جمع بندی رد اتهام افترا به پیامبر در بیان آیه 8 سوره احقاف

تب‌های اولیه

36 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
رد اتهام افترا به پیامبر در بیان آیه 8 سوره احقاف

آیه 8 سوره احقاف:

بلكه (كافران) مى‏گويند اين آيات را بر خدا افترا بسته بگو اگر من آنرا به دروغ به خدا نسبت داده باشم (لازم است مرا رسوا كند و) شما نمى‏توانيد در برابر خداوند از من دفاع كنيد او كارهائى را كه شما در آن وارد مى‏شويد بهتر مى‏داند همين بس كه خداوند گواه ميان من و شما باشد و او غفور و رحيم است.

در تفسیر این آیه، علامه طباطبایی میفرماید:

" گویی فرموده: اينكه شما رسالت مرا انكار نموده، و آن را افتراء به خدا مى‏پنداريد، در حقيقت متضمن دو ادعا است:
1- يكى ادعاى اينكه قرآن كلام خدا نيست،
2-...
...
...

اما دعوى اول شما، جواب و ردش اين است كه: اولا اگر من آن را به خدا افتراء بسته باشم، شما نمى‏توانيد جلو عذاب خدا را بگيريد و مرا از آن نجات دهيد. و ثانيا شهادت خداى تعالى بر اينكه قرآن كلام او است، نه كلام من، كافى است."

اما، اشکال من بر این تفسر این است که اولا منکرین میتوانستند ادعا کنند پیامبران دروغین قبلی هم آمدند و رفتند و عذابی هم بر ایشان نازل نشد. همین عصر خودمان باب و بها آمدند و ادعا کردند و هر موقع که عمرشان تمام شد از دنیا رفتند. در ثانی شهادت خدای تعالی بر اینکه قرآن کلام اوست - که در رد ادعای اول آمده- نمیتواند برهان باشد. چرا؟ با ذکر یک مثال عرض میکنم: فرض کنید شخص متقلبی مدعی میشود کوزه ای عتیقه از دوران صفویه کشف کرده و برای اثبات ادعایش هم روی کوزه نوشته: "این کوزه را خود شاه عباس صفوی به دست خودش ساخته است". خوب آیا کسی این ادعا را میپذیرد؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"]
[/TD]


کارشناس بحث: استاد میقات

[TD][/TD]

[="Tahoma"]«أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَلا تَمْلِكُونَ‏ لي‏ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفيضُونَ فيهِ كَفى‏ بِهِ شَهيداً بَيْني‏ وَ بَيْنَكُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ»
بلكه مى ‏گويند: اين قرآن را از نزد خود ساخته و به خدا نسبت داده است. بگو: اگر آن را از نزد خود ساخته و به خدا نسبت داده باشم [و خدا بخواهد براى اين كار مرا به عذابى سخت گرفتار كند] شما نمى ‏توانيد در برابر خدا چيزى از عذاب را از من دفع كنيد، خدا به باطلى كه در آن فرو مى‏ رويد [و آن طعنه زدن به قرآن و جادو خواندن آن است‏] داناتر است، و كافى است كه خدا ميان من و شما گواه باشد، و او بسيار آمرزنده و مهربان است.(احقاف: 46/ Dirol

با سلام و درود

این گونه برداشت از آیه فوق، صحیح نیست و این آیه با استدلالی که شما فرموده اید، تفاوت هایی دارد که اگر این تفاوت ها را در نظر بگیرید، استدلال شما نیز به همین نتیجه می رسد.

ابتدا به عرائضم توجه فرمایید:

شخصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را نمی توان در نظر نگرفت. آن حضرت در بین همین مردم زندگی کرده و بزرگ شده اند و نزد هیچ کس هم تعلیم ندیده و همه هم ایشان را فردی امین و راستگو و درستکار می دانند.

از طرفی کرامات و معجزاتی متعددی از حضرت دیده اند.

بزرگترین آن معجزات، همین قرآن کریم است که فوق کلام انسانی است و با این که تحدی کرده و مبارزه طلبی نموده است، با این حال هیچ کدام از آن فحول و بزرگان ادبیات عرب، نتوانستند مانندی برای او بیاورند و در مقابلش عاجز و ناتوان شدند.

بنا بر این، شرائط مانند مثالی که شما زده اید نیست که یک نفر یکمرتبه از راه برسد و چنین ادعایی کند.
به بیان دیگر؛ این گونه نیست که بدون هیچ سابقه ای و هیچ ارائه دلیل و مدرکی، یکمرتبه گفته شود من از طرف خدا هستم و اگر غیر از این بود خدا باید مرا نابود می کرد و چون نکرد پس ادعای من درست است.

پس پیامبر(صلی الله علیه و آله) یک شخص گمنام و از راه رسیده نیست بلکه کسی است که همه او را می شناسند و می دانند که دروغ نمی گوید، امانتدار است، درست کردار است، ...، و ادعای نبوت کرده و معجزاتی هم برای ادعایش آورده است.

چنین شخصیتی وقتی خبری بدهد، چیزی بگوید، ادعایی بکند، قابل تامل و توجه است و نمی توان به راحتی از کنار آن گذشت و آن را نادیده گرفت.

این آن نکته ای است که در مثال شما منظور نشده است.

[="Tahoma"]
بیان دیگر

ادعای نبوت و... که پیامبر مطرح فرموده است، به خاطر کیست؟ به خاطر همین مردم است یعنی پیامبر می خواهد نظر این مردم را جلب کرده و آن ها را پیرو خود کند.

پیامبر می فرماید چگونه من به خاطر شما به خدا افترا و دروغ ببندم و خودم را در معرض عذاب الهی قرار دهم در صورتی که می دانم شما توان مقابله با عذاب الهی را ندارید و نمی توانید او را از من دور کنید؟!

یعنی ای مشرکان!
شما می دانید من بیش از همه از خداوند می ترسم؛
شما می دانید من بیش از همه از دروغ و رذائل اخلاقی، دوری می کنم؛

چگونه ممکن است با این حال، به خدا دروغ ببندم و خود را در معرض عذاب او قرار دهم؟! شما با شناختی که از من دارید می دانید که من چنین فردی نیستم و چنین نمی کنم.

از طرفی در این آیه شریفه، پیامبر نفرموده عذاب بالفعل و آنی، بلکه فرموده خداوند مرا عذاب خواهد کرد. این با توجه به اعتقاد مخاطبین به خداوند و به معاد، می تواند ناظر به عذاب الهی در قیامت باشد.

توجه داشته باشید که اعتقاد به خدا و نیز اعتقاد به معاد، در آن زمان وجود داشته است، یعنی این مقدار اعتقاد را داشتند که افترا و دروغ بستن به خدا، موجب عذاب می شود.

پیامبر می فرماید چگونه می توانم به خاطر شما خودم را در مقابل عذابی بیندازم که شما قادر به جلوگیری از آن نیستید؛ یعنی معقول و منطقی نیست که من خودم را در معرض چنین خطر بزرگی قرار دهم.

لذا معنای این عبارت این نیست که چون الآن و به صورت فوری عذاب و نابود نمی شوم پس ادعایم درست است.

[="Tahoma"]خلاصه:

استدلال پیامبر(صلی الله علیه و آله) این گونه است:

می دانید من اهل دروغ نیستم
می دانید امانتدار و امین هستم
می دانید از رذائل اخلاقی دوری می کنم
می دانید فردی پاک و درست کردار هستم
می دانید بیش از همه به خدا اعتقاد دارم و از او می ترسم
می دانید اگر دروغ به خدا ببندم، مشمول عذاب الهی واقع می شوم
می دانید که نمی توانید مرا از عذاب الهی محافظت کنید
می دانید که خودم را در معرض خشم و عذاب الهی قرار نمی دهم
می دانید ....

پس این قرآنی که می گویم کلام خدا و از طرف خداست، دروغ و افتراء بستن به خدا نیست، بلکه حقیقت است.

[="Tahoma"]

alirezaa;1023242 نوشت:
با ذکر یک مثال عرض میکنم: فرض کنید شخص متقلبی مدعی میشود....

با عرائض بنده روشن شد که فرض شما نسبت به آیه شریفه، صحیح نیست؛ زیرا شما فرض را بر متقلب بودن و... قرار داده اید، در حالی که استدلال آیه شریفه، کاملا عکس این فرض است.

[="Tahoma"]توجه:

عذرخواهی؛
بعلت مسافرت ضروری و نداشتن اینترنت، تاپیک بسته است؛ به محض بازگشت، تاپیک باز و اطلاع رسانی می شود.

با سلام و درود

تاپیک باز است و در خدمتتان هستم.

