تاریخچه وهابیت و کارنامه عملی آن!
تبهای اولیه
با سلام
كشتار بى رحمانه وهابيان در عتبات عاليات به راستى صفحه تاريخ را سياه كرده و لكّه ننگ هميشگى بر پيشانى وهابيان نهاده است.
صلاح الدين مختار، كه خود وهابى است، مى نويسد: در سال 1216 هـ .ق امير سعود با لشگر انبوهى از مردم نجد و عشاير جنوب و حجاز و ديگر نقاط، به قصد عراق حركت كرد و در ماه ذيقعده به كربلا رسيدند.
آنان تمام برج و باروى شهر را خراب كرده و بيشتر مردم را كه در كوچه و بازار بودند به قتل رساندند، نزديك ظهر با اموال و غنايم فراوان از شهر خارج شدند.
آن گاه خمس اموال غارت شده را خود سعود برداشت و بقيه را به نسبت هر پياده يك سهم و هر سواره دو سهم بين لشگريان تقسيم نمود.(1)
شيخ عثمان نجدى از مورّخان وهابى مى نويسد: وهابيان، غافلگيرانه وارد كربلا شدند، بسيارى از اهل آن را در كوچه و بازار و خانه ها كشتند، روى قبر حسين(عليه السلام)را خراب كردند و آنچه در داخل قبه بود، به غارت بردند و هر چه در شهر از اموال، اسلحه، لباس، فرش، طلا، و قرآن هاى نفيس يافتند، ربودند.
نزديك ظهر از شهر خارج شدند; در حالى كه قريب به دو هزار نفر از اهالى كربلا را كشته بودند.(2)
برخى مى نويسند كه وهابيان در يك شب، بيست هزار نفر را به قتل رساندند.(3)
ميرزا ابوطالب اصفهانى در سفرنامه خود مى نويسد: هنگام برگشت از لندن و عبور از كربلا و نجف ديدم كه قريب بيست و پنج هزار وهابى وارد كربلا شدند و صداى «اقتلوا المشركين و اذبحوا الكافرين»; مشركان را بكشيد و كافران را ذبح كنيد، سر مى دادند، بيش از پنج هزار نفر را كشتند و زخمى ها حساب نداشت.
صحن مقدّس امام حسين(عليه السلام)از اجساد مقتولين پر، و خون از بدن هاى سر بريده روان بود.
من بعد از يازده ماه كه مجدداً به كربلا رفتم، ديدم كه مردم آن حادثه دلخراش را نقل و گريه مى كنند، به طورى كه از شنيدن آن، موها بر اندام راست مى شد.(4)
[=Century Gothic]وهابيون بعد از كشتار بى رحمانه اهل كربلا و هتك حرمت حرم حسينى(عليه السلام)با همان لشگر راهى نجف اشرف شدند،
[=Century Gothic]
[=Century Gothic] ولى مردم نجف به خاطر آگاهى از جريان قتل و غارت كربلا و آمادگى دفاعى به مقابله برخاستند و حتى زنان از منزل ها بيرون آمده و مردان خود را به دفاع، تشجيع و تحريك مى كردند تا اسير قتل و غارت وهابيون نشوند.:Sham:
[=Century Gothic]در سال 1215 هـ .ق نيز گروهى از وهابيان براى انهدام مرقد مطهر حضرت امير(عليه السلام)عازم نجف اشرف شدند كه در مسير با عدّه اى از اعراب درگير شده و شكست خوردند.(5)
[=Century Gothic]آنان در مدت نزديك به ده سال، چندين بار حملات شديدى به شهر كربلا و نجف داشتند(6).(7)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تاريخ المملكة السعودية، ج 3، ص 73.
2. عنوان المجد في تاريخ نجد، ج 1، ص 121، حوادث سال 1216 هـ .ق.
3. تاريخچه نقد و بررسى وهابى ها، ص 162.
4. مسير طالبى، ص 408.
5. ماضى النجف و حاضرها، ج 1، ص 325.
6. تاريخ المملكة السعودية، ج 1، ص 92.
7 ـ على اصغر رضوانى، سلفى گرى(وهابيت) و پاسخ به شبهات ص 183.
منبع : سايت ايت الله مکارم شيرازي
با سلام
1. قتل و غارت وهّابیّان در منطقه نجد:
محمّد بن عبد الوهّاب با اعلام جهاد علیه مسلمانان به اتهام کفر، شرک و بدعت، اعراب بادیه نشین را تحریک کرد و به کمک ابن سعود، لشکرى فراهم ساخت و با حمله به شهرها و روستاهاى مسلمان نشین، مردم را به خاک و خون کشید و اموال آنان را به عنوان غنایم جنگى غارت نمود(۲).
در این بخش به چند نمونه از کشتار بىرحمانه وهّابیّت که در منطقه نجد و اطراف ریاض انجام گرفته، اشاره مىکنیم.
الف: کشتار مسلمانان و قطع نخلها و غارت مغازهها:
ابن بشر عثمان بن عبد اللّه، مورخ آل سعود در باره آغاز دعوت وهّابیّت در منطقه نجد و کشت و کشتار مردم بىگناه به اتهام شرک مىنویسد:
عبد العزیز همراه با عدّهاى به قصد جهاد با اهل سرزمین «ثادق» حرکت کرد و آنان را به محاصره درآورد و بخشى از نخلستانهاى آنان را قطع کرد و تعدادى هم از مردان آنان را به قتل رساند(۳).
سپس عبد العزیز به قصد جهاد به سمت «خُرج» حرکت کرد و در منطقه «دُلَم» هشت نفر از مردان را به کشت و مغازهها را که مملوّ از اموال بود، غارت کرد و آنگاه به سرزمین «نَعْجان»، «ثَرْمَدا»، «دُلَم» و «خُرْج» رفت و عدّهاى را کشت و شتران بسیارى به غنیمت گرفت(۴).
ب: به آتش کشیدن محصولات زراعى:
ابن بشر در ادامه مىنویسد:
عبدالعزیز به قصد جهاد وارد «منفوحه» شد و محصولات زراعى آنان را به آتش کشید و بخش عظیمى از جواهرات، گوسفندان و شتران را به غنیمت گرفت و ده نفر را نیز کشت(۵).
ج: سقط جنین زنان باردار:
لشکر عبد العزیز شبانگاه وارد منطقه «حَرْمه» شدند و پس از طلوع فجر به دستور عبد اللّه پسر عبد العزیز، تیراندازان به صورت دسته جمعى به طرف شهر تیراندازى کردند و صداى مهیب تیرها، شهر را به لرزه درآورد به گونهاى که بعضى از زنان حامله، سقط کردند و مردم به وحشت افتاده و شهر به محاصره درآمد و مردم شهر، نه توان مقاومت و نه امکان فرار از شهر را داشتند(۶).
د: کشته شدن مردم ریاض در اثر گرسنگى و تشنگى:
ابن بشر در باره حمله وهّابیّت به ریاض مىنویسد:
ففرّ أهل الریاض فی ساقته الرجال والنساء والأطفال لا یلوى أحد على أحد، هربوا على وجوههم إلى البریّه فی السهباء قاصدین الخروج وذلک فی فصل الصیف، فهلک منهم خلق کثیر جوعا وعطشا(۷)؛
اهل ریاض، همه مردان، زنان و کودکان با شنیدن حمله لشکر وهّابیّت از ترس و وحشت، پا به فرار گذاشتند، از آن جایى که این حمله در فصل تابستان بود، جمعیّت زیادى در اثر گرسنگى و تشنگى جان سپردند.
ه: کشتار فراریان:
ابن بشر در ادامه مىگوید:
فلمّا دخل عبد العزیز الریاض وجدها خالیه من أهلها إلاّ قلیلاً فساروا فی أثرهم یقتلون ویغنمون.
ثمّ إنّ عبد العزیز جعل فی البیوت ضبّاطا یحفظون ما فیها. وحاز جمیع ما فى البلد من الأموال والسلاح والطعام والأمتاع وغیر ذلک وملک بیوتها ونخیلها إلاّ قلیلاً(۸)؛
وقتى عبد العزیز وارد ریاض شد دید جز اندکى از مردم، کسى در شهر نمانده، فراریان را دنبال کرد و عدّهاى را کشت و اموالى را که با خود داشتند به غنیمت گرفت.
و به شرطهها دستور داد از خانههاى خالى از صاحبانشان، محافظت کنند و آنگاه تمام اموال، اسلحهها، مواد غذایى و وسایل خانهها را به غنیمت گرفت و غالب خانهها و نخلستانها را به تصرّف خود درآورد.
و: کشتن مؤذن به جرم درود بر پیامبر صلىاللهعلیهوآله :
زینى دحلان مفتى مکّه مکرمه مىنویسد:
ویمنعون من الصلاه علیه صلى اللّه علیه وسلم على المنابر، بعد الأذان؛ حتى أنّ رجلاً صالحا کان أعمى ، وکان موءذّنا وصلى على النبی صلى الله علیه وسلم بعد الأذان، بعد أن کان المنع منهم ، فأتوا به إلى ابن عبد الوهاب فأمر به أن یقتل فقتل، ولو تتبّعت لک ما کانوا یفعلونه من أمثال ذلک، لملأت الدفاتر والأوراق.
وفی هذا القدر کفایه واللّه سبحانه وتعالى أعلم؛
وهّابىها از درود فرستان به پیامبر گرامى [ صلىاللهعلیهوآله ] بر روى منابر و پس از اذان، ممانعت مىکردند، مرد صالح نابینایى که اذان مىگفت و پس از اذان به رسول اکرم[ صلىاللهعلیهوآله ] صلوات فرستاد، آن را نزد محمد بن عبد الوهّاب آوردند و او دستور داد مؤذن نابینا را به جرم درود بر حضرت، کشتند.
زینى دحلان در ادامه مىگوید: اگر مانند این کارهاى زشت وهّابىها را بخواهم بنویسم، دفترها مملوّ خواهد شد(۱۰).
با این که درود به پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله نص قرآن و دستور الهى است که مىفرماید: «إِنَّ اللّهَ وَمَلاَئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیما»(۱۱).
در آیه شریفه هیچگونه قید مکانى و زمانى براى درود به حضرت ذکر نشده یعنى هر وقت و هر کجا مىشود به پیامبر گرامى درود فرستاد.
ادامه دارد ....!
۲. کشتار بىرحمانه شیعیان کربلا:
کشتار وهّابیان در کربلاى معلّى در سال ۱۲۱۶، به راستى صفحه تاریخ را سیاه کرده و قلب هر خواننده را به درد مىآورد.
دکتر منیر عجلانى مىنویسد:
دخل اثنا عشر ألف جندی ولم یکن فی البلده، إلا عدد قلیل من الرجال المستضعفین لأن رجال کربلاء کانوا قد خرجوا یوم ذاک إلى النجف الأشرف لزیاره قبر الإمام أمیر الموءمنین یوم الغدیر، فقتل الوهّابیّون کل من وجدوهم، فقدر عدد الضحایا فی یوم واحد بثلاثه آلاف، وأما السلب فکان فوق الوصف ویقال أن مائتى بعیر حملت فوق طاقتها بالمنهوبات الثمینه(۱۲)؛
دوازده هزار نفر سپاه وهّابیّان به فرماندهى سعود، فرزند عبد العزیز وارد کربلا شدند در حالى که بیشتر مردم کربلا به مناسبت عید غدیر به نجف اشرف به زیارت امیر المؤمنین[ علیهالسلام [رفته بودند و در شهر جز عدّه اندکى از پیرها و ناتوانها نمانده بودند.
سپاه وهّابیّان به هر کس که برخوردند، کشتند و آمار کشتهها به مرز سه هزار نفر رسید و اموال غارت شده از کربلا قابل وصف نبود و گفته مىشد که آن روز ۲۰۰ شتر بار سنگین از کربلا به غارت بردند.
محمد قارى غروى در تاریخ نجف از مجموعه شیخ خضر، نقل مىکند:
وهّابیّان صندوق قبر حبیب بن مظاهر را که از چوب بود شکستند و سوزاندند و با آن در ایوان طرف قبله حرم، قهوه درست کردند. آنها مىخواستند صندوق قبر شریف حسین را هم بشکنند، اما چون داراى شبکههاى آهنین بود، توفیق نیافتند(۱۳).
شیخ عثمان بن بشر مورّخ دیگر وهابى که خود اهل نجد بوده مىنویسد:
گنبد روى قبر (سید الشهداء) را ویران ساختند، و صندوق روى قبر را که زمرّد، یاقوت و جواهرات دیگر در آن نشانده بودند، برگرفتند، و آنچه در شهر از مال، سلاح، لباس، فرش، طلا، نقره و قرآنهاى نفیس یافتند غارت کردند و نزدیک ظهر از شهر بیرون رفتند(۱۴).
صلاح الدین مختار که خود وهّابى است مىنویسد:
در سال ۱۲۱۶ امیر سعود با لشگر انبوهى از مردم نجد، عشایر جنوب، حجاز و دیگر نقاط به قصد عراق حرکت کرد. در ماه ذىقعده به کربلا رسید. او تمام برج و باروى شهر را خراب کرد و بیشتر مردم را که در کوچه و بازار بودند، کشت و نزدیک ظهر با اموال و غنایم فراوان از شهر خارج شد. آنگاه خمس اموال غارت شده را خود سعود برداشت و بقیّه را به نسبت هر پیاده یک سهم و هر سواره دو سهم، بین لشگریان تقسیم نمود(۱۵).
شیخ عثمان نجدى از مورّخان وهّابى مىنویسد:
وهّابیان به صورت غافلگیرانه وارد کربلا شدند و بسیارى از اهل آنجا را در کوچه و بازار و خانهها کشتند؛ روى قبر حسین علیهالسلام را خراب کردند و آن چه در داخل قبّه بود به چپاول بردند و هرچه در شهر از اموال، اسلحه، لباس، فرش، طلا و قرآنهاى نفیس یافتند، ربودند. نزدیک ظهر در حالى که قریب به دو هزار نفر از اهالى کربلا را کشته بودند، از شهر خارج شدند(۱۶). برخى مىنویسند: «وهّابیان در یک شب، بیست هزار نفر را به قتل رساندند»(۱۷).
میرزا ابوطالب اصفهانى در سفرنامه خود مىنویسد:
هنگام برگشت از لندن و عبور از کربلا و نجف، دیدم که قریب بیست و پنج هزار نفر وهّابى وارد کربلا شدند و شعار «اقتلوا المشرکین واذبحوا الکافرین»(۱۸) سر مىدادند. آنان بیش از پنج هزار نفر را کشتند و زخمىها حساب نداشت، صحن مقدّس امام حسین علیهالسلام از لاشه کشتگان پر و خون از بدنهاى سر بریده شده، روان بود.
پس از یازده ماه بار دیگر به کربلا رفتم، دیدم که مردم، آن حادثه دل خراش را نقل مىکنند و گریه سرمىدهند بهگونهاى که از شنیدن آن، موها بر اندام راست مىشد(۱۹).
ادامه دارد ....!
۳. حمله به نجف اشرف:
حمله وهّابىها به عراق از ۱۲۱۴ ه آغاز شد.
چون در آن سال وهّابىها به نجف اشرف حمله نمودند، ولى عرب خزاعل جلو آنها را گرفتند و سیصد نفر از آنها را کشتند(۲۰).
در سال ۱۲۱۵ نیز گروهى براى انهدام مرقد مطهّر حضرت امیر علیهالسلام عازم نجف اشرف شدند که در مسیر با عدّهاى از اعراب درگیر شدند و شکست خوردند(۲۱).
در مدّت نزدیک به ده سال چندین بار حملات شدیدى به شهر کربلا و نجف انجام دادند(۲۲). در سال ۱۲۱۶ وهّابیّان پس از کشتار بىرحمانه اهل کربلا و هتک حرمت حرم حسینى علیهالسلام با همان لشگر راهى نجف اشرف شدند، ولى مردم نجف بهسبب آگاهى از ماجراى کشتار و غارت کربلا و آمادگى دفاعى به مقابله برخواستند؛
حتّى زنها از منزلها بیرون آمدند و مردان خود را تشجیع و تحریک به دفاع کردند تا اسیر کشتار و چپاول وهّابیّان نشوند، در نتیجه سپاه وهّابىها نتوانستند به شهر نجف وارد شوند(۲۳).
در سال ۱۲۲۰ یا ۱۲۲۱ وهّابىها به سرکردگى «سعود» به نجف اشرف حمله بردند، ولى چون شهر داراى برج و بارو بود، و در بیرون نیز خندقى شهر را حفاظت مىکرد، به علاوه جمعى از مردم و طلاب علوم دینى در حدود دویست نفر تحت رهبرى شیخ جعفر نجفى (کاشف الغطاء) از مراجع اعلم عصر که خود مردى دلیر بود، شبانه روز مشغول دفاع از شهر بودند، کارى از پیش نبردند.
خانه شیخ جعفر کاشف الغطاء انبار اسلحه بود و او بر هر دروازه نجف و در هر برجى جمعى از طلاب و مردم را به دفاع واداشته بود.
شیخ حسین نجف، شیخ خضر شلال، و سید جواد عاملى صاحب مفتاح الکرامه و شیخ مهدى ملاکتاب از جمله علماى مدافع شهر بودند که از مردان بلند آوازه مىباشند.
قواى سعود در این حمله پانزده هزار وهابى جسور جنگجو بود. وهّابىها چندان که سعى کردند نتوانستند وارد شهر شوند، و مدافعان نجف با سرسختى دفاع مىکردند.
در یکى از روزها برخى از وهّابىها از دیوار شهر بالا آمدند و نزدیک بود شهر را اشغال کنند، ولى با دفاع مردانه مدافعان مسلح مواجه شدند، و عقب نشستند. در مدت محاصره نجف چون مدافعان از درون شهر و برج و باروها وهّابىها را زیر آتش داشتند، توانستند هفتصد نفر از آنها را به قتل رسانند.
سرانجام سعود با بقیه نفراتش ناامید از نجف اشرف بازگشت.
اهالى نجف قبل از رسیدن قواى سعود، خزانه حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام را به بغداد و از آنجا به کاظمین منتقل ساختند و در محزن آنجا به ودیعت نهادند، و بدین گونه از دستبرد آن قوم غارتگر وحشى مصون ماند.
ابن بشر مورخ نجدى راجع به حمله سعود به نجف در تاریخ نجد مىنویسد:
«در سال ۱۲۲۰ سعود با سپاه انبوهى از نجد و نواحى آن در بیرون شهر معروف در عراق (نجف اشرف) فرود آمد، و سپاه مسلمین (وهّابىها) را در اطراف شهر پراکنده ساخت، و دستور داد باروى شهر را خراب کنند.
چون یاران او به شهر نزدیک شدند، به خندقى عریض و عمیق برخورد کردند و نتوانستند از آن عبور کنند. در جنگى که میان طرفین روى داد در اثر تیراندازى از روى باروها و برجهاى شهر، جمعى از مسلمین (وهّابىها) کشته شدند.
آنها نیز از شهر عقب نشستند، و به غارت نواحى اطراف پرداختند»(۲۴). سعود در سال بعد یعنى ۱۲۲۲ نیز بار دیگر با بیست هزار جنگجوى جسور وهابى به نجف اشرف حمله برد، ولى چون دید مدافعان شهر به رهبرى کاشف الغطاء با توپ و تفنک آماده دفاع هستند نجف را رها ساخت، و به شهر «حله» روى آورد(۲۵).
