جمع بندی حد و حدود تواضع
تبهای اولیه
width: 700 | align: center |
---|---|
[TD="align: center"]با نام و یاد دوست | |
[/TD] | |
[TD="align: center"] | |
[/TD] | |
کارشناس بحث: استاد کافی | |
[TD][/TD] | |
سلام خسته نباشید ببخشید در مقابل کسانی قتل ها محسوب شدند و گناهکار بودند در مقابل انها هم باید تواضع کرد و گفت از انها کوچکترم؟یا اگه این طور نیست چی باید بگیم؟چه فکری باید بکنیم؟بعدش ایا انسان خودشو باید از حیواناتم کوچک تر ببینه ؟
باسمه تعالی
با عرض سلام و خسته نباشید
چه بسا با مراجعه به منابع اسلامی و مشاهده برخی از آنها - بدون توجه به دیگر منابع - ممکن است این باور در ذهن به وجود آید، که یکی از ویژگیهای نیک اخلاقی توصیه شده در دین اسلام؛ آن است که انسان خود را از تمام دیگر افراد - چه از انسانها و چه از سایر موجودات - پستتر و فرومایهتر بداند و چه بسیار دیده و شنیدهایم که گروهی از گویندگان و نویسندگان نیز در قالب شعر و نثر، در صدد آن هستند که هرچه بیشتر به این باور نسبتاً نادرست دامن بزنند، اما آیا تمام واقعیت همین است؟!
اگر این باور را بدون قید و شرط بپذیریم، معنایش آن است که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، امام علی(علیه السلام)، امام حسین(علیه السلام)، زمانی به مدارج بالای اخلاقی دست خواهند یافت که خویشتن را – نعوذ بالله – کمارزشتر از ابوسفیان، معاویه و یزید بپندارند!!
پیامبران نیز باید دشمنان مشرک خویش را با ارزشتر از خود دانسته و هرگز برای خود، مقام و منزلتی برتر از آنان در نظر نگیرند! اما آیا این بزرگواران همین روش و منش را داشتند؟!
پاسخ این پرسش را میتوانیم در سخن پروردگار در قرآن کریم مشاهده کنیم:
«وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً وَ قالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی فَضَّلَنا عَلى کَثیرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنین (1) و ما به داود و سلیمان دانشی هدیه کردیم و آن دو عرضه داشتند که ستایش، شایستۀ پروردگاری است که ما را بر بسیاری از بندگان با ایمان خود برتری داده است!
همانگونه که مشاهده میشود، این دو پیامبر بزرگوار، برتری خود را نه تنها بر مردم عادی و بیایمان، بلکه بر بسیاری از مؤمنان اعلام داشته و به همین دلیل، شکرگزار پیشگاه پروردگار شدند، اما خداوند هرگز آنان را مؤاخذه نفرموده که چرا حس خودبرتربینی شما را فرا گرفته و چرا این رذیلت اخلاقی را ترک نمیکنید؟! بلکه گویا پروردگار با سکوت خود مهر تأییدی بر این گفتارشان زده است!
در دعاها و مناجات برجای مانده از پیشوایان دینی نیز بسیار میبینیم که آنان به دلیل برتری خود بر دیگر موجودات به درگاه خدا سپاس آورده اند.
امام سجاد (علیه السلام) هرگاه سفره طعام برچیده میشد، چنین دعایی میخواند:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي حَمَلَنَا فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقَنَا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَ فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِنْ خَلْقِهِ تَفْضِيلًا (2) ستایش، پروردگاری را رواست که وسایل حرکت ما را در خشکی و دریا فراهم کرده و غذاهای پاکیزهای روزی ما نمود و ما را بر بسیاری از آفریدگانش برتریهای چشمگیری بخشید.»