میقات;1023567 نوشت:
می دانید اگر دروغ به خدا ببندم، مشمول عذاب الهی واقع می شوم

سلام میقات گرامی
پس چرا خیلی افرادی که ادعای پیامبری دارند و احتمالاً همه اونها راستگو نباشند، در دنیا مشمول عذاب واقع نمی شوند؟
شاید بفرمائید که منظور عذاب اخروی است، اما قاعدتا این باید چیزی باشه که برای مردم اون زمان ملموس و قابل دیدن باشه.

[="Tahoma"]

فروردین;1024136 نوشت:
سلام میقات گرامی
پس چرا خیلی افرادی که ادعای پیامبری دارند و احتمالاً همه اونها راستگو نباشند، در دنیا مشمول عذاب واقع نمی شوند؟
شاید بفرمائید که منظور عذاب اخروی است، اما قاعدتا این باید چیزی باشه که برای مردم اون زمان ملموس و قابل دیدن باشه.

با سلام و درود

همین که تاکنون عده زیادی به دروغ ادعای نبوت کرده اند و در لحظه نابود نشده اند، معلوم می شود قاعده نیست.

در زمان زمان رسالت خود پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز کسانی بودند که به دروغ ادعای نبوت کردند ـ مثل مسیلمه کذاب ـ و پیامبر با او وارد جنگ شدند.

لذا قانون و قاعده نیست که هر کسی به دروغ ادعای نبوت داشت، باید به محض ادعا و در همان لحظه نابود شود.

بله در باره پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) داریم:

«وَ لَوْ تَقَوَّلَ‏ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويل‏ * لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمين‏ * ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ»
اگر او سخنى دروغ بر ما مى ‏بست‏، ما او را با قدرت مى ‏گرفتيم‏ سپس رگ قلبش را قطع مى ‏كرديم‏.(حاقه: 69/ 44 - 46)

توجه داشته باشید که این در خصوص پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) است زیرا ایشان در ادعای رسالت خود، صادق بوده و بر اثبات ادعای خود معجزه آورده اند؛ اکنون اگر دروغ به خدا نسبت بدهند، سریع نابود می شوند، و همین که چنین نمی شود، معنایش این است که این قرآن، کلام الهی است.

لذا كسى كه ادعاى باطلى مى ‏كند، معجزه يا دليل روشنى بر حقانيت خودش هم ندارد، هيچ لازم نيست خداوند فورا او را هلاک كند، چرا كه بطلان سخنان او براى هر كسى كه طالب حق باشد روشن است. جایی كار مشكل مى‏ شود كه مدعى نبوت با دلائل و معجزات همراه گردد و از طريق حق منحرف گردد.

شخصیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به گونه ای بود که بر همگان شناخته شده بود؛ ایشان فردی، امین، راستگو، پاک، با ایمان، خدا ترس، و... بودند لذا ادعا یا حرفی که می زدند، قابل تامل و شنیدنی بود و کسی سریع آن را تکذیب نمی کرد، مگر کسانی که کلا بنای مخالفت داشته اند.

بنابر این، جایگاه و موقعیت شخص مدعی، بسیار اهمیت دارد؛ لذاست که چنین ادعایی که در آیه ذیل شده را از شخصیتی مانند پیامبر می پذیرند:

«أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَلا تَمْلِكُونَ‏ لي‏ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفيضُونَ فيهِ كَفى‏ بِهِ شَهيداً بَيْني‏ وَ بَيْنَكُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ»
بلكه مى ‏گويند: اين قرآن را از نزد خود ساخته و به خدا نسبت داده است. بگو: اگر آن را از نزد خود ساخته و به خدا نسبت داده باشم [و خدا بخواهد براى اين كار مرا به عذابى سخت گرفتار كند] شما نمى ‏توانيد در برابر خدا چيزى از عذاب را از من دفع كنيد، خدا به باطلى كه در آن فرو مى‏ رويد [و آن طعنه زدن به قرآن و جادو خواندن آن است‏] داناتر است، و كافى است كه خدا ميان من و شما گواه باشد، و او بسيار آمرزنده و مهربان است.(احقاف: 46/ 8)

میقات;1024171 نوشت:
لذا كسى كه ادعاى باطلى مى ‏كند، معجزه يا دليل روشنى بر حقانيت خودش هم ندارد، هيچ لازم نيست خداوند فورا او را هلاک كند، چرا كه بطلان سخنان او براى هر كسى كه طالب حق باشد روشن است. جایی كار مشكل مى‏ شود كه مدعى نبوت با دلائل و معجزات همراه گردد و از طريق حق منحرف گردد.

با سلام.شما می فرمایید که اگر کسی ادعای باطلی می کند، معجزه یا دلیل روشنی بر حقانیت خودش ندارد و می فرمایید که پیامبر، دلیل روشن ب حقانیت خود داشت.اگر دلیل روشن بر حقانیت خود داشت، دیگر همون دلیل یا دلایل کفایت می کرد و پیامبر می توانست به منتقدان و مخالفان بگوید که شما چه پست هستید که به دلایل روشن من پشت می کنید و شما کافرید و بی شرفید. اما اینجا گو که دلایل بر حقانیت کفایت نمی کند و پیامبر می خواهند دلیلی دیگر بر درستی ادعاشون بیارن.قبلا یعنی نیاوردن، حداقل برای مخاطبان آیه دلیل روشن نبوده.یا اونها اینطور بهانه می کردن و یا اونها اینطور ادعا می کردن.پس اگر دلایل روشن نبوده، دلایل روشن بر حقانیت نبوده.داستان پیامبر هم میشده مثل داستان دیگر پیامبران دروغین و اینکه پیامبر بفرمایند که اگر من مثلا کذاب باشم خدا اینطور می کند آنطور می کند، و خدا گواه هست رو من نمی فهمم برای چه گفته می شود؟؟همانطور که خدایی اگر هست دیگر پیامبران دروغین را نابود نکرد، چرا پس باید انتظار داشته باشند که پیامبر به فرض دروغگو بودن را نابود کنند؟؟
سوالم اینه که اصلا قرآن یا پیامبر می خواستند برهانی و یا ادله و استدلال برای اثبات نبودت خودشون بیارن؟؟شاید هدفی دیگر و مقصودی دیگر پشت این آیه هست؟؟شاید صرفا یک جور تلنگر بوده.یکجور تذکر بوده.نه اینکه خواسته شده باشه که با این حرف مثلا پیامبر حقانیت خودشون رو ثابت کنند؟؟

میقات;1024171 نوشت:
لذا كسى كه ادعاى باطلى مى ‏كند، معجزه يا دليل روشنى بر حقانيت خودش هم ندارد، هيچ لازم نيست خداوند فورا او را هلاک كند، چرا كه بطلان سخنان او براى هر كسى كه طالب حق باشد روشن است. جایی كار مشكل مى‏ شود كه مدعى نبوت با دلائل و معجزات همراه گردد و از طريق حق منحرف گردد.

اگر مدعی نبوت معجزه واقعی بیاره (که معتقدیم مختص پیامبران واقعی است) پس نبوتش اثبات میشه و دلیلی نداره که خدا او را هلاک کند.

اما اگر منظور کارهایی باشه که مردم اون رو به عنوان معجزه تلقی کنند، برخی افراد مثل مقنع (رهبر سپیدجامگان که ادعای پیامبری داشت) هم این قبیل "شبه معجزه" ها رو داشته اند. مثل بیرون آوردن ماه از چاه و ... . ظاهرا کارهای مقنع طوری بوده بوده که تونسته مردم نزدیک اون چاه رو قانع کنه و طرفدارانی کسب کنه.
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%82%D9%86%D8%B9

میقات;1024171 نوشت:
شخصیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به گونه ای بود که بر همگان شناخته شده بود؛ ایشان فردی، امین، راستگو، پاک، با ایمان، خدا ترس، و... بودند لذا ادعا یا حرفی که می زدند، قابل تامل و شنیدنی بود و کسی سریع آن را تکذیب نمی کرد، مگر کسانی که کلا بنای مخالفت داشته اند.

فردی که بین مردم بدنام باشه اصلاً نمی تونه طرفدار کسب کنه. پس احتمالاً کسانی که طرفدارانی داشته اند در بین مردم خوشنام بوده اند.

