مهدویت در قرآن و سنت و پاسخ شبهات

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مهدویت در قرآن و سنت و پاسخ شبهات

با سلام وتبریک زاد روز ترجمان قرآن و هادی امت عجل الله تعالی فرجه

قال الله تعالي : وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ (5 قصص)

ما اراده کرده ايم بر آنان كه در زمين ضعيف شمرده شدند منت نهاده ايشان را پيشوايان مردم كنيم و وارث ديگران قرار دهيم .

موضوع مهدويت واعتقاد به منجي آخرالزمان تقريبا مشترك بين همه اديان الهي است و اختلافي در اصل موضوع نيست . متاسفانه عده اي مغرض يا جاهل شبهاتي مطرح ميكنند مثل : آيا حضرت حجت عجل الله تعالي فرجه الشريف اصلا متولد شده اند وآ يا احاديث صحيحي در اين زمينه وجود دارد و آيا اخبار صحيحي كه اسم حضرتش را معرفي كرده باشند وجود دارد وسوالات وشبهاتي از اين قبيل كه در اين مقال سعي شده مختصرا درباره مهدويت از كتب معتبر شيعه مثل اصول كافي وغيبت نعماني وغيبت طوسي و كمال الدين و....احاديث صحيح و معتبرآورده شود وراه بر بهانه جويان مسدود وحجت تمام گردد. بعون الله تعالي .

بَابُ الْإِشَارَةِ وَ النَّصِّ إِلَى صَاحِبِ الدَّارِ ع از اصول كافي :

[1] عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ بِلَالٍ (؟)قَالَ خَرَجَ إِلَيَّ مِنْ أَبِي مُحَمَّدٍ قَبْلَ مُضِيِّهِ بِسَنَتَيْنِ يُخْبِرُنِي بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَيَّ مِنْ قَبْلِ مُضِيِّهِ بِثَلَاثَةِ أَيَّامٍ يُخْبِرُنِي بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ

محمد بن على بن بلال گويد: از جانب امام حسن عسكرى (ع) ، دو سال پيش از وفاتش پيامى به من رسيد كه از جانشين بعد از خود به من خبر داد، بار ديگر سه روز پيش از وفاتش ، پيامى رسيد و از جانشين بعد از خود به من خبر داد.

[2] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي مُحَمَّدٍ ع جَلَالَتُكَ تَمْنَعُنِي مِنْ مَسْأَلَتِكَ فَتَأْذَنُ لِي أَنْ أَسْأَلَكَ فَقَالَ سَلْ قُلْتُ يَا سَيِّدِي هَلْ لَكَ وَلَدٌ فَقَالَ نَعَمْ فَقُلْتُ فَإِنْ حَدَثَ بِكَ حَدَثٌ فَأَيْنَ أَسْأَلُ عَنْهُ قَالَ بِالْمَدِينَةِ .صحيح

ابوهاشم جعفرى گويد: به امام حسن عسكرى عليه السلام عرض كردم : جلالت و بزرگى شما مرا از پرسش از شما باز مى دارد، اجازه مى فرمائيد از شما سؤ الى كنم ؟ فرمود، بپرس ، عرض كردم : آقاى من ! شما فرزندى داريد؟ فرمود: آرى ، عرض كردم : اگر براى شما پيش ‍ آمدى كند، در كجا از او بپرسم ؟ فرمود: در مدينه از آنجا بشنود (و ممكن است مقصود از مدينه همان شهر سامره باشد.)

همچنين : أبوهاشم الجعفري قال: قلت لابي محمد عليه السلام: جلالتك تمنعني عن مسألتك فتأذن لي في أن أسألك؟ قال: سل، قلت: يا سيدي هل لك ولد؟ قال: نعم، قلت: فإن حدث حدث فأين أسأل عنه؟ فقال: بالمدينة.غط = غيبت طوسي

...................

[6] عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدٍ ابْنَيْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْعَبْدِيِّ مِنْ عَبْدِ قَيْسٍ عَنْ ضَوْءِ بْنِ عَلِيٍّ الْعِجْلِيِّ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ فَارِسَ .....

