جمع بندی امر بین الامرین و خواست خداوند

تب‌های اولیه

51 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
امر بین الامرین و خواست خداوند

در امر بین الامرین چگونه اثبات می شود خواست خداوند در طول اراده انسان است ، چرا در عرض اراده ی انسان نیست ؟
در آیه زیر به نظر اراده خداوند در عرض اراده ی انسان است

[SPOILER]
[به کشتن دشمنان بر خود مبالید] شما آنان را نکشتید، بلکه خدا آنان را کشت. [ای پیامبر!] هنگامی که به سوی دشمنان تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد [تا آنان را هلاک کند] و مؤمنان را از سوی خود به آزمایشی نیکو بیازماید؛ زیرا خدا شنوا و داناست.
انصاریان - الأنفال ١٧

[/SPOILER]

و مورد مهم تر اینکه انسانی که گناه می کند و شقاوتمند می شود خداوند راضی است ؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"]
[/TD]


کارشناس بحث: استاد صدیق

[TD][/TD]

[=microsoft sans serif]

دلسوخته;1020926 نوشت:
در امر بین الامرین چگونه اثبات می شود خواست خداوند در طول اراده انسان است ، چرا در عرض اراده ی انسان نیست ؟
در آیه زیر به نظر اراده خداوند در عرض اراده ی انسان است

باسلام وعرض ادب

در مورد رابطه اراده انسان و اراده خداوند سه دیدگاه اصلی وجود دارد که دیدگاه شیعه در این میان، نه جبر است و نه تفویض.
به این دیدگاه امر بین امرین گفته میشود که مورد قبول و تصریح شیعیان و فلاسفه است.
به صورت خلاصه امر بین امرین متضمن این نکته است که فاعل حقیقی درکارهای انسان هم حقیقتا خود انسان است و هم حقیقتا خداوند است.
بر این اساس، فاعلیت حقیقی از هیچ کدام سلب نمیشود.
مهمترین مشکلی که پیش روی امر بین امرین است، توارد دو علت بر معلول واحد است.
دو علتی که به خودی خود مستقلا میتوانند علت باشند.
به همین جهت، تفاسیر متعددی برای حل این مشکل ارائه شده است که خود تقریرهای متفاوتی برای نظریه امر بین امرین شده است.

[=microsoft sans serif]بر اساس یک دیدگاه که فلاسفه مشاء بیان کرده اند، رابطه فاعلیت خداوند و فاعلیت انسان، رابطه طولی است.
بدین صورت که خداوند فاعل بعید یک فعل و انسان فاعل قریب و مباشر آن است.
خداوند با قدرت، علم و اراده ای که به انسان داده است فاعل خوانده میشود.
انسان نیز به واسطه اینکه این علم و قدرت و اراده را به کار گرفته است.

طولی بودن فاعلیت خداوند و انسان نیز بر اساس این است که
اولا: اگر قائل به عرضی بودن بشویم یا باید فاعلیت خداوند را انکار کنیم یا فاعلیت انسان. انکار فاعلیت خداوند با قدرت مطلقه و توحید افعالی سازگار نیست و انکار فاعلیت انسان نیز گذشته از اینکه با حکمت الهی در ارسال رسل و آفرینش سازگار نیست، مستلزم جبر، خلاف وجدان و روح شریعت است.
ثانیا: تصور طولی بودن نیز به همان صورت سلسله علّی مورد نظر فلاسفه است. یعنی در یک سلسله علّی-معلولی، آنکه کار را انجام میدهد یک سلسله از علل است با این تفاوت که برخی قریب و برخی بعید هستند.

[=microsoft sans serif]بر اساس دیدگاه فلسفی دیگر که در حکمت متعالیه ارائه میشود و در ضمن نظریه خاص صدرالمتألهین در علیت تبین شده است خداوند نیز مانند انسان فاعل قریب است با این توضیح که
چون در این نظام فلسفی، انسان عین ربط به خداوند است و وجود مستقلی از خود ندارد، کارها و افعالش نیز عین ربط به خداوند است و بدین جهت، کارهایش نیز همانطور که به خود فاعل بشری اش مستند است به خداوند نیز مستند است.

[=microsoft sans serif]اینک سوالات مطرح شده:
نخست. چرا علیت خداوند در رابطه با علیت انسان، علیت طولی است نه عرضی.
پاسخ همانی است که در بخش قبل بیان شد. اگر علیت خداوند و انسان عرضی باشد، درجائی که کاری صورت میگیرد:
اگر اراده خداوند عین اراده انسان باشد(مثلا در مورد نماز خواندن هر دو اراده بر خوانده تعلق بگیرد) مستلزم توارد دو علت بر معلول واحد است که امری است محال.
اگر اراده خداوند عین اراده انسان نباشد،
یا باید توحید افعالی و گستردگی قدرت و فاعلیت خداوند را نگاه داریم که در این صورت اراده انسان تحت الشعاع اراده خداوند قرار میگیرد و این مستلزم جبر است.
یا باید اختیار انسان را تحفظ کنیم که در این صورت اراده خداوند تحت الشعاع اراده انسان قرار میگیرد که با قدرت مطلقه و توحید افعالی ناسازگار است.

بنابراین برای این مشکل و اینکه
از طرفی فاعلیت خداوند را نیز مانند انسان دخیل بدانیم(به خاطر عمومیت فاعلیت الهی و توحید افعالی)
از طرفی اختیار انسان را حفظ کنیم
از طرفی مستلزم توارد علتین بر معلول واحد نشود
تنها راه چاره این است که بگوییم رابطه بین علیت خداوند و علیت انسان در کارهای اختیاری انسان، طولی است نه عرضی.

[=microsoft sans serif]
مفسران در سوال دوم: آیه 17 سوره انفال دلالت بر عرضی بودن اراده خداوند و انسان ندارد.

پاسخ این است که در این آیه شریفه بیان میکند:

[=Traditional Arabic]«[=Traditional Arabic]فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى‏ وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليم[=Traditional Arabic]‏»

««[به کشتن دشمنان بر خود مبالید] شما آنان را نکشتید، بلکه خدا آنان را کشت. [ای پیامبر!] هنگامی که به سوی دشمنان تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد [تا آنان را هلاک کند] و مؤمنان را از سوی خود به آزمایشی نیکو بیازماید؛ زیرا خدا شنوا و داناست.»
بخش ابتدایی این آیه شریفه میتواند مورد استناد شما قرار بگیرد.
چرا که در این بخش خداوند کشتار را به خودش نسبت داده است و ازمسلمانان نفی کرده است.
پاسخ این اشکال با توجه به مجموع آیات مشخص میشود.
بر اساس بررسی مجموع آیات به دست می آید که فاعلیت انسان امری نیست که به صورت کلی قابل سلب باشد.
بلکه آنچه سلب میشود فاعلیت مستقل به نحوی است که مورد قبول معتزله است.
شاهد این مسئله، دقیقا فراز بعدی این آیه شریفه است که در آن خداوند هم فاعلیت انسان را بیان میکند و هم آنرا نفی میکند.

[=Traditional Arabic]


[=microsoft sans serif]اما بخش بعدی از آیاتی است که شیعیان برای تبیین امر بین امرین بدان استناد میکنند.
توضیح اینکه
در این آیه شریفه
از یک طرف به فاعلیت انسان تصریح شده است و گفته شده "
إذ رمیتَ": زمانی که تیر انداختی
از یک طرف فاعلیت از او نفی شده است و گفته شده "
ما رمیتَ": تو تیر نینداختی.
بنابراین هم فاعلیت انسان قبول شده و هم نفی شده است که توجیه این تعارض و تناقض، تنها بدین صورت امکان دارد که فاعلیت انسان را بپذیریم ولی نه به صورتی که همانند مفوضه او را رها و کاملا مستقل بدانیم بلکه فاعلیت او به خاطر اراده خداوند است وگرنه خداوند اگر علم و قدرت و اراده را به انسان لحظه به لحظه ندهد یا اگر مانع بر سر راه او ایجاد کند انسان به هیچ وجه توان این کار را ندارد.(ر.ک: نمونه، ج7، ص118)
[=Traditional Arabic]

[=microsoft sans serif]سوال سوم: اینکه خداوند به گناه انسان و شقاوت او راضی است، نشانه عرضی بودن اراده خداوند و انسان است.

پاسخ این سوال نیز آن است که
اولا: رضایت خداوند به معنای آن نیست که خداوند انسان را مجبور به گناه کرده یا او خودش مستقلا انسان را به شقاوت کشانده است.
ثانیا: این رضایت به معنای آ ن هم نیست که او دستور به گناه داده است.
بلکه این رضایت دقیقا همان چیزی است که در مطالب بالا گفته شد.
یعنی در موارد معمول که انسان یک کار اختیاری انجام میدهد، خداوند علم، اراده و قدرت انجام آن را از پیش به او داده است تا او بتواند کاری که میخواهد را انجام دهد.
از سوی دیگر، وقتی خود انسان کاری را بخواهد و اراده کند،خداوند مانع انجام آن نمیشود(در موارد عادی)
بنابراین رضایت خداوند بدین معناست که
وقتی خود انسان بخواهد گناه کند و شقاوت را برگزیند، خداوند نیز مانع این خواست انسان نمیشود و او را مجبور به اطاعت نمیکند.
چنانکه در آیه شریفه 7 سوره زمر نیز بدین مسئله به صراحت اشاره دارد:
[=microsoft sans serif][=Traditional Arabic]«[=Traditional Arabic]إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ وَ لا يَرْضى‏ لِعِبادِهِ الْكُفْرَ [=Traditional Arabic]وَ إِنْ تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُور[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]»

[=Traditional Arabic]اگر كفران كنيد، خداوند از شما بى‏نياز است و هرگز كفران را براى بندگانش نمى پسندد؛ و اگر شكر او را بجا آوريد آن را براى شما مى‏پسندد! و هيچ گنهكارى گناه ديگرى را بر دوش نمى‏كشد! سپس بازگشت همه شما به سوى پروردگارتان است، و شما را از آنچه انجام مى‏داديد آگاه مى‏سازد؛ چرا كه او به آنچه در سينه‏هاست آگاه است! [=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]

[=microsoft sans serif][=Traditional Arabic]
[=microsoft sans serif]بر این اساس:
اولا: خداوند راضی به کفر بندگانش نیست: لایرضی لعباده الکفر.
ثانیا: مسئولیت کارهای انسان بر دوش خودش است نه کسی دیگر: ولا تزروا وازره وزر اخری
ثالثا: انسان است که کارهایش را انجام میدهد: بما کنتم تعملون.

موفق باشید.

سلام.
یک سوالی من اضافه کنم :

یعنی بین کسی که با شرایطی مثل جهل ، هوا و هوس ، ناآگاهی به نتایج آینده ، ناآگاهی به حکم کاری را انجام می دهند با کسی که از روی عناد و دشمنی کاری انجام می دهد فرقی نیست ؟

اگر خداوند توانایی جلوگیری را هم دارد فردی که کاری انجام می دهد و سپس به دلیل دیدن نتیجه پشیمان می شود ، توبه چیز بی خودیست ؟ چرا پس خداوند که می دانسته پشیمان می شود جلویش را نگرفته ؟ اگر می توانسته جلویش را بگیرد و نگرفته یعنی فرد شقاوتمند بوده ؟

دلسوخته;1021163 نوشت:
یعنی بین کسی که با شرایطی مثل جهل ، هوا و هوس ، ناآگاهی به نتایج آینده ، ناآگاهی به حکم کاری را انجام می دهند با کسی که از روی عناد و دشمنی کاری انجام می دهد فرقی نیست ؟

سلام

نه،بنظرم بین کسی که از روی عناد کاری رو میکنه با کسی که از روی نا آگاهی یا ضعف اراده دست به کاری میزنه زمین تا آسمان فرقه. چندحدیث از امام صادق(ع) دیدم برای شما نقل میکنم:

[SPOILER]

عِدّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَجّالِ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى بْنِ أَعْيَنَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ ع مَنْ لَمْ يَعْرِفْ شَيْئاً هَلْ عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ قَالَ لَا (اصول كافى جلد 1 صفحه: 231 رواية: 1)

عبدالاعلى گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم كسى كه چيزى را نشناسد مسؤليتى دارد؟ فرمود: نه (زيرا مؤاخذه غافل عقلا قبيح است).

مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ فَضّالٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ زَكَرِيّا بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ مَا حَجَبَ اللّهُ عَنِ الْعِبَادِ فَهُوَ مَوْضُوعٌ عَنْهُمْ‏ (اصول كافى جلد 1 صفحه: 232 رواية:3)

و فرمود: هر چه را خدا از بندگان پوشيده داشته از گردن ايشان ساقط است (پس هر كه چيزى را نداند باكى بر او نيست بشرط اينكه در تحصيلش مقصر نباشد).

مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى وَ غَيْرُهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرّاجٍ عَنِ ابْنِ الطّيّارِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ إِنّ اللّهَ احْتَجّ عَلَى النّاسِ بِمَا آتَاهُمْ وَ عَرّفَهُمْ مُحَمّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرّاجٍ مِثْلَهُ‏(اصول كافى جلد 1 صفحه: 228 رواية: 1)

امام صادق صادق عليه السلام فرمود خدا بر مردم به آنچه به آنها و به ايشان معرفى كرده حجت آورد (يعنى به مقدار عقل و فهمى كه بايشان داده و مطابق خير و شرى كه به آنها شناسانده، باز خواست كنند نه بيش از آنمقدار كه از عدالت بدور است).

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْمِنْقَرِيِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ: يَا حَفْصُ يُغْفَرُ لِلْجَاهِلِ سَبْعُونَ ذَنْباً قَبْلَ أَنْ يُغْفَرَ لِلْعَالِمِ ذَنْبٌ وَاحِدٌ .

