قهر؟!!

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
قهر؟!!

سلام!

نمیدونم اینجا جای درستی برای مطرح کردن این موضوع هست یا نه! امیدوارم کسی بتونه کمک کنه!

می خوام راجع به مشکلی که برای بهترین و صمیمی ترین دوستم پیش اومده بگم!

دوست من ف مدتها بود که داشت خودشو برای شرکت تو یه امتحان که خیلی مهم بود براش آماده میکرد!
انصافن وضعشم خوب بود! یه ذره بد شانسی آورد با اختلاف نمره خیلی کمی قبول نشد!

ازون موقع یه جورایی به خدا شک کرده! دیگه مثله قبل نیس اعتقاداش! دیگه نماز نمی خونه! انگار که قهر کرده باهاش!!! این شکست براش خیلی سخت بود! خیلی زحمت کشیده بود! خیلـــــــــی! همیشه هم امیدش به خدا بود!

دلم میخواد کمکش کنم که دوباره برگرده! اما... اما نمیدونم چه جوری! می ترسم کاری بکنم نتیجه عکس بذاره روش! نمی تونمم کاری نکنم! صمیمی ترین دوستشم! اگه من نکنم کی بکنه خب!

اگه جای من بودین چی کار می کردین؟!! تورو خدا اگه چیزی به ذهنتون میر3 یا اگه تجربه مشابهی داشتین بهم بگین!

دعا کنین که همه چی درست شه!:grye:

گاهی آدم انقدر مشکل تو دورو ورش حس می کنه که فکر می کنه همه مشکلات عالم رو سرش ریخته و
فکر می کنه فقط اونه که انقدر مشکل داره .
گاهی هم از پس مشکلات با خودش فکر می کنه که چون خدا من و دوست نداره انقدر مشکل جلو پام گذاشته.
دیدید؟بعضیا خودشون با خودشون اینجوری فکر می کنند،بعد خودشون با خدا قهر می کنند ، بعد می بینند نه اینجوری
نمی شه دوباره با خدا آشتی می کنند!
این نکته ی قهر با خدا خیلی جالبه و بسیار جای تاسف داره تازه گیا خیلیا رو می بینم که این کار (ببخشیدا)جاهلانه رو انجام می دن.
انگاری مد شده!!
البته درک می کنم گاهی مشکلات خیلی سنگین می شه .اما با قهر اونم با خدا مگه مشکلی حل می شه؟!!!
فکر می کنند نعوذ وبلله خدا میاد منت کشی که باشه من این مشکلت و حل می کنم تو قهر نکن...
قهر کن این تویی که به خدا نیاز داری نه خدا به تو ،این تویی که آسیب می بینی.آخه عزيز من شما از كجا ميدوني قبول شدنت در اين امتحان به صلاحت بوده؟ شما مگه نعوذ بالله خدايي يا از آينده خبر داري ؟ اصلا شايد خيرت در قبول نشدنت باشه . اصلا شايد قرار يك جاي ديگه اي قبول بشي يا يه اتفاق و فرصت بهتري برات پيش بياد. مسلما خدا خير بنده هاشو مي خواد و اين ماييم كه مشتاقانه به دنبال شر ميريم.

عَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ [البقرة: 216] چه بسا چيزي را دوست داشته باشيد اما براي شما شر باشد و خدا ميداند و شما نميدانيد. پس اگر اعتقاد به خداي مهربان دارد بايد صبر كند و همه كارش را به او بسپارد تا بهترينها را برايش رقم بزند و در مورد چيزي كه نمي داند اصرار نورزد.

