جمع بندی پاسخ یک سنی در مورد علت شستن پاها به جای مسح آن

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
پاسخ یک سنی در مورد علت شستن پاها به جای مسح آن

با سلام

این متن پاسخ فردی اهل سنت در مورد علت شستن پا بجای مسح و نقد عقدیه شیعیان است

یک شیعه چه نقدی می تواندبر این نقد داشته باشد؟:

[=&quot]﴿ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا قُمۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰهِ فَٱغۡسِلُواْ وُجُوهَکُمۡ وَأَیۡدِیَکُمۡ إِلَى ٱلۡمَرَافِقِ وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِکُمۡ وَأَرۡجُلَکُمۡ إِلَى ٱلۡکَعۡبَیۡنِ ….﴾ [المائ‍ده: ۶] «ای مؤمنان! هنگامی که برای نماز بپاخاستید (و وضو نداشتید)، صورت‌ها و دست‌های خود را همراه با آرنجها (یا تا آرنجها) بشوئید، و سرهای خود (همه یا قسمتی از آنها) را مسح کنید و پاهای خود را تا……..[/]
[=&quot] [/]
[=&quot]در اعراب کلمات دقت کنید:[/]
[=&quot]﴿وُجُوهَکُمۡ﴾ منصوب.[/]
[=&quot]﴿وَأَیۡدِیَکُمۡ﴾ منصوب.[/]
[=&quot]﴿بِرُءُوسِکُمۡ﴾ مجرور.[/]
[=&quot]﴿وَأَرۡجُلَکُمۡ﴾ منصوب.[/]
[=&quot]ما می‌دانیم اعراب مفعول در قواعد عربی منصوب است و حرف جر اسم ما بعد خود را جر می‌دهد یعنی مجرور می‌شود.[/]
[=&quot]هم چنین می‌دانیم (و) از حروف عطف می‌باشد که معطوف را بر معطوف علیه عطف می‌دهد یعنی از لحاظ اعرابی یک علامت خواهند داشت. و گاه این عطف بر محل معطوف علیه می‌باشد. مثلا در این آیه کریمه خدای متعال می‌فرماید: ﴿أَنَّ اللَّهَ بَرِیءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ﴾ (توبه: ۳): «همانا خداوند از مشرکان بیزار است و رسول او…» یعنی خدا و رسولش از مشرکان بیزار است.[/]
[=&quot]حالا چرا می‌گوییم: خدا و رسول از مشرکان بیزار است؟…چون اولا از نظر معنوی محال است که خداوند از مشرکان و رسولش بیزار باشد.. و ثانیا رسول بر مشرکین عطف نشده است چون اگر عطف می‌شد باید به تبع مشرکین که مجرور به حرف جر است مجرور می‌شد (وَرَسُولِهِ) …بنابراین این (واو) آن را به جای دیگر عطف می‌کند یعنی به (الله)… اما (الله) منصوب است ولی (رسول) مرفوع…. پس چرا یک علامت اعرابی ندارند؟… می‌گوییم: رسول بر محل اسم (الله) عطف شده است…محل اسم (الله) در واقع مبتداست که حرف ناسخه (إن) آن را منصوب کرده است.[/]
[=&quot]در آیه مذکور ﴿وُجُوهَکُمۡ﴾ منصوب و مفعول فعل ﴿فَٱغۡسِلُواْ﴾ می‌باشد… ﴿وَأَیۡدِیَکُمۡ﴾ بنا بر عطف بر ﴿وُجُوهَکُمۡ﴾ منصوب شده است.[/]
[=&quot]«رُءُوسِکُمۡ» مجرور به حرف جر (ب) متعلق به ﴿وَٱمۡسَحُواْ﴾ می‌باشد…اما ﴿وَأَرۡجُلَکُمۡ﴾: واو حرف عطف ﴿وَأَرۡجُلَکُمۡ﴾ چنان که در قرائت صحیح و راجح وارد شده منصوب می‌باشد خوب ما می‌دانیم: منصوب بودن دلالت بر مفعولیت (مفعول به – مفعول لأجله – مفعول مطلق- مفعول معه) و نقش‌هایی مانند (مستثنی، حال، تمییز، خبر کان و…..یا اسم ان یا لا نافیه جنس) می‌کند.[/]
[=&quot]لزوما این «أَرۡجُلَکُمۡ» بر «رُءُوسِکُمۡ» عطف نشده چون اگر عطف می‌شد باید مجرور می‌گشت همانطور که در آیه تیمم چنین آمده است: ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ﴾ (نساء: ۴۳): «و دست‌ها و صورت‌هایتان را (با خاک) مسح کنید».[/]
[=&quot]«أَیْدِیکُمْ» معطوف بر «وُجُوهِکُمْ» می‌باشد و به همین خاطر مجرور آمده است.[/]
[=&quot]﴿وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ…..﴾ (سوره مائده: ۶)[/]
[=&quot]﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ…….﴾ (نساء: ۴۳)[/]
[=&quot]هم چنین معلوم است که ﴿أَرْجُلَکُمْ﴾ هیچ کدام از نقش‌های (مستثنی، حال، تمییز، خبر کان و…..یا اسم ان یا لای نافیه جنس) را ندارد. پس به کجا برمی گردد؟ چاره‌ای نداریم بگوییم عطف است بر ﴿وُجُوهَکُمۡ﴾، که مفعول ﴿فَٱغۡسِلُواْ﴾ بود. در نیتجه معنایش می‌شود: و بشویید پاهایتان. [/]
[=&quot]* شاید کسی بپرسد: خوب چرا بعد از همان ﴿وُجُوهَکُمۡ وَأَیۡدِیَکُمۡ﴾ نیامده است؟
[/]

[=&quot]جواب روشن است: به خاطر ترتیب الزامی وضو. (صورت – دست – سر – پا)[/]
[=&quot]یعنی مراعات ترتیب شده است.
[/]

