جمع بندی برهان فرجه و تعدد اشیاء

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
برهان فرجه و تعدد اشیاء

با سلام خدمت دوستان و کارشناسان گرامی
برهان فرجه یکی از برهانهای اقامه شده برای واجب الوجود است که به شرح زیر توسط امام صادق (ع) بیان شده:
https://article.tebyan.net/348533/%D8%A8%D8%B1%D9%87%D8%A7%D9%86-%D9%81%D8%B1%D8%AC%D9%87-%D8%A8%D8%B1-%D8%A7%D8%AB%D8%A8%D8%A7%D8%AA-%D8%AE%D8%AF%D8%A7

نقل قول:
امام صادق (علیه السلام) فرمود اگر فرض باشد که ما دو واجب الوجود داشته باشیم یا دو تا قدیم داشته باشیم اینها باید با هم تفاوت داشته باشند یعنی باید یک فصل تمایزی با هم داشته باشند . به عبارت دیگر باید دو تا اصل مشترک داشته باشند یعنی هر دو واجب الوجود و هر دو خدا باشند. یک فصل ممیز و یک فصل جدایی هم داشته باشند که بگوییم خدای الف این چیز را دارد که خدای «ب» ندارد و خدای «ب» این چیز را دارد که خدای «الف» ندارد.

این فصل ممیز و این فصلی که این دو خدا را از هم جدا کرده این فرجه خودش باید مثل آن دو خدا قدیم و واجب الوجود باشد. چون اگر زمانی نباشد آن دوتا یکی می شوند . پس باید مثل خود خداها باشد. اگر واجب الوجود و قدیم باشد نتیجه این است که خداها سه تا می شوند .

برای اینکه این امر تحقق پیدا بکند باید بین این سه تا هم هر کدام دو تا فرجه باشد. خدای «الف» و«ب» و «ج » که خدای «ج» شد فرجه بین خدای «الف» و«ب» آن وقت بین هر کدام از دو تا دوتای آنها باز باید یک فرجه ای باشد آن وقت تعداد خداها پنج تا می شود . فرض پنج تا خدا باز بین این پنج خدا باز باید فرجه هایی باشد تا بی نهایت یعنی متسلسل تا بی نهایت باید واجب الوجود داشته باشیم.

آن شخص زندیق می گفت چه اشکال دارد که ما دو تا واجب الوجود داشته باشیم اما می بینیم فرض دو تا شدن واجب الوجود این است که ما بی نهایت واجب الوجود داشته باشیم در حالی که آن شخص هم قبول نداشت که بیش از دو تا واجب الوجود داشته باشیم بلکه منظور او این بود که مبدأ شر یکی و مبدأ خیر یکی باشد.
حاصل سخن

اگر بنا باشد خدا بیش از یکی باشد این دو خدا و دو واجب الوجود منتهی به سه تا و سه تا منتهی به پنج تا و همینطور تا بی نهایت واجب الوجود باید داشته باشیم که این فرض را خود سوال کننده هم قبول ندارد. این برهان همان طور که عرض شد تحت عنوان برهان فرجه از آن یاد می شود. که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده و امام (علیه السلام) فرمود اگر خدا دو تا باشد باید بی نهایت خدا وجود داشته باشد.


بر اساس این استدلال، تعداد موجودات قدیم باید یا یکی باشند یا بی شمار. اما آیا می توان این استدلال را به موجودات غیر قدیم هم تعمیم داد؟

مثلاً فرض کنید شما در اتاقتان دو شیء دارید (مثلاً یک میز دارید و یک صندلی). اینها باید با هم تفاوت داشته باشند یعنی باید یک فصل تمایزی با هم داشته باشند. این وجه تمایز را اگر یک شیء بدانیم،تعداد اشیاء سه تا می شوند. به همین شیوه می تونیم بگیم که یک تعداد اشیاء باید یکی باشه یا بی نهایت.

