جمع بندی زندگی با همسر ایرادگیر

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
زندگی با همسر ایرادگیر

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا سوال ایشان ضمن حفظ امانت، جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم، با نام کاربری "مدیر ارجاع سؤالات" درج می شود:

نقل قول:


سلام
بسیار سایت پرمحتوایی است
هنگام اشنایی با این سایت بسیار نا امید و پریشان بودم ولی با مطالعه ی مطالب این سایت تا حد زیادی ارام شدم
من قبل از ازدواج دختر بسیار شادی بودم و کمتر چیزی بود که حس خوب مرا خراب کند همیشه عاشق زندگی و زیبایی های آن بودم
زندگی ام را با عشق شروع کردم و ...
ولی اکنون بعد از گذشت 15 سال از زندگی دیگر خبری از ان نشاط نیست دیگر عاشق شوهرم نیستم
برعکس تمام تلاشم این است که فقط از او متنفر نباشم!
به شدت انرژیم برای زندگی کم شده و گاهی حتی دوست ندارم از خواب بیدار شوم!!!
همه ی اینها هم ناشی از ایرادگیری بسیار زیاد شوهرم از من و حتی فرزندم است
علیرغم اینکه به گفته ی تمامی اقوام اشنایان ، دوستان و معلمان پسرم بسیار بچه ی مودب و خوبی است ولی حتی او هم از تیر رس انتقادهای بیرحمانه ی پدرش در امان نیست. گاهی بابت مسئله ای بازخواست می شود که اتفاقا دقیقا نقطه ی قوت اوست!!!
ذهن خوانی و شکاکیت شوهرم دقیقا از همان اولین شب عقدمان اغاز شد و اینکه او وسواس هم دارد...

امشب با خواندن مطالب سایت شما یک دل سیر گریه کردم و از خدا خواستم حالا که مرا به این سایت هدایت کرده راهی را هم برای رهایی از این وضع پیش پایم گذارد...
التماس دعا...
از سایت بسیار خوبتان ممنونم


با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد صابر

[TD][/TD]

جمع بندی

سؤال: بعد از گذشت 15 سال از زندگی دیگر خبری از نشاط در آن نیست دیگر عاشق شوهرم نیستم برعکس تمام تلاشم این است که فقط از او متنفر نباشم! همه ی اینها هم ناشی از ایرادگیری بسیار زیاد شوهرم از من و حتی فرزندم است. علیرغم اینکه به گفته ی تمامی اقوام آشنایان، دوستان و معلمان پسرم بسیار بچه ی مودب و خوبی است ولی حتی او هم از تیر رس انتقادهای بیرحمانه ی پدرش در امان نیست. ذهن خوانی و شکاکیت شوهرم دقیقا از همان اولین شب عقدمان آغاز شد و اینکه او وسواس هم دارد...

پاسخ: احساس شما را كاملاً‌ درك مي نماييم و خوب مي دانيم كه انتظار زيادي از همسرتان ‏نداريد؛‌ امّا قبل از هر چيز جا دارد به اين نكته كليدي توجّه داشته باشيد كه بدون از ميان برداشتن ‏علل تنيدگي و فقط با ابراز احساسات و ...، مشكل برطرف نمي گردد، بلكه بايد بر اساس اصل ‏واقعيت پذيري به سراغ شناخت منبع تنيدگي رفت تا راه حل مدبّرانه اي براي رفع آن يافت. ‏

روحیه انتقادگری و شکاکی همسرتان دقیقا به علت وسواس ایشان است. چون همسرتان دچار وسواس است برای همین دائما در فکر خودش نسبت به اینکه همه چیز کامل باشد و همه چیز بر وفق مراد او باشد تأکید دارد. حتی در مورد فرزندتان نیز همین فکر وسواسی اوست که موجب چنین مشکلاتی شده است. بنابراین اولا ای کاش زودتر به ما یا هر مشاور دیگری مراجعه می نمودید و ثانیا جای نگرانی نیست زیرا اگر همسرتان را یک بیمار فرض کنید و برای اصلاح و بهبود او تلاش کنید نگرش شما نسبت به او تغییر خواهد کرد. ضمن اینکه ممکن است همسرتان به اختلال بدبینی نیز گرفتار باشد که این مورد نیز نیاز به بررسی دارد.

اگر بخواهيد شوهرتان را براي رفتن به مراكز درماني و مراجعه به روانپزشكان و روانشناسان ترغيب و تشويق نماييد، مطمئناً نحو گفتن‌تان و لحن كلام‌تان و موقعيت زماني و مكاني بسيار مؤثر است. اگر به هنگام دعوا و در مواقعي كه شوهرتان عصباني است اين مسئله را مطرح كنيد، به احتمال زياد شوهرتان اين گونه از حرف‌تان برداشت مي‌كند كه او فردي بيمار است كه بيماري رواني خطرناكي دارد؛ به همين خاطر نه تنها با شما همكاري نمي‌كند؛ بلكه اين مسئله را نوعي تحقير و توهين به خود فرض مي‌كند و بر شدت عصبانيت او افزوده مي‌شود و سريعاً موضع تهاجمي به خود مي‌گيرد تا جواب توهين شما را بدهد، اما اگر شما اين مسئله را در فضاي آرام و منطقي و با پيش‌زمينه‌اي مناسب و با مقدمه‌چيني مطرح كنيد به گونه‌اي كه او بفهمد كه شما واقعاً و از صميم دل كاملاً دلسوز و خيرخواه او هستيد و در صدد كمك و ياري او مي‌باشيد، به احتمال زياد ممكن است حرف‌تان را بپذيرد و با مراجعه حضوري به مراكز درماني در صدد رفع مشكل بربيايد.

ضمن اين كه شما لازم نيست از همان ابتدا مراجعه به روانپزشكان و پزشك اعصاب و روان را مطرح كنيد، بلكه اگر شوهرتان را ترغيب كنيد كه به مشاور و روانشناس هم مراجعه كند تا آنها وي را به روانپزشكان و پزشك اعصاب و روان ارجاع دهند كافي است. حتي مي‌توانيد خودتان مستقلاً به مراكز درماني مراحعه كنيد و از آنها بخواهيد تا شوهرتان را دعوت به مراجعه كنند و يا به شوهرتان بگوييد كه خودتان بيمار شده‌ايد و براي حل مشكل‌تان نياز به همكاري و حضور شوهرتان است تا با اين شيوه و ترفند شوهرتان را به مراكز مشاوره‌اي و خدمات روانشناختي بكشانيد يا از قدت نفوذ و كلام ساير افراد استفاده كنيد. گاهي افراد ممكن است از همسران حرف‌شنوي نداشته باشند، اما از برخي از افراد فاميل، دوستان‌، افراد ذي‌نفوذ و ديگران حرف‌شنوي دارند، در اين صورت بهتر است از آنها بخواهيد شوهرتان را به مراجعه حضوري به مراكز درماني جهت درمان بيماري وسواسش ترغيب نمايند.

خواهر گرامی! این را بدانید که همسرتان قطعا به شما و زندگی اش علاقه مند است و اگر به او در فرایند بهبودش یاری رسانید خدمت بزرگی نموده اید و روزی سپاسگزارتان خواهد بود.

موضوع قفل شده است