تازه بعضی هاشون می بینند که با قهر با خدا کاری از پیش نمیره شروع می کنند دوبرابر نماز خوندن و دعا کردن

که دیگه دست از سر جانماز بر نمی دارن .(صد بار اگر توبه شکستی باز آی)
با اینکه خدا همیشه به فکر بنده اشه و از حق خودش می گذره.
باز هم این همه بی انصافی از جانب انسان.
مشکلات زیاد زیاد نشونه ی این نیست که خدا دیگه مارو دوست نداره اتفاقا خیلی هم دوست داره فقط باید

به اطرافمون نگاه کنیم و مشکلات بزرگتر از خودمونم ببینیم و خدارو شکر کنیم. يك داستاني هم در اين مورد وجود داره كه شنيدنش خالي از لطف نيست:

گنجشک با خدا قهر بود…….روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد…..
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.
گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفت ه بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش بست.

سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.
گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.
خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی! اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت …
های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد …

ممنون سادات جان از این که جواب دادی!
من همه اینایی رو که گفتی قبول دارم!

سوال من این بود که چطوری به دوستم که این مشکل براش پیش اومده کمک کنم؟!!

اگه بتونی تو این زمینه کمکم کنی لطف بزرگی در حقم کردی! :Cheshmak:

هرا جان همين مطالبي كه برات گفتم براش بگو. همين آيه قران رو براش بخون و داستان گنجشك رو براش تعريف كن.
بعد بهش اميد بده بگو همه چيز كه به اين امتحان نيست. شما يكبار ديگه تلاش بكن. مطمئن باش با هوش و اراده اي كه داري موفق ميشي. اگر ميتوني خودت هم كمكش كن تا دوباره شركت كنه. دنيا كه به آخر نرسيده.
مگه نمي بيني يا در اخبار نمي خوني كه مثلا فلان خانم بعد از 800 بار در امتحان رانندگي قبول شد. خوب به اين ميگن اراده و اميد.خود من هم پيش اومده كه در امتحاني قبول نشدم اما دوباره تلاش كردم و نتيجه گرفتم. نااميدي اصلا خوب نيست.
حالا چه امتحاني بوده كه اين قدر ناراحتش كرده؟

سلام

حکایت اون مورچه که می خواسته دانه ای رو به لونش ببره و اونقدر تلاش می کنه تا بالاخره موفق می شه.
حتماً براش تعریف کنید.

موفق باشید

سادات;35388 نوشت:
هرا جان همين مطالبي كه برات گفتم براش بگو. همين آيه قران رو براش بخون و داستان گنجشك رو براش تعريف كن.
بعد بهش اميد بده بگو همه چيز كه به اين امتحان نيست. شما يكبار ديگه تلاش بكن. مطمئن باش با هوش و اراده اي كه داري موفق ميشي. اگر ميتوني خودت هم كمكش كن تا دوباره شركت كنه. دنيا كه به آخر نرسيده.
مگه نمي بيني يا در اخبار نمي خوني كه مثلا فلان خانم بعد از 800 بار در امتحان رانندگي قبول شد. خوب به اين ميگن اراده و اميد.خود من هم پيش اومده كه در امتحاني قبول نشدم اما دوباره تلاش كردم و نتيجه گرفتم. نااميدي اصلا خوب نيست.
حالا چه امتحاني بوده كه اين قدر ناراحتش كرده؟

خیلی ممنونم سادات عزیزم!
دارم روش کار می کنم!:Cheshmak:
متاسفانه بعد اون اتفاق خیلی داغون شده بود! با هیشکی حرف نمی زد،...! کلی باهاش حرف زدم حالا بهتر شده شکر خدا!
امتحان المپیاد بوده! رشته اش هم ریاضی بود! متاسفانه دیگه نمیتونه شرکت کنه!(محدودیت سنی داره)
الان که وضعش خوب شده نشوندیمش سر کنکور خوندن!:reading: امیدوارم که بتونه تو این به نتیجه خوبی برسه!:bale:

