جمع بندی تصور ما از مفاهیم غیر قابل تصور!

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تصور ما از مفاهیم غیر قابل تصور!

با تشکر از استاد قول سدید یک سوال دیگر به ذهنم رسید که مطرح میکنم :
ما هر کلمه که داریم از آن یک تصوری داریم خواستم ببینم وقتی ما میگوییم یا مینویسم خدا چه تصوری از آن داریم و یا چه تصوری باید از آن داشته باشیم ؟، این یک مورد ؛ مورد دیگر درباره "من"است وقتی ما میگوییم من چه تصوری در ذهن بوجود میاید؟ ، مفاهیم دیگری هم مثل روح ، ملک ، ابلیس و غیره هست که تصورشان بنظر غیر ممکن است.

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد قول سدید

[TD][/TD]

عقل و دل;1018017 نوشت:
با تشکر از استاد قول سدید یک سوال دیگر به ذهنم رسید که مطرح میکنم :
ما هر کلمه که داریم از آن یک تصوری داریم خواستم ببینم وقتی ما میگوییم یا مینویسم خدا چه تصوری از آن داریم و یا چه تصوری باید از آن داشته باشیم ؟، این یک مورد ؛ مورد دیگر درباره "من"است وقتی ما میگوییم من چه تصوری در ذهن بوجود میاید؟ ، مفاهیم دیگری هم مثل روح ، ملک ، ابلیس و غیره هست که تصورشان بنظر غیر ممکن است.

با سلام و عرض ادب و تبریک ایام

پرسش شما در چند مرحله قابل پیگیری است:

1. آیا ممکن است تصوری از خدا و روح و ابلیس و ملک داشته باشیم؟

2. اگر ممکن است، چه تصوری باید از آنها داشته باشیم؟

3. چه تصوری از آنها فعلا داریم؟

قول سدید;1018548 نوشت:
3. چه تصوری از آنها فعلا داریم؟

روشن است که نمی توان به پرسش 3 ، پاسخ قاطعی داد چرا که این پرسش نسبت به هر کسی، پاسخ متفاوتی می تواند داشته باشد. ممکن است کسی با تحصیلات فلسفی، تصوری از خدا داشته باشد که کاملا متفاوت است از کسی که بدون تحصیلات فلسفی است و خداوند را با مفاهیم دمِ دستی تر توصیف می کند.

قول سدید;1018548 نوشت:
1. آیا ممکن است تصوری از خدا و روح و ابلیس و ملک داشته باشیم؟

اما در مورد پاسخ به پرسش 1 گفتنی است که

گاهی برخی از متفکران درباره امکان تصور موجوداتی که تجربی و پیرامونی و محسوس نیستند، تردید کرده اند.

منشا تردید آنها نیز از این قرار است که اولا ما تصوراتمان را از محسوسات پیرامونی می گیریم؛ و ثانیا موجوداتی از قبیل خدا و ملک و ابلیس و روح، موجودات محسوس نیستند؛ پس نتیجه: ممکن نیست ما تصوری از خدا و ملک و ابلیس و روح داشته باشیم.

در نقد این سخن گفتنی است:

اگرچه منشا تصورات ما حواس است اما اینطور نیست که تمامی تصورات ما حسی باشد. توضیح بیشتر این که حواس به آدمی مصالحی را می دهند که عقل می تواند با عنایت به آنها، تصورات جدیدتری را بسازد که خاستگاه حسی ندارد. مثلا حواس به ما تصوری از آتش می دهند. همچنین به ما تصوری از دود می دهند. اما تصوری از علیت میان آتش و دود را ارائه نمی دهند. اینجا عقل ورود می کند و از رابطه میان آتش و دود، تصور علیت را می فهمد.

درکی که ما از موجودات غیرمحسوس داریم، مدیون عقل است. در واقع، عقل با تفکر و تامل و پیرایش مفاهیم محسوس، به درک و تصور درستی از حقایق غیرمحسوس دست می یابد.

مثلا در مورد تصوری که ما از خدا داریم، عقل نقش مهمی ایفاء می کند. عقل با ملاحظه اشیاء محسوس، متوجه می شود که آنها به خودی خود موجود نیستند بلکه وجودشان تابع موجود دیگر است. سپس عقل با دنبال کردن سلسله علل، به موجودی می رسد که خودش علتی ندارد؛ یعنی واجب الوجود است. بدین ترتیب، عقل ما یکی از اوصاف خداوند یعنی واجب الوجود را می فهمد.

یا عقل ما با ملاحظه علم ما به خودمان یا علم ما به دیگران، متوجه می شود که این علم معلول علت دیگری است که آن علت نیز باید واجد همین کمال باشد چرا که نمی شود علت چیزی را به معلول بدهد که خودش فاقدش باشد. از آن جایی که علت نهایی همه چیز خدا است، عقل وصف علم خدا را نیز می فهمد.