ادامه دارد ....!
۴. تخریب آثار بزرگان در مکه:
وهّابیون در سال ۱۲۱۸ پس از مسلط شدن بر مکّه تمام آثار بزرگان دین را تخریب نمودند. در «مُعَلّى» قبّه زادگاه پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآلهوسلم را و همچنین قبّه زادگاه على بن ابى طالب علیهالسلام و حضرت خدیجه و حتى ابوبکر را ویران و باخاک یکسان کردند.
آثار باستانى که در اطراف خانه خدا و بر روى زمزم را تخریب کرده و در تمام مناطقى که مسلط مىشدند آثار صالحین را نابود مىکردند و هنگام تخریب طبل مىزدند و به رقص و آواز خوانى مىپرداختند(۲۶).
رفاعى یکى از علماى بزرگ اهل سنّت کویت خطاب به علماى وهابى مىنویسد:
رضیتم ولم تعارضوا هدم بیت السیّده خدیجه الکبرى أمّ المؤمنین والحبیبه الأولى لرسول ربّ العالمین صلى اللّه علیه وآله، المکان الذی هو مهبط الوحی الأوّل علیه من ربّ العزّه والجلال، وسکتم على هذا الهدم راضین أن یکون المکان بعد هدمه دورات میاه وبیوت خلاء ومیضات، فأین الخوف من اللّه؟ وأین الحیاء من رسوله الکریم علیه الصلاه والسلام(۲۷)؛ شما به تخریب خانه ام المؤمنین خدیجه کبرى اوّلین حبیبه پیامبر صلىاللهعلیهوآله رضایت دادید و هیچ عکس العمل نشان ندادید با این که آن مکان محل نزول وحى قرآن بود.
و در برابر این جنایت سکوت انتخاب کردید و رضایت دادید که آن مکان مقدس به توالت و دستشویى مبدل شود.
پس چرا از خدا نمىترسید؟
و از پیامبر کریم حیا نمىکنید؟
رفاعى در ادامه مىنویسد:
زادگاه رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم را ویران و به محل خرید وفروش حیوانات تبدیل شد که با تلاش افراد صالح و خیّر، از چنگال وهّابىها در آمد و به کتابخانه مبدّل گردید ... شما وهّابیان در این سالهاى اخیر تصمیم گرفتید نیّات شوم خود را از طریق تهدید و انتقام پیاده کنید، تمام تلاش خود را جهت نابودى محل ولادت رسول گرامى صلىاللهعلیهوآلهوسلم به کار بستید، حتّى از شخصیّتها و علماء بزرگ سعودى مجوّز ویران کردن آن مکان مقدس را گرفتید، ولى ملک فهد، عواقب شوم آن را ملاحظه کرد و شما را از این کار ننگین باز داشت.
این چه کار بى ادبانهاى است که از شما سر مىزند؟!
این چه بى وفایى است که در حق رسول گرامى صلىاللهعلیهوآلهوسلم ! روا مىدارید در حالى که خداوند به وسیله آن حضرت، ما و شما و اجداد ما را از تاریکىهاى شرک به سوى نور اسلام هدایت فرمود؟!
بدانید که به هنگام مشاهده رسول گرامى صلىاللهعلیهوآلهوسلم در کنار حوض، جز بىحیایى نصیب شما نخواهد شد.
و به یقین بدانید که نتیجه شقاوت خود را در نابودى آثار پاک آن نبى مکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم که موجب رنجش گردیده است، مشاهده خواهید کرد(۲۸).
رفاعى در جاى دیگر مىنویسد:
آثار قبور صحابه و امّهات المؤمنین و آل البیت را نابود کرده و قبر آمنه بنت وهب مادر گرامى رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم را با بنزین به آتش کشیدید واثرى از آنها باقى نگذاشتید(۲۹).
ادامه دارد ....!
۵. آتش زدن کتابخانههاى بزرگ:
دردناکترین چیزى که وهّابیّت مرتکب شد و آثار قبیح آن براى همیشه باقى است، آتش زدن کتابخانه بزرگ «المکتبه العربیّه» بود که بیش از ۶۰ هزار عنوان کتاب گرانقدر و کم نظیر و بیش از ۴۰ هزار نسخه خطّى منحصر به فرد داشت که در میان آنها برخى از آثار خطّى دوران جاهلیّت، یهودیان کفّار قریش و همچنین آثار خطّى على علیهالسلام ، ابوبکر، عمر، خالد بن ولید، طارق بن زیاد و برخى از صحابه پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآلهوسلم و قرآن مجید به خطّ «عبد اللّه بن مسعود» وجود داشت.
و نیز در همین کتابخانه انواع سلاحهاى رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم و بتهایى که هنگام ظهور اسلام مورد پرستش بود، مانند «لات»، «عُزّى»، «مَناه» و «هُبَل» موجود بود.
«ناصر السعید» از قول یکى از مورّخان نقل مىکند که هنگام تسلط وهّابیان، این کتابخانه را به بهانه وجود کفریّات در آن به آتش کشیده و به خاکستر تبدیل کردند(۳۰).
ادامه دارد ....!
۶. تصرف مدینه منوره:
سعود در سال ۱۲۲۰ یا ۱۲۲۱ در هجوم خود به مدینه پس از یکسال و نیم محاصره سرانجام آن شهر مقدّس را متصرّف شد. تمام اشیاء گران بهایى که در حرم پیامبر صلىاللهعلیهوآله بود را غارت نمود.
فقط از بیم عموم مسلمین از تعرّض به قبر مقدّس پیغمبر صلىاللهعلیهوآله خوددارى کردند.
آنها چهار صندوق مملوّ از جواهرات مرصع به الماس و یاقوت گرانبها را به غارت بردند.
از جمله، چهار شمعدان زمرّدین بود که به جاى شمع، در آنها یک قطعه الماس شبنما و درخشنده بود، و حدود یک صد قبضه شمشیر با غلافهاى مصلاّ به طلاى خالص و مرصع به الماس و یاقوت با دستههایى از زمرّد و یَشْم که به هیچوجه نمىشد آنها را قیمت گذارى کرد(۳۱).
دریادار سرتیپ «ایّوب صبرى» سرپرست مدرسه عالى نیروى دریایى در دولت عثمانى مىنویسد:
سعود بن عبد العزیز،
پس از تصرّف مدینه منوّره، همه اهالى مدینه را در مسجد النبى گرد آورد و درهاى مسجد را بست و اینگونه سخن آغاز نمود:
هان اى مردم مدینه! براساس آیه شریفه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» دین و آیین شما امروز به کمال رسید، به نعمت اسلام مشرّف شدید، حضرت احدیّت از شما راضى و خشنود گردید، دیگر ادیان باطل نیاکان خود را رها کنید و هرگز از آنها به نیکى یاد نکنید، از درود و رحمت فرستادن بر آنها به شدّت پرهیز نمایید، زیرا همه آنها به آیین شرک درگذشتهاند(۳۲).
ادامه دارد ....!
پی نوشت:
(۱) ر. ک: کتاب شناسى توصیفى تألیفات علماى شیعه در پاسخ به شبهات و کتابهاى اهل سنّت، که رساله کارشناسى ارشد دانش پژوه گرامى جناب آقاى طاهر عباس از کشور پاکستان است که این جانب (نگارنده) به عنوان استاد داورِ این رساله بودم و به حقّ از بهترین رسالههایى بود که در سالهاى اخیر مشاهده کردم.
(۲) ر. ک: تاریخ نجد، فصل سوم غزوات،ص ۹۵؛ تاریخ آل سعود، ج ۱، ص ۳۱ و تاریخچه نقد و بررسى وهّابىها، ۱۳ ـ ۷۶.
(۳) «سار عبد العزیز رحمهالله غازیا بجمیع المسلمین وقصد بلد ثادق ونازلهم وحاصرهم ووقع بینهم قتال وقطع شیئا من نخیلهم فأقام على ذلک أیّاما، وقتل من أهل البلد ثمانیه رجال، وقتل من المسلمین ثمانیه رجال». عنوان المجد، ص ۳۴.
(۴) غزا عبد العزیز إلى الخرج فأوقع بأهل الدُلَم وقتل من أهلها ثمانیه رجال ونهبوا بها دکاکین فیها أموال، ثمّ أغاروا على أهل بلد نَعْجان وقتلوا عوده بن على ورجع إلى وطنه، ثمّ بعد أیّام سار عبد العزیز بجیوشه إلى بلد (ثَرْمَدا) وقتل من أهلها أربعه رجال وأصیب من الغزو مبارک بن مزروع. ثمّ إنّ عبد العزیز کرّ راجعا وقصد (الدُلَم) و(الخُرْج) فقاتل أهلها وقتل من فزعهم سبعه رجال وغنم علیهم إبلاً کثیرا. عنوان المجد، ص ۴۳.
(۵) غزا عبد العزیز منفوحه وأشعل فی زروعها النار؟! وأخذ کثیرا من حللهم وغنم منهم إبلاً کثیرا وقتل من الأعراب عشره رجال.» عنوان المجد، ص ۴۳.
(۶) أتوا بلاد حَرْمه فی اللیل وهم هاجعون . . . فلمّا انفجر الصبح أمر عبد اللّه على صاحب بُندق یثورها، فثوروا البنادق دفعه واحده فارتجتّ البلد بأهلها وسقط بعض الحوامل، ففزعوا وإذا البلاد قدضبطت علیهم ولیس لهم قدره ولا مخرج. عنوان المجد، ص ۶۷.
(۷) عنوان المجد، ص ۶۰.
(۸) همان.
(۱۰) فتنه الوهابیه، ص ۲۰.
(۱۱) الأحزاب: ۵۶.
(۱۲) تاریخ العربیه السعودیه، ص ۱۲۶.
(۱۳) نزهه الغرى فى تاریخ النجف الغرى السرى، ص ۵۲.
(۱۴) عنوان المجد فى تاریخ نجد، ج ۱، ص ۱۲۱.
(۱۵) تاریخ مملکه السعودیه، ج ۳، ص ۷۳.
(۱۶) عنوان المجد فى تاریخ نجد، ج ۱، ص ۱۲۱، حوادث سال ۱۲۱۶.
(۱۷) تاریخچه نقد و بررسى وهّابىها، ص ۱۶۲.
(۱۸) مشرکان را بکشید و کافران را ذبح کنید.
(۱۹) مسیر طالبى، ص ۴۰۸.
(۲۰) وهابیان، ص ۳۳۷.
(۲۱) ماضى النجف وحاضرها، ج ۱، ص ۳۲۵.
(۲۲) تاریخ المملکه السعودیّه، ج ۱، ص ۹۲.
(۲۳) ماضى النجف وحاضرها، ج ۱، ص ۳۲۵.
(۲۴) عنوان المجد فى تاریخ نجد، ج ۱ ، ص ۱۳۷.
(۲۵) رجوع شوده به: مفتاح الکرامه، ج ۵ ص۵۱۲، مقدمه محقق توانا على دوانى بر کتاب فرقه وهابى سید محمد حسن قزوینى، ص ۴۱.
(۲۶) کشف الارتیاب، ص ۲۷، به نقل از تاریخ «الجبرتى».
(۲۷) نصیحه لإخواننا علماء نجد» ص ۵۹. تألیف: یوسف بن السیّد هاشم الرفاعى، با مقدمه دکتر محمّد سعید رمضان البوطی.
(۲۸) حاولتم ولا زلتم تحاولون وجعلتم دأبکم هدم البقعه الباقیه من آثار رسول اللّه صلى اللّه تعالى علیه وآله وسلم ألا وهی (البقعه الشریفه التی ولد فیها)، التی هُدمت، ثمّ جُعلت سوقا للبهائم، ثمّ حولها بالحیله الصالحون إلى مکتبه هی (مکتبه مکّه المکرّمه).
فصرتم یرمون المکان بعیون الشرّ والتهدید والانتقام، وتتربّصون به الدوائر وطالبتم صراحه بهدمه واستعدیتم السلطه وحرضّتموها على ذلک بعد اتّخاذ قرار بذلک من هیئه کبار علمائکم قبل سنوات قلیله (وعندی شریط صریح بذلک) غیر أنّ خادم الحرمین الشریفین الملک فهد العاقل الحکیم العارف بالعواقب تجاهل طلبکم وجمّده.
فیا سوء الأدب وقلّه الوفاء لهذا النبیّ الکریم الذی أخرجنا اللّه به وإیّاکم والأجداد من الظلمات إلى النور! ویا قلّه الحیاء منه یوم الورود على حوضه الشریف! ویا بؤس وشقاء فرقه تکره نبیّها سواء بالقول أو بالعمل وتحقّره وتسعى لمحو آثاره!. نصیحه لإخواننا علماء نجد، ص ۶۰.
(۲۹) هدمتم معالم قبور الصحابه وأمّهات المؤمنین وآل البیت الکرام رضی اللّه عنهم وترکتموها قاعا صفصفا وشواهدا حجاره مبعثره لا یُعلم ولا یُعرف قبر هذا من هذا؛ بل سُکب على بعضها البنزین فلا حول و لاقوّه إلاّ باللّه. ثمّ ذکر فی الهامش: قبر السیدّه آمنه بنت وهب أم الحبیب المصطفى نبیّ هذه الأمّه [ صلىاللهعلیهوآلهوسلم ]. نصیحه لإخواننا علماء نجد: ۳۸.
(۳۰) ر.ک: کتاب تاریخ آل سعود، ج ۱، ص ۱۵۸، کشف الارتیاب، ص ۵۵، ۱۸۷، ۳۲۴، أعیان الشیعه، ج ۲، ص ۷، الصحیح من سیره النبیّ الأعظم، ج ۱، ص ۸۱ و آل سعود من أین إلى أین، ص ۴۷.
(۳۱) فرقه وهابى و پاسخ به شبهات آنها، مقدمه على دوانى، ص ۴۰.
(۳۲) تاریخ وهّابیان، ۱۰۷، تاریخ الوهّابیّه، چاپ مصر، ص ۱۲۶.
ادامه دارد ....!
۷. تخریب قبور طائف و مکه:
در سال ۱۳۴۳ وهّابىها بار دیگر قبه ابن عباس و دیگر قبور طائف و قبرهاى عبدالمطلب، ابوطالب و حضرت خدیجه همسر پیامبر صلىاللهعلیهوآله و زادگاه حضرت زهرا علیهاالسلام و همه شعائر اسلامى مکه را ویران کردند(1).
ادامه دارد ....!
۸. تخریب قبور ائمه بقیع علیهمالسلام :
در سال ۱۳۴۴، وهّابیّان پس از اشغال مکه، به مدینه روى آوردند و پس از محاصره و جنگ با مدافعان شهر، آن را اشغال نمودند، قبور ائمه بقیع و دیگر قبور همچون قبر إبراهیم فرزند پیامبر و زنان آن حضرت، قبر ام البنین مادر حضرت عباس، قبه عبداللّه پدر پیامبر صلىاللهعلیه وآله ، إسماعیل پسر امام جعفر صادق و قبه همه صحابه و تابعین را بدون استثنا خراب کردند.
ضریح فولادى ائمه بقیع را که در اصفهان ساخته و به مدینه حمل شده بود، از روى قبر حضرت امام حسن مجتبى،
امام زین العابدین، امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهمالسلام برداشته و بردند.
قبور عباس عموى پیامبر و فاطمه بنت اسد مادر امیر المؤمنین را که با قبور چهار امام همام، در زیر یک قبه بودند نیز ویران کردند(2).
هم چنین زادگاه امام حسن و امام حسین در مدینه، قبور شهداى بدر و نیز بیت الاحزانى را که حضرت على علیهالسلام براى حضرت زهرا علیهاالسلام ساخته بود، ویران کردند(3).
ادامه دارد ....!
۹. قتل عام مردم طایف:
برخى بر این پندارند که وهّابیّان فقط بلاد شیعه نشین را مورد تاخت و تاز قرار دادند، ولى با نگاهى به عملکرد آنان در حجاز و شام، روشن خواهد شد که حتّى مناطق سنّى نشین نیز از حملات آنان در امان نمانده است.
زینى دحلان مفتى مکه مکرّمه مىنویسد:
ولمّا ملکوا الطائف فی ذى القعده سنه ۱۲۱۷ ألف ومائتین وسبعه عشر قتلوا الکبیر والصغیر والمأمور والآمر ولم ینج إلاّ من طال عمره، وکانوا یذبحون الصغیر على صدر أمّه ونهبوا الأموال وسبّوا النساء(4)؛ هنگامى که وهّابیّان در سال ۱۲۱۷ هجرى طایف را به تصرّف خود درآورند، کوچک و بزرگ، رئیس و کارمند، همه و همه را قتل عام کردند.
جز سالخوردگان کسى از دست آنان خلاصى نیافت، آنان کودک شیرخواره را در آغوش مادر سر بریدند و اموال مردم را غارت کردند و زنان را به اسارت در آوردند.
جَبَرْتى(5) موّرخ حنفى مىنویسد: فی أواخر سنه ۱۲۱۷ ه. أغار الوهّابیّون على الحجاز، فلما قاربوا الطائف خرج إلیهم الشریف غالب فهزموه، فرجع إلى الطائف وأحرقت داره وهرب إلى مکه، فحاربوا الطائف ثلاثه أیام حتّى دخلوها عنوه، وقتلوا الرجال وأسروا النساء والأطفال، وهذا دأبهم فى من یحاربهم، وهدموا قبه ابن عباس فى الطائف(6)؛
در اواخر سال ۱۲۷۱، وهّابیّان به حجاز یورش بردند و هنگامى که نزدیک طایف شدند شریف غالب، حاکم طایف، براى مقابله با آنان به بیرون طایف رفت، ولى او را شکست دادند و او به داخل شهر بازگشت.
خانه او را آتش زدند و او بهسوى مکه فرار کرد و پس از آن به مدّت سه روز با مردم طایف جنگیدند و مردان آنان را کشتند و زنان و کودکان را به اسارت گرفتند.
روش وهّابیّان همهجا این چنین بود و در طایف، قبر ابن عباس را (که محل زیارت عموم بود) ویران کردند.
جمیل صدقى زهاوى، از علماى اهل سنّت عراق در حمله وهّابیان به طایف مىنویسد:
از زشت ترین کارهاى وهّابیان در سال ۱۲۱۷، قتل عام مردم طایف است که بر صغیر و کبیر رحم نکردند، کودک شیرخوار را در آغوش مادر سر بریدند، جمعى را که مشغول فراگرفتن قرآن بودند، کشتند و حتّى گروهى را که در مسجد مشغول نماز بودند به قتل رساندند و کتابها را که در میان آنها تعدادى قرآن و نسخههایى از صحیح بخارى و صحیح مسلم و دیگر کتابهاى حدیثى و فقهى نیز بود، در کوچه و بازار افکنده و آنها را پایمال کردند(7).
وهّابیان پس از قتل عام مردم طایف طى نامهاى، علماى مکه را به آیین خود دعوت کردند، آنان در کنار کعبه گرد آمدند تا به نامه وهّابیان پاسخ بگویند که ناگهان جمعى از ستم دیدگان طایف داخل مسجدالحرام شدند و آن چه بر آنان گذشته بود بیان داشتند، مردم سخت به وحشت افتادند، گویا که قیامت برپا شده است.