[=&quot]* شاید دوباره پرسیده شود: خوب می‌توانست (وَاغْسِلُوا) را قبل از ﴿أَرْجُلَکُمْ دوباره ذکر کند؟[/]
[=&quot]جواب: ذکر نشده به خاطر ایجاز و پرهیز از اطناب در کلام. ما در کلام عرب و قرآن کریم از این نمونه‌ها بسیار داریم:[/]
[=&quot]مثلا: ﴿یُرْسَلُ عَلَیْکُمَا شُوَاظٌ مِنْ نَارٍ وَنُحَاسٌ فَلَا تَنْتَصِرَانِ﴾ (الرحمان: ۳۵)[/]
[=&quot]کلمه نحاس مرفوع است چون بر ﴿شُوَاظٌ﴾ عطف شده… به همین خاطر مجرور نشده است و شواظ نائب فاعل (یرسل علی) می‌باشد. و نفرموده: (….ویُرسَلُ علیکما نحاس).[/]
[=&quot]و این مثال: ﴿أَنَّ اللَّهَ بَرِیءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ﴾ (توبه: ۳) که قبلا از آن صحبت کردیم.[/]
[=&quot]* اما ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست: ﴿وَأَرۡجُلَکُمۡ﴾ در بعضی قرائت‌ها به صورت مجرور وارد شده است، یعنی بر «رُءُوسِکُمۡ» عطف شده است؟ آیا این مسح پا را توجیه نمی‌کند؟…[/]
[=&quot]بله، تا حد بسیار ضعیفی می‌تواند توجیه کند به همین خاطر کسانی به صورت شاذ از اهل سنت این قرائت را دال بر مخیر بودن بین (مسح) و (غسل) دانسته اند!![/]
[=&quot]اما باز در این صورت (در صورت مجرور بودن، اگر چه این قرائت، در مصحف فعلی مضبوط نیست) شستن پا راجح است.[/]
[=&quot]دلیلش این است که در صورت مجرور بودن بر لفظ «رُءُوسِکُمۡ» عطف شده نه بر معنای آن. یعنی از باب مجاورت با یک مجرور، مجرور شده و گرنه از لحاظ معنا به همان (غسل صورت و دست) بر می‌گردد و این در قرآن نمونه دارد.[/]
[=&quot]مثلا در همان آیه که ذکر کردیم: ﴿یُرْسَلُ عَلَیْکُمَا شُوَاظٌ مِنْ نَارٍ وَنُحَاسٌ فَلَا تَنْتَصِرَانِ﴾ (الرحمان: ۳۵)… در قرائتی دیگر کلمه (نحاس) مجرور آمده است ولی از نظر معنا به همان نار معطوف است… چرا که نحاس به دود یا مس گداخته می‌گویند و از شواظ (آتش بی دود) نیست که گفته شود. (شواظ از دو جنس: نار و نحاس)
[/]

[=&quot]* شاید پرسیده شود: آیا امکان دارد (در صورت مجرور بودن ﴿وَأَرۡجُلَکُمۡ﴾) دو چیز بر هم عطف شوند در حالی که فعل آنها تنها به یکی تعلق بگیرد… یعنی ﴿وَٱمۡسَحُواْ تنها برای ﴿بِرُءُوسِکُمۡ﴾باشد و برای (وأَرْجلِکم) نباشد؟[/]
[=&quot]بله در کلام عرب این جایز است مثلا می‌گویند: «أکلت الخبزَ واللبنَ»: نان و شیر خوردم… در حالی که برای (لبن= شیر) فعل (شرب = نوشیدن) به کار می‌رود یعنی (: أکلت الخبز و (شربت) اللبن).
[/]

[=&quot]* شاید کسی بپرسد: خوب چرا قبل از ﴿وَأَرۡجُلَکُمۡ﴾ فعل مقدر «اِمْسَحُواْ» قرار ندهیم؟[/]
[=&quot]به دو دلیل نمی‌توانیم: یکی اینکه چیزی تکرار شده که هیچ فایده‌ای ندارد…. وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ و(امْسَحُوا) أَرْجَلَکُمْ.[/]
[=&quot]دوما چرا بعد از (وامسحوا) ب (زائده) آمده است؟ برای تقویت عامل ﴿وَامْسَحُوا﴾ در معمول خود (رُءُوسِکُمْ) بنابراین حذف آن در ﴿وَأَرۡجُلَکُمۡ﴾ باز دلیلی برآن است که اگر قرار باشد فعلی مقدر کنیم باید فعل (وَاغْسِلُوا) را مقدر کنیم چون فعل (وَاغْسِلُوا) بدون تقویت حرف زائده خود به تنهایی در معمول خود قوی است.* شاید بپرسند: (ب) در ﴿بِرُءُوسِکُمۡ﴾زائده نیست بلکه از حروف اصلی است و دلالت بر تبعیض دارد.
[/]

[=&quot]جواب: باز توفیری نخواهد کرد… اگر (ب) را بر معنای تبعیض گرفتیم یعنی قسمتی از سر مسح شود… و در مسح نیز قسمتی از پا مسح می‌شود… بنابراین بایست در صورت فعل مقدر باز (ب) ذکر می‌شد که ذکر نشده است.[/]
[=&quot]این خلاصه‌ای بود از موضوع وضو در قرآن کریم – بدون پرداختن به روایات – که در آن سعی کردم طوری صحبت شود که حتی کسانی که با زبان عربی آشنایی ندارند از حقیقت مساله آگاه شوند.[/]
[=&quot]خدای متعال همه ما را از متطهران قرار دهد.[/]
[=&quot]چالش مطرح شده از سوی ما در پرسشهای رنگارنگ از علمای شیعه همچنان باقی است: یک حدیث صحیح و صریح بیاورند که پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم فرموده باشند پایاهیتان را در وضو مسح کنید یا خود حضرت مسح کرده باشند![/]
[=&quot]علمای شیعه تا قیامت چنین حدیثی نخواهند آورد حتی اگر تمام حوزه‌ها بشمول قم و نجف کمر ببندند.[/]

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد صدرا

[TD][/TD]

بی ادعا;1024298 نوشت:
این متن پاسخ فردی اهل سنت در مورد علت شستن پا بجای مسح و نقد عقدیه شیعیان است یک شیعه چه نقدی می تواندبر این نقد داشته باشد؟: .

با سلام و عرض ادب

نویسنده ی مطالب گویا هیچ اطلاعی از پیشینه ی این اختلاف مذهبی و اقوال بزرگان و مفسرین عامه (اهل تسنن) نداشته و با پیشفرض قطعی برداشت (غَسل: شستن)‌ پاها به سراغ تفسیر آیه ی شریفه رفته و گویا تصور نموده که قول به مسح پاها تنها قولی از شیعه بوده و این قول نیز مخالف اصول و ضوابط تفسیری و قواعد زبان عربی و روایات صحیح اهل تسنن است؟ در حالی که هیچکدام از این احتمالات در تفسیر آیه ی وضو صحیح نیست که ما در بیان محورهایی بدان می پردازیم:

الف) قول به مسح پا منحصر به دیدگاه شیعه نیست. «فخر رازی» در مساله ی «مسح» و یا «غسل» چهار قول از سوی علمای فریقین بیان شده است:

قول به تعیّن وجوب مسح پاها در وضو. (مکتب اهل بیت علیهم السلام)

قول به تعیّن وجوب شستن پاها در وضو. (جمهور فقهاء و مفسرین اهل سنت)؛

قول به جمع میان مسح و شستن. (داود بن علی ظاهری و ناصر الحق از زیدیه)

قول به تخییر میان شستن و مسح نمودن. (حسن بصری؛ ابن جریر طبری)؛

این افراد صرف نظر از راویان و قائلان به روایت وضوی مسحی در منابع روایی اهل سنت است.

ب) قول به «مسح» مطابق ضوابط و قواعد تفسیری و ادبی است

در آیه ی شریفه ی «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْن»«اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد، چون به [عزم‏] نماز برخيزيد، صورت و دستهايتان را تا آرنج بشوييد و سر و پاهاى خودتان را تا برآمدگى پيشين [هر دو پا] مسح كنيد».

ظاهر آیه بیانگر دو تکلیف جدا به هنگام وضو است: يكى شستن(در مورد صورت و دستها) و ديگرى مسح (در مورد سر و پاها). اين مطلب از تقارن و مقايسه دو جمله زير روشن مى شود:

الف: «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيديَكُمْ إِلَى المَرافِق»؛

ب: «وَامْسَحُوا بِرُؤوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الكَعْبَيْنِ».