1-امام صادق عليه السّلام به حفص بن غياث فرمود:
هفتاد گناه از نادان بخشيده مى‌شود پيش از آنكه يك گناه از دانشمند بخشيده شود.(چون عالم و دانشمند از روى آگاهى و اطلاع گناه مى‌كند و نادان از روى ناآگاهى و بديهى است كه جرم و قانون‌شكنى شخص آگاه بيشتر است).
الاصول من الکافی، شیخ کلینی، ج۱، ص۴۷، ط دار الکتب الاسلامیة.
[/SPOILER]
این روایت ها نشون میده خدا هر کسی رو با توجه به شرایطی که داشتن میسنجه.اینکه چند درصد محیط و چند درصد ژن های انسان در اختیارش دخیل بودن رو تنها خدا میدونه و نمیشه برای همه یه نسخه پیچید.

اینکه انسانی در محیط سالمی رشد کرده و اگاهی داره به همون اندازه هم پیش خدا مسئوله.به عنوان مثال قرآن درباره همسران پیامبر(ص)میفرماید:

يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ ۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا

اى زنان پيامبر، هر كس از شما مرتكب كار زشت در خور عقوبت شود، خدا عذاب او را دو برابر مى‌كند. و اين بر خدا آسان است.(احزاب/30)

و البته اگر کار شایسته هم کنند نتیجش دوبرابر حساب میشه.

دلسوخته;1021163 نوشت:
اگر خداوند توانایی جلوگیری را هم دارد فردی که کاری انجام می دهد و سپس به دلیل دیدن نتیجه پشیمان می شود ، توبه چیز بی خودیست ؟

تا اونجایی که بنده اطلاع دارم و به ذهنم میرسه نتیجه ی اعمال ما دارای دو بعد دنیوی و اخروی هست. شما با توبه نتیجه اخروی اون رو که در قیامت گریبانگیر میشه رو پاک میکنید اما بعد دنیویش ممکنه اثراتش بمونه.

کسی که با دست خودش غذای سمی میخوره،مسموم میشه و احتمالا تلف میشه.خب اینجا دیگه توبه معنایی نداره.اینجا هم در دنیا عذاب شده و هم بخاطر اینکه باعث مرگ خودش شده در اخرت عذاب خواهد کشید.

حالا همین شخص اگر ندونه غذایی که بهش میدن سمی هست اگر از اون غذا بخوره باز هم احتمالا تلف میشه اما در اخرت بجای عذاب کشیدن وارد رحمت خدا میشه.

یه نکته هم در مورد غذابی که در قرآن اومده بگم. محرومیت از نعمت تبدیل میشه به عذاب.شما وقتی تشنه باشید ولی آب نباشه عذاب تشنگی می کشید.

کسی که از بالای یه ساختمون خودش رو میندازه پایین و دست و پاش میشکنه بخاطر نیروی جاذبه ای هست که خدا قرار داده...

چون کل نظام هستی از خدا ناشی میشه بخاطر همین توی قرآن میگه من عذابش کردم.

برعکسش هم هست. یک سری اعمال هستن که توی دنیا نتیجش معلوم نمیشه و در اخرت نتیجش ظاهر میشه. مثلا آیه 10 سوره نساء یا آیه 12 حجرات میفرماید:

[SPOILER]

إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَىٰ ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا ۖ وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا

آنان که اموال یتیمان را به ستمگری می‌خورند، در حقیقت آنها در شکم خود آتش جهنّم فرو می‌برند و به زودی در آتش فروزان خواهند افتاد.(نساء/11)

یا وضعیت کسانی که غیبت میکنند :

لا یَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یَأْكُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ

هیچ یك از شما دیگرى را غیبت نكند، آیا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! (به یقین) همه شما از این امر كراهت دارید.(حجرات/12)

[/SPOILER]
یعنی یه سری اعمالی هستن که آثارشون نهفته تو وجودمون میمونه و نتیجش رو در آخرت میبینیم.دقیقا مثل بیماری هایی چون ایدز یا سرطان یا ام اس که فعالیتشون نهفته هست و بعد ها خودشون رو نشون میدن...

دلسوخته;1021163 نوشت:
چرا پس خداوند که می دانسته پشیمان می شود جلویش را نگرفته ؟ اگر می توانسته جلویش را بگیرد و نگرفته یعنی فرد شقاوتمند بوده ؟

نه،اینطور که بنده از قرآن فهمیدم خدا جلوی اراده کسی رو حتی با وجود اینکه بداند پشیمان میشه رو نمیگیره.شاید قبلش هشدار هایی بهش داده بشه ولی جلوش رو نمیگیره.

اینکه کودکانی که در زمان پیامبر(ص) زنده به گور میشدن،خدا جلوشون رو گرفت؟
پیامبران خدا رو میکشتن، خدا جلوشون رو گرفت؟

اگر مشیت و خواست خدا چنین بود که جلوی اراده انسان رو بگیره،هر کسی با کوچکترین خطایی همون لحظه نتیجه عملش رو میدید.دقیقا مثل دست زدن به آتش و احساس سوختن.

اما خدا نتیجه ی اعمال مردم رو تا مدتی معین به تاخیر انداخته.در آیه 61 سوره نحل آمده :

وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَكَ عَلَيْهَا مِنْ دَابَّةٍ وَلَٰكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ۖ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً ۖ وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ

اگر خداوند بخواهد كه مردم را به گناهشان هلاك كند، بر روى زمين هيچ جنبنده‌اى باقى نگذارد، ولى عذابشان را تا مدتى معين به تأخير مى‌افكند. و چون اجلشان فرارسد، يك ساعت پس و پيش نشوند.(نحل/61)

سعید یا شقی بودن شخص هم تا پایان عمرش از پیش مشخص نشده.مثلا در داستان حضرت موسی(ع) آمده که در یک درگیری با یکی از سربازان فرعون مرتکب قتل غیر عمد شد.
قصص آیه 15

و همچنین داستان شخصی که مورد لطف خدا و عالم بود ولی سرانجام شقی شد.آیه 175 و 176 سوره اعراف.میگن این شخص بَلْعَم باعور بوده درست یا غلطش رو نمیدونم.

[SPOILER]

دَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَىٰ حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَٰذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَٰذَا مِنْ عَدُوِّهِ ۖ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيْهِ ۖ قَالَ هَٰذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ ۖ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ

او به هنگامى که اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شد. ناگهان دو مرد را دید که به جنگ و نزاع مشغولند. یکى از پیروان او بود
(و از بنى اسرائیل)، و دیگرى از دشمنانش. آن که از پیروان او بود در برابر دشمنش از وى تقاضاى کمک نمود. موسى مشت محکمى بر سینه او زد و کار او را ساخت (و بر زمین افتاد و مُرد). موسى گفت: «این (نزاع شما) از عمل شیطان بود، که او دشمن و گمراه کننده اى آشکار است.»(قصص/15)

قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

(سپس) عرضه داشت: «پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم. مرا بیامرز.» خداوند او را آمرزید، که او آمرزنده مهربان است.(قصص/16)

وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ

و بر آنها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم؛ ولی (سرانجام) خود را از آن تهی ساخت و شیطان در پی او افتاد، و از گمراهان شد!(اعراف/175)

وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَٰكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ ۚ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ۚ ذَٰلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا ۚ فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ

و اگر می‌خواستیم، (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا می‌بردیم؛ (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست؛ پس او را به حال خود رها کردیم) و او به پستی گرایید، و از هوای نفس پیروی کرد! مثل او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز، و زبانش را برون می‌آورد، و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را می‌کند؛ (گویی چنان تشنه دنیاپرستی است که هرگز سیراب نمی‌شود! (این مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند؛ این داستانها را (برای آنها) بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند)!(اعراف/176)

[/SPOILER]
حضرت موسی(ع) پس از پشیمانی،توبه کرد و خداوند او را بخشید.قتل گناه کمی نیست و قاعدتا این انسان باید شقی می شد ولی همین انسان بعد از هشت یا نه سال بخاطر شایستگی هایی که از خودش نشون داد به پیامبری مبعوث شد.پس انسان با یک اشتباه شقی نمیشه و خواست خداوند چنین نیست کسی از پیش شقی یا سعید باشه.

UTD;1021196 نوشت:

نه،اینطور که بنده از قرآن فهمیدم خدا جلوی اراده کسی رو حتی با وجود اینکه بداند پشیمان میشه رو نمیگیره.شاید قبلش هشدار هایی بهش داده بشه ولی جلوش رو نمیگیره.

اینکه کودکانی که در زمان پیامبر(ص) زنده به گور میشدن،خدا جلویشان را گرفت؟

اگر مشیت و خواست خدا چنین بود که جلوی اراده انسان رو بگیره،هر کسی با کوچکترین خطایی همون لحظه نتیجه عملش رو میدید.دقیقا مثل دست زدن به آتش و احساس سوختن.

اما خدا نتیجه ی اعمال مردم رو تا مدتی معین به تاخیر انداخته.در آیه 61 سوره نحل آمده :

وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَكَ عَلَيْهَا مِنْ دَابَّةٍ وَلَٰكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ۖ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً ۖ وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ

اگر خداوند بخواهد كه مردم را به گناهشان هلاك كند، بر روى زمين هيچ جنبنده‌اى باقى نگذارد، ولى عذابشان را تا مدتى معين به تأخير مى‌افكند. و چون اجلشان فرارسد، يك ساعت پس و پيش نشوند.(نحل/61)

سعید یا شقی بودن شخص هم تا پایان عمرش از پیش مشخص نشده.مثلا در داستان حضرت موسی(ع) آمده که در یک درگیری با یکی از سربازان فرعون مرتکب قتل غیر عمد شد.
قصص آیه 15

و همچنین داستان شخصی که مورد لطف خدا و عالم بود ولی سرانجام شقی شد.آیه 175 و 176 سوره اعراف.میگن این شخص بَلْعَم باعور بوده درست یا غلطش رو نمیدونم.

[SPOILER]

دَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَىٰ حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَٰذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَٰذَا مِنْ عَدُوِّهِ ۖ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيْهِ ۖ قَالَ هَٰذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ ۖ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ

او به هنگامى که اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شد. ناگهان دو مرد را دید که به جنگ و نزاع مشغولند. یکى از پیروان او بود
(و از بنى اسرائیل)، و دیگرى از دشمنانش. آن که از پیروان او بود در برابر دشمنش از وى تقاضاى کمک نمود. موسى مشت محکمى بر سینه او زد و کار او را ساخت (و بر زمین افتاد و مُرد). موسى گفت: «این (نزاع شما) از عمل شیطان بود، که او دشمن و گمراه کننده اى آشکار است.»(قصص/15)

قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

(سپس) عرضه داشت: «پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم. مرا بیامرز.» خداوند او را آمرزید، که او آمرزنده مهربان است.(قصص/16)

وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ

و بر آنها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم؛ ولی (سرانجام) خود را از آن تهی ساخت و شیطان در پی او افتاد، و از گمراهان شد!(اعراف/175)

وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَٰكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ ۚ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ۚ ذَٰلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا ۚ فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ

و اگر می‌خواستیم، (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا می‌بردیم؛ (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست؛ پس او را به حال خود رها کردیم) و او به پستی گرایید، و از هوای نفس پیروی کرد! مثل او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز، و زبانش را برون می‌آورد، و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را می‌کند؛ (گویی چنان تشنه دنیاپرستی است که هرگز سیراب نمی‌شود! (این مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند؛ این داستانها را (برای آنها) بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند)!(اعراف/176)

[/SPOILER]
حضرت موسی(ع) پس از پشیمانی،توبه کرد و خداوند او را بخشید.قتل یکی از گناهان کبیره هست و قاعدتا این انسان باید شقی می شد ولی همین انسان بعد از هشت یا ده سال به پیامبری مبعوث شد.پس انسان با یک اشتباه شقی نمیشه و خواست خداوند چنین نیست که او شقی باشه.

سلام.
مثال های خوبی زدید.

۱- درباره بلعم باعورا گفتید خداوند هدایتش را بر خلاف سنتش می داند اما من از جناب صدیق می خوام توضیح بدن چرا برای حضرت یوسف نخواست ؟
[SPOILER]

آن زن قصد او کرد؛ و او نیز -اگر برهان پروردگار را نمی‌دید- قصد وی می‌نمود! اینچنین کردیم تا بدی و فحشا را از او دور سازیم؛ چرا که او از بندگان مخلص ما بود! ۲۴- یوسف

[/SPOILER]

۲- درباره ی حضرت موسی هم در تفاسیر گفته شده او گناهی انجام نداده و مقتول از اشقیا بوده که حضرت موسی فقط ترک اولی کرده و خودش را به زحمت انداخت و بدزمانی به این کار دست زده.

۳- سعید بودن و شقی بودن از پیش معلوم است :
[SPOILER]
پیامبر (ص):
انسان بدبخت در شکم مادرش بدبخت است و انسان سعادتمند در شکم مادرش سعادتمند است

[/SPOILER]

که کسانی که به اختیار اعتقاد دارند این حدیث را به علم خداوند نسبت دادند.

دلسوخته;1021209 نوشت:
خداوند هدایتش را بر خلاف سنتش می داند

سلام
منظورتون چیه هدایت برخلاف سنت خداست؟اگر منظورتون اینه خدا به اجبار کسی رو هدایت نمیکنه،حرف تون درسته.

توضیح بیشتر :
[SPOILER]
هدایت هم در قرآن اغلب اشتباه فهمیده میشه.خدا با فرستادن قرآن همه ی انسان ها رو هدایت کرده.

إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا

ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد و پذيرا گردد يا ناسپاس». (انسان/3)

اما هدایت در قرآن بیشتر به معنی ایصال به مطلوب.شما یه بار از کسی آدرس محلی رو میپرسی اون به شما میگه از کدوم جاده و کوچه بری تا به مقصد برسی.اما یه بار هست شخص خودش دست شما رو میگیره میگه با من بیا میبرمت آدرسی که میخوای.هدایتی هم که در قرآن اومده اکثرا از همین نوعه. یعنی هدایت از نوع رهبری کردن.مثلا میفرماید:

ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ ۛ فِيهِ ۛ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ
آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است.

