جمع بندی بالاخره خدا به این شهر قسم می خورد یا نمی خورد؟

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بالاخره خدا به این شهر قسم می خورد یا نمی خورد؟

سلام.
خدا در قران قسم میخوره «لا اقسم بهذا البلد»
قسم میخورم به این شهر.
در تفسیر اومده لا اضافه و زائد هست.پس میشه حرف خدا زائد و اضافه باشه.
لا اقسم هشت بار در قران اومده فقط یک تا دو لا را مترجمین در ترجمه نوشته اند الباقی لا را نادیده گرفتند چرا چون میگن این لا زائد و اضافه ست.
لا اقسم یعنی قسم نمیخورم مترجمین یا لا را زائد میدونن و در ترجمه نمی اورند و یا میگن چنین نیست قسم به این شهر، در حالی ک لا با اقسم معنی پیدا میکنه ک ب معنای قسم نمیخورم

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد حکیم

[TD][/TD]


پرسش:

خدا در قران می فرماید: «لا اقسم بهذا البلد» قسم میخورم به این شهر.در تفسیر آمده لا اضافه و زائد هست! و حال آن که لا به معنای نفی است و به معنای قسم نمی خورم باید باشد مترجمین یا لا را زائد میدونن و در ترجمه نمی اورند در حالی ک لا با اقسم معنی پیدا می کند و معنای قسم نمی خورم را باید بدهد! لطفا توضیح دهید.

پاسخ :

این‌که آیا در قرآن بتوان حروفی را زائده دانست یا خیر؟ موضوعی است که از دیرباز در بین مفسران فراوان مطرح شده است، اگرچه برخی از متأخرین بیش از دیگران بر عدم وقوع زوائد در قرآن پافشاری کرده‌اند،(1) اما این اختلاف در میان مفسران قرن‌های پیشین نیز مطرح بوده است که از آن جمله می‌توان به مناقشه‌ی ابن اثیر و غزالی اشاره کرد(2) و نیز می‌توان طعنه‌ی ابو اسحاق ثعلبی بر ابوعبیده معمر بن مثنی(3) و اعتراض فخر رازی بر وجود زائده در قرآن(4) را از نمونه‌های بارز آن برشمرد.
این که زائده بودن را حمل بر بیهوده بودن کنیم اشتباه است و این تعبیر از شأن قرآن که معجزه‌ی فصاحت و بلاغت است به دور می‌باشد. با بررسی استعمال «زائده» در تمامی بخش‌های ادبیات عرب به خوبی می‌توان دریافت که ملازمت و مناسبتی بین زایده بودن و بیهوده بودن وجود ندارد. چنانچه عبارت زایده نه تنها در مقام تأکید، بلکه در بسیاری موارد دیگر هم به کار رفته و معانی جدیدی را ایجاد کرده است، که نشان می‌دهد مقصود دانشمندان و ادیبان عرب از زائده، بیهوده بودن نیست.

در این راستا می‌توان به نمونه‌های زیر اشاره کرد:
۱. در علم «صرف» حرف‌های موجود در ریشه یک لغت را حروف اصلی و باقی حروف را زائده می‌گویند، اما همین حروفی که در ظاهر، زائده به شمار می‌آیند، موجب می‌شوند تا برای معانی متفاوتی که همه به یک ریشه برمی‌گردند، به دست آید.(5)

این جمله مشهور نیز توصیفی از همین معنا است: «اختلاف المبانی تدل علی اختلاف المعانی»(6) جابجا شدن حروف اصلی (و افزوده شدن برخی حروف زائد) منجر به تفاوت در معنا می‌شود.
۲. در علم «بلاغت» در سرفصل «اطناب»(طولانی سخن گفتن) به ویژه در اطناب به زیادة و اطناب به تکریر که از حروف و جملات اضافی جهت بیان، توضیح، مدح و ذم و ... استفاده می‌شود، تعبیر به کلام زائده و فضله نموده‌اند،(7) با آن‌که در واقع این زیاده‌گویی، بیهوده‌گویی نیست.

۳. در عباراتی مانند «جئت بلا زادٍ» و «ما جائنی زید و لا عمرو» و «جائنی زید لا بل عمرو»، با این‌که «لا» دارای معنای نفی است و تأثیر بسزایی در معنای کلام دارد، نحویون به آن زائده گفته‌اند.(8)حتی در مواردی به بعضی افعال مانند «کان» زائده گفته‌اند و در عین حال فایدۀ قرار گرفتن آن در وسط جمله را دلالت بر گذشته‌ای که پایان یافته است برشمرده‌اند.
۴. گاهی اوقات به حرفی که در غیر جایگاه خود قرار گرفته است، هرچند فایده معنایی داشته باشد، زائده هم گفته‌اند؛ مثلاً در شعر «إن لم یجد یوماً علی من یتکل» و «فهلا التی عن بین جنبیک تدفع» و یا در بحث مای زائده معوض.(9)

۵. در بسیاری از موارد، فایدۀ آمدن زوائد، ایجاد یک معنای جدید نیست، بلکه موجب می‌شود در نقش پذیری باقی کلمات توسعه ایجاد شود تا به عنوان مثال، برخی کلمات بتوانند علاوه بر جملات اسمیه، بر جملات فعلیه هم داخل شوند.(10)

