جمع بندی چرا عاقبت ابن ملجم و حر بن ریاحی اینگونه تغییر کرد؟

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا عاقبت ابن ملجم و حر بن ریاحی اینگونه تغییر کرد؟

با سلام

چرا ابن ملجم مرادی که ۱۴ سال نون و نمک علی ابن ابی طالب ( علیه السلام ) و خورد و اهل تجهد و تعبد و شب زنده داری بود عاقبت جز شقی ترین انسان ها شد و حر ابن ریاحی که 12 سال نون و نمک خاندان ابوسفیان و خورده بود و سرلشکر سپاه ابوسفیان بود و راه رو به امام حسین بسته بود عاقبت به خیر شد ؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"]
[/TD]


کارشناس بحث: استاد مسلم

[TD][/TD]

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و احترام

ابوالفضل هاشمی;1026022 نوشت:
چرا ابن ملجم مرادی که ۱۴ سال نون و نمک علی ابن ابی طالب ( علیه السلام ) و خورد و اهل تجهد و تعبد و شب زنده داری بود عاقبت جز شقی ترین انسان ها شد و حر ابن ریاحی که 12 سال نون و نمک خاندان ابوسفیان و خورده بود و سرلشکر سپاه ابوسفیان بود و راه رو به امام حسین بسته بود عاقبت به خیر شد ؟

بگذارید پاسخ را با یک مثال تاریخی آغاز کنم، شمر و زهیر در دو جنگ روبروی هم ایستادند، یک بار در جنگ صفین بود که شمر در لشکر امیرالمومنین(علیه السلام) بود، و زهیر در لشکر معاویه؛ و جنگ بعدی درکربلا بود که زهیر در لشکر امام حسین(علیه السلام) بود و شمر در لشکر یزید؛ شمر آن موقع که در لظکر امیارلمومنین(علیه السلام) بود هم دنبال دنیا بود اما این دنیا طلبی را در یاری علی(علیه السلام) میدید، و زهیر همان موقع که در لشکر معاویه بود هم حق طلب بود اما حق را بر علیه امام علی(علیه السلام) یافته بود.
عاقبت به خیری زهیر، و عاقبت به شری شمر نشأت گرفته از باطن آنها بود، نه ظاهرشان! عوامل عاقبت به خیری و عاقبت به شری را باید در درون انسان ها جست، نه بیرونشان؛ نباید فریب این عبادات ظاهری و سر به مهر نهادن ها را خورد.

کفر ریشه ها و منشأهایی دارد که اگر درمان نشوند هر چه انسان عبادت کند فایده نخواهد داشت و متناسب با شدتشان به کفر منتهی خواهد شد، امام صادق(علیه السلام) در روایت زیبایی می فرمایند:«أُصُولُ الْكُفْرِ ثَلَاثَةٌ الْحِرْصُ وَ الِاسْتِكْبَارُ وَ الْحَسَدُ»‏؛ ارکان کفر سه چیز است: حرص و تکبر و حسادت.(کلینی، الکافی، ج2، ص289) یعنی اگر این خصوصیات درمان نشوند انسان را به سمت کفر و بدبختی سوق خواهند داد.

بنابراین ممکن است یک نفر سال ها عبادت کند اما این اوصاف در دل او بیشتر ریشه بدواند تا نهایتا به یک فرجام نامبارک ختم شود، اما در مقابل ممکن است کسی حتی در ظاهر کفر بورزد اما در باطن صفاتی که اقتضای کفر دارند در او نباشند، در چنین شخصی روشن میشود که منشأ کفر او جهالت یا غفلت است و هر لحظه ممکن است آگاه شده یا هوشیار شود و به راه حق بازگردد، بنابراین آنچه اهمیت دارد روح و حقیقت کفر و ایمان است، همانطور که امام باقر(علیه السلام) می فرمایند:
«كُلُّ شَيْ‏ءٍ يَجُرُّهُ الْإِقْرَارُ وَ التَّسْلِيمُ فَهُوَ الْإِيمَانُ وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ يَجُرُّهُ الْإِنْكَارُ وَ الْجُحُودُ فَهُوَ الْكُفْرُ»؛ هر چيزى كه نتيجه اقرار و تسليم و روح پذيرش حقيقت باشد او ايمان است و هر چيزى كه نتيجه روح عناد و سرپيچى از حقيقت باشد او كفر است‏.(کلینی، الکافی، ج2، ص387)

این حقیقت ایمان و کفر در بحران ها و امتحانات خودش را نشان میدهد، مثلا ممکن است کسی که روحیه کفر دارد سال ها این روحیه بروز پیدا نکند، اما اگر یک موقعیت عظیمی پیش بیاید این پرده های رویین کنار زده شده و آن حقیقت بروز پیدا خواهد کرد.