چنانچه اين دو جمله به فرد عرب زبانى كه ذهن او مسبوق به اختلافات فقهى نیست ارائه شود، بى ترديد خواهد گفت كه طبق اين آيه وظيفه ی مکلّف نسبت به صورت و دست، شستن؛ و نسبت به سر و پاها، مسح است. از نظر قواعد ادبى نیز، لفظ «أرجلكم» می بایست عطف بر كلمه ی «رؤوسكم» باشد كه نتيجه آن همان مسح پاهاست، و نمى توان آن را بر لفظ پيشين «وأيديكم» عطف كرد كه نتيجه آن شستن پاها است؛‌ زيرا لازمه ی آن فاصله افتادن جمله ی معترضه «فامسحوا برؤوسكم» بین ميان معطوف «وَأرجلكم» و معطوفٌ عليه «وأيديكم» است كه از نظر قواعد عربى چنین امری صحیح نیست؛ علاوه بر آنکه چنین امری در مورد آیه ی وضو که بیانگر تکلیف مکلفین است موجب اشتباه در مقصود است؛ زیرا اگر هدف شستن پاهاست چنین امری برای مکلف به صورت روشن بیان نشده است؛ مخصوصا زمانی که در مورد «ارجل» دو قرائت مشهور وجود داشته که یکی قرائت به فتح و دیگری قرائت به جرّ «ارجل»‌است که در این صورت هیچ شبهه ای در تکلیف به مسح نیست؛ لذا بر اساس دو قرائت مشهور در صورت «مجرور بودن ارجل» این کلمه بر «رووسکم» عطف شده و در صورت منصوب بودن به محل «رووسکم» عطف شده است که نتیجه ی هر دو مسح و نه شستن پاها است.

بر این اساس هرگاه از ابن عباس در مورد كيفيت وضو سؤال می شد، او در پاسخ مى گفت:«نزلَ القرآنُ بالمسح»: «وحى الهى بر مسح بر پا وارد شده است». و نيز مى گفت: «أبَى النّاسُ إِلّا الغُسلَ وَلا أَجِدُ فى كِتابِ اللّهِ إِلّا المَسْح»؛ مردم اصرار بر شستن كردند، در حالى كه مسح فرمان داده است.

علماى اماميه در تحقيق مفاد آيه وضو بحث هاى گسترده اى دارند كه طبرسى در مجمع البيان به برخى از آنها اشاره كرده است.

 1. مُصنف ابن أبي شيبة، أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة العبسي الكوفي (159 ـ 235 هـ)،‌ج1، ص20،‌ح199.

2. مجمع البیان؛ الطبرسی،‌ج3، ص256؛ الانصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، جعفر سبحانی، ج1، ص45.

ب) سخن فخر رازی در مورد آیه ی وضو

الف: «فخر رازی» در تفسیر «مفاتیح الغیب» در پاسخ به استدلال قائلین به مسح می نویسد: بدان که ممکن نیست جواب به این استدلال مگر از دو جهت و از آنجا که در جهت دوم، خود پاسخ اشکال خویش را بیان داشته، اشکال او منحصر به یک امر می گردد که عبارت است از: «اخبار زیادی وارد شده که محتوای آنها وجوب شستن پاها در وضو است وغَسل و شستن نیز مشتمل بر مسح است؛ در حالی که مسح مشتمل بر شستن نیست؛ بنابراین شستن پاها نزدیکتر به احتیاط است؛ لذا واجب است قطع پیدا کنیم که شستن پاها قائم مقام مسح پاها است».[1]

سخن «فخر رازی» که خود امام مفسرین است قابل توجه است؛ یعنی وی تنها دلیلی را که بر وجوب شستن بیان داشته وجوب احتیاطی است که با شستن ایجاد می گردد و این در حالی است که معنای شستن با مسح نمودن متفاوت است؛ زیرا مسح به معنای کشیدن دست بر چیز دیگری است که در عرف شریعت به معنای کشیدن دست تر بر عضو دیگر است در حالی که غسل به معنای شستن و رساندن آب بر عضو بدن است بدون اینکه دست کشیدن در آن موضوعیتی داشته باشد؛ علاوه بر آنکه این دو معنا در قرآن و سنت در دو معنای مستقل استعمال شده اند؛ همچنان که برداشت «انس بن مالک» و «شعبی» و «عکرمه» و «ابن ادریس شافعی» بر این مغایرت بوده است:

«....عن أنس، قال: نزل القرآن بالمسح مسح الأرجل، و السنة الغسل»؛[2] «انس می گوید: قرآن به مسح پاها نازل شده و سنت بر شستن پاها جاری شده است».
«عن الشعبي قال: نزل جبريل بالمسح. قال: ثم قال الشعبي: ألا ترى أن"التيمم" أن يمسح ما كان غسلا ويُلغِي ما كان مسحًا؟»؛[3]
«جبرئیل به (حکم)‌مسح نازل شد. ...آیا نمی بینی در تیمم اعضایی که شسته می شود مسح می گردد و اعضایی که مسح می گردد حکم آن در تیمم ملغی شده است».
«عن عكرمة قال: ليس على الرجلين غسل، إنما نزل فيهما المسح»؛[4]
«عکرمه می گوید: حکم پاها شستن نیست. همانا در مورد آنها مسح نازل شده است».
«وهذا معنى قول الشافعي، نزل القرآن بالمسح، وجرت السنة بالغسل»؛[5] و این معنای قول شافعی است که قرآن به مسح پاها نازل شده و سنت بر شستن پاها جاری یافته است.


[/HR] [1]. مفاتيح الغيب، ج‏11، ص: 306:«و اعلم أنه لا يمكن الجواب عن هذا إلا من وجهين: الأول: أن الأخبار الكثيرة وردت بإيجاب الغسل، و الغسل مشتمل على المسح و لا ينعكس، فكان الغسل أقرب إلى الاحتياط فوجب المصير إليه، و على هذا الوجه يجب القطع بأن غسل الرجل يقوم مقام مسحها».

[2] . الطبري، جامع البيان في تأويل القرآن،‌ج10، ص58، ح11476، مؤسسة الرسالة.

[3]. الطبري، جامع البيان في تأويل القرآن،‌ج10، ص58، ح11480، مؤسسة الرسالة.

[4]. الطبري، جامع البيان في تأويل القرآن،‌ج10، ص58، ح11478، مؤسسة الرسالة.

[5] . أبو الحسن، علي بن (سلطان) محمد القاري، ج1، ص374، دار الكتب العلمية، بيروت، الطبعة: الأولى، 1405 هـ.