آن گاه علما و مفتیان مذاهب چهارگانه اهل سنّت از مکه مکرّمه و دیگر بلاد اسلامى که براى اداى مناسک حج آمده بودند، به کفر وهّابیان حکم کردند و بر امیر مکّه واجب دانستند تا با آنان به مقابله برخیزد و فتوا دادند که بر مسلمانان واجب است تا در این جهاد شرکت نمایند و در صورت کشته شدن شهید خواهند بود(8).
ادامه دارد ....!
يكي از افكار وهابيت اينه كه كشتن مردم شيعه رو يك افتخار بزرگ مي دونن
تو حادثه ي بمب گذاري سال 1384 در اهواز 44 تن دسگير شدن كه وهابي بودن و از طرف آمريكا و انگليس تجهيز مي شدن
۱۰. کشتار عمومى علماى اهل سنّت:
دریادار سرتیپ ایّوب صبرى مىنویسد: «عبد العزیز بن سعود که تحت تأثیر سخنان محمّد بن عبد الوهّاب قرار گرفته بود،
در نخستین سخنرانى خود در حضور شیوخ قبایل گفت: ما باید همه شهرها و آبادىها را به تصرّف خود درآوریم و احکام و عقاید خود را به آنان بیاموزیم ...»(9).
تا آن جا که مىگوید:
براى تحقّق بخشیدن به این آرزو ناگزیر هستیم که عالمان اهل سنّت را که مدّعى پیروى از سنّت سنیّه نبویّه و شریعت شریفه محمّدیّه هستند، از روى زمین برداریم.
و به عبارت دیگر، مشرکانى که خود را به عنوان علماى اهل سنّت قلمداد مىکنند از دم شمشیر بگذرانیم به ویژه علماى سرشناس و مورد توجّه را، زیرا تا اینها زندهاند همکیشان ما روى خوشى نخواهند دید،
از این رهگذر باید نخست کسانى را که به عنوان عالم خودنمایى مىکنند ریشهکن نموده، سپس بغداد را تصرّف کرد(10).
در جاى دیگرى مىنویسد:
سعود بن عبد العزیز در سال ۱۲۱۸ به هنگام تسلّط بر مکه مکرّمه، بسیارى از دانشمندان اهل سنّت را بىدلیل به شهادت رساند و بسیارى از اعیان و اشراف را بدون هیچ اتّهامى به دار آویخت و هر کس را که در اعتقادات مذهبى ثبات قدم نشان مىداد به انواع شکنجهها تهدید کرد و آن گاه منادیانى فرستاد که در کوچه و بازار بانگ زدند: ادخلوا فی دین سعود، وتظلّوا بظلّه الممدود؛
هان اى مردمان! به دین سعود داخل شوید و در زیر سایه گستردهاش مأوا گزینید!(11).
ادامه دارد ....!
۱۱. قطع مناسبات تجارى با کشورهاى غیر وهابى:
فاسیلیف مستشرق روسى مىنویسد:
وقد بلغ تعصّب الوهّابیّین إلى حدّ حملهم على قطع العلاقات التجاریّه مع غیرهم، وکانت التجاره إلى عام ۱۲۶۹ ه مع الشام والعراق محرمه(12)؛
تعصّب وهّابیّان به جایى رسید که تجّار عربستانى را وادار به قطع مناسبات تجارى با کشورهاى غیر وهّابى کردند که تا سال ۱۲۶۹ تجارت با کشور سوریه و عراق از این جهت که وهّابى نبودند، حرام بود.
ابن بشر تاریخ نگار وهّابى مىنویسد:
وکانوا إذا وجدوا تاجراً فی طریق یحمل متاعاً إلى المشرکین صادروا ماله(13)؛ وهّابیّان اگر مشاهده مىکردند که بازرگانى، کالایى را به کشورهاى مشرکین (یعنى غیر وهّابى) حمل مىکند، آن را مصادره مىکردند.
ادامه دارد ....!
۱۲. کشتار حجاج بیت اللّه الحرام:
الف: کشتار حجاج یمن:
در سال ۱۳۴۱ وهّابیّان با حجاج یمنى که خلع سلاح بودند و هیچگونه دفاعى به همراه نداشتند، رو به رو شدند.
آنان ابتدا به حجاج امان دادند؛ ولى وقتى در بالاى کوه قرار گرفتند و حجاج یمنى در پایین قرار داشتند، دهانه توپها را به سوى آنان گرفته و تنها دو نفر جان سالم به در بردند که جریان کشتار وحشیانه را به آگاهى مردم رساندند(14).
ب: قتل عام حجاج مصرى در منى:
در سال ۱۳۴۴ وهّابیان برخى از اعمال حاجیان مصرى در منى را حرام دانستند و عدّهاى از آنها را کشتند(15).
ج: کشتار حجاج ایرانى:
عمّال وهّابى رژیم آل سعود در چهارم ذى الحجه ۱۴۰۷ ق (۹ مرداد ۱۳۶۶ ش) هزاران نفر از حجاج بیت اللّه الحرام را به جرم سر دادن فریاد برائت از مشرکین در مکه به خاک و خون کشیدند و حتى آخوندهاى دربارى آنان، فریاد مىزدند و مىگفتند: «اقتل المجوس اقتل المشرکین»؛ مجوس و مشرکین را بکشید.
یکى از شاهدان عینى این واقعه تلخ را این چنین نقل مىکند:
با چشم خود دیدم که سعودىهاى کثیف، بىشرمانه و بىرحمانه با عصاى معلولین با دو دست محکم به صورت زنها مىکوبیدند و نقش بر زمین مىکردند. اى کاش به زدن تنها قانع بودند. وقتى خانمى بر روى زمین مىغلطید، نفر بعدى با هر وسیلهاى که در دست داشت به مغز نیمه جان او مىکوبید تا از دنیا برود(16).
د: حمله وهابیان افراطى به حجاج بحرینى:
در مهر ماه ۱۳۸۶ گروهى از وهّابیان تندرو با کمین در کوچههاى اطراف مسجدالحرام پس از مشاهده مینى بوس شیعیان بحرینى با خرده شیشههاى تیز و برنده به سوى حجاج شیعه یورش بردند و اقدام به فحاشى و به زبان آوردن القابى چون شیعیان سگ صفت کافر و دهها فحش دیگر کردند(17).
ادامه دارد ....!
۱۳. کشتار مردم بى دفاع اردن:
در سال ۱۳۴۳، جمعى از وهّابىها ناگهان به اردن یورش بردند و مردم بىاطلاع «ام العمد» و همسایه آنان را مورد هجوم قرار دادند، مردان و زنان بىگناه را کشتند و اموال آنان را غارت کردند. اما طولى نکشید که با رانده شدن برخى و اسارت عدهاى دیگر، عقب نشینى کردند که البته اسیران وهّابى به فرمان انگلیس آزاد شدند.
در سال ۱۳۴۶ وهابیان دوباره با سپاهى متشکل از سى هزار نفر به اردن حمله کردند و قتل و غارت و خونریزى شدیدى به راه انداختند(18).
۱۴. کشتار عزاداران امام موسى کاظم علیهالسلام :
کشتار عزاداران امام موسى کاظم علیهالسلام در ۲۵ رجب ۱۴۲۶ مصادف با شهادت امام موسى کاظم علیهالسلام وهّابیون با پخش غذاهاى مسموم در اطراف حرم آن إمام علیهالسلام و نیز انجام انفجارهاى متعدد در کاظمین بین صفوف عزاداران امام موسى کاظم علیهالسلام ، باعث شهادت ۱۵۰۰ نفر از شیعیان عزادار شدند.
ادامه دارد ....!
۱۵. جنایتهاى طالبان وهابى در افغانستان:
در اواخر سال ۱۳۷۲ شمسى گروهى وهّابى به نام طالبان در افغانستان وارد صحنه نبرد شدند که از سوى عربستان و آمریکا حمایت مىشدند.
در شهریور ۱۳۷۵ کابل را تصرّف کردند و به کشتار مسلمانان شیعى پرداختند. در ۱۷ مرداد ۱۳۷۷ زنان و مردان و کودکان را از پشت بامها به رگبار بستند و اهالى شهر مزار شریف را قتل عام کردند؛ سپس با هجوم به بیمارستانها، بیماران شیعه را روى تختها به شهادت رساندند.
در سنگچارک و بامیان و یروان و کاپیسا، شکم بانوان حامله شیعه را پاره مىکردند و جنین آنان را بیرون کشیده و سر مىبریدند(19).
در عاشوراى ۱۲۶۷ شیعیان قندهار در حسینیهها سرگرم عزادارى بودند که ناگهان وهّابیان جنایتکار با اسلحه هجوم آوردند و عدّه فراوانى از شیعیان بىدفاع را به فجیعترین وضع به قتل رساندند(20).
۱۶. وهابیت و انفجار در اهواز:
در جریان دستگیرى عوامل بمب گذارىهاى پیاپى سال ۱۳۸۴ در اهواز، روشن شد که از مجموع ۴۶ دستگیر شده، ۴۴ نفر داراى عقاید وهّابیت هستند.
براساس اطّلاعات موثق، این عدّه از سوى اسرائیل، آمریکا و انگلیس حمایت مىشدند و از عوامل وهّابیت در ایران بودند(21).
ادامه دارد ....!
[=Century Gothic]۱۷. انفجار بزرگ در مسجد تاریخى براثا:
[=Century Gothic]در عملیات انتحارى هجدهم فروردین ۱۳۸۵ در مسجد تاریخى براثاى بغداد، بیش از ۶۹ نفر کشته و ۱۳۰ نفر زخمى شدند(22).
[=Century Gothic]18. انفجار حرم عسکریین:
[=Century Gothic]۲۲ فوریه ۲۰۰۶ (۳/۱۲/۸۴)، انفجار ۲۱۵ کیلوگرم مواد منفجره منجر به آسیب کلى مرقد امام هادى و امام حسن عسکرى علیهماالسلام شد.
۱۳ ژوئن ۱۲۰۷، (۲۳/۳/۱۳۸۶)، انفجار منارههاى عسکرین به دست وهّابیّان برگ دیگرى از جنایت وهّابیّت تکفیرى را رقم زد.
حدود ساعت ۹ صبح بر اثر وقوع چندین انفجار مهیب، دو مناره حرم عسکریین منفجر و تخریب شد. در انفجار نخست گلدسته طلایى سمت چپ و در انفجار دوم گلدسته سمت راست این حرم منفجر گردید.
همچنین در این اقدام تروریستى ، سقف سرداب غیبت حضرت ولى عصر(عج) نیز به کلى فرو ریخت(23).
پی نوشت:
(1) مقدمه علامه دوانى بر کتاب فرقه وهابى، ص ۵۵.
(2) مقدمه دوانى بر کتاب فرقه وهابى، ص ۵۶.
(3) پایگاه اطلاع رسانى مرکز اسناد انقلاب اسلامى، irdc.ir
(4) الدرر السنیّه، ص ۴۵.
(5) وى عبد الرحمان بن حسن بن ابراهیم مصرى حنفى، متوفّاى ۱۲۳۷ مىباشد.
(6) عجائب الآثار، ج ۲، ص ۵۵۴ و غالب محمّد أدیب در: أخبار الحجاز ونجد فى تاریخ الجبرتى، ص ۹۳.
(7) «ومن أعظم قبائح الوهابیّه اتّباع ابن عبد الوهّاب، قتلهم الناس حین دخلوا الطائف قتلاً عامّا حتّى استأصلوا الکبیر والصغیر، وأودّوا بالمأمور والأمیر، والشریف والوضیع، وصاروا یذبحون على صدر الأم طفلَها الرضیع، ووجدوا جماعه یتدارسون القرآن فقتلوهم عن آخرهم، ولمّا أبادوا من فی البیوت جمیعا خرجوا إلى الحوانیت والمساجد وقتلوا من فیها وقتلوا الرجل فی المسجد وهو راکع أو ساجد، حتّى أفنوا المسلمین فی ذلک البلد ولم یبق فیه إلاّ قدر نیف وعشرین رجلاً تمنعوا فی بیت الفتنى بالرصاص أن یصلوهم وجماعه فی بیت الفعر قدر المائتین وسبعین قاتلوهم یومهم ثم قاتلوهم فی الیوم الثانى والثالث حتّى راسلوهم بالأمان مکرا وخدیعه فلمّا دخلوا علیهم وأخذوا منهم السلاح قتلوهم جمیعا، وأخرجوا غیرهم أیضا بالأمان والعهود إلى وادی (وج) وترکوهم هنالک فی البرد والثلج حفاه عراه مکشوفی السوآت، هم ونساوءهم من مخدرات المسلمین ونهبوا الأموال والنقود والأثاث، وطرحوا الکتب على البطاح وفی الأزقه والأسواق تعصف بها الریاح، وکان فیها کثیر من المصاحف ومن نسخ البخارى ومسلم وبقیه کتب الحدیث والفقه وغیر ذلک، تبلغ الوفا موءلفه فمکثت هذه الکتب أیّاما وهم یطوءونها بأرجلهم ولا یستطیع أحد أن یرفع منها ورقه، ثم أخربوا البیوت وجعلوها قاعا صفصفا وکان ذلک سنه ۱۲۱۷.» الفجر الصادق، ص ۲۲.
(8) سیف الجبر المسلول على الأعداء، ص ۲.
(9) تاریخ وهّابیان، ۳۳.
در چاپ مصر این چنین آمده: «ها أنا ذا آمر حامیه، فأستطیع الآن أن أفصح عمّا أضمره فی خلدى إنّ هدفی من حشد هذا الجیش هو أن أنطلق من دار الخلافه ـ وهی الدرعیّه ونجد ـ بجحفل أشوس لا یقهر، فأحتلّ جمیع الدیار والقفار وأعلّم الناس الأحکام والشرائع، وأضمّ بغداد وبجمیع توابعها إلیّ فتنعم فی ظلّ العدل الذى نتصف به». تاریخ الوهّابیّه، ص ۵۴.
(10) تاریخ وهّابیان، ۳۳.
در چاپ مصر این چنین آمده: ولاجل تحقیق هذا الأمل فلابدّ من أن نجتثّ دابر علماء العامّه الذین یدّعون أنّهم یتّبعون السنّه النبویّه السنیّه والشریعه المحمّدیّه العلیّه وبعباره أخرى: نستأصل شأفه المشرکین الذین یسمّون أنفسهم باسم علماء أهل السنّه ولا سیّما من یشار إلیه بالبنان منهم.
إذ ما دام هؤلاء فی قید الحیاه فسوف لا یروق لأتباعنا بلغه من العیش، فلذا ینبغی أن نبید من یظهر بعنوان عالم أولاً، ثمّ نحتلّ بغداد ثانیا. تاریخ الوهّابیّه، ص ۵۵، ط. الهدف للإعلام والنشر ـ قاهره سال ۲۰۰۳ م.
(11) تاریخ وهابیان، ص ۷۴.
عبارت چاپ مصر این چنین است: قتل سعود الوخیم العاقبه کثیرا من علماء العامّه بدون ذنب وأعدم شنقا کثیرا من الأعیان والأشراف دون أیّ تهمه، وهدّد بأنواع العذاب کلّ من یبدی تمسّکا بما علیه من عقائد دینیّه وحینئذ أرسل رجالاً ینادون بغایه الوقاحه فی الأزقّه والأسواق بأعلى أصواتهم «ادخلوا فی دین سعود، وتظلّوا بظلّه الممدود» وبهذا النداء المسعور دعوا الناس عملاً إلى اعتناق دین محمّد بن عبد الوهّاب. تاریخ الوهّابیّه، ص ۹۵.
(12) تاریخ العربیه السعودیه، ص ۱۰۵ .
(13) عنوان المجد فى تاریخ نجد، ج ۱، ص ۱۲۲ .
(14) salaf.blogfa.com
(15) salaf.blogfa.com
(16) روزنامه جمهورى اسلامى ایران، ۱۶ آذر ۱۳۶۶، خاطرات سیدرضا موسوى کاظمى محمدى از نایین.
(17) shia-news.com
(18) salaf.blogfa.com
(19) salaf.blogfa.com
(20) محمد سلطان الواعظین، شبهاى پیشاور، ج ۱، تحقیق: عبدالرضا درایتى، انتشارات دلیل ما، چاپ اول، پایى. ۱۳۸۵، ص ۳۴۶.
(21) aftabnews.ir
(22) روزنامه ایران، ۱۹ فروردین ۱۳۸۵، صفحه بین الملل.
(23) ر.ک: خبرگزارى مهر ۱۳/۳/۸۶؛ روزنامه کیهان، ۲۴ خرداد ۱۳۸۶، ۲۸ جمادى الأوّل ۱۴۲۸، ۱۴ ژوئن ۱۲۰۷، سایت مجمع جهانى محبین اهلالبیت ۲۳ خرداد ۱۳۸۶.
[=Century Gothic]وهابیها خود را مسلمانان حقیقی و دیگر مسلمانان را منحرف و مشرک میدانند، و به آنان به دیدهی حقارت مینگرند. فرقه وهابیت از شیوهی زور و سنگدلی و قساوت در تحمیل افکار غیرمنطقی خود بر مسلمانان، استفاده میکند. این مسلک به خاطر نسبتش به «محمد بن عبدالوهاب تمیمی» که اولینبار افکار و اندیشههای این فرقه را ساخته و ترویج نموده «وهابیت» نامبرده میشود. محمدبن عبدالوهاب بعضی از عقاید خود را از ابن تیمیه گرفته است، از آنجا که وی تحت تأثیر این عقاید بوده وزارت مستعمرات انگلیس سینهی او را برای پاشیدن بذر مکتب جدید مساعد و زمینه را آماده یافته و به همین جهت روی این مرد سرمایهگذاری کرده است.
[=Century Gothic]۱ـ تشبیه خداوند متعال به مخلوقاتش
[=Century Gothic]۲ـ توحید عبادی و ربوبی
[=Century Gothic]۳ـ احترام نکردن پیامبر اکرم (ص)
[=Century Gothic]۴ـ تکفیر مسلمانان
[=Century Gothic]دعوت اسلامی، فراخوان مردم به یکرنگی و همبستگی و احتزار از جدایی و پراکندگی بود. قرآن با بیان رهنمودهای روشن و تشریح مبانی عقیده و ایمان، همهی انسانها را به گردآمدن بر محور توحید سفارش کرد و تفرق و چند دستگی را عامل دوی از راه مستقیم دین دانست و فرمود: «از راههای گوناگون پیروی نکنید که شما را از طریق حقّ باز میدارد.» ۱(انعام/۱۵۳)
[=Century Gothic]رسول خدا (ص) نیز که جز به عزّت و شوکت مسلمانان و زیستن آنان بر اساس ارزشهای والای دین خدا نمیاندیشید، و در راه هدایت انسانها از هیچ کوششی فروگذار نمیکرد و از همه مهمتر آنکه خطرات آینده را با دیده الهی خویش می نگریست؛ پیوسته از لزوم پایبندی به اصول و پایههای دین سخن گفته و امت را از فرو افتادن به دام دینسازان و بدعتگذاران بیم میداد؛ همچنانکه راه گریز از زیانهای ناشی از تفرق را بیان مینمود.