سنخ تفکرات حرّ در لحظات پایانی نشان دهنده ی وجود این روح ایمان در اوست که در بزنگاهی حساس غبارها از روی آن کنار زده شد، وقتی چاره ای نیست، انسان در دوراهی باید یکی را انتخاب کند آن حقیقت نمایان میشود، همانطور که حرص و طمع عمر سعد، کفر او را نمایان ساخت و نتوانست از ملک ری ولو به قیمت ریختن خون امام حسین(علیه السلام) عبور کند.

در مورد ابن ملجم هم همینطور است، حتی اگر به لحاظ تاریخی اثبات شود که ابن ملجم سال ها نون و نمک امیرالمومنین(علیه السلام) را خورده و اهل تهجد و عبادت بوده است(چون ظاهرا برای نماز صبح هم امیرالمومنین(علیه السلام) او را بیدار کردند) این رفتار او نشأت گرفته از همان ارکان کفر است که در درون او وجود داشته است و وقتی مطالعه می کنیم می بینیم همان حرص است، حرص برای به دست آوردن زن زیبارویی به نام قطام! بنابراین حقیقت انسان در موقعیت های دشوار رخ بر می نمایاند، و لازم است ما پیش از آن روز خودمان، خودمان را بشناسیم و در اصلاح نفس جدیت به خرج دهیم.

[="Times New Roman"][="Black"]

مسلم;1026481 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و احترام

بگذارید پاسخ را با یک مثال تاریخی آغاز کنم، شمر و زهیر در دو جنگ روبروی هم ایستادند، یک بار در جنگ صفین بود که شمر در لشکر امیرالمومنین(علیه السلام) بود، و زهیر در لشکر معاویه؛ و جنگ بعدی درکربلا بود که زهیر در لشکر امام حسین(علیه السلام) بود و شمر در لشکر یزید؛ شمر آن موقع که در لظکر امیارلمومنین(علیه السلام) بود هم دنبال دنیا بود اما این دنیا طلبی را در یاری علی(علیه السلام) میدید، و زهیر همان موقع که در لشکر معاویه بود هم حق طلب بود اما حق را بر علیه امام علی(علیه السلام) یافته بود.
عاقبت به خیری زهیر، و عاقبت به شری شمر نشأت گرفته از باطن آنها بود، نه ظاهرشان! عوامل عاقبت به خیری و عاقبت به شری را باید در درون انسان ها جست، نه بیرونشان؛ نباید فریب این عبادات ظاهری و سر به مهر نهادن ها را خورد.

کفر ریشه ها و منشأهایی دارد که اگر درمان نشوند هر چه انسان عبادت کند فایده نخواهد داشت و متناسب با شدتشان به کفر منتهی خواهد شد، امام صادق(علیه السلام) در روایت زیبایی می فرمایند:«أُصُولُ الْكُفْرِ ثَلَاثَةٌ الْحِرْصُ وَ الِاسْتِكْبَارُ وَ الْحَسَدُ»‏؛ ارکان کفر سه چیز است: حرص و تکبر و حسادت.(کلینی، الکافی، ج2، ص289) یعنی اگر این خصوصیات درمان نشوند انسان را به سمت کفر و بدبختی سوق خواهند داد.

بنابراین ممکن است یک نفر سال ها عبادت کند اما این اوصاف در دل او بیشتر ریشه بدواند تا نهایتا به یک فرجام نامبارک ختم شود، اما در مقابل ممکن است کسی حتی در ظاهر کفر بورزد اما در باطن صفاتی که اقتضای کفر دارند در او نباشند، در چنین شخصی روشن میشود که منشأ کفر او جهالت یا غفلت است و هر لحظه ممکن است آگاه شده یا هوشیار شود و به راه حق بازگردد، بنابراین آنچه اهمیت دارد روح و حقیقت کفر و ایمان است، همانطور که امام باقر(علیه السلام) می فرمایند:
«كُلُّ شَيْ‏ءٍ يَجُرُّهُ الْإِقْرَارُ وَ التَّسْلِيمُ فَهُوَ الْإِيمَانُ وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ يَجُرُّهُ الْإِنْكَارُ وَ الْجُحُودُ فَهُوَ الْكُفْرُ»؛ هر چيزى كه نتيجه اقرار و تسليم و روح پذيرش حقيقت باشد او ايمان است و هر چيزى كه نتيجه روح عناد و سرپيچى از حقيقت باشد او كفر است‏.(کلینی، الکافی، ج2، ص387)

این حقیقت ایمان و کفر در بحران ها و امتحانات خودش را نشان میدهد، مثلا ممکن است کسی که روحیه کفر دارد سال ها این روحیه بروز پیدا نکند، اما اگر یک موقعیت عظیمی پیش بیاید این پرده های رویین کنار زده شده و آن حقیقت بروز پیدا خواهد کرد.

