است داشته باشد و با کشف و درمان توسط متخصص ممکن است رفتار ایشان بهنجار و عادی شود ولی شما نباید زندگی و بهداشت روانی تان را به امید درمان و یا خوب شدن ایشان به خطر بیاندازید زیرا درمان های روان شناختی مانند سایر درمان ها به قول معروف بگیر نگیر دارد:Labkhand: و اصولا افراد با انگیزه آرامش و برآورده شدن نیازها و انتظارات و خواسته هایشان ازدواج می کند نه پرستاری و مراقبت از طرف مقابل که تحت درمان روانشناس و مشاور باشد.
بنابراین بهتر بود شما قبل از اینکه وابسته شوید با خود کنترلی و خویشتن داری و تحقیقات کامل از ایشان نسبت به وضعیت خلقی و ارتباطی اطلاعات کامل و دقیقی می گرفتید و بعداً اقدام به خواستگاری رسمی از ایشان می کردید. از طرفی مسیری را که شما برای انتخاب شریک زندگی انتخاب می کنید بسیار پر خطر است . در فرهنگ ایرانی و اسلامی ما پسری که از دختر به قول معروف خوشش می آید با خودکنترلی و خویشتن داری ، شرایط را برای خواستگاری رسمی فراهم کرده و با پدر و مادر خود صحبت کرده و به خواستگاری می رود بعد از این مرحله با یک آشنایی سطحی دو طرف نسبت به همدیگر تحقیق کامل و جزیی و دقیق محلی کرده و بعد دوباره جلساتی را برای آشنایی هر چه بیشتر و آشنایی با روحیات و شخصیت همدیگر ، تنظیم می کنند. در این سبک انتخاب شریک زندگی پسر و دختر به دلیل اینکه هنوز احساس شدیدی نسبت به همدیگر ندارند نقاط مثبت و منفی خودشان را برای طرف مقابل مطرح می کنند و با چشمانی باز وارد زندگی می شوند ولی در ارتباط مستقیم پسر به دلیل ترس از دست دادن دختر چهره و شخصیت اصلی خودش را ابراز نمی کند و محافظه کاری زیادی دارد و بعد از وابستگی هم اگر احیانا موضوعات غیر عادی درباره دختر به گوشش برسد توجیه ، نادیده و بی اهمیت تلقی می کند که تمام این موضوعات بعد از کاهش احساسات اولیه باعث دردسر خواهد شد از طرفی بیشتر پسرهایی که قبل از ازدواج با همسرشان رابطه داشته اند دچار نوعی سوء ظن و بدبینی نسبت به همسرشان هستند .
خب با توجه به مطالب بالا اگر شما قصد ترک این وابستگی بی هدف را داشتید بنده و آقای حامی در خدمت شما هستیم تا زیر نظر کارشناسان این ترک انجام شود تا شما و ایشان دچار شوک روحی نشوید.

اميدوار;36250 نوشت:
باعرض سلام و خوش آمد گویی خدمت شما
همانطور که می دانید صرف عشق و علاقه تضمین کننده زندگی زناشویی پایدار و بدون دغدغه نیست و شما هم با یک درون نگری منطقی به این نتیجه رسیده اید که ممکن است ای صفات شخصیتی ایشان بعد از ازدواج و کاهش احساسات اولیه و گذشت مدتی از زندگی زناشویی در سطح بسیار بالایی باعث تلخ شدن زندگی برای شما و ایشان شود زیرا الان که رابطه شما و ایشان شبیه دوران نامزدی هست باید آمار ابراز احساسات و عواطف و هیجانات مثبت در سطح بسیار بالایی ابراز شود رفتار ایشان در این وضعیتی است که فرمودید پس بعد از گذشت مدتی از زندگی چگونه خواهد بود خدا می داند. البته مشکل خلقی و عاطفی ایشان که در قالب رفتارهای بیرونی نمایان شده است علل و عوامل مختلفی ممکن است داشته باشد و با کشف و درمان توسط متخصص ممکن است رفتار ایشان بهنجار و عادی شود ولی شما نباید زندگی و بهداشت روانی تان را به امید درمان و یا خوب شدن ایشان به خطر بیاندازید زیرا درمان های روان شناختی مانند سایر درمان ها به قول معروف بگیر نگیر دارد:Labkhand: و اصولا افراد با انگیزه آرامش و برآورده شدن نیازها و انتظارات و خواسته هایشان ازدواج می کند نه پرستاری و مراقبت از طرف مقابل که تحت درمان روانشناس و مشاور باشد.
بنابراین بهتر بود شما قبل از اینکه وابسته شوید با خود کنترلی و خویشتن داری و تحقیقات کامل از ایشان نسبت به وضعیت خلقی و ارتباطی اطلاعات کامل و دقیقی می گرفتید و بعداً اقدام به خواستگاری رسمی از ایشان می کردید. از طرفی مسیری را که شما برای انتخاب شریک زندگی انتخاب می کنید بسیار پر خطر است . در فرهنگ ایرانی و اسلامی ما پسری که از دختر به قول معروف خوشش می آید با خودکنترلی و خویشتن داری ، شرایط را برای خواستگاری رسمی فراهم کرده و با پدر و مادر خود صحبت کرده و به خواستگاری می رود بعد از این مرحله با یک آشنایی سطحی دو طرف نسبت به همدیگر تحقیق کامل و جزیی و دقیق محلی کرده و بعد دوباره جلساتی را برای آشنایی هر چه بیشتر و آشنایی با روحیات و شخصیت همدیگر ، تنظیم می کنند. در این سبک انتخاب شریک زندگی پسر و دختر به دلیل اینکه هنوز احساس شدیدی نسبت به همدیگر ندارند نقاط مثبت و منفی خودشان را برای طرف مقابل مطرح می کنند و با چشمانی باز وارد زندگی می شوند ولی در ارتباط مستقیم پسر به دلیل ترس از دست دادن دختر چهره و شخصیت اصلی خودش را ابراز نمی کند و محافظه کاری زیادی دارد و بعد از وابستگی هم اگر احیانا موضوعات غیر عادی درباره دختر به گوشش برسد توجیه ، نادیده و بی اهمیت تلقی می کند که تمام این موضوعات بعد از کاهش احساسات اولیه باعث دردسر خواهد شد از طرفی بیشتر پسرهایی که قبل از ازدواج با همسرشان رابطه داشته اند دچار نوعی سوء ظن و بدبینی نسبت به همسرشان هستند .
خب با توجه به مطالب بالا اگر شما قصد ترک این وابستگی بی هدف را داشتید بنده و آقای حامی در خدمت شما هستیم تا زیر نظر کارشناسان این ترک انجام شود تا شما و ایشان دچار شوک روحی نشوید.