سوال اینجاست،انسان های پرهیزکار که خودشون هدایت شدن پس چرا میفرماید هدایتی است برای پرهیزکاران؟پس هدایت در اینجا به معنی راهنمایی کردن نیست به معنی به مقصد رسوندن و رهبری کردن این آدم هاست.

پس قرآن همه رو هدایت کرده به معنای راهنمایی کردن و کسایی که به قرآن عمل میکنن،هدایت از نوع رهبری میشن.
[/SPOILER]

دلسوخته;1021209 نوشت:
من از جناب صدیق می خوام توضیح بدن چرا برای حضرت یوسف نخواست ؟

آن زن قصد او کرد؛ و او نیز -اگر برهان پروردگار را نمی‌دید- قصد وی می‌نمود! اینچنین کردیم تا بدی و فحشا را از او دور سازیم؛ چرا که او از بندگان مخلص ما بود! ۲۴- یوسف

بزارید منم نظرم رو در مورد این آیه بگم.شما اگر به آیه قبل یعنی 23 توجه کنین برهان رب تقریبا مشخص میشه چیه.

[SPOILER]
وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ ۚ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ ۖ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ ۖ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ

و آن زن که یوسف در خانه او بود، از او تمنّای کامجویی کرد؛ درها را بست و گفت: «بیا (بسوی آنچه برای تو مهیاست!)» (یوسف) گفت: «پناه می‌برم به خدا! او [= عزیز مصر] صاحب نعمت من است؛ مقام مرا گرامی داشته؛ (آیا ممکن است به او ظلم و خیانت کنم؟!) مسلّماً ظالمان رستگار نمی‌شوند!»(یوسف/23)(ترجمه مکارم شیرازی)

البته تفسیر ها از این آیه زیاده ولی بنظر میرسه برهان رب که در آیه 24 اومده همون عبارت آیه قبل یعنی آیه 23 که میفرماید :

(یوسف) گفت: «پناه می‌برم به خدا! او [= عزیز مصر] صاحب نعمت من است؛ مقام مرا گرامی داشته؛ (آیا ممکن است به او ظلم و خیانت کنم؟!) مسلّماً ظالمان رستگار نمی‌شوند!»

میدونید که عزیز مصر حضرت یوسف رو به عنوان برده خریده بود.آیه 21 میفرماید:

وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَىٰ أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا ۚ وَكَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ ۚ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ

و آن کس که او را از سرزمین مصر خرید [= عزیز مصر]، به همسرش گفت: «مقام وی را گرامی دار، شاید برای ما سودمند باشد؛ و یا او را بعنوان فرزند انتخاب کنیم!» و اینچنین یوسف را در آن سرزمین متمکّن ساختیم! (ما این کار را کردیم، تا او را بزرگ داریم؛ و) از علم تعبیر خواب به او بیاموزیم؛ خداوند بر کار خود پیروز است، ولی بیشتر مردم نمی‌دانند!(یوسف/21)

__________________________________________________________________

عزیز مصر به همسرش گفته که باحضرت یوسف مثل برده رفتار نکنه بلکه مقام وی رو گرامی دار.(أَكْرِمِي مَثْوَاهُ)
آیه 23 هم حضرت یوسف در برابر درخواست اون زن هم همین رو میگه که صاحب اختیار من یا همون عزیز مصر مقام من رو گرامی داشته(رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ)

منظورش اینه که من چطور میتونم به کسی که به من نعمت داده و لطف کرده خیانت کنم؟

یعنی برهان رب یه چیز اضافه ای نبوده که خدا به حضرت یوسف داده باشه.یعنی در اون لحظه که اون زن میخواسته قصد یوسف بکنه این استدلال به دل و ذهن حضرت یوسف افتاده که آیا درسته من به صاحب اختیارم (صاحب اختیار تنها به معنای خدا نیست ایه 42 همین سوره رو ببینید بلکه منظور عزیز مصر یا همون شوهر اون زن میشه) آیا میتونم به عزیز مصر که مرا گرامی داشته خیانت کنم؟

برهان رب که خدا میفرماید اگر ندیده بود(بُرْهَانَ رَبِّهِ) همین استدلال بوده.البته این به این معنی نیست اگر حضرت یوسف همچین استدلالی نداشت دست به چنین کاری میزد...

__________________________________________________________________

در مجموع برهان رب آیه 24 اشاره شده نه اینکه خدا جلوی اختیار حضرت یوسف رو گرفته باشه یا اینکه غریزه جنسی شو از بین برده باشه،نه اینطوری نیست.حضرت یوسف از اونجایی که مدتی تحت نظر حضرت یعقوب(ع) بوده و به خداوند ایمان داشت و اهل تقوا بود باعث شد لطف خدا شامل حالش بشه.از ویژگی های کسایی که تسلط به نفس شون رو تقویت کردن در قرآن آمده :

إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ
چون اهل تقوا را از شیطان وسوسه و خیالی به دل فرا رسد همان دم خدا را به یاد آرند و همان لحظه بصیرت و بینایی پیدا کنند.(اعراف/201)

یعنی حضرت یوسف در اون لحظات هم به یاد خدا افتاده بود و بینا شد،اونجا که در آیه 23 گفت:پناه می‌برم به خدا(مَعَاذَ اللَّهِ)
و استدلال اینکه این ظلم به کسی هست که من رو به عنوان برده اینقدر گرامی داشته با این حال دست به همچین خیانتی بزنم و با همسرش چنین کاری کنم...

همین...نه اینکه مثلا حضرت یوسف نور چشمی خدا بوده بخواد کمکش کنه...اینکه خدا همه چیز رو به خودش نسبت میده چون علت العلل هست.خدا گمراهی رو هم به خودش نسبت میده اما خدا با کسی نعوذ بالله غرض شخصی داره که بخواد گمراه کنه؟

بعد اخر آیه هم میگه بی تردید حضرت یوسف از بندگان مخلص ما بود.(إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ). نمیفرماید بندگان مخلص من.میگه مخلص ما.یعنی تلاش حضرت یوسف هم در این ماجرا دخیل بوده...البته کمک خدا رو هم منکر نیستم ولی خب خود حضرت یوسف هم زمینه داشته و انسان پاکی بود.نه اینکه غریزه نداشت،داشت، آیه میگه یوسف هم آهنگ او کرده بود.یعنی او هم داشت کشیده میشد ولی...
[/SPOILER]

دلسوخته;1021209 نوشت:
- درباره ی حضرت موسی هم در تفاسیر گفته شده او گناهی انجام نداده و مقتول از اشقیا بوده که حضرت موسی فقط ترک اولی کرده و خودش را به زحمت انداخت و بدزمانی به این کار دست زده.

حالا گناه بوده یا نه یا اصلا اون شخص از اشقیا بوده یا نه خود عمل کشتن بد هست.وگرنه حضرت موسی(ع) نمیفرمود این کار شیطانی بود و بعد از خدا طلب بخشش نمیکرد...به هر حال هدف وسیله رو توجیه نمیکنه..
[SPOILER]
قَالَ هَٰذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ ۖ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ

این کار شیطانی بود[ از تحریکات او ناشی شد]که مسلما شیطان دشمن گمراه کننده آشکار است.(قصص/15)

قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

(سپس) عرض کرد: «پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم؛ مرا ببخش!» خداوند او را بخشید، که او غفور و رحیم است!(قصص/16)

یا در سوره شعراء وقتی حضرت موسی میره به کاخ فرعون و فرعون میگه:

وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الْكَافِرِينَ

و سرانجام، آن کارت را (که نمی‌بایست انجام دهی) انجام دادی (و یک نفر از ما را کشتی)، و تو از ناسپاسانی!»(شعراء/19)

بعد حضرت موسی هم با صداقت جواب داد :

قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ

گفت: «آن را هنگامى مرتكب شدم كه از گمراهان بودم،(شعراء/20)
[/SPOILER]

دلسوخته;1021209 نوشت:
سعید بودن و شقی بودن از پیش معلوم است :

این حدیث هم جای تامل داره.تفسیر شما از اینکه از پیش شقی یا سعید بودن انسان ها تعیین شده و خدا خواسته اینطور باشد درست نیست.در قرآن هم داریم خدا هرکس را بخواهد هدایت میکند و هرکس را بخواهد گمراه میکند...یا اینکه خدا هر کس را بخواهد حکومت میبخشد و از هرکسی بخواهد حکومت را میگیرد...اگر شما تنها به ظاهر آیات و ترجمه شون اکتفا کنین دچار اشتباه میشین.این حدیث هم همینطوره.

[=microsoft sans serif]

دلسوخته;1021163 نوشت:
یعنی بین کسی که با شرایطی مثل جهل ، هوا و هوس ، ناآگاهی به نتایج آینده ، ناآگاهی به حکم کاری را انجام می دهند با کسی که از روی عناد و دشمنی کاری انجام می دهد فرقی نیست ؟

باسلام
بین موارد فوق باید فرق گذارد.
الف. کسی که از روی جهل و نااگاهی به اصل موضوع کاری را انجام بدهد، اصلا حکمی ندارد.
ب. کسی که از روی جهل به نتایج کاری را انجام بدهد، دو حالت دارد:
نخست اینکه نسبت به خود آن عمل، چه حکمی دارد در این صورت
اگر خود آن کار مشکلی نداشته است، باز هم حکمی ندارد.
ولی اگر خود آن کار مشکل داشته است جهل به عواقب و نتایج توجیه گر اصل ارتکاب نیست.

دوم اینکه نسبت به خود نتایج چه حالتی دارد:
اگر آن عواقب، به صورتی است که خواه ناخواه بر آن عمل مترتب میشود، مانند اینکه کسی شراب بخورد و بعد مثلا کسی را بکشد، در این صورت،
از نظر تحقق نتایج، قطعا عواقب و نتایج از جهل شخص پیروی نمیکند و نتایج بر خود عمل مترتب میشود.
از نظر عقاب و عذاب اخروی، باز هم احتمالا از اصل عمل پیروی میکند.

اما اگر آن نتایج بدین صورت نیست که بر خود عمل مترتب شود، بلکه وابسته به علم شماست(مثلا اثر تشریعی یک عمل است نه تکوینی) مانند اینکه اگر کسی در ماه مبارک با عمل حرامی روزه خود را باز کند، در این صورت، اگر توان برهم زدن جهل را نداشته است حکمی ندارد و معاقب نیز نیست.

ج. اگر از روی هوا و هوس کاری را انجام داده است، باز هم حکم شرعی برایش خواهد بود و هم نتایج تکوینی.
ه. در صورت جهل به خود حکم نیز باید بین نتیجه تشریعی و تکوینی و نیز بین جهل قصوری و تقصیری تفاوت قائل شد.

اما در مقایسه با انجام یک کار همراه با عناد و دشمنی، قطعا همه موارد شق نخست، قبح و عقابش از دسته دوم(انجام از روی عناد) کمتر خواهد بود.

[=microsoft sans serif]

دلسوخته;1021163 نوشت:
اگر خداوند توانایی جلوگیری را هم دارد فردی که کاری انجام می دهد و سپس به دلیل دیدن نتیجه پشیمان می شود ، توبه چیز بی خودیست ؟ چرا پس خداوند که می دانسته پشیمان می شود جلویش را نگرفته ؟ اگر می توانسته جلویش را بگیرد و نگرفته یعنی فرد شقاوتمند بوده ؟

اگرخداوند میخواسته جلوی شخص را بگیرد، خب از همان اول چنین قدرتی را نمیداد.
یا از همان ابتدا اصلا اختیار را به انسان نمیداد.
بسیاری از انسانها بعد ازا نجام یک کار نادرست، پشیمان میشوند و اصولا کارکرد نفس لوامه و وجدان همین است.
خب اگر قرار باشد خداوند بدین جهت اختیار و قدرت فرد را بگیرد دیگر ازمایش و ابتلا و تکامل توسط فعل اختیاری معنا ندارد.
نکته مهم در این است که توجه کنیم این قدرت و اراده و اختیار صرفا به خاطر این است که شخص با انجام کار اختیاری و با قدرت خود،خودش را کامل کند نه به زور و اجبار خداوند.

اینکه شخصی خود را شقاوتمند کند یا نکند، نتیجه عمل خود فرد است نه خداوند.
اینکه خداوندجلوی کسی را بگیرد با اختیار انسان منافات دارد
اگر خداوند جلوی کسی که بعدا پیشمان میشود رانگیرد موجب سلب مسئولیت خود فاعل نمیشود.

[=microsoft sans serif]

دلسوخته;1021209 نوشت:
- درباره بلعم باعورا گفتید خداوند هدایتش را بر خلاف سنتش می داند اما من از جناب صدیق می خوام توضیح بدن چرا برای حضرت یوسف نخواست ؟

خداوند جناب یوسف علیه السلام را مجبور به اطاعت نکرد بلکه تنها نشانه هایش را به او نشان داد.(وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ)
به بلعم باعورا نیز نشان داده بود و آن شخص با اینکه میدانست موسی علیه اسلام پیامبر خداوند است دنیا را خواست و با پیامبر خدا مخالفت کرد و حتی قصد نفرین او را داشت(لَٰكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ)
تفاوت این دو جریان در این است که
حضرت یوسف خودش را پیراسته از هوا و هوس کرده بود و بدین جهت نشانه و برهان ربش را که دید متنبه شد.
ولی
بلعم باعورا گرچه عبادت زیادی کرده بود ولی هنوز هوا و هوس داشت و به همین جهت ضلالت را انتخاب و قصد مخالفت و عناد با پیامبر خدا را نمود.
پس خداوند هیچ کسی را به اجبار نه هدایت و نه گمراه میکند.
هدایت و گمراهی فعل خداوند است ولی مقدمه آن و اسبابش بر اساس کارهای خود بندگان است.