بی ادعا;1024298 نوشت:

* اما ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست: ﴿وَأَرۡجُلَکُمۡ﴾ در بعضی قرائت‌ها به صورت مجرور وارد شده است، یعنی بر «رُءُوسِکُمۡ» عطف شده است؟ آیا این مسح پا را توجیه نمی‌کند؟…
بله، تا حد بسیار ضعیفی می‌تواند توجیه کند به همین خاطر کسانی به صورت شاذ از اهل سنت این قرائت را دال بر مخیر بودن بین (مسح) و (غسل) دانسته اند!!
اما باز در این صورت (در صورت مجرور بودن، اگر چه این قرائت، در مصحف فعلی مضبوط نیست) شستن پا راجح است.
دلیلش این است که در صورت مجرور بودن بر لفظ «رُءُوسِکُمۡ» عطف شده نه بر معنای آن. یعنی از باب مجاورت با یک مجرور، مجرور شده و گرنه از لحاظ معنا به همان (غسل صورت و دست) بر می‌گردد و این در قرآن نمونه دارد.
مثلا در همان آیه که ذکر کردیم: ﴿یُرْسَلُ عَلَیْکُمَا شُوَاظٌ مِنْ نَارٍ وَنُحَاسٌ فَلَا تَنْتَصِرَانِ﴾ (الرحمان: ۳۵)… در قرائتی دیگر کلمه (نحاس) مجرور آمده است ولی از نظر معنا به همان نار معطوف است… چرا که نحاس به دود یا مس گداخته می‌گویند و از شواظ (آتش بی دود) نیست که گفته شود. (شواظ از دو جنس: نار و نحاس)

* شاید پرسیده شود: آیا امکان دارد (در صورت مجرور بودن ﴿وَأَرۡجُلَکُمۡ﴾) دو چیز بر هم عطف شوند در حالی که فعل آنها تنها به یکی تعلق بگیرد… یعنی ﴿وَٱمۡسَحُواْ﴾ تنها برای ﴿بِرُءُوسِکُمۡ﴾باشد و برای (وأَرْجلِکم) نباشد؟
بله در کلام عرب این جایز است مثلا می‌گویند: «أکلت الخبزَ واللبنَ»: نان و شیر خوردم… در حالی که برای (لبن= شیر) فعل (شرب = نوشیدن) به کار می‌رود یعنی (: أکلت الخبز و (شربت) اللبن).
* شاید کسی بپرسد: خوب چرا قبل از ﴿وَأَرۡجُلَکُمۡ﴾ فعل مقدر «اِمْسَحُواْ» قرار ندهیم؟....
چالش مطرح شده از سوی ما در پرسشهای رنگارنگ از علمای شیعه همچنان باقی است: یک حدیث صحیح و صریح بیاورند که پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم فرموده باشند پایاهیتان را در وضو مسح کنید یا خود حضرت مسح کرده باشند!
علمای شیعه تا قیامت چنین حدیثی نخواهند آورد حتی اگر تمام حوزه‌ها بشمول قم و نجف کمر ببندند.

ج) قول به مسح مطابق قواعد ادبی است
1) ابن حزم اندلسی (متوفی: 456هــ)در رابطه با حکم پاها در آیه ی وضو می نویسد: «ارجلكم» چه منصوب قرائت شود و چه‏ مكسور، در هر صورت معطوف به «رءوس» در مسح است و جز اين جايز نمى‏باشد؛ زیرا جایز نیست بین معطوف و معطوف علیه خبری غیر از خبر معطوف علیه باشد».[1] لذا آیه در نظر او بیانگر مسح است؛ منتهی بیان می نماید که حکم آیه به واسطه ی سنت نسخ شده است؟!

2) فخر رازى (متوفی: 606هـ) نيز در تقریر دیدگاه قول به مسح که آنرا پذیرفته و می نویسد: «روشن شد که جایز است عامل نصب در «ارجلکم» «وامسحوا» باشد و جایز است «فاغسلوا» باشد؛ اما از آنجا که هرگاه دو عامل بر معمول واحدی اجتماع کنند؛ اعمال عامل نزدیکتر اولی است، بنابراین واجب است که عامل نصب «ارجلکم» فعل «وامسحوا» باشد؛ بنابراین ثابت می شود قرائت به نصب نیز همچون قرائت جر موجب مسح است».[2] فخر رازی همچنین عطف «ارجلکم» بر محل «برووسکم» را مذهب مشهور نحویون در چنین مواردی بیان نموده است: «فَإِذَا عَطَفْتَ الْأَرْجُلَ على الرؤوس جَازَ فِي الْأَرْجُلِ النَّصْبُ عَطْفًا عَلَى مَحَلِّ الرؤوس، وَالْجَرُّ عَطْفًا عَلَى الظَّاهِرِ، وَهَذَا مَذْهَبٌ مَشْهُورٌ لِلنُّحَاةِ».[3]

3) «محمد صدیق حسن خان قنوجی» در کتاب: «الروضة الندية شرح الدرر البهية» در رابطه با قول مختار از «مسح» و یا «غسل» می نویسد: دلیل قرانی بیانگر جواز غسل و مسح (هر دو)‌ است و اصرار بر یک فهم تعسف و زور گویی است.[4] «احمد محمد شاکر» عالم حدیث شناس و ادیب معاصر در رد گفتار او می نویسد: «هذا هو الصحيح من جهة العربية وليس فيه تعسف»؛[5] «از جهت قواعد عربیه تنها قول به مسح صحیح است و چنین قولی تعسف و زور گویی نیست».

ج) مثالهای زده شده ارتباطی با محل بحث ندارد

مثالهای زده شده هیچ کدام همسان آیه ی وضو نیست. و اساسا در مثالهایی که آورده مناقشه ای نیست؛ زیرا در آیه ی وضو دو عامل (فاغسلوا و وامسحوا) است که پس از فعل دوم مفعولی آمده که سخن در عامل تاثیر گذار آن است در حالی که در مثالهای زده شده تنها یک عامل بوده و اساسا ارتباطی با محل بحث ندارد.

د) بررسی «ارجلِکم» به قرائت جر

در مورد «ارجل» دو قرائت مشهور بوده یکی نصب و دیگری جر ««ارجلکم». قرائت به جر در هر حال قول به مسح را ثابت می کند. ولی تحمیل دیدگاه مذهب بر آیه باعث آن بوده که گروهی چنین عطفی را از باب «جر به جوار» تفسیر نمایند؛ یعنی در این قرائت «ارجل» تنها به خاطر مشابهت با «رووس» اعراب آنرا گرفته ولی در واقع اعراب آن منصوب است.

پاسخ این استدلال ضعیف را «فخر رازی» ذکر نموده که اولا چنین امری از باب ضرورت شعری است؛ ثانیا زمانی است که بدون واو عطف باشد و ثالثا زمانی است که ما ایمن از اشتباه و خطا باشیم که هیچ کدام از موارد در آیه ی شریفه وجود ندارد.[6]

همچنین تقدیر گرفتن فعل «اغسلوا» قبل از «ارجلکم» خلاف اصل است و تا آنجا که بتوان به عامل موجود استناد کرد نوبت به عامل مقدر نمی رسد و بر فرض تقدیر، می توان به قرینه ی نزدیکی «ارجل» به «برووسکم» عامل مقدر آنرا همان «امسحوا» در نظر گرفت.