خدا پدر مادرت را بیامرزه ....
خیلی روشنگرانه پست دادید متشکرم

دوست خوبم منصور راه کار های برای فراموشی این وابستگی دادند

حال از شما متشکر میشوم اگه راه خوبی دارید به من پیشنهاد کنید .....

یه سوالم داشتم نظرتون چیه فعلا اصلا به ازداج فکر نکنم .!!!!حقیقت بگم ؟

میترسم !!! میترسم یکی گیرم بیاد که اون چیزی که من میخوام نباشه شما هم که میگین ارتباطی نباید قبل ازداج باشه پس چطوری بفههم طرف مقابلم چطور ادمیه ؟؟

پدرم یه چیز خوبی گفت ...گفت محمد به خدا توکل کن برو جلو ..! من و مادرت 25 ساله با هم هستیم الانم که الانه میبینی بعضی موقع ها مشکلاتی داریم که عدم شناخت همدیگه رو میرسونه پس به این زیاد نباش که طرف و بشناسم

شناختن و تجزیه تحلیل کردن طرف مقابل باید باشه اما زیاد گیر نباش نمیشه یه نفر رو عوض کرد !!!

بعد گفتم پدرم... قربون خدا برم اما این خودم هستم که تصمیم میگیرم چی کسی رو انتخاب کنم ..پس زمان بیشتری نیاز دارم ....

احساس میکنم از دینم یه کم سرد شدم (نمیدونمم چه کاری کنم که دینم محکم تو دستم نگاه دام )

سلام عزيزم چرا اين قدر سريع نسبت به همه چي موضع مي گيري آيابا اين دختر مدت زيادي آشنا شدي يا نه

سلام. من تاپيک تون رو امروز ديدم. چون موضوعش برام جذاب بود از اولين پست خوندم. هرچند کارشناس نيستم ولي واقعا حس تون رو درک مي کنم. يه مدت با کسي باشي که دوسش داري و حاضري همه چيز رو به خاطرش تحمل کني اونوقت بعد يه مدت مي فهمي که...
به هر حال به اين فکر کن که اگه الان با عشقي که تو دل هاتون هست از هم جدا بشين بهتره يا يکي دو سال ديگه با نفرت؟؟؟؟
فراموش کردنش خيلي خيلي خيلي سخته براي همين هيچ وقت سعي نکن فراموشش کني چون نمي توني!!! فقط سعي کن منطقي باهاش کنار بياي. به آينده فکر کن که مدام باهم سر مسائل کوچک دعوا خواهيد داشت... شايد شما هم مثل دامادتون...
اگه واقعا بهم علاقه دارين و همديگه رو دوست دارين به خوشبختي هم فکر کنين و به اين که کنار هم خوشبخت نيستين.
من فکر مي کنم الان اصلا به ازدواج فکر نکن... چون هنوز ياد اون دخترخانم تو فکرته... سعي کن کار کني... درس بخوني خلاصه به قول دوستان خودتو سرگرم کن. البته به شرطي که واقعا با اين شرايط کنار بيايي در غير اين صورت نمي توني تحمل کني.. اعصاب بهم مي ريزه و ممکن دوباره ارتباط برقرار کني.
از خدا بخواه کمکت کنه که مطمئنا کمک مي کنه چون نيتت خير بوده و براي ازدواج بوده نه مثل بقيه که... مراقب روحت باش...
در ضمن آدم هايي که ظاهرا با ايمانن خيلي هستن. شما که اين آدما رو مي بينين سعي کن حداقل به خاطر خدا هم که شده بخاطر دين عزيزمون هم که شده مثل بقيه فقط ظاهر ديني نداشته باشين و نداشته باشيم. فقط دو نفر مي تونن کمک تون کنه و نفر اول خداست و نفر دوم خودتون. اگر دعاهام قبول بشه حتما براتون دعا مي کنم...

rassol;36261 نوشت:
سلام عزيزم چرا اين قدر سريع نسبت به همه چي موضع مي گيري آيابا اين دختر مدت زيادي آشنا شدي يا نه

اره یک سال......