[=microsoft sans serif]

دلسوخته;1021209 نوشت:
۳- سعید بودن و شقی بودن از پیش معلوم است :

این مطلب همانی است که علم ازلی نشان میدهد.
یعنی علم الهی و قضاو قدر عینی خداوند از ازل سعید و شقی افراد را معلوم و معین میکند اما استناد این حالات به تناسب کارهای اختیاری انسان است که شخص بعدا انجام خواهد داد.

[=microsoft sans serif]

UTD;1021234 نوشت:
حالا گناه بوده یا نه یا اصلا اون شخص از اشقیا بوده یا نه خود عمل کشتن بد هست.وگرنه حضرت موسی(ع) نمیفرمود این کار شیطانی بود و بعد از خدا طلب بخشش نمیکرد...به هر حال هدف وسیله رو توجیه نمیکنه..

سلام
از سویی، این کار گناه نبوده است وگرنه با عصمت پیامبران منافات دارد. آن هم گناهی در حد قتل نفس.
از سوی دیگر، اینکه به شیطان نسبت داده شده است به جهت این است که گرچه آن شخص به جهت دشمنی اش باید کشته میشود یا حداقل کشتنش مجاز بوده است ولی مشکل اینجا بود که جناب موسی ع با انجام این کار، خودش را به سختی انداخت و مجبور به مهاجرت از شهر و دیار خود شد.
یا اینکه "من عمل الشیطان" وصف برای عمل موسی ع نباشد بلکه وصف مقاتله و جدال میان شخص قبطی و بنی اسرائیلی است. یعنی میگوید اين كتك كارى كه در ميان آن دو اتفاق افتاده بود، از جنس عملى است كه به شيطان نسبت داده مى شود، و يا از عمل شيطان ناشى مى گردد، چون شيطان است كه در ميان آن دو عداوت و دشمنى افكنده و به كتك كارى يكديگر وادارشان كرده است و كار بدانجا منجر شد كه موسى مداخله كرد. و مرد قبطى به دست او كشته شد، و موسى دچار خطر و گرفتارى سختى گرديد.

در هر صورت، موسى مى دانست كه اين جريان پنهان نمى ماند، و به زودى قبطيان عليه او مى شورند. و اشراف و درباريان و فرعون از او و از هر كسى كه در جريان مزبور مداخله داشته، شديدترين انتقام را خواهند گرفت. [=microsoft sans serif]اينجا بود كه متوجه شد در آن مشتى كه به آن مرد قبطى زد كه اين كار او را در معرض هلاك ت قرار داد، اشتباه كرده و اين وقوع در اشتباه را به خدا نسبت نمى دهد، براى اينكه خداى تعالى جز به سوى حق و صواب راهنمايى نمى كند لذا حكم كرد به اينكه اين عمل منسوب به شيطان است.(المیزان، ذیل آیه15 سوره قصص)

اسناد ذنب و خطا به ایشان هم با همین بیان قابل توجیه است.


[=microsoft sans serif]

صدیق;1021265 نوشت:
از سویی، این کار گناه نبوده است وگرنه با عصمت پیامبران منافات دارد. آن هم گناهی در حد قتل نفس.

سلام
راستش بنظرم این استدلال پایه ی قرآنی نداره...در قرآن آیه ای هست که صریحا به مصون بودن پیامبران از خطا و اشتباه اشاره داشته باشه؟
میدونم نیت کسایی که نظرشون اینه که پیامبران مصون از اشتباه هستن،خیر هست.چون فکر میکنن اگر پیامبر از اشتباه مصون نباشه،نمیشه به حرف های اون اعتماد و ازش پیروی کرد...
البته بنظرم اینکه بگیم پیامبران گناه میکردن،چندان مناسب نیست.قرآن هم بار ها گفته پیامبران هم بشری مثل بقیه انسان ها بودن.بشر هم دارای احساسات،عواطف،خشم،شهوت و فراموشی و...هستن.

مثلا حضرت ادم (ع) هم از اونجایی که یک انسان بود،پیمانی رو که خداوند از او گرفته بود فراموش کرد.
[SPOILER]
وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَىٰ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا
پیش از این، از آدم پیمان گرفته بودیم؛ امّا او فراموش کرد؛ و عزم استواری برای او نیافتیم!(طه/115)

اگر اشتباه نکنم همین فراموشی باعث شد از فرمان خدا سرپیچی کنه.

وَعَصَىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَىٰ
و [اين گونه‌] آدم به پروردگار خود عصيان ورزيد و بيراهه رفت.(طه/121)
[/SPOILER]
اصلا نیازی نیست برای پیروی از پیامبران مصون بودنشون از اشتباه رو (که اون هم نه اشتباه های رایج انسان های عادی یا از روی عمد بلکه از روی فراموشی یا غلبه احساسات انسانی)نسبت بدیم.
اگر پیامبر(ص) در ماموریت رسالت،اشتباهی میکردن بدون شک از طریق وحی خداوند آیه نازل میکردن.همینطور که چند آیه از قرآن خداوند به پیامبر(ص) تذکر میده.اینطور که شنیدم و برداشتی که داشتم،وحی از مقوله هایی نبوده که حضرت هر لحظه به اون دسترسی داشته باشن یعنی به صورت درگوشی نبوده که خداوند هر دقیقه بگوید چه کار کند و نکند...بنابراین تعلیماتی که از رسول خدا به ما رسیده مورد تایید خدا هم هست چون اگر نبود از طریق وحی خداوند به ایشان تذکر میدادن.ولی این بدان معنا نیست که پیامبران مصون از اشتباه باشن یا ساختار وجودشونی طوری هست که اشتباه یا فراموشی ندارن...

این برداشت منه.درست و غلطش رو نمیدونم.

صدیق;1021265 نوشت:
از سوی دیگر، اینکه به شیطان نسبت داده شده است به جهت این است که گرچه آن شخص به جهت دشمنی اش باید کشته میشود یا حداقل کشتنش مجاز بوده است ولی مشکل اینجا بود که جناب موسی ع با انجام این کار، خودش را به سختی انداخت و مجبور به مهاجرت از شهر و دیار خود شد.
یا اینکه "من عمل الشیطان" وصف برای عمل موسی ع نباشد بلکه وصف مقاتله و جدال میان شخص قبطی و بنی اسرائیلی است. یعنی میگوید اين كتك كارى كه در ميان آن دو اتفاق افتاده بود، از جنس عملى است كه به شيطان نسبت داده مى شود، و يا از عمل شيطان ناشى مى گردد، چون شيطان است كه در ميان آن دو عداوت و دشمنى افكنده و به كتك كارى يكديگر وادارشان كرده است و كار بدانجا منجر شد كه موسى مداخله كرد. و مرد قبطى به دست او كشته شد، و موسى دچار خطر و گرفتارى سختى گرديد.

اگر عبارت "من عمل الشیطان" وصف عمل موسی (ع) نباشه بلکه وصف مقاتله و جدال میان شخص قبطی و بنی اسرائیلی باشه :

[SPOILER]

1-دلیلی نداره در آیه بعد حضرت موسی برای خودش دعا کنه،قاعدتا باید میگفت:خدایا آن دو نفر را ببخش ...

2-نباید میگفت من به خودم ظلم کردم(قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي). قاعدتا باید میگفت:آنها به خودشان ظلم کردن...

3-فکر نمیکنم کشتن آن قبطی مجاز بود.وگرنه خداوند در پاسخ حضرت موسی(ع) چنین پاسخ نمیداد که خداوند غفور و رحیم هست.

خداوند در پاسخ نفرمود،ای موسی دست خوش،خوب حالشو جا آوردی،دمت گرم.

یا اینکه نفرمود،موسی گناهی بر تو نیست،او از قبطیان بود...

خداوند فرمود:فَغَفَرَ لَهُ ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

پس بنظر نمیرسه حضرت موسی به انجام چنین کاری مجاز بوده.

4-خود حضرت موسی(ع) در سوره ای دیگر آمده که گفت: «آن را هنگامى مرتكب شدم كه از گمراهان بودم.(قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ)(شعراء/20)

یعنی حضرت موسی جوان بوده و به صورت غیر عمد و غیر ارادی و بدون قصد کشتن و از روی احساسات و برای دفاع از شخصی که از او کمک خواست دست به چنین کاری زد و این حادثه قبل از اینکه به پیامبری مبعوث بشن اتفاق افتاد نه در مقام یک پیامبر.
در هر صورت قصد بی احترامی به حضرت موسی(ع) رو نداریم،حضرت موسی(ع) نزد خداوند آبرومند بود.قرآن میفرماید:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسَىٰ فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا ۚ
وَكَانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِيهًا

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! همانند کسانی نباشید که موسی را آزار دادند؛ و خداوند او را از آنچه در حق او می‌گفتند مبرا ساخت؛ و او نزد خداوند، آبرومند (و گرانقدر) بود!(احزاب/69)
[/SPOILER]
خلاصه اینکه سعید یا شقی بودن انسان ها از پیش تعیین نشده.هرکسی در راه حق تلاش کنه و خدا رو در نظر داشته باشه بدون شک حتی اگر بدترین اشتباهات رو کرده باشه مورد لطف و رحمت خدا قرار میگیره.یکی هم ممکنه مورد لطف خدا باشه اما سر انجام شقی بشه مثل بلعم.

UTD;1021234 نوشت:
سلام
منظورتون چیه هدایت برخلاف سنت خداست؟اگر منظورتون اینه خدا به اجبار کسی رو هدایت نمیکنه،حرف تون درسته.

توضیح بیشتر :
[SPOILER]
هدایت هم در قرآن اغلب اشتباه فهمیده میشه.خدا با فرستادن قرآن همه ی انسان ها رو هدایت کرده.

إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا

ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد و پذيرا گردد يا ناسپاس». (انسان/3)

اما هدایت در قرآن بیشتر به معنی ایصال به مطلوب.شما یه بار از کسی آدرس محلی رو میپرسی اون به شما میگه از کدوم جاده و کوچه بری تا به مقصد برسی.اما یه بار هست شخص خودش دست شما رو میگیره میگه با من بیا میبرمت آدرسی که میخوای.هدایتی هم که در قرآن اومده اکثرا از همین نوعه. یعنی هدایت از نوع رهبری کردن.مثلا میفرماید:

ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ ۛ فِيهِ ۛ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ
آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است.

سوال اینجاست،انسان های پرهیزکار که خودشون هدایت شدن پس چرا میفرماید هدایتی است برای پرهیزکاران؟پس هدایت در اینجا به معنی راهنمایی کردن نیست به معنی به مقصد رسوندن و رهبری کردن این آدم هاست.

پس قرآن همه رو هدایت کرده به معنای راهنمایی کردن و کسایی که به قرآن عمل میکنن،هدایت از نوع رهبری میشن.
[/SPOILER]

بزارید منم نظرم رو در مورد این آیه بگم.شما اگر به آیه قبل یعنی 23 توجه کنین برهان رب تقریبا مشخص میشه چیه.

[SPOILER]
وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ ۚ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ ۖ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ ۖ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ

و آن زن که یوسف در خانه او بود، از او تمنّای کامجویی کرد؛ درها را بست و گفت: «بیا (بسوی آنچه برای تو مهیاست!)» (یوسف) گفت: «پناه می‌برم به خدا! او [= عزیز مصر] صاحب نعمت من است؛ مقام مرا گرامی داشته؛ (آیا ممکن است به او ظلم و خیانت کنم؟!) مسلّماً ظالمان رستگار نمی‌شوند!»(یوسف/23)(ترجمه مکارم شیرازی)

البته تفسیر ها از این آیه زیاده ولی بنظر میرسه برهان رب که در آیه 24 اومده همون عبارت آیه قبل یعنی آیه 23 که میفرماید :

(یوسف) گفت: «پناه می‌برم به خدا! او [= عزیز مصر] صاحب نعمت من است؛ مقام مرا گرامی داشته؛ (آیا ممکن است به او ظلم و خیانت کنم؟!) مسلّماً ظالمان رستگار نمی‌شوند!»

میدونید که عزیز مصر حضرت یوسف رو به عنوان برده خریده بود.آیه 21 میفرماید:

وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَىٰ أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا ۚ وَكَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ ۚ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ

و آن کس که او را از سرزمین مصر خرید [= عزیز مصر]، به همسرش گفت: «مقام وی را گرامی دار، شاید برای ما سودمند باشد؛ و یا او را بعنوان فرزند انتخاب کنیم!» و اینچنین یوسف را در آن سرزمین متمکّن ساختیم! (ما این کار را کردیم، تا او را بزرگ داریم؛ و) از علم تعبیر خواب به او بیاموزیم؛ خداوند بر کار خود پیروز است، ولی بیشتر مردم نمی‌دانند!(یوسف/21)

__________________________________________________________________

عزیز مصر به همسرش گفته که باحضرت یوسف مثل برده رفتار نکنه بلکه مقام وی رو گرامی دار.(أَكْرِمِي مَثْوَاهُ)
آیه 23 هم حضرت یوسف در برابر درخواست اون زن هم همین رو میگه که صاحب اختیار من یا همون عزیز مصر مقام من رو گرامی داشته(رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ)

منظورش اینه که من چطور میتونم به کسی که به من نعمت داده و لطف کرده خیانت کنم؟

یعنی برهان رب یه چیز اضافه ای نبوده که خدا به حضرت یوسف داده باشه.یعنی در اون لحظه که اون زن میخواسته قصد یوسف بکنه این استدلال به دل و ذهن حضرت یوسف افتاده که آیا درسته من به صاحب اختیارم (صاحب اختیار تنها به معنای خدا نیست ایه 42 همین سوره رو ببینید بلکه منظور عزیز مصر یا همون شوهر اون زن میشه) آیا میتونم به عزیز مصر که مرا گرامی داشته خیانت کنم؟

برهان رب که خدا میفرماید اگر ندیده بود(بُرْهَانَ رَبِّهِ) همین استدلال بوده.البته این به این معنی نیست اگر حضرت یوسف همچین استدلالی نداشت دست به چنین کاری میزد...