میقات;1023565 نوشت:
[="Tahoma"]«أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَلا تَمْلِكُونَ‏ لي‏ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفيضُونَ فيهِ كَفى‏ بِهِ شَهيداً بَيْني‏ وَ بَيْنَكُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ»
بلكه مى ‏گويند: اين قرآن را از نزد خود ساخته و به خدا نسبت داده است. بگو: اگر آن را از نزد خود ساخته و به خدا نسبت داده باشم [و خدا بخواهد براى اين كار مرا به عذابى سخت گرفتار كند] شما نمى ‏توانيد در برابر خدا چيزى از عذاب را از من دفع كنيد، خدا به باطلى كه در آن فرو مى‏ رويد [و آن طعنه زدن به قرآن و جادو خواندن آن است‏] داناتر است، و كافى است كه خدا ميان من و شما گواه باشد، و او بسيار آمرزنده و مهربان است.(احقاف: 46/ Dirol

با سلام و درود

این گونه برداشت از آیه فوق، صحیح نیست و این آیه با استدلالی که شما فرموده اید، تفاوت هایی دارد که اگر این تفاوت ها را در نظر بگیرید، استدلال شما نیز به همین نتیجه می رسد.

ابتدا به عرائضم توجه فرمایید:

شخصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را نمی توان در نظر نگرفت. آن حضرت در بین همین مردم زندگی کرده و بزرگ شده اند و نزد هیچ کس هم تعلیم ندیده و همه هم ایشان را فردی امین و راستگو و درستکار می دانند.

از طرفی کرامات و معجزاتی متعددی از حضرت دیده اند.

بزرگترین آن معجزات، همین قرآن کریم است که فوق کلام انسانی است و با این که تحدی کرده و مبارزه طلبی نموده است، با این حال هیچ کدام از آن فحول و بزرگان ادبیات عرب، نتوانستند مانندی برای او بیاورند و در مقابلش عاجز و ناتوان شدند.

بنا بر این، شرائط مانند مثالی که شما زده اید نیست که یک نفر یکمرتبه از راه برسد و چنین ادعایی کند.
به بیان دیگر؛ این گونه نیست که بدون هیچ سابقه ای و هیچ ارائه دلیل و مدرکی، یکمرتبه گفته شود من از طرف خدا هستم و اگر غیر از این بود خدا باید مرا نابود می کرد و چون نکرد پس ادعای من درست است.

پس پیامبر(صلی الله علیه و آله) یک شخص گمنام و از راه رسیده نیست بلکه کسی است که همه او را می شناسند و می دانند که دروغ نمی گوید، امانتدار است، درست کردار است، ...، و ادعای نبوت کرده و معجزاتی هم برای ادعایش آورده است.

چنین شخصیتی وقتی خبری بدهد، چیزی بگوید، ادعایی بکند، قابل تامل و توجه است و نمی توان به راحتی از کنار آن گذشت و آن را نادیده گرفت.

این آن نکته ای است که در مثال شما منظور نشده است.

با سلام

اتفاقا سخن ایشان فی الجمله درست است.
اگر به تفاسیر ایت الله جوادی آملی مفسر بزرگ قرآن مراجعه کنید به شهادت فعلی خداوند برای اثبات حقانیت پیامبر اشاره می کنند.

همچنین در مورد
و قطع رگ گردن پیامبر
هم سخنانی دارند در راستای همین برهان که عرض کردم.

لکن استارتر، درک درستی از این برهان ندارند و لذا دچار مشکل شده اند.
توصیه می کنم با مراجعه به تفسیر تسنیم و تحقیق درباره برهان شهادت، به حقیقت برسند.

[="Tahoma"]

پارسا مهر;1024216 نوشت:
سوالم اینه که اصلا قرآن یا پیامبر می خواستند برهانی و یا ادله و استدلال برای اثبات نبودت خودشون بیارن؟؟شاید هدفی دیگر و مقصودی دیگر پشت این آیه هست؟؟شاید صرفا یک جور تلنگر بوده.یکجور تذکر بوده.نه اینکه خواسته شده باشه که با این حرف مثلا پیامبر حقانیت خودشون رو ثابت کنند؟؟

با سلام و درود

این استدلال صحیحی است بر اثبات نبوت و بر این که قرآن کریم، کلام پیامبر نیست و کلام الهی است.

پیامبر(صلی الله علیه و آله) می فرماید من بر خدا افترا نبسته ام و این قرآن، کلام الهی است، زیرا خدا شاهد من است و خداوند معجزه و کتابش را به من داده است، پس من دروغگو و افترا زننده به خدا نیستم.

اگر شما ادعا دارید که این کلام خدا نیست، پس مثل آن را بیاورید.

به بیان دیگر؛

شما ای مشرکان، به من تهمت می زنید که این قرآن، کلام خود من است و من آن را به دروغ به خدا نسبت می دهم.

خیر، چنین نیست؛ این کلام خداست زیرا اولا من دروغگو نیستم، ثانیا خدا ترس هستم، ثالثا خداوند خودش شاهد من است زیرا معجزه و کتابش را به من داده است.

معجزه بودن قرآن که قبلا ثابت شده است زیرا تحدی کرده که اگر شک دارید در الهی بودن آن، مثل آن را بیاورید. و همین که آم فحول عرب نتوانستند مانندی بر آن بیاورند و در برابر آن عاجز و ناتوان بودند، برایشان ثایت شده که آن، کلام بشر نیست.

بنابر این:
استدلال پیامبر این است:
من افترا زننده بر خدا نیستم، زیرا خدا ترس هستم (این را همه می دانستند)، دروغگو نیستم (این را همه همه می دانستند)،...
خداوند هم شاهد من است زیرا کتاب و معجزه اش را به من داده است، نه به شما؛
معجزه خدا الآن در دست من است و من آورنده آن هستم؛
اگر می گویید این کلام خدا نیست و کلام بشر است، پس مثل آن را بیاورید؛ همین که نتوانسته و نمی توانید مثل آن را بیاورید، ثابت می کند که این قرآن کلام خدا است؛
این کتاب و معجزه الهی، اکنون در دست من است؛ پس من پیامبر و فرستاده خدا هستم و چیزی را به او افترا نبسته ام.

فروردین;1024237 نوشت:
اگر مدعی نبوت معجزه واقعی بیاره (که معتقدیم مختص پیامبران واقعی است) پس نبوتش اثبات میشه و دلیلی نداره که خدا او را هلاک کند.

اما اگر منظور کارهایی باشه که مردم اون رو به عنوان معجزه تلقی کنند....،

با سلام و درود

بله دلیلی ندارد خداوند او را هلاک کند، زیرا او خودش فرستاده خداوند است و راهنمای انسان ها.

بله اگر کسی با وجود امکاناتی که به او داده شده مثل معجزه و... بخواهد موجب انحراف دیگران بشود؛ خداوند با این مقابله می فرماید.

این خودش یک دلیل بر اثبات ادعای پیامبر بر ادعای نبوت و الهی بودن قرآن است؛ یعنی من اگر تخلفی از دستور خداوند داشته باشم، خداوند مرا نابود می کند، و حالا که نکرده پس معلوم می شود من از دستور الهی ذره ای تخطی نکرده ام.

بله افرادی پیدا می شوند که با کارهایی (نه معجزه) یکسری از افراد را فریب داده و گمراه می کنند؛ ولی این عمومی و فراگیر نیست، بلکه در همان زمان، حجت هایی بر شناخت حق از باطل وجود دارد و راه هدایت بسته و یا گم نیست.

برخلاف جایی که پیامبری بخواهد از پیامبریش سوء استفاده کند؛ این مفسده اش بسیار است و راه هدایت برای مردم گم می شود و باعث انحراف و گمراهی بسیاری از انسان ها می شود، زیرا حق قابل تشخیص نیست و چه بسا اصلا باطل خودش را به جای حق نشان داده است.

در باره مدعیان دروغین، چنین شرائطی نیست؛ یعنی این گونه نیست که راه شناخت حق، مسدود باشد.

[="Tahoma"]

فروردین;1024238 نوشت:
فردی که بین مردم بدنام باشه اصلاً نمی تونه طرفدار کسب کنه. پس احتمالاً کسانی که طرفدارانی داشته اند در بین مردم خوشنام بوده اند.

فقط کسی مانند پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) می تواند چنین ادعایی داشته و شخصیت خود را دلیلی بر اثبات ادعایش قرار دهد، زیرا هیچ نقطه ضعفی ندارد و هیچ کس نمی تواند بر او ایراد بگیرد.

دیگران هر چقدر هم وجهه خوبی داشته باشند بالاخره کامل نیستند و ایراداتی دارند که دیگران را در اثبات ادعایشان به شک و تردید می اندازد.

بله کسانی که می توانند طرفدارانی جلب کنند، قطعا ظاهرسازی و یا مواردی را که برای دیگران، حایز اهمیت است مراعات می کنند لذا همه شخصیتشان را در معرض قضاوت قرار نمی دهند.

