جمع بندی آیا الله همان خداوند است؟

تب‌های اولیه

59 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا الله همان خداوند است؟

هنگامی که به جهان مینگریم اگر بتوانیم برای هر معلولی دلیل و علت می‌آوریم، آفریننده می‌آوریم.
اگر فرض را بر این بگذاریم که برای آفرینش جهان، خداوندی هست، چرا باید همین الله قرآن باشد؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد قول سدید

[TD][/TD]

آرسین;1025170 نوشت:
هنگامی که به جهان مینگریم اگر بتوانیم برای هر معلولی دلیل و علت می‌آوریم، آفریننده می‌آوریم.
اگر فرض را بر این بگذاریم که برای آفرینش جهان، خداوندی هست، چرا باید همین الله قرآن باشد؟

با سلام و عرض ادب و آرزوی قبولی طاعات و عبادات

برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

برهان علیت
تقریر برهان علیت از این قرار است که جهان معلول است. هر معلولی نیازمند علت است. بنابراین، جهان که معلول است نیازمند به علتی است که آن علت یا خداست یا در نهایت به خدا منتهی می‏شود. از این رو خدا وجود دارد.

درباره تصور علت و معلول گفتنی است که عقل به خودی خود وقتی دو شئ را با هم مقایسه می کند یا وجود آنها مستقل از همدیگر است و یا یکی از آنها تابع و متوقف بر دیگری است. وقتی یکی از آنها وجودش بر دیگری متوقف است، به آن که وجودش متوقف بر دیگری است معلول می گوید و به آن که دیگری وجودش بر او متوقف است علت می گوید.

این که هر معلولی به علتش محتاج است اصل عقلی و بدیهی است و نیازی به تامل پیچیده و تفکر طولانی ندارد. هر کسی به درستی تصورات موجود در این مقدمه را تصور کند، فورا حکم می کند که هر معلولی به علت محتاج است تا موجود شود وگرنه بدون علت، نسبتش با وجود و عدم مساوی است.

آن علت نیز حتما موجودی غیر از معلول است وگرنه مستلزم تقدم یک شئ بر خودش است؛ یعنی شئ ای که هنوز موجود نیست باید موجود باشد تا خودش را ایجاد کند!

همچنین این علت نهایتا باید به علتی منتهی شود که خودش معلول و محتاج به علت دیگر نیست چرا که اگر خودش نیز محتاج به علت دیگر باشد و همین سیر علت و معلول ادامه پیدا کند، کل سلسله علل معلّق می ماند چرا که وجود تمامی آنها معلول علت سابقی است که خودش نیز وابسته به علت دیگر است و همگی نسبت به وجود و عدم مساوی هستند. پس باید نهایتا علتی باشد که وجودش عین ذاتش باشد و خودش معلول دیگری نباشد.(1)

اشاره به علت نهایی بودن «الله» در متون دینی
اینک به این پرسش می پردازیم که آیا مفاد برهان علیت، همان خدایی را اثبات می کند که در کلمات رسول الله و اهل بیت علیهم السلام، با عنوان «الله» یاد می شود؟ پاسخ به این پرسش مثبت است چرا که در متون دینی، از «الله» به عنوان علت نهایی که تمامی موجودات به او محتاجند و او به هیچ موجودی محتاج نیست، یاد می شود. روشن است که کانون برهان علیت، فقر وجودی معلول به علت است؛ و این مطلب در متون دینی به عنوان یکی از اوصاف «الله» یاد می شود.

مثلا در آیه 88 سوره قصص با تاکید بر فنای غیرخدا و بقای خدا، چنین آمده است: «وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»؛ یعنی: «معبود ديگرى را با خدا مخوان، كه هيچ معبودى جز او نيست؛ همه چيز جز ذات(پاك) او فانى مى‏شود؛ حاكميت تنها از آن اوست؛ و همه بسوى او بازگردانده مى شويد». یا در آیه 96 سوره مبارکه نحل نیز آمده است: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»؛ یعنی: « آنچه نزد شماست فانى مى‏شود؛ امّا آنچه نزد خداست باقى است». یا در آیه 15 سوره مبارکه فاطر به فقیر بودن ذات ما و غنی بودن ذات خدا اشاره می شود: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ»؛ یعنی: « اى مردم شما(همگى) نيازمند به خدائيد؛ تنها خداوند است كه بى‏نياز و شايسته هر گونه حمد و ستايش است».

این بیانات قرآنی به این نکته مهم اشاره می کنند که سایر موجودات بدون عنایت الهی، فانی و هالک هستند. تنها در ذیل عنایت و علیت خداوند است که موجودات و سلسله هستی، تحقق دارند.

همین مضامین دینی در کلمات و تعابیر امام علی‏علیه السلام نیز مطرح شده است. مثلا ایشان در جایی فرموده است «کلّ قائم فی سواه معلول»(2)؛ یعنی: «هر موجودی غیر از خداوند معلول است»؛ یا فرموده است: «کلّ شی‏ء قائم به»(3)؛ یعنی: «هر چیزی به خدا قیام دارد». همچنین می فرمایند: «کلّ شیء خاشع له، و کلّ شیء قائم، غنّی کلّ فقیر وعزّ کلّ ذلیل وقوّة کلّ ضعیف»(4)؛ یعنی: «هر چیزی خاشع و قائم به خداست، خدا غنای هر فقیری و عزّت هر ذلیلی و قوّه‏ی هر ضعیفی است».

نتیجه گیری
بنابراین، برهان علیت به وصفی از اوصاف «الله» اشاره دارد که در متون دینی نیز بر این امر تاکید شده است. البته «الله» واجد اوصاف دیگری است که توسط براهین دیگر خداشناسی اثبات می شود و نمی توان از یک برهان انتظار داشت تمامی اوصاف «الله» را بازشناسی کند چرا که در هر برهانی با مفاهیم محدودی سروکار داریم و نمی توانیم با این تعداد از مفاهیم، تمامی وجوه و اوصاف «الله» را بازشناسی کنیم.(5)

پی نوشت ها:
1. محمدرضایی، محمد، برهان علیت از دیدگاه امام علی (ع)، مجله کلام اسلامی، 1381.
2. نهج البلاغه، خطبه186
3. نهج البلاغه، خطبه109
4. همان
5. برای مطالعه بیشتر، رک: قدردان قراملکي محمد حسن، اثبات خدا در قرآن کريم، مجله قبسات، سال يازدهم، پاييز 1385.

مسلمان ایرانی;1025497 نوشت:
شما برای من ثابت کن که God، همان خداوند است، من به شما ثابت می کنم که الله همان خداوند است.

میبخشید که اینجا پاسخ میدهم زیرا گمان کردم ارتباط بیشتری به گفتار شما دارد.

اما پاسخ میتواند پرسشی باشد! که بله، از کجا معلوم که God همان خداوند است؟
چه دلیلی وجود دارد که نشان دهد این نامها زاییدۀ اندیشۀ مردم در توصیف خدا نباشد؟

قول سدید;1025550 نوشت:
مثلا در آیه...

درود
مشکل همین است، نمیتوانیم بگوییم چون در قرآن، الله بعنوان خداوند آمده است پس خداوند است!

آرسین;1026293 نوشت:
میبخشید که اینجا پاسخ میدهم زیرا گمان کردم ارتباط بیشتری به گفتار شما دارد.

اما پاسخ میتواند پرسشی باشد! که بله، از کجا معلوم که God همان خداوند است؟
چه دلیلی وجود دارد که نشان دهد این نامها زاییدۀ اندیشۀ مردم در توصیف خدا نباشد؟

آرسین;1026294 نوشت:
مشکل همین است، نمیتوانیم بگوییم چون در قرآن، الله بعنوان خداوند آمده است پس خداوند است!

سلام و عرض ادب

در مواجهه با هر موجودی، با چند مرحله مواجهیم: یکی خود واقعیت آن موجود؛ دومی معنایی که از آن موجود در ذهن داریم؛ و سومی لفظی که برای اشاره به آن معنا در ذهن داریم.