سنخ تفکرات حرّ در لحظات پایانی نشان دهنده ی وجود این روح ایمان در اوست که در بزنگاهی حساس غبارها از روی آن کنار زده شد، وقتی چاره ای نیست، انسان در دوراهی باید یکی را انتخاب کند آن حقیقت نمایان میشود، همانطور که حرص و طمع عمر سعد، کفر او را نمایان ساخت و نتوانست از ملک ری ولو به قیمت ریختن خون امام حسین(علیه السلام) عبور کند.

در مورد ابن ملجم هم همینطور است، حتی اگر به لحاظ تاریخی اثبات شود که ابن ملجم سال ها نون و نمک امیرالمومنین(علیه السلام) را خورده و اهل تهجد و عبادت بوده است(چون ظاهرا برای نماز صبح هم امیرالمومنین(علیه السلام) او را بیدار کردند) این رفتار او نشأت گرفته از همان ارکان کفر است که در درون او وجود داشته است و وقتی مطالعه می کنیم می بینیم همان حرص است، حرص برای به دست آوردن زن زیبارویی به نام قطام! بنابراین حقیقت انسان در موقعیت های دشوار رخ بر می نمایاند، و لازم است ما پیش از آن روز خودمان، خودمان را بشناسیم و در اصلاح نفس جدیت به خرج دهیم.

سلام استاد عزیز

ممکنه توضیح بیشتری بدید

ارکان کفر تکبر و حرص و حسد توی وجود همه ی انسان ها کم و بیش وجود داره

و ممکنه کسی در زمانی که ضعف زیادی در این سه رکن داره در معرض امتحان قرار بگیره

و دست به کارهای خطرناکی بزنه

مثلا شاید اگر حر زمانی که تحت شدیدترین فشارها و وسوسه های روانی ( مانند شمر ) بود در برابر امام حسین قرار میگرفت هرگز به راه حق نمیومد

یک زمانی هست که منه نوعی دچار حرص و تکبر وحشتناکی هستم

خب اگر من واقعا حقیقت اینهارو بفهمم و شبهاتم برطرف بشه قطعا مسیر درست رو انتخاب میکنم

ولی شرایط جبری مثل کربلا پیش میاد و من در آن ضعف های اخلاقی و در آن برهه زمانی باید تصمیم بگیرم

و میشم قاتل امام حسین علیه السلام

چه تضمینی وجود داره که اگر شمر هم در وضعیت روانی و ریلکس حر قرار داشت تصمیم حر رو نمیگرفت ؟[/]

سلام بر مسعود عزیز

Im_Masoud.Freeman;1026494 نوشت:
ممکنه توضیح بیشتری بدید
ارکان کفر تکبر و حرص و حسد توی وجود همه ی انسان ها کم و بیش وجود داره
و ممکنه کسی در زمانی که ضعف زیادی در این سه رکن داره در معرض امتحان قرار بگیره
و دست به کارهای خطرناکی بزنه

نه لزوما این اوصاف در همه انسان ها وجود نداره، و ثانیا این که شدت و ضعف دارد، به عنوان نمونه ما هرگز اگر جای عمر سعد بدیم آنچنان حرص و طمع در ما زیاد نیست که ملک ری را بر ریختن خون امام حسین(علیه السلام) ترجح دهیم اما ممکن است از نافرمانی های دیگر ابا نداشته باشیم.

مثلا یک نفر ممکن است در برابر مال دنیا حاضر به کشتن امام نشود، چون حرص در او به این شدت نیست، اما ممکن است اگر بتواند زمین یک نفر را از چنگش در آورد چنین می کند. این هم نوعی کفر عملی است.