د) روایات مسح به سند صحیح نقل شده است

انکار وجود روایات صحیح مسحی ناشی از جهل و تعصب نویسنده صورت اشکال است. ما در این تاپیک به بیان روایات صحیح مسحی پرداخته ایم.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=62091

ه) توجه به تاریخ اختلاف در مساله ی وضو بیانگر آن است که تا قبل از دوره دوم خلافت عثمان اختلافی در امر وضو نبوده و «عثمان» خود از کسانی است که راوی وضوی مسحی است. و علاوه بر او «مسح» پاها در وضو دیدگاه گروهی از صحابه و تابعین بوده است.

موفق باشید.


[/HR] [1]. «و مما نسخت فيه السنة القرآن قوله- عزّ و جلّ:« وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ» فان القراءة بخفض ارجلكم و فتحها كلاهما لا يجوز الّا ان يكون معطوفا على الرءوس فى المسح و لا بدّ، لانه لا يجوز البتة ان يحال بين المعطوف و المعطوف عليه بخبر غير الخبر عن المعطوف عليه لانه اشكال و تلبيس و اضلال لا بيان. لا تقول ضربت محمدا و زيدا و مررت بخالد و عمرا و انت تريد انك ضربت عمرا اصلا فلما جاءت السنة بغسل الرجلين صح ان المسح منسوخ عنهما»( ابن حزم، الإحكام فى اصول الأحكام، ج 1، ص 523).

[2] . فخر رازى، محمد بن عمر، التفسير الكبير (مفاتيح الغيب)، 32جلد، ج11، ص305، دار إحياء التراث العربي - لبنان - بيروت، چاپ: 3، 1420 ه.ق.: «إذا ثبت هذا فنقول: ظهر أنه يجوز أن يكون عامل النصب‏ في قوله‏ وَ أَرْجُلَكُمْ‏ هو قوله‏ وَ امْسَحُوا و يجوز أن يكون هو قوله‏ فَاغْسِلُوا لكن العاملان إذا اجتمعا على معمول واحد كان إعمال الأقرب أولى، فوجب أن يكون عامل النصب في قوله‏ وَ أَرْجُلَكُمْ‏ هو قوله‏ وَ امْسَحُوا فثبت أن قراءة وَ أَرْجُلَكُمْ‏ بنصب اللام توجب المسح أيضا».

[3]. همان.

[4] . الروضة الندية شرح الدرر البهية، أبو الطيب محمد صديق خان بن حسن بن علي ابن لطف الله الحسيني البخاري القِنَّوجي (المتوفى : 1307هـ)،ج1، ص40، دار المعرفة.: «أقول: الحق أن الدليل القرآني قد دل على جواز الغسل والمسح لثبوت قراءة النصب والجر ثبوتا لا ينكر وقد وصف تعسف القائلون بالغسل فحملوا الجر على الجوار وأنه ليس للعطف على مدخول الباء في مسح الرأس بل هو معطوف على الوجوه فلما جاور المجرور انجر وتعسف القائلون بالمسح فحملوا قراءة النصب على العطف على محل الجار والمجرور في قوله: {بِرُؤُوسِكُمْ} 1 كما أن قراءة الجر عطف على لفظ المجرور وكل ذلك ناشئ عن عدم الإنصاف عند عروض الاختلاف».

[5]. همان.

[6] . فخر رازى، محمد بن عمر، التفسير الكبير (مفاتيح الغيب)، 32جلد، ج11، ص305، دار إحياء التراث العربي - لبنان - بيروت، چاپ: 3، 1420 ه.ق.: «هَذَا بَاطِلٌ مِنْ وُجُوهٍ: الْأَوَّلُ: أَنَّ الْكَسْرَ عَلَى الْجِوَارِ مَعْدُودٌ في اللحن الذي قد يُتَحَمَّلُ لِأَجْلِ الضَّرُورَةِ فِي الشِّعْرِ، وَكَلَامُ اللَّه يَجِبُ تَنْزِيهُهُ عَنْهُ. وَثَانِيهَا: أَنَّ الْكَسْرَ إِنَّمَا يُصَارُ إِلَيْهِ حَيْثُ يَحْصُلُ الْأَمْنُ مِنَ الِالْتِبَاسِ كَمَا فِي قَوْلِهِ: جُحْرَ ضَبٍّ خَرِبٍ، فَإِنَّ مِنَ الْمَعْلُومِ بِالضَّرُورَةِ أَنَّ الْخَرِبَ لَا يَكُونُ نَعْتًا لِلضَّبِّ بَلْ لِلْجُحْرِ، وَفِي هَذِهِ الْآيَةِ الْأَمْنُ مِنَ الِالْتِبَاسِ غَيْرُ حَاصِلٍ. وَثَالِثُهَا: أَنَّ الْكَسْرَ بِالْجِوَارِ إِنَّمَا يَكُونُ بِدُونِ حَرْفِ الْعَطْفِ، وَأَمَّا مَعَ حَرْفِ الْعَطْفِ فَلَمْ تَتَكَلَّمْ بِهِ الْعَرَبُ».

صدرا;1024501 نوشت:
با سلام و عرض ادب

در آیه ی شریفه ی «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْن»؛‌ «اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد، چون به [عزم‏] نماز برخيزيد، صورت و دستهايتان را تا آرنج بشوييد و سر و پاهاى خودتان را تا برآمدگى پيشين [هر دو پا] مسح كنيد».

چنانچه اين دو جمله به فرد عرب زبانى كه ذهن او مسبوق به اختلافات فقهى نیست ارائه شود، بى ترديد خواهد گفت كه طبق اين آيه وظيفه ی مکلّف نسبت به صورت و دست، شستن؛ و نسبت به سر و پاها، مسح است.

تشیع : فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْن

اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد، چون به [عزم‏] نماز برخيزيد، صورت و دستهايتان را تا آرنج بشوييد و سر و پاهاى خودتان را تا برآمدگى پيشين [هر دو پا] مسح كنيد

تسنن: فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْن

اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد، چون به [عزم‏] نماز برخيزيد، صورت و دستهايتان را تا آرنج بشوييد و سرهایتان خودتان را مسح کنید (راستی یادم رفت بگم حواستون باشه ای بندگان من) پاهاتون رو هم تا برآمدگى پيشين مسح نکنید بلکه بشوئید!!!

تمسخر پیامبر نازنین با احادیث جعلی کم نبود که خدا رو هم به تمسخر گرفتند که یعنی خدا نمیداند اگه نیاز به شستن پاها میبود باید میفرمود: وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ و اغْسِلُوا أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْن تا مردم پاهاشون رو هم بشورند! و این همه دعوا و جدال الکی سر وضو درست نشه!

فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِوَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ و اغْسِلُوا أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْن

صدرا;1024598 نوشت:
توجه به تاریخ اختلاف در مساله ی وضو بیانگر آن است که تا قبل از دوره دوم خلافت عثمان اختلافی در امر وضو نبوده و «عثمان» خود از کسانی است که راوی وضوی مسحی است. و علاوه بر او «مسح» پاها در وضو دیدگاه گروهی از صحابه و تابعین بوده است.

سلام

شیعه عقیده داره پیامبر هم مسح میکرده .پس مگر مردم شیوه وضوی پیامبر را بارها نمی دیدند؟ منطقی نیست اهل سنت یهو خیلی راحت بجای مسح پا انرا میشویند.