مثلا واقعیت آب، مایعی نوشیدنی است که رفع تشنگی می کند. این واقعیت که جلوی روی من و شماست یکی است اما وقتی قرار است به ذهن من و شما سپرده شود، به صورت معنا و مفهوم ذهنی است و متکثر می شود؛ یعنی در ذهن من و شما معانی مختلف و متعددی موجود می شود که همگی آنها از این واقعیت واحد حاضر نزد ما حکایت می کنند. وقتی می خواهیم این معانی را با الفاظی مورد اشاره قرار بدهیم ممکن است از اسامی و الفاظ کتبی یا سماعی مختلفی استفاده کنیم که همگی اینها در این امر مشترکند که به آن معنای خاص اشاره و دلالت دارند. مثلا فارسی زبانان به آن «آب» می گویند اما عرب زبانان «ماء» و انگلیسی زبانان «water» می گویند. بگذریم از این که صوتی که برای اشاره به این معنای خاص و مشترک استفاده می شود نیز یکسان نیست و به أشکال مختلف به گوش شنیده می شود و به زبان ادا می شود.

با عنایت به این توضیحات مشخص می شود که واقعیت خدایی که هستی بخش و خالق و مدبّر جهان است، می تواند به اشکال مختلفی نامگذاری شود و به زبان ادا شود: یکی آن را «خدا» بنامد و دیگری «الله» و سومی «God». برای این که مطمئن شویم همه این اسامی به یک معنا و حقیقت اشاره دارند، باید آن معنا و حقیقتی که در پسِ پشت این الفاظ و اسامی است را واکاوی کنیم.

همانطور که در پست های سابق نشان داده شد، همان چیزی که ما آن را خدا می نامیم، همان الله در قرآن است چرا که هر دوی آنها اشاره دارند به موجودی که هستی بخش و علت نهایی موجودات است.

آرسین;1026293 نوشت:
میبخشید که اینجا پاسخ میدهم زیرا گمان کردم ارتباط بیشتری به گفتار شما دارد.

اما پاسخ میتواند پرسشی باشد! که بله، از کجا معلوم که God همان خداوند است؟
چه دلیلی وجود دارد که نشان دهد این نامها زاییدۀ اندیشۀ مردم در توصیف خدا نباشد؟

واژه God برابر با الله نیست.

بلکه این واژه برابر اله در عربی و خدا یا خداوند در فارسی هست
الله اسم خاص است.

الله خدای ادیان ابراهیمی هست.خدایی یکتاست و بشر را به حال خود رها نمیکنه و پیامبر فرستاده .

اگر خدا و یا God به معنی همان خدای ادیان ابراهیمی بکار بره خوب واضحه که این سه واژه یکی اند و مشخصه که God در انگلیسی و خدا در فارسی همان الله هست.
اما اگر بصورت عمومی بکار بره و به معنی خالق و معبود تعبیر بشه مترادف با الله نیست.

آرسین;1025170 نوشت:
هنگامی که به جهان مینگریم اگر بتوانیم برای هر معلولی دلیل و علت می‌آوریم، آفریننده می‌آوریم.
اگر فرض را بر این بگذاریم که برای آفرینش جهان، خداوندی هست، چرا باید همین الله قرآن باشد؟

با سلام

وقتی نتیجه گیری کردیم که خدایی ( افریدگاری ، خالقی و . . .) حاضر هست
خب لاجرم باید ویژگی هایی داشته باشه

حالا اسلام امده و یک اسم خاصی برای افریدگار گذاشته و تمامی ویژگی ها و صفاتش رو شمرده .

لذا بهتر بود سوال میشد :

از کجا بدانیم صفات و ویژگی هایی که اسلام برای خدا تعریف کرده مطابق با ان خدایی هست که میتونه وجود داشته باشه ؟
خدای حقیقی

برای پاسخ گویی به این سوال باید ویژگی هایی که در اسلام برای خدا تعریف شده در نظر گرفت
برای نمونه من یکی از بنیادی ترین اصول رو ذکر میکنم

خدا یگانه و واحد هست.

حال اگر شما اثبات کنید که میتونه خدایان متعددی وجود داشته باشه یکی از اصولی ترین ویژکی های خدای اسلام زیر سوال میره
و . . .

قول سدید;1026378 نوشت:
در مواجهه با هر موجودی، با چند مرحله مواجهیم: یکی خود واقعیت آن موجود؛ دومی معنایی که از آن موجود در ذهن داریم؛ و سومی لفظی که برای اشاره به آن معنا در ذهن داریم.
مثلا واقعیت آب، مایعی نوشیدنی است که رفع تشنگی می کند. این واقعیت که جلوی روی من و شماست یکی است اما وقتی قرار است به ذهن من و شما سپرده شود، به صورت معنا و مفهوم ذهنی است و متکثر می شود

درود
دست گذاشتید روی نکتۀ اصلی.
واقعیتی را که بنام آب یا واتر یا ماء شناخته‌ایم زاییدۀ دریافت و برداشت ما از گیتی است و دستور نمیدهد!

بی ادعا;1026394 نوشت:

واژه God برابر با الله نیست.
بلکه این واژه برابر اله در عربی و خدا یا خداوند در فارسی هست
الله اسم خاص است.
الله خدای ادیان ابراهیمی هست

البته بجز اسلام هیچیک از دیگر ادیان ابراهیمی چیزی بنام الله نمیشناسند.

ابوالفضل;1026398 نوشت:

وقتی نتیجه گیری کردیم که خدایی ( افریدگاری ، خالقی و . . .) حاضر هست
خب لاجرم باید ویژگی هایی داشته باشه

خدا یگانه و واحد هست.

درود
چگونه متوجه شدید یگانه است و چندتا نیست؟

آرسین;1026406 نوشت:
درود
دست گذاشتید روی نکتۀ اصلی.
واقعیتی را که بنام آب یا واتر یا ماء شناخته‌ایم زاییدۀ دریافت و برداشت ما از گیتی است و دستور نمیدهد!

دریافت و کشف ما از واقعیات، دو گونه هست: گاهی واقع نما است و حاکی از خصیصه ای از واقعیت است؛ و گاهی واقع نما نیست و به تعبیر شما، زاییده ذهن است.

راه تشخیص واقعی بودن یا نبودن کشفیات ما در مورد خداوند، برهان و منطق است. این که خدا یکی است یا سه تا، از طریق برهان مشخص می شود که یکی است و محال است سه تا بشود. این که خدا علت هستی بخش است توسط برهان فهمیده می شود. این که خدا عالم و قادر است ...

بنابراین، نمی توان گفت هر دریافت و کشفی از واقعیات، زاییده ذهن ما است.

مطلب بعدی این که دستور دادن یک موجود و دستور ندادن موجود دیگر، معیاری برای درستی یا نادرستی کشفیات نیست. ممکن است موجودی واقعی باشد که دستور می دهد چنانچه که یک نماینده مجلس قوانین را وضع می کند و دستورات را به جامعه و حکومت ابلاغ می کند. همچنین ممکن است یک موجودی واقعی باشد که دستور نمی دهد چنانچه که سنگ و دیوار واقعی هستند اما دستور نمی دهند.

آرسین;1026407 نوشت:
البته بجز اسلام هیچیک از دیگر ادیان ابراهیمی چیزی بنام الله نمیشناسند.

لازم بود بیشتر توضیح دهید منظورتان را

گفتیم الله اسم خاص است.و این را هم در نظر بگیر واژه عربی است.دیگر ادیان بجای الله اسم یهوه را می شناختن.زمان حضرت موسی که عربی نبود.

الان هم مسیحیان و یهودیان بنا به زبان خود برای خدا اسم میگذارند.

اگر مسیحی یا یهودی عرب زبان باشد به خدایدین خودشون میگوید الله

اگر فارس باشد همان خدا یا الله میگوید
اگر انگلسی زبان باشد به خدای دینشون God میگوید.

پس میبینی که منظور همه انها همان خدای ادیان ابراهیمی است ولی با الفاظ متفاوت.

ولی اگر بحث ما راجع به خود کلمه خدا باشد این واژه میتواند معانی وسیع تری به خود گیرد مثلا میگیم خدای هندو ها یا خدای باستانی یونانی و ...
اینجا دیگر منظور ما از واژه خدا یا God همان واژه الله نیست بلکه معنای عام آن است.

