جمع بندی پیراهن حضرت یوسف و گرگ

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
پیراهن حضرت یوسف و گرگ

چرا برادران یوسف به پدر گفتند گرگ یوسف راخورده وپیراهن خونی به اونشان دادنداگرگرگ کسی راخوردمگر پیراهن برای او باقی می گذارد؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد حکیم

[TD][/TD]

صادقیه;1027102 نوشت:
چرا برادران یوسف به پدر گفتند گرگ یوسف راخورده وپیراهن خونی به اونشان دادنداگرگرگ کسی راخوردمگر پیراهن برای او باقی می گذارد؟

با سلام و عرض ادب

برادران حضرت یوسف ( علیه السلام)غیر از بنیامین ، بخاطر توجه ویژه پدرشان به حضرت یوسف ( علیه السلام) حسادت می ورزیدند از طرف دیگر یوسف ( علیه السلام) و بنیامین از مادر دیگر بودند و این امر دیگر حسادت آنان را بیشتر به جوشش در می آورد . حس حسادت آنان را در کام خود فرو برده بود و شدید تر می شد تا آنکه برادران در یک جلسه محرمانه در این باره مشورت کردند. گاهی از قتل یوسف گاهی از تبعید پیشنهاداتی دادند و یکی از آنان پیشنهاد قتل و تبعید را رد کرد و چنین گفت مقصود ما این است که محبت پدر را به یوسف قطع کنیم و این نیازی به تبعید و قتل ندارد بلکه یوسف را به فلان چاه که سر راه کاروان ها است می اندازیم تا بعضی از رهگذر ها وقتی می آیند از آن چاه آب بکشند وی را می یابند و با خود به نقاط دور دست می برند وبرای همیشه از چشم پدر پنهان خواهد شد واو را به چاه انداختند وقتی به خانه برگشتند به پدر گفتند گرگ یوسف را خورده است و پیراهن یوسف را آوردند . وقتی حضرت یعقوب به پیراهن خون آلود نگاه کرد در آن پیراهن هیچ پارگی ندید و انجا متوجه شد که فرزندانش دروغ گفته اند!
به طور طبیعی گرگ و یا هر حیوان دیگری که به انسانی حمله کند ممکن است گوشت تمام بدن او را بدرد و بخورد ولی لباس ها و استخوان های آن انسان را که دیگر نمی خورد و حتی ممکن است مقداری از جسد را هم نتواند بخورد و سایر حیوانات بیایند و باقی مانده جسد را بخورند.
بنا بر این جای هیچ تعجبی نیست که پیراهن حضرت یوسف ( علیه السلام) باقی مانده باشد که البته این اتفاق هیچ گاه نیفتاد و این ها صحنه سازی برادران حضرت یوسف ( علیه السلام) بود که حضرت یعقوب ( علیه السلام) هم هیچ وقت باور نکرند.(1)

پی نوشت :

  1. برای مطالعه بیشتر ر.ک: داستانهایی از زندگی حضرت یوسف ، محمد محمدی اشتهاردی، انتشارات ناصر، تهران، 1375.ش

جناب حکیم نوشتید گوشت تمام بدن او را بدرد و بخورد ولی لباس ها و استخوان های آن رانمی خورد
یعنی گرگ این قدر حواس جمع می خورد که لباس راکامل درآورد حداقل جلوی پیراهن راباید پاره کند تا مثلاگوشت سینه رابدرد

سلام
منظور از پیراهن حضرت یوسف(ع) چیزی که در تصور شماست نیست.میتواند منظور عبایی باشه که روی لباس میپوشیدند اهالی کنعان.این نوع لباس براحتی از بدن خارج میشه.اینهم نقشه انسانهای عاقل و بالغی نبوده که.
نقشه ای بوده که به ذهن برادران یوسف رسیده.آدم گناهکار و دروغگو هم معمولا فراموشکاره و دچار خطا و اشتباه میشه در نقشه هاش.
اینها عبای یوسف(ع) رو به خون دروغین آغشته کردند برای اثبات ادعاشون به حضرت یعقوب(ع) که یوسف(ع) رو گرگها خوردند و اینهم نشانه اش!
حضرت یعقوب(ع) هم متوجه شد که اون لباس نشانه گرگ خوردگی نداره و اونها دچار خطا شده بودند در نقشه کشی.
بهرحال دروغگو برای جبران خطای خودش دروغ های دیگری سر هم میکنه! مثلا اگر یعقوب(ع) گفته باشه پس باقی مونده اعضای بدن یوسف(ع) کجاست خب دروغ دیگری میگویند! که مثلا گله گرگها بدن مجروح یوسف رو با خودشون بردند و دروغ های دیگر برای اثبات چیزی که اتفاق نیفتاده.