سلام
من واقعأ دوستت رو درک می کنم.
چون خودم یه مدت همش تو فکر المپیاد بودم. یعنی اصلأ به کنکور فکر نمی کردم!
اما من زیاد نخوندم چون مشکل مدیریت زمان داشتم و ....
این شد که قبول نشدم.
من کاملأ می تونم بفهمم دوستت چه حسی داره .
الآن به المپیاد که فکر می کنه آتیش می گیره ، به سر فصل های کتاب های المپیادش که فکر می کنه داغ دلش تازه میشه . اسم باشگاه دانش پژوهان جوان که میاد دلش آشوب میشه.
واسه کسی که به موفقیت علمی فکر می کنه و همه ی عشقش المپیاد و درسه واقعأ سخته.
البته کمی مسئله ی من با دوستت فرق می کنه چون من واقعأ تنبلی کردم اما دوستت تلاش هم کرده و شاید واسه اون سخت تر هم باشه.
من خودم اوایل هیچ انگیزه ای برای درس خوندن نداشتم. دلم می خواست یه نفر منو دلداری بده و بهم اطمینان بده که چیزی نشده.

تو هم همین کارو بکن.
بهش بگو این مطالبی که برای المپیاد خوندی تو کنکور خیلی کارتو راحت می کنه. بگو تو که رشتت ریاضیه ، می تونی ریاضی کنکورتو 100 بزنی و به راحتی یه رشته ی خوب قبول شی. بگو مهم دانشگاهه .
تازه تو دانشگاه می تونه تو المپیاد دانشجویی شرکت کنه.
بهش بگو تو که این همه زحمت کشیدی در واقع تلاش و پشتکار رو در خودت تقویت کردی و به راحتی می تونی کنکور بدی.

من فکر می کنم شما هم تو مدارس سمپاد باید درس بخونید ، نه ؟
بهش بگو خیلیا هستند که اصلأ به خودشون نمی بینند که حتی به المپیاد فکر کنند چون استعدادشو ندارند ، اما تو که خدا این همه استعداد بهت داده و این همه لطف در حق تو کرده خلاف ادبه که بهش بگی چرا المپیاد قبول نشدم!
بهش بگو تو آینده ساز این مملکتی ، خوب نیست واسه المپیاد خودتو ببازی و همه چیزو تموم شده بدونی. بهش بگو تا حد امکان دیگه به المپیاد فکر نکنه و خوش حال باشه که این همه مطلب علمی یاد گرفته.

اگه بازم سوالی داشتی بپرس . من می دونم با این جور آدما باید چطور حرف زد.

ممنون مریم جان!
الان حالش خیلی بهتره! خیلی خوب شده! تقریبا مشکلش حل شده! دقیقیا از روز نیمه شعبانه که بهتر شده! نمیدونم یهو چش شد! شبش تا نزدیکیای صبح بیدار بودم و هی براش دعا کردم و کلی نذر و ...! و فرداش فهمیدم یهو متحول شده! نفهمیدم چه جوری !حرفام روش تاثیر گذاشت یا عام مستجاب شد یا و....؟!! هر چیه من که خیلی خوشحال شدم!

آره ما هر 2 مون سمپادیم! و هر دو المپیادی! (و هر دو ریاضی :دی) البته اون یه سال از من بزرگتره!

از همه ممنونم!

Hera;36676 نوشت:
ممنون مریم جان!
الان حالش خیلی بهتره! خیلی خوب شده! تقریبا مشکلش حل شده! دقیقیا از روز نیمه شعبانه که بهتر شده! نمیدونم یهو چش شد! شبش تا نزدیکیای صبح بیدار بودم و هی براش دعا کردم و کلی نذر و ...! و فرداش فهمیدم یهو متحول شده! نفهمیدم چه جوری !حرفام روش تاثیر گذاشت یا عام مستجاب شد یا و....؟!! هر چیه من که خیلی خوشحال شدم!

آره ما هر 2 مون سمپادیم! و هر دو المپیادی! (و هر دو ریاضی :دی) البته اون یه سال از من بزرگتره!

از همه ممنونم!

منم سمپادیم!:Labkhand:
امیدوارم شما سال دیگه المپیاد قبول بشی!
همون اول فهمیدم که شما هم باید سمپادی باشید ! فقط سمپادیا هستند که واسه المپیاد اینقدر سر و دست می شکنند!:Cheshmak::Gol:

موضوع قفل شده است