مثلاً وجه تمایز میز و صندلی می شود یک شیء
تفاوت"وجه تمایز میز و صندلی" با صندلی می شود یک شیء دیگر
تفاوتی که بین "
تفاوت وجه تمایز میز و صندلی با صندلی" و خود صندلی وجود داره هم میشه یک شیء دیگر.
و الی آخر.

آیا این تعمیم صحیحه و میشه ازش نتیجه ای در مورد تعدد اشیاء گرفت؟ و اگر صحیح نیست اشکالش چیست؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"]
[/TD]


کارشناس بحث: استاد صدیق

[TD][/TD]

[=microsoft sans serif]

فروردین;1023232 نوشت:

آیا می توان این استدلال را به موجودات غیر قدیم هم تعمیم داد؟
مثلاً فرض کنید شما در اتاقتان دو شیء دارید (مثلاً یک میز دارید و یک صندلی). اینها باید با هم تفاوت داشته باشند یعنی باید یک فصل تمایزی با هم داشته باشند. این وجه تمایز را اگر یک شیء بدانیم،تعداد اشیاء سه تا می شوند. به همین شیوه می تونیم بگیم که یک تعداد اشیاء باید یکی باشه یا بی نهایت.

مثلاً وجه تمایز میز و صندلی می شود یک شیء
تفاوت"وجه تمایز میز و صندلی" با صندلی می شود یک شیء دیگر
تفاوتی که بین "تفاوت وجه تمایز میز و صندلی با صندلی" و خود صندلی وجود داره هم میشه یک شیء دیگر.
و الی آخر.

آیا این تعمیم صحیحه و میشه ازش نتیجه ای در مورد تعدد اشیاء گرفت؟ و اگر صحیح نیست اشکالش چیست؟

باسلام و عرض ادب
ممکن الوجود با واجب الوجود تفاوت دارد.
تفاوت آنها در این است که
ممکن الوجودها یک وجه اشتراک دارند که در اصل وجود امکانی شان است و یک وجه افتراق دارند.
این وجه افتراق بر اساس دیدگاه تشکیکی، تفاوت در درجات طولی و عرضی این وجود امکانی آنهاست.

[=microsoft sans serif]ولی واجب الوجود را نمیتوان اینگونه در نظر گرفت.
چرا که واجب الوجودهای مفروض، اگر بخواهند اشتراک داشته باشند باید در وجوب وجود باشد حال وجه تفاوت و تمایز آنها در چیست؟
این وجه تمایز نمیتواند در اصل بودنشان باشد، چرا که هر دو موجودند.
در وجوب وجود هم نمیتوند باشد، چرا که هر دو واجب الوجودند.
در مراتب تشکیکی هم نمیتواند باشد چرا که مستلزم آن میشود که یکی واجب الوجود نباشد(چرا که واجب الوجود در اعلی درجات تشکیکی وجودی قرار دارد)
از این گذشته، این تمایز هرچه باشد، اشکال دیگرش در وجوب و امکانش است.
هرچه وجه تمایز آنها باشد،
یا واجب الوجود است، که در این صورت، موجب عدم تناهی واجب الوجودها میشود.
یا ممکن الوجود است، که در این صورت، واجب الوجود باید برای تحقق محتاج به یک ممکن الوجود بشود.

بنابراین میبینید که نمیتوان مسئله فرجه را در مورد ممکن الوجودها مشکل دانست.
چرا که اصولا تفاوت بین ممکن الوجودها وجود داره و آن عبارت است از درجات تشکیکی به نظر صدرایی.

موفق باشید.

سلام صدیق گرامی
پاسخ شما این هست که وجود دو واجب الوجود که با هم تفاوت داشته باشند، از طریق استدلال دیگری قابل رفع است. میشه اثبات کرد که چنین وجه تمایزی نمی تونه وجود داشته باشه. در حقیقت استدلال دیگری ارائه فرمودید که نتیجه مشابه برهان فرجه داره.