6 ماه پنهانی (تلفنی بعضی موقع ها هم بیرون میرفتیم )6 ماه بعد( اشکار) همه میدونستنند ..

2 ماه اول اصلا مشکلی نداشتیم :khandeh!: ..بعد اویلن مشکلمون این بود که من نصبت به پوشش ایشون حساس شدم :Gig: ...بعد نصبت به اخلاق و خانواده ایشون مشکل پیدا شد ...بعدچند ماه اخرم که هر روز مشکل داشتیم سر هرچیزی............وای چقدر بد بود (هر روز دعوا هرزو به هم ناسزا تند خوی بد اخلاقی ...و از همه بد تر شکاک هم شده بودم

میگم خوب شد همون 2 ماه اول نرفتم عقد کنیم
خدا رحم کرد

محمد 110;36254 نوشت:
خدا پدر مادرت را بیامرزه ....
خیلی روشنگرانه پست دادید متشکرم

دوست خوبم منصور راه کار های برای فراموشی این وابستگی دادند

حال از شما متشکر میشوم اگه راه خوبی دارید به من پیشنهاد کنید .....

یه سوالم داشتم نظرتون چیه فعلا اصلا به ازداج فکر نکنم .!!!!حقیقت بگم ؟

میترسم !!! میترسم یکی گیرم بیاد که اون چیزی که من میخوام نباشه شما هم که میگین ارتباطی نباید قبل ازداج باشه پس چطوری بفههم طرف مقابلم چطور ادمیه ؟؟

پدرم یه چیز خوبی گفت ...گفت محمد به خدا توکل کن برو جلو ..! من و مادرت 25 ساله با هم هستیم الانم که الانه میبینی بعضی موقع ها مشکلاتی داریم که عدم شناخت همدیگه رو میرسونه پس به این زیاد نباش که طرف و بشناسم

شناختن و تجزیه تحلیل کردن طرف مقابل باید باشه اما زیاد گیر نباش نمیشه یه نفر رو عوض کرد !!!

بعد گفتم پدرم... قربون خدا برم اما این خودم هستم که تصمیم میگیرم چی کسی رو انتخاب کنم ..پس زمان بیشتری نیاز دارم ....

احساس میکنم از دینم یه کم سرد شدم (نمیدونمم چه کاری کنم که دینم محکم تو دستم نگاه دام )


باعرض سلام مجدد خدمت شما به نکات زیر دقت فرمایید:
1- به دلیل وجود تجارب و احساسات و تصاویر ایشان اگر شما بلافاصله با فرد دیگری ازدواج کنید ممکن است به دلیل مقایسه های که در مورد فرد جدید با گذشته دارید دچار نوعی پشیمانی و سردی و وسواس فکری شده و از طرفی عدم توانایی تشخیص موضوع دچار تردید نسبت به اینکه کدام یک فرد قبلی و یا فرد جدید مناسب هستند از ازدواج خودتان پشیمان می شوید و احساس سردی به شما دست خواهد داد لذا تا زمانی که با استفاده از تکنیک ها ترک عشق ها و وابستگی های بی هدف به درجه مطلوب نرسیده اید نباید ازدواج کنید منظور از حد مطلوب حدی است که شما اصلا خاطرات گذشته از ایشان را به سختی به یاد می آورید و در صورت ورود به ذهن, احساسات منفی افسرده گونه ندارید .
2- بنده آقای منصور را نمی شناسم ولی سعی کنید از انجمن مشاوره و خانواده این گونه تکنینک ها رابگیرید مثالا شما در مرحله اول باید تمام آثار و نشانه های و به طور کلی تمام موضوعات بیرونی مانند شماره تلفن، اس ام اس و... که ایشان را به یادشما می اندازد را حذف کنید و...
3- شما نباید به هیج وجه فرد یا افراد دیگری را با خودتان مقایسه کنید زیرا همانطور که اثر انگشت ما انسان ها با هم دیگر متفاوت است ، باورها و اعتقادها و به طور کلی شخصیت ما هم متفاوت است پس سعی کنید برای حل مشکلتان بدون مقایسه و با کمک مشاور اقدام کنید
4- احساس سردی از دین ممکن است واقعی نباشد و یک احساس گناه و عذاب وجدان که ناشی از افسردگی و تعارض درونی به دلیل مسأله مذکور ، برای شما به وجود آمده که انشاءالله به زودی مرتفع خواهد شد و وضعیت شما مانند وضعیت فردی است که شاید نمازشبش هم ترک نشود ولی به دلیل افسردگی ناشی از فوت یکی از عزیزانش دچار احساس گناه و عذاب وجدان شده و همیشه فکر می کند این احساس گناه واقعی است در حالی که احساس گناه تا گنهکار بود واقعی خیلی فاصله باهم دارند. راهکارهای ترک تدریج ی عشق های بی هدف در پست بعدی ان شاءالله خواهد آمد. موفق باشید.