بدین ترتیب، عقل با تجزیه و تحلیل امور محسوس و وجدانی، به درکی از امور نامحسوس دست می یابد. آری، اگر تصوراتمان را محدود به حواس کنیم، در این صورت،ممکن نیست تصوری از خدا داشته باشیم؛ اما اگر از منابع معرفتی دیگر، همچون عقل، نیز بهره ببریم، می توانیم به اوصافی از خداوند دست یابیم.

دقت بفرمایید که مدعای ما این نیست که به ذات الهی علم داریم و یا به تمامی اوصاف خداوند آگاهیم؛ بلکه مدعای ما صرفا همین مقدار است که عقل ما با ملاحظه آثاری که از خداوند مشاهده می کند، می تواند اوصافی از خداوند را بفهمد.

همین مطلب در مورد سایر تصورات نامحسوس نیز جاری می شود.

قول سدید;1018548 نوشت:
2. اگر ممکن است، چه تصوری باید از آنها داشته باشیم؟

در مورد تصور و تلقی ما از خداوند گفتنی است (پیشنهاد میشود سایر امور -ملک و ابلیس و روح- را در تاپیک های مستقل پیگیری بفرمایید):

مستند به عقل و نقل روشن می شود که خداوند موجودی است بی نیاز از اغیار؛ یعنی هر موجودی وابسته به او است ولی او وابسته به هیچ موجودی نیست. خداوند عالم و قادر و خیرخواه و حکیم است؛ یعنی به هر چیزی آگاه است و به هر کاری قادر است اما چون خیرخواه و حکیم است، کارهایش بر اساس خیر و حکمت است. خداوند بخشنده و مهربان است و به همین جهت، به هر موجودی متناسب با استعدادی که دارد، وجود و کمالات وجودی می بخشد. خداوند هادی است و به همین جهت، هم ما را به نعمت عقل منّت نهاده و هم ما را از هدایت انبیاء برخوردار کرده است. خداوند عادل است و به هیچ کسی ظلم نمی کند و به همین جهت، در آخرت از هر کسی متناسب با توانایی و وُسعی که در دنیا داشت، انتظار دارد و اجر هیچ کاری را فرو نمی گذار و حق هر مظلومی را از ظالم می ستاند...
حتما مستحضرید که خداوند دارای اوصاف و صفات متعدد دیگری است که برخی از آنها ثبوتی (عالم و قادر و حیّ و رازق و خالق) و برخی از آنها سلبی است(خداوند ظالم و جاهل و بخیل نیست)؛ و یا از اوصاف ثبوتی، برخی از آنها ذاتی (عالم و قادر و حیّ) و برخی از آنها فعلی است (خالق و رازق)؛ همچنین خداوند اوصافی دارد که در دسترس ما نیست و اصطلاحا مستاثره و مکنونه و پنهان است و برای ما راهی به آنها وجود ندارد و خداوند ما را از بررسی آنها نهی کرده است.

پرسش:
ما هر کلمه که داریم از آن یک تصوری داریم. خواستم ببینم وقتی ما میگوییم یا مینویسم خدا چه تصوری از آن داریم و یا چه تصوری باید از آن داشته باشیم ؟ این یک مورد ؛ مورد دیگر درباره "من" است وقتی ما میگوییم من چه تصوری در ذهن بوجود می آید؟ مفاهیم دیگری هم مثل روح ، ملک ، ابلیس و غیره هست که تصورشان بنظر غیر ممکن است.

پاسخ:
پرسش شما در چند مرحله قابل پیگیری است:
1. آیا ممکن است تصوری از خدا و امور نامحسوس داشته باشیم؟
2. اگر ممکن است تصوری از خدا و امور نامحسوس داشته باشیم، چه تصوری باید از آنها داشته باشیم؟
3. فعلا چه تصوری از خداوند و سایر امور نامحسوس داریم؟

1. آیا ممکن است تصوری از خدا و امور نامحسوس داشته باشیم؟
در مورد پاسخ به این پرسش گفتنی است که گاهی برخی از متفکران درباره امکان تصور موجوداتی که تجربی و پیرامونی و محسوس نیستند، تردید کرده اند. منشا تردید آنها نیز از این قرار است که اولا ما تصوراتمان را از محسوسات پیرامونی می گیریم؛ و ثانیا موجوداتی از قبیل خدا و ملک و ابلیس و روح، موجودات محسوس نیستند؛ پس نتیجه: ممکن نیست ما تصوری از خدا و ملک و ابلیس و روح داشته باشیم.

در نقد این سخن گفتنی است اگرچه منشا تصورات ما حواس است اما اینطور نیست که تمامی تصورات ما حسی باشد. توضیح بیشتر این که حواس به آدمی مصالحی را می دهند که عقل می تواند با عنایت به آنها، تصورات جدیدتری را بسازد که خاستگاه حسی ندارد. مثلا حواس به ما تصوری از آتش می دهند. همچنین به ما تصوری از دود می دهند. اما تصوری از علیت میان آتش و دود را ارائه نمی دهند. اینجا عقل ورود می کند و از رابطه میان آتش و دود، تصور علیت را می فهمد.