اما چرا چنین باور نادرستی در میان گروهی خواص و عوام شکل گرفته که ما باید خود را از همگان پستتر بدانیم؟
دلیل این باور را میتوان نگاه ظاهری، اولیه و غیر جامع به برخی روایات، دانست. به عنوان مثال، امام موسی بن جعفر (علیه السلام) روایتی را از جدشان امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل میفرمایند، که حضرت میفرمودند:
وَ مَا تَمَّ عَقْلُ امْرِئٍ حَتَّى يَكُونَ فِيهِ خِصَالٌ شَتَّى... يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِهِ وَ يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ الْمَعْرُوفِ مِنْ نَفْسِهِ وَ يَرَى النَّاسَ كُلَّهُمْ خَيْراً مِنْهُ وَ أَنَّهُ شَرُّهُمْ فِي نَفْسِهِ (3)
و عقل کسى کامل نشود، مگر در او چند خصلت باشد...اندک خوبی را از دیگران، بزرگ شمرده و خوبیهای فراوان خود را کوچک میشمرد! تمام مردم را از خود بهتر دانسته و در اندرون خویشتن احساس کند که بدترین مردم است!»
اکنون باید ببینیم که آیا مراد امام، آن است که انسان باید خود را حتی از افرادی که اطمینان به بیایمانی و نادانی آنان دارد پستتر بداند؟!
به نظر میرسد چنین برداشت وسیعی از روایت، صحیح نباشد؛ زیرا امام کاظم(علیه السلام) در ادامه همین حدیث و بعد از بیان سخنان امیرالمؤمنین(علیه السلام) به راوی این روایت توصیه میفرماید: « يَا هِشَامُ لَا تَمْنَحُوا الْجُهَّالَ الْحِكْمَةَ فَتَظْلِمُوهَا(5)
ای هشام! حکمت و دانش را در اختیار نادانان قرار مده که آنان نسبت به دانش، ستم روا میدارند».
براساس این سفارش، انسان اگر طرف مقابل را شناسایی کرده و نادانی او را کشف کند، طبیعتاً خود را دانا و او را نادان میپندارد و چنین کشفی ناخودآگاه نوعی احساس برتری را در اندیشۀ او به وجود میآورد. بر این اساس، به این اطمینان دست خواهیم یافت که توصیۀ حضرتشان در بخش آغازین حدیث، سفارشی کلی و غیر قابل استثنا نیست که بر اساس آن مجبور باشیم تمام افرادی که بدون تردید از ما دونپایهترند را در ذهن و اندیشه، برتر از خود بپنداریم!
مشابه چنین تفاوتی را در قرآن کریم نیز مییابیم، آنجا که لقمان حکیم در توصیههای ارزشمند خود به فرزندش، چنین سفارش میکند که «وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاس (5)
رویت را از مردم برنگردان»، اما خداوند در مواردی دیگر به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)) می فرماید: «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّي عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْيا (6)رو برگردان از هر آنکه از یاد ما روی برگردانده و جز زندگی دنیا چیز دیگری را نطلبد».
یا آنکه می فرماید: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلينَ (7) گذشت را پیشه کن و به نیکیها فرمان ده و از نادانان رو بگردان!».
در آیات اشاره شده نیز دقیقاً مانند موضوع مورد بحث، هم دستوری کلی و عام مبنی بر رو نگرداندن از مردم وجود دارد و هم توصیهای خاص به روگرداندن از دنیا پرستان و نادانان! طبیعی است که عمل به سفارش دوم تنها زمانی امکانپذیر خواهد بود که نادانی و دنیاپرستی فردی را باور کنیم و سپس از او رو بگردانیم. همین باور و اجرای همین سفارش، نشانی از آن است که خود را برتر از او دانسته و او را دون پایهتر از خود میدانیم!