samirarad;36266 نوشت:
سلام. من تاپيک تون رو امروز ديدم. چون موضوعش برام جذاب بود از اولين پست خوندم. هرچند کارشناس نيستم ولي واقعا حس تون رو درک مي کنم. يه مدت با کسي باشي که دوسش داري و حاضري همه چيز رو به خاطرش تحمل کني اونوقت بعد يه مدت مي فهمي که...
به هر حال به اين فکر کن که اگه الان با عشقي که تو دل هاتون هست از هم جدا بشين بهتره يا يکي دو سال ديگه با نفرت؟؟؟؟
فراموش کردنش خيلي خيلي خيلي سخته براي همين هيچ وقت سعي نکن فراموشش کني چون نمي توني!!! فقط سعي کن منطقي باهاش کنار بياي. به آينده فکر کن که مدام باهم سر مسائل کوچک دعوا خواهيد داشت... شايد شما هم مثل دامادتون...
اگه واقعا بهم علاقه دارين و همديگه رو دوست دارين به خوشبختي هم فکر کنين و به اين که کنار هم خوشبخت نيستين.
من فکر مي کنم الان اصلا به ازدواج فکر نکن... چون هنوز ياد اون دخترخانم تو فکرته... سعي کن کار کني... درس بخوني خلاصه به قول دوستان خودتو سرگرم کن. البته به شرطي که واقعا با اين شرايط کنار بيايي در غير اين صورت نمي توني تحمل کني.. اعصاب بهم مي ريزه و ممکن دوباره ارتباط برقرار کني.
از خدا بخواه کمکت کنه که مطمئنا کمک مي کنه چون نيتت خير بوده و براي ازدواج بوده نه مثل بقيه که... مراقب روحت باش...
در ضمن آدم هايي که ظاهرا با ايمانن خيلي هستن. شما که اين آدما رو مي بينين سعي کن حداقل به خاطر خدا هم که شده بخاطر دين عزيزمون هم که شده مثل بقيه فقط ظاهر ديني نداشته باشين و نداشته باشيم. فقط دو نفر مي تونن کمک تون کنه و نفر اول خداست و نفر دوم خودتون. اگر دعاهام قبول بشه حتما براتون دعا مي کنم...


سلام

پستتون خیلی باحال بود ..

خیلی تاثیر داشت ....الهی خیر ببینی

یه چیزی با این که دارم خودمو کنترل میکنم و منطقم میگه این رابطه 100% اشتباه یه چیزاای تو سرم میاد که نمیودنم چی کار کنم

مثاال

--به خودم میگم الان کجاست

داره چی کار میکونه نکنه با پسری دوست بشه پسره سر کارش بذاره اذیتش کنه

-نکنه الان داره به خاطره من گریه میکنه و یاد منه

-نکنه چیزیش شده باشه

این هارو چطور خودمو کنترل کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کمک !!!!!

باید هم همین طوری باشه!!! و واقعا طبیعیه. هر لحظه به یادش هستین... شاید که نه حتما خیلی دوست دارین بهش حتی اگه شده یه با زنگ بزنین و فقط حالش رو بپرسین!! اما توصیه می کنم که این کار رو نکنین چون کم کم بازم...
بسپاریدش دست خدا و به فکر خوتون باشید... به فکر آینده... هم آینده خودتون هم اون خانم...
هر وقت به یادش می افتین یه صلوات بفرستین و براش آرزوی خوشبختی کنین... از خدا بخواین که کمک کنه تا یادشو فراموش کنین.. اگه الان کمی صبوری کنین بعد یه مدت براتون عادی میشه... خیلی دعا کنین...
(راستی به امضام هم توجه کن!! واقعا همین طوریه. البته تجربه من میگه:Labkhand:)

سلام
از پست ها و جوابهاتون معلومه خیلی تو فاز احساسی هستین و خیلی هم مشوش! به پست های احساسی خیلی خوب جواب می دین و منطقی ها رو می خونین . دوست دارین یکی باهاتون همدلی کنه و از این خاطره تلخ این فقدان این جدایی بگین و بگین یا ابراز کنین تا حدی ,تا دلتون خالی شه . ما هم شما رو درک می کنیم دوستان زیاد نوشتن و باز هم راهنمایی می کنن قصد تکرار ندارم اما یه پیشنهاد داشتم برای اینکه تخلیه روانی بشین.بنویسین!ذهنیات نگرانی ها حرف های دلتون رو که نمی تونین بگین به کسی و مخاطب براش پیدا نمی کنین روی کاغذ خیلی خودمونی طبیعی بنویسین می تونین خطاب به خدا بنویسین تاثیر خوبی داره و بسپرین دست خدا.
بزرگی ما خیلی وقتها نمی نویسیم که اتفاقات رو ثبت کنیم می نویسیم که فراموش کنیم. بنویسین و بندازین دور این افکار رو و به جاش از خدا ارامش طلب کنین
این قضیه شما هم چون اگاهانه تموم شده بعد یک مدت همش به خودتون احسنت می گین که چه خوب شد درست تصمیم گرفتم! چه خوب شد که احساسم رو کنترل کردم
برای اون خانوم هم دعا کنین ایشون هم خدایی دارن و این به صلاح هر دوی شماست.
ارزوی ارامش برای شما

بازم سلام

حقیقتا این 2 روزه خیلی راهنمایی های شما تاثیر داشت.