بی ادعا;1024637 نوشت:
سلام

شیعه عقیده داره پیامبر هم مسح میکرده .پس مگر مردم شیوه وضوی پیامبر را بارها نمی دیدند؟ منطقی نیست اهل سنت یهو خیلی راحت بجای مسح پا انرا میشویند.



سلام علیکم

بخاطر همین است که هیچ خبری از این اختلاف در دوره خلیفه اول و دوم و دوره ی اول خلافت عثمان نیست. عثمان راوی اصلی شستن پاها در نماز است و نکته ی قابل توجه آن است که از وی گونه گزارش در مورد وضو است: روایت وضوی مسحی؛ روایت وضوی غسلی.

روایت وضوی مسحی بر اساس تصریح حدیث شناسان صحیح بوده و جمع زیادی آنرا روایت نموده اند که در اینجا این سوال مطرح است چگونه عثمان از روایت پیشین خود دست برداشته و آنرا به صورتی دیگر نقل نموده است. بدیهی است که این گزارش توسط حکام بنی امیه ترویج شده و به مرور زمان تثبیت شده است؛ چنانچکه ابن عباس (متوفی: 69) بیان نموده که قرآن بیانگر وضوی مسحی است؛ اما مردم از این حقیقت ابا نموده و در وضو پای خود را می شویند؟!

مرحوم شرف الدین در کتاب «اجتهاد در مقابل نص» به موارد متعددی از مخالفتهای خلفا با پیامبر (صلی الله علیه وآله) پرداخته است و در مکتبی که خلیفه دوم آن به صراحت نسبت هذیان به پیامبر (صلی الله علیه و آله) را می دهد جای تعجبی نیست که در موضوعات فقهی شریعت بر خلاف سنت آنحضرت عمل شود.

موفق باشید.

توضیحات جناب صدرا بسیار روشنگرانه و زیبا بود.

صدرا;1024598 نوشت:
د) بررسی «ارجلِکم» به قرائت جر

با سلام

ضمن تشکر از توضیحات شما

آیه 3 سوره توبه معطوف و عطف با هم مطابقت ندارند در نتیجه ترجمه هم بنا براین اعراب متفاوت است.همان طور که اشکال گیرنده خود گفته بود.