قول سدید;1026451 نوشت:
دریافت و کشف ما از واقعیات، دو گونه هست: گاهی واقع نما است و حاکی از خصیصه ای از واقعیت است؛ و گاهی واقع نما نیست و به تعبیر شما، زاییده ذهن است.

دریافت هر موجودی ممکن است با دیگری فرق داشته باشد. برای نمونه گربه‌ نمیتواند رنگهای قرمز و نارنجی و قهوه‌ای را ببیند.
پس واقعیت هر چه باشد از دید گربه میتواند دگرگونه باشد. «ما» برای این جهان خداوندی درنظر میگیریم زیرا برداشت و دریافتمان
از گیتی این را طلب میکند. اما چه دلیلی وجود دارد که حرف کتابهای دینی را دربارۀ دستورهای خداوندی بپذیریم؟ اگر قرار است
خداوند با بشر تماس بگیرد چه استدلالی وجود دارد که نشان دهد از طریق همین منابع دینی ارتباط برقرار کرده است؟

بی ادعا;1026454 نوشت:
منظور همه انها همان خدای ادیان ابراهیمی است ولی با الفاظ متفاوت.

کهنترین نام برای خدای ادیان ابراهیمی یهوه است. درحالی که یهوه برای نخستین بار در تورات دیده شده
است که قدمتش حدود 2000 سال است.

خدای دینهای ابراهیمی پیش از نام یهوه چه نامی داشته است؟

طبق اسناد باستانی نام الله تقریبا 1500 سال قدمت دارد یعنی حدود یک سده پیش از ظهور اسلام. تازیان
پیش از آن خدا را به چه نامی مینامیدند؟

آرسین;1026467 نوشت:
کهنترین نام برای خدای ادیان ابراهیمی یهوه است. درحالی که یهوه برای نخستین بار در تورات دیده شده
است که قدمتش حدود 2000 سال است.

خدای دینهای ابراهیمی پیش از نام یهوه چه نامی داشته است؟

طبق اسناد باستانی نام الله تقریبا 1500 سال قدمت دارد یعنی حدود یک سده پیش از ظهور اسلام. تازیان
پیش از آن خدا را به چه نامی مینامیدند؟

یکی دیگر از نامهای کهن خدا ایل بوده.مثلا اسرائیل که لغب حضرت یعقوب هست به معنی مرد خدا یا بنده خداست.خود ایل به مرور زمان شد اله.یعین ریشه کلمه اله از ایل هست.باز خود کلمه اله با ال ترکیب شد تا یک اسم خاص برای خدا باشد و کلمه الله حاصل شد.

بی ادعا;1026476 نوشت:
یکی دیگر از نامهای کهن خدا ایل بوده.مثلا اسرائیل که لغب حضرت یعقوب هست به معنی مرد خدا یا بنده خداست.خود ایل به مرور زمان شد اله.یعین ریشه کلمه اله از ایل هست.باز خود کلمه اله با ال ترکیب شد تا یک اسم خاص برای خدا باشد و کلمه الله حاصل شد.

البته اِل بوده است نه ایل. سپس در زبان اکدی ایلو و در تورات ایل تلفظ شده است و اعراب اله گفته‌اند. اِل نام خدای کهن میانرودان است.
این خدا بسته به اینکه کدام قوم و قبیله از او یاد کرده باشد ویژگیهای متفاوتی داشته است. برای نمونه در آغاز (زمانی که در اوگاریت بود)
زاییده شده بود اما یکی دو هزار سال بعد یعنی زمانی که بشکل الله درآمد خاصیت یکتایی و بدون زایش(نه میزاید و نه زائیده شده) به خود
گرفت(توصیف شد).

آرسین;1026466 نوشت:
«ما» برای این جهان خداوندی درنظر میگیریم زیرا برداشت و دریافتمان
از گیتی این را طلب میکند.

به بیان دیگر، عقل آدمی -بواسطه براهین اثبات خدا و اثبات اوصاف خدا- کاشف از موجودی است که علت نهایی موجودات است و خودش به چیزی نیاز ندارد و عالم و قادر مطلق است و از خیرخواهی دریغ نمی ورزد و ...

آرسین;1026466 نوشت:
اما چه دلیلی وجود دارد که حرف کتابهای دینی را دربارۀ دستورهای خداوندی بپذیریم؟ اگر قرار است
خداوند با بشر تماس بگیرد چه استدلالی وجود دارد که نشان دهد از طریق همین منابع دینی ارتباط برقرار کرده است؟

بواسطه معجزه و صداقت نبی و تجمیع قرائن و ... می توان پی برد که این شخص با خداوند مرتبط است و بازتاب دهنده کلام خدا است. این مطلب را باید در تاپیک مستقل پی گرفت.

آرسین;1026479 نوشت:
برای نمونه در آغاز (زمانی که در اوگاریت بود)
زاییده شده بود اما یکی دو هزار سال بعد یعنی زمانی که بشکل الله درآمد خاصیت یکتایی و بدون زایش(نه میزاید و نه زائیده شده) به خود
گرفت(توصیف شد).

از اینکه میان خدای ادیان و اقوام مختلف مشابهت هایی وجود دارد، نباید نتیجه گرفت که خدای این دین ارتقای یافته خدای دین سابق است و نهایتا همگی زائیده ذهن خیالپرداز بشری هستند.

برخی از تاریخ نویسان سکولار با عنایت به این که دین را امری تاریخمند و بشری می دانند، از این شواهد جزئی تاریخی و وجود مشابهت میان ادیان مختلف، این تلقی را پیش می کشند که ادیان ارتقای یافته یکدیگرند و همگی زائیده ذهن خیالپرداز بشرند.

اما اگر بپذیریم دین امری الهی است و تاریخمند و بشری نیست، قطعا این مشابهت ها را به نحو دیگری توضیح می دهیم؛ مثلا:
ادیانی که خدا را به نحو ناقص توصیف کرده اند، ادیان انبیای الهی هستند که بعد از مدتی تحریف شدند و آثاری که از آنها بدست ما رسیده است بعد از تحریف است؛ یعنی ممکن است در آن قوم نبی و فرستاده ای بوده که خدا را به شکل درست تبلیغ و توصیف می کرده اما بعد از مدتی مردم در این آموزه ها تحریف کردند (چنانچه که قوم موسی بعد از توحید، گوساله پرست شدند و یا قوم عیسی بعد از توحید، تثلیث و تجسم خدا را پیش کشیدند) و آنچه که حالا از آنها به ما رسیده است، دین تحریف شده آنها است. اصولا یکی از علل تجدید نبوت و فروفرستادن انبیای جدید، همین تحریف و تغییر در آموزه های نبی سابق است.

سلام علیکم

نقل قول:

البته اِل بوده است نه ایل. سپس در زبان اکدی ایلو و در تورات ایل تلفظ شده است و اعراب اله گفته‌اند. اِل نام خدای کهن میانرودان است.
این خدا بسته به اینکه کدام قوم و قبیله از او یاد کرده باشد ویژگیهای متفاوتی داشته است. برای نمونه در آغاز (زمانی که در اوگاریت بود)
زاییده شده بود اما یکی دو هزار سال بعد یعنی زمانی که بشکل الله درآمد خاصیت یکتایی و بدون زایش(نه میزاید و نه زائیده شده) به خود
گرفت(توصیف شد).

لطفا رفرنس و کتاب معتبری از این مطلب که اشاره فرمودید معرفی بفرمایید .

در مورد اینهمانی الله بنا بر صفات ایجابی و سلبی در قرآن کریم و علم قرآنی کلام و فلسفه الهیات ( فلسفه بمعنی الاخص ) و فلسفه دین (از فلسفه های مضاف) بحث های تخصصی و مبسوط ذیل موضوعات مختلف مطرح شده ولی بنا بر اوصاف قرآنی بر اسم الله ،
مقایسه تطبیقی بین این اوصاف و برهان فلسفی وجوب و امکان شاید قریب ترین و محکم ترین روش برای اثبات اینهمانی بین الله موصوف در قرآن با خداشناسی با منهج و روش عقلانی باشد

قول سدید;1026527 نوشت:

بواسطه معجزه و صداقت نبی و تجمیع قرائن و ... می توان پی برد که این شخص با خداوند مرتبط است و بازتاب دهنده کلام خدا است. این مطلب را باید در تاپیک مستقل پی گرفت.