__________________________________________________________________

در مجموع برهان رب آیه 24 اشاره شده نه اینکه خدا جلوی اختیار حضرت یوسف رو گرفته باشه یا اینکه غریزه جنسی شو از بین برده باشه،نه اینطوری نیست.حضرت یوسف از اونجایی که مدتی تحت نظر حضرت یعقوب(ع) بوده و به خداوند ایمان داشت و اهل تقوا بود باعث شد لطف خدا شامل حالش بشه.از ویژگی های کسایی که تسلط به نفس شون رو تقویت کردن در قرآن آمده :

إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ
چون اهل تقوا را از شیطان وسوسه و خیالی به دل فرا رسد همان دم خدا را به یاد آرند و همان لحظه بصیرت و بینایی پیدا کنند.(اعراف/201)

یعنی حضرت یوسف در اون لحظات هم به یاد خدا افتاده بود و بینا شد،اونجا که در آیه 23 گفت:پناه می‌برم به خدا(مَعَاذَ اللَّهِ)
و استدلال اینکه این ظلم به کسی هست که من رو به عنوان برده اینقدر گرامی داشته با این حال دست به همچین خیانتی بزنم و با همسرش چنین کاری کنم...

همین...نه اینکه مثلا حضرت یوسف نور چشمی خدا بوده بخواد کمکش کنه...اینکه خدا همه چیز رو به خودش نسبت میده چون علت العلل هست.خدا گمراهی رو هم به خودش نسبت میده اما خدا با کسی نعوذ بالله غرض شخصی داره که بخواد گمراه کنه؟

بعد اخر آیه هم میگه بی تردید حضرت یوسف از بندگان مخلص ما بود.(إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ). نمیفرماید بندگان مخلص من.میگه مخلص ما.یعنی تلاش حضرت یوسف هم در این ماجرا دخیل بوده...البته کمک خدا رو هم منکر نیستم ولی خب خود حضرت یوسف هم زمینه داشته و انسان پاکی بود.نه اینکه غریزه نداشت،داشت، آیه میگه یوسف هم آهنگ او کرده بود.یعنی او هم داشت کشیده میشد ولی...
[/SPOILER]

حالا گناه بوده یا نه یا اصلا اون شخص از اشقیا بوده یا نه خود عمل کشتن بد هست.وگرنه حضرت موسی(ع) نمیفرمود این کار شیطانی بود و بعد از خدا طلب بخشش نمیکرد...به هر حال هدف وسیله رو توجیه نمیکنه..
[SPOILER]
قَالَ هَٰذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ ۖ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ

این کار شیطانی بود[ از تحریکات او ناشی شد]که مسلما شیطان دشمن گمراه کننده آشکار است.(قصص/15)

قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

(سپس) عرض کرد: «پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم؛ مرا ببخش!» خداوند او را بخشید، که او غفور و رحیم است!(قصص/16)

یا در سوره شعراء وقتی حضرت موسی میره به کاخ فرعون و فرعون میگه:

وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الْكَافِرِينَ

و سرانجام، آن کارت را (که نمی‌بایست انجام دهی) انجام دادی (و یک نفر از ما را کشتی)، و تو از ناسپاسانی!»(شعراء/19)

بعد حضرت موسی هم با صداقت جواب داد :

قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ

گفت: «آن را هنگامى مرتكب شدم كه از گمراهان بودم،(شعراء/20)
[/SPOILER]

این حدیث هم جای تامل داره.تفسیر شما از اینکه از پیش شقی یا سعید بودن انسان ها تعیین شده و خدا خواسته اینطور باشد درست نیست.در قرآن هم داریم خدا هرکس را بخواهد هدایت میکند و هرکس را بخواهد گمراه میکند...یا اینکه خدا هر کس را بخواهد حکومت میبخشد و از هرکسی بخواهد حکومت را میگیرد...اگر شما تنها به ظاهر آیات و ترجمه شون اکتفا کنین دچار اشتباه میشین.این حدیث هم همینطوره.

سلام.
۱- بله منظورم همون هدایت اجباری بود که اجبار از قلم افتاد.

۲- بالاخره عواملی از پیش در حضرت یوسف تاثیر گذاشته و باعث شده در لحظه حساس تصمیم درست گرفته باشه. چیزهایی باعث جرقه اصلی شده.
درباره برهان هیچ قطعیتی وجود نداره حتی شرم زلیخا از بت موجود در اتاقش و انداختن پارچه روی آن هم یک نوع برهان تعریف کردند.

۳- درباره گناه بودن نبودن کار حضرت موسی بنده نظری ندلرم دیگه . قبولی و قبول نشدن توبه و مسائل دست خداوند است و کار دیگه ای نمی شود کرد.

۴- درباره حدیث هم در پست های بعدی.

صدیق;1021260 نوشت:
[=microsoft sans serif]
اگرخداوند میخواسته جلوی شخص را بگیرد، خب از همان اول چنین قدرتی را نمیداد.
یا از همان ابتدا اصلا اختیار را به انسان نمیداد.
بسیاری از انسانها بعد ازا نجام یک کار نادرست، پشیمان میشوند و اصولا کارکرد نفس لوامه و وجدان همین است.
خب اگر قرار باشد خداوند بدین جهت اختیار و قدرت فرد را بگیرد دیگر ازمایش و ابتلا و تکامل توسط فعل اختیاری معنا ندارد.
نکته مهم در این است که توجه کنیم این قدرت و اراده و اختیار صرفا به خاطر این است که شخص با انجام کار اختیاری و با قدرت خود،خودش را کامل کند نه به زور و اجبار خداوند.

اینکه شخصی خود را شقاوتمند کند یا نکند، نتیجه عمل خود فرد است نه خداوند.
اینکه خداوندجلوی کسی را بگیرد با اختیار انسان منافات دارد
اگر خداوند جلوی کسی که بعدا پیشمان میشود رانگیرد موجب سلب مسئولیت خود فاعل نمیشود.

پس فلسفه ی فرشتگان حفیظ چیه ؟
یا باید از همه محافظت کنند یا هیچ کس.
اگر خدا نمی خواهد دخالت کند وجود این فرشتگان چیز بیهوده ای نیست ؟؟
اگر خدا دخالت می کند و به این فرشتگان فرمان می دهد ، یک دلیلی باید باشد

صدیق;1021263 نوشت:
[=microsoft sans serif]
خداوند جناب یوسف علیه السلام را مجبور به اطاعت نکرد بلکه تنها نشانه هایش را به او نشان داد.(وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ)
به بلعم باعورا نیز نشان داده بود و آن شخص با اینکه میدانست موسی علیه اسلام پیامبر خداوند است دنیا را خواست و با پیامبر خدا مخالفت کرد و حتی قصد نفرین او را داشت(لَٰكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ)
تفاوت این دو جریان در این است که
حضرت یوسف خودش را پیراسته از هوا و هوس کرده بود و بدین جهت نشانه و برهان ربش را که دید متنبه شد.
ولی
بلعم باعورا گرچه عبادت زیادی کرده بود ولی هنوز هوا و هوس داشت و به همین جهت ضلالت را انتخاب و قصد مخالفت و عناد با پیامبر خدا را نمود.
پس خداوند هیچ کسی را به اجبار نه هدایت و نه گمراه میکند.
هدایت و گمراهی فعل خداوند است ولی مقدمه آن و اسبابش بر اساس کارهای خود بندگان است.

اینجا شاید بحث زیبای طینت پیش بیاد ...

صدیق;1021264 نوشت:
[=microsoft sans serif]
این مطلب همانی است که علم ازلی نشان میدهد.
یعنی علم الهی و قضاو قدر عینی خداوند از ازل سعید و شقی افراد را معلوم و معین میکند اما استناد این حالات به تناسب کارهای اختیاری انسان است که شخص بعدا انجام خواهد داد.

جدا از اینکه به جبر و اختیار اشاره کنم نکته ای که من پی بردم ، اینکه فرقی بین کسی که مثلا طینتش بد بوده ، بدتربیت شده ، بد رشد کرده ، لقمه اش بد بوده و ... فرقی نیست کلا شقاوتمنداند و بهانه فایده نداره و کسی هم که ژن خوب بود کلا سعادتمند می مونه.
این فکر کنم یکم دردناک باشه

[=microsoft sans serif]

UTD;1021307 نوشت:
راستش بنظرم این استدلال پایه ی قرآنی نداره...در قرآن آیه ای هست که صریحا به مصون بودن پیامبران از خطا و اشتباه اشاره داشته باشه؟
میدونم نیت کسایی که نظرشون اینه که پیامبران مصون از اشتباه هستن،خیر هست.چون فکر میکنن اگر پیامبر از اشتباه مصون نباشه،نمیشه به حرف های اون اعتماد و ازش پیروی کرد...
البته بنظرم اینکه بگیم پیامبران گناه میکردن،چندان مناسب نیست.قرآن هم بار ها گفته پیامبران هم بشری مثل بقیه انسان ها بودن.بشر هم دارای احساسات،عواطف،خشم،شهوت و فراموشی و...هستن.

سلام و عرض ادب
بحث ما بر سر اشتباه کردن یا نکردن پیامبران نبوده است، بلکه بر سر این بود که شما مدعی شدید که ایشان مرتکب گناه قتل نفس شده بود ولی بنده آنرا انکار کردم.
اینکه ایشان گناه نکرده بودند حتی قبل از مبعوث شدنشان را که شما قبول دارید؟
همین مورد نظر ماست.
بعلاوه گفته شده که آن شخص استحقاق مرگ را داشته چرا که مخالف حضرت موسی بوده است پس اشتباه ایشان بر اساس این احتمال، در این نبود که یک شخص مظلوم را اشتباها کشته است بلکه این بوده که آنجا نباید خود را درگیر میکرد و خود را گرفتار و مجبور به فرار میکرد.

[=microsoft sans serif]

UTD;1021307 نوشت:
اصلا نیازی نیست برای پیروی از پیامبران مصون بودنشون از اشتباه رو (که اون هم نه اشتباه های رایج انسان های عادی یا از روی عمد بلکه از روی فراموشی یا غلبه احساسات انسانی)نسبت بدیم.
UTD;1021307 نوشت:

اگر پیامبر(ص) در ماموریت رسالت،اشتباهی میکردن بدون شک از طریق وحی خداوند آیه نازل میکردن.همینطور که چند آیه از قرآن خداوند به پیامبر(ص) تذکر میده.اینطور که شنیدم و برداشتی که داشتم،وحی از مقوله هایی نبوده که حضرت هر لحظه به اون دسترسی داشته باشن یعنی به صورت درگوشی نبوده که خداوند هر دقیقه بگوید چه کار کند و نکند...بنابراین تعلیماتی که از رسول خدا به ما رسیده مورد تایید خدا هم هست چون اگر نبود از طریق وحی خداوند به ایشان تذکر میدادن.ولی این بدان معنا نیست که پیامبران مصون از اشتباه باشن یا ساختار وجودشونی طوری هست که اشتباه یا فراموشی ندارن...

اما مصونیت ایشان از خطا و اشتباه
گاهی این اشتباه در محدوده وحی است، که قطعا این امر منتفی است و حتی احتمال آن نیز نادرست است وگرنه با حکمت خداوند در ارسال وحی به سوی ایشان و انتظار اعتماد مردم به ایشان(باوجود این احتمال) منتفی خواهد شد.
گاهی نیز در محدوده عمل به احکام دین خود است، که این احتمال نیز اگر به اندازه ای باشد که موجب سلب اعتماد مردم شود قطعا باز هم منتفی است به همان دلیل بالا. چرا که اگر مردم ببینند که این پیامبر خودش در عمل به احکام دینش چندین مرتبه مرتکب اشتباه شده است، دیگر به گفته های دیگر او اعتماد گذشته را نخواهند داشت.
گاهی نیز در محدوده تشخیص موضوع احکام دین است که این مسئله ظاهرا منعی ندارد مگر در همان احتمال بالا. مثلا غذایی را که غصبی است را اشتباها بخورد یا از مکان غصبی عبور کند و... اینها گر زیاد شود موجب بی اعتماد میشود ولی در حالت عادی مانعی ندارد
گاهی نیز در زندگی روزمره ایشان است که این احتمال نیز ظاهرا دلیلی بر منعش نداریم نه عقلا و نه شرعا

[=microsoft sans serif]

UTD;1021307 نوشت:
1-دلیلی نداره در آیه بعد حضرت موسی برای خودش دعا کنه،قاعدتا باید میگفت:خدایا آن دو نفر را ببخش ...
UTD;1021307 نوشت:

2-نباید میگفت من به خودم ظلم کردم(قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي). قاعدتا باید میگفت:آنها به خودشان ظلم کردن...


این دو به خاطر آن هست که حضرت با این دخالتش خود را به سختی انداخت. در این صورت او از خداوند میخواهد که نسبت به این اشتباهی که کرده و چه بسا مجبور به ترک وطن شده گویا به خودش ظلم کرده است(ظلم عرفی نه شرعی) بدین جهت از خداوند درخواست دارد که اشتباهش را پنهان کند تا سختی زیادی نکشد.

UTD;1021307 نوشت:
3-فکر نمیکنم کشتن آن قبطی مجاز بود.وگرنه خداوند در پاسخ حضرت موسی(ع) چنین پاسخ نمیداد که خداوند غفور و رحیم هست.
UTD;1021307 نوشت:

خداوند در پاسخ نفرمود،ای موسی دست خوش،خوب حالشو جا آوردی،دمت گرم.
یا اینکه نفرمود،موسی گناهی بر تو نیست،او از قبطیان بود...
خداوند فرمود:فَغَفَرَ لَهُ ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ
پس بنظر نمیرسه حضرت موسی به انجام چنین کاری مجاز بوده.