[=Century Gothic]اما دیری نگذشت که امت اسلامی گرفتار انشعاب شد و مسلمانان به شاخههای گوناگون تقسیم شدند. هر کس به فرقهای روی آورد و هر فرقه در ابعاد گوناگون اعتقادی، فقهی، تفسیری، حدیثی و… روشی را برگزید. و اینگونه بود که برخلاف توصیههای قرآن و رهنمودهای پیامبر گرامی، موج تفرقهگرایی سراسر جامعهی اسلامی را در هالهای از ابهام فرو رفت، بسیار کسان را به تردید و نابودی گرفتار نمود و جمع کثیری از مسلمانان را به درگیریهای خشونتبار فرقهای کشاند. در این میان سودجویان مردم ناآگاه را فرفتند و حقایق را وارونه جلوه دادند و از همه خطرناکتر آنکه دشمنان اسلام این پراکندگی و دستهبندی را حربهای برای رویارویی با آخرین کیش آسمانی یافتند.
[=Century Gothic]از طرفی دیگر برخی به بهانهی بازگشت به اسلام سلف، به بیان نظریات و عقاید سخیفی دربارهی مسائل گوناگون اسلامی، به ویژه در باب توحید و شرک پرداختند که بر اساس این نظریات بسیاری از افکار و اعمال مسلمانان زیر سؤال میرفت و شمار زیادی از یکتاپرستان از جرگهی اسلام بیرون رانده میشدند. از جمله چنین گروههایی باید «وهابیان» را نام برد. ۲
چگونگى پیدایش وهابیت:
[=Century Gothic]مسلک وهابی منسوب به شیخ محمد فرزند «عبدالوهاب» نجدی است که این نسبت از نام پدر او «عبدالوهاب» گرفته شده است و به گفته برخی از دانشمندان، علت اینکه این مسلک را به نام خود شیخ محمد نسبت ندادهاند یعنی «محمدیه» نگفتهاند این است که مبادا پیروان این مذهب نوعی شرکت با نام پیامبر (ص) پیدا کنند و از این نسبت سوء استفاده نمایند.
[=Century Gothic]شیخ محمد در سال ۱۱۱۵ هجری قمری در شهر «عیینه» از شهرهای «نجد» تولد یافت. ۳
[=Century Gothic]وى فقه را بر اساس مذهب احمد حنبل فرا گرفت. از همان کودکی سخنانی به زبان میآورد که مسلمانان چیزی از آن نمیفهمیدند. برای تحصیل بیشتر، به مکه سپس به مدینه سفر کرد، و در نزد شیخ عبدالله بن ابراهیم بن سیف مشغول تحصیل شد. در همانجا زبان به انتقاد گشود که: چرا مسلمین، به قبر پیامبر پناه میآوردند و از وی شفاعت میخواهند؟
[=Century Gothic]سپس به نجد بازگشت و از آن پس به بصره رفت تا از آنجا به شام برود. وقتى وارد بصره شد، مسلمانان، متوجه طرز فکر او شدند و او را از بصره بیرون کردند و او هم از آن حوالی گریخت. مدتی بعد به شهر «حریمله» از قلمرو نجد آمد، که پدرش نیز در آنجا سکونت داشت.
[=Century Gothic]در آنجا عقاید مسلمین را به دیدهی انکار و انتقاد نگریست. پدرش او را از این کار بازمیداشت. ۴ و از اظهارات او سخت رنج میبرد و مردم را از او بر حذر میداشت، برادرش عبدالله بر ردّ او کتابی نوشت. ۵ عدهای از علمای مذاهب چهارگانه اهل سنت نیز در ردّ عقاید محمدبن عبدالوهاب و پیروان او کتابهای متعددی را به رشتهی تحریر در آوردند. از جمله برادرش سلیمان بن عبدالوهاب کتابی در ردّ او نوشته است و از حنابلهی شام که در ردّ وهابیت کتاب نوشتهاند میتوان آل الشطی و شیخ عبدالقدّومی نابلسی را نام برد. ۶
[=Century Gothic]پس از درگذشت پدرش، در اظهار عقاید خود و انتقاد از معتقدات مسلمین جریتر شد.
[=Century Gothic]گروهی از فرومایگان نیز به دنبال وی افتاده، سخنش را پذیرا شدند. کار به آنجا رسید که سر و صدای مردم، از هر سو بلند شد و قصد کردند او را به قتل برسانند. محمدبن عبدالوهاب هم به «عیینه» بازگشت. رئیس شهر در آن اوقات، عثمان بن احمد بن معمّر بود. محمدبن عبدالوهاب، او را به پادشاهی بر نجد انداخت. عثمان بن احمد هم منویات او را مورد توجه قرار داد. به دنبال آن، قبر زید بن خطاب را منهدم کرد، و از این راه کارش بالا گرفت.
[=Century Gothic]چون این خبر به حاکم احساء و قطیف یعنی سلیمان بن محمدبن عزیز رسید، نامهای به عثمان نامبرده نوشت که محمدبن عبدالوهاب را به قتل برساند. وقتی نامه به عثمان رسید، محمدبن عبدالوهاب را احضار کرد، و موضوع را به اطلاع او رسانید و دستور داد که از شهر بیرون رود. محمدبن عبدالوهاب هم، روی به «درعیّه» نهاده یعنی همان محلّی که «مسیلمه کذّاب» از آنجا برخاست و دعوی پیغمبری کرد و آن همه سر و صدا و مفاسد براه انداخت.
[=Century Gothic]حکمران «درعیه» در آن زمان محمدبن سعود از قبیلهی «عنیزه» بود. وی جدّ خاندان سعودی، فرمانروایان کنونی کشور حجاز است.
[=Century Gothic]محمدبن عبدالوهاب، در صدد برآمد که از قدرت حاکم مزبور بهرهبرداری کند، به همین جهت او را به اندیشهی تسلط بر سرزمین نجد انداخت. محمدبن سعود نیز با وی بیعت کرد، بر این اساس که به نام جهاد در راه خدا، مسلمانان را از دم شمشیر بگذراند.
[=Century Gothic]ابن سعود، برای یاری محمدبن عبدالوهاب و انتشار طریقهی او، به بسیج سپاه و تأمین سرباز و نفرات پرداخت، تا این که کارش بالا گرفت.
[=Century Gothic]آنگاه ابن سعود، نامهای به رؤسای شهرهای نجد و قضات آنجا نوشت که اطاعت او را گردن نهند و تسلیم وی شوند. گروهی فرمان او را پذیرفتند و عدهای به سکوت برگزار نمودند.
[=Century Gothic]ابن سعود هم با سپاهی از مردم درعیه، آهنگ نجند نمودند و با مردم آنجا جنگ کرد.
[=Century Gothic]در این جنگ بسیاری از مسلمانان مخالف خود را به قتل رسانید، تا اینکه بعضی با میل و بعضی بیمیل، به اطاعت او درآمدند و حکمرانی نجد، به زور شمشیر به وی تعلق گرفت.
[=Century Gothic]محمدبن عبدالوهاب در سال ۱۲۰۶ هجری درگذشت، ولی دین جدید او باقی ماند و حکومت سعودی به حمایت از ان برخاست. وهابیها از آن تاریخ، دست به کشتار مسلمین زدند. چه نفوسی را که کشتند و چه خانهها و قبوری را که منهدم کردند و چه اماکنی را که طعمهی حریق ساختند و چه فسادی که میان مردم و شهرها، به راه نینداختند، و چه مصائب و دهشتها که از ناحیهی آنها به مسلمانان نرسید.
[=Century Gothic]وهابیها، در این مدت نه تنها افراد خارج از دین خود را به قتل رساندند، بلکه تمام مقتولین به دست آنها، مسلمانان موحدی بودند که گواهی به یگانگی خداوند میدادند، و محمد (ص) را پیامبر او میدانستند. تنها گناه آنها این بود که مذهب تازهی اختراعی محمد بن عبدالوهاب را نمیپذیرفتند و به آن عقیده نداشتند. ۷
مبانی فکری وهابیت: آئین وهابیت در اصل بر اساس افکار ابن تیمیّه بوجود آمده است؛ او اول کسی است که در سرزمین مقدس اسلام بذر آن را پراکند.
۸ در نیمهی دوم قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری مردمی در شام بنام ابوالعباس تقیالدین احمدبن عبدالحلیم حرّانی دمشقی، معروف به ابن تیمیّه، به نام مبارزه با خرافات و بدعتها قیام کرد و کلیهی مذاهب اسلامی را به لحاظ بدعتهایی که از نظر وی نهاده بودند به باد انتقاد گرفت و در شام و مصر و برخی از بلاد دیگر غوغایی بپا کرد و با پشتکار خستگیناپذیری با بیان و قلم به نشر افکار خود پرداخت و از میان شاگردانش کسانی شهرت یافتند و در همان زمان کار او را دنبال کردند. ۹
با این حال عقاید ابن تیمیّه تا پانصد سال متروک و مدفون بود و کسی از آنها نامی نبرده است و به عبارتی دیگر بذر آن در زیر خاک باقی ماند تا اینکه در حدود پانصد سال بعد محمدبن عبدالوهاب این دفنیهها را نبش کرد و از زیر خاک بیرون آوده و این جراثیم مرده را آب داده و دوباره زنده گرداند. ۱۰
محمدبن عبدالوهاب، رئیس مذهب وهابی، عقیده داشت که تنها خود او خداپرست است و سایر مسلمانان کافر و مشرک میباشند. او معتقد بود که خداوند واقعاً بر عرش جلوس کرده است و دارای دست و پا و ران و پهلو و چشم و صورت و ابرو و زبان و جان است و با حرف و صورت، سخن میگوید و به طور خلاصه عقیده دارد که خدا جسم است، چیزی که عموم مسلمانان آن را کفر میدانند.
محمدبن عبدالوهاب دربارهی قبر اعتقادات و احکامی دارد که مختص به خود اوست و بدون دلیل شرعی بر اساس آن فتوی میداد. اعتقاد مذهبی او پیرامون قبور این است که ساختن قبر و ساختمان اطراف آن و دعا و نماز در جنب قبور حرام است، بلکه واجب است آنها را نابود کرده و آثار آن را از میان ببرند، حتی نسبت به قبر مقدّس رسول اکرم (ص)، او و پیروانش عقیده دارند که مشاهده مشرفه و قبوری که در آنجاست، به منزلهی بت هستند. ۱۱
یکی دیگر از مواردی که به وسیله وهابیها مورد انکار قرار میگیرد توسل به عزیزان درگاه الهی است. محمدبن عبدالوهاب در «کشف الشبهات» میگوید:
«توسل به مردگان توسل به معدوم است و مرده قدرت بر جواب ندارند.» استدلال وی در این مورد تمثل به آیهی «و الذین تدعون من دونه ما یملکون من قمطیرٍ۱۲» (اشخاص و اشیایی که غیر از خدا به خدایی گرفته میشوند مالک هیچ چیز نیستند.) بود.
و مورد دیگر اینکه وهابیان طلب شفاعت از اولیاء و انبیاء را شرک میدانند و با این آیه استدلال میکنند: «فلا تدعوا مع الله احداً۱۳» (کسی را در اولوهیت با خدا شریک نگیرید) و نیز آیهی شریفهی:
«من ذالذّی یشفع عنده الّا باذنه۱۴»
یکی دیگر از اعتقادات وهابیان این است که پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) نه در حال حیات و نه بعد از وفات علم غیب ندارند و برای اثابت این ادعا به آیاتی از قبیل: «و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو۱۵» استدلال میکنند. ۱۶
[=century gothic]روش استدلال محمدبن عبدالوهاب: [=century gothic]از مشخصات بارز وهابیگری دادن نسبت دادن کفر و شرک به همهی مسلمانان و زدن مارک بیدینی به طرف مقابل میباشد.
از واژههای متداول و معمول در رسالههای این فرقه کلمات «و جملات» «ایها الکافر» و و «ایها المشرک» و… نسبت به طرف مورد بحث میباشد.
[=century gothic]محمدبن عبدالوهاب در رسالهی «کشف الشبهات» که در آن آئین مناظره و بحث را به طرفداران خود میآموزد، میگوید: «ان قال: لک کذا و کذا، فقل له ایّها المشرک…»
[=century gothic](طرف مقابلت اگر گفت چنین یا چنان «خلاصه هرچه گفت» توبه او بگو ای مشرک.)
[=century gothic]دقت در روش مناظره ای که رئیس وهابیان به حامیان خود میآموزد با توجه به روشهای بحث منافقین خلق و تودهایهای زمان حاضر، بیانگر رابطهی مستقیم «چشمبندی» استعمارگران از دویست سال قبل تا امروز میباشد، و نشان میدهد که بر روش «دگماتیسم» جهانخواران در قدیم و جدید نظم فکری خاصی حاکم است. ۱۷
سیاستها و عوامل اصلی رشد و تقویت فرقهی وهابیت:
[=century gothic]مستر همفر یکی از جاسوسهای عالیرتبه و طراز اول سفارت انگلیس بوده که در سال ۱۷۱۰ میلادی به نمایندگی از طرف وزیر مستعمرات مسؤولیت «کمپانی هند شرقی» را به عهده گرفته است.
وی پس از یادگیری زبانهای معمول در کشورهای اسلامی مدت زیادی از عمر خود را در عثمانی (ترکیه)، مصر، عراق، حجاز و ایران گذرانده و در احوالات مختلف مسلمانان و آداب و رسوم و طرز فکر، نقاط ضعف و قوت و مسائل اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی کشورهای اسلامی، اطلاعات کاملی کسب نموده است. ۱۸
وی طبق برنامهی استعمار انگلیس همواره به دنبال شخص جسوری میگشت تا در قالب اسلام بتواند اعتقادات مسلمانان را به سخره گرفته و بدعتها و آراء جدید خود را در بین مردم ترویج نماید. تا اینکه با محمدبن عبدالوهاب که گمشدهی وی بود برخورد نمود.
[=century gothic]همفر به خاطر غرور و هتّاکی فراوانی که در محمدبن عبدالوهاب وجود داشت، او را برای انجام این مأموریت پسندید و با پول و وعدههای گزاف او را حاضر به خود فروشی و خیانت به مسلمانان نمود.
[=century gothic]بعضی از اهداف وزارت مستعمرات انگلیس که توسط همفر از محمدبن عبدالوهاب خواستار اجرای آن شدند عبارتست از:
[=century gothic]۱ـ تکفیر تمامی مسلمانان و کشتار آنان و سلب اموال و هتک آبروی آنان و خرید و فروش آنان در بازار به عنوان برده!
[=century gothic]۲ـ خراب نمودن خانهی خدا به این عنوان که کعبه بت است و منع نمودن مردم از حج۱۹، لکن محمدبن عبدالوهاب بعید میدانست که قدرت بر این کار پیدا کند هر چند بر کعبه مستولی شده و به آن دست یابد.
[=century gothic]۳ـ تخریب گنبدها، ضریحها و مکانهایی که در نزد مسلمانان محترم است، در مکه و مدینه و بلاد دیگر در صورت امکان، به این عنوان که آنها بتپرستی و شرک است. ۲۰
[=century gothic]۴ـ انتشار قرآن به صورتی دیگر که در برخی از احادیث به عنوان زیاده و نقصان وجود دارد. البته محمدبن عبدالوهاب بر انجام این کار نیز جرأت پیدا ننمود. ۲۱
[=century gothic]بنابراین محمدبن عبدالوهاب توسط برنامهی استعماری و مأموران وزارت استعمار ساخته و پرداخته شد و ادعای خود را برملا و عقیدهی خود را آشکار نمود.
نتیجه: :Sham:
[=century gothic]تقریباً از دو قرن پیش استعمارگران مسیحی اروپا با طراح انواع توطئهها در زمینههای مختلف سیاسی، نظامی، فرهنگی، مذهبی و غیره در صدد نفوذ به ممالک اسلامی و دستیابی به مراکز حساس و استراتژیک جهان اسلام بودند.
وقتی با متوسل شدن به وسایل مختلف از در هم شکستن اتحاد مذاهب اسلامی ناامید شدند، دریافتند که تنها راه رخنه در این صف مستحکم و بنیان مرصوص، ساختن فرقهای با اصلی یهودی و ظاهری اسلامی میباشد و چنین ترکیبی را در آل سعود و آل عبدالوهاب کشف کردند.
[=century gothic]و بدینسان موفق به ساختن فرقهای به نام وهابیت شدند.
[=century gothic]بنابراین وهابیت یک جریان فکری و مذهبی در چارچوب مبانی اسلامی نبوده و نیست و استعمارگران همواره از آن به عنوان حربهای سیاسی برای دستیافتن به مهمترین و حساستـرین مراکز مسلمانان استفاده میکردند.
ستون فقرات عقاید وهابیها را، حرام دانستن شفاعت، زیارت، دعا، گریستن بر اموات حتی پیغمبر و ائمه، تخریب قبور از هر کس باشد، حتی پیغمبر (که از بیم واکنش جهان اسلام این یکی را نتوانستند عملی سازند) و مشرک دانستن همهی مسلمین، غیر از وهابیهای صحرای نجد، تشکیل میدهد.
و به طور خلاصه باید گفت وهابیها فرقهای خرابکار هستند و شعار آنان، تخریب و نابودی و قساوت و وحشیگری است. و هر چه در اختیار دارند، برای پیکار با مسلمانانی که شهادت به یگانگی و رسالت محمد (ص) میدهند و نماز میگزارند و به حج خانهی خدا میروند، به کار میبرند.
[=century gothic]در تاریخ زندگانی تاریک وهابیها، فجایع و حوادث دردناکی میبینیم که با گذشت زمانه فراموش نخواهد شد.
فهرست منابع:
۱ـ الآیات البینات فی قمع البدع و الضلالات، شیخ محمدحسین آل کاشف الغطاء، دارالمرتضی بیروت، بیتا.
۲ـ آیین وهابیت، جعفر سبحانی، مؤسسه دارالقرآن الکریم، چاپ اول، ۱۳۶۴ ه. ش.
۳ـ برگی از جنایات وهابیها، سیدمرتضی رضوی، ترجمه علی رضائی، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۸ ه. ش.
۴ـ پیدایش وهابیه و عقاید وهابیان، عزتالله دهقان، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۶۷ ه. ش.
۵ـ تجزیه و تحلیل عقاید فرقه وهابی، سیدمحمدحسن قزوینی، ترجمهی علی دوانی، نشر قدر، بیتا.
۶ـ فتنه الوهابیه، سیداحمدبن زینیدحلان، بیجا، ۱۴۰۷ه. ش.
۷ـ الفرقه الوهابیه فی خدمه من؟، السیدابوالعلیالتقوی، الدراسات للطباعه و النشر، بیتا.
۸ـ کشف الارتیاب فی اتباع محمدبن عبدلوهاب، سیدمحسن عاملیامین، بیجا، بیتا.
۹ـ نقدی بر اندیشهی وهابیان، سیدحسن موسویقزوینی، ترجمهی حسن طاری، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۶ ه. ش.
۱۰ـ نگاهی به پندارهای وهابیت، محمدحسین کاشف الغطاء، ترجمه محمدحسین رحیمیان، دفتر نشر الهادی، چاپ اول، ۱۳۷۶ ه. ش.
۱۱ـ هذی هی الوهابیه، محمدجواد مغنیه، دارالحقیقه، چاپ اول، ۱۴۱۴ ه. ش.