درکی که ما از موجودات غیرمحسوس داریم، مدیون عقل است. در واقع، عقل با تفکر و تامل و پیرایش مفاهیم محسوس، به درک و تصور درستی از حقایق غیرمحسوس دست می یابد.

مثلا در مورد تصوری که ما از خدا داریم، عقل نقش مهمی ایفاء می کند. عقل با ملاحظه اشیاء محسوس، متوجه می شود که آنها به خودی خود موجود نیستند بلکه وجودشان تابع موجود دیگر است. سپس عقل با دنبال کردن سلسله علل، به موجودی می رسد که خودش علتی ندارد؛ یعنی واجب الوجود است. بدین ترتیب، عقل ما یکی از اوصاف خداوند یعنی واجب الوجود را می فهمد.

یا عقل ما با ملاحظه علم ما به خودمان یا علم ما به دیگران، متوجه می شود که این علم معلول علت دیگری است که آن علت نیز باید واجد همین کمال باشد چرا که نمی شود علت چیزی را به معلول بدهد که خودش فاقدش باشد. از آن جایی که علت نهایی همه چیز خدا است، عقل وصف علم خدا را نیز می فهمد.

بدین ترتیب، عقل با تجزیه و تحلیل امور محسوس و وجدانی، به درکی از امور نامحسوس دست می یابد. آری، اگر تصوراتمان را محدود به حواس کنیم، در این صورت،ممکن نیست تصوری از خدا داشته باشیم؛ اما اگر از منابع معرفتی دیگر، همچون عقل، نیز بهره ببریم، می توانیم به اوصافی از خداوند دست یابیم.

دقت بفرمایید که مدعای ما این نیست که به ذات الهی علم داریم و یا به تمامی اوصاف خداوند آگاهیم؛ بلکه مدعای ما صرفا همین مقدار است که عقل ما با ملاحظه آثاری که از خداوند مشاهده می کند، می تواند اوصافی از خداوند را بفهمد.

همین مطلب در مورد سایر تصورات نامحسوس -ملک و ابلیس و روح- نیز جاری می شود. بهتر است این موارد در تاپیک های مستقل پیگیری شوند.(1)

2. اگر ممکن است تصوری از خدا و سایر امور نامحسوس داشته باشیم، چه تصوری باید از آنها داشته باشیم؟
در مورد تصور و تلقی ما از خداوند گفتنی است که مستند به عقل و نقل روشن می شود که خداوند موجودی است بی نیاز از اغیار؛ یعنی هر موجودی وابسته به او است ولی او وابسته به هیچ موجودی نیست. خداوند عالم و قادر و خیرخواه و حکیم است؛ یعنی به هر چیزی آگاه است و به هر کاری قادر است اما چون خیرخواه و حکیم است، کارهایش بر اساس خیر و حکمت است. خداوند بخشنده و مهربان است و به همین جهت، به هر موجودی متناسب با استعدادی که دارد، وجود و کمالات وجودی می بخشد. خداوند هادی است و به همین جهت، هم ما را به نعمت عقل منّت نهاده و هم ما را از هدایت انبیاء برخوردار کرده است. خداوند عادل است و به هیچ کسی ظلم نمی کند و به همین جهت، در آخرت از هر کسی متناسب با توانایی و وُسعی که در دنیا داشت، انتظار دارد و اجر هیچ کاری را فرو نمی گذار و حق هر مظلومی را از ظالم می ستاند...

حتما مستحضرید که خداوند دارای اوصاف و صفات متعدد دیگری است که برخی از آنها ثبوتی (عالم و قادر و حیّ و رازق و خالق) و برخی از آنها سلبی است(خداوند ظالم و جاهل و بخیل نیست)؛ و یا از اوصاف ثبوتی، برخی از آنها ذاتی (عالم و قادر و حیّ) و برخی از آنها فعلی است (خالق و رازق)؛ همچنین خداوند اوصافی دارد که در دسترس ما نیست و اصطلاحا مستاثره و مکنونه و پنهان است و برای ما راهی به آنها وجود ندارد و خداوند ما را از بررسی آنها نهی کرده است.(2)

3. فعلا چه تصوری از خداوند داریم؟
روشن است که نمی توان به این پرسش، پاسخ قاطعی داد چرا که این پرسش نسبت به هر کسی، پاسخ متفاوتی می تواند داشته باشد. ممکن است کسی با تحصیلات فلسفی، تصوری از خدا داشته باشد که کاملا متفاوت است از کسی که بدون تحصیلات فلسفی است و خداوند را با مفاهیم دمِ دستی تری توصیف می کند.

پی نوشت ها:
1. برای مطالعه بیشتر، رک: حسین زاده، محمد حسین، منابع معرفت، انتشارات موسسه امام خمینی.
2. برای مطالعه بیشتر درباره خداشناسی، رک: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج2، مبحث خداشناسی؛ مطهری، مرتضی، اصو فلسفه و روش رئالیسم، ج5، مقاله چهاردهم: خدا جهان و جهان.

موضوع قفل شده است