بازم خدا رو شکر میکنم که بین این همه دوستان خوب .روشن فکر .دل سوز ..که ادمو درک میکنن هستم و راه کاراهای نشان میدهند بسیار تاثیر گذاره....

خدا به زندگیتون برکت بده ..باور کنید این راهنمای های که شما به جوانان میکنید انگار که 10 بار رفتین مکه ....

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-

از اساتید اگر در مورد من (برای بهبودی روانم .احساساتم ..دینم ..طرز فکرم ..وو ) تقاضا دارم اگر چیزی برای راهنمای دارند دریغ نکنند

من توی این 48 ساعت همش تو سایت بودم و اینجاست ..و پستهای شماست که به من آرامش میده و باعث میشه خوب فکر کنم خوب تصمیم بگیرم خوب عمل کنم .......

باز منتظر نکته نظر های شما هستم...
دوستدار شما ..محمد

سلام محمد بزرگوار

اگر ممکنه تاثیراتی که در این مدت صحبتهای دوستان در مورد مشکلت بر روی افکارت داشته را بیان کن.
می خوام تا اینجا با هم نتیجه گیری کنیم.

چشم .....

اول از اینجا شروع کنم .....یه شادمانی در قلبم به وجود امده و احساس میکنم اروم تر شدم (فکر کنم چون راهنمای درست شدم )

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
این طور برداشت کردم از سخنان این عزیزان

انتخاب همسر از روی عقل باید باشد نه احساس .

............................

خب طبق فرمایشات شما ..احساسات غیر منطقی من و دوست داشتن غیر اصولی من باعث شده تا من به دختری میدانم با هم خوشبخت نمیشویم روی اورم و وابسته شم....

برای اینکه بتونم این دختر را فراموش کنم

و به احساسات زود گذرم غلبه کنم
باید

به اینده فکر کنم به این که اگر با این دختر ازدواج کنم چه مشکلاتی خواهم داشت ....هر روز دعوا ..مشجاره ..بد اخلاقی ..تند خوی ..فحش و ناسزار ..بی احترامی بی حرمتیی و باعث دل سردی هم میشویم (و آخر به پشیمانی و طلاق میانجامد (مطمئنن )

من اگر با این خانوم ارتباط داشته باشم بیشتر زیر فشار عصبی قرار میگیرم تا نباشم ..طبق فرمایشات جناب اقای منصور
با ارتباط بیشتر با این خانم به همان اندازه فراموش کردن ایشون برایم سخت تر خواهد شد. پس چرا خودم را اذیت می کنم!!!!!!!!!

هیچ بدی یا خوبی وجود ندارد این خوده ما ایم که با اندیشیدن به آن بدی یا خوبی را به وجود میاریم ..( اگه اشتباه نکنم (شکسپیر)

.........................در مورد دینم


آدم هايي که ظاهرا با ايمانن خيلي هستن. شما که اين آدما رو مي بينين سعي کن حداقل به خاطر خدا هم که شده بخاطر دين عزيزمون هم که شده مثل بقيه فقط
ظاهر ديني نداشته باشين و نداشته باشيم. فقط دو نفر مي تونن کمک تون کنه و نفر اول خداست و نفر دوم خودتون

اما احساس میکنم باز ضعف دارم !
.....................................................


برای تک تک شما عزیزان ارزوی خوشبختی میکنم

شما هم مرا یاری کنید ..و برایم دعا کنید تا این زمان بحرانی را طی کنم و با موفقیت پشت سر بذارم

و به امید خدا تصمیمات بهتری بگیرم ........

انشاالله

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

دوستدار شما محمد

[=Arial Black]همیشه لبخند بر لب و زیر آسمان AB
رویای باشید
:tavallod::tavallod::tavallod:

محمد 110;36378 نوشت:
.

هیچ بدی یا خوبی وجود ندارد این خوده ما ایم که با اندیشیدن به آن بدی یا خوبی را به وجود میاریم ..( اگه اشتباه نکنم (شکسپیر)


.....................................................


سلامی دوباره
در مورد این جمله بیشتر فکر کنید....
آیا واقعا هیچ خوبی و بدی وجود نداره ؟؟؟؟
راستی

یه سوال دیگه : فکر می کنید جناب اقای منصور چند سالش باشه؟

منصور;36380 نوشت:
سلامی دوباره
در مورد این جمله بیشتر فکر کنید....
آیا واقعا هیچ خوبی و بدی وجود نداره ؟؟؟؟
راستی

یه سوال دیگه : فکر می کنید جناب اقای منصور چند سالش باشه؟

این جمله رو در کتاب چگونه منطقی زندگی کنیم خواندم اگه اشتباه نکنم (صفحه 84 یا 85 یا 82 )

شاید منظورشون این بوده من هم میتونم با فکر کردن اشتباه تصمیم بد بگیرم هم میتونم خوب فکر کنم تصمیم خوب بگیریم
=-=-=-=-=-=-=-=-=-

در مورد سن شما هم ...چی بگم والا اگه من بخواهم سن شما عزیزان رو در نظر بگیرم نمیتونم اون جوری که باید پست بدم پست بدم و حرف دلم بگم ....