دانش چیزی است که قابلیت تکرار دارد. اما معجزه چنین نیست. پس نمیتواند ملاک عمل باشد.
بویژه که صداقت پیامبران دلیلی بر درست دیدن واقعیات ندارد! او دروغ نمیگوید اما چه تضمینی
وجود دارد که درست دیده باشد؟

قول سدید;1026528 نوشت:
از اینکه میان خدای ادیان و اقوام مختلف مشابهت هایی وجود دارد، نباید نتیجه گرفت که خدای این دین ارتقای یافته خدای دین سابق است و نهایتا همگی زائیده ذهن خیالپرداز بشری هستند.
برخی از تاریخ نویسان سکولار با عنایت به این که دین را امری تاریخمند و بشری می دانند، از این شواهد جزئی تاریخی و وجود مشابهت میان ادیان مختلف، این تلقی را پیش می کشند که ادیان ارتقای یافته یکدیگرند و همگی زائیده ذهن خیالپرداز بشرند.

اینکه سکولارها چیزی گفته باشند دلیلی بر نادرستی گفتارشان نیست. داعش و طالبان هم
خوراک میخوردند اما خوراک نمیتواند بد باشد!

قول سدید;1026528 نوشت:

اگر بپذیریم دین امری الهی است و تاریخمند و بشری نیست، قطعا این مشابهت ها را به نحو دیگری توضیح می دهیم

چنانچه که قوم موسی بعد از توحید، گوساله پرست شدند و یا قوم عیسی بعد از توحید، تثلیث و تجسم خدا را پیش کشیدند

نظریۀ تحریف دین قابل پذیرش است اما شاهدی که برایش می‌آورید در تاریخ ثبت نشده است و
قابل پیگیری و راستی‌آزمایی نیست.

فاتح;1026529 نوشت:
لطفا رفرنس و کتاب معتبری از این مطلب که اشاره فرمودید معرفی بفرمایید .

درود
«قومهای کهن» نوشتۀ دکتر رقیه بهزادی، تهران، انتشارات علمی، چاپ 1391 ص 271

فاتح;1026529 نوشت:
قریب ترین و محکم ترین روش برای اثبات اینهمانی بین الله موصوف در قرآن با خداشناسی با منهج و روش عقلانی باشد

بله، بنظر چنین می‌آید مگر اینکه در آینده، خرد انسانی چیز دیگری را بپذیرد!

سلام علیکم

سپاس بابت معرفی رفرنس ، همانطور که در کتاب اشاره ای به نام "ایل" ، حداقل بعنوان خدایان مشهور بین النهرین برده نشده و میتوان آن را بنا بر قول شما وصفی از خدایان یهود دانست
و در عوض از خدایانی مشهور چون لیل آن انلیل اتکی و همینطور از مردوک و بعل نام میبرد اگر این برداشت را داشته باشیم که اسلام و ادیان ابراهیمی باز تولید ادیان بین النهرین بوده اند ،
این پرسش مطرح میشود که چرا از خدایان مشهور و همچنین اعتقاد به چند خدایی در این ادیان نیست .

و این شبهه هم جای طرح دارد که آیا ممکن نیست که ما دچار یک تطور تصوری و بدون شاهد و قرینه ثابتی در مورد ادیان شده باشیم .

حتی در مورد ادیان ابراهیمی ، مطابق بر باورهای موجود در شرایع مسیحی و اسلامی ، تطور دین درشان ثابت است ، الفاظ دچار نقل در معانی زیادی هستند

الفاظ بنا بر فرمایش امیر المومنین علیه السلام برای معانی بمثابه جسم اند برای روح . آنچه که از الله در اسلام آمده و ال یا ییل در یهودیت که بر جمع بین یهو و خدایان انسانی ،بعنوان فرزندان خدا اطلاق معنی شده تفاوت ماهوی بسیار و فاحشی دارد .

پس رای بر رونوشت و کپی برداری مکتبی ، تنها با استناد به ظواهر بعضی الفاظ مشترک در ادیان ، رای و تصور قریب به واقعی بنطر نمیرسد .

آرسین;1026467 نوشت:
خدای دینهای ابراهیمی پیش از نام یهوه چه نامی داشته است؟

اگر مبنا یکتاپرستی و واحد بودن خدا باشه، آتون (ایتن) خدای آخن‎آتون (آمن‌هوتب چهارم) فرعون مصر، قدیمی ترین خدا با مفاهیم توحیدی است.
قدیمی ترین خدای واحد در یک "دین" هم اشاره شد که یهوه هست (دین یهودیت).
.
.
مشخصا اثبات وجود خدا خودش مصیبتیه و حتی اگر فرض رو بر وجود خدا بگذاریم، باز هم اثبات اینکه خدا کدوم یک از خدایان وصف شده از تاریخ دور تا به امروز هستند به نظرمن امری نشدنیه.
این تازه با فرض بر واحد بودن خدا هست. اگر ما بزرگی و پیچیدگی جهان رو بدون خالق و تصادفا ندونیم، منطقی این است که احتمال بالاتری در نظر بگیریم که این جهان به این عظمت، با خالق ها و خدایان متعددی ایجاد شده تا یک خدای واحد.
و شباهت ادیان، شباهت گفتار خاص و عام واژه خدا و... دال بر این نیست که خدای مورد صحبت در ادیان، خدای یک دین خاص باشد که مورد پذیرش و پرستش ماست.
.
و نهایتا به نظرم عنوان تاپیک، بحث جالب اما بدون جوابی خواهد بود دوست من.@};-

آرسین;1026408 نوشت:
درود
چگونه متوجه شدید یگانه است و چندتا نیست؟

بدن یک انسان رو بعنوان یک دنیای پیشرفته در نظر میگیریم
خدای این دنیا یک اراده واحد و اگاه هست .
اگر چندین اراده اگاه برای بدن در نظر بگیریم در سطح بدن تناقض بوجود میاد و قابل تصور نیست
تمام عوالم زنده و پویا هستند و یک خدای واحدی جان عالم هست

ما سوال می کنیم ایا این اراده اگاه در جهان موجود هست ؟ ( بطور جداگانه)
و بدن ما ساخته شده و به نظمی رسیده که داره گوشه هایی از این اگاهی رو دریافت میکنه ؟

مثلا در سطح جهان امواج الکترو مغناطیسی پخش میشوند و یک رادیو با نظم خاصی که داره امواج الکترومغناطیسی مورد نظر رو دریافت و پخش میکنه
می شود یک رادیوی زنده !
ما اگر یک لگد به رادیو بزنیم نظمش به هم میریزه و دیگه امواج رو دریافت نمیکنه
اما ایا ما منبع اگاهی رادیو رو هم نابود کردیم ؟

جواب خیر هست و موجودیت رادیو برقرار هست

در مورد مغز انسان هم به نظرم وقتی مغز نابود میشه در واقع ما سیستم دریافت رو از بین میبریم و اما منشا برقرار هست

فاتح;1026596 نوشت:
همانطور که در کتاب اشاره ای به نام "ایل" ، حداقل بعنوان خدایان مشهور بین النهرین برده نشده و میتوان آن را بنا بر قول شما وصفی از خدایان یهود دانست
و در عوض از خدایانی مشهور چون لیل آن انلیل اتکی و همینطور از مردوک و بعل نام میبرد اگر این برداشت را داشته باشیم که اسلام و ادیان ابراهیمی باز تولید ادیان بین النهرین بوده اند ،
این پرسش مطرح میشود که چرا از خدایان مشهور و همچنین اعتقاد به چند خدایی در این ادیان نیست .