دست خوش گفتن در جائی است که یک عمل به درستی انجام شده باشد.
اگر کسی به میان دشمن بزند و یکی دو نفر را بکشد ولی با این کارش خودش را در معرض کشتن قرار بدهد(تهور کند) این دستخوشی نداره.
اینجا مواخذه هم داره ولو مواخذه دلسوزانه

[=microsoft sans serif]

دلسوخته;1021309 نوشت:
پس فلسفه ی فرشتگان حفیظ چیه ؟
یا باید از همه محافظت کنند یا هیچ کس.
اگر خدا نمی خواهد دخالت کند وجود این فرشتگان چیز بیهوده ای نیست ؟؟
اگر خدا دخالت می کند و به این فرشتگان فرمان می دهد ، یک دلیلی باید باشد

سلام
فرشته حفیظ و اصولا حفیظ بودن خداوند و توفیق حق تعالی بی جهت نیست.
گاهی برای جنبه حقوقی یک شخصیت مانند پیامبران و امامان به کار می اید که مربوط به وظیفه ایشان است.
گاهی برای جنبه حقیقی یک شخص
در هر صورت، این کمک حق تعالی مستقیما یا غیر مستقیم صرفا به واسطه عملکرد قبلی شخص است.
درست شبیه یک دانش آموز که وقتی در طول سال مرتبط در کلاس مشارکت دارد و در بحثها موفق است. حال گاهی در امتحان اگر اشتباهی نیز داشته باشد، استاد دلسوز و دقیق، هم در سر امتحان به او اشتباهش را گوشزد میکند و جلوی اشتباه او را میگیرد. در اینجا به نظر شما ایا دانش اموز ضعیف و تنبل کلاس و کسی اصلا در کلاس سعی در یادگیری هم نداشته میتوانه اعتراض داشته باشه؟

[=microsoft sans serif]

دلسوخته;1021309 نوشت:
پس فلسفه ی فرشتگان حفیظ چیه ؟
یا باید از همه محافظت کنند یا هیچ کس.
اگر خدا نمی خواهد دخالت کند وجود این فرشتگان چیز بیهوده ای نیست ؟؟
اگر خدا دخالت می کند و به این فرشتگان فرمان می دهد ، یک دلیلی باید باشد

سلام
فرشته حفیظ و اصولا حفیظ بودن خداوند و توفیق حق تعالی بی جهت نیست.
گاهی برای جنبه حقوقی یک شخصیت مانند پیامبران و امامان به کار می اید که مربوط به وظیفه ایشان است.
گاهی برای جنبه حقیقی یک شخص
در هر صورت، این کمک حق تعالی مستقیما یا غیر مستقیم صرفا به واسطه عملکرد قبلی شخص است.
درست شبیه یک دانش آموز که وقتی در طول سال مرتبط در کلاس مشارکت دارد و در بحثها موفق است. حال گاهی در امتحان اگر اشتباهی نیز داشته باشد، استاد دلسوز و دقیق، هم در سر امتحان به او اشتباهش را گوشزد میکند و جلوی اشتباه او را میگیرد. در اینجا به نظر شما ایا دانش اموز ضعیف و تنبل کلاس و کسی اصلا در کلاس سعی در یادگیری هم نداشته میتوانه اعتراض داشته باشه؟

[=microsoft sans serif]

دلسوخته;1021310 نوشت:
اینجا شاید بحث زیبای طینت پیش بیاد ...

همانطور که بحثهای دیگر از جمله توفیق الهی نیز جای دارد.

[=microsoft sans serif]

دلسوخته;1021311 نوشت:
جدا از اینکه به جبر و اختیار اشاره کنم نکته ای که من پی بردم ، اینکه فرقی بین کسی که مثلا طینتش بد بوده ، بدتربیت شده ، بد رشد کرده ، لقمه اش بد بوده و ... فرقی نیست کلا شقاوتمنداند و بهانه فایده نداره و کسی هم که ژن خوب بود کلا سعادتمند می مونه.
این فکر کنم یکم دردناک باشه

خیر تصور شما از طینت اشتباه هست.
این تصور شما چیزی جز جبری بودن عملکرد ما نیست.

صدیق;1021428 نوشت:
[=microsoft sans serif]
سلام
فرشته حفیظ و اصولا حفیظ بودن خداوند و توفیق حق تعالی بی جهت نیست.
گاهی برای جنبه حقوقی یک شخصیت مانند پیامبران و امامان به کار می اید که مربوط به وظیفه ایشان است.
گاهی برای جنبه حقیقی یک شخص
در هر صورت، این کمک حق تعالی مستقیما یا غیر مستقیم صرفا به واسطه عملکرد قبلی شخص است.
درست شبیه یک دانش آموز که وقتی در طول سال مرتبط در کلاس مشارکت دارد و در بحثها موفق است. حال گاهی در امتحان اگر اشتباهی نیز داشته باشد، استاد دلسوز و دقیق، هم در سر امتحان به او اشتباهش را گوشزد میکند و جلوی اشتباه او را میگیرد. در اینجا به نظر شما ایا دانش اموز ضعیف و تنبل کلاس و کسی اصلا در کلاس سعی در یادگیری هم نداشته میتوانه اعتراض داشته باشه؟

سلام.
خداوند برای فرشتگان حفیظ برای کسی شرط و شروطی در قرآن نگذاشته و برای همه انسان ها درنظر گرفته و حتی در آیه ای که خداوند پیامبر را تهدید می کند فقط وظیفه ی ابلاغ را دارد و نگهبانی هر کسی بر عهده ی خداست.

اگر قرار باشد همه چیز بر اساس عملکرد قبلی باشد ، پس بی حساب روزی دادن هم باید براساس عملکرد قبلی باشد ، معنی دارد خداوند اشقیا را رزق و روزی دهد تا رشد کنند ؟ اما خداوند این کار را انجام می دهد.

حالا چه دلیلی وجود دارد انسانی قبل از گناه دلیلی و برهانی را می بیند و دست از کار می کشد ؟
حالا فردی که در گناه افتاده و پشیمان شده چرا او آن دلیل و برهان را ندید ؟

چه چیز آن دانش آموز را در مسیر سعی و تلاش قرار داده تا الان تشویق و راهنمایی شود ؟ فقط جنبه ی اختیار را می بینید ؟
محیط ، روح و روان ، ژنتیک ، هوش و ... هیچ تاثیر نداشته ؟
اون دانش آموز خنگ که به همان دانش آموز زرنگ نگاه می کند با خود می پرسد چه کسی مرا اینگونه آفریده ، چرا من باید باشم ، چه چیز باعث وجود من شده و هزاران چرای دیگه حق اعتراض ندارد ؟

آیا آن معلم اگر در زمان امتحان نیم نمره به شاگرد زرنگ ارفاق کند و به شاگرد تنبل را که هزاران دلیل داشته ارفاق نکند دچار بی عدالتی نشده ؟

صدیق;1021430 نوشت:
[=microsoft sans serif]
همانطور که بحثهای دیگر از جمله توفیق الهی نیز جای دارد.

اصلا همین توفیق الهی ، چه چیزی در اون لحظه ی اول خلق هر فرد باعث شد توفیق سعادت و شقاوت و طینت خوب و بد برای کسی پیش بیاد ؟

صدیق;1021431 نوشت:
[=microsoft sans serif]
خیر تصور شما از طینت اشتباه هست.
این تصور شما چیزی جز جبری بودن عملکرد ما نیست.

اصلا طینت به کنار . بقیه موارد چی ؟
اینکه امید واهی به یک سری بدیم که خداوند در مجازات هایش شرایط افراد را هم در نظر می گیرد چیزی بیهوده نیست ؟ وقتی در پیشانی هر کسی سعادت و شقاوت نوشته شده، اگر شقی می خواست سعید شود که در آنجا قرار نمی گرفت و بالعکس.

دلسوخته;1021308 نوشت:
۳- درباره گناه بودن نبودن کار حضرت موسی بنده نظری ندلرم دیگه . قبولی و قبول نشدن توبه و مسائل دست خداوند است و کار دیگه ای نمی شود کرد.

صدیق;1021425 نوشت:
شما مدعی شدید که ایشان مرتکب گناه قتل نفس شده بود ولی بنده آنرا انکار کردم.
اینکه ایشان گناه نکرده بودند حتی قبل از مبعوث شدنشان را که شما قبول دارید؟

با سلام و احترام

راستش اینقدر توی زندگی روزمره تکرار شده که فلان کار رو نکن گناهه،به همین ترتیب هر عملی که از نظر ما اشتباه بنظر میرسه،میگیم گناهه...بنده هم بر همین اساس این اتفاق رو گناه دونستم...
در تفسیر المیزان هم خود علامه طباطبایی یکبار می فرماید خطا بود،یکبار میفرماید اشتباه بود، یکبار میفرماید سوء تدبير حضرت بود که چنین اشتباهی کردن،یکبار میفرماید آن حضرت ترک اولی کردن...

واقعا نمیدونم...

صدیق;1021426 نوشت:
اما مصونیت ایشان از خطا و اشتباه
گاهی این اشتباه در محدوده وحی است، که قطعا این امر منتفی است و حتی احتمال آن نیز نادرست است وگرنه با حکمت خداوند در ارسال وحی به سوی ایشان و انتظار اعتماد مردم به ایشان(باوجود این احتمال) منتفی خواهد شد.
گاهی نیز در محدوده عمل به احکام دین خود است، که این احتمال نیز اگر به اندازه ای باشد که موجب سلب اعتماد مردم شود قطعا باز هم منتفی است به همان دلیل بالا. چرا که اگر مردم ببینند که این پیامبر خودش در عمل به احکام دینش چندین مرتبه مرتکب اشتباه شده است، دیگر به گفته های دیگر او اعتماد گذشته را نخواهند داشت.
گاهی نیز در محدوده تشخیص موضوع احکام دین است که این مسئله ظاهرا منعی ندارد مگر در همان احتمال بالا. مثلا غذایی را که غصبی است را اشتباها بخورد یا از مکان غصبی عبور کند و... اینها گر زیاد شود موجب بی اعتماد میشود ولی در حالت عادی مانعی ندارد
گاهی نیز در زندگی روزمره ایشان است که این احتمال نیز ظاهرا دلیلی بر منعش نداریم نه عقلا و نه شرعا

بله،اختلافی نداریم.@};-

صدیق;1021427 نوشت:
این دو به خاطر آن هست که حضرت با این دخالتش خود را به سختی انداخت. در این صورت او از خداوند میخواهد که نسبت به این اشتباهی که کرده و چه بسا مجبور به ترک وطن شده گویا به خودش ظلم کرده است(ظلم عرفی نه شرعی) بدین جهت از خداوند درخواست دارد که اشتباهش را پنهان کند تا سختی زیادی نکشد.

نظر شما هم مطابق با تفسیر المیزان که چنین آمده :
[SPOILER]

نقل قول:
اين جمله اعترافى از آن جناب نزد پروردگارش است به اينكه : به نفس خود ستم كرده، چون نفس خود را به خطر انداخته بود، و از اين اعتراف برمى آيد كه درخواست كرده و گفته : (فاغفرلى ) معنايش مغفرت مصطلح، و آمرزش گناه نيست، بلكه مراد از آن اين است كه : خدايا اثر اين عمل را خنثى كن، و مرا از عواقب وخيم آن خلاصگردان، و از شر فرعون و درباريانش نجات بده، و اين معنا از آيه (و قتلت نفسا فنجيناك من الغم ) به خوبى استفاده مى شود.

و اين اعتراف به ظلم، و درخواست مغفرت، نظير همان طلب مغفرتى است كه قرآن كريم از آدم و همسرش حكايت كرده. و فرموده : (قالا ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين ).


اگر اشتباه نکنم نظر علامه اینه که حضرت موسی(ع) نه برای قتلی که صورت گرفته،بلکه بخاطر آثار و عواقبی که این قتل به دنبال داشته(دشمنی فرعون و درباریان) از خدا طلب مغفرت کرده...مغفرت نه به معنای پاک شدن از گناه بلکه به معنای پوشاندن و حفظ کردن وی از دست فرعونیان...

اما این تفسیر بنظرم دو تا ایراد داره.

1-آنجا که حضرت موسی گفتن : (ظَلَمْتُ نَفْسِي)،اینطور تفسیر شد که حضرت موسی(ع)با انجام این کار خودش رو به سختی انداخت و نتیجه این شد که نباید خودش رو
درگیر ماجرا میکرد...بخاطر همین از خدا طلب مغفرت از نوع خنثی کردن عواقب این عمل که قرار بود گریبان گیرش بشه رو کرد...اگرحضرت موسی(ع) از عواقب کار خودش طلب مغفرت کرده
باشه،چرا چند آیه بعد آن فرد بنی اسرائیلی که دوباره از حضرت موسی(ع) در خواست کمک خواست اما ایشان دوباره وارد درگیری شدن ولی اینبار میخواستن با آن بنی اسرائیلی درگیر شوند؟

2-آخر آیه صفت غفور و رحیم خداوند آمده.تا اونجایی که قرآن رو خوندم این دو صفت خداوند هیچ وقت در جایی بکار برده نشده که معنای حفظ کردن رو بده.یعنی اگر حضرت موسی گفت ( فاغفرلى) به معنای پوشاندن و حفظ کردن از شر فرعونیان باشه باید آخر آیه صفت دیگه خدا میومد.مثلا


إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ
ما قرآن را نازل کردیم; و ما
به طور قطع نگهدار آنیم!

قَالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلَّا كَمَا أَمِنْتُكُمْ عَلَى أَخِيهِ مِنْ قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ
[يعقوب] گفت آيا همان گونه كه شما را پيش از اين بر برادرش امين گردانيدم بر او امين سازم پس خدا بهترين نگهبان است و اوست مهربانترين مهربانان.


[/SPOILER]

دلسوخته;1021308 نوشت:
۲- بالاخره عواملی از پیش در حضرت یوسف تاثیر گذاشته و باعث شده در لحظه حساس تصمیم درست گرفته باشه. چیزهایی باعث جرقه اصلی شده.
درباره برهان هیچ قطعیتی وجود نداره حتی شرم زلیخا از بت موجود در اتاقش و انداختن پارچه روی آن هم یک نوع برهان تعریف کردند.

سلام
گمون نمیکنم چنین اتفاقی افتاده باشه.اگر چنین بود قرآن میگفت.یعنی اگر بت نبود و اون زن(میگن زلیخا بوده ولی قرآن اسم نبرده) روی بت پارچه نمینداخت،حضرت یوسف(ع) به آن زن نزدیک میشد؟گمون نمی کنم...