۱۲ـ وهابیها را اینگونه دیدم، عبدالله محمد، ترجمهی میثم موسایی، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۰ ه. ش.
پی نوشت ها:
۱انعام، ۱۵۳٫
۲نقدی بر اندیشهی وهابیان، سیدحسن موسویقزوینی، ص ۱۱٫
۳آیین وهابیت، جعفر سبحانی، ص ۲۵٫
۴تجزیه و تحلیل عقاید فرقه وهابی، سیدمحمدحسن قزوینی، ص ۱۷٫
۵پیدایش وهابیه و عقاید وهابیان، عزت الله دهقان، ص ۳۵٫
۶برگی از جنایات وهابیها، سیدمرتضی رضوی، ص ۲۰٫
۷تجزیه و تحلیل عقاید فرقه وهابی، سیدمحمدحسنقزوینی، ص۱۹ و همچنین« وهابیها را اینگونه دیدم، عبدالله محمد، ص ۱۷٫
۸کشف الارتباب فی اتباع محمدبن عبدالوهاب، سیدمحسن عاملی امین، ص ۱۷٫
۹فتنه الوهابیه، سیداحمد بن زینی دحلان، ص ۷٫
۱۰الآیات البینات فی قمع البدع و الضلالات، شیخ محمدحسین آل کاشف الغطاء، ص ۲۳٫
۱۱تجزیه و تحلیل عقاید فرقه وهابی، سیدمحمدحسن قزوینی، ص ۲۰٫
۱۲فاطر، ۱۳٫
۱۳جن، ۱۸٫
۱۴بقره، ۲۵۵٫
۱۵انعام، ۵۹٫
۱۶ پیدایش وهابیه و عقاید وهابیان، ص ۶۷٫
۱۷همان، ص ۶۲٫
۱۸پیدایش وهابیه و عقاید وهابیان، ص ۳۷٫
۱۹سعود بن عبدالعزیز چند سال مردم را از زیارت خانهی خدا منع نمود. (الفرقه الوهابیه فی خدمه من؟، السید ابوالعلی التقوی، ص ۲۰) (رک: نگاهی به پندارهای وهابیت، علامه محمدحسین کاشف الغطاء، ص ۱۲)
۲۰هذی هی الوهابیه، محمدجواد مغنیه، ص ۳۵٫
۲۱لآیات البینات فی قمع البدع و الضلالات، شیخ محدحسین آل کاشف الغطاء، ص ۶٫
بيانيه علماى مكه و نجد
علماى مكه در راس آنها، شيخ عبدالقادر شيبى كليددار خانه كعبه، به ديدن ابنسعود آمدند، ابن سعود سخنانى ايراد كرد و در ضمن آن از دعوت محمد بن عبدالوهاب ياد كرد و اظهار داشت كه احكام دينى ما، طبق فقه احمد بن حنبل است، حال اگر اين سخنان در نزد شما پذيرفته است، بياييد تا براى عمل كردن به كتاب خدا و سنتخلفاى راشدين با يكديگر بيعت كنيم. همه با او بيعت كردند.
سپس يكى از علماى مكه، از ابن سعود درخواست كرد كه مجلسى ترتيب بدهد تا علماى مكه و نجد در اصول و فروع به مباحثه بپردازند، وى اين پيشنهاد را پذيرفت و در روز يازدهم جمادى الاولى، پانزده نفر از علماى مكه و هفت نفر از علماى نجد، اجتماع كردند و مدتى باهم بحث كردند و در پايان بيانيهاى از طرف علماى مكه صادر شد، مبنى بر اين كه در پارهاى از مسائل اصولى، ميان علماى مكه و علماى نجد، موافقت گرديد، از جمله اين كه هركس ميان خود و خدا واسطه قرار دهد، كافر است و تا سه بار توبه داده مىشود و اگر توبه نكرد، بايد كشته شود. ديگر ساختمان بر روى قبور و چراغ روشن كردن در اطراف قبور و نماز خواندن در كنار آنها حرام است. و نيز اگر كسى خدا را به جاه و مقام كسى بخواند، مرتكب بدعتشده و بدعت در اسلام حرام است (1) .
ويران ساختن مقابر و مشاهد حجاز به وسيله وهابيان
وقتى كه وهابيان وارد طائف شدند، گنبد مدفن ابن عباس را خراب كردند، چنان كه اين كار را يكبار ديگر نيز انجام داده بودند و هنگامى كه وارد مكه شدند، قبههاى قبرهاى عبدالمطلب جد پيامبرصلى الله عليه وآله و ابوطالب عموى پيامبر و خديجه امالمؤمنين (همسر اول پيامبر) و همچنين بناى زادگاه پيامبر و فاطمه زهراعليها السلام را با خاك يكسان نمودند.
در جده قبه قبر حوا را ويران ساختند و بهطور كلى تمام مقابر و مزارات را در مكه، جده و طائف و نواحى آنها از بين بردند و زمانى هم كه مدينه را محاصره كرده بودند، مسجد و مزار حمزه و مقبره شهداى احد را كه بيرون شهر بود، خراب كردند.
مرحوم علامه امين مىنويسد:
«و شايع است كه آنها گنبد مرقد مطهر نبوى را هم به توپ بستند، اما خود وهابيها منكر چنين چيزى هستند. چون اين خبر به گوش ملت ايران رسيد، سخت دچار نگرانى شد و علما و بزرگان اجتماع كردند و اين پيشآمد را امرى بزرگ تلقى نمودند و ما در دمشق از يكى از علماى بزرگ خراسان و از شهر مقدس مشهد تلگرافى دريافت نموديم كه طى آن حقيقت قضيه را از ما سئوال كرده بودند، سپس دولت ايران گروهى را براى تحقيق به حجاز اعزام داشتند، تا از حقيقت ماجرا دولتخويش را مطلع سازند (2) .
پس از تسلط وهابيها بر مدينه منوره قاضى القضات وهابيها، شيخ عبدالله بنبليهد در ماه رمضان 1344 از مكه به مدينه آمد و اعلاميهاى صادر نمود و ضمن آن از اهل مدينه سئوال كرد كه درباره خراب كردن قبهها و مزارات چه مىگويند؟ بسيارى از مردم از ترس جوابى ندادند و بعضى از آنان خراب كردن را لازم دانستند و متن سئوال و جواب را منتشر ساخت» .
مرحوم علامه سيد محسن امين در اين باره مىنويسد:
«مقصود شيخ عبدالله ز اين سئوال استفتاء حقيقى نبود، زيرا وهابيها در وجوب خراب كردن تمام قبهها و ضريحها حتى قبه روى قبر پيامبرصلى الله عليه وآله هيچ ترديدى ندارند، اين 2قاعده و اساس مذهبشان مىباشد و سئوال مزبور تنها براى تسكين خاطر مردم مدينه بود» .
بعد از سئوال مذكور، آنچه در مدينه و اطراف آن گنبد و ضريح و مزار بود، ويران ساختند از جمله گنبدهاى ائمه مدفون در بقيع كه عباس عموى پيغمبرصلى الله عليه وآله نيز در آن مدفون بود و ديوارها و صندوق روى قبور، همه را خراب كردند، همچنين گنبدهاى عبدالله پدر پيامبرصلى الله عليه وآله و آمنه مادر آن حضرت و نيز گنبدها و قبور زوجات پيامبرصلى الله عليه وآله و گنبد عثمان بن عفان و اسماعيل بن جعفر الصادقعليه السلام و مالك پيشواى مذهب مالكى را ويران ساختند، خلاصه سخن اين كه در مدينه و اطراف و در ينبع قبرى باقى نگذاشتند» (3) .
باز مىنويسد:
«وهابيها از ترس نتيجه كارشان از خراب كردن گنبد و بارگاه رسول اكرمصلى الله عليه وآله خوددارى كردند و گرنه آنان هيچ قبر و ضريحى را استثناء نكردهاند، بلكه قبر پيامبر از جهت آن كه بيشتر مورد احترام و علاقه مردم است، از نظر آنها اولى به خرابى است، اما آنچه كه پادشاه سعودى اظهار داشته كه «ما قبر پيامبر را محترم مىدانيم» بدون شك چنين كلامى برخلاف عقائد آنهاست و اين سخن را جز براى مصلحت و جلوگيرى از تحريك عواطف جهان اسلام، بر ضدشان، نگفته است و اگر از اين نظر خاطر جمع مىشدند، حتما قبر پيامبرصلى الله عليه وآله را نيز ويران مىساختند، بلكه نخست و پيش از ساير مزارات آنجا را خراب مىنمودند.
چون اين عمل زشت وهابيان در حجاز و آنچه را كه نسبتبه قبور ائمه بقيع كرده بودند، به گوش مسلمانان در نقاط مختلف جهان رسيد، اين جنايت را بزرگ شمردند و در محكوميت آن، تلگرافهائى از عراق و ايران و ساير كشورها به ابن سعود مخابره شد و به عنوان اعتراض درسها و نماز جماعتها تعطيل گشت و مجالس سوگوارى تشكيل گرديد (4) .
مطلبى كه بيشتر موجب نگرانى شد، انتشار اين موضوع بود كه گنبد روى قبر مطهر پيامبرصلى الله عليه وآله را نيز به گلوله بستهاند (و حتى قبر مقدس را خراب كردهاند) اما بعدا معلوم شد اين خبر صحت نداشته خود وهابيها هم آن را انكار كردند» .
جابرى انصارى در كتاب «تاريخ اصفهان» در ضمن وقايع سال 1343 هجرى به داستان حمله وهابى به حجاز و ويران ساختن قبور اشاره مىكند و مىنويسد:
«ضريح پولادى كه حاج امين السلطنه در سال 1312 ه دستور داد در اصفهان دو سالى ساختند، برداشتند (از روى قبور ائمه بقيع) و چون وهابيها خواسته بودند وارد مرقد مقدس ختمى مرتبتشوند، يكى از آنان، اين آيه را خوانده بود: «يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبى ...» لذا از آن جسارت گذشتند (5) .
بمباران مدينه و انعكاس آن در ايران و ساير ممالك اسلامى
مؤلف كتاب «تاريخ بيستساله ايران» حسين مكى، زير عنوان فوق مىنويسد:
«تقريبا در اوايل شهريور 1304 برابر اوايل صفر 1343 در نتيجه محارباتى كه بين طائفه وهابىها (ابن السعود ملك نجد و حجاز) كه بعدها به نام كشور عربى سعودى موسوم گرديد، و صاحب الاحساء و ملك حسين شريف مكه و مدينه روى داد، برخى از شهرهاى مكه و مدينه بمباران گرديد و پس از تصرف مدينه شهر مزبور نيز از طرف قواى ابن السعود بمباران شد، بعضى از مقابر صحابه و مساجد و مقابر ائمه شيعه ويران گرديد. خبر اين بمباران در عالم اسلام و مخصوصا عالم تشيع صداى عجيبى كرد و عواطف مذهبى مردم را سخت تحريك نمود، از تمام نقاط ايران تلگرافاتى به علماى تهران شد و علماى مركز نيز جلساتى تشكيل داده و در اطراف اين موضوع به مذاكره و بحث پرداختند. سردار سپه نيز در اين زمينه بخشنامه زير را صادر نمود:
«متحد المآل تلگرافى و فورى است. عموم حكام ايالات و ولايات و مامورين دولتى.
به موجب اجبار تلگرافى از طرف طائفه وهابىها اسائه ادب به مدينه منوره شده و مسجد اعظم اسلامى را هدف تير توپ قرار دادهاند. دولت از استماع اين فاجعه عظيم بىنهايت مشوش و مشغول تحقيق و تهيه اقدامات مؤثره مىباشد، عجالتا با توافق نظر آقايان حجج اسلام مركز تصميم گرفته شده است كه براى ابراز احساسات و عمل به سوگوارى و تعزيهدارى يك روز تمام مملكت تعطيل عمومى شود، لهذا مقرر مىدارم عموم حكام و مامورين دولتى در قلمرو ماموريتخود به اطلاع آقايان علماى اعلام هر نقطه، به تمام ادارات دولتى و عموم مردم اين تصميم را ابلاغ و روز شنبه شانزدهم صفر را روز تعطيل و عزادارى اعلام نمايند.
رياست عاليه كل قوا و رئيس الوزراء - رضا» .
مكى مىافزايد:
«بر اثر تصميم فوق روز شنبه شانزدهم صفر تعطيل عمومى شد، از طرف دستجات مختلفه تهران مراسم سوگوارى و عزادارى به عمل آمد و بر طبق دعوتى كه به عمل آمده بود، در همان روز علما در مسجد سلطانى اجتماع نمودند و دستجات عزادار با حال سوگوارى از كليه نقاط تهران به طرف مسجد سلطانى عزيمت كرده در آنجا اظهار تاسف و تاثر به عمل آمد و عصر همين روز يك اجتماع چندين ده هزار نفر در خارج دروازه دولت تشكيل گرديد و در آنجا خطبا و ناطقين نطقهاى آتشين و مهيجى كرده، نسبتبه قضاياى مدينه و اهانتى كه از طرف وهابيها به گنبد مطهر حضرت رسول به عمل آمده بود، اظهار انزجار و تنفر شد (6) .
وضع قبور ائمه بقيع پيش از خراب كردن وهابيها در سفرنامههاى حج، وضع قبور ائمه بقيع قبل از خراب كردن وهابيها به تفصيل شرح داده شده و تصاويرى از آنها ارائه گرديده است از جمله اين سفرنامهها، سفرنامه ميرزا حسين فراهانى است. وى در سال 1302قمرى توفيق زيارت حج پيدا كرده و درباره قبور ائمه بقيع چنين نوشته است:
«قبرستان بقيع، قبرستان وسيعى است كه در شرقى سور (بارو) مدينه متصل به دروازه سور واقع شده و دورتادور آن را ديوار سهذرعى از سنگ و آهك كشيدهاند و چهار در دارد دو درب آن از طرف غرب و در كوچه پشتسور است و يك درب طرف جنوب و درب ديگر آن شرقى و طرف حش كوكب است كه در كوچه باغهاى بيرون شهر است و از بس در اين قبرستان سرهم دفن كردهاند، اغلب قبرستان يك ذرع متجاوز از سطح زمين ارتفاع بهم رسانيده است و در اوقات آمدن حجاج به مدين، همه روزه درهاى اين قبرستان تا وقت مغرب باز است و هركس مىخواهد مىرود و در غير وقتحج، ظهر روز پنجشنبه باز مىشود و تا نزديك غروب روز جمعه بعد بسته است مگر آن كه كسى بميرد و آنجا دفن كنند.
چهار نفر از ائمه اثنى عشر صلواتالله عليهم اجمعين در بقعه بزرگى كه بهطور هشت ضلعى ساخته شده، واقعند و اندرون و گنبد او سفيدكارى است و بناى اين بقعه معلوم نيست از كه و چه وقتبوده اما محمد على پاشاى مصرى در سنه 1234 به امر سلطان محمود خان عثمانى تعمير كرده و بعد همه ساله از جانب سلاطين عثمانى اين بقعه مباركه و ساير بقعهجات واقعه در بقيع تعمير مىشود در وسط اين بقعه مباركه، صندوق بزرگى است از چوب جنگلى خيلى ممتاز و در وسط اين صندوق بزرگ دو صندوق چوبى ديگر است و در اين دو صندوق پنج نفر مدفونند: يكى امام ممتحن حضرت حسن و يكى حضرت سجاد و يكى حضرت امام محمد باقر و يكى حضرت صادقعليهم السلام است و يكى عباس عم رسولاللهصلى الله عليه وآله است كه بنىعباس از اولاد اويند و در وسط بقعه متبركه در طاقنماى غربى مقبرهاى است كه به ديوار يك طرف او را ضريح آهنى ساختهاند و مىگويند: قبر حضرت فاطمه زهرا عليها السلام است.
چند محل است كه مشهور به قبر صديقه طاهره است: يكى در بقيع در حجرهاى كه بيتالاحزان مىگويند و به همين ملاحظه اغلب در بيتالاحزان نيز زيارت صديقه كبرىعليها السلام را مىخوانند و در جلو همين قبر مبارك، پرده گلابتون دور گنبد آويخته و از گلابتون بيرون آوردهاند كه: سلطان احمد بن سلطان محمد بن سلطان ابراهيم، (سنه احدى و ثلثين و ماة بعد الالف 1131)» .
مرحوم فراهانى مىافزايد:
«در اين بقعه مباركه ديگر زينتى نيست مگر دو چلچراغ كوچك و چند شمعدان برنز، و فرش زمين بقعه، حصير است و چهار، پنج نفر متولى و خدام دارد كه ابا عن جد هستند و مواظبتى ندارند و مقصودشان اخذ تنخواه (پول) از حجاج است.
حجاج اهل تسنن بر سبيل ندرت در اين بقعه متبركه به زيارت مىآيند و براى آنها ممانعتى در زيارت نيست و تنخواهى از آنها گرفته نمىشود.
اما حجاج شيعه هيچيك را بىدادن وجه نمىگذارند داخل بقعه شوند مگر آن كه هر دفعه تقريبا از يك قران الى پنجشاهى به خدام بدهند و از اين تنخواهى كه با اين تفصيل از حجاج مىگيرند، بايد سهمى به نائب الحرم و سهمى به سيد حسن پسر سيد مصطفى كه مطوف عجم است، برسد و بعد از دادن تنخواه هيچ نوع تقيه در زيارت و نماز نيست و هر زيارتى سرا يا جهرا مىخواهند بكنند آزاد است و ابدا لسانا و يدا صدمهاى به حجاج شيعه نمىرسانند. پشت گنبد ائمه بقيع بقعه كوچكى است كه بيتالاحزان حضرت زهراعليها السلام است» .
فراهانى، سپس به تعريف و توصيف قبور بقيع و بناى روى آنها مىپردازد (7) از جمله سفرنامهنويسان حاج فرهاد ميرزا است كه در سال 1292 قمرى به سفر حج رفته و در سفرنامه خود به نام «هديةالسبيل» مىنويسد:
«از باب جبرئيل درآمده به زيارت ائمه بقيععليهم السلام مشرف شدم كه صندوق ائمه اربعهعليهم السلام در ميان صندوق بزرگ است كه عباس عم رسولاللهصلى الله عليه وآله نيز در آن صندوق است، ولى صندوق ائمه كه در ميان همان صندوق بزرگ است، مفروز است كه دو صندوق است» .
مرحوم فرهاد ميرزا مىگويد:
«متولى آنجا در ضريح را باز كرده به ميان ضريح رفتم و طوافى دور ضريح كردم و طرف پائين پا خيلى تنگ است كه ميان صندوق و ضريح كمتر از نيم ذرع است كه به زحمت مىتوان حركت كرد (8) » .
مؤلف كتاب «تحفةالحرمين» نائب الصدر شيرازى كه در سال 1305 ه ق به مسافرت حج تشرف يافته در سفرنامه خود، چنين نوشته است:
«وادى بقيع به دست راست است، مسجد پوشيدهاى است مانند اطاق بر سر او نوشته: «هذا مسجد ابى بن كعب و صلى فيه النبى غير مرة» (اين مسجد ابى بن كعب است كه پيغمبر مكرر در آن نماز گزارد) بقعه ائمه بقيع جناب امام حسن و امام زينالعابدين و امام محمد باقر و امام جعفر صادقعليهم السلام در يك ضريح مىباشند. مىگويند: عباس بن عبدالمطلب آنجا مدفون است و آثارى در آن بقعه در پيشروى ائمه به طرف ديوار مانند شاهنشين ضريح و پرده دارد مىگويند جناب صديقه طاهره مدفون هستند» (9) .