ضوء بن على از مردى از اهل فارس كه نامش را برده نقل ، مى كند كه : به سامرا آمدم و بدر خانه امام حسن عسكرى عليه السلام چسبيدم ، حضرت مرا طلبيد، من وارد شدم و سلام كردم فرمود: پس دربان ما باش ، من همراه خادمان در خانه حضرت بودم ، گاهى مى رفتم ، هر چه احتياج داشتند از بازار مى خريدم ، و زمانيكه در خانه ، مردها بودند، بدون اجازه وارد مى گشتم .
روزى (بدون اجازه ) بر حضرت وارد شدم و او در اتاق مردها بود، ناگاه در اتاق حركت و صدائى شنيدم ، سپس به من فرياد زد: بايست ، حركت مكن : من جراءت در آمدن و بيرون رفتن نداشتم ، سپس كنيزكى كه چيز سرپوشيدئى همراه داشت ، از نزد من گذشت : آنگاه مرا صدا زد كه درآى ، من وارد شدم و كنيز را هم صدا زد، كنيز نزد حضرت بازگشت ، حضرت به كنيز فرمود: از آنچه همراه دارى ، روپوش بردار، كنيز از روى كودكى سفيد و نيكو روى پرده برداشت ، و خود حضرت روى شكم كودك را باز كرد، ديدم موى سبزى كه بسياهى آميخته نبود از زير گلو تا نافش روئيده است ، پس فرمود: اين است صاحب شما و بكنيز امر فرمود كه او را ببرد، سپس من آن كودك را نديدم ، تا امام حسن عليه السلام وفات كرد.

بَابٌ فِي تَسْمِيَةِ مَنْ رَآهُ ع

[1] مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الله وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى جَمِيعاً عَنْ عَبْدِ الله بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ قَالَ اجْتَمَعْتُ أَنَا وَ الشَّيْخُ أَبُو عَمْرٍو رَحِمَهُ الله عِنْدَ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ فَغَمَزَنِي أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ أَنْ أَسْأَلَهُ .......قَالَ الْكُلَيْنِيُّ رَحِمَهُ الله وَ حَدَّثَنِي شَيْخٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ذَهَبَ عَنِّي اسْمُهُ أَنَّ أَبَا عَمْرٍو سَأَلَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ مِثْلِ هَذَا فَأَجَابَ بِمِثْلِ هَذَا .صحيح

رواه الصدوق قدّس سرّه . ايضاً بسند صحيح عن ابيه و محمد بن الحسن عن عبدالله بن الجعفر الحميرى.

حميرى گويد: من و شيخ ابو عمرو (عثمان بن سعيد عمرى نايب اول ) رحمة الله نزد احمد ابن اسحاق گرد آمديم ، احمد بن اسحاق به من اشاره كرد كه راجع به جانشين (امام حسن عسكرى ) از شيخ بپرسم ، من به او گفتم ، اى با عمرو! من مى خواهم از شما چيزى بپرسم كه نسبت به آن شك ندارم ، زيرا اعتقاد و دين من اين است كه زمين هيچگاه از حجت خالى نمى ماند، مگر چهل روز پيش از قيامت (يعنى ايامى كه مقدمات قيامت مانند خروج دابه و مانند آن به ظهور مى رسد) و چون آن روز برسد، حجت برداشته و راه توبه بسته شود آنگاه كسى كه از پيش ‍ ايمان نياورده و يا در دوران ايمانش كار خيرى نكرده ، ايمان آوردنش ‍ سودش ندهد 158 سوره 7)) و ايشان بدترين مخلوق خداى عزوجل باشند و قيامت عليه ايشان برپا مى شود، ولى من دوست دارم كه يقينم افزوده گردد، همانا حضرت ابراهيم عليه السلام از پروردگار عزوجل درخواست كرد كه به او نشان دهد. چگونه مردگان را زنده مى كند ((فرمود: مگر ايمان ندارى ؟ عرض كرد: چرا ولى براى اينكه دلم مطمئن شود 260 سوره 2)).
و ابو على احمد بن اسحاق به من خبر داد كه از حضرت هادى عليه السلام سؤ ال كردم ، با كه معامله كنم ؟ يا (پرسيد احكام دينم را) از كه بدست آورم ؟ و سخن كه را بپذيرم ؟ به او فرمود: عمرى مورد اعتماد من است آنچه از جانب من به تو رساند: حقيقة از من است و هر چه از جانب من به تو گويد، قول منست ، از او بشنو و اطاعت كن كه او مورد اعتماد و امين است . و نيز ابو على به من خبر داد كه او از حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام همين سؤ ال را كرده و او فرموده است : عمرى و پسرش (محمد بن عثمان ، نايب دوم ) مورد اعتماد هستند، هر چه از جانب من به تو رسانند، حقيقة از جانب من رسانيده اند و هر چه به تو گويند، از من گفته اند، از آنها بشنو و اطاعت كن كه هر دو مورد اعتماد و امينند، اين سخن دو امامست كه درباره شما صادر شده .
ابو عمرو به سجده افتاد و گريه كرد، آنگاه گفت : حاجتت را بپرس ، گفتم : شما جانشين بعد از مام حسن عسكرى عليه السلام را ديده ئى ؟ گفت : آرى به خدا، گردن او اين چنين بود و با دست اشاره كرد. گفتم : يك مساله ديگر باقى مانده ، گفت : بگو، گفتم : نامش چيست ؟ گفت : بر شما حرام است كه نا او را بپرسيد، و من اين سخن از پيش خود نمى گويم ، زيرا براى من روا نيست كه چيزى را حلال يا حرام كنم ، بلكه اين سخن خود آن حضرت عليه السلام است ، زيرا مطلب نزد سلطان (معتمد عباسى كه در 12 رجب 256 خليفه شد) چنين وانمود شده كه امام حسن عسكرى وفات نموده و فرزندى از خود بجا نگذاشته وميراثش قسمت شده و كسى كه حق نداشته (جعفر كذاب ) آن را برده و خورده است و عيالش در به در شده اند و كسى جرات ندارد با آنها آشنا شود يا چيزى به آنها برساند. و چون اسمش در زبانها افتاد، تعقيبش مى كنند، از خدا بپرهيزيد و از اين موضوع دست نگهداريد.

