کرامات عمر بن خطاب در كتب اهل سنت

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
کرامات عمر بن خطاب در كتب اهل سنت

با سلام

صداي عمر از مدينه تا فسا رسيد


اين قصه آن قدر معروف است كه حتي كتاب‌هاي لغت نيز آن را نقل كرده‌اند . ما آن را از كتاب البداية و النهاية ابن كثير نقل مي‌كنيم :

ذكر سيف عن مشايخه أن سارية بن زنيم قصد فسا و دار أبجرد فاجتمع له جموع ـ من الفرس و الأكرادـ عظيمة و دخم المسلمين منهم أمر عظيم و جمع كثير، فرأي عمر في تلك الليلة فيما يري النائم معركتهم و عددهم فخاوفت من النهار و أنهم في صحراء و هناك جبل إن اسندوا اليه لم يؤتوا ألاّ من وجه واحد. فنادي من الغد الصلاة جامعة، حتي اذا كانت الساعة التي رأي أنهم اجتمعوا فيها، خرج الي الناس و صعد المنبر، فخطب الناس و أخبرهم بصفة ما رأي، ثم قال: يا سارية! الجبل الجبل!!! ثم اقبل عليهم و قال ان الله جنودا و لعل بعضها أن لم يبلغّهم. قال: ففعلوا ما قال عمر، فنصرهم الله علي عدوهم و فتحوا البلد.

جناب عمر بن خطاب در مدينه مشغول خواندن خطبه نماز جمعه و آيات قرآن را مي خواند؛ يك دفعه سه مرتبه گفت: «يا ساريه الجبل»،
همه ماندند كه چه اتفاقي افتاده؛
بعد از نماز از او پرسيدند كه چه شد وسط خطبه اين چنين گفتي؟
گفت: در حين خطبه خواندن، يك نگاهي كردم به ملكوت زمين و زمان، ديدم لشكري كه براي فتح نهاوند فرستاديم،
دشمنان از 4 طرف مي خواهند محاصره كنند و آنها را از بين ببرند، فرمانده شان آقاي ساريه بود، او را صدا زدم كه بيائيد به طرف كوه و از يك طرف با دشمن بجنگيد، تا آنها از 4 طرف حمله نكنند؛
آنها هم آمدند به سمت كوه و جنگيدند. بعد از 3 ماه كه لشكر آمد به مدينه،
سؤال كرديم كه آيا اين قضيه را شما هم ديديد؟
گفتند: بله، در فلان روز در بيابان نهاوند بوديم كه صداي آقاي عمر در فضا طنين انداز شد و همه لشكر هم صداي او را شنيدند و او از مدينه صدا زد: «يا ساري الجبل»، و اگر صداي عمر نبود، همه از بين رفته بوديم و اين پيروزي هم نصيب اسلام نمي شد


البداية و النهاية، ج7، ص94،
قصه جنگ فسا و المغني ، عبد الله بن قدامه ، ج 10 ، ص 552
و الشرح الكبير ، عبد الرحمن بن قدامه ، ج 10 ، ص 387

و فيض القدير شرح الجامع الصغير ، المناوي ، ج 4 ، ص 664

و تفسير الرازي ، الرازي ، ج 21 ، ص 87

و دقائق التفسير ، ابن تيمية ، ج 2 ، ص 140
و أسد الغابة ، ابن الأثير ، ج 2 ، ص 244

و الإصابة ، ابن حجر ، ج 3 ، ص 5 – 6

و تاريخ اليعقوبي ، اليعقوبي ، ج 2 ، ص 156

و الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 3 ، ص 42 – 43
و تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 1 ، ص 384

و تاريخ ابن خلدون ، ابن خلدون ، ج 1 ، ص 110
و تاج العروس ، الزبيدي ، ج 16 ، ص 327 .

رود نيل تحت فرمان عمر!!

فخر رازي در تفسيرش از جمله مي‌نويسد :

الثاني : روي أن نيل مصر كان في الجاهلية يقف في كل سنة مرة واحدة وكان لا يجري حتى يلقى فيه جارية واحدة حسناء ، فلما جاء الإسلام كتب عمرو بن العاص بهذه الواقعة إلى عمر ، فكتب عمر على خزفة : أيها النيل إن كنت تجري بأمر الله فاجر ، وإن كنت تجري بأمرك فلا حاجة بنا إليك ! فألقيت تلك الخزفة في النيل فجرى ولم يقف بعد ذلك .

تفسير الرازي ، الرازي ، ج 21 ، ص 88 .

رود نيل طغيان كرده بود و خانه هاي مردم داشت نابود مي شد. آمدند خدمت عمر بن خطاب كه اي خليفه رسول الله! به داد ما برس كه خانه هايمان رفت.

جناب عمربن خطاب گفت: يك سفالي براي من بياوريد؛ سريع براي او آوردند و با دست مباركش بر روي آن سفال نوشت :

اگر به امر خداوند جاري مي شوي، پس جاري شو و اگر به امر خودت جاري مي شوي، ما كاري نداريم هر كاري مي كني بكن. !!!!!??

بعد از آن، اين رودخانه ديگر طغيان نكرد و مردم از طغيان رود نيل راحت شدند

..

زمين از شلاق عمر ترسيد !

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]فخر رازي مي‌نويسد :
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]الثالث : وقعت الزلزلة في المدينة فضرب عمر الدرة على الأرض وقال : اسكني بإذن الله فسكنت وما حدثت الزلزلة بالمدينة بعد ذلك .
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]وزي در مدينه زلزله شديدي آمد و مردم ريختند بيرون و پناه آوردند به خليفه دوم، خليفه دوم شلاق خود را محكم بر زمين كوبيد و گفت: " آرام باش به اذن خدا " زمين هم آرام شد؛ بعد از آن،‌ زمين مدينه ديگر زلزله نگرفت .
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]آتش ، تحت فرمان عمر!

[=Century Gothic]
[=Century Gothic] الرابع : وقعت النار في بعض دور المدينة فكتب عمر على خزفة : يا نار اسكني بإذن الله فألقوها في النار فانطفأت في الحال .
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]تفسير الرازي ، الرازي ، ج 21 ، ص 88 .
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]يكي از خانه هاي مدينه آتش گرفت و سرايت كرد به بخش أعظمي از خانه هاي مدينه. مردم مانده بودند حيران و سرگردان كه خانه ها آتش گرفته.

[=Century Gothic]عمر نوشت : " اي آتش به اذن خدا ساكن و خاموش شو" و آن را انداخت در آتش و آتش در همان لحظه ساكت و خاموش شد .
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]اين نمونه كوچكي بود از غلو‌هاي اهل سنت در باره خليفه دوم .:Sham:
[=Century Gothic] اگر خداي نخواسته يكي از شيعيان عين همين مطالب را در باره امير المؤمنين يا يكي ديگر از ائمه عليهم السلام نقل كند ،

[=Century Gothic]فوراً او را متهم به غلو كرده و فتوي به كفر او مي‌دهند .

آهاي وهابي ها ! شما چه جوابي به اين مطالب داريد ؟!!:Ealam:

در رابطه با غلو در مذهب اهل سنت نيست مي توانيد به لينک زير مراجعه کنيد:


«غلو در مذهب اهل سنت»

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=sokhan&id=105
..
.

موضوع قفل شده است