ابراهيم رفعت پاشا كه در سالهاى 1318 و 1320 و 1321 و 1325 ه ق كه در سفر اول به عنوان رئيس نگهبان محمل قافله حجاج مصر و سفرهاى بعدى به عنوان اميرالحاج مصر بوده، براى سفرهاى چهارگانه خود سفرنامه مفصلى به نام «مرآةالحرمين» نوشته است وى در اين كتاب ارزشمند وضع قبور اجداد پيامبر و امالمؤمنين خديجه در مكه و قبور ائمه مدفون در بقيع را قبل از سال 1344ه ق يعنى قبل از خراب كردن وهابيها به تفصيل شرح داده و تصاويرى روشن از آنها ارائه داده است وى وضع قبور بقيع و افراد معروفى كه در آن مدفونند از صحابه پيامبر صلى الله عليه وآله و غير آنان ذكر كرده و گفته است كه قبه اهل بيت عليهم السلام (مقصود ائمه مدفون در بقيع) از بقعههاى ديگر بلندتر است» (10) .
رفعت پاشا در ضمن ذكر وضع بقعهها; عكسها و تصاويرى از بقاع بقيع كه بقعه و گنبد ائمه از همه آنها مجللتر و بلندتر است، و از صحن و سراى باشكوه حضرت خديجه در مكه، ارائه كرده است.
خلاصه; تا سال 1344 قبل از تسلط وهابيها بر حجاز، قبور مدفون در بقيع و پارهاى قبور ديگر در مكه و مدينه داراى گنبد و بارگاه و فرش و شمعدان و چراغ و قنديل بوده است، بسيارى از كسانى كه قبل از اين تاريخ آنجا را ديدهاند، وضع بنا و ديگر خصوصيات مربوط به مقابر را با ذكر جزئيات و احيانا با ارائه تصاويرى در گنبد و بارگاه آنها، در سفرنامههاى خود ذكر كردهاند.
پىنوشتها:
1) تاريخ المملكةالعربيةالسعودية، ج2، ص 344.
2) كشف الارتياب، ص 55.
3) كشف الارتياب، ص 55.
4) همان مدرك.
5) تاريخ اصفهان، ص 392.
6) حسين مكى، تاريخ بيستساله ايران، ج3، ص 365 و 366.
7) سفرنامه فراهانى، ص 281 به بعد.
هديةالسبيل، ص 127 به بعد.
9) تحفةالحرمين، ص 227.
10) مرآةالحرمين، ج1، ص 426، چاپ مصر، 1344ه - 1925م.
[=Century Gothic]عصمت در لغت به معنای منع و در اصطلاح نگاه داشتن خدا، بندهاش را از چیزی که موجب عقوبت و عذاب میشود[1] و معصوم یعنی کسی که هیچ یک از حرامهای الهی از او سر نمیزند.[2]
[=Century Gothic]در متون دینی و تاریخی کهن مثل عهدین[3] مطالبی در رابطه با عصمت و یا عدم آن نسبت به پیامبران به چشم میخورد و یا حتی در کتب تاریخ نگاری جدید و یا کتبهای اسلامی مثل برخی از تفاسیر، اقوالی به چشم میخورد که متأثر از اسرائلیات بوده و رفته رفته در بین ذهن علما نفوذ کرده و در آنجا راسخ شده است که با شرع مقدس و مقام پیامبران پیشین سازگاری نداشته و ما را در شناخت اسلام ناب با مشکل مواجه میکند. مثلا در آیاتی از تورات و انجیل گناهانی از قبیل زنا، شراب خواری، جنایت، حقه بازی، چشم چرانی و... [4] را به پیامبران بزرگ الهی نسبت دادهاند.
[=Century Gothic]دیدگاه وهابیت
[=Century Gothic]از جمله کسانیکه قائل به عدم عصمت پیامبران و به تبع آنها ائمه اطهار (علیهم السلام) شدهاند سلفیها میباشند که به اعتراف بزرگانشان عصمت را برای پیامبران و ائمه اطهار قبول ندارند. ابن تیمیه از بزرگان اهل سنت در یکی از اقوالش مدعی شده که هیچ کس معصوم نیست نه پیغمبر نه غیر پیغمبر[5] و میگوید: «فإنه لا معصوم بعد الرسول و لاتجب طاعه أحد بعده فى كل شيء»[6] بدرستی که هیچ معصومی بعد از رسول نیست و طاعت هیچ کسی بعد از پیغمبر در هیچ چیزی واجب نیست.
[=Century Gothic]او میگوید: امت پیغمبر جمعاً معصوم هستند و چون امت معصومند دیگر نیازی به عصمت امام نیست. وی در منهاج مینویسد:
[=Century Gothic]أحدها أن يقال لا نسلم أن الحاجه داعيه إلى نصب إمام معصوم وذلك لأن عصمه الأمه مغنيه عن عصمته[7]
[=Century Gothic]دیدگاه امامیه
[=Century Gothic]در رابطه با عصمت پیامبران دلائل مختلفی وجود دارد. مثلاً چون انبیا انسانها را به پاکی و پاکیزگی فرار میخواندند پس اگر خود آلوده به گناه باشند این فراخوان، رهآوردی نخواهد داشت و به تعبیر قرآن مورد مواخذه و خشم خداوند متعال قرار میگیرند:
[=Century Gothic]انبیا باید معصوم باشند تا بتوانند رهبر و راهنمای مردم شوند و همچنین باید معصوم باشند تا در حمل پیامهای خداوند، هیچ جای شک و شبهه و تردیدی باقی نماند. اگر دارای مقام عصمت نبوده باشند مردم چگونه میتوانند به اینگونه پیامها اعتماد کنند.
[=Century Gothic]در رابطه با عصمت پیامبر(ص) در قرآن کریم میخوانیم:
[=Century Gothic]در این آیه و 10 آیه دیگر در قرآن کریم بوضوح میبینیم که اطاعت از پیغمبر خدا در کنار اطاعت از خداوند متعال قرار داده شده است و از آنجا که فعل پیامبر همانند قولش و تقریرش حجت است باید فعلش صد در صد صحیح باشد تا بندگان در تبعیت از افعال پیامبر به گمراهی نیفتند. پس نبی باید معصوم باشد.
[=Century Gothic]در رابطه با عصمت ائمه اطهار علیهم السلام خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید :
[=Century Gothic] اراده خداوند متعال در این آیه بر این تعلق گرفته است که پلیدی را از اهل بیت دور گرداند و رجس هرنوع پلیدی اعم از گناه و غیر گناه است.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]نقد وهابیت
[=Century Gothic]برخی از اهل سنت گفتهاند که این آیه در بیان مقام عصمت برای زنهای پیغمبر است نه برای اهل بیت. چون آیه مربوط به زنهای پیغمبر است. در جواب باید گفت:[=Century Gothic]
[=Century Gothic]اولا بر فرض اینکه قبول کنیم این آیه در مقام اثبات عصمت برای زنهای پیامبر است پس خود این جواب است برای آقایانی که میگویند عصمت برای هیچ کسی ثابت نیست نه نبی و نه غیر نبی. [=Century Gothic]
[=Century Gothic]ثانیا این جمله در این آیه برای زنهای پیامبر نیوده و برای اهل بیت میباشد. زیرا : [=Century Gothic]
[=Century Gothic]1.[=Century Gothic] این احتمال اجتهاد در مقابل نص است. زیرا روایات متواتر بیان میکند که شان نزول آیه درباره پیامبر و فاطمه و علی و حسن و حسین (علیهم السلام) است و حتی این مطلب را مدتها پیامبر اسلام تکرار میکرده است تا برای مردم خوب جا بیفتد. مثل روایتی که در مسند احمد از انس ابن مالک نقل میکند:[=Century Gothic]
[=Century Gothic]از انس نقل می کند گه پیاکبر گرامی اسلام شش ماه هر وقت که برای نماز صبح از منزل خارج میشدند به درب خانه فاطمه(س) که میرسیدند میفرمودند: ای اهل بیت وقت نماز صبح است و بعد این آیه را تلاوت میفرمودند که همانا خداوند مىخواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و شما را کاملا پاك سازد.[=Century Gothic]
[=Century Gothic]آیا این فعل پیامبر آنهم برای شش ماه و هر روز دلالتی جز این دارد که اهل بیت کسانی هستند که در خانه علی و فاطمهاند. [=Century Gothic]
[=Century Gothic]2.[=Century Gothic] اگر آیه درباره زنهای پیامبر بود باید به صورت خطاب مونث ذکر میشد نه خطاب مذکر؛ یعنی باید چنین میآمد: إنما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُن الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُن تَطْهِيراً
با سلام
از مسائلى كه «ابن تيميّه» بنيانگذار فكرى وهّابيّت رسماً به نشر آن همت گماشت قضيه جسمانيت خداوند متعال و اثبات لوازم جسمانيت مانند قرار گرفتن بر روى كرسى و خنديدن و راه رفتن و مانند اين ها است.
ابن تيميه گفته: «وليس في كتاب اللّه ولا سنّة رسوله ولا قول أحد من سلف الأمّة وأئمّتها أنّه ليس بجسم وأنّ صفاته ليست أجساماً وأعراضاً ؟ ! فنفي المعاني الثابتة بالشرع والعقل بنفي ألفاظ لم ينف معناها شرع ولا عقل ، جهل وضلال»
(( التأسيس في ردّ أساس التقديس: ج 1 ص 101. )).
در كتاب خدا و سنت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و همچنين در گفتار سلف امت (صحابه) و پيشوايان دينى نيامده كه خداوند جسم نيست و صفات او از جسمانيت و عرض بودن منزه است.
انكار يك معنايى كه شرع و عقل آن را نفى نكرده، يك نوع نادانى و گمراهى است.
او مى گويد: «والكلام في وصف اللّه بالجسم نفياً وإثباتاً بدعة ، لم يقل أحد من سلف الأمّة وأئمتها إنّ اللّه ليس بجسم ، كما لم يقولوا إن اللّه جسم»
(( الفتاوي: 5/192. )).
نفى و اثبات جسمانيت خداوند متعال بدعت است و كسى از بزرگان گذشته نگفته اند كه خداوند جسم نيست همان طورى نگفته اند كه او جسم است.
و در جاى ديگر مى گويد: «فإسم المشبّهة ليس له ذكر بذم في الكتاب والسنة ولا كلام أحد من الصحابة والتابعين»
(( بيان تلبيس الجهميّة في تأسيس بدعهم الكلامية: ج 1 ص 109. )).
در قرآن و روايات مذمتى از مشبهه به ميان نيامده و سخنى هم از صحابه و تابعين در اين باره نقل نشده است.
[=Century Gothic]هيأت عالى افتاى سعودى در پاسخ به سؤالى پيرامون جسمانيّت خداوند تعالى نوشته است:
[=Century Gothic]«ونظراً إلى أنّ التجسيم لم يرد في النصوص نفيه ولا إثباته فلايجوز للسملم نفيه ولا إثباته لأنّ الصفات توقيفيّة»
[=Century Gothic] (( فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: 3/227. )).
(با توجّه به اينكه در باره جسمانيّت خداوند نفياً و اثباتاً در روايات گفتگو نشده است، بنا بر اين نبايد سخنى گفته شود چون صفات خداوند توقيفى است، يعنى آنچه در روايات و آيات آمده است، مى شود به زبان آورد).
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]*****
[=Century Gothic]ابن تيميه در رساله «عقيدة الحمويّة» مى نويسد: خداوند مى خندد، و روز قيامت در حال خنده بر بندگان خود تجلّى مى كند
(( مجموعة الرسائل الكبرى، رساله يازدهم: 451. )).
[=Century Gothic]بخارى از ابو هريرة از قول يكى از صحابه نقل مى كند كه از مهمانى پذيرائى كرده بود، به محضر پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم)رسيد و حضرت فرمود: «ضحك اللّه الليلة». خداوند شب گذشته به خاطر پذيرائى تو از مهمان، خنديد
(( صحيح بخاري، ج 4، ص 226، كتاب المناقب، باب مناقب الأنصار. )).
[=Century Gothic]بخارى در صحيح خود از ابو هرير نقل كرده كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: «يضحك اللّه إلى رجلين يقتل أحدهما الآخر فكلاهما يدخل الجنّة» [=Century Gothic]خداوند مى خندد بر دو نفرى كه همديگر را مى كشند و هر دو وارد بهشت مى شوند
(( صحيح بخاري، ج 3، ص 210، كتاب الجهاد مناقب، باب وجوب النفير، صحيح مسلم، ج 6، ص 40، كتاب الإمارة، باب بيان الرجلين يقتل أحدهما الآخر. )).
ابن تيميه مى گويد: هر شب هر طور كه بخواهد به آسمان دنيا فرود مى آيد، و مى گويد: آيا كسى هست كه مرا بخواند و من اجابتش كنم، و طالب مغفرتى هست كه او را ببخشم ... خدا اين كار را تا طلوع فجر انجام مى دهد.
و پس از نقل مطلب فوق مى نويسد: «فمن أنكر النزول أو تأوّل فهو مبتدع ضالّ» (هر كس فرود آمدن خدا را به آسمان دنيا انكار يا توجيه كند بدعتگذار و گمراه است
(( مجموعة الرسائل الكبرى، رساله يازدهم: 451. )).
«ابن بطوطه» در سفرنامه خود مى نويسد: «ابن تيميّه» درمسجد جامع دمشق كه من حضور داشتم، بر بالاى منبر گفت: «إنّ اللّه ينزل إلى السماء الدنيا كنزولي هذا» (خداوند به آسمان دنيا فرود مى آيد، همچنان كه من از پلّه اين منبر فرود مى آيم)، سپس يك پلّه پايين آمد، «ابن الزهراء» از فقهاء مالكى اعتراض كرد، و اظهارات وى را به اطلاع ملك ناصر رساند، وى دستور داد تا او را زندانى كردند، و در زندان از دنيا رفت
(( رحلة ابن بطوطة: 113. )).
******************
در كتاب «منهاج السنّة» كه در ردّ كتاب «منهاج الكرامة» علاّمه حلّى نوشته است مى گويد: عموم منسوبين به اهل سنّت براى اثبات رؤيت خدا اتّفاق دارند واجماع سلف براين است كه ذات احديّت را در آخرت با چشم مى توان ديد ولى در دنيا نمى توان ديد
(( مختصر منهاج السنّة: 2/240. )).
[=Century Gothic]از هيأت عالى افتاى سعودى پرسيده شده: از نظر شرعى حكم كسى كه معتقد است كه خداوند همه جا وجود دارد چيست؟ و چگونه مى شود به او پاسخ داد؟
هيأت جواب داد: عقيده اهل سنّت اين است كه خداوند بالاى عرش قرار گرفته، و در درون جهان نيست بلكه خارج از اين عالم مى باشد.
[=Century Gothic]ودليل بر علوّ خداوند و بالا بودن او از مخلوقات، همان نزول قرآن از طرف اوست، و مسلّم است كه نزول همواره از بالا به پايين صورت مى گيرد، همانطورى كه در قرآن نيز آمده است: (وَأَنزَلْنَآ إِلَيْكَ الْكِتَـبَ بِالْحَقِّ ...): ما قرآن را به سوى تو به حق نازل نموديم.
تا آنجا كه مى نويسند: رسول گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) از كنيزى كه مى خواستند آزاد نمايند پرسيد: خداوند كجاست؟ پاسخ داد: در آسمان ها است. حضرت پرسيد: من، چه كسى هستم؟ پاسخ داد: پيامبر خدا.
آنگاه حضرت به صاحب آن كنيز فرمود: او شخص با ايمانى است، و مى توانى وى را در راه خدا آزاد نمايى.
و همچنين رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: من امين كسى هستم كه در آسمان هاست، و اخبار آسمان هر صبح و شب به اطلاع من مى رسد.
[=Century Gothic]آن گاه هيأت عالى افتاى سعودى مى نويسد: «من اعتقد أنّ اللّه في كلّ مكان فهو من الحلوليّة، ويردّ عليه بماتقدّم من الأدلّة على أنّ اللّه في جهة العلوّ، وأنّه مستو على عرشه، بائن من خلقه، فإن انقاد لما دلّ عليه الكتاب والسنّة والإجماع، وإلاّ فهو كافر مرتدّ عن الإسلام».
هر كس معتقد باشد كه خداوند همه جا هست، قائل به حلول و دخول خداوند در درون عالم شده، بايد به چنين فردى با دليل ثابت كرد كه خداوند بر بالاى عرش قرار دارد، و خارج از جهان مى باشد، و اگر نپذيرفت او كافر و مرتدّ و خارج از اسلام است
(( كيف الردّ على القائلين بأنّ (اللّه في كلّ مكان) تعالى عن ذلك، وما حكم قائلها؟
وأجابت اللجنة: أوّلا: عقيدة أهل السنّة والجماعة أنّ اللّه سبحانه وتعالى مستو على عرشه بذاته، وهو ليس داخل العالم بل منفصل وبائن عنه. . . .[=Century Gothic]وممّا يدلّ على علوّه على خلقه نزول القرآن من عنده، والنزول لا يكون إلاّ من أعلى إلى أسفل، قال تعالى(وَأَنزَلْنَآ إِلَيْكَ الْكِتَـبَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَـبِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ) المائدة: 48.
إلى أن ذكرت قول رسول اللّه لجارية: أين اللّه؟ قالت: في السماء قال: من أنا؟ قالت: أنت رسول اللّه، قال: أعتقها فإنّها مؤمنة. أخرجه مسلم وأبوداود والنسائي وغيرهم، وفي الصحيحين حديث أبي سعيد الخدري رضي اللّه عنه قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلّم: «ألا تأمنوني وأنا أمين من في السماء، يأتيني خبر السماء صباحاً ومساءً». مسند أحمد (3/4، 68، 73) والبخاري (فتح الباري) برقم 3344، 4351، ومسلم برقم 1064.
[=Century Gothic]وثانياً: من اعتقد أنّ اللّه في كلّ مكان فهو من الحلوليّة، ويردّ عليه بماتقدّم من الأدلّة على أنّ اللّه في جهة العلوّ، وأنّه مستو على عرشه، بائن من خلقه، فإن انقاد لما دلّ عليه الكتاب والسنّة والإجماع، وإلاّ فهو كافر مرتدّ عن الإسلام. [=Century Gothic]فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: 3/216 ـ 218.[=Century Gothic])).
و همچنين گفته:«ولو قد شاء لاستقرّ على ظهر بعوضة فاستقلّت به بقدرته ولطف ربوبيّته فكيف على عرش عظيم»
(( التأسيس في ردّ أساس التقديس: ج 1 ص568 . )).
اگر خداوند بخواهد با قدرت خويش مى تواند بر پشت يك پشه اى هم قرار گيرد، پس چگونه نتواند بر روى عرش استقرار بيابد.
[=Century Gothic]ابو يعلى از ابن عباس نقل كرده كه پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «رأيت ربي عز وجل، شاب أمرد جعد قطط، عليه حلية حمراء».
خداوند را به صورت نو جوانى ديدم كه هنوز موى صورتش در نيامده، سرش پرمو، پيچ پيچ (فرفرى) و داراى زيور و آلات سرخ بود.