برهان رب هرچه هست باید با انگیزه ایمانی و وجدانی باشه...یعنی جرقه اصلی همون وجدان(از این جهت که خیانت به کسی هست که شما رو گرامی بداره و بعد به او خیانت کنی) و اعتقاد حضرت یوسف باید باشه...

[=microsoft sans serif]

دلسوخته;1021480 نوشت:
خداوند برای فرشتگان حفیظ برای کسی شرط و شروطی در قرآن نگذاشته و برای همه انسان ها درنظر گرفته و حتی در آیه ای که خداوند پیامبر را تهدید می کند فقط وظیفه ی ابلاغ را دارد و نگهبانی هر کسی بر عهده ی خداست.

مسئله حفیظ بودن در چند آیه مطرح شده است.
در یک جا بیان میشود که پیامبر تنها مبلغ است و حفیظ و وکیل بر ایشان نیست و خداوند است که حفیظ بر ایشان است:
در جایی دیگر بیان شده است که خداوند حفیظ بر بندگان است
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَ يَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّونَهُ شَيْئاً إِنَّ رَبِّي عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَفيظ(هود، آیه57)

وَ ما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها في‏ شَكٍّ وَ رَبُّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَفيظٌ (سوره سبأ، آیه21)
در تفسیر این فراز از آیه بیان شده است:

يعنى خدا در باره هر چيزى علمى دارد كه معلومش به خاطر فراموشى و يا سهو و يا غير ذلك از دستش نمى ‏رود، و فوت نمى ‏شود، و اين تحذير و تهديدى است از كفران و معصيت، و انذارى است براى اهل كفر و معصيت.(ترجمه المیزان، ج11، ص553)

تا پيروان شيطان تصور نكنند چيزى از اعمال و گفتار آنها در اين جهان از بين مى ‏رود يا خداوند آن را فراموش مى ‏كند، نه، هرگز، بلكه خداوند همه را براى روز جزا نگهدارى و حفظ مى‏ نمايد.(نمونه، ج18، ص75)
نکته و اشتباهی که در تفسیر مورد نظر شما وجود دارد این است که
حفظ اگر به صورت متعددی بنفسه به کار رفته و خود شخص به عنوان متعلق حفظ است، به معنای حفظ کردن خود شخص از اشتباه است. مثلا گفته میشود حفظه الله.
یا با له گفته شود، به معنای محافظت از متعلقات یک چیز به منظور نفع رساندن به اوست. مثلا گفته شده است: "
انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون"(حجر، آیه9)
ولی اگر با "علی" متعدی شود، به معنای حفظ کردن شخص نیست بلکه به معنای حفظ کردن چیزهایی است که متعلق این فرد به صورتی است که بر علیه اوس استفاده میشود که در اینجا عبارت است از کارهایی که او انجام داده است.
در تعابیری که مورد استناد قرار گرفته نیز اینچنین است و در همه حفظ علی آمده نه حفظه یا حفظ له.

بنابراین آنچه مد نظر شما است از این آیات به دست نمی آید.
از این آیات به دست نمی آید که مثلا پیامبر دیگران را حفظ نمیکند بلکه خداوند آنان را حفظ میکند.

[=microsoft sans serif]

دلسوخته;1021480 نوشت:
اگر قرار باشد همه چیز بر اساس عملکرد قبلی باشد ، پس بی حساب روزی دادن هم باید براساس عملکرد قبلی باشد ، معنی دارد خداوند اشقیا را رزق و روزی دهد تا رشد کنند ؟ اما خداوند این کار را انجام می دهد.

اشتباهی که در این گزاره وجود داره این است که
اولا: نگفتیم که همه انتخابهای انسانها بر اساس عملکرد قبلی است بلکه گاهی ربط مستقیمی به عملکرد ما ندارد مثلا در اثر دعای والدین است.
ثانیا: مقایسه روزی دادن با شقاوت و سعادت اشتباه است. خداوند ضمانت کرده که روزی بندگانش را بدهد چه مومن و چه کافر. ولی شقاوت و سعادت بیشتر تحت تاثیر عملکرد خود فرد است، مستقیم یا غیر مستقیم.

دلسوخته;1021480 نوشت:
حالا چه دلیلی وجود دارد انسانی قبل از گناه دلیلی و برهانی را می بیند و دست از کار می کشد ؟
حالا فردی که در گناه افتاده و پشیمان شده چرا او آن دلیل و برهان را ندید ؟

اینها به صورت خاص قابل بررسی نیست بلکه به صورت کلی تنها میتوان پاسخ داد.
ما که از غیب خبر نداریم که از این امور مطلع باشیم.

[=microsoft sans serif]

دلسوخته;1021481 نوشت:
اصلا همین توفیق الهی ، چه چیزی در اون لحظه ی اول خلق هر فرد باعث شد توفیق سعادت و شقاوت و طینت خوب و بد برای کسی پیش بیاد ؟

مشکل این هست که شما یک بسته را تک تک بررسی میکنید در حالیکه اینها در کنار هم، عامل هستند و ما نمیدانیم که دقیقا در یک عمل خاص، کدام عامل دخالت داشته است.
بعلاوه، در مورد توفیق مشخص هست که توفیق مربوط به اعمال بعدی شخص است و مستند به اعمال قبلی نه اولین عمل.

[=microsoft sans serif]

دلسوخته;1021482 نوشت:
اصلا طینت به کنار . بقیه موارد چی ؟
اینکه امید واهی به یک سری بدیم که خداوند در مجازات هایش شرایط افراد را هم در نظر می گیرد چیزی بیهوده نیست ؟ وقتی در پیشانی هر کسی سعادت و شقاوت نوشته شده، اگر شقی می خواست سعید شود که در آنجا قرار نمی گرفت و بالعکس.

اینطور نیست و این قضاوت شما بدون دلیل هست.
شما در وسط بحث، مدام ادعای خود را تکرار میکنید بدون اینکه به صحبتها و ادله طرف مقابل گوش دهید و انها را بررسی یا رد کنید.

[=microsoft sans serif]

UTD;1021494 نوشت:
اما این تفسیر بنظرم دو تا ایراد داره.

1-آنجا که حضرت موسی گفتن : (ظَلَمْتُ نَفْسِي)،اینطور تفسیر شد که حضرت موسی(ع)با انجام این کار خودش رو به سختی انداخت و نتیجه این شد که نباید خودش رو
درگیر ماجرا میکرد...بخاطر همین از خدا طلب مغفرت از نوع خنثی کردن عواقب این عمل که قرار بود گریبان گیرش بشه رو کرد...اگرحضرت موسی(ع) از عواقب کار خودش طلب مغفرت کرده
باشه،چرا چند آیه بعد آن فرد بنی اسرائیلی که دوباره از حضرت موسی(ع) در خواست کمک خواست اما ایشان دوباره وارد درگیری شدن ولی اینبار میخواستن با آن بنی اسرائیلی درگیر شوند؟


سلام
به خاطر اینکه دیدند که دفعه قبل کمک کردن به آن شخص چه اثار و تبعاتی داشت و از سوی دیگر، این شخص لیاقت این کمک کردن را ندارد چرا که شخصی است که به اصطلاح سرش درد میکند و مدام به دنبال درگیری است.

UTD;1021494 نوشت:
2-آخر آیه صفت غفور و رحیم خداوند آمده.تا اونجایی که قرآن رو خوندم این دو صفت خداوند هیچ وقت در جایی بکار برده نشده که معنای حفظ کردن رو بده.یعنی اگر حضرت موسی گفت ( فاغفرلى) به معنای پوشاندن و حفظ کردن از شر فرعونیان باشه باید آخر آیه صفت دیگه خدا میومد.مثلا

غفر به معنای پوشاندن هست و برای یک معنا در یک زبان، باید به تمام استعمالات آن عرف مراجعه کنیم نه تنها به یک فرد.

صدیق;1021772 نوشت:
[=microsoft sans serif]
مسئله حفیظ بودن در چند آیه مطرح شده است.
در یک جا بیان میشود که پیامبر تنها مبلغ است و حفیظ و وکیل بر ایشان نیست و خداوند است که حفیظ بر ایشان است:
در جایی دیگر بیان شده است که خداوند حفیظ بر بندگان است
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَ يَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّونَهُ شَيْئاً إِنَّ رَبِّي عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَفيظ(هود، آیه57)

وَ ما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها في‏ شَكٍّ وَ رَبُّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَفيظٌ (سوره سبأ، آیه21)


در تفسیر این فراز از آیه بیان شده است:

يعنى خدا در باره هر چيزى علمى دارد كه معلومش به خاطر فراموشى و يا سهو و يا غير ذلك از دستش نمى ‏رود، و فوت نمى ‏شود، و اين تحذير و تهديدى است از كفران و معصيت، و انذارى است براى اهل كفر و معصيت.(ترجمه المیزان، ج11، ص553)

تا پيروان شيطان تصور نكنند چيزى از اعمال و گفتار آنها در اين جهان از بين مى ‏رود يا خداوند آن را فراموش مى ‏كند، نه، هرگز، بلكه خداوند همه را براى روز جزا نگهدارى و حفظ مى‏ نمايد.(نمونه، ج18، ص75)
نکته و اشتباهی که در تفسیر مورد نظر شما وجود دارد این است که
حفظ اگر به صورت متعددی بنفسه به کار رفته و خود شخص به عنوان متعلق حفظ است، به معنای حفظ کردن خود شخص از اشتباه است. مثلا گفته میشود حفظه الله.
یا با له گفته شود، به معنای محافظت از متعلقات یک چیز به منظور نفع رساندن به اوست. مثلا گفته شده است: "
انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون"(حجر، آیه9)
ولی اگر با "علی" متعدی شود، به معنای حفظ کردن شخص نیست بلکه به معنای حفظ کردن چیزهایی است که متعلق این فرد به صورتی است که بر علیه اوس استفاده میشود که در اینجا عبارت است از کارهایی که او انجام داده است.
در تعابیری که مورد استناد قرار گرفته نیز اینچنین است و در همه حفظ علی آمده نه حفظه یا حفظ له.

بنابراین آنچه مد نظر شما است از این آیات به دست نمی آید.
از این آیات به دست نمی آید که مثلا پیامبر دیگران را حفظ نمیکند بلکه خداوند آنان را حفظ میکند.

در مقالات که خواندم اینچنین گفتند من هم شک کردم اما چون همه مشابه هم بود همان را پذیرفتم.

اما آیات مشابه زیر چه ؟
[SPOILER]

برای انسان، مأمورانی است که پی در پی، از پیش رو، و از پشت سرش او را از فرمان خدا [= حوادث غیر حتمی‌] حفظ می‌کنند؛ (امّا) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند! و هنگامی که خدا اراده سوئی به قومی (بخاطر اعمالشان) کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد؛ و جز خدا، سرپرستی نخواهند داشت!

[/SPOILER]

احادیث چه ؟ احادیثی که می گویند فرشتگان نگهبان انسان را در برابر وسوسه های شیطان محافظت می کنند.

صدیق;1021773 نوشت:
[=microsoft sans serif]

اشتباهی که در این گزاره وجود داره این است که
اولا: نگفتیم که همه انتخابهای انسانها بر اساس عملکرد قبلی است بلکه گاهی ربط مستقیمی به عملکرد ما ندارد مثلا در اثر دعای والدین است.
ثانیا: مقایسه روزی دادن با شقاوت و سعادت اشتباه است. خداوند ضمانت کرده که روزی بندگانش را بدهد چه مومن و چه کافر. ولی شقاوت و سعادت بیشتر تحت تاثیر عملکرد خود فرد است، مستقیم یا غیر مستقیم.

اینها به صورت خاص قابل بررسی نیست بلکه به صورت کلی تنها میتوان پاسخ داد.
ما که از غیب خبر نداریم که از این امور مطلع باشیم.

خب عملکرد فرد هم تا این زمان هیچ کس نتونسته با اطمینان بگه جبره یا اختیار،

ما از غیب خبر نداریم ، به زور هم به دنیا می آییم ، به آینده هم که خبر نداریم ،

مثلا من اشتباهات زیادی در زندگی انجام دادم که یکسری عواملی روش تاثیر داشته ، خب چرا کسی نبوده منو راهنمایی کنه ؟ اگه کسی به من‌تلنگر می زد من به سمت و سویی کشیده نمی شدم، چرا بعضی راهنمایی می شن ؟ بعضی ها که تلنگر از غیب می رسه و دعا می کنند که خدایا شکرت که منو راهنمایی کردی اینا خداشون فرق داره با خدای من؟! باید وایسیم تا قیامت ببینیم دلیلش چی بوده ؟ اصلا کسی اونجا هم پاسخ می ده ؟ اونجا هم بفهمیم که کاری از دست آدم برنمیاد!

صدیق;1021774 نوشت:
[=microsoft sans serif]
مشکل این هست که شما یک بسته را تک تک بررسی میکنید در حالیکه اینها در کنار هم، عامل هستند و ما نمیدانیم که دقیقا در یک عمل خاص، کدام عامل دخالت داشته است.
بعلاوه، در مورد توفیق مشخص هست که توفیق مربوط به اعمال بعدی شخص است و مستند به اعمال قبلی نه اولین عمل.

خب چه بهتر همه ی این عوامل تاثیر داشته باشد ، اما چه فایده ای برای فرد دارد ؟ آخر سر می گویند علت تام نبوده بفرما جهنم ! نمی گن ؟

صدیق;1021775 نوشت:
[=microsoft sans serif]
اینطور نیست و این قضاوت شما بدون دلیل هست.
شما در وسط بحث، مدام ادعای خود را تکرار میکنید بدون اینکه به صحبتها و ادله طرف مقابل گوش دهید و انها را بررسی یا رد کنید.

خب شما هم جز اینکه این جبر نیست چیز دیگه ای نمی گین!