سوره یوسف(ع) و داستانش واقعا یکی از آیه هایی است که از جانب خدا بودن قرآن برای انسان بی غرض ثابت میشه.
مسائل ریز و لطیفی در این سوره وجود داره.
مثلا یکیش اشاره لطیف خدا به بوی یوسف(ع) که حضرت یعقوب(ع) اون رو استشمام کرد در کنعان.وقتیکه یکی از برادران پیراهنش رو از مصر برای پدر میخواست ببره.

وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلَا أَنْ تُفَنِّدُونِ ﴿۹۴﴾

و زمانی که کاروان [از مصر] رهسپار [کنعان] شد، پدرشان گفت: بی تردید، بوی یوسف را می یابم اگر مرا سبک عقل ندانید.

اینکه به این موضوع عرفانی در ضمن این داستان اشاره بشه از زیباییهای این بیان خداست.و مسائل لطیف و عرفانی زیاد دیگری هم در این داستانی که خدا نقل میکنه وجود داره که جز خدا کسی نمیتونسته نقل کنه.

جمع بندی

پرسش: چرا برادران یوسف به پدر گفتند گرگ یوسف راخورده و پیراهن خونی به او نشان دادند اگر گرگ کسی را خورد مگر پیراهن برای او باقی می گذارد؟

پاسخ برادران حضرت یوسف ( علیه السلام)غیر از بنیامین ، بخاطر توجه ویژه پدرشان به حضرت یوسف ( علیه السلام) حسادت می ورزیدند از طرف دیگر یوسف ( علیه السلام) و بنیامین از مادر دیگر بودند و این امر دیگر حسادت آنان را بیشتر به جوشش در می آورد . حس حسادت آنان را در کام خود فرو برده بود و شدید تر می شد تا آنکه برادران در یک جلسه محرمانه در این باره مشورت کردند. گاهی از قتل یوسف گاهی از تبعید پیشنهاداتی دادند و یکی از آنان پیشنهاد قتل و تبعید را رد کرد و چنین گفت مقصود ما این است که محبت پدر را به یوسف قطع کنیم و این نیازی به تبعید و قتل ندارد بلکه یوسف را به فلان چاه که سر راه کاروان ها است می اندازیم تا بعضی از رهگذر ها وقتی می آیند از آن چاه آب بکشند وی را می یابند و با خود به نقاط دور دست می برند وبرای همیشه از چشم پدر پنهان خواهد شد واو را به چاه انداختند وقتی به خانه برگشتند به پدر گفتند گرگ یوسف را خورده است و پیراهن یوسف را آوردند .

وقتی حضرت یعقوب به پیراهن خون آلود نگاه کرد در آن پیراهن هیچ پارگی ندید و انجا متوجه شد که فرزندانش دروغ گفته اند! به طور طبیعی گرگ و یا هر حیوان دیگری که به انسانی حمله کند ممکن است گوشت تمام بدن او را بدرد و بخورد ولی لباس ها و استخوان های آن انسان را که دیگر نمی خورد و حتی ممکن است مقداری از جسد را هم نتواند بخورد و سایر حیوانات بیایند و باقی مانده جسد را بخورند ولی لباس را ممکن است بدرد و پاره کند ولی گرگ پارچه و لباس نمی خورد. بنا بر این جای هیچ تعجبی نیست که پیراهن حضرت یوسف ( علیه السلام) باقی مانده باشد که البته این اتفاق که گرگ حضرت یوسف ( علیه السلام) را خورده باشد هیچ گاه نیفتاد و این ها صحنه سازی برادران حضرت یوسف ( علیه السلام) بود که حضرت یعقوب ( علیه السلام) هم هیچ وقت باور نکردند.(1)

پی نوشت :

  1. برای مطالعه بیشتر ر.ک: داستانهایی از زندگی حضرت یوسف ، محمد محمدی اشتهاردی، انتشارات ناصر، تهران، 1375.ش
موضوع قفل شده است