[=Century Gothic]ابو يعلى در كتاب ديگرش گفته: ابوزرعه دمشقى اين روايت را صحيح شمرده ... و أحمد بن حنبل گفته: «هذا حديث رواه الكبّر عن الكبّر، عن الصحابة عن النبي(صلى الله عليه وآله وسلم) ، فمن شك في ذلك أو في شيء منه فهو جهميّ لا تقبل شهادته ولا يسلّم عليه، ولا يُعاد في مرضه».
اين حديث را بزرگان از بزرگان از صحابه روايت كرده اند و هر كس در صحت اين روايت شك نمايد او جهمى و شهادت او پذيرفته نيست، سلام نبايد به او داد و به هنگام مريضى از وى نبايد عيادت كرد
(( طبقات الحنابلة: ج3 ص81 ج 82، ط ج مكتبة العبيكان، مكة المكرمة ج جامعة أم القرى.
إبطال التأويلات لأبي يعلى: ج1 ص141، ط1 ج مكتبة دار الإمام الذهبي الكويت، 1410 هـ.، إبطال التأويلات: ج1 ص145. )).
ابو بكر ابن عربى مى گويد: فردى كه مورد وثوق من بود نقل كرد كه ابو يعلى، (امام و پيشواى ابن تيميه) مى گويد: در باره خدا هر عضوى را جز ريش و عورت اثبات خواهم كرد: «إذا ذكر اللّه تعالى وما ورد من هذه الظواهر في صفاته، يقول: ألزموني ماشئتم فإنّي ألتزمه، إلاّ اللحية والعورة»
(( العواصم من القواصم: 210، الطبعة الحديثة: 2/283، دفع شبه التشبيه بأكف التنزيه لابن الجوزي: 95، 130 ـ الهامش. )).
ابن قيم شاگرد ابن تيميه مى نويسد: «إنّ اللّه يجلس على العرش ، ويجلس بجنبه سيّدنا محمد (ص) وهذا هو المقام المحمود»
(( بدائع الفوائد، ج 4، ص 39. )).
خداوند بر روى عرش مى نشيند و رسول اكرم (ص) نيز در كنار او جلوس مى كند، و اين همان مقام محمود و شايسته اى است كه قرآن وعده داده است
[=Century Gothic]قال ابوبكر ابن العربي في العواصم: (الرحمن على العرش استوى)قالوا: «إنّه جالس عليه، متّصل به، وأنّه أكبر بأربع أصابع، إذ لايصحّ أن يكون أصغر منه، لأنّه العظيم، ولا يكون مثله لأنّه (ليس كمثله شيء) فهو أكبر من العرش بأربع أصابع»
(( العواصم من القواصم: 209. )).
[=Century Gothic]ابن عربى در تفسير آيه شريفه (الرحمن على العرش استوى)مى گويد: خداوند بر روى عرش مى نشيند و چهار انگشت از عرش بزرگتر (پهن تر) مى باشد زيرا خداوند عظيم است و نمى شود كه با عرش يكسان باشد و از اين روى چهار انگشت از عرش بزرگتر مى باشد.
[=Century Gothic]طبرى در تفسير خود در ذيل آيه شريفه (وسع كرسيّه السماوات والأرض) از عبد اللّه بن خليفه از رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) نقل كرده كه فرمود: «وإنّه ليقعد عليه فما يفضل منه مقدار أربع أصابع، ثمّ قال بأصابعه» خداوند بر روى كرسى مى نشيند و از هر طرف به مقدار چهار انگشت از كرسى پهن تر مى باشد، آنگاه حضرت فرمود: به مقدار چهار انگشت خداوند.
[=Century Gothic]وقال الديلمي قال ابن عمر : «إنّ اللّه عزّ وجل ملأ عرشه يفضل منه كما يدور العرش أربعة أصابع بأصابع الرحمن عز وجل».
[=Century Gothic])) فردوس الأخبار ج 1 ص 219.((
[=Century Gothic]ديلمى از عبد اللّه عمر نقل كرده كه خداوند، عرش خود را پر مى كند به طورى كه از هر طرف، چهار انگشت به اندازه انگشت خداوند، بيشتر مى آيد.
[=Century Gothic]سيوطى از طرق مختلف عن عمر نقل مى كند كه زنى خدمت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) رسيد و گفت: دعا كن خداوند مرا وارد بهشت سازد، رسول گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) خدا را به عظمت ياد كرد و فرمود: كرسى خداوند سراسر آسمان و زمين را فرا گرفته است و هنگامى كه خداوند بر روى كرسى قرار مى گيرد، در اثر سنگينى حق از كرسى ، ناله اى همانند ناله شتر بچه خارج مى شود. و هيثمى در كتاب مجمع الزوائد اين روايت را صحيح دانسته است
[=Century Gothic] (( قال السيوطي: وأخرج عبد بن حميد وابن أبي عاصم في السنة والبزار وأبو يعلى وابن جرير وأبو الشيخ والطبراني وابن مردويه والضياء المقدسي في المختارة عن عمر، «أنّ إمرأة أتت النبي صلى الله عليه وسلم فقالت: أدع اللّه أن يدخلني الجنّة ، فعظمّ الرب تبارك وتعالى وقال : «إنّ كرسيّه وسع السماوات والأرض ، وإنّ له أطيطاً كأطيط الرحل الجديد إذا ركب من ثقله». الدر المنثور ج 1 ص 328. قال الهيثمي: رواه البزار ورجاله رجال الصحيح . مجمع الزوائد ج 1 ص 83. وقال أيضاً: رواه أبو يعلى في الكبير ورجاله رجال الصحيح غير عبد اللّه بن خليفة الهمذاني وهو ثقة. مجمع الزوائد ج 10 ص 159. )).
از لجنه افتاى سعودى در باره صفت هروله سؤال شده و پاسخ داده اند كه صفت هروله (دويدن) خدا در حديث قدسى كه بخارى و مسلم نقل كرده اند آمده كه خداوند فرموده: اگر بنده اى يك وجب به من نزديك شود، من يك ذراع (نيم متر) به او نزديك خواهم شد و اگر او يك ذراع به طرف من بيايد، من به قدر فاصله دو كف دست (بيش از يك متر) به او نزديك خواهم شد، اگر او قدم زنان به طرف من بيايد، من دوان دوان به طرف او خواهم رفت
(( سألت عن اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: هل للّه صفة الهرولة؟
أجابوا: نعم، صفة الهرولة على نحو ما جاء في الحديث القدسي الشريف على ما يليق به قال تعالى: «إذا تقرّب إليّ العبد شبراً تقرّبت إليه ذراعاً، وإذا تقرّب إليّ ذراعاً تقرّبت منه باعاً، وإذا أتاني ماشياً أتيته هرولة» رواه البخاري ومسلم. فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث والإفتاء: 3/196، فتوى رقم 6932. )).
بن باز مفتى أعظم سابق عربستان در پاسخ به استفتائى اين چنين نوشته: «أمّا الوجه واليدان والعينان والساق والأصابع فقد ثبتت في النصوص من الكتاب والسنّة الصحيحة وقال بها أهل السنّة والجماعة وأثبتوها للّه سبحانه على الوجه اللائق به سبحانه وهكذا النزول والهرولة جاءت بها الأحاديث الصحيحة ونطق بها الرسول صلى اللّه عليه وسلّم وأثبتها لربّه عزّ وجلّ على الوجه اللائق به سبحانه»
(( فتاوى بن باز، ج 5 ص 374. )).
آن چه كه صورت و دست و چشم و ساق و انگشت، براى خداوند، در كتاب و سنت صحيح آمده و نظريه اهل سنت بر آن استوار است و همچنين نزول حق از عرش به آسمان عالم ماده و هروله و دويدن در احاديث صحيح وارد شده و رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) اين صفات را براى خداوند به آن گونه اى لايق او مى باشد، اثبات نموده است.
[=Century Gothic]سخن ابن تيميّه و پيروان وهابى او در اثبات جسمانيت حق تعالى مخالف كتاب و سنت است زيرا آيه شريفه (لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْءٌ)
(( الشورى : 11. )).
صراحت دارد كه خداوند مانندى ندارد و آيه شريفه (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ )
(( الاخلاص : 4. )).
نيز دلالت مى كند كه او بى همتا است.
[=Century Gothic]حاكم نيشابورى در روايتى از اُبَىّ بن كعب نقل كرده: مشركان از رسول گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم)خواستند كه نسب خداوند متعال را بيان نمايد، خداوند سوره توحيد را نازل نمود و فرمود: كه اى پيامبر! به مشركان بگو: (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ ) او خداوند يكتا و بى نياز است، بى نيازى كه (لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ ) فرزندى ندارد و از پدر و مادرى هم زاده نشده زيرا آن كه زاده شده، روزى هم خواهد مرد، و آن كه بميرد ارثى خواهد گذاشت، وخداوند بى همتا از مردن و ارث نهادن منزّه است.
[=Century Gothic](وَ لَمْ يَكُن لَّهُو كُفُوًا أَحَدُ) خداوند متعال، شبيه، مانند و همتا ندارد.
آن گاه حاكم نيشابورى و همچنين ذهبى گفته اند: اين روايت صحيح است.
[=Century Gothic]«إنّ المشركين قالوا : يا محمد أنسب لنا ربك ! فأنزل اللّه عز وجل : (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ ) قال : الصمد الذي (لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ )، لأنّه ليس شئ يولد إلاّ سيموت ، وليس شئ يموت إلاّ سيورث وإنّ اللّه لا يموت ولا يورث، (وَ لَمْ يَكُن لَّهُو كُفُوًا أَحَدُم )قال : لم يكن له شبيه ولا عدل وليس كمثله شئ».
[=Century Gothic]ثمّ قال الحاكم : صحيح الإسناد ولم يخرجاه. وقال الذهبي: صحيح
(( المستدرك: 2/ 540. )).
بيهقى از بزرگ شخصيتهاى علمى اهل سنت مى گويد: امام احمد بن حنبل نظريه قائلين به جسمانيت حق تعالى را باطل دانسته و گفته است: اسم ها از شريعت و لغت گرفته مى شود و اهل لغت كلمه «جسم» را در برابر چيزى كه داراى طول، عرض، ارتفاع، تركيب و صورت باشد، قرار داده اند و خداوند متعال از تمامى اين ها منزّه است و شايسته نيست كه او را جسم بناميم زيرا او از هرگونه معنا و مفهوم جسم، خارج است و در شريعت نيز اين لفظ وارد نگرديده است، بنا بر اين عقيده به جسمانيت باطل است
( وأنكر أحمد على من قال بالجسم وقال: إنّ الأسماء مأخوذة من الشريعة واللغة، وأهل اللغة وضعوا هذا الإسم على ذي طول وعرض وسمك وتركيب وصورة وتأليف، واللّه سبحانه خارج عن ذلك كلّه ، فلم يجز أن يسمّى جسماً لخروجه عن معنى الجسميّة ولم يجئ في الشريعة ذلك فبطل. طبقات الحنابلة: 2/298، اعتقاد الإمام ابن حنبل للتميمي: 298، العقيدة لأحمد بن حنبل: 110، تهنئة الصديق المحبوب لسقاف: 39. )).
شهرستانى مى گويد: «وضع كثير من اليهود الذين اعتنقوا الإسلام أحاديث متعددة في مسائل التجسيم والتشبيه وكلّها مستمدّة من التوراة»
(( الملل والنحل: 1/117 . )).
بسيارى از يهوديان كه به طرف اسلام كشيده شدند احاديث متعددى را در جسمانيت حق تعالى ساختند و وارد شريعت اسلامى كردند، و تمامى احاديث تجسيم از تورات سر چشمه گرفته است.
ورود بعضى از قصص و نقلهاى تاريخى در كتب حديثى و تاريخى و تفسيرى اهل سنت چهره اى نا زيبا از وقايع درست تاريخى به نمايش گذاشته است، كه تشخيص اين حقيقت كارى فوق العاده مشكل وسخت است، زيرا پژوهندگان و اهل تحقيق را در دستيابى به حقايق تاريخى دچار مشكل، و يا با ناكامى رو برو مى كند.
ابن خلدون مى نويسد: عرب صدر اسلام بهره اى از علم و كتابت نداشتند و مطالب مربوط به آفرينش جهان و اسرار هستى را از علماء يهود و اهل تورات و يا از نصارى همانند: كعب الأحبار، وهب بن منبه، وعبد الله بن سلام مى پرسيدند تا آن جا كه مى گويد: «فامتلأت التفاسير من المنقولات عندهم وتساهل المفسّرون في مثل ذلك وملأوا كتب التفسير بهذه المنقولات ، وأصلها كلّها كما قلنا من التوراة أو ممّا كانوا يفترون»
(( مقدمة ابن خلدون: 439 . )).
تفاسير اهل سنت از گفته هاى يهود و نصارى مملو گشته و مفسران هم در اين زمينه سهل انگارى كردند و كتابهاى تفسيرى را از اين قماش روايات پر كرند و ريشه همه اين روايات از تورات و يا دروغ بافى هاى يهود و نصارى سر چشمه گرفته است.
در دو كتاب معروف و مشهور اهل سنّت صحيح بخارى و مسلم نيز از اين آفت در امان نمانده و متأسّفانه اخبارى از اين دست به فراوانى در آنها ديده مى شود، كه از آن جمله نقل حديث ساختگى ذيل است كه از افكار يهوديّت در ميان احاديث مسلمين رسوخ كرده است.
}«عن أبي هريرة عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه وسلّم قال: يَنْزِل اللّه إلى السماء الدنيا كلّ ليلة حين يمضي ثلث الليل الأوّل فيقول: أنا الملك، أنا الملك، من ذا الذي يدعوني فأستجيب له، من ذا الذي يسألني فأعطيه، من ذا الذي يستغفرني فأغفر له، فلا يزال كذلك حتّى يضيء الفجر»
(( صحيح مسلم: 2/175، سنن ابن ماجة: 1/435، سنن الترمذي: 1/277. )).
خداوند هر شب پس از گذشت يك سوّم از آن، به آسمان زمين فرود مى آيد، و تا طلوع فجر ندا مى كند: چه كسى است كه مرا بخواند و از من چيزى بخواهد، و طلب بخشش كند، تا خواسته هاى وى را بر آورده نمايم.
در برخى از روايات آمده است: «فإذا طلع الفجر صعد إلى عرشه»
(( فتح البارى: 13/390. ))
پس از طلوع فجر به عرش مراجعت مى كند.
شايد روزگارى اين سخنان بى پايه و اساس، مشترى داشت، ولى امروز با رشد دانشها و تكامل عقلانى بشر اين قبيل نقلها مورد تمسخر قرار گرفته و به آن مى خندند، چون با توجّه به كرويّت زمين، در هر لحظه از شبانه روز در يك نقطه از كره زمين پايان شب و طلوع فجر مى باشد، و اگر خداوند از عرش به زمين آمده باشد، مادامى كه زمين باقى است و شب و روز در چرخش است ديگر به عرش بر نخواهد گشت.
روى اين جهت برخى از بزرگان اهل سنّت در توجيه اين روايت دچار حيرت و سرگردانى شده اند
(( رجوع شود به تفسير القرطبي: 4/39، فتح البارى: 13/390. )).
البتّه نتيجه دورى از اهل بيت عصمت و طهارت و بى توجّهى به توصيه رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) در تمسّك به ثقلين، سقوط در وادى هاى خطرناكى اين چنين را در پى دارد.
با توجه به آنچه كه بيان شد از آيات قرآن و سنت شريف و گفتار شخصيتهاى بزرگ علمى اهل سنت، دوباره عبارت ابن تيميه را مرور مى كنيم كه مى گويد: «وليس في كتاب اللّه ولا سنّة رسوله ولا قول أحد من سلف الأمّة وأئمّتها أنّه ليس بجسم»
(( التأسيس في ردّ أساس التقديس: ج 1 ص 101. )).
در كتاب خدا و سنت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و همچنين در گفتار سلف امت (صحابه) و پيشوايان دينى نيامده كه خداوند جسم نيست.
مگر (لَيْسَ كَمِثْلِهِى شَىْءٌ) و يا (وَ لَمْ يَكُن لَّهُو كُفُوًا أَحَدُم ) از آيات قرآن نيستند؟
و يا آن چه را كه از اُبَىّ بن كعب نقل شد و حاكم نيشابورى و ذهبى شهادت به صحت آن دادند
(( مستدرك الصحيحين: 2/540. ))،
خارج از سنت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)مى باشد؟!!!
و يا احمد بن حنبل، بيهقى، قرطبى، عبد القاهر بغدادى و شهرستانى و... از علماء اهل سنت نيستند؟!!
مگر نه اين است كه وى به فتواى علماء معاصر خويش به خاطر همين عقيده باطل تجسيم محكوم به زندان شد؟
همان طورى كه أبو الفداء در تاريخ خود مى گويد: «استدعى تقي الدين أحمد بن تيمية من دمشق إلى مصر وعقد له مجلس وأمسك وأودع الاعتقال بسبب عقيدته فإنّه كان يقول بالتجسيم...»
(( تاريخ أبي الفداء: 2/392، حوادث 705، كشف الارتياب: 122. )).
ابن تيميه از دمشق به مصر احضار گرديد وپس از محاكمه وى را دستگير و به سبب عقيده اش زندانى كردند زيرا او معتقد بود كه خداوند متعال داراى جسم است.
و به نقل ابن حجر عسقلانى، قاضى مالكى اعلام كرد: «فقد ثبت كفره»
(( الدرر الكامنة: 1/145. ))،
كفر ابن تيميه ثابت است.
و همچنين ابن حجر عسقلانى و شوكانى از علماء بزرگ اهل سنّت نوشته اند: قاضى شافعى دمشق دستور داد كه در دمشق اعلان كنند كه: «من اعتقد عقيدة ابن تيميّة حلّ دمه وماله»
(( الدرر الكامنة: 1/147، البدر الطالع: 1/67. )).
هر كس عقيده ابن تيميه را داشته باشد خونش هدر و مالش مباح است.
[=Century Gothic]با سلام
[=Century Gothic]بزرگترین مأموریت وهابیون تا سال 2012 میلادی این است که تمامی نشانهها، نمادها و سوابق مسلمانان سلف و اهل بیت(ع) در سرزمین وحی را نابود کنند.
تا چند سال قبل بلندترین بنای مشرف به صحن مسجد الحرام، قصر ملک فهد پادشاه سابق سعودی بود که بر بلندای کوه ابوقبیس، صدها متر فراتر از مخدوم خود نشسته بود.
اما امروز دیگر این بنا در برابر برج در دست ساخت "ابراج البیت" در مقابل رکن یمانی کوچک می نماید.:Ghamgin:
متأسفانه برجهای تجاری مکه (ابراج البیت) که در واقع باید "شاخ های شیطان" خوانده شود و سرشار از نمادهای ماسونی است بنای کعبه را به محاصره گرفته است.
در سال 2012 که از دیگاه فرقههای شیطانی شروع نظم نوین دنیوی است، ساختمان ابراج البیت به پایان می رسد و کعبه چنین در سایه نمادهای شیطانی قرار خواهد گرفت؛
اگرچه ساعت نصب شده در وسط این برج ها که بزرگترین ساعت جهان است، روز اول ماه رمضان جاری راه اندازی شد.