من به خودم میگویم این دوستان همه هم سن خودم هستنند تا بتونم باهوشن راحت تر باشم

مثال اگه به خودم بگم ایشون 20 سالشونه صحبتهای شما به دلم نمیشنه .یا اگه بگم 60 سالشونه باید رعایت کنم و یه سری حرفارو نزننم تا بی احترامی نکرده باشم

پس به خودم میگم همه همسن و سالیم ..........

اگه اشتباه میکنم بگید

حالا جناب اقای منصور چند سالتونه؟ و نظرتون در مورد من چیه ؟

با این تفاسیر هم سن و سال شما هستم تقریبا !!!!! :Cheshmak:

اینکه بخواهید درد دل هاتون رو بنویسید پیشنهاد عالیه. از نظر روانشناسی هم تایید شده و هم از نظر تجربی. تجربه کنید ان شا الله که موفق می شید.

راستی امضا تون چرا خالیه؟؟؟؟؟:Gig:

منصور;36385 نوشت:
با این تفاسیر هم سن و سال شما هستم تقریبا !!!!! :Cheshmak:

در هر صورت من کوچیک شما هستم ...:Gol:

محمد 110;36388 نوشت:
در هر صورت من کوچیک شما هستم ...:Gol:

نفرمائید جناب !!!!:Labkhand:
شما بزرگوارید ...

البته طبق قانون حذف پست های بی ارتباط باید این دو پست اخیر حذف بشه ...( بین خودمون بمونه )

samirarad;36386 نوشت:
اینکه بخواهید درد دل هاتون رو بنویسید پیشنهاد عالیه. از نظر روانشناسی هم تایید شده و هم از نظر تجربی. تجربه کنید ان شا الله که موفق می شید.

راستی امضا تون چرا خالیه؟؟؟؟؟:Gig:


توی امضا خواستم اینو بزنم

یه گله شیر که سر دستش یه گوسفند باشه.......... از یه گله گوسفند که سر دستش یه شیر باشه شکست میخوره ..

یا

دستهای که کمک میکنن بهتر از لب های هستنند که دعا میکنند

یا

مولای من

منو جدا شدن از کوی تو خدا نکند ..خدا هر ان چه کند از تو جدایم نکند


و یا های دیگر


چون امضا و آواتور یه کاربر نشان شخصیت او هست فعلا تصمیمی نگرفتم :hamdel:

جناب آقای منصور

. و دیگر اساتید

احتراما .......

از شما درخواست دارم طبق پست های که دادم و طبق صحبت های که کردم نظرتون رو در مورد من بگویید

باز هم اگر برای بهبود و بهتر زندگی کردن من چیزی دارید مرا راهنمای کنید

من خودم به همه روحیه میدم به همه هم سن و سالای خودم راه زندگی میگم اما تو این ناهنجاری که برام پیش امده موندم و از شما یاری خواستم

همه تو زندگی شون مشکل دارن. شاید کسانی که بهترین راهنمایی ها را برای شما داشتن خودشون بزرگ ترین مشکلات رو دارن. شما هم از بین این همه پست و حرف و با توجه به شناختی که نسبت به خودتون دارین یه راه مناسب انتخاب کنین که بیشتر از این اذیت نشین... فقط و فقط رو کمک یه نفر حساب کنید: خدا
امیدوارم از این به بعد خدا تو زندگی تون پر رنگ تر بشه تا این مشکلات براتون شکلات بشه...:khandeh!:

ترس از رنج از خود رنج بدتر است واينکه هيچ قلبي تا زماني که در جست وجوي روياهايش باشد هرگز رنج نمي برد ، چون هر لحظه جست وجو ،لحظه ملاقات با خداوند و ابديت است

کوه با نخستين سنگ ها آغاز مي‌شود؛ انسان با نخستين درد؛

:Gol:

رنج را بسنج ، اعتلا روحت در آن نهفته ، اگر خواسته باشی راحت روح بیابی .

:Gol:

اِنَّ مَعَ العُسرِیُسرا

همراه هر سختی آسانیست

:Gol:
در مواجهه با مشکلات، آرام باش، توکل کن، تفکر کن، سپس آستینها را بالا بزن. آنگاه دستان خدا را می بینی که پیش از تو دست به کار شده اند.(امام علي)
:parvaneh:

سلام
جناب محمد من فکر میکنم خیلی پراکنده هستید
به نظر بنده مطالب رو برای خودتون تقسیم بندی کنید
و در پست های جداگانه بذارید
اصلا بحث های پست به سوال شما نمیخوره..
از بحث موجود داره انحراف میره
با تشکر

لبیک یا حسین;36431 نوشت:
سلام
جناب محمد من فکر میکنم خیلی پراکنده هستید
به نظر بنده مطالب رو برای خودتون تقسیم بندی کنید
و در پست های جداگانه بذارید
اصلا بحث های پست به سوال شما نمیخوره..
از بحث موجود داره انحراف میره
با تشکر

سوال کردم ..دوستان راهنمای و شما راهنمای کردید جناب اقای منصور پرسیند الان جه حالتی هستید منهم توضیح دادم ....

