جمع بندی حضرت آدم (ع) و حقیقت اسماء الهی
تبهای اولیه
با عرض سلام
منظور از حقیقت اسماء الهی که حضرت آدم علیه السلام آنها رابیان کردکه موجب شگفتی ملائک گردید چه بود؟
یعنی برای مثال این است که حقیقت ستار بودن یا غفار بودن خداوند را نشان داد؟
اگه درست متوجه شدم لطف بفرمائید چگونه؟
width: 700 | align: center |
---|---|
[TD="align: center"]با نام و یاد دوست | |
[/TD] | |
[TD="align: center"] | |
[/TD] | |
کارشناس بحث: استاد حکیم | |
[TD][/TD] | |
پرسش:
منظور از حقیقت اسماء الهی که حضرت آدم علیه السلام آنها رابیان کردکه موجب شگفتی ملائک گردید چه بود؟
پاسخ:
در بیان اینکه منظور از «اسماء» در آیه شریفه «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّهاثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ»(1) چیست و خداوند متعال نام چه چیزهایی را به حضرت آدم علیه السلام تعلیم نمود،میان مفسران اقوالی نقل شده است.
بنابر دیدگاه بیشتر مفسّران؛ نام تعدادی از موجودات یا همهی موجودات به تنهایی فضیلت آن چنانی نیست که خداوند متعال بخواهد به وسیلهی آن لیاقت و شایستگی حضرت آدم علیه السلام را برای جانشینی و خلافت در زمین ثابت کند. همچنین آگاه نبودن فرشتگان از آنچه آدمیان به عنوان لغت و زبان بین خودشان برای رساندن برخی معانی و مفاهیم استفاده میکنند نقصان و کاستی را در آنها ثابت نمیکند. گرچه روایاتی نیز مبنی بر آموختن نام همهی اشیاء و موجودات به آدم علیه السلام نقل شده است.
با این وجود، چنین علمی به تنهایی برای آدم فضیلت نیست و برای فرشتگان نقص نمیباشد؛ زیرا نیاز به لغت و ضرورت شناخت آن؛ برای آگاهی از مقصود اشخاص است تا شنونده از آنچه در ذهن گوینده است، آگاه شود. افزون بر این، فرشتگان برای آگاهی از آنچه در دلها میگذرد به شناخت واژهها و استفاده از لغت به عنوان واسطهای برای فهم و درک معانی نیازی ندارند، بلکه بدون واسطه آنها را از خداوند دریافت میکنند. لذا ندانستن لغت و نامهایی که بشر برای اشیاء قرار میدهد برای آنها نقصان نیست؛ چون آنها مرتبه بالاتری از ادراک و فهم را دارا هستند.
پس منظور از این علم که خداوند متعال به حضرت آدم علیه السلام تعلیم کرد چه بود؟!
علامه طباطبايي در تفسير خود ميگويد:اسماء الهي كه به حضرت آدم علیه السلام تعليم داده شد، صرفا يك گروه از لغات و كلمات و اصطلاحات و اسم نبود، بلكه حقايقي بود كه خداوند علم خاص آن را به انسان داد. اطلاع آدم بر اسماء مانند اطلاع ما از نامهاي اشياي مختلف نبوده است و گرنه فرشتگان پس از آن كه آدم آنها را شرح داد، مثل او ميشدند و تفاوتي ميان آنها و آدم باقي نميماند.
افزون براین، اين چه فضيلت و احترامي براي آدم بود كه خدا الفاظي به او بياموزد، ولي به فرشتگان ياد ندهد، درصورتي كه اگر به آنها ياد ميداد، مانند او بلكه شايد بالاتر از او بودند. معلوم است چنين كاري براي اثبات فضيلت آدم براي ملائكه قانع كننده نبود. آيا همين كه خدا به كسي علم لغت بياموزد، كافي است كه با آن دربرابر فرشتگان استدلال و مباهات كند كه اين است جانشين و خليفه من ؟ نه شما؟! سپس بگويد اگر شما هم راست ميگوييد و شايستگي خلافت من را داريد، از الفاظ و لغاتي كه انسانها بعد از اين براي فهم مقاصد يكديگر وضع ميكنند، خبر دهيد!
از همه گذشته منظور از لغات، فهم مقاصدات و فرشتگان احتياجي به آن ندارد، چه اين كه آنها بدون وساطت الفاظ مقاصد را درك ميكنند. پس آنها كمالي فوق تكلم دارند.
از اين بيان معلوم ميشود علمي را كه فرشتگان پس از خبر دادن آدم از اسماء پيدا كردند، با آن علمي كه خدا به آدم آموخته بود، تفاوت داشت، زيرا قسمت اوّل براي فرشتگان قابل درك بود، ولي قدرت فرا گرفتن قسمت دوم را نداشتند. شايستگي آدم براي مقام خلافت از لحاظ علم به اسماء بود، نه خبر دادن از آن. فرشتگان در پاسخ خداوند متعال اظهار بي اطلاعي كرده، گفتند: خدايا! منزهي تو! جز آن چه به ما تعليم كرده اي نميدانيم.
بنا بر این منظور از علم به اسماء تنها نامهاي عده اي از موجودات، يعني آن نام و لفظي كه در لغت دارند نبود، بلكه علمي بود كه توأم با كشف حقيقت وجود آنها بود؛ يعني مسماهاي آن اسمها حقايق خارجي و موجودات مخصوصي بوده اند كه در پشت پرده غيبت، آسمان و زمين مخفي بوده و علم به آنها براي يك موجود زميني مانند آدم امكان داشته، در حالي كه براي فرشتههاي آسماني امكان نداشته است. از اين گذشته اين علم در احراز مقام خليفه الهي دخالت داشته است.(2)
علم به اسماء، ملاك خلافت الهي است. هر كس كه اين ملاك را دارا باشد، خليفه خدا خواهد بود. بنابراين خلافت خدا منحصر به حضرت آدم علیه السلام نيست.
علامه طباطبايي ميگويد:معناي تعليم اسماء تعليم به خصوص حضرت آدم علیه السلام نيست، بلكه علم در نوع انسان به وديعه گذارده شده و همواره به طور تدريج آثارش در سن او ظاهر ميگردد. چنانچه فرزندان آدم علیه السلام در راه هدايت قدم بگذارند، ميتوانند آن علم را از قوه به فعليت برسانند.(3) مصداق بارز خليفةاللّه كه اسماء الهي را ميداند، امام معصوم است . قرآن کریم می فرماید:«قل كفي باللّه شهيداً بيني و بينكم و من عنده علم الكتاب؛بگو كافي است كه خداوند و كساني كه علم كتاب نزد آن ها است، گواه من باشند».(4) در روايات اين آيه به اميرالمؤمنين علیه السلام و ائمه علیهم السلام تطبيق شده است.(5)
پس علم اسماء چيزي شبيه" علم لغات" نبوده است، بلكه مربوط به فلسفه و اسرار و كيفيات و خواص آنها بوده است، خداوند اين علم را به آدم تعليم كرد تا بتواند از مواهب مادي و معنوي اين جهان در مسير تكامل خويش بهره گيرد.(6)
پی نوشت ها:
1. بقره/ 31.
2. علامه طباطبايي، الميزان، ترجمه، ناصر مكارم شيرازي، قم، انتشارات اسلامی،ج 1، ص 151ـ 15.
3. همان، ص 148.
4. رعد/ 43.
5. تفسير نورالثقلين، الجمعه الحویزی العروسی،قم، انتشارات اسماعیلیان، ج 2، ص 521ـ 524.
6. برای آگاهی بیشتر ر.ک:مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 1، ص 176، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.