درود
در این کتاب به ایل اشاره شده و بنده هم عرض کردم که در زبان اکدی هم ایل شده است. زبان اکدی یکی از زبانهای مردم میانرودان است.
البته باید گفتارم را در پیام 21 به این شکل تصحیح کنم که کهنترین زمانی که از خدای اِل سخن رفته است در اوگاریت است بعدها نام این
خدای ال که برترین خدای اوگاریت بود به میانرودان هم رسید و میبینیم که در زبانهای اکدی بصورت ایل و ایلو درآمده است.

پس از تشکیل مسیحیت و ورود یهودیان به میانرودان و سوریه و فلستین، نامهایی که بشکل اسرائیل و میکائیل و... در عهد عتیق بوجود آمدند
از زبان مردم بومی میانرودان گرفته شد و برپایۀ خدای ایل بوده است منتها برخی نامهای احتمالا وارداتی در زبان عبری هنوز بصورت کهن نام اِل
را در خود دارند مانند «العاله»(جایی که ال«خدا» بالا میرود) یا «الداد»(کسی که ال«خدا» به او محبت میکند) و حتی الوهیم هم از روی همین
نام ال و با کمی افزودنی ساخته شد.

این یعنی مردم میانرودان هرگز خدایی بنام ال یا ایل یا الی و... نداشته‌اند و مثلا خدای بزرگ بابلیان مردوک بوده است. اما بعدها خدای ال هم
به جمع خدایانشان افزوده شد و در 2000 سال پیش که تقریبا ال هم در میانرودان جای پایی پیدا کرد به ادیان ابراهیمی نیز راه یافت. البته من
گمان میکنم فروشندگان دوره‌گرد عرب که از یمنیها ادویۀ هندی میگرفتند و یا عنبر از دریای سرخ تهیه میکردند و به عراق و فلستین و سوریه
میرفتند، خیلی زودتر از یهودیان نام خدای ال به گوششان خورده بود. منتها یکتایی این خدا در زمانی که در اوگاریت بود هنوز بوجود نیامده بود.

hos8sein;1026624 نوشت:
اگر مبنا یکتاپرستی و واحد بودن خدا باشه، آتون (ایتن) خدای آخن‎آتون (آمن‌هوتب چهارم) فرعون مصر، قدیمی ترین خدا با مفاهیم توحیدی است.
قدیمی ترین خدای واحد در یک "دین" هم اشاره شد که یهوه هست (دین یهودیت).

یکتایی خدای آتون را اخناتون مدعی شده است. درحالی که پیش از او هم این خدا که نمادش خوردشید است وجود داشت.
میتوان گفت آمنهوتب چهارم تلاش کرد خدای بزرگ مصریان را به جایگاه یکتایی برساند اما پس از او این توفیق از دست رفت
و آتون به جمع دیگر خدایان مصری پیوست.

یهوه را هم یهودیان یکتایش کردند اما قدمت این وحدانیت روشن نیست. یعنی کهنترین زمانی که از یکتایی یهوه سخن رفته
است در کتاب عهد عتیق است که حدود 2000 سال قدمت دارد نه بیشتر! باز آنکه یکتایی خدای آتون تقریبا 3300 سال قدمت
دارد.
از اینها گذشته کهنترین کتاب دینی که هنوز هم از ستم روزگار بخشهاییش سالم مانده است اوستا است که با توجه به
پیشینۀ اشوزرتشت باید بیش از 3300 سال قدمت داشته باشد. این یعنی یکتایی اهورامزدا تقریبا 3500 سال پیش در جهان
ارائه شده است و شاید اخناتون بخاطر مراودات با ایرانیان متوجه شده است و آتون را یکتا کرده است.

الله اسم خاص است
اما خدا به معنی سرپرست و صاحب است که در عربی رب گویند
مثلا صاحب کشتی را ناخدا گویند.

ghaderiko;1026894 نوشت:
الله اسم خاص است
اما خدا به معنی سرپرست و صاحب است که در عربی رب گویند
مثلا صاحب کشتی را ناخدا گویند.

خداوند بمعنی «دارنده» است که ترجمه‌اش به عربی میشود صاحب و مالک.
یکی بر سر شاخ بن میبرید
خداوند بستان گذر کرد و دید
(سعدی)

رب عربی در فارسی پروردگار میشود.

ایرانیان بر این باور بودند که هیچ نامی بر خداوند نگذارند و تنها او را توصیف کنند.
بنابراین ما در ایران صفات داریم نه نام.

رب عربی همان ارباب هست که ما در فارسی میگوییم
یعنی کلمه ی عربی را جمع بسته به طور مفرد به کار می بریم که کلمه مربی هم از همین ریشه است
و کلمه رب میتواندد هرکسی باشد خدا انسان

الله چون اسم خاص است قابل ترجمه نیست
و مسلمانان غیر عرب اکثرا آن را ترجمه نمی کنند
مثلا زبان ترکی و انگلیسی و ...

الله چون اسم خاص است قابل ترجمه نیست
و مسلمانان غیر عرب اکثرا آن را ترجمه نمی کنند
مثلا زبان ترکی و انگلیسی و ...

قول سدید;1026528 نوشت:
از اینکه میان خدای ادیان و اقوام مختلف مشابهت هایی وجود دارد، نباید نتیجه گرفت که خدای این دین ارتقای یافته خدای دین سابق است و نهایتا همگی زائیده ذهن خیالپرداز بشری هستند.

برخی از تاریخ نویسان سکولار با عنایت به این که دین را امری تاریخمند و بشری می دانند، از این شواهد جزئی تاریخی و وجود مشابهت میان ادیان مختلف، این تلقی را پیش می کشند که ادیان ارتقای یافته یکدیگرند و همگی زائیده ذهن خیالپرداز بشرند.

سلام
یکی از مسایلی که همیشه ذهنم را درگیر کرده همینمورد است
چگونه ثابت می کنید این نظریه اشتباه است ؟

**گلشن**;1026903 نوشت:
سلام
یکی از مسایلی که همیشه ذهنم را درگیر کرده همینمورد است
چگونه ثابت می کنید این نظریه اشتباه است ؟

آرسین;1026893 نوشت:
یکتایی خدای آتون را اخناتون مدعی شده است. درحالی که پیش از او هم این خدا که نمادش خوردشید است وجود داشت.
میتوان گفت آمنهوتب چهارم تلاش کرد خدای بزرگ مصریان را به جایگاه یکتایی برساند اما پس از او این توفیق از دست رفت
و آتون به جمع دیگر خدایان مصری پیوست.

یهوه را هم یهودیان یکتایش کردند اما قدمت این وحدانیت روشن نیست. یعنی کهنترین زمانی که از یکتایی یهوه سخن رفته
است در کتاب عهد عتیق است که حدود 2000 سال قدمت دارد نه بیشتر! باز آنکه یکتایی خدای آتون تقریبا 3300 سال قدمت
دارد.
از اینها گذشته کهنترین کتاب دینی که هنوز هم از ستم روزگار بخشهاییش سالم مانده است اوستا است که با توجه به
پیشینۀ اشوزرتشت باید بیش از 3300 سال قدمت داشته باشد. این یعنی یکتایی اهورامزدا تقریبا 3500 سال پیش در جهان
ارائه شده است و شاید اخناتون بخاطر مراودات با ایرانیان متوجه شده است و آتون را یکتا کرده است.

سلام و عرض ادب

بهتر است این موضوع در تاپیک مستقل دنبال شود.

همچنین نکاتی را در این تاپیک عرض کرده ام:
http://www.askquran.ir/showthread.php?t=61299

قول سدید;1026918 نوشت:
سلام و عرض ادب

بهتر است این موضوع در تاپیک مستقل دنبال شود.

همچنین نکاتی را در این تاپیک عرض کرده ام:
http://www.askquran.ir/showthread.php?t=61299


درود
بله بنظر میرسد جستار جداگانه ای برای اثبات یکتایی خداوند پیش از الله و برخی دیگر ادیان نیاز است.
منتها در نشانی‌ای که فرستادید هیچ خبری از منابع تاریخی کهن و همزمان نیست!