با جمعبندی آنچه گفته شد، معنای سفارش امیر المؤمنین (علیه السلام) آن است که هرگاه افرادی از یک گروه باشیم که به صورت معمول در یک رده و دسته گنجانده میشویم و همگی دانشی نسبتاً برابر داشته و به فعالیتهای اجتماعی، عبادی تقریبا همسانی میپردازیم، هرگز سزاوار نیست که تکبری داشته و خود را برتر از سایرین بپنداریم و همچنین در مقابل دیگر افرادی که امیدی به توبه و بازگشت دارند، نیز همواره باید این تصور را در ذهنمان مجسم کنیم که شاید او عاقبت به خیر شده و ما خدای ناخواسته به سرنوشت بدی دچار شویم.
به عبارت دیگر، اگر حتی درصد کوچکی از احتمال وجود داشته باشد که فردی از ما برتر باشد، هرگز حق نداریم خود را برتر از او بپنداریم. علاوه بر آن، هرگاه انسان به موقعیت والاتری در اجتماع دست یابد، بر او لازم است که در اندرون خود و در مقایسه خویشتن با جهان آفرینش،بر فروتنی خود بیفزاید. نه آنکه لازم باشد خود را از قاتلینی که هیچ پشیمانی در کارشان نیست و همچنان به خباثت خود ادامه می دهند، نیز پایین تر بداند.
موفق باشید.
پی نوشت:
1.نمل، 15.
2.کافی،کلینی، محمد بن یعقوب،إسلامیة، تهران، 1407 ق، ج 6، ص 294.
3.تحف العقول، حرانی، حسن بن علی بن شعبة، انتشارات جامعة مدرسین، قم، 1363 ش،ص 388.
4.همان، ص 389.
5.لقمان، 18.
6.نجم، 29.
7.اعراف، 199.
باسمه الحمید
سلام علیکم
چه فکری باید بکنیم؟
کسی کمالات را قائم به حق و افاضه ی او و متعلق به او و منحصر در او ببیند و خداوند را مالک و صاحب مطلق هر کمال و جمالی
شناسد صاحب فضل و کمال است،در حالیکه آن کمالات را از خود ندیده ،و اگر عیوب و نواقص و قصوراتش را به خودش نسبت داد
و خداوند را از آن منزه دانست در این صورت در برابر خداوند متواضع است گرچه گاهی به اقتضاء حال و مقال و موقعیت ممکن است
در برابر بعضی از مردم تواضع نکند مثل عدم تواضع در برابر ستمکار یا دشمنان دین.
خداوند به بهترین بندگانش و سرور کونین امر می کند که در برابر مومنینی که تابع اویند تواضع نماید:
"واخفض جناحک لمن اتبعک من المومنین"
خفض جناح،کنایه از شدت تواضع است،بنابراین تواضع در برابر مومنین حدّی ندارد.(البته یک استثناء دارد آنهم تواضع زن برای مرد نامحرم است).
در برابر کفار و مشرکین حربی شدت عمل دستور است که با تکبر متفاوت است.
پ.ن
تکبر در برابر مردان نامحرم به زنان توصیه شده که البته با بی ادبی متفاوت است.
جمع بندی
پرسش:
آیا در مقابل کسانی که قتل ها انجام داده اند و گنهکار بوده اند، هم باید تواضع کرد و گفت از انها کوچکترم؟ آیا انسان خودش را باید از حیوانات هم کوچک تر ببیند.؟
پاسخ:
چه بسا با مراجعه به منابع اسلامی و مشاهده برخی از آنها - بدون توجه به دیگر منابع - ممکن است این باور در ذهن به وجود آید، که یکی از ویژگیهای نیک اخلاقی توصیه شده در دین اسلام؛ آن است که انسان خود را از تمام دیگر افراد - چه از انسانها و چه از سایر موجودات - پستتر و فرومایهتر بداند و چه بسیار دیده و شنیدهایم که گروهی از گویندگان و نویسندگان نیز در قالب شعر و نثر، در صدد آن هستند که هرچه بیشتر به این باور نسبتاً نادرست دامن بزنند، اما آیا تمام واقعیت همین است؟!