[="Tahoma"]

بیت المعمور;1024254 نوشت:
با سلام

اتفاقا سخن ایشان فی الجمله درست است.
اگر به تفاسیر ایت الله جوادی آملی مفسر بزرگ قرآن مراجعه کنید به شهادت فعلی خداوند برای اثبات حقانیت پیامبر اشاره می کنند.

با سلام و درود

بنده نگفتم تمام مطالب ایشان نادرست است. مقدمه اشتباه، نتیجه اشتباه می دهد؛ لذا با وجود صحیح بودن برخی مقدمات، باز هم نتیجه می تواند نادرست باشد.

بله فرمایشات آیت الله جوادی آملی نیز با توجه به شخصیت مبارک و متعالی پیامبر(صلی الله علیه و آله)، شاهد بودن خداوند بر ایشان، و الهی بودن قرآن و اثبات آن بر اساس بی پاسخ ماندن تحدی و مبارزه طلبی است.

لذا از موارد شاهد بودن خداوند بر پیامبر را همین بودن قرآن در دست پیامبر دانسته اند که چون کسی نتوانسته مثلش را بیاورد، دلیلی بر الهی و معجزه بودن آن، و در نتیجه، فرستاده و رسول خدا بودن است.

باسمه الحق

سلام علیکم

alirezaa;1023242 نوشت:
اما، اشکال من بر این تفسر این است که اولا منکرین میتوانستند ادعا کنند پیامبران دروغین قبلی هم آمدند و رفتند و عذابی هم بر ایشان نازل نشد. همین عصر خودمان باب و بها آمدند و ادعا کردند و هر موقع که عمرشان تمام شد از دنیا رفتند. در ثانی شهادت خدای تعالی بر اینکه قرآن کلام اوست - که در رد ادعای اول آمده- نمیتواند برهان باشد. چرا؟ با ذکر یک مثال عرض میکنم: فرض کنید شخص متقلبی مدعی میشود کوزه ای عتیقه از دوران صفویه کشف کرده و برای اثبات ادعایش هم روی کوزه نوشته: "این کوزه را خود شاه عباس صفوی به دست خودش ساخته است". خوب آیا کسی این ادعا را میپذیرد؟

استدلال اینگونه است:

اگر دروغ بگویم خداوند مرا عذاب خواهد کرد

خداوند مرا عذاب نکرده است

پس دروغ نگفته ام.

از آنجایی که مشرکین نسبت کذب به رسول خدا صلی الله علیه و آله دادند

حضرت می فرماید خداوند شاهد بین من و شماست

(به نظر می رسد تقدیم و تاخیری نیز در آیه وجود داشته باشد)

حال که شاهد است اگر دروغی بر او ببندم مرا عذاب می کند

حال که عذاب نفرموده پس دروغی بر حضرتش نبسته ام.

اما اینکه مشرکین می توانستند ادعا کنند،فرضی از جانب شماست

آنها چنین ادعایی نکردند،اگر هم می کردند باز هم پاسخش (شاید)همین بود

چون آنها اصلا در تشخیص پیامبر راستین و دروغین دچار گمراهی و اشتباهند

چرا که پیامبر اکرم را نیز دروغگو خطاب می کردند.

از سوی دیگر سخن مشرکین برهان نبود بهانه بود کما اینکه گاهی پیامبر را

مجنون گاهی شاعر و گاهی دروغگو و زمانی ساحر(معاذالله)خطاب می کردند

لذا بهترین پاسخ در برابر شخص بهانه جو و اشکال تراشی که بدون دلیل و برهان

تنها نسبتهای ناروا به پیامبر(ص)می دهد این است که بفرماید خدا بین من و شما شاهد است.

میقات;1024283 نوشت:

برخلاف جایی که پیامبری بخواهد از پیامبریش سوء استفاده کند؛ این مفسده اش بسیار است و راه هدایت برای مردم گم می شود و باعث انحراف و گمراهی بسیاری از انسان ها می شود، زیرا حق قابل تشخیص نیست و چه بسا اصلا باطل خودش را به جای حق نشان داده است.

در باره مدعیان دروغین، چنین شرائطی نیست؛ یعنی این گونه نیست که راه شناخت حق، مسدود باشد.

پس اگر فردی واقعا پیامبر باشد ولی پیام را به درستی نرساند خدا او را هلاک خواهد کرد. اما اگر دروغین باشند او را لزوما هلاک نمی کند.

پس اگر فردی مدعی نبوت بود و هلاک نشد، به شرطی به راستگوییش پی می بریم که به طریق دیگری پیامبری اش اثبات شده باشد.

میقات;1024282 نوشت:
[="Tahoma"]
بنابر این:
استدلال پیامبر این است:
من افترا زننده بر خدا نیستم، زیرا خدا ترس هستم (این را همه می دانستند)، دروغگو نیستم (این را همه همه می دانستند)،...

اگر مطمئن باشیم که ایشان به درستی خود را پیامبر معرفی نموده اند، پیامبری ایشان اثبات میشه.
پس فردی که در این مورد مطمئن نیست در واقع در مورد راستگویی اطمینان نداره

میقات;1024284 نوشت:
[="Tahoma"]

فقط کسی مانند پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) می تواند چنین ادعایی داشته و شخصیت خود را دلیلی بر اثبات ادعایش قرار دهد، زیرا هیچ نقطه ضعفی ندارد و هیچ کس نمی تواند بر او ایراد بگیرد.

دیگران هر چقدر هم وجهه خوبی داشته باشند بالاخره کامل نیستند و ایراداتی دارند که دیگران را در اثبات ادعایشان به شک و تردید می اندازد.

بله کسانی که می توانند طرفدارانی جلب کنند، قطعا ظاهرسازی و یا مواردی را که برای دیگران، حایز اهمیت است مراعات می کنند لذا همه شخصیتشان را در معرض قضاوت قرار نمی دهند.

بحث در مورد اخلاق پیامبر تا حدودی یک بحث اعتقادی است. یکی از معیارهای دینی برای خوب یا بد بودن کارها، سیره پیامبر است در حالی که ممکنه فرهنگهای دیگه معیارهای متفاوتی برای خوب و بد داشته باشند و ممکنه توجیه بعضی عملکردها برای یک فرد ناباور چندان ساده نباشه.

برای مایی که امروزه می خواهیم امروزه اسلام را بررسی کنیم بررسی این موضوع سخت تره چون تنها منبع ما برای پی بردن به اخلاق ایشان متون دینی است. اون زمان نوشتن رایج نبوده و بنابراین مورخی نبوده که تمام رفتار ایشان را ثبت کند. ما فقط از طریق قرآن و احادیث نی تونیم به شرایط آن روزهای مکه پی ببریم.

حبیبه;1024291 نوشت:

اما اینکه مشرکین می توانستند ادعا کنند،فرضی از جانب شماست
آنها چنین ادعایی نکردند ...

ما به جز قرآن و احادیث، منبعی برای پی بردن به بحثهای مطرح شده در اون زمان نداریم.
این که چه سوالی مطرح شده و دقیقا چه جوابی داده شده برای ما مجهوله به جز اون بخشی که در منابع دینی ذکر شده باشه.

بیت المعمور;1024254 نوشت:

توصیه می کنم با مراجعه به تفسیر تسنیم و تحقیق درباره برهان شهادت، به حقیقت برسند.

بین المعمور گرامی
امکان داره استدلال رو در همینجا ذکر بفرمائید؟
ممنون

[="Tahoma"]

فروردین;1024312 نوشت:

پس اگر فردی مدعی نبوت بود و هلاک نشد، به شرطی به راستگوییش پی می بریم که به طریق دیگری پیامبری اش اثبات شده باشد.

با سلام و درود

بله، صرف ادعا کفایت نمی کند بلکه شخصیت ویژه خود فرد و نیز ارائه معجزه و... باید باشد تا بتوان به اطمینان رسید.

در مورد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) علاوه بر شخصیت ویژه آن حضرت و شناخت مخاطبان نسبت به ایشان، معجزات هم ارائه شده که مهمترین آن ها همین قرآن کریم است که کسی نتوانسته مانندی برای آن بیاورد و این یکی از ادله روشن بر الهی بودن و غیر بشری بودن قرآن کریم است.

[="Tahoma"]

فروردین;1024313 نوشت:
اگر مطمئن باشیم که ایشان به درستی خود را پیامبر معرفی نموده اند، پیامبری ایشان اثبات میشه.
پس فردی که در این مورد مطمئن نیست در واقع در مورد راستگویی اطمینان نداره

خیر؛ راستگویی پیامبر را دیده اند، چرا که پیامبر با آن ها زندگی کرده و عمری را در بین آن ها بوده و آن ها شناخت کامل داشته اند، به همین خاطر پیامبر استدلال می آورند که افترا زننده و دروغگو نیستند.