من در خدمت شما هستمهر سوالی جیزی دارید من در خدمتم ...هر کاری و هر توصیه ی دارید بگید من انجام بدم

با سلام وتشكر از همه شما کارشناسان وکاربران محترم
جناب محمد 110 از اینکه به این سایت اعتماد کردیدو سوال خوبی را مطرح فرمودید از شما تشکر می کنم ولی انصافاً جوابهای خوبی به شما ارائه دادند که دست همه اشان دردنکند ...الهی که خیر ببینند
ولی بخاطر تشکراز این مجموعه هم شده، جادارد جواب خوبی به اینها بدهید و از این فضای فکریِ سراب گونه فاصله بگیرید با اینکه خودتان می گوئید خو شبختی وخیری در این ازدواج نیست ، جوابی که دوستان دادند جوابهای خوبی بوده اگر به انچه در پست قبلی به شما اشاره کردم اینکه این علاقه شما موجب گناه بشود بدانید این علاقه شما سَمّ مُهلکی برای شما خواهد وخیری در این خط قرمزِ خدا نمی بینید.
بدانیم این دلها به سوی خدا بر می گردند به امید روزی که دل سالم را به صاحبش تحویل بدهیم .

------------خوب دوستان نظر نهائی را بدهید تا این تاپیک سرش جمع شود---------------
البته حرف نهائی جناب محمد 110 شنیدنی خواهد بود که منتظر شنیدن کلام اخرش هستیم.

محمد 110;35991 نوشت:

سروارن عزیز یه کم میخوام بیشتر یاریم کنید

..من پسری بودم تقریبا مذهبی از اول میخواستم همسر آینده ام چادری باشد نماز خوان باشد و حلال حرام را رعایت کند و از ارتباط با نامحرم را رعایت کند

اما.............................. یه مشکل پیدا شد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

داماد ما که پسری بسیار مذهبی و دین دار ووووو و با ظاهری بسیار نورانی با چهره اراسته (که هر کسی ایشون رو میدید میگفت عجب پسری خدا بهتون داده عجب چهره و محاسن نورانی دارد ......از این که ایشون داماد ما شد بود بسیار خرسند بودم (میگفتیم ایشون رو امام زمان رسونده ) هر روز خدا رو شکر میردیم

گذشت و گذشت ....نمیخواهم مسائل خانوادگی بگوبم در یه حد کوچک (روزی رسید دیدم این اقا دین دار و مذهبی خواهر مرا به زیر ضزب شتم قرار داده ....................................!!!!!!!:ghamgin:

گفتم تو که راه علی (ع) رو میری علی گفت با همسرتون ای طور باشید ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! گفت میزنم که میزنم زنه خودمه ....زیاد حرف بزنی تو را هم میزنم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

گفتم با این کارت عابروی مسلمون هارو بردی ............گفت همینی که هست

!!!!!

ببخشید روشن میگم (این شد از ادم های مذهبی زده شدم و دیگر نخواستم همسرم چادری و مذهبی باشد !!!!

اما چون فطرت و تو خونم عشق به الله است الان که میخوام همسرم را انتخاب کنم دچار مشکلای شده ام

-نمیدانم چادری باشد یا نباشد .....ایا چادر اصلا ملاک است ؟

-نمیدانم از خانواده مذهبی باشد یا معمولی یا فرقی نداشته باشد

-نمیدانم الان معیار برای ازداج چی چیزی باشد !(خیلی پرسیدم و خواندم )

یه روز باز دست به دامن آل الله میشوم اما تا این قضیه داماد یادم میوفته یه جوری میشم

به دختری که مخواستم ازداج کنم اول گفتم نمی خواهد چادر بپوشی بدم میاد ...روز بعد دیدم مغزم میگه اشتباه میکنم گفتم چادر بپوش من نمی خواهم ناموسم را این طور باشد

باور کنید ایت قضیه 7 8 بار تکرا شد

هم خودم از دست خودم نارحت شدم هم دختری که میخواست با من ازداج کند

یه روز دین دار میشدم روز دیگر معمولی بودم (دقیقا از همین جا اختلاف بین من و این دختری که میخواستم ازداوج کنم شروع شد

میگفت محمد چرا این طور میکنی _یه روز میگی نماز بخونیم یه روز میگی نخونیم یه روز میگی اهگ نذار یه روز میگی بذاریم ...

هر روز عوض میشم نمیدونم الان من مذهبی باشم یا فرد عادی باشم

واقعا خسته شدم .....به اون دختر حق میدم از دستم فراری بشه ...نمیشه که ادم به یه نفری که هر روز تغیر میکنه زندگی کنه .............................

خلاصه عجب گیری افتادم
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

از استادان و سروران میخواهم مرا یاری و کمک کنند که چه باید بکنم

متشکرم


بنام خدا

دوست عزیز من ، محمد جان

اولین صحبتهای شما را نقل قول می کنم تا از اصل موضوع فاصله نگیریم.

سخن کوتاه می کنم :
1. تا خودت را نشناختی ؛ تا معیارهای واقعی ات را برای انتخاب همسر تعیین نکردی ؛ به ازدواج فکر نکن. قبل از هر اقدامی برای شروع زندگی مشترک باید افکار و شخصیتت را بشناسی ، عیب و نقصهای خودت را برطرف کنی و نقاط قوت خودت را تقویت /
برای خود شناسی هم در درجه اول خدا شناسی لازم است . پس سعی کن با توکل به خدا قدم در این مسیر بگذاری.