جمع بندی پرسش: بر اساس فهم صحیح از آیه ی ششم سوره ی مائده، کتاب خدا در مساله ی وضو امر به شستن پاها و نه مسح آن نموده است و علاوه بر قرآن در سنت نیز هیچ روایت صحیحی بیانگر مسح پا در وضو نیست. با این حساب چگونه شیعه در وضو پاها را مسح می کند؟ پاسخ: چنین سخنی ادعایی بیش نیست؛ ‌زیرا اولا: برداشت مسح پاها از آیه ی وضو تنها دیدگاه شیعه نبوده؛ بلکه چنین برداشتی دیدگاه گروهی از صحابه و تابعین و فقهای اهل سنت است و ثانیا: قول به مسح پاها در وضو، منطبق با قواعد صحیح زبان عربی است؛ چنانکه گروهی از مفسرین اهل سنت خود بدان معترف بوده و ثالثا در روایات صحیح اهل سنت قول به تعیّن مسح پاها روایت شده است. توضیح:
  • الف) قول به «مسح» منحصر به دیدگاه شیعه نیست:
در رابطه با آیه ی وضو، چهار دیدگاه وجود داشته که عبارتند از: 1)       قول به تعیّن وجوب مسح پاها در وضو. (مکتب اهل بیت علیهم السلام)؛ 2)       قول به تعیّن وجوب شستن پاها در وضو. (جمهور فقهای اهل سنت)؛ 3)       قول به جمع میان مسح و شستن. (داود بن علی ظاهری و ناصر الحق از زیدیه)؛ 4)       قول به تخییر میان شستن و مسح نمودن. (حسن بصری؛ ابن جریر طبری). (1) این افراد صرف نظر از راویان و قائلان به روایت وضوی مسحی در منابع روایی اهل سنت است. (2)
  • ب) قول به «مسح» مطابق با فهم صحیح از آیه است:
در آیه ی شریفه ی «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْن»؛‌ «اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد، چون به [عزم‏] نماز برخيزيد، صورت و دستهايتان را تا آرنج بشوييد و سر و پاهاى خودتان را تا برآمدگى پيشين [هر دو پا] مسح كنيد». (3) ظاهر آیه بیانگر دو تکلیف جدا به هنگام وضو است: يكى شستن (در مورد صورت و دستها) و ديگرى مسح (در مورد سر و پاها). اين مطلب از تقارن و مقايسه دو جمله زير روشن مى شود:
  • «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيديَكُمْ إِلَى المَرافِق»؛
  • «وَامْسَحُوا بِرُؤوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الكَعْبَيْنِ».
چنانچه اين دو جمله به فرد عرب زبانى كه ذهن او مسبوق به اختلافات فقهى نبوده ارائه گردد، بى ترديد خواهد گفت كه طبق اين آيه وظيفه ی مکلّف نسبت به صورت و دست، شستن؛ و نسبت به سر و پاها، مسح است. از نظر قواعد ادبى نیز، لفظ «أرجلكم» می بایست عطف بر كلمه ی «رؤوسكم» باشد كه نتيجه آن همان مسح پاهاست، و نمى توان آن را بر لفظ پيشين «وأيديكم» عطف كرد كه نتيجه آن شستن پاها است؛‌ زيرا لازمه ی آن فاصله افتادن جمله ی معترضه «فامسحوا برؤوسكم» ميان معطوف «وَأرجلكم» و معطوفٌ عليه «وأيديكم» است كه از نظر قواعد عربى چنین امری صحیح نیست؛ (4) علاوه بر آنکه چنین امری در مورد آیه ی وضو که بیانگر تکلیف مکلفین است موجب اشتباه در مقصود خواهد بود؛ زیرا اگر هدف شستن پاهاست چنین امری برای مکلّف به صورت روشن بیان نشده است؛ مخصوصا زمانی که در مورد «ارجل» دو قرائت مشهور وجود داشته که یکی قرائت به فتح و دیگری قرائت به جرّ «ارجل» ‌است که در این صورت هیچ شبهه ای در تکلیف به مسح نخواهد بود؛ لذا بر اساس دو قرائت مشهور در صورت مجرور بودن «ارجل» این کلمه بر « رُؤُسِكُم» عطف شده و در صورت منصوب بودن به محل «بِرُؤُسِكُم» عطف شده است که نتیجه ی هر دو مسح و نه شستن پاها خواهد بود. بر این اساس «انس بن مالک» در مورد آیه ی شریفه بیان می داشت: «نزلَ القرآنُ بالمسح»: «وحى الهى بر مسح بر پا وارد شده است». و «ابن عباس» نیز می گفت: «الوضوء غَسْلتَان ومسحتان»: «وضو دو بار شستن و دو بار مسح نمودن است». (5) و نيز مى گفت: «إِنَّ النَّاسَ أَبَوْا إِلَّا الْغَسْلَ‏، وَ لَا أَجِدُ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِلَّا الْمَسْحَ»: «مردم اصرار بر شستن كردند، در حالى كه مسح فرمان داده است». (6)
  • ج) بررسی «ارجلِکم» به قرائت جر
در مورد «ارجل» دو قرائت مشهور بوده یکی نصب و دیگری جر «ارجلکم». قرائت به جر در هر حال قول به مسح را ثابت می کند. ولی تحمیل دیدگاه مذهب (اهل تسنن) بر آیه باعث آن بوده که گروهی چنین عطفی را از باب «جر به جوار» تفسیر نمایند؛ یعنی در این قرائت «ارجل» تنها به خاطر مشابهت با «رووس» اعراب آنرا گرفته ولی در واقع اعراب آن منصوب است. پاسخ این استدلال ضعیف را «فخر رازی» ذکر نموده که اولا: چنین امری (جر به جوار) از باب ضرورت شعری است؛ ثانیا: زمانی است که بدون واو عطف باشد و ثالثا: زمانی است که ما ایمن از اشتباه و خطا باشیم که هیچ کدام از این موارد در آیه ی شریفه وجود ندارد.  همچنین تقدیر گرفتن فعل «اغسلوا» قبل از «ارجلکم» خلاف اصل است و تا آنجا که بتوان به عامل موجود استناد کرد نوبت به عامل مقدر نمی رسد و بر فرض تقدیر، می توان به قرینه ی نزدیکی «ارجل» به «برووسکم» عامل مقدر آنرا همان «امسحوا» در نظر گرفت. (7) علماى اماميه در تحقيق مفاد آيه وضو بحث هاى گسترده اى دارند كه طبرسى در مجمع البيان به برخى از آنها اشاره كرده است. (8) ج) قول به مسح مطابق قواعد ادبی است 1) «ابن حزم اندلسی» (متوفی: 456هــ)در رابطه با حکم پاها در آیه ی وضو می نویسد:  «اما سخن ما در مورد «رجلین» پس همانا قرآن به مسح نازل شده و «ارجلكم» چه منصوب قرائت شود و چه‏ مكسور، در هر صورت معطوف به «رُؤوس» است یا بر لفظ و یا بر محل و غیر از این جایز نیست. (9) 2) فخر رازى (متوفی: 606هـ) نيز در تقریر دیدگاه قول به مسح که آنرا پذیرفته و می نویسد: «روشن شد که جایز است عامل نصب در «ارجلکم» «وامسحوا» باشد و جایز است «فاغسلوا» باشد؛ اما از آنجا که هرگاه دو عامل بر معمول واحدی اجتماع کنند؛ اعمال عامل نزدیکتر اولی است، بنابراین واجب است که عامل نصب «ارجلکم» فعل «وامسحوا» باشد؛ بنابراین ثابت می شود قرائت به نصب نیز همچون قرائت جر موجب مسح است». (10)  فخر رازی همچنین عطف «ارجلکم» بر محل «برووسکم» را مذهب مشهور نحوییون در چنین مواردی بیان نموده است: «فَإِذَا عَطَفْتَ الْأَرْجُلَ على الرؤوس جَازَ فِي الْأَرْجُلِ النَّصْبُ عَطْفًا عَلَى مَحَلِّ الرؤوس، وَالْجَرُّ عَطْفًا عَلَى الظَّاهِرِ، وَهَذَا مَذْهَبٌ مَشْهُورٌ لِلنُّحَاةِ». (11) 3) «محمد صدیق حسن خان قنوجی» در کتاب: «الروضة الندية شرح الدرر البهية» در رابطه با قول مختار از «مسح» و یا «غسل» می نویسد: «دلیل قرآنی بیانگر جواز غسل و مسح (هر دو)‌ است و اصرار بر یک فهم تعسف و زور گویی است». «احمد محمد شاکر» عالم حدیث شناس و ادیب معاصر در رد گفتار او می نویسد: «هذا هو الصحيح من جهة العربية وليس فيه تعسف»؛  «از جهت قواعد عربیه تنها قول به مسح صحیح است و چنین قولی تعسف و زور گویی نیست». (12) 4) شیخ «سندی حنفی» پس از آنکه بیان می دارد ظاهر قرآن بیانگر حکم به مسح ارجل است می نویسد: «و همانا (حکم به ) مسح بر اساس فهم از ظاهر قرآن است؛ زیرا قرائت «جر» ظاهر در مسح بوده و قرائت «نصب» نیز محمول بر آن است که «ارجل» بر محل «برووسکم» عطف شده است. (13) د)‌وجود روایات صحیح بیانگر مسح (ارجل) در میان روایات بیانگر کیفیت انجام وضو، روایاتی بیانگر حکم مسح بوده که در اینجا به بیان یک مورد اکتفا می کنیم: ابو داود(متوفی: 275هـ) و ابن ماجه ی قزوینی(متوفی: 273هـ) در سنن خویش با سندی صحیح از طریق: « رِفاعَةِ بْنِ رافِع» روایت می کنند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمودند: «إِنَّهَا لَا تَتِمُ‏ صَلَاةُ أَحَدِكُمْ حَتَّى يُسْبِغَ الْوُضُوءَ كَمَا أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ، فَيَغْسِلَ وَجْهَهُ وَ يَدَيْهِ إِلَى الْمِرْفَقَيْنِ، وَ يَمْسَحَ بِرَأْسِهِ وَ رِجْلَيْهِ إِلَى الْكَعْبَيْن‏»؛ (14) «همانا نماز هيچ‏ کدام از شما تمام نيست، مگر اين كه وضو را به كمال و تمام، همان طور كه خداى تعالى فرموده، به انجام رساند؛ يعنى صورت و دست‏هايش را تا مرفق بشويد و سر و پايش را تا كعبين مسح كند». این روایت بنابر تصریح تعلیقه نویسان صحیح بوده (15) و قسمتی از روایت: «رفاعه بن رافع» را ترمذی در سنن خویش روایت نموده و حکم به «حسن» بودن روایت (بنابر اصطلاح خویش) نموده است.