کسی که دروغ عادی نگوید و زندگی سالمی داشته باشد، به طریق اولی دروغ بزرگ نمی گوید، خصوصا نسبت دروغ دادن به خداوند.

لذا این گونه نبوده که تکذیب و انکار آن ها از روی شک و در مراحل تحقیق باشد، بلکه از روی تعصب و عناد بوده، قصد ایمان آوردن نداشته اند.

بهانه های مشرکان برای ایمان نیاوردن در آیات متعددی اشاره شده است، مثل این که چرا مانند ما را در کوچه و بازار راه می رود، غذا می خورد، چرا مَلَکی همراه او نیست، چرا گنج و... ندارد و...

«وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشي‏ فِي الْأَسْواقِ‏ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذيراً * أَوْ يُلْقى‏ إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْها»(فرقان: 25/ 7 و 8)

[="Tahoma"]

فروردین;1024316 نوشت:
بحث در مورد اخلاق پیامبر تا حدودی یک بحث اعتقادی است. یکی از معیارهای دینی برای خوب یا بد بودن کارها، سیره پیامبر است در حالی که ممکنه فرهنگهای دیگه معیارهای متفاوتی برای خوب و بد داشته باشند و ممکنه توجیه بعضی عملکردها برای یک فرد ناباور چندان ساده نباشه.

برای مایی که امروزه می خواهیم امروزه اسلام را بررسی کنیم بررسی این موضوع سخت تره چون تنها منبع ما برای پی بردن به اخلاق ایشان متون دینی است. اون زمان نوشتن رایج نبوده و بنابراین مورخی نبوده که تمام رفتار ایشان را ثبت کند. ما فقط از طریق قرآن و احادیث نی تونیم به شرایط آن روزهای مکه پی ببریم.

بله ولی ما روی فرض ها صحبت نمی کنیم؛ بلکه روی مدارک موجود صحبت می کنیم. یعنی ملاک مان مستندات و مدارک روایی و تاریخی و ... موجود است. و این منطقی و معقول است.

از طرفی دروغ نگفتن، صداقت داشتن، پاکدامنی، کمک به نیازمندان، ظلم نکردن، و... از اموری هستند که هر کس با هر فرهنگی خوب بودن آن ها را تایید می کند.

مواردی که اختصاص به فرهنگ خاص دارد، بله باید طبق همان فرهنگ بررسی و سپس به دیگران معرفی شود.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) طبق مدارک و مستندات معتبر و متعدد، هیچ موردی بر خلاف معیارهای اخلاقی نداشته اند.

فروردین;1024325 نوشت:
بین المعمور گرامی
امکان داره استدلال رو در همینجا ذکر بفرمائید؟
ممنون

حقیقتا مشغله کاری ام بالاست و همین تاپیک خودم را فعلا ساپورت کنم خدا را شاکرم...
اما می توانید خودتان به تفسیر تسنیم و صوت تفسیر ایشان ذیل آیاتی مثل لقطعنا منه الوتین رجوع کنید..
اجمالا در پستهای بعدی توضیحاتی داده ام.

باسمه العلیم

فروردین;1024318 نوشت:
این که چه سوالی مطرح شده و دقیقا چه جوابی داده شده برای ما مجهوله به جز اون بخشی که در منابع دینی ذکر شده باشه.

به همین جهت عرض کردم که طرح این ادعا از سوی مستشکل است وگرنه خود مشرکین چنین ادعایی نداشتند

یا لااقل در آیات و روایات چنین سوالی به نقل از آنها ذکر نشده است.

alirezaa;1023242 نوشت:
آیه 8 سوره احقاف:

بلكه (كافران) مى‏گويند اين آيات را بر خدا افترا بسته بگو اگر من آنرا به دروغ به خدا نسبت داده باشم (لازم است مرا رسوا كند و) شما نمى‏توانيد در برابر خداوند از من دفاع كنيد او كارهائى را كه شما در آن وارد مى‏شويد بهتر مى‏داند همين بس كه خداوند گواه ميان من و شما باشد و او غفور و رحيم است.

در تفسیر این آیه، علامه طباطبایی میفرماید:

" گویی فرموده: اينكه شما رسالت مرا انكار نموده، و آن را افتراء به خدا مى‏پنداريد، در حقيقت متضمن دو ادعا است:
1- يكى ادعاى اينكه قرآن كلام خدا نيست،
2-...
...
...

اما دعوى اول شما، جواب و ردش اين است كه: اولا اگر من آن را به خدا افتراء بسته باشم، شما نمى‏توانيد جلو عذاب خدا را بگيريد و مرا از آن نجات دهيد. و ثانيا شهادت خداى تعالى بر اينكه قرآن كلام او است، نه كلام من، كافى است."

اما، اشکال من بر این تفسر این است که اولا منکرین میتوانستند ادعا کنند پیامبران دروغین قبلی هم آمدند و رفتند و عذابی هم بر ایشان نازل نشد. همین عصر خودمان باب و بها آمدند و ادعا کردند و هر موقع که عمرشان تمام شد از دنیا رفتند. در ثانی شهادت خدای تعالی بر اینکه قرآن کلام اوست - که در رد ادعای اول آمده- نمیتواند برهان باشد. چرا؟ با ذکر یک مثال عرض میکنم: فرض کنید شخص متقلبی مدعی میشود کوزه ای عتیقه از دوران صفویه کشف کرده و برای اثبات ادعایش هم روی کوزه نوشته: "این کوزه را خود شاه عباس صفوی به دست خودش ساخته است". خوب آیا کسی این ادعا را میپذیرد؟

الأحقاف
وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ هَٰذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ
ﻭ ﭼﻮﻥ ﺁﻳﺎﺕ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ، ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺣﻘّﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﻳﺸﺎﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ : ﺍﻳﻦ ﺟﺎﺩﻭﻳﻲ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺍﺳﺖ .(٧)
الأحقاف
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَلَا تَمْلِكُونَ لِي مِنَ اللَّهِ شَيْئًا هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِيضُونَ فِيهِ كَفَىٰ بِهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ
ﺑﻠﻜﻪ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ : ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﺰﺩ ﺧﻮﺩ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﺴﺒﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﺑﮕﻮ : ﺍﮔﺮ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﺰﺩ ﺧﻮﺩ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﺴﺒﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺎﺷﻢ [ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﻋﺬﺍﺑﻲ ﺳﺨﺖ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻛﻨﺪ ] ﺷﻤﺎ ﻧﻤﻰ ﺗﻮﺍﻧﻴﺪ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻦ ﭼﻴﺰﻱ ﺍﺯ ﻋﺬﺍﺏ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﻓﻊ ﻛﻨﻴﺪ ، ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﻃﻠﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻓﺮﻭ ﻣﻰ ﺭﻭﻳﺪ [ ﻭ ﺁﻥ ﻃﻌﻨﻪ ﺯﺩﻥ ﺑﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﻭ ﺟﺎﺩﻭ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ] ﺩﺍﻧﺎﺗﺮ ﺍﺳﺖ ، ﻭ ﻛﺎﻓﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﻦ ﻭ ﺷﻤﺎ ﮔﻮﺍﻩ ﺑﺎﺷﺪ ، ﻭ ﺍﻭ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺁﻣﺮﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ .(٨)

با سلام

این آیه به برهان شهادت فعلی خداوند اشاره می کند.

شما به ایه 8 اشاره کردید
اگر به آیه قبلش نگاه کنید ( که بنده ایه 7 و 8 را آوردم)
متوجه میشوید که
آیه هفت به قرآن و اعجازش اشاره می کند که مشرکان آن را سحر می دانستند.

با توجه به این نکته برهان شهادت فعلی چیست؟

در این برهان گفته میشود که وقتی خداوند امری خارق العاده و اعجاز گونه را به بشری که ادعای رسالت کرده است اعطا می کند، به معنای تایید خداوند است.

برای اینکه در قالب یک مثال توضیح داده باشم :

فرض کنید پادشاهی یک نماینده به شهری بفرستد.
پادشاه انگشتری مخصوص خودش را به نماینده اش می دهد.
ما می دانیم که این انگشتری تنها توسط پادشاه ساخته میشود.
اکنون آیا اعطای انگشتری به آن شخص به معنای تایید پادشاه نیست؟!
یعنی اگر من در روستایی باشم و شخصی بیاید و خودش را نماینده پادشاه معرفی کند و انگشتری را نشان دهد، آیا من نمی توانم بگویم این شخص واقعا نماینده پادشاه است؟!
بله می توانم
زیرا این انگشتری تنها توسط پادشاه ساخته میشود و امکان ندارد پادشاه این انگشتری را به شخصی دروغگو بدهد.