اما بحث من روی خود این استدلاله و تعمیمش به اشیاء. اجازه دهید از این دو تا سوال شروع کنیم:
- آیا ما می تونیم تفاوت میز و صندلی رو یک شیء در نظر بگیریم؟
- تفاوت"وجه تمایز میز و صندلی" با صندلی آیا می شود یک شیء دیگر؟

- آیا ما می تونیم تفاوت میز و صندلی رو یک شیء در نظر بگیریم؟
باسلام و عرض ادب نمیدانم چرا مطلبی که بنده در پاسخ شما نوشته بودم اینک نیست. به هر حال هر نقل و انتقالی یک سری تلفات و صدمات را داره. این هم یکیش. بگذریم. تفاوت میان میز و صندلی در چیست؟ در اصل وجود داشتن که با هم تفاوت ندارند. در ماده نیز که میتوانند متفاوت باشند(مثلا یکی چوبی و دیگری فلزی باشه. یا جنس چوب یکی با چوب دیگری تفاوت داشته باشه. از نظر فاعل و سازنده ممکن است تفاوت داشته باشند. از نظر هدف نیز با هم تفاوت دارند. اما تفاوت دیگری که بین اینها هست چیست؟ میز و چوب، بر اساس هدفی که سازنده آنها داشته و تصویری که از ساخته شده آنها داشته است، به این دو صورت در آمده اند. سازنده این دو شیء، در یکی چون قصدش نشستن روی آن راتصور کرده است، صندلی ساخته است. در دیگری چون قصدش، قرار دادن چیزهایی روی آن تصور کرده است، میز ساخته است. بر اساس همین تفاوت در هدف، صورت اینها نیز با هم تفاوت کرده است.    
تفاوت"وجه تمایز میز و صندلی" با صندلی آیا می شود یک شیء دیگر؟
تمایز یک صندلی با یک میز، بر اساس استدلال مطرح شده در برهان فرجه اینچنین است. برای اینکه یک میز از یک صندلی جدا شود، باید یک وجه تمایز میان اینها باشد. در فلسفه، این وجه تمایز: فصل در بین انواع مختلف تحت یک جنس مشترک نامیده میشه. و در بین افراد ذیل یک نوع مشترک، گاهی مشخصات وجودی و  عوارض گفته شده و گاهی نیز قالبهای وجودی یک موجود نسبت به موجود دیگر. یک تفاوت وجودی و وجه میان صندلی و میز وجود دارد که البته به صورت دقیق قابل شناخت نیست ولی مشخصه که هست. همانطور که میان یک انسان و یک درخت وجودداره.  
جمع بندی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ   پرسش: بر اساس برهان فرجه، تعداد موجودات قدیم باید یا یکی باشند یا بی شمار. اما آیا می توان این استدلال را به موجودات غیر قدیم هم تعمیم داد؟ مثلاً فرض کنید شما در اتاقتان دو شیء دارید (مثلاً یک میز دارید و یک صندلی). اینها باید با هم تفاوت داشته باشند یعنی باید یک فصل تمایزی با هم داشته باشند. این وجه تمایز را اگر یک شیء بدانیم،تعداد اشیاء سه تا می شوند. به همین شیوه می تونیم بگیم که یک تعداد اشیاء باید یکی باشه یا بی نهایت. مثلاً وجه تمایز میز و صندلی می شود یک شیء؛ تفاوت"وجه تمایز میز و صندلی" با صندلی می شود یک شیء دیگر و همینطور این مسئله ادامه بیابد. آیا این تعمیم صحیحه و میشه ازش نتیجه ای در مورد تعدد اشیاء گرفت؟ و اگر صحیح نیست اشکالش چیست؟ پاسخ: برای پاسخ بدین سوال ابتدا لازم است به چند نکته توجه کرد: نخست. تمایز چیست؟ دوم. ملاک تمایز در چیست؟ سوم. تفاوت مبنایی بین واجب الوجود و ممکن الوجود؟ چهارم. تمایز و تشخص.   