یعنی بزرگی آن مالی که به دست می آوریم، و کوچکی آن جرمی که در برابر آن مرتکب میشویم در این مسئله نقش دارد، هرچقدر ایمانمان صاف ترو خالص تر و پیراسته تر از این ارکان کفر باشد آن مال باید خیلی بزرگتر و آن جرم باید خیلی کوچک تر باشد تا آن را مرتکب شویم، اما شخصیتی مثل امیرالمومنین(ع) بالاترین مال دنیا را در برابر کوچکترین ظلم هم مرتکب نمیشود: «به خدا سوگند اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر افلاک آن است به من ببخشند، تا با گرفتن پوست حبه جویی از دهان مورچه ای، خدا را نافرمانی کنم، چنین نخواهم کرد»

در مورد حسادت و تکبر هم همینطور است، بسیاری از کسانی که امامت ائمه(ع) را به بهانه های مختلفی نمی پذیرفتند از سر حسادت یا تکبر بود.
این خصوصیت ها و ارکان کفر اگر ضعیف باشند در همان حد کفر عملی یعنی همان نافرمانی خدا در عمل بروز خواهند کرد اما اگر عمیق باشند ممکن است حتی به کفر اعتقادی منتهی شوند.


Im_Masoud.Freeman;1026494 نوشت:
مثلا شاید اگر حر زمانی که تحت شدیدترین فشارها و وسوسه های روانی ( مانند شمر ) بود در برابر امام حسین قرار میگرفت هرگز به راه حق نمیومد
چه تضمینی وجود داره که اگر شمر هم در وضعیت روانی و ریلکس حر قرار داشت تصمیم حر رو نمیگرفت ؟


خیر هرگز اگر جای شمر و حر عوض میشد تصمیم های یکدیگر را نمی گرفتند، اصلا شمر در موقعیت حر قرار داشت، همین مقابل امام حسین(ع) و میان بهشت و جهنم مخیر ماندن موجب شد حر توبه کند، و شمر هم در همین موقعیت بود. از آن طرف حر هم جزء فرماندهان بود و بهره خوبی به دست می آورد.

جمع بندی

_______________________________________________

پرسش:
چرا ابن ملجم مرادی که سال ها در رکاب امام علی(علیه السلام)، و اهل تهجد و شب زنده داری بود عاقبت جزء شقی ترین انسان ها شد و حر ابن یزید ریاحی که در خدمت خاندان ابوسفیان بوده و راه را بر امام حسین(علیه السلام) بسته بود عاقبت به خیر شد؟

پاسخ:

کفر ریشه ها و منشأهایی دارد که اگر درمان نشوند هر چه انسان عبادت کند فایده نخواهد داشت و متناسب با شدتشان به کفر منتهی خواهد شد، امام صادق(علیه السلام) در روایت زیبایی می فرمایند:«أُصُولُ الْكُفْرِ ثَلَاثَةٌ الْحِرْصُ وَ الِاسْتِكْبَارُ وَ الْحَسَدُ»‏؛ ارکان کفر سه چیز است: حرص و تکبر و حسادت.(1) یعنی اگر این خصوصیات درمان نشوند انسان را به سمت کفر و بدبختی سوق خواهند داد.

بنابراین ممکن است یک نفر سال ها عبادت کند اما این اوصاف در دل او بیشتر ریشه بدواند تا نهایتا به یک فرجام نامبارک ختم شود، اما در مقابل ممکن است کسی حتی در ظاهر کفر بورزد اما در باطن صفاتی که اقتضای کفر دارند در او نباشند، در چنین شخصی روشن میشود که منشأ کفر او جهالت یا غفلت است و هر لحظه ممکن است آگاه شده یا هوشیار شود و به راه حق بازگردد، بنابراین آنچه اهمیت دارد روح و حقیقت کفر و ایمان است، همانطور که امام باقر(علیه السلام) می فرمایند: «كُلُّ شَيْ‏ءٍ يَجُرُّهُ الْإِقْرَارُ وَ التَّسْلِيمُ فَهُوَ الْإِيمَانُ وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ يَجُرُّهُ الْإِنْكَارُ وَ الْجُحُودُ فَهُوَ الْكُفْرُ»؛ هر چيزى كه نتيجه اقرار و تسليم و روح پذيرش حقيقت باشد او ايمان است و هر چيزى كه نتيجه روح عناد و سرپيچى از حقيقت باشد او كفر است‏.(2)

این حقیقت ایمان و کفر در بحران ها و امتحانات خودش را نشان میدهد، مثلا ممکن است کسی که روحیه کفر دارد سال ها این روحیه بروز پیدا نکند، اما اگر یک موقعیت عظیمی پیش بیاید این پرده های رویین کنار زده شده و آن حقیقت بروز پیدا خواهد کرد.