داستان شهادت فعلی نیز به همین صورت است.
در آیه 7 میفرماید که قرآن معجزه است.
و در آیه 8 میفرماید خداوند شهادت بر درستی رسالتم می دهد.
آیا همین که قرآن که معجزه است به پیامبر داده شده به معنای شهادت خدا بر رسالت او نیست؟
بله هست.
به این برهان، می گویند شهادت فعلی خدا بر رسالت
یعنی خداوند رسالت پیامبر را در عمل تایید کرده است با اعطای معجزه به پیامبر.
حالا اگر قرار باشد پیامبر این قدرت بیان را در راستای اهداف شخصی استفاده کند و مردم را برای منافع خود بسیج کند، آیا بر خداوند لازم نبود جلوی او را بگیرد ؟
بله
و لذا فرمود
اگر پیامبر بخواهد سو استفاده کند
رگ گردنش را قطع می کردیم.

با این توضیحات آیه 7 و 8 احقاف روشن می شود.

بیت المعمور;1024254 نوشت:
لکن استارتر، درک درستی از این برهان ندارند و لذا دچار مشکل شده اند.
توصیه می کنم با مراجعه به تفسیر تسنیم و تحقیق درباره برهان شهادت، به حقیقت برسند.

فروردین;1024325 نوشت:
بین المعمور گرامی
امکان داره استدلال رو در همینجا ذکر بفرمائید؟

بیت المعمور;1024352 نوشت:
اما می توانید خودتان به تفسیر تسنیم و صوت تفسیر ایشان ذیل آیاتی مثل لقطعنا منه الوتین رجوع کنید..

با سلام و درود

تشکر از بیت المعمور گرامی

جناب فروردین گرامی! می توانید این موارد را در لینک ذیل که فایل صوتی و متنی از آیت الله جوادی آملی است، مطالعه فرمایید:

تفسیر سوره احقاف آیات 5 تا 8

تفسیر سوره الحاقه آیه 46 (آیات 25 تا 52)

میقات;1024370 نوشت:

با سلام و درود

تشکر از بیت المعمور گرامی

جناب فروردین گرامی! می توانید این موارد را در لینک ذیل که فایل صوتی و متنی از آیت الله جوادی آملی است، مطالعه فرمایید:

تفسیر سوره احقاف آیات 5 تا 8

تفسیر سوره الحاقه آیه 46 (آیات 25 تا 52)

با سلام

جهت تخلیص در کلام
بخشی از متن را اینجا کپی میکنم :
بالاتر از اين مطلب اينکه يک وقت است ميگويند اين کار سِحر است؛ يک وقت ميگويند تو مُفتر و دروغگو هستي! لذا با «أم» إضرابيه از آن اهانت به اهانت برتر منتقل شده است ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ﴾، همين کسي که عمري آن وجود مبارک را به عنوان امين ميشناختند و ياد ميکردند، ميگفتند او به خدا فِريه بسته است ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ﴾. حضرت اوّل به بيادبيِ دوم آنها جواب داد، بعد به آن بيادبيِ اوّل پاسخ فرمود؛ فرمود اگر من افترا ببندم، من معتقدم که خدا ﴿عَلَي كُلِّ شَي‏ءٍ قَدِيرٌ﴾[25] است، يک؛ خدا غيور است، دو؛ دينش را به دست هر کسي نميدهد، سه؛ اوّلين و آخرين حافظ دين، خودِ خداست، چهار؛ من يقين دارم هر کس به نام دين، دين را بازيچه قرار بدهد، خدا به او فرصت نميدهد! ﴿إِنِ افْتَرَيْتُهُ﴾، او کاري درباره من ميکند که از هيچ‌کدام شما مقدور نيست که مشکل مرا حلّ کنيد ﴿فَلاَ تَمْلِكُونَ لِي مِنَّ اللَّهِ شَيْئاً﴾، اين همان است که در سوره مبارکهٴ «مائده» فرمود: ﴿إِنْ أَرَادَ أَنْ يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَن فِي الأرْضِ جَمِيعاً﴾، ﴿فَلَن تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللّهِ شَيْئاً﴾ او اگر مسيح(سلام الله عليه) و مريم(سلام الله عليها) و همه اهل «أرض» را بخواهد از بين ببرد، براي او آسان است، ﴿فَلاَ تَمْلِكُونَ لِي مِنَّ اللَّهِ شَيْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِيضُونَ فِيهِ﴾.

شما دو تا حرف زديد: يا مرا مُفتري گفتيد که اين ساخته من است و من به خدا نسبت ميدهم و ديگر هم گفتيد که اين سِحر است؛ هر دو را من با اين پاسخ حلّ ميکنم. پس من مفتري نيستم، چون هراسناک هستم و از ذات اقدس الهي هم هر چه بخواهد برميآيد. درباره سِحر بودن يا فِريه بودن ﴿هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِيضُونَ فِيهِ﴾، چرا؟ براي اينکه ﴿كَفَي بِهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ﴾؛ او شهادت داد که من پيغمبر هستم؛ امضاي او، خطّ او و نامه او به دست من است! اين ﴿كَفَي بِهِ شَهِيداً﴾ معنايش اين نيست که خدا ميداند من پيغمبرم، اينکه معنايش پيشنهاد ترک مذاکره است، اينکه استدلال نيست! آنها ميگويند تو يا ساحر هستي يا مُفتري! وجود مبارک حضرت ميفرمايد خدا ميداند که من چنين نيستم، اين اوّل دعواست! ﴿كَفَي بِهِ شَهِيداً﴾ نه يعني «كَفَي بِهِ عَليماً»! ﴿كَفَي بِهِ شَهِيداً﴾؛ يعنی او شهادت داد که من پيغمبرم، براي اينکه نامه و امضاي او به دست من است! اگر ميگوييد نه، مثل اين را بياوريد. اين ﴿وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً﴾[26] در پايان سوره مبارکه «رعد» گذشت، معنايش اين نيست که خدا ميداند من پيغمبرم؛ آنها بگويند نه، خدا نميداند تو پيغمبري! اين تازه اوّل دعواست! ﴿شَهِيداً﴾ به معني «عَليماً» نيست، ﴿شَهِيداً﴾ يعني شاهد است؛ او شهادت داد که من پيغمبرم، براي اينکه نامه او، امضاي او و خطّ او دست من است! اگر ميگوييد نه، مثل اين بياوريد. هم به سِحر پاسخ ميدهد هم به افترا پاسخ ميدهد که اين سِحر نيست و کلام اوست، من فِريه ندارم و دروغ نبستم کلام اوست، کلام متکلّم است؛ معجزه است نه سِحر، بلکه معجزه است؛ نه فِريه است، چون کلام اوست، به اين دليل که خود نامه او به دست من است!

﴿قُلْ كَفَي﴾، اين ﴿قُلْ﴾ جواب اعتراض است، نه پيشنهاد ترک مذاکرات و ترک مخاصمه! فرمود هر دو نقد شما با اين پاسخ بيان می‌شود: ﴿كَفَي بِهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ﴾، او شهادت داد! نه اينکه در قيامت شهادت ميدهد، با شهادت در قيامت که مشکل دنيا حلّ نميشود، احتجاج است! آنها ميگويند تو ساحر هستي، او بايد ثابت کند که من ساحر نيستم؛ آنها ميگويند تو دروغ ميگويي، او بايد ثابت کند که من دروغگو نيستم، اگر بگويد در قيامت معلوم ميشود، اين که علمي نشد، اين مشکل برهان را حلّ نکرد، اين مشکل «جدال أحسن» را حلّ نکرد! فرمود او شهادت داد که من پيغمبرم، براي اينکه همه اين کلمات برای اوست و شما اگر شک داريد مثل اين بياوريد. ﴿كَفَي بِهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ﴾؛ بياييد برگرديد، او از همه لغزشهاي شما صَرف‌نظر ميکند، يک؛ بعد از اينکه از لغزشهاي شما صَرف‌نظر کرد، لکّهگيري کرد، لکّهزدايي کرد، آن غبارها را گرفت، آن دودها را گرفت و آن سياهيها را گرفت، رحمت واسعهٴ الهي، بلکه رحمت رحيميه را شامل حال شما ميکند، دو؛ چون مستحضريد اگر سقفي، اتاقي يا ديواري را بخواهند نقاشي کنند، اوّل لکّهگيري ميکنند که ميشود «غُفران»، بعد رنگآميزي ميکند که ميشود «رحمت»؛ لذا هميشه مغفرت بر رحمت ـ در اين تعبيرات آيات قرآن کريم ـ مقدّم است، ﴿كَفَي بِهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ﴾.