2. بعد از اینکه معیارهای خودت را برای انتخاب همسر به دقت تعیین کردی ، بدون اینکه دوباره وجودت دستخوش احساسات بشود با دیدی باز به اطرافت نگاه کن ، معیارهایت را برای خانواده ات بازگو کن و از آنها هم بخواه تا در یافتن همسری مناسب و هم کفو به تو کمک کنند.

3. موردی که قبلا برای ازدواج در نظر گرفته بودی به گفته خودت مناسب نبوده ، پس لطفا دیگه در موردش فکر نکنید. خیلی سخته !!! ولی غیرممکن نیست.

امیدوارم در مسیر خودشناسی و همچنین انتخاب همسری آرامشگر پیروز باشی با توکل به خدا.

محمد 110;35928 نوشت:
با سلام

بنده همین دیروز با این سایت اشنا شدم

و این پست اول بنده است

لازم دانستم در اولین پست خودم از مدیریت محترم و خصوصا از

کاربر عزیز لبیک یا حسین تشکر و قدر دانی کنم
:gol:
=-=-=-=-
سوال ....

چند وقت پیش با دختری آشنا شدم و قصد این را داشتم با ایشان ازدواج کنم.!:kaf:

پس از چندی اشنای متوجه شدیم (هر دو )که ما هم کفو همدیگر نیستیم ..نه اخلافی و فرهنگی نه خانوادگی نه مالی ....لج بازی حرف گوش نکردن ها... شروع شد:ghamgin:

اما با اینکه میدانیم به درد هم دیگر نمیخوریم اما برای فراموش کردن با مشکلاتی روبرو شدم

با اینکه مغزم میگوید اگر با این دختر ازواج کنم با مشکلاتی روبرو میشوم و میدانم 99% ازدوج ما
پر دردسر است ! مغزم مگوید نه و قلبم اری است ..................... نمیتوانم جایگزین این دختر دختر دیگری را گذارم ......به قول خودمون شاید وابستگی باشد

از شما سروان گرامی درخواست دارم که بنده را توجیح کنید که چه کار کنم

با تشکر فراوان

خاک پای همتون سرمه دیدگانم
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

محمد

خداوند میان مغز و قلب انسان هاست دوست من (قرآن)

تصمیم درست و یا همون خوبی هم چیزی هست که هم با عقل و هم با قلب گرفته بشه

به قول ادیسون یا انیشتین عشق مانند یک ساعت شنی میمونه که عقل رو خالی و قلب رو پر می کنه

پیشنهاد می کنم از هر دو لحاظ پر باش

و اشتباه نکن

به نام خدا...

سلام عرض ادب دارم خدمت شما کارشناسان .اساتید .و دوستان خوبم ..

خدا رو شاکرم که توانسته ام به یاری شما تا حدودی به احساسات غیر منطقی ایم غلبه کنم و با اندیشیدن درست و منطقی تصمیماتی را بگیرم

----------------------

طبق فرمایشات استادم

درد پیش توست درمان پیش توست ( خودم این اشتبه کردم ....خودم هم باید حلش کنم بنابراین این خودم هستم که باید بر احساسات .و تفکرات اشتباه ..هم غلبه کنم )

آنان که طبل خاتمه جنگ میزنند دیگر چرا سنگ میزنند ....(من که میدانم با ازدواج با این خانوم با مشکلاتی روبرو میشوم چرا برای خودم دنبال درد سر باشم )

یه جواری باید به خودم بقبولونم که ارتباط ما صحیح نیست ..و بچه بازی در نیارم بگم اگه نباشه نمیشه اگه نباشه این طور میشه .روحیم خراب میشه از این حرفا

در مورد خودم بگم ..احساس میکنم ادمی هستم که به اشتبه هم سریع پی میبرم و اگر یه راهنمای خوبی داشته باشم خیلی راحت پله های ترقی رو بالا میرم ....حتما اینون میدانید که 2 روزه نمیشه ادم این همه تغییر کنه و به احساس و عشق درونیش غلبه کنه ولی من این کارو میکنم .....به خدا و شما ..

گفتم بازم میگم من 23 سالمه وخدایش تو این چند سال اگه مشکلی برام پیش امده خیلی راحت حل کردم ..من خودم به همسن و سال های خودم یاد میدم با همسراشون با نامزاداشون چطور رفتار کنند ..هر وقت دعوا میکنند میان پیش من .و از من همفکری می خواهند

اما خودم حقیقتا توی این نا هنجاری که برام به وجود امد ماندم ..و هیچ گونه تصمیمی نتوانسنم بیگرم...با پدرم با دوستانم مشورت میگرفتم اما هرچی میگفتنند میگفتم ...شما نمیتوانید مرا درک کنید صحبت های آنها اصلا برایم مفهوم نداشت

اما حال....

با وجود شما سرارن میخواهم از اول شروع کنم ......در مورد دینم سستی دیده میشود و آن هم انشاالله با وجود شما تقویت میشود

همینجا از شما سروارن خودم که مرا یاری کردنند بسیار سپاس گذارم ..دستتون رو میبوسم ..باور کنید این کمک شما برای من = با این است که شما یه جوان را نجات دادید و =با اینه که رفتین مکه

این گل هم برای شما

همتون رو دوست دارم

روزهای نیلوفری داشته باشید

محمد
89/5/10


موضوع قفل شده است