به عنوان مثال شمر و زهیر در دو جنگ روبروی هم ایستادند، یک بار در جنگ صفین بود که شمر در لشکر امیرالمومنین(علیه السلام) بود، و زهیر در لشکر معاویه؛ و جنگ بعدی درکربلا بود که زهیر در لشکر امام حسین(علیه السلام) بود و شمر در لشکر یزید؛ شمر آن موقع که در لشکر امیرلمومنین(علیه السلام) بود هم دنبال دنیا بود اما این دنیا طلبی را در یاری علی(علیه السلام) میدید، و زهیر همان موقع که در لشکر معاویه بود هم حق طلب بود اما به خاطر تبلیغات معاویه، حق را بر علیه امام علی(علیه السلام) یافته بود.
عاقبت به خیری زهیر، و عاقبت به شری شمر نشأت گرفته از باطن آنها بود، نه ظاهرشان! بنابراین به طور کلی عوامل عاقبت به خیری و عاقبت به شری را باید در درون انسان ها جست، نه بیرونشان؛ نباید فریب این عبادات ظاهری و سر به مهر نهادن ها را خورد.
سنخ تفکرات حرّ در لحظات پایانی نشان دهنده ی وجود روح ایمان در اوست که در بزنگاهی حساس غبارها از روی آن کنار زده شد، وقتی چاره ای نیست، انسان در دوراهی باید یکی را انتخاب کند آن حقیقت نمایان میشود، همانطور که حرص و طمع عمر سعد، کفر او را نمایان ساخت و نتوانست از ملک ری ولو به قیمت ریختن خون امام حسین(علیه السلام) عبور کند.

در مورد ابن ملجم هم همینطور است، حتی اگر به لحاظ تاریخی اثبات شود که ابن ملجم سال ها نان و نمک امیرالمومنین(علیه السلام) را خورده و اهل تهجد و عبادت بوده است(چون ظاهرا برای نماز صبح هم امیرالمومنین(علیه السلام) او را بیدار کردند) این رفتار او، یعنی به شهادت رساندن امیرالمومنین(علیه السلام) نشأت گرفته از همان ارکان کفر است که در درون او وجود داشته است و وقتی مطالعه می کنیم می بینیم همان حرص است، حرص برای به دست آوردن زن زیبارویی به نام قطام!(3) بنابراین حقیقت انسان در موقعیت های دشوار رخ بر می نمایاند، و لازم است ما پیش از آن روز خودمان، خودمان را بشناسیم و در اصلاح نفس جدیت به خرج دهیم.

این ارکان کفر در درون بسیاری از انسان ها وجود دارد، منتهی شدت و ضعف دارد، مثلا یک نفر ممکن است در برابر مال دنیا حاضر به کشتن امام نشود، چون حرص در او به این شدت نیست، اما ممکن است اگر بتواند زمین یک نفر را از چنگش در آورد چنین می کند. این هم نوعی کفر عملی است.

یعنی بزرگی آن مالی که به دست می آوریم، و کوچکی آن جرمی که در برابر آن مرتکب میشویم در این مسئله نقش دارد، هرچقدر ایمانمان صاف ترو خالص تر و پیراسته تر از این ارکان کفر باشد آن مال باید خیلی بزرگتر و آن جرم باید خیلی کوچک تر باشد تا آن را مرتکب شویم، اما شخصیتی مثل امیرالمومنین(علیه السلام) که ذره ای این رذائل در او راه ندارد، حتی بالاترین مال دنیا را در برابر کوچکترین ظلم هم مرتکب نمیشود، همانطور که فرمودند: «وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ»؛ به خدا سوگند اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر افلاک آن است به من ببخشند، تا با گرفتن پوست حبه جویی از دهان مورچه ای، خدا را نافرمانی کنم، چنین نخواهم کرد»(4)

بنابراین، خصوصیت ها و ارکان کفر اگر ضعیف باشند در همان حد کفر عملی یعنی همان نافرمانی خدا در عمل بروز خواهند کرد اما اگر عمیق باشند ممکن است حتی به کفر اعتقادی منتهی شوند.

پی نوشت ها:
1. کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج2، ص289.
2. همان، ج2، ص387.
3. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، كنگره شيخ مفيد، قم، چاپ اول، 1413ق، ج1، ص18.
4. شریف رضی، نهج البلاغه(صبحی صالح)، نشر هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق، خطبه 224، ص347.

 

 

موضوع قفل شده است