كلينى رحمه الله گويد: شيخى از اصحاب ما (شيعيان ) كه نامش از يادم رفته به من گفت : ابو عمرو از احمد بن اسحاق همين پرسش را كرد و او هم همين جواب را گفت .

بقیه

[=Times New Roman]


[=Times New Roman]با سلام

[=Times New Roman]

[=Times New Roman]يك سوال پیش آمده وآن اینکه در احادیث از تعجیل در فرج حضرت مهدی ارواحنا فداه نهی شده ودر بعضی دیگر سفارش بدعا برای تعجیل ! و چرا ما برای تعجیل حضرتش دعا میکنیم ؟!

[=Times New Roman]

[=Times New Roman]بنظر اینجانب ما انسانها هیچ چاره وسلاحی بجز دعا وتضرع بدرگاه مولایمان نداریم . پادشاه مطلق هستی حضرت رب جل وعلا ذکره خودش میداند ومختارعلی الاطلاق است وخودش هرچه بخواهد وهر طور که اراده کند عمل میکند وهیچ موجودی را نسزد که کمترین اعتراضی به ساحت بی مثالش وارد سازد و علم ناقص ما مصالح را نميداند .

[=Times New Roman]

[=Times New Roman]مثال دیگر در این باب : هیچ یک از ما نمیدانیم که در روز ازل جزو اشقیا نوشته شده ایم یا سعداء ، و تنها امیدی که ما داریم دعا کردن وخواستن از خدای متعال است که اسم ما را در زمره سعداء بنویسد چرا که : یمحو الله ما یشاء ویثبت وعنده ام الکتاب :

[=Times New Roman]

[=Times New Roman]اما اخباری که از نهی و شتاب نهی میکنند :

[=Times New Roman]

[=Times New Roman] [=Times New Roman]

[=Times New Roman]7- [=Times New Roman]الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْأَنْبَارِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بـْنِ عـَلِيٍّ عـَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مِهْزَمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ......

[=Times New Roman]

[=Times New Roman][=Times New Roman]اصول كافى جلد 2 صفحه 194

[=Times New Roman]

[=Times New Roman]ترجمه روايت شريفه :
[=Times New Roman]مـهـزم پـدر ابـراهـيـم مـى گـويـد: خـدمـت امـام صـادق عـليـه السـلام از سـلاطـيـن آل فـلان (بـنـى عـبـاس ) سخن به ميان آورديم حضرت فرمود: مردم به واسطه شتابشان براى اين امر هلاك گشتند. (دقت شود ميفرمايد شتاب نه دعا )همانا خدا براى شتاب بندگان ، شتاب نمى كند، براى اين امر پـايـانـى اسـت كه بايد به آن برسد، و اگر مردم به آن پايان رسيدند ساعتى پيش و پس نيفتند.

[=Times New Roman]

[=Times New Roman]16- [=Times New Roman]مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْجَارُودِ عـَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرِ بْنِ دَابٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ ؟ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع أَنَّ زَيْدَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع دَخـَلَ عـَلَى أَبـِى جـَعـْفـَرٍ مـُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ مَعَهُ كُتُبٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ يَدْعُونَهُ فِيهَا إِلَى أَنْفُسِهِمْ وَ .....