اگر به بحث خودمان برگردیم، با توجه به پیام 24 توصیفی که از الله در قرآن آمده است با توصیفی که ما
از خداوند انتظار داریم و با عقل و خرد خود می‌پذیریم تقریبا سازگار بنظر میرسد. پس میتوان گفت الله
نزدیکترین مشخصات را با خداوند ذهنی ما دارد.

با سلام

اگر این سوال رو از بنده بپرسن ، بنده میگم چونکه هیچ خدایی در هیچ کدام از آیین ها و عرفان های ساخت بشری که بنده از آنها اطلاع دارم ، به صحت عقلانی الله در قرآن و کلام معصومین نمیرسه .

اکثر به یک چیز متناقض میرسن و راه به روشون بسته میشه ، مثل رائیلی ها که اعتقاد به تسلسل دارند ، یا مثلا بعضی از عرفان ها که جهان هستی رو برابر با ذات خدا میدونن که غیر عقلانی است .

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ رَسُولَكَ‏
اى خدا تو مرا به خود شناسا كن كه اگر تو شناسايم به خويش نفرمايى رسولت را نخواهم شناخت
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ‏
اى خدا تو رسولت را به من بشناسان و گرنه حجتت را نخواهم شناخت
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي‏
خدايا تو حجتت را به من بشناسان و گرنه از دين خود گمراه خواهم شد

این دعا هم به نظر بنده غلط نیست ، شما اول باید به خدا شناسی برسید بعد بفهمید که الله خدای عقلی تری هست یا مثلا راه دور نریم همین واجب الوجود فلسفه مثلا اسلامی !

بعضی از مسیحی ها هم که به تثلیث قائل هستن اونم از نظر عقلی باطله

یهود هم سابقه داشتن ( شنیدم ) به عُزَیز پسر خدا گفتن و تحریفات دینشون که آخرش به شیطان پرستی به جای الله پرستی کشیده شدن ظاهرا

این وضعیت ادیان الهی هستش که اینطور تحریف شده اند ( در طول زمان و ... ) ببینید عرفان های غیر دینی به کجا رفتن !

آرسین;1026943 نوشت:
با توجه به پیام 24 توصیفی که از الله در قرآن آمده است

میشود منبعی بدهید که آن 24 توصیف را نوشته باشد ؟

قول سدید;1025549 نوشت:
برهان علیت
تقریر برهان علیت از این قرار است که جهان معلول است. هر معلولی نیازمند علت است. بنابراین، جهان که معلول است نیازمند به علتی است که آن علت یا خداست یا در نهایت به خدا منتهی می‏شود. از این رو خدا وجود دارد.

درباره تصور علت و معلول گفتنی است که عقل به خودی خود وقتی دو شئ را با هم مقایسه می کند یا وجود آنها مستقل از همدیگر است و یا یکی از آنها تابع و متوقف بر دیگری است. وقتی یکی از آنها وجودش بر دیگری متوقف است، به آن که وجودش متوقف بر دیگری است معلول می گوید و به آن که دیگری وجودش بر او متوقف است علت می گوید.

این که هر معلولی به علتش محتاج است اصل عقلی و بدیهی است و نیازی به تامل پیچیده و تفکر طولانی ندارد. هر کسی به درستی تصورات موجود در این مقدمه را تصور کند، فورا حکم می کند که هر معلولی به علت محتاج است تا موجود شود وگرنه بدون علت، نسبتش با وجود و عدم مساوی است.

آن علت نیز حتما موجودی غیر از معلول است وگرنه مستلزم تقدم یک شئ بر خودش است؛ یعنی شئ ای که هنوز موجود نیست باید موجود باشد تا خودش را ایجاد کند!

همچنین این علت نهایتا باید به علتی منتهی شود که خودش معلول و محتاج به علت دیگر نیست چرا که اگر خودش نیز محتاج به علت دیگر باشد و همین سیر علت و معلول ادامه پیدا کند، کل سلسله علل معلّق می ماند چرا که وجود تمامی آنها معلول علت سابقی است که خودش نیز وابسته به علت دیگر است و همگی نسبت به وجود و عدم مساوی هستند. پس باید نهایتا علتی باشد که وجودش عین ذاتش باشد و خودش معلول دیگری نباشد.(1)

سلام

ببینید خدای فلسفه که به ان واجب الوجود هم می گویند موجودی خشک و بی روح است
که حتی جز صادر اول چیز دیگری را نمی تواند مستقیما خلق کند
این خدا با خدایی که در قران با صفاتی بی شمار معرفی می شود ظاهرا متفاوت است
خدای قران احساس دارد
محبت دارد و رحم می کند و خشمگین می شود و مجازات می کند
این صفات با خدای فلسفه که حتی مستقیم نمی تواند چیزی بیافریند
و ذاتش تغییر ناپذیر است فرق دارد
چگونه می توان خدای تغییر ناپذیر فلسفه را با خدای به ظاهر احساساتی قران یکی دانست ؟

سلام و عرض ادب

**گلشن**;1027251 نوشت:
ببینید خدای فلسفه که به ان واجب الوجود هم می گویند موجودی خشک و بی روح است
که حتی جز صادر اول چیز دیگری را نمی تواند مستقیما خلق کند

دلیل این قول، قاعده الواحد است که مشهور فلاسفه به آن معتقدند اما گروهی با آن مخالفند.(1)

بنا بر قاعده الواحد، موجودی که از هر جهت واحد است، جز معلول واحد از او صادر نمی شود و سایر معلولها از طریق همان معلول اول و در سیر نظام طولی از او صادر می شود. در واقع، او یک معلول را مستقیما می آفریند ولی سایر معلولها را از طریق عللشان. تعابیر قرآنی و روایی نیز به همین شکل است که خداوند امور را از طریق اسبابشان انجام می دهد و اگر هم در موردی کاری را به خودش نسبت می دهد، در جای دیگر تصریح می کند که این کار را از طریق ملائکه یا اولیای الهی و یا اسباب طبیعی انجام داده است: «أبى الله أن يجري الاشياء إلا بالاسباب فجعل لكل شئ سببا» (2)

پی نوشت:
1. برای مطالعه بیشتر، رک: پارسایی و موسوی، قاعدة الواحد در ترازوي سنجش، دوفصلنامة علمي پژوهشي حكمت صدرايي، 1395؛ غفاری، حسین، قاعده الواحد، فصلنامه فلسفه، 1387.
2. علامه مجلسی، بحارالانوار، موسسه الوفاء، 1403، ج2، ص90.

**گلشن**;1027251 نوشت:
این خدا با خدایی که در قران با صفاتی بی شمار معرفی می شود ظاهرا متفاوت است
خدای قران احساس دارد
محبت دارد و رحم می کند و خشمگین می شود و مجازات می کند
این صفات با خدای فلسفه که حتی مستقیم نمی تواند چیزی بیافریند
و ذاتش تغییر ناپذیر است فرق دارد
چگونه می توان خدای تغییر ناپذیر فلسفه را با خدای به ظاهر احساساتی قران یکی دانست ؟

اصولا خداوند فاقد احساسات و هیجانات و عواطف انسانی است و هیچ تغییری در او راه ندارد. از این رو، مهر و محبت و رضایت و حتی خشم و غضب الهی را باید متناسب با ذات الهی توضیح دهیم. این مطلب در مورد تمامی اوصاف خداوند صادق است.

توضیح بیشتر این که خداوند دارای دو دسته صفت است: یک دسته از صفات خداوند منحصر و مختص به او است؛ مثلا خداوند واجب الوجود است و بسیط است و تغییری در او راه ندارد و ...؛ اما دسته دوم از صفات خداوند مشترک میان او و انسان است؛ مثلا خداوند عالم و قادر و مهربان و حکیم و ... است؛ چنانچه انسانها نیز چنین هستند و یا می توانند چنین باشند.

اوصاف مشترک میان انسان و خدا را باید طوری معنا کرد که متناسب با ذات خداوند باشد؛ یعنی نباید این اوصاف را با همان محدودیتی که در انسان بروز می یابند، توضیح داد بلکه باید آنها را متناسب با ذات بسیط و تغییرناپذیر و واجب الوجود خداوند توضیح بدهیم.