(16).   پی نوشت: 1.. الرازی،‌ فخر الدین، مفاتيح الغيب، دار إحياء التراث العربي – بيروت، ج11، ص305.: «اخْتَلَفَ النَّاسُ فِي مَسْحِ الرِّجْلَيْنِ وَفِي غَسْلِهِمَا، فَنَقَلَ الْقَفَّالُ فِي تَفْسِيرِهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَأَنَسِ بْنِ مَالِكٍ وَعِكْرِمَةَ وَالشَّعْبِيِّ وَأَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ: أَنَّ الْوَاجِبَ فِيهِمَا الْمَسْحُ، وَهُوَ مَذْهَبُ الْإِمَامِيَّةِ مِنَ الشِّيعَةِ. وَقَالَ جُمْهُورُ الْفُقَهَاءِ وَالْمُفَسِّرِينَ: فَرْضُهُمَا الْغَسْلُ، وَقَالَ دَاوُدُ الْأَصْفَهَانِيُّ: يَجِبُ الْجَمْعُ بَيْنَهُمَا وَهُوَ قَوْلُ النَّاصِرِ لِلْحَقِّ مِنْ أَئِمَّةِ الزَّيْدِيَّةِ. وَقَالَ الْحَسَنُ الْبَصْرِيُّ وَمُحَمَّدُ بْنُ جَرِيرٍ الطَّبَرِيُّ: الْمُكَلَّفُ مُخَيَّرٌ بَيْنَ الْمَسْحِ وَالْغَسْلِ». طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، 10جلد، ناصر خسرو - ايران - تهران، چاپ: 3، 1372 ه.ش، ج3، ص255. 2. آیت الله سبحانی در کتاب «الانصاف فی مسائل دام فیها الخلاف»، نام 25 نفر از صحابه و تابعین را آورده که قائل به مسح و یا راوی اخبار مسح می باشند. البته قائلین به مسح بیش از تعداد مذکور می باشند. (جعفر السبحانی،‌ الانصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، نشر مؤسسه امام صادق (علیه السلام)،‌ج1، ص59-54. 3. المائدة/6. 4. ابن حزم الأندلسي، المحلى بالآثار، دار الفكر – بيروت‌، ج1، ص301.: «وَأَمَّا قَوْلُنَا فِي الرِّجْلَيْنِ فَإِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ بِالْمَسْحِ. قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: {وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ} [المائدة: 6] وَسَوَاءٌ قُرِئَ بِخَفْضِ اللَّامِ أَوْ بِفَتْحِهَا هِيَ عَلَى كُلِّ حَالٍ عَطْفٌ عَلَى الرُّءُوسِ: إمَّا عَلَى اللَّفْظِ وَإِمَّا عَلَى الْمَوْضِعِ، لَا يَجُوزُ غَيْرُ ذَلِكَ. لِأَنَّهُ لَا يَجُوزُ أَنْ يُحَالَ بَيْنَ الْمَعْطُوفِ وَالْمَعْطُوفِ عَلَيْهِ بِقَضِيَّةٍ مُبْتَدَأَةٍ». 5. ابن کثیر، تفسير القرآن العظيم، دار طيبة للنشر والتوزيع، ج3، ص52.: «وقال ابن جرير: حدثنا علي بن سَهْل، حدثنا مُؤَمَّل، حدثنا حماد، حدثنا عاصم الأحول، عن أنس قال: نزل القرآن بالمسح، والسنة الغسل وهذا أيضا إسناد صحيح. وقال ابن جرير: حدثنا أبو كُرَيْب، حدثنا محمد بن قَيْس الخراساني، عن ابن جُرَيْج، عن عمرو بن دينار، عن عِكرِمة، عن ابن عباس قال: الوضوء غَسْلتَان»؛‌ طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، 10جلد، ناصر خسرو - ايران - تهران، چاپ: 3، 1372 ه.ش، ج3، ص255. 6. ابن ماجه، محمد بن يزيد، سنن الحافظ أبى عبدالله محمد بن يزيد القزويني ابن ماجه، 6جلد، دار الجيل - لبنان - بيروت، چاپ: 1، 1418 ه.ق،‌ ج1، ص375. 7. الرازی، مفاتیح الغیب، دار الكتب العلمية - بيروت - 1421هـ - 2000 م، ج11، ص128.: «قلنا هذا باطل من وجوه الأول أن الكسر إنما يصار إليه حيث يحصل الأمن من الالتباس كما في قوله جحر ضب خرب فإن من المعلوم بالضرورة أن الخرب لا يكون نعتاً للضب بل للجحر وفي هذه الآية الأمن من الالتباس غير حاصل وثالثها أن الكسر بالجوار إنما يكون بدون حرف العطف وأما مع حرف العطف فلم تتكلم به العرب وأما القراءة بالنصب فقالوا أيضاً إنها توجب المسح وذلك لأن قوله وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ فرؤوسكم في النصب ولكنها مجرورة بالباء فإذا عطفت الأرجل على الرؤوس جاز في الأرجل النصب عطفاً على محل الرؤوس والجر عطفاً على الظاهر وهذا مذهب مشهور للنحاة». 8. ر.ک: مجمع البيان في تفسير القرآن، 10جلد، ناصر خسرو - ايران - تهران، چاپ: 3، 1372 ه.ش، ج3، ص254. 9. ابن حزم الأندلسي، المحلى بالآثار، دار الفكر – بيروت‌، ج1، ص301.: «وَأَمَّا قَوْلُنَا فِي الرِّجْلَيْنِ فَإِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ بِالْمَسْحِ. قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: {وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ} [المائدة: 6] وَسَوَاءٌ قُرِئَ بِخَفْضِ اللَّامِ أَوْ بِفَتْحِهَا هِيَ عَلَى كُلِّ حَالٍ عَطْفٌ عَلَى الرُّءُوسِ: إمَّا عَلَى اللَّفْظِ وَإِمَّا عَلَى الْمَوْضِعِ، لَا يَجُوزُ غَيْرُ ذَلِكَ. لِأَنَّهُ لَا يَجُوزُ أَنْ يُحَالَ بَيْنَ الْمَعْطُوفِ وَالْمَعْطُوفِ عَلَيْهِ بِقَضِيَّةٍ مُبْتَدَأَةٍ». 10. الرازی،‌ فخر الدین، مفاتيح الغيب، دار إحياء التراث العربي – بيروت، ج11، ص305. 11. همان. 12. محمد صديق خان بن حسن...البخاري القِنَّوجي، الروضة الندية (ومعها: التعليقاتُ الرَّضية على «الرَّوضة النّديَّة» )، دَارُ ابن القيِّم للنشر والتوزيع، الرياض - المملكة العربية السعودية، ج1، ص160. 13. نور الدين السندي، حاشية السندي على سنن ابن ماجه، دار الجيل - بيروت، بدون طبعة، ج1، ص172. 14. ابوداود، سنن أبي داود، ج1،‌ص381، ح858، دارالحدیث- القاهرة؛‌ ابن ماجة،‌ سنن ابن ماجة،‌ ج1، ص377، ح460،‌ دارالجیل- بیروت. 15. سنن أبي داود، ج1،‌ص380: «صحيح: أخرجه الترمذي في كتاب «الصلاة» باب «في وصف الصلاة» (2/ 100، 101، 102) حديث (302). قال أبو عيسى: حديث رفاعة بن رافع حديث حسن. و النسائي في كتاب «التطبيق» باب «الرخصة في ترك الذكر في السجود» (2/ 574، 575) حديث (1135) و ابن ماجة في كتاب «الصلاة» باب «في الوضوء» (1/ 156) حديث (460) و الدارميّ في كتاب «الصلاة» باب «في الذي لا يتم الركوع و السجود» (1/ 350، 351) حديث (1329) جميعا من طريق همام». 16. الترمذی، سنن الترمذی، ج2، ص81،‌ ح302،‌ دارالحدیث- القاهرة : [قَالَ أَبُو عِيسَى‏]: حَدِيثُ‏ رِفَاعَةَ بْنِ‏ رَافِعٍ‏ حَدِيثٌ حَسَنٌ. برای اطلاع بیشتر،‌ر.ک: (http://askdin.com/thread/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D9%85%D8%B3%D8%AD-%D9%BE%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D9%87%D9%84-%D8%B3%D9%86%D8%AA-%D9%86%D9%82%D9%84-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%9F)
موضوع قفل شده است