اين نکته‌اي دارد که سيدنا الاستاد هم به آن توجه کردند در الميزان، همه شما هم ملاحظه فرموديد. يک وقت است که يک بيگانه‌اي است، متنبّيان ارقامشان کمتر از انبيا نيست، هر وقت پيامبري آمده، يک نبي صادق مصدقّي آمده، چهار تا متنبّي هم دنبالش هستند. هر وقت امامت جلوه کرد، مدّعيان حضور و ظهور هم کم نيستند. متنبّيان هميشه در کنار نبوت هستند و ارقامشان هم کم نيست؛ اما حرف متنبّي را کسي گوش نمي‌دهد؛ ولي درباره نبوت، فرمود من معجزه را به دست پيغمبر إعمال کردم، يک؛ او سکه قبولي گرفته از طرف من دو؛ در فضايي که سکه قبولي از طرف من گرفته، لحظه‌اي لبش بجنبد، به حياتش خاتمه مي‌دهم. اين تهديد را نسبت به هيچ کس نکرد. متنبّيان در عالم زيادند، نسبت به آنها گفت ما آنها را رها مي‌کنيم، شما بساطشان را جمع مي‌کنيد؛ ولي کسي که من معجزه‌ام را به دست او دادم، او «وجيهُ الملّة» شد، سکه قبولي دارد، در چنين شرايطي بخواهد دهن باز کند ـ معاذالله ـ چيزي برخلاف خواسته من بگويد، من تمام حياتش را قطع مي‌کنم: ﴿وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الأقَاوِيلِ ٭ لَأَخَذْنَا مِنْهُ﴾؛ قدرتش را مي‌گيرم، يک؛ رگ حياتش را قطع مي‌کنم، دو؛ نه تنها او، به همه انبيا هم گفتم: ﴿وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ﴾،[30]

سلام
پس از دیدگاه آیت الله جوادی آملی، منظور از شهادت خدا داشتن معجزه است.
ممنون از توضیحات شما

فروردین;1024390 نوشت:
سلام
پس از دیدگاه آیت الله جوادی آملی، منظور از شهادت خدا داشتن معجزه است.
ممنون از توضیحات شما

«كَفى‏ بِهِ شَهيداً بَيْني‏ وَ بَيْنَكُمْ»
همين بس كه خداوند گواه ميان من و شما باشد.(احقاف/ Dirol

با سلام و درود

دو تفسیر از شاهد بودن خداوند:

1. خداوند صدق و راستگویی دعوت من و تلاش و كوشش های مرا در ابلاغ رسالت و رساندن وحی مى‏ داند و دروغ و افترا و كارشكنى شما را نيز مى ‏بيند، و همين براى من و شما كافى است.(تفسير نمونه، ج ‏21، ص 309؛ تفسير جوامع الجامع، ج ‏4، ص 103)

2. شهادت دادن خداوند متعال در قرآن کریم بر اين كه این قرآن كلام او است، نه كلام من، كافى است‏.
کما این که می فرماید: «لكِنِ اللَّهُ يَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَيْكَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ‏ وَ الْمَلائِكَةُ يَشْهَدُونَ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيدا»؛ ولى خداوند گواهى مى ‏دهد به آنچه بر تو نازل كرده؛ كه از روى علمش نازل كرده است، و فرشتگان (نيز) گواهى مى ‏دهند؛ هر چند گواهى خدا كافى است‏.(نساء: 4/ 166)
و اما اين كه قرآن كلام خداست، در اثباتش همان آياتى كه تحدى مى‏ كند، كافى است.(ر.ک: ترجمه تفسير الميزان، ج ‏18، ص 288)

به بیان دیگر؛ اين استدلال با در نظر گرفتن اعجاز قرآن است يعنى خدا در اين كلام به نبوت من اعتراف دارد و كسى قادر به آوردن اين كلام نيست؛ پس شهادت خدا در نبوت من كافى است.(تفسير احسن الحديث، ج ‏10، ص 134)

نظر آیت الله جوادی آملی نیز مانند نظریه دوم است، یعنی این قرآن ـ با توجه به آیات تحدی و عدم توانایی انسان بر همانند آوری آن ـ ثابت شده که کلام الهی است، و خداوند نیز در همین قرآن می فرماید که این کلام اوست. این شهادت خداوند کافی است تا ادعای شما (مبنی بر این که من آن را افترا بسته ام به خداوند) را باطل کند.

[="Tahoma"]پرسش:
در آیه 8 سوره احقاف برای اثبات ادعای نبوت پیامبر و الهی بودن قرآن، استدلال کرده که اگر من به دروغ، این قرآن را به خدا افترا می بستم لازم بود مرا رسوا کند و شما نمی توانید در برابر خدا از من دفاع کنید. هم چنین خدا را شاهد گرفته که او گواه و شاهد من است.
اما اشکال من این است که اولا منکرین می توانستند ادعا کنند پیامبران دروغین قبلی هم آمدند و رفتند و عذابی هم بر ایشان نازل نشد. در ثانی شهادت خدای تعالی بر اینکه قرآن کلام اوست نمی تواند برهان باشد؛ با ذکر یک مثال عرض می کنم: فرض کنید شخص متقلبی مدعی می شود کوزه ای عتیقه از دوران صفویه کشف کرده و برای اثبات ادعایش هم روی کوزه نوشته: "این کوزه را خود شاه عباس صفوی به دست خودش ساخته است"؛ آیا کسی این ادعا را می پذیرد؟

پاسخ:
«أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَلا تَمْلِكُونَ‏ لي‏ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفيضُونَ فيهِ كَفى‏ بِهِ شَهيداً بَيْني‏ وَ بَيْنَكُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ»؛ بلكه مى ‏گويند: اين قرآن را از نزد خود ساخته و به خدا نسبت داده است. بگو: اگر آن را از نزد خود ساخته و به خدا نسبت داده باشم [و خدا بخواهد براى اين كار مرا به عذابى سخت گرفتار كند] شما نمى ‏توانيد در برابر خدا چيزى از عذاب را از من دفع كنيد، خدا به باطلى كه در آن فرو مى‏ رويد [و آن طعنه زدن به قرآن و جادو خواندن آن است‏] داناتر است، و كافى است كه خدا ميان من و شما گواه باشد، و او بسيار آمرزنده و مهربان است.(1)

این گونه برداشت از آیه فوق، صحیح نیست و این آیه با استدلالی که شما فرموده اید، تفاوت هایی دارد که اگر این تفاوت ها را در نظر بگیرید، استدلال شما نیز به همین نتیجه می رسد.

تاکید بر شخصیت پیامبر
شخصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را نمی توان در نظر نگرفت. آن حضرت در بین همین مردم زندگی کرده و بزرگ شده اند و نزد هیچ کس هم تعلیم ندیده و همه هم ایشان را فردی امین و راستگو و درستکار می دانند.
از طرفی کرامات و معجزاتی متعددی از حضرت دیده اند که بزرگترین آن معجزات، همین قرآن کریم است و با این که تحدی و مبارزه طلبی کرده، با این حال هیچ کدام نتوانستند مانندی برای او بیاورند و در مقابلش عاجز و ناتوان شدند.
بنا بر این، شرائط مانند مثالی که شما زده اید نیست که یک نفر یکمرتبه از راه برسد و چنین ادعایی کند.
به بیان دیگر؛ این گونه نیست که بدون هیچ سابقه ای و هیچ ارائه دلیل و مدرکی، یکمرتبه گفته شود من از طرف خدا هستم و اگر غیر از این بود خدا باید مرا نابود می کرد و چون نکرد پس ادعای من درست است.
پس پیامبر(صلی الله علیه و آله) یک شخص گمنام و از راه رسیده نیست بلکه کسی است که همه او را می شناسند و می دانند که دروغ نمی گوید، امانتدار است، درست کردار است، ...، و ادعای نبوت کرده و معجزاتی هم برای ادعایش آورده است.
چنین شخصیتی وقتی خبری بدهد، چیزی بگوید، ادعایی بکند، قابل تامل و توجه است و نمی توان به راحتی از کنار آن گذشت و آن را نادیده گرفت.
توجه:
این آن نکته ای است که در مثال شما منظور نشده و فرض شما صحیح نیست، زیرا شما فرض را بر متقلب بودن و... قرار داده اید، در حالی که استدلال آیه شریفه، کاملا عکس این فرض است.