اگر این باور را بدون قید و شرط بپذیریم، معنایش آن است که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، امام علی (علیه السلام)، امام حسین (علیه السلام)، زمانی به مدارج بالای اخلاقی دست خواهند یافت که خویشتن را – نعوذ بالله – کمارزشتر از ابوسفیان، معاویه و یزید بپندارند!!
پیامبران نیز باید دشمنان مشرک خویش را با ارزشتر از خود دانسته و هرگز برای خود، مقام و منزلتی برتر از آنان در نظر نگیرند! اما آیا این بزرگواران همین روش و منش را داشتند؟!
پاسخ این پرسش را میتوانیم در سخن پروردگار در قرآن کریم مشاهده کنیم:
«وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً وَ قالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی فَضَّلَنا عَلى کَثیرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنین (1) و ما به داود و سلیمان دانشی هدیه کردیم و آن دو عرضه داشتند که ستایش، شایستۀ پروردگاری است که ما را بر بسیاری از بندگان با ایمان خود برتری داده است!
همانگونه که مشاهده میشود، این دو پیامبر بزرگوار، برتری خود را نه تنها بر مردم عادی و بیایمان، بلکه بر بسیاری از مؤمنان اعلام داشته و به همین دلیل، شکرگزار پیشگاه پروردگار شدند، اما خداوند هرگز آنان را مؤاخذه نفرموده که چرا حس خودبرتربینی شما را فرا گرفته و چرا این رذیلت اخلاقی را ترک نمیکنید؟! بلکه گویا پروردگار با سکوت خود مهر تأییدی بر این گفتارشان زده است!
در دعاها و مناجات برجای مانده از پیشوایان دینی نیز بسیار میبینیم که آنان به دلیل برتری خود بر دیگر موجودات به درگاه خدا سپاس آورده اند.
امام سجاد (علیه السلام) هرگاه سفره طعام برچیده میشد، چنین دعایی میخواند:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي حَمَلَنَا فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقَنَا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَ فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِنْ خَلْقِهِ تَفْضِيلًا (2) ستایش، پروردگاری را رواست که وسایل حرکت ما را در خشکی و دریا فراهم کرده و غذاهای پاکیزهای روزی ما نمود و ما را بر بسیاری از آفریدگانش برتریهای چشمگیری بخشید.»
اما چرا چنین باور نادرستی در میان گروهی خواص و عوام شکل گرفته که ما باید خود را از همگان پستتر بدانیم؟
دلیل این باور را میتوان نگاه ظاهری، اولیه و غیر جامع به برخی روایات، دانست. به عنوان مثال، امام موسی بن جعفر (علیه السلام) روایتی را از جدشان امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل میفرمایند، که حضرت میفرمودند:
وَ مَا تَمَّ عَقْلُ امْرِئٍ حَتَّى يَكُونَ فِيهِ خِصَالٌ شَتَّى... يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِهِ وَ يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ الْمَعْرُوفِ مِنْ نَفْسِهِ وَ يَرَى النَّاسَ كُلَّهُمْ خَيْراً مِنْهُ وَ أَنَّهُ شَرُّهُمْ فِي نَفْسِهِ (3) و عقل کسى کامل نشود، مگر در او چند خصلت باشد...اندک خوبی را از دیگران، بزرگ شمرده و خوبیهای فراوان خود را کوچک میشمرد! تمام مردم را از خود بهتر دانسته و در اندرون خویشتن احساس کند که بدترین مردم است!»
اکنون باید ببینیم که آیا مراد امام، آن است که انسان باید خود را حتی از افرادی که اطمینان به بیایمانی و نادانی آنان دارد پستتر بداند؟!