در مورد مطلب نخست، دو دیدگاه میتوان انتخاب کرد. رویکرد نخست این است که تمایز مربوط به وجود ذهنی ماهیات است و عبارت  است از جدايى و مغايرت دو ماهیت با هم به طورى كه نتوانند با يكديگر جمع شوند و يك مصداق داشته باشند مثل امتياز انسان از اسب. انسان چون درّاكيت را در خود دارد از اسب ممتاز است. ولى تشخص اين است كه يك ماهيت طورى باشد كه امكان صدق بر بيش از يك‏ فرد محقق خارجی. اما بر اساس دیدگاه مقابل اصالت وجود، تمایز همان تشخص است و چون اصالت با ماهیت است، تمایز نیز بین ماهیتها است.   در مورد مطلب دوم. اگر قائل به تفاوت میان تمایز و تشخص بشویم و تمایز را مربوط به جدایی ذهنی یک ماهیت از ماهیت دیگر بدانیم، ملاک تمایز بین دو ماهیت میتواند به تمام ذات باشد یا جزء ذات یا حتی امری عرضی. اما اگر قائل به اتحاد تمایز و تشخص بشویم، ملاک های چهارگانه ای برای تمایز و تشخص ارائه شده که علاوه بر سه امر فوق، تشکیک در ماهیت و تفاوت دو ماهیت در شدت وضعف نیز در این بین ذکر شده است. توضیح اینکه موجودات امکانی، موجوداتی هستند دارای دو بعد ماهیت و وجود. به همین جهت در مورد آنها این بحث پیش می آید که تمایز میان دو موجود امکانی به چه صورتی بوده است. بخصوص بر اساس دیدگاه رایج قبل از ملاصدرا که حداقل اصالت وجود به صورت صدرایی را یا قبول نداشتند یا تصوری نسبت بدان نداشتند. بر این اساس، ایشان تمایز بین موجودات را به ماهیت آنها میدانستند و معتقد بودند که تمایز بین ماهیات نیز به چهار صورت است: نخست. به تمام ذات که هیچ وجه اشتراکی بین آنها نباشد که تنها در اجناس عالیه و بین آنها محقق است. دوم. به جزء ذات که در بخشی از ذاتیات بین دو ماهیت تفاوت وجود دارد. مانند تمایز بین انسان و پرنده که در فصل بین آنها تفاوت هست. سوم. به امری خارج از ذات یعنی در عوارض خارجی. مانند تمایز میان انسان بلند قد و کوتاه قد. چهارم. به صورت تشکیک در ماهیت که توسط برخی از طرفداران اصالت ماهیت ارائه شده است مانند تفاوت بین دو مرتبه نور.(1) اما طرفداران اصالت وجود معتقدند که اگر تمایز با تشخص تفاوت داشته باشد. بدین صورت که تمایز را صرفا امری ذهنی بدانیم و تشخص را تحقق و فرد خارجی شدن، سه قسم اول را میتوان پذیرفت اما قسم چهارم نادرست است. زیرا به نظر ایشان، تشكيك و مراتب داشتن، فقط در حقيقت وجود است، ماهيت درجات و مراتب ندارد، زيرا اگر خصوصيت يك مرتبه در نفس ماهيت اعتبار شود مراتب ديگر به كلى از ماهيت بيرون خواهند بود، و جزء درجات آن ماهيت قرار نخواهند گرفت، و اگر خصوصيت مزبور در نفس ماهيت اعتبار نشود كه درجات و مراتب در خود ماهيت قرار ندارند بلكه به خارج از ماهيت بر مى‏گردند. بنابراین تشكيك، فقط در حقيقت وجود است. آن‏جا مى‏توان اين نوع امتياز و تفاوت را قائل شد و در ماهیت تفاوت به نحو شدت و ضعف وجود ندارد.(2)   اما در مورد مطلب سوم. تفاوت مهمی که بین واجب الوجود و ممکن الوجودها وجود دارد این است که  واجب الوجود ماهیت ندارد در حالیکه ممکن الوجودها دارای دو جنبه ماهوی ووجودی هستند.