اصلا یه سوال خیلی مهم :
فرض کنید طینت هر کس یه جور باشه خب ، خداوند بر طبق طینتش موقعیت هایی رو جلوش قرار می ده یا نه ؟ آیه ای و حدیثی وجود داره ؟

[=microsoft sans serif]

دلسوخته;1021905 نوشت:
رای انسان، مأمورانی است که پی در پی، از پیش رو، و از پشت سرش او را از فرمان خدا [= حوادث غیر حتمی‌] حفظ می‌کنند؛ (امّا) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند! و هنگامی که خدا اراده سوئی به قومی (بخاطر اعمالشان) کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد؛ و جز خدا، سرپرستی نخواهند داشت!

باسلام
این ایات و روایات به دو دلیل باید توجیه و ظاهرش اگر منافات با اختیار داره تاویل برده بشه.
اولا به خاطر اینکه ادله نقلی نقطه مقابلی داریم که بر اختیار تاکید مستقیم یا بالملازمه دارند.
ثانیا به خاطر اینکه جبر با عدل الهی و حکمت او ناسازگاره.

[=microsoft sans serif]

دلسوخته;1021906 نوشت:
خب عملکرد فرد هم تا این زمان هیچ کس نتونسته با اطمینان بگه جبره یا اختیار،

ما از غیب خبر نداریم ، به زور هم به دنیا می آییم ، به آینده هم که خبر نداریم ،


عرض کردم که شما نمیتوانید سراغ تک تک اعمال بروید و بعد قضاوت کنید که جبری هست یا خیر.
قطعا یک سری اعمال جبری است. آنجا که عامل مجبر خارجی وجود داره و هیچ اختیاری وجود نداره. خود ما هم متوجهش میشیم. مثلا دست ما را میگیرد و به استخر می اندازد.
یک سری اعمال غریزی است مانند بسته شدن پلک وقتی که جسمی به سمتش می آید.
اما یک سری اعمال هست که ما فکر میکنیم که اختیاری هست و ما تصمیم گرفتیم که انجامش دادیم.
بحث بر سر این اعمال هست ولی به صورت کلی میتوان حکم کرد نه به صورت جزئی و موردی.
به صورت کلی باید گفت که اعمالی که فکر میکنیم اختیارا انجام شده، اختیاری است یا جبری.

[=microsoft sans serif]

دلسوخته;1021907 نوشت:
خب چه بهتر همه ی این عوامل تاثیر داشته باشد ، اما چه فایده ای برای فرد دارد ؟ آخر سر می گویند علت تام نبوده بفرما جهنم ! نمی گن ؟

بله. قرار نیست این عوامل باعث اجبار بشوند.
حتی توفیق نیز اینگونه هست.
یعنی توفیق، دست کسی را به زور نمیگیرد و مثلا به مسجد ببرد بلکه راه را به او نشان میدهد همانطور که به حضرت عیسی ع نشان داد.

دلسوخته;1021908 نوشت:
اصلا یه سوال خیلی مهم :
فرض کنید طینت هر کس یه جور باشه خب ، خداوند بر طبق طینتش موقعیت هایی رو جلوش قرار می ده یا نه ؟ آیه ای و حدیثی وجود داره ؟

روایات طینت، مجمل و مبهم هست.
با ادله نقلی و عقلی دیگه باید منظور از آن را روشن کرد.

[=microsoft sans serif]

دلسوخته;1021908 نوشت:
خب شما هم جز اینکه این جبر نیست چیز دیگه ای نمی گین!

چاره ای نداریم.
جبر با عقل سازگار نیست.
ادله عقلی داریم که بالملازمه اختیار را اثبات میکند و با جبر ناسازگار هست.
این ادله عبارتند از حکمت و عدالت الهی.
یعنی حتی اگر شما وجدان و همه امور مرتبط بدان مثل اموزش و تربیت و مجازات و پاداش و ثواب و تحسین و تقبیح و این امور را انکار کنید و انها را از روی توهم بدانید، این دو دلیل عقلی را نمیتوانید کنار بگذارید.

سلام.
من موردی که خیلی باهاش کلنجار رفتم این بوده و چیزی جایی ندیدم :
مثلا فردی کاری انجام می دهد یا اصلا گناهی انجام می دهد ، بعد این فرد سخت پشیمان شده و می گوید کاش اینکار رو نمی کردم و توبه می کنم ، من‌احساس می کنم کسی که می گوید ای کاش اینکارو نمی کردم و توبه می کنم اصلا حرفش قابل قبول نیست اگر توبه اش قبول بود اصلا اون کارو انجام نمی داد ،
یعنی امکانش هست خداوند فردی رو قبل اینکه گناهی انجام دهد بداند که در آینده توبه می کند او را راهنمایی کند و از کارش جلوگیری می کند ؟

پرسش: در امر بین الامرین چگونه اثبات می شود خواست خداوند در طول اراده انسان است ، چرا در عرض اراده ی انسان نیست ؟ در آیه 17 سوره انفال به نظر اراده خداوند در عرض اراده ی انسان است. و مورد مهم تر اینکه انسانی که گناه می کند و شقاوتمند می شود خداوند راضی است ؟

پاسخ:
در مورد رابطه اراده انسان و اراده خداوند سه دیدگاه اصلی وجود دارد که دیدگاه شیعه در این میان، نه جبر است و نه تفویض.
به این دیدگاه امر بین امرین گفته میشود که مورد قبول و تصریح شیعیان و فلاسفه است.
به صورت خلاصه امر بین امرین متضمن این نکته است که فاعل حقیقی درکارهای انسان هم حقیقتا خود انسان است و هم حقیقتا خداوند است. بر این اساس، فاعلیت حقیقی از هیچ کدام سلب نمیشود. مهمترین مشکلی که پیش روی امر بین امرین است، توارد دو علت بر معلول واحد است. دو علتی که به خودی خود مستقلا میتوانند علت باشند.
به همین جهت، تفاسیر متعددی برای حل این مشکل ارائه شده است که خود تقریرهای متفاوتی برای نظریه امر بین امرین شده است.
بر اساس یک دیدگاه که فلاسفه مشاء بیان کرده اند، رابطه فاعلیت خداوند و فاعلیت انسان، رابطه طولی است. بدین صورت که خداوند فاعل بعید یک فعل و انسان فاعل قریب و مباشر آن است. خداوند با قدرت، علم و اراده ای که به انسان داده است فاعل خوانده میشود. انسان نیز به واسطه اینکه این علم و قدرت و اراده را به کار گرفته است.

طولی بودن فاعلیت خداوند و انسان نیز بر اساس این است که
اولا: اگر قائل به عرضی بودن بشویم یا باید فاعلیت خداوند را انکار کنیم یا فاعلیت انسان. انکار فاعلیت خداوند با قدرت مطلقه و توحید افعالی سازگار نیست و انکار فاعلیت انسان نیز گذشته از اینکه با حکمت الهی در ارسال رسل و آفرینش سازگار نیست، مستلزم جبر، خلاف وجدان و روح شریعت است.

ثانیا: تصور طولی بودن نیز به همان صورت سلسله علّی مورد نظر فلاسفه است. یعنی در یک سلسله علّی-معلولی، آنکه کار را انجام میدهد یک سلسله از علل است با این تفاوت که برخی قریب و برخی بعید هستند.

بر اساس دیدگاه فلسفی دیگر که در حکمت متعالیه ارائه میشود و در ضمن نظریه خاص صدرالمتألهین در علیت تبین شده است خداوند نیز مانند انسان فاعل قریب است با این توضیح که چون در این نظام فلسفی، انسان عین ربط به خداوند است و وجود مستقلی از خود ندارد، کارها و افعالش نیز عین ربط به خداوند است و بدین جهت، کارهایش نیز همانطور که به خود فاعل بشری اش مستند است به خداوند نیز مستند است.(1)

اینک سوالات مطرح شده:
نخست. چرا علیت خداوند در رابطه با علیت انسان، علیت طولی است نه عرضی.
پاسخ همانی است که در بخش قبل بیان شد. اگر علیت خداوند و انسان عرضی باشد، درجائی که کاری صورت میگیرد:
اگر اراده خداوند عین اراده انسان باشد(مثلا در مورد نماز خواندن هر دو اراده بر خوانده تعلق بگیرد) مستلزم توارد دو علت بر معلول واحد است که امری است محال.
اگر اراده خداوند عین اراده انسان نباشد،
یا باید توحید افعالی و گستردگی قدرت و فاعلیت خداوند را نگاه داریم که در این صورت اراده انسان تحت الشعاع اراده خداوند قرار میگیرد و این مستلزم جبر است.
یا باید اختیار انسان را تحفظ کنیم که در این صورت اراده خداوند تحت الشعاع اراده انسان قرار میگیرد که با قدرت مطلقه و توحید افعالی ناسازگار است.

بنابراین برای این مشکل و اینکه از طرفی فاعلیت خداوند را نیز مانند انسان دخیل بدانیم(به خاطر عمومیت فاعلیت الهی و توحید افعالی). از طرفی اختیار انسان را حفظ کنیم
از طرفی مستلزم توارد علتین بر معلول واحد نشود. تنها راه چاره این است که بگوییم رابطه بین علیت خداوند و علیت انسان در کارهای اختیاری انسان، طولی است نه عرضی.

مفسران در سوال دوم: آیه 17 سوره انفال دلالت بر عرضی بودن اراده خداوند و انسان ندارد.

پاسخ این است که در این آیه شریفه بیان میکند:
«فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى‏ وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليم‏»:
«[به کشتن دشمنان بر خود مبالید] شما آنان را نکشتید، بلکه خدا آنان را کشت. [ای پیامبر!] هنگامی که به سوی دشمنان تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد [تا آنان را هلاک کند] و مؤمنان را از سوی خود به آزمایشی نیکو بیازماید؛ زیرا خدا شنوا و داناست.»

بخش ابتدایی این آیه شریفه میتواند مورد استناد شما قرار بگیرد؛ چرا که در این بخش خداوند کشتار را به خودش نسبت داده است و ازمسلمانان نفی کرده است.

پاسخ این اشکال با توجه به مجموع آیات مشخص میشود.
بر اساس بررسی مجموع آیات به دست می آید که فاعلیت انسان امری نیست که به صورت کلی قابل سلب باشد. بلکه آنچه سلب میشود فاعلیت مستقل به نحوی است که مورد قبول معتزله است. شاهد این مسئله، دقیقا فراز بعدی این آیه شریفه است که در آن خداوند هم فاعلیت انسان را بیان میکند و هم آنرا نفی میکند.
اما بخش بعدی از آیاتی است که شیعیان برای تبیین امر بین امرین بدان استناد میکنند.
توضیح اینکه در این آیه شریفه از یک طرف به فاعلیت انسان تصریح شده است و گفته شده "
إذ رمیتَ": زمانی که تیر انداختی
از یک طرف فاعلیت از او نفی شده است و گفته شده "
ما رمیتَ": تو تیر نینداختی. بنابراین هم فاعلیت انسان قبول شده و هم نفی شده است که توجیه این تعارض و تناقض، تنها بدین صورت امکان دارد که فاعلیت انسان را بپذیریم ولی نه به صورتی که همانند مفوضه او را رها و کاملا مستقل بدانیم بلکه فاعلیت او به خاطر اراده خداوند است وگرنه خداوند اگر علم و قدرت و اراده را به انسان لحظه به لحظه ندهد یا اگر مانع بر سر راه او ایجاد کند انسان به هیچ وجه توان این کار را ندارد.(2)

سوال سوم: اینکه خداوند به گناه انسان و شقاوت او راضی است، نشانه عرضی بودن اراده خداوند و انسان است.

پاسخ این سوال نیز آن است که
اولا: رضایت خداوند به معنای آن نیست که خداوند انسان را مجبور به گناه کرده یا او خودش مستقلا انسان را به شقاوت کشانده است.
ثانیا: این رضایت به معنای آ ن هم نیست که او دستور به گناه داده است.
بلکه این رضایت دقیقا همان چیزی است که در مطالب بالا گفته شد.
یعنی در موارد معمول که انسان یک کار اختیاری انجام میدهد، خداوند علم، اراده و قدرت انجام آن را از پیش به او داده است تا او بتواند کاری که میخواهد را انجام دهد.
از سوی دیگر، وقتی خود انسان کاری را بخواهد و اراده کند،خداوند مانع انجام آن نمیشود(در موارد عادی)
بنابراین رضایت خداوند بدین معناست که وقتی خود انسان بخواهد گناه کند و شقاوت را برگزیند، خداوند نیز مانع این خواست انسان نمیشود و او را مجبور به اطاعت نمیکند.
چنانکه در آیه شریفه 7 سوره زمر نیز بدین مسئله به صراحت اشاره دارد:
«إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ وَ لا يَرْضى‏ لِعِبادِهِ الْكُفْرَ وَ إِنْ تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُور»:
اگر كفران كنيد، خداوند از شما بى‏ نياز است و هرگز كفران را براى بندگانش نمى پسندد؛ و اگر شكر او را بجا آوريد آن را براى شما مى‏ پسندد! و هيچ گنهكارى گناه ديگرى را بر دوش نمى‏ كشد! سپس بازگشت همه شما به سوى پروردگارتان است، و شما را از آنچه انجام مى‏ داديد آگاه مى ‏سازد؛ چرا كه او به آنچه در سينه‏ هاست آگاه است!

بر این اساس:
اولا: خداوند راضی به کفر بندگانش نیست:
«لایرضی لعباده الکفر»
ثانیا: مسئولیت کارهای انسان بر دوش خودش است نه کسی دیگر: «
ولا تزروا وازره وزر اخری»
ثالثا: انسان است که کارهایش را انجام میدهد
: «بما کنتم تعملون»
.

پی نوشتها:
1.طباطبایی، محمد حسین، نهایه الحکمه، قم، نشر اسلامی، 1422ق، ص365
2. ر.ک: مکارم شیرازِی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، اسلامیه، 1374ش، ج7، ص118

موضوع قفل شده است