در همین راستا در مورد غضب و خشم انسان و خداوند گفته شده است که: غضب در انسان حالتي است كه در اثر عوامل مخصوصي به فرد عارض مي‏شود و آن توأم با تأثر و تغيير حالت است. مي دانيم كه ذات باري تعالي ثابت و نا متغير است. در این صورت، مراد از غضب خدا كه در بسياري از آيات آمده است چه چیزی است؟ در روايتي، امام باقر (ع) در پاسخ به منظور از غضب الهي در آيه 81 سوره طه فرمودند: « غضب خدا عقاب اوست، اي عمرو هر كه پندارد خدا از حالي به حالي در مي‏آيد او را با صفت مخلوق وصف كرده خدا را چيزي تحريك نمي‏كند تا او تغيير كند». (1)

به عبارت ديگر فرق بين غضب انسان وغضب الهي اين است كه خشم در انسان يك نوع هيجان و برافروختگي دروني است كه سرچشمه حركات تند و شديد و خشن مي‏شود، و نيروهاي وجود انسان را براي دفاع، يا گرفتن انتقام، بسيج مي‏كند، ولي در مورد پروردگار هيچ‏يك از اين مفاهيم كه از آثار موجودات متغير و ممكن است وجود ندارد، بلكه خشم الهي به معني برچيدن دامنه رحمت و دريغ داشتن لطف از كساني است كه مرتكب اعمال زشتي شده‏اند.(2)

پي نوشت ها:
1. ثقه الاسلام كلینی، اصول كافی، نشر دار الكتب الاسلامیه، ج1، ص 110.
2. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميه، ج18، ص284.

بنابراین، مستند به آیات و روایات، معنای درست خلقت و رحمت و ... غیره فهمیده می شود. این اوصاف را باید متناسب با ذات خداوند توضیح داد؛ کاری که فلاسفه درصدد انجامش بودند.

از این رو، نباید تفاوت ظاهری بیانات قرآنی و بیانات فلسفی را به معنای دوگانه انگاری خدای فلسفه و خدای قرآن دانست.

قول سدید;1027297 نوشت:
بلكه خشم الهي به معني برچيدن دامنه رحمت و دريغ داشتن لطف از كساني است كه مرتكب اعمال زشتي شده‏اند.(2)

سلام استاد

ببینید استاد در همین تعریفی که از خشم الهی کرده اید یک نوع ناراحتی و خشم انسانی نهفته است
وقتی خدا بساط لطف و رحمتش را ازکسی که معصیت کرده بر می چیند یعنی به گونه ای ناراحت شده و خشمگین است و دارد تلافی می کند

اگر این طور نیست
تعبیر شما چگونه است ؟

سلام و عرض ادب

**گلشن**;1027341 نوشت:
سلام استاد

ببینید استاد در همین تعریفی که از خشم الهی کرده اید یک نوع ناراحتی و خشم انسانی نهفته است
وقتی خدا بساط لطف و رحمتش را ازکسی که معصیت کرده بر می چیند یعنی به گونه ای ناراحت شده و خشمگین است و دارد تلافی می کند

اگر این طور نیست
تعبیر شما چگونه است ؟

بدین ترتیب، اوصاف مشترک انسان و خدا را متناسب با ذات خدا توضیح می دهیم. یعنی خشم و رضایت خدا را به نحوی معنا می کنیم که با تغییر و انفعال و خصایص بشری همراه نباشد؛ از این رو، خشم و رضایت خدا را این گونه معنا می کنیم که او همانند شخص خشمگین و یا راضی رفتار می کند اما نه به نحوی که متاثر شده باشد و از روی هیجانات و عواطف درونی چنین و چنان کرده باشد.

مثلا محروم شدن از رحمت خدا را ناشی از قابل می دانیم؛ یعنی خداوند همیشه مهربان است اما اگر کسی بواسطه گناه از مسیر رحمت الهی دور شد و مشمول رحمت خاص خدا قرار نگرفت، او خودش را از رحمت خاص خدا محروم کرده است؛ نه این که خدا بواسطه گناه او از او دلگیر شود و برای تسکین خودش او را از رحمتش دور بسازد. در واقع، تدبیر الهی چارچوب و نظام خاصی دارد به نحوی که هر کسی بواسطه رفتارش می تواند از این نظام، خیرات یا شرور را برای خودش کسب کند. خشم و غضب الهی، جلوه ای از نظام تدبیری خداوند است که شخص با رفتارش، خودش را از حیطه رحمت خاص الهی دور کرده و عذاب را به سمت خودش جذب کرده است. رضایت خداوند، جلوه ای از نظام تدبیری خداوند است که شخص با رفتارش، خودش را در حیطه رحمت خاص الهی قرار داده است و سعادت را به سمت خودش جلب کرده است.

قول سدید;1027298 نوشت:
بنابراین، مستند به آیات و روایات، معنای درست خلقت و رحمت و ... غیره فهمیده می شود. این اوصاف را باید متناسب با ذات خداوند توضیح داد؛ کاری که فلاسفه درصدد انجامش بودند.

از این رو، نباید تفاوت ظاهری بیانات قرآنی و بیانات فلسفی را به معنای دوگانه انگاری خدای فلسفه و خدای قرآن دانست.

سلام

یک سوال دیگر هم که پیدا می شود این است

که چرا قران صفات خدارا ان طوری که شما گفتید و فلاسفه می گویند بیان نکرده
بلکه زبانی بکاربرده که خدا را انسان گونه تصور می کنیم ؟

**گلشن**;1027511 نوشت:
سلام

یک سوال دیگر هم که پیدا می شود این است

که چرا قران صفات خدارا ان طوری که شما گفتید و فلاسفه می گویند بیان نکرده
بلکه زبانی بکاربرده که خدا را انسان گونه تصور می کنیم ؟

سلام و عرض ادب

ادبیات تنزیهی خدا را آنچنان دور از دسترس و ذهنیت بشری قرار می دهد که به تعبیر یکی از فلاسفه حتی نمی توان او را موجود دانست و خدا را «او» خطاب کرد!

ادبیات تشبیهی نیز ما را گرفتار تصور نادرست از خداوند می کند.

اما ادبیات قرآنی تشبیهی-تنزیهی است؛ یعنی ضمن این که در توصیف خداوند از اوصاف مشترک میان انسان و خدا استفاده می کند و از همین شباهت ها برای درک افعال و اوصاف خدا وام می گیرد، با این حال همواره ما را متوجه تمایزات انسان و خدا نیز می کند تا خدا را موجودی مثل انسان ندانیم.

به همین جهت، در آیه ای از رویت خداوند سخن گفته می شود («وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ؛ اِلى‏ رَبِّها ناظِرَةٌ»(قیامت: 22-23)؛ یعنی: «(آرى) در قیامت، صورتهايى شاداب و مسرور است و به پروردگارش مى‏نگرد») اما در آیه دیگر به این امر تصریح می شود که خدا به چشم دیده نمی شود(«لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ»(انعام: 103)؛ یعنی: «چشمها او را نمى‏بينند؛ ولى او همه چشمها را مى‏بيند؛ و او بخشنده(انواع نعمتها، و با خبر از دقايق موجودات،) و آگاه(از همه) چيز است»). به همین جهت، نتیجه می گیریم رویت خداوند رویت بصری و چشمی نیست بلکه رویت قلبی و حضوری است. این رویت قلبی همانند رویت بصری، وضوح و شفافیت دارد اما از این جهت که از طریق ابزار حسی رخ نمی دهد و مستلزم مادی بودن شئ محسوس نیست، با رویت بصری متفاوت است.

بنابراین، ادبیات قرآنی نه تشبیهی محض است و نه تنزیهی محض بلکه ترکیبی از این دو است تا عموم مردم هم تصویری صحیح و معقول از خداوند داشته باشند و هم تصویری قابل فهم و در دسترس از خداوند ...

**گلشن**;1027511 نوشت:
سلام

یک سوال دیگر هم که پیدا می شود این است

که چرا قران صفات خدارا ان طوری که شما گفتید و فلاسفه می گویند بیان نکرده
بلکه زبانی بکاربرده که خدا را انسان گونه تصور می کنیم ؟

سلام وقت بخیر

بعضی مسائل واقعا گفتنش سخته...
چون بلافاصله یه عده شمارو متهم به شرک و کفر میکنند منتها...