استدلال در آیه
استدلال در آیه، مبنی بر اثبات نبوت و بر این که قرآن کریم، کلام پیامبر نیست و کلام الهی است؛ استدلالی منطقی و صحیح است.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) می فرماید من بر خدا افترا نبسته ام و این قرآن، کلام الهی است، زیرا خدا شاهد من است و خداوند معجزه و کتابش را به من داده است، پس من دروغگو و افترا زننده به خدا نیستم.
اگر شما ادعا دارید که این کلام خدا نیست، پس مثل آن را بیاورید.
به بیان دیگر؛
شما ای مشرکان، به من تهمت می زنید که این قرآن، کلام خود من است و من آن را به دروغ به خدا نسبت می دهم.
خیر، چنین نیست؛ این کلام خداست زیرا اولا من دروغگو نیستم، ثانیا خدا ترس هستم، ثالثا خداوند خودش شاهد من است زیرا معجزه و کتابش را به من داده است.
قابل توجه این که، معجزه بودن قرآن قبلا ثابت شده است زیرا تحدی کرده که اگر شک دارید در الهی بودن آن، مثل آن را بیاورید. و همین که آن بزرگان علمی و صاحب نظران و ادیبان عرب نتوانستند مانندی بر آن بیاورند و در برابر آن عاجز و ناتوان بودند، برای شان ثابت شده که آن، کلام بشر نیست.
بنابر این؛ استدلال پیامبر این است:
من افترا زننده بر خدا نیستم، زیرا خدا ترس هستم (این را همه می دانستند)، دروغگو نیستم (این را همه همه می دانستند)،...
خداوند هم شاهد من است زیرا کتاب و معجزه اش را به من داده است، نه به شما؛
معجزه خدا الآن در دست من است و من آورنده آن هستم؛
اگر می گویید این کلام خدا نیست و کلام بشر است، پس مثل آن را بیاورید؛ همین که نتوانسته و نمی توانید مثل آن را بیاورید، ثابت می کند که این قرآن کلام خدا است؛
این کتاب و معجزه الهی، اکنون در دست من است؛ پس من پیامبر و فرستاده خدا هستم و چیزی را به او افترا نبسته ام.

شاهد بودن خداوند
در همین آیه آمده: «كَفى‏ بِهِ شَهيداً بَيْني‏ وَ بَيْنَكُمْ»؛ همين بس كه خداوند گواه ميان من و شما باشد.(2)
دو تفسیر از شاهد بودن خداوند:
1. خداوند صدق و راستگویی دعوت من و تلاش و كوشش های مرا در ابلاغ رسالت و رساندن وحی مى‏ داند و دروغ و افترا و كارشكنى شما را نيز مى ‏بيند، و همين براى من و شما كافى است.(3)
2. شهادت دادن خداوند متعال در قرآن کریم بر اين كه این قرآن كلام او است، نه كلام من، كافى است‏.
کما این که می فرماید: «لكِنِ اللَّهُ يَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَيْكَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ‏ وَ الْمَلائِكَةُ يَشْهَدُونَ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيدا»؛ ولى خداوند گواهى مى ‏دهد به آنچه بر تو نازل كرده؛ كه از روى علمش نازل كرده است، و فرشتگان (نيز) گواهى مى ‏دهند؛ هر چند گواهى خدا كافى است(4)؛ و اما اين كه قرآن كلام خداست، در اثباتش همان آياتى كه تحدى مى ‏كند، كافى است.(5)
به بیان دیگر؛ اين استدلال با در نظر گرفتن اعجاز قرآن است يعنى خدا در اين كلام به نبوت من اعتراف دارد و كسى قادر به آوردن اين كلام نيست؛ پس شهادت خدا در نبوت من كافى است.(6)
خلاصه:
پیامبر می فرماید این قرآن که اکنون در نزد من است ـ با توجه به آیات تحدی و عدم توانایی انسان بر همانند آوری آن ـ ثابت شده که کلام الهی است، و خداوند نیز در همین قرآن می فرماید که این کلام اوست. این شهادت خداوند کافی است تا ادعای شما (مبنی بر این که من آن را افترا بسته ام به خداوند) را باطل کند.

سؤال و جواب
ممکن است پرسیده شود مگر قاعده چنین نیست که هر کس به دروغ ادعای پیامبری داشت، از طرف خداوند عذاب بر او نازل شده و نابود می شود؟
در جواب باید گفت: همین که تاکنون عده زیادی به دروغ ادعای نبوت کرده اند و در لحظه نابود نشده اند، معلوم می شود قاعده نیست. لذا چنین استدلالی صحیح نیست که چون مدعی نبوت (مدعیان دروغین) در لحظه و به صورت فوری عذاب و نابود نمی شوند، پس ادعایشان درست است.
در زمان زمان رسالت خود پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز کسانی بودند که به دروغ ادعای نبوت کردند ـ مثل مسیلمه کذاب ـ و پیامبر با او وارد جنگ شدند. لذا قانون و قاعده نیست که هر کسی به دروغ ادعای نبوت داشت، باید به محض ادعا و در همان لحظه نابود شود.

بله در خصوص پیامبر اکرم داریم: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويل * لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمين * ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ»؛ اگر او سخنى دروغ بر ما مى بست، ما او را با قدرت مى گرفتيم سپس رگ قلبش را قطع مى كرديم.(7)
توجه داشته باشید که این در خصوص پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) است زیرا ایشان در ادعای رسالت خود، صادق بوده و بر اثبات ادعای خود معجزه آورده اند؛ اکنون اگر دروغ به خدا نسبت بدهند، سریع نابود می شوند، و همین که چنین نمی شود، معنایش این است که این قرآن، کلام الهی است.
لذا كسى كه ادعاى باطلى مى كند، معجزه يا دليل روشنى بر حقانيت خودش هم ندارد، هيچ لازم نيست خداوند فورا او را هلاک كند، چرا كه بطلان سخنان او براى هر كسى كه طالب حق باشد روشن است. برخلاف جایی که پیامبری بخواهد از پیامبریش سوء استفاده کند؛ این مفسده اش بسیار است و راه هدایت برای مردم گم می شود و باعث انحراف و گمراهی بسیاری از انسان ها می شود، زیرا حق قابل تشخیص نیست و چه بسا اصلا باطل خودش را به جای حق نشان داده است.

شخصیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به گونه ای بود که بر همگان شناخته شده بود؛ ایشان فردی، امین، راستگو، پاک، با ایمان، خدا ترس، و... بودند لذا ادعا یا حرفی که می زدند، قابل تامل و شنیدنی بود و کسی سریع آن را تکذیب نمی کرد، مگر کسانی که کلا بنای مخالفت داشته اند.
بنابر این، جایگاه و موقعیت شخص مدعی، بسیار اهمیت دارد؛ لذاست که وقتی شخصیتی مانند پیامبر(صلی الله علیه و آله) چنین ادعایی مطرح می کند، برای مخاطبین، قابل توجه و منطقی است.

نتیجه گیری:
با توجه به شخصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) که برای همه شناخته شده بود که فردی امین، راستگو، با ایمان و خداترس است؛
از طرفی معجزات و کرامات زیادی در راستای اثبات ادعایش آورده که بزرگترین آن ها همین قرآن است که با وجود مبارزه طلبی و تحدی، کسی نتوانسته مانندی برای او بیاورد؛ و این خود، معجزه بودن و الهی بودن آن را ثابت کرده است؛
این معجزه الهی (قرآن کریم) اکنون نزد پیامبر است؛ و این معنایش این است که خداوند، خودش به عنوان شاهد است برای اثبات ادعای پیامبر (که این کلام الهی است، نه افترا و دروغ بستن به او)؛
بنابر این؛
پیامبر(صلی الله علیه و آله) هیچ افترا و دروغی به خداوند نبسته است، بلکه به حقیقت، این قرآن کلام الهی است، نه کلام پیامبر.

پی نوشت ها:
1. احقاف: 46/ 8.
2. احقاف: 46/ 8.
3. مکارم شیرازی و همکاران، تفسير نمونه، انتشارات: دار الکتب الاسلامیه ـ تهران، ج ‏21، ص 309؛ طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، حوزه علمیه قم، مرکز مدیریت ـ قم، ج ‏4، ص 103.
4. نساء: 4/ 166.
5. طباطبایی، محمد حسین، تفسير الميزان، ترجمه موسوی همدانی، انتشارات: جامعه مدرسین، دفتر انتشارات اسلامی ـ قم، ج ‏18، ص 288.
6. قرشی، تفسیر احسن الحدیث، انتشارات: بنیاد بعثت، مرکز چاپ و نشر ـ تهران، ج ‏10، ص 134.
7. حاقه: 69/ 44 – 46.

موضوع قفل شده است