این برج در 72 طبقه ساخته خواهد شد که با توجه به حرکت های نمادین فراماسونرها انتخاب عدد 72 که به عنوان عدد قدرت نزد کابالیستها شناخته می شود، قابل توجه است.
از نظر آنان 72 تعداد شیاطینی هستند که حضرت سلیمان (ع) آنها را برای ساختن معبد بزرگ در خدمت گرفته بود.
علاوه بر این افتتاح برج در 21 سپتامبر 2012 نیز جالب است.
زیرا از نظر فراماسونرها و گردانندگان سازمانهای مخفی در این روز که معروف به "روز شیطان" است، از طریق ابراج البیت سایه این بنای شیطانی بر روی کعبه خواهد افتاد.
آنچه مسلم است اینکه غرب و سران مجامع مخفی شیطان پرست و فراماسونر که ادعای اداره و کنترل جهان را دارند،
برای اجرای آخرین بخش از پروژه نظم نوین جهانی یا همان جهان تک حکومتی شیطانی، عجولانه در پی نمادسازی پیشدستانه اند و با مدد گرفتن از نیروهای غیر ارگانیک، ماوراء الطبیعه ابلیسی و جنّی، خود را مهیای اقدامی در ابعاد جهانی نابودی مستضعفان و اسلام کردهاند.
در این راستا تنها اسلام، مسلمانان، کعبه و بزرگترین کانون شیعی؛ یعنی ایران اسلامی است که به عنوان مزاحم و آخرین بازمانده در برابر مجامع مخفی و کانونهای قدرت شیطانی ایستاده است.
بنای ابراج البیت در واقع مسجد الحرام، کعبه و طواف را تحت الشعاع قرار میدهد. برج اصلی 595 متر در کنار شش برج بزرگ متعلق به «مجموعه بن لادن» هستند که حتی اجازه نمیدهد شما تصویری از مسجد الحرام، گلدستهها داشته باشید.
سکوت سازمان جهانی یونسکو و سازمان کنفرانس اسلامی در مقابل این هیکل ابلیسی که جغرافیای حرم را در هم شکسته قابل سؤال برانگیز است.:Gig:
[=Century Gothic]کنترل مدینه و مکه توسط عدهای وهابی
شاید باورکردنی نباشد اما متأسفانه عدهای اندک مسؤولیت کنترل مسجدالنبی و مسجدالحرام را بر عهده دارند که از نظر اعتقادی با شما فرق میکنند.:Sham:
در بسیاری از مواقع اعتقادات آنها هم با اهل سنت و هم با شیعیان فرق میکند.
این عده که وهابیها هستند، علاوه بر این وظیفه، مسؤولیت ارشاد مسلمانان و امور دینی مربوطه نیز در دست دارند.
تأسف بالاتر اینکه بر اساس آموزههای وهابی مسائل اسلامی! را در مسجدالنبی، بقیع و مسجدالحرام به مسلمانان تذکر میدهند.
وقتی یک زائر ایرانی در بقیع شروع به زیارت ائمه اطهار علیهم السلام میکند، بلافاصله تذکر میدهند که کتابها را ببندید، هر کسی قصد زیارت دارد به تابلو زیارت نگاه کند که اصلااً زیارت نامه ای در آن تابلوها نوشته نشده است.
در حد بسیار اندک و بدون ذکر اسامی و کلی گویی چند جملهای نوشتهاند. نمیگذارند روحانیون کاروانها به زوار توضیح بدهند و اصلاً فرصت زیارت خواندن را حتی در پشت دربهای بقیع نیز به شما نمیدهند. فقط در ساعات اندکی از شبانه روز به شما فرصت میدهند که بقیع را زیارت کنید.
مثلاً به خانمها از ساعت 16 عصر که اوج گرماست، اجازه داده شده از پشت دیوارها و به فاصله 200 تا 300 متری، قبور با خاک یکسان شده ائمه مدفون در بقیع را ببینند و زیارت کنند درحالی که خودشان به مراتب در هرجایی از بقیع که بخواهند میروند و هرکاری که خواستند انجام میدهند.
برای این عده اصلاً مهم نیست که به زوار گفته شود قبر ائمه کجاست، و یا این چهار امام غریب کیستند، سرگذشت آنها چیست و بقیع یعنی چی؟
برخی زوار ایرانی در بقیع نیت میکردند که اگر برگشتند و به مشهد مقدس و زیارت حضرت امام رضا(ع) مشرف شدند، به آن امام که ما ایرانیها آن را غریب مینامیم، بگویند که غربت و غریبی ائمه اطهار در بقیع به حدی است که نمیگذارند عاشقان و رهروان آنها حتی زیارت شان کنند.
[=Century Gothic]ادامه دارد ...!!
راههای تبلیغ وهابیت در مدینه و مکه
شاید گفتنش دردناک باشد اما باید اذعان کرد که وهابیها در مدینه و مکه از هر فرصتی برای تبلیغ فرقه خود استفاده میکنند؛ از وقت نماز در حرمین گرفته تا در وقت استراحت در هتلهای محل اقامت.
برخی از شیوخ وهابی در مدینه در صفهای نماز جماعت با شما وارد بحث می شوند و اعتقادات شما را به چالش میکشند.
بسیاری از زوار که از زوایایی پنهان اعتقادات این فرقه ضاله بی اطلاعند و سواد آنچنانی نیز برای پاسخ دهی به آنها ندارند چون مطالعه نکرده اند، شیفته آنها می شوند.
بسیاری از وهابیها به زبانهای انگلیسی، اردو، فارسی و ترکی مسلط هستند و از همین طریق با زوار بسیاری ارتباط برقرار میکنند. بیشترین جذب شدگان به این فرقه از اهل سنت هستند؛ وهابیها هم که خود را اهل تسنن مینامند و معتقدند تسنن و وهابیت یکی است.
در برخی موارد شیوخ وهابی افراد فقیر از کشورهای جنوب شرق آسیا، شبه قاره و آفریقا را پیدا میکنند و پس از اندکی صحبت کردن با آنها مقداری پول در حد 200 هزار تومان در دستان آنها قرار میدهند.
علاوه بر ریالهای سعودی کاغذی حاوی شمارههای تماس منزل، دفتر و مؤسسهای نیز به همراه پولها در اختیار افراد فقیر قرار میدهند و آنها را به جلسه حضوری دیگری در خارج از حرمین شریفین دعوت میکنند تا در محل بهتری بر اعتقادات آنها تأثیر بگذارند.
از دیگر شیوههای تبلیغ وهابیت کتابهای خرافی است که در هتلهای محل اقامت زوار و در داخل اتاقها قرار میدهند.
شاید باورش سخت باشد که با وجود روحانیون کاروانها در هتلهای محل اقامت ایرانیان، کتابهایی علیه تشیع و کاملاً وهابی در داخل اتاق ها گذاشته باشند.
یکی از روشهای وهابیها برای جذب افراد قرار دادن کتابهایی با آموزههای وهابی است که در بسیاری از آنها به اعتقادات شیعیان توهین شده است
ادامه دارد ...!!
ماجرای توهین به پیامبر(ص) و مقدسات اسلامی در بقیع
بستن کتابهای ادعیه و زیارت زوار ایرانی و در برخی موارد اخذ و ضبط آنها، عدم اجازه ایستادن برای خواندن زیارت در کنار بقیع، بکار گرفتن افغانهای فارسی زبان برای زوار ایرانی که فرصت زیارت را از شما بگیرند و آموزههای وهابی را به شما گوشزد کنند، اینها بخشی از اقدامات وهابیها در بقیع است.
گاهی اوقات مأموران ارشاد که به زبان فارسی هم صحبت میکنند برای اینکه فرصت زیارت را از شما بگیرند، با شما درباره مقدسات اسلامی صحبت میکنند.
یکی از این مأموران که افغانی الاصل نیز بود، با یکی از زوار ایرانی وارد بحث شد و برخی مسائل در نماز ایراد گرفت و شیعیان را در برخی موارد به مسخره گرفت.
مثلاً در یکی از موارد وی میگفت که پیامبر در نمازش پنج مرتبه دچار خطا شد و در واقع سجده سهو به خاطر خطاهای پیامبر(ص) در اسلام گنجاندهاند.
متأسفانه برخی زوار نیز که سابقه قبلی ندارند ساعتها به بحث و مجادله با این وهابیها میپردازند در حالی که غافل از این هستند که آنها با هیچ دلیلی و منطقی اعتقادات خود را تغییر نمیدهند.
و هر زمانی که در بحثها کم بیاروند شما را به نیروهای انتظامی معرفی میکنند و به کلانتری منتقل میکنند و در دادگاه نیز با شهادت دروغین شما را به اتهامات مختلف محکوم میکنند.
یکی از مسائل پشت پرده این حرکات در بقیع، جلب توجه زوار است بدین معنی که فرصت صحبت کردن با ائمه بقیع را از شما میگیرند.
در واقع آن قدر با شما درباره مسائل مختلف دینی صحبت میکنند که یادتان میرود برای چی به بقیع قدم گذاشتهاید.
بنابراین به زوار ایرانی توصیه میشود در برخورد با این جماعت، ضمن بی اعتنایی کامل فرصت زیارت ائمه بقیع را غنیمت بشمرند.
و اوقات گرانبهای حضور در بقیع را به مجادله و صحبت با این وهابیها ندهند.
ادامه دارد ...!!
تسلط خادمان و مسؤولان حرمین شریفین به زبان فارسی
به دلیل حضور بسیار گسترده زائران ایرانی در شهرهای مدینه و مکه اکثر پرسنل خدماتی و نیروهای امنیتی در حرم شریف نبوی و مسجد الحرام به زبان فارسی سخن مسلط شده و سخن میگویند.
در مکالمات اولیه خیلی راحت با شما ارتباط برقرار میکنند.
نکته مهم و جالب اینکه برخی اوقات وهابیهایی که از نحوه عبادت شیعیان مانند اصرار بر نماز خواندن در روضه النبی و یا در زیر ناودان طلا و یا حالت گریه و زاری و پیشمانی عصبی می شوند، عمداً با زبان عربی با شما صحبت میکنند تا براحتی شما را گیج کنند اما بیشتر با زبان فارسی صحبت میکند.
در بازار و فروشگاه های بزگ نیز فروشندگان که هر کدام چند کارگر غیر عرب دارند، همگی به زبانهای فارسی، عربی، اردو، مالایی، انگلیسی و فرانسوی مسلط هستند و برای مکالمات عادی و تجاری هیچ مشکلی برای ارتباط گیری با مشتریها ندارند.
نکته جالب تر اینکه از 6 صبح تا 12 شب یکسره بازار باز است.
ادامه دارد ...!!
اقدامات تدریجی آل سعود برای از بین بردن آثار اسلامی برجا مانده از صدر اسلام
یکی از مواردی که حکومت سعودی سالهاست دست به کار آن شده است اقدامات فرسایشی و تدریجی برای از بین بردن آن دسته از آثار و مکانهای مقدس برجا مانده از صدر اسلام و دوره پیامبر اکرم(ص) است که کاروانهای شیعی در زیارت دوره به آن مکانها میروند.
از آشکارترین این اقدامات، گماشتن میمونهای تربیت شده در کنار غار حراء است. این میمونها از چند جهت خطرناک هستند یکی اینکه وسایل و کیفهای زوار را می دزدند و اگر به دنبال آنها بروی امکان سقوط از دره نزدیک غار را دارید که دو سال قبل یکی از زائران ایرانی به همین دلیل جان خود را از دست داد؛ دوم اینکه اگر قصد توجه به سخنان روحانی کاروان درباره غار حراء را داشته باشید، میمونها آنقدر توجه شما را جلب میکنند که متوجه نمیشوید چه مطالبی را گوش کرده اید.
بر همین اساس بسیاری از کاروانهای زوار ایرانی در پایین کوه میمانند و روحانیون نیز توضیحاتی ارائه میکنند که به هیچ وجه با دیدن غار حراء و محل عبادت پیامبر اکرم(ص) قابل قیاس نیست.
از دیگر اقدامات رها کردن گلههای گوسفند در دامه کوه احد و دره احد است که باعث می شود شما نتوانید عطر و بوی خوش این دره را حس کنید.
همچنین در کنار کوه احد و قبرستان احد نیز آنقدر بساط بازار پهن کرده اند که شما گاهی اوقات یادتان می رود که برای زیارت شهدای احد آمدهاید و به خرید مشغول می شوید.
از دیگر اقدامات، ایجاد پیست موتورسواری در عرفات و نزدیکی منا است.
معلوم نیست که چه سیاستی پشت پرده این مسائل است اما واقعیت این است که در عرفات پیستهای موتور سواری فعال هستند و موتورهای چهارمحور که دارای لاستیکهای پهن هستند را مستقر کرده اند تا زوار بجای اینکه توجه خود را به این سرزمین مقدس جلب کنند، به موتور سواری بپردازند.
اگر حتی موتور سواری نکنید، آنها خودشان در پیستها آنقدر موتور سواری میکنند که سر و صدای زیاد موتورها مانع از شنیدن صدای رواحانی کاروان و توضیحاتش می شود.
هر چند متأسفانه برخی از زوار، فرصت گرانقدر خود را به موتورسواران وهابی میدهند.
غار ثور جایی است که پیامبر اکرم(ص) و همراه او در آن پنهان شدند و با لانه سازی و تخم گذاری کبوتری و تنیدن تار عنکبوتی در ورودی آن از شر دشمنانی که به تعقیب آنها آمده بودند،
در امان ماندند و کاروانهای ایرانی در زیارت دوره به این مکان مقدس نیز می روند. وهابی های سعودی در این محل نیز شترهایی را تزئین کردهاند که زوار هم میتوانند با آنها عکس بگیرند و هم در برخی موارد سواری کنند. بگذریم از اینکه اگر هیچ کدام از این کارها را انجام ندهی، در حین سخنرانی شترها را در بین جمعیت زوار می آروند و باعث ترس و ولوله میشوند و رشته کلام از دست شما خارج می شود. آنها خوب یاد گرفته اند توجه شما را به خود جلب کنند.
از دیگر کارهایی که در همه اماکن زیارتی دوره دیده می شود بازار خرید بسیار گسترده است.
در همه مکانهای زیارت دوره، بازار خرید ایجاد شده و بسیاری از زوار به جای پرداختن به زیارتها به خرید مشغول می شوند. حتی در گرمترین ساعات روز نیز این افراد دیده می شوند و فرصت توضیح و زیارت را به شما نمیدهند.
اگر بخواهید به توضیحات ر.وحانی کاروانها نیز گوش کنید، آنقدر به شما التماس میکنند که سرگرم خرید و چانه زنی با آنها می شوید.
ادامه دارد ...!!
[=century gothic]مظلومیت امیرالمؤمنین علی(ع) و حضرت زهراء(ع) در مسجد النبی(ص)
[=century gothic]از آنجا که عدهای وهابی، تولیت و مسؤولیت و تشریح و توضیح حرم پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) را برعهده دارند، نسبت به شیعیان بسیار حساس هستند.
تحریفهای زیادی درباره خانه پیامبر(ص) و زندگی حضرت زهراء(ع) و امیرالمؤمنین علی(ع) به خورد زائران می دهند.:Sham:
مثلاً خانهای که حضرت زهراء(س) و حضرت علی(ع) در آن زندگی کرده اند، منزل پیامبر(ص) نیز بوده است اما وهابیها در توضیح این مکان مقدس نه تنها نامی از امیرالمؤمنین علی(ع) و بانوی بزرگ اسلام، حضرت زهرا(ع) نمی برند، بلکه آن را انکار میکنند.
هیچ مظلومیتی از این بالاتر نیست که در مسجدی که حضرت علی(ع) بارها و بارها نماز و خطبه خوانده، سخنرانی کرده و در کنار خانه پیامبر(ص) واقع شده هیچ نامی از حضرت برده نمی شود.:Sham::Ghamgin:
مظلومیت حضرت هنوز هم ادامه دارد و عدهای وهابی در تلاش هستند تا تحریفات خود را به زائران القاء کنند و وانمود کنند که فرقه آنها بهترین است و ایرانیها خرافه پرستند.
در اقدامی دیگر در تمام صحنهای مسجد النبی و روضه النبی و خانه پیامب (ص) هر کجا آثاری از حضرت زهراء (س) و حضرت علی (ع) بوده، حذف کردهاند.:Sham::Ghamgin:
وقتی از باب جبرائیل وارد مسجد النبی می شوید در بالای درب منزل حضرت زهرا به وضوح این امر مشاهده می شود که تماماً رنگ سبز بر آثار کشیده شده است.
[=Century Gothic]ادامه دارد ...!!
[=Century Gothic]مظلومیت شیعیان در عربستان
اگر در سطح شهرهای مدینه و مکه گشت و گذاری کرده باشید، متوجه می شوید که تمامی نیروهای خدماتی این دو شهر از کشورهای فقیرنشین حوزه جنوب شرق آسیا، آفریقا و شبه قاره هستند.
از کارگران و فروشندگان مغازههای زنجیرهای گرفته تا خادمان حرمین شریفین.
شاید جالب باشد بدانید تمامی پرسنل خدماتی حرمین شریفین مدینه و مکه از مسلمانان جنوب شرق آسیا و کشورهایی مانند تایلند، بنگلادش، فیلیپین و ... هستند علاوه بر آن از کشورهای هند و پاکستان و افغانستان نیز به وفور در بین این نیروها مشاهده میشود.
در مدت اقامت 6 روزه در مدینه و 6 روزه در مکه مکرمه با گشتی در سطح شهر و بازار بخوبی این امر قابل مشاهده است و اعراب در هیچ یک از کارهای خدماتی حضور ندارند.
حتی امور ساختمان سازی نیز بر عهده کارگران و بناهای غیر عرب و اکثراً از کشورهای فقیر آفریقا و آسیایی هستند.
علاوه بر آن نیروهای خدماتی هتلها و رستورانها، مغازهها و بقالیهای سطح شهر، کادر مهمانداران شرکت هواپیمایی سعودی، رانندگان اتوبوسها و وسایل حمل و نقل عمومی، بناها و کارگران ساختمانی همگی غیر عرب عستند. [=Century Gothic]
از بیان این موضوع میخواستم به این نکته برسم که در میان آنها به هیچ وجه قشر شیعه را مشاهده نمیکنید.
:Sham: در واقع دولت عربستان حاضر نیست در سادهترین کارهای خدماتی نیز از شیعیان استفاده کند. عمده شیعیان در کارهای خصوصی و یا در نخلستانها مشغول کار کستند و از این طریق امرار معاش میکنند. این در حالی است که بیش از 80 درصد منابع نفتی عربستان در مناطق شیعه نشین واقع است و در سالهای اخیر با قدرت گرفتن وهابیها تمامی شهرکهای صنعتی و مناطق استراتژیک را از مناطق شیعه نشین خارج کرده اند. [=Century Gothic]
هیچ مظلومیتی بالاتر از این نیست که در محل زندگی شما میلیاردها دلار سرمایه باشد و شما را به گدایی وادار کنند.
بر همین اساس توصیه میشود زوار ایرانی اگر قصد خرید داشتند، در مناطق شیعه نشی مدینه و بازارهای آنها خرید کنند که سودی نیز عائد این مظلومان شود.
[=Century Gothic]ادامه دارد ...!!