به نظر بنده در قرآن ما با خدایان و خالقان و پروردگاران مواجه هستیم, لذا خیلی جاها ممکنه حالاتی به خدا نسبت داده شده که بشری باشه و منظور ناراحتیِ خدایانِ مجازی دیگر باشه. و الا " هو" تغییر و تبدیلی نداره.
این مسئله به جز قرآن در احادیث شیعه (حداقل به نظر من به شکل های مختلفی سر بسته و باز) وجود داره.

خدای خدایان ( هو ) است. که در واقع خدایی حقیقی و واقعیی جز " او " نیست.
بقیه خدایان بسته به درجاتشان محتاج " هو " هستند و وجودی مجازی دارند.

من فقط به چندتا حدیث قابل توجه زیاد بسنده می کنم :

امام باقر ـ عليه السلام ـ فرموده است:
«فهم احاديث ما بسيار مشكل و قناعت دادن به آن بسيار سنگين است».(
مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، بيروت، موسسه الوفاء، ج2، ص191.)

فرمودند : «فرقی بين ائمه ـ عليهم السلام ـ با خداوند نيست، مگر اينكه آن ها مخلوق خداوند مي باشند» - مفاتيح الجنان، دعاي روزهاي ماه رجب.

در حديث قدسي خدا به پيامبرش فرموده است:
«دوست داري ترا مثل خود قرار دهم، و مثل من را مي داني ؟؟؟ كه «ليس كمثله شي» است!!! (فيض کاشاني، الکلمات المکنونه، قم، مطبوعات ديني، 1386ش، ص110.)
امام صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمايد:
«براي ما اهل بيت ـ عليهم السلام ـ حالاتي است با خداوند، كه در آن حالات خداوند در ما تجلّي كرده
و آن گونه مي شويم و او ما (او ما میشود و ما او)، ولي در عين حال «هوهو و نحن نحن» (او اوست و ما ما). (همان، ص111)

واقعا قابل تامل نیست ؟

بله ما یک خدا داریم و بس و از دیدِ خدا, نه تنها خدای دیگری وجود نداره که هیچ, بلکه اصلا وجودی وجود نداره - اما ایرادی نداره از دیدِ ما خدایانی وجود داشته باشند که محتاجِ خدای خدایان باشند. یکتایی او دچار شرک نمیشه.

فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ (مومنون آیه 14) = یعنی خالق هایی وجود داره که الله بهترین آنهاست.
که حتی شاید این الله باز " هو " نباشه و الله اینجا خودش مخلوق باشه و از بین خدایانِ مخلوقِ مجازی , بهترین خالق باشه اما " هو " نباشه (نمیدانیم).

خداحافظ...

Mellate Ebrahim;1027701 نوشت:
سلام وقت بخیر

بعضی مسائل واقعا گفتنش سخته...
چون بلافاصله یه عده شمارو متهم به شرک و کفر میکنند منتها...

به نظر بنده در قرآن ما با خدایان و خالقان و پروردگاران مواجه هستیم, لذا خیلی جاها ممکنه حالاتی به خدا نسبت داده شده که بشری باشه و منظور ناراحتیِ خدایانِ مجازی دیگر باشه. و الا " هو" تغییر و تبدیلی نداره.
این مسئله به جز قرآن در احادیث شیعه (حداقل به نظر من به شکل های مختلفی سر بسته و باز) وجود داره.

خدای خدایان ( هو ) است. که در واقع خدایی حقیقی و واقعیی جز " او " نیست.
بقیه خدایان بسته به درجاتشان محتاج " هو " هستند و وجودی مجازی دارند.

من فقط به چندتا حدیث قابل توجه زیاد بسنده می کنم :

امام باقر ـ عليه السلام ـ فرموده است:
«فهم احاديث ما بسيار مشكل و قناعت دادن به آن بسيار سنگين است».(مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، بيروت، موسسه الوفاء، ج2، ص191.)

فرمودند : «فرقی بين ائمه ـ عليهم السلام ـ با خداوند نيست، مگر اينكه آن ها مخلوق خداوند مي باشند» - مفاتيح الجنان، دعاي روزهاي ماه رجب.

در حديث قدسي خدا به پيامبرش فرموده است:
«دوست داري ترا مثل خود قرار دهم، و مثل من را مي داني ؟؟؟ كه «ليس كمثله شي» است!!! (فيض کاشاني، الکلمات المکنونه، قم، مطبوعات ديني، 1386ش، ص110.)
امام صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمايد:
«براي ما اهل بيت ـ عليهم السلام ـ حالاتي است با خداوند، كه در آن حالات خداوند در ما تجلّي كرده و آن گونه مي شويم و او ما (او ما میشود و ما او)، ولي در عين حال «هوهو و نحن نحن» (او اوست و ما ما). (همان، ص111)

واقعا قابل تامل نیست ؟

بله ما یک خدا داریم و بس و از دیدِ خدا, نه تنها خدای دیگری وجود نداره که هیچ, بلکه اصلا وجودی وجود نداره - اما ایرادی نداره از دیدِ ما خدایانی وجود داشته باشند که محتاجِ خدای خدایان باشند. یکتایی او دچار شرک نمیشه.

فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ (مومنون آیه 14) = یعنی خالق هایی وجود داره که الله بهترین آنهاست.
که حتی شاید این الله باز " هو " نباشه و الله اینجا خودش مخلوق باشه و از بین خدایانِ مخلوقِ مجازی , بهترین خالق باشه اما " هو " نباشه (نمیدانیم).

خداحافظ...

سلام

نظری درباره این سخنان شما ندارم
منتظر هستم کارشناس نظرش را بگوید

Mellate Ebrahim;1027701 نوشت:
به نظر بنده در قرآن ما با خدایان و خالقان و پروردگاران مواجه هستیم, لذا خیلی جاها ممکنه حالاتی به خدا نسبت داده شده که بشری باشه و منظور ناراحتیِ خدایانِ مجازی دیگر باشه. و الا " هو" تغییر و تبدیلی نداره.
این مسئله به جز قرآن در احادیث شیعه (حداقل به نظر من به شکل های مختلفی سر بسته و باز) وجود داره.

دوست عزیز، سلام و عرض ادب@};-

همانطور که مستحضرید و قبول دارید، برای طرح دعاوی دینی، باید به آیات و روایات استناد بجوییم؛ چنانچه شما چنین شیوه ای را به درستی پی گرفته اید(اگرچه در استنباطی که از این آیات و روایات ارائه فرمودید، با شما مخالفم).

در متون دینی، از «الله» به عنوان علت نهایی و واحدی که تمامی موجودات به او محتاجند و او به هیچ موجودی محتاج نیست، یاد می شود.

مثلا در آیه 88 سوره قصص با تاکید بر فنای غیرخدا و بقای خدا، چنین آمده است: «وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»؛ یعنی: «معبود ديگرى را با خدا مخوان، كه هيچ معبودى جز او نيست؛ همه چيز جز ذات(پاك) او فانى مى‏شود؛ حاكميت تنها از آن اوست؛ و همه بسوى او بازگردانده مى شويد».

یا در آیه 96 سوره مبارکه نحل نیز آمده است: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»؛ یعنی: « آنچه نزد شماست فانى مى‏شود؛ امّا آنچه نزد خداست باقى است».

یا در آیه 15 سوره مبارکه فاطر به فقیر بودن ذات ما و غنی بودن ذات خدا اشاره می شود: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ»؛ یعنی: « اى مردم شما(همگى) نيازمند به خدائيد؛ تنها خداوند است كه بى‏نياز و شايسته هر گونه حمد و ستايش است».

بنابراین، وقتی خداوند خودش را برای ما در قرآن توضیح می دهد، مشخصا «الله» را یکی می داند و غیر از او را نفی می کند. همچنین «الله» را همان موجودی می داند که برخلاف سایر موجودات هالک و فانی و فقیر نیست بلکه باقی و پایا و غنی و بی نیاز است.

موضوع قفل شده است