[=Times New Roman]

[=Times New Roman]ترجمه روايت شريفه :
[=Times New Roman]زيـد بـن عـلى بـن الحـسـن ، خـدمـت امـام بـاقـر عـليـه السـلام رسـيـدو نـامـه هـائى از اهـل كـوفـه هـمراه داشت كه او را بطرف خود خوانده و از اجتماع خود آگاهش نموده و دستور نـهضت داده بودند، امام باقر عليه السلام باو فرمود: اين نامه ها از خود آنها شروع شده يـا جـواب نامه ايستكه بآنها نوشته ئى و ايشانرا دعوت كرده ئى ؟ گفت : ايشان شروع كـرده انـد، زيـرا حـق مـا را مـيـشـنـاسـنـد و قـرابـت مـا را بـا رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله مـيـدانـنـد و در كـتـاب خـداى عزوجل وجوب دوستى و اطاعت ما را مى بينند و فشار و گرفتارى و بلا كشيدن ما را مشاهده ميكنند[=Times New Roman].
[=Times New Roman]امـام بـاقـر عـليـه السـلام فـرمـود: اطـاعـت (مـردم از پـيـشـوا) از طـرف خـداى عـزوجـل واجـب گـشته و روشى است كه خدا آنرا در پيشينيان امضاء كرده و در آخرين همچنان اجـرا مـيـكنند، و اطاعت نسبت بيك نفر از ماست و دوستى نسبت بهمه ما و امر خدا (امامت و وجوب اطـاعـت يـا خـروج و نـهـضـت يـا صـبـر بـر اذيـت ) نـسـبت باوليائش جارى ميشود طبق حكمى (مـتـصـل از امـامـى بـامـام ديـگـر) و فرمانى قطعى و آشكار و حتمى بودنى انجام شدنى و انـدازه ئى بـى كـم و زيـاد و مـوعـدى مـعـيـن در وقـتـى مـعـلوم (حـاصـل ايـنـكه امور مربوط بامام از طرف خدا اندازه و مدتش معين ميشود و حتمى و قطعى و لايـتـغـيـر است ) مبادا كسانيكه ايمان ثابتى ندارند، ترا سبك كنند، ايشان ترا در برابر خواست خدا هيچگونه بى نيازى ندهند، شتاب مكن كه خدا بواسطه شتاب بندگانش شتاب نـمـيـكـنـد (زمـان رسـيدن دولت حق را پيش نمياندازد) تو بر خدا سبقت مگير كه گرفتارى ناتوانت كند و بخاكت اندازد[=Times New Roman].
[=Times New Roman]

[=Times New Roman].محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن عبدالرحمن بن أبي هاشم، عن الفضل الكاتب قال: كنت عند أبي عبدالله (ع) فأتاه كتاب أبي مسلم فقال ليس لكتابك جواب اخرج عنا فجعلنا يسار بعضنا بعضا، فقال: أي شئ تسارون يا فضل إن الله عزوجل ذكره لا يعجل لعجلة العباد، ولازالة جبل عن موضعه أيسر من زوال ملك لم ينقص أجله ثم: قال: إن فلان بن فلان حتى بلغ السابع من ولد فلان، قلت: فما العلامة فيما بيننا وبينك جعلت فداك؟ قال: لاترح الارض يا فضل حتى يخرج السفياني فإذا خرج السفياني فأجيبوا إلينا - يقولها ثلاثا - وهو من المحتوم.

[=Times New Roman]

[=Times New Roman]

[=Times New Roman]

[=Times New Roman]عبد الرحمن بن كثير گويد: خدمت امام صادق عليه السلام نشسته بودم كه مهزم وارد شد و عرض كرد: «قربانت! به من خبر دهيد اين امري كه در انتظارش هستيم، كي واقع مي‏شود؟» امام فرمود:
يَا مِهْزَمُ كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ وَ هَلَكَ الْمُسْتَعْجِلُونَ وَ نَجَا الْمُسَلِّمُونَ؛ اي مهزم! وقت‏گذاران، دروغ گفتند و
شتاب‏كنندگان هلاك شدند[=Times New Roman] و تسليم‏شوندگان نجات يافتند (كليني،: ج1، ص368).

[=Times New Roman]


عبد الرّحمن بن كثير از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه درباره آيه: (أَتي‏ أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوه)؛ «امر خداوند به زودي فرا رسد در آمدنش شتاب نكنيد» (نحل،



......


فلك الحمد يا رب من مقتدر لا يغلب، وذي أناة لا يعجل، صل على محمد

وآل محمد،




موضوع قفل شده است