در نتیجه این تفاوت، چون واجب الوجود ماهیت ندارد، تفاوت و تمایز ذهنی بین دو واجب الوجود فرضی نیز امکان ندارد. چرا که تمایز بر اساس هر دو دیدگاهی که در نکته اول ذکر شد، تنها در ماهیت ذهنی امکان دارد  وموجودی که ماهیت ندارد، بالطبع تمایز با ماهیت دیگر(به تمام ذات، به جزء ذات یا امری خارج از ذات) نخواهد داشت به نحو سالبه به انتفای موضوع.   در مورد مطلب چهارم نیز شایان ذکر است بر اساس آنچه در مطلب نخست گفته شد، بر اساس اصالت وجود، تمایز مربوط به وجود ذهنی دو ماهیت و جدایی آنها از یکدیگر است و تشخص مربوط به جدایی مصداقی یک وجود از وجود دیگر. اما بر اساس اصالت ماهیت، تشخص و تمایز با هم یکسان است.   باتوجه به این نکات، مشخص میشود که مقایسه میان واجب الوجود و ممکن الوجود و سرایت ویژگی‌های هر یک به دیگری، بر اساس هر دو دیدگاه اصالت وجود و ماهیت اشتباه است؛ زیرا ممکن الوجود با واجب الوجود تفاوت دارد. بر اساس  اصالت وجود از آنجا که تشخص به وجود است و همه موجودات در اصل وجود داشتن با هم اشتراک دارند، تفاوت مصداقی یک وجود امکانی با وجود امکانی دیگر، در تفاوت درجات تشکیکی وجود آنهاست. هر ممکن الوجودی با ممکن الوجود دیگر در درجات تشکیکی طولی و عرضی متفاوت است. تمام موجودات امکانی دارای تفاوت در شدت و ضعف وجودی هستند خواه این تفاوتها در درجات طولی و بین موجوداتی باشد که با هم رابطه علی-معلولی دارند و خواه در درجات عرضی و بین موجودات در یک رتبه طولی. بنابراین، بین موجودات امکانی، تفاوت تشکیکی وجود دارد.  ولی واجب الوجود را نمیتوان اینگونه در نظر گرفت؛ چرا که واجب الوجودهای مفروض، اگر بخواهند اشتراک داشته باشند باید در وجوب وجود باشد حال وجه تفاوت و تمایز آنها در چیست؟  این وجه تمایز نمیتواند در اصل بودنشان باشد، چرا که هر دو موجودند. در وجوب وجود هم نمیتوند باشد، چرا که هر دو واجب الوجودند.  در مراتب تشکیکی هم نمیتواند باشد چرا که مستلزم آن میشود که یکی واجب الوجود نباشد(چرا که واجب الوجود در اعلی درجات تشکیکی وجودی قرار دارد). از این گذشته، این تمایز هرچه باشد، اشکال دیگرش در وجوب و امکانش است. هرچه وجه تمایز آنها باشد، یا واجب الوجود است، که در این صورت، موجب عدم تناهی واجب الوجودها و تعدد آنها میشود(که هر دو محال است)؛ یا ممکن الوجود است، که در این صورت، واجب الوجود باید برای تحقق محتاج به یک ممکن الوجود بشود(که باز هم محال است).   بر اساس اصالت ماهیت نیز باز هم تعمیم اشکالی که در برهان فرجه بیان شده به موجودات امکانی اشتباه است. زیرا موجودات امکانی دارای ماهیت هستند و بین ماهیتها میتوان تمایز قائل شد؛ چه به تمام ذات، چه به جزء ذات و چه به امری خارج از ذات. اما از انجا که واجب الوجود ماهیت ندارد، بین دو واجب الوجود مفروض نیز نمیتوان تمایز قائل شد چرا که ماهیت ندارند تا ماهیتشان بخواهد از هم متمایز باشد.  بنابراین نمیتوان مسئله فرجه را در مورد ممکن الوجودها قابل تعمیم دانست.    پی نوشتها: 1. طباطبایی، محمد حسین، بدایه الحکمه، قم، نشر اسلامی، 1414ق، ص64 2. همان، ص65
موضوع قفل شده است