۶. برخی مواقع اضافه شدن یک حرف زائده موجب شده است تا معنای حصر به وجود بیاید و معنای جدیدی را برای کلمات پیرامونی به دنبال داشته باشد، مانند آنچه در مورد «أنما» و «إنما» گفته‌اند.(11)

۷. نحویون با وجود آن‌که در برخی عبارات از حرف «مِن» تأکید و یا استغراق را استنباط کرده‌اند، اما با این وجود برای آن تعبیر زائده نیز آورده اند.(12) و حتی در جایی که حرف زائده فقط به جهت تقویت کلام آمده است، باز هم دلالتی بر بیهوده بودن ندارد. مثلاً نحویون فایدۀ حروفی مانند «باء زائده» را در جملات منفی، تأکید بر نفی ذکر کرده، در عین حال آن را زائده شمرده‌اند.(13)

8. برخی از محققان نه تنها معنای تأکید، بلکه استفاده از حروف و دیگر ادوات زائده را برای زیبایی کلام و ایجاد سجع و قافیه در کلام فصیح و حتی قرآن جایز دانسته‌اند. چنانچه رضی و محمود صافی به این امر تصریح کرده‌اند.(14)

با توجه به قرائن و شواهد یاد شده، اگر در جایی از آیات قرآن کریم مانند آیه اول سوره بلد « [=me_quran]لَا أُقْسِمُ بِهَٰذَا الْبَلَدِ...؛ ، حرفی به عنوان زائده در نظر گرفته و معنای آن فقط تأکید اعلام شده، این تنها به جهت مقتضای حال مخاطب و تناسب با بقیه آیات بوده است.(15) چنانچه اختلاف قرائات نیز در جایی که حرف زائده حذف شده است، به ظاهر نشان می‌دهد که معنای آن حرف زائده در نهایت چیزی بیشتر از تأکید کلام نبود.(16) تأکید و تقویت کلام با توجه به وضعیت مخاطب به قدری مهم است که در بسیاری موارد نه تنها از حروف زائد، بلکه از تکرار اسم یا جمله و یا حروف غیر زائد نیز بهره می‌گیرند.(17)

پی نوشت ها:

1. بلاغی نجفی، محمد جواد، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، بنیاد بعثت، قم، 1420ق؛ ج ‏1، ص37. طیب، سید عبدالحسین، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات اسلام، تهران، 1378ش. ج ‏5، ص 281.
2. درویش، محی الدین، إعراب القرآن و بیانه، دار الارشاد، سوریه، 1415ق، ج ‏2، ص 89.
3. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، دار صادر، بیروت، 1414ق. ج ‏3، ص 476.
4. فخر الدین رازی، ابو عبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1420ق، ج ‏2، ص 363.
5. امیل بدیع، یعقوب، موسوعة النحو و الصرف و الاعراب، انتشارات استقلال، قم، 1385ش،ص 393.
6. عبارتی که در بیشتر کتب صرفی و نحوی از آن یاد شده است «زیادة المبانی تدل علی زیادة المعانی» می‌باشد، ولی عبارت صحیح با توجه به مثال‌های نقض این قاعده، همان است که در متن ذکر شد.
7. فوّال عکّاری، إنعام، المعجم المفصل فی البلاغة، دار الکتب العلمیة، بیروت، 2006م، ص 159 -173.
8. ابن هشام، عبدالله بن یوسف، جمعی از اساتید حوزه علمیه قم، مغنی الأدیب، واریان، قم، 1383ش، ج 1، ص 88 197.؛ استر آبادی، رضی الدین، شرح الرضی علی الکافیة، ج 4، موسسة الصادق، تهران، ص 418.
9. مغنی الادیب، همان،ج 1، ص 125، 129، 239.
10. در مورد انواع توسیع در ادوات ر.ک: سامرائی، فاضل صالح، معانی النحو، موسسة التاریخ العربی، بیروت، 1428ق،ج 1، ص 298.
11. امیل بدیع، همان، ص 169؛ معانی النحو،همان، ج1، ص299.
12. شرح الرضی علی الکافیة،همان، ج 4، ص 269؛ الأزهی، خالد بن عبدالله، شرح التصریح علی التوضیح،دار إحیاء الکتب العربیة، بیروت،ج 2، ص 8.
13. الصبان، محمد بن علی، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی، انتشارات زاهدی، قم، 1377ش، ج 1، ص250؛ شرح التصریح علی التوضیح،همان، ج1، ص201.
14.شرح الرضی علی الکافیة،همان، ج 4، ص433؛ صافی، محمود بن عبدالرحیم، الجدول فی إعراب القرآن، ، دار الرشید، دمشق-بیروت، 1418ق،ج ‏4، ص 355 ذیل آیه 159 آل عمران.
15. در مورد معنای زائده، ر.ک: شرح الرضی علی الکافیة،همان، ج 4، ص432، حروف الزیادة؛ علیدوست، ابوالقاسم، سلسبیل فی اصول التجزئة و الاعراب ، دارالاسوة، قم، 1383ش،ص364.
16. چنانچه ابن هشام قرائت ابن مسعود را در آیه 26 سوره بقره (مثلا ما بعوضة)، مؤید زائده بودن آن دانسته است. مغنی الأدیب،همان، ج 1، ص 241.
17. در این مورد ر.ک: مقاله «گونه‌های تأکید در قرآن»، ربانی، محمد حسن، فصلنامه پژوهش های قرآنی، شماره 35-36، پاییز و زمستان 1382.

موضوع قفل شده است