به نظر میرسد چنین برداشت وسیعی از روایت، صحیح نباشد؛ زیرا امام کاظم(علیه السلام) در ادامه همین حدیث و بعد از بیان سخنان امیرالمؤمنین (علیه السلام) به راوی این روایت توصیه میفرماید: « يَا هِشَامُ لَا تَمْنَحُوا الْجُهَّالَ الْحِكْمَةَ فَتَظْلِمُوهَا(5) ای هشام! حکمت و دانش را در اختیار نادانان قرار مده که آنان نسبت به دانش، ستم روا میدارند»
براساس این سفارش، انسان اگر طرف مقابل را شناسایی کرده و نادانی او را کشف کند، طبیعتاً خود را دانا و او را نادان میپندارد، و چنین کشفی ناخودآگاه نوعی احساس برتری را در اندیشۀ او به وجود میآورد.
بر این اساس، به این اطمینان دست خواهیم یافت که توصیۀ حضرتشان در بخش آغازین حدیث، سفارشی کلی و غیر قابل استثنا نیست که بر اساس آن مجبور باشیم تمام افرادی که بدون تردید از ما دونپایهترند را در ذهن و اندیشه، برتر از خود بپنداریم!
مشابه چنین تفاوتی را در قرآن کریم نیز مییابیم، آنجا که لقمان حکیم در توصیههای ارزشمند خود به فرزندش، چنین سفارش میکند که «وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاس (5)رویت را از مردم برنگردان»، اما خداوند در مواردی دیگر به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّي عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَياةَ الدُّنْيا (6) رو برگردان از هر آنکه از یاد ما روی برگردانده و جز زندگی دنیا چیز دیگری را نطلبد»
یا آنکه می فرماید: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلينَ (7) گذشت را پیشه کن و به نیکیها فرمان ده و از نادانان رو بگردان!»
در آیات اشاره شده نیز دقیقاً مانند موضوع مورد بحث، هم دستوری کلی و عام مبنی بر رو نگرداندن از مردم وجود دارد و هم توصیهای خاص به روگرداندن از دنیا پرستان و نادانان! طبیعی است که عمل به سفارش دوم تنها زمانی امکانپذیر خواهد بود که نادانی و دنیاپرستی فردی را باور کنیم و سپس از او رو بگردانیم. همین باور و اجرای همین سفارش، نشانی از آن است که خود را برتر از او دانسته و او را دون پایهتر از خود میدانیم!
با جمعبندی آنچه گفته شد، معنای سفارش امیر المؤمنین (علیه السلام) آن است که هرگاه افرادی از یک گروه باشیم که به صورت معمول در یک رده و دسته گنجانده میشویم و همگی دانشی نسبتاً برابر داشته و به فعالیتهای اجتماعی، عبادی تقریبا همسانی میپردازیم، هرگز سزاوار نیست که تکبری داشته و خود را برتر از سایرین بپنداریم و همچنین در مقابل دیگر افرادی که امیدی به توبه و بازگشت دارند، نیز همواره باید این تصور را در ذهنمان مجسم کنیم، که شاید او عاقبت به خیر شده و ما خدای ناخواسته به سرنوشت بدی دچار شویم.
به عبارت دیگر، اگر حتی درصد کوچکی از احتمال وجود داشته باشد که فردی از ما برتر باشد، هرگز حق نداریم خود را برتر از او بپنداریم. علاوه بر آن، هرگاه انسان به موقعیت والاتری در اجتماع دست یابد، بر او لازم است که در اندرون خود و در مقایسه خویشتن با جهان آفرینش،بر فروتنی خود بیفزاید نه آنکه لازم باشد خود را از قاتلینی که هیچ پشیمانی در کارشان نیست و همچنان به خباثت خود ادامه می دهند، و یا حیوانات، نیز پایین تر بداند.
پی نوشت:
1.نمل، 15.
2.کافی،کلینی، محمد بن یعقوب،إسلامیة، تهران، 1407 ق، ج 6، ص 294.
3.تحف العقول، حرانی، حسن بن علی بن شعبة، انتشارات جامعة مدرسین، قم، 1363 ش،ص 388.
4.همان، ص 389.
5.لقمان، 18.
6.نجم، 29.
7.اعراف، 199.