جمع بندی با کدام ازدواج کنم؟

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
با کدام ازدواج کنم؟

سلام خداقوت

نقل قول میکنم لطفا راهنمایی کنید

سن من از مرز سی سال گذشته است

من حدود 5 سال با یه دختر خانم که ابتدا و در اول رابطه دوستی مون گفته بود هم سن هستیم ولی در اولین برخورد گفتن که دو سوال از من بزرگتر هستند ارتباط برقرار کردم
حدود دو سال رابطه داشتم صیغه شون کردم البته ایشون دختر بودند و من تا الان دست به دختری ایشون نزدم
ولی ارتباط جنسی داشتم ایشون زیاد راضی نبودند ولی من پسرم و این کار رو انجام میدادم
و سه ساله بعد با هم تو یه خونه زندگی می کردیم من مثل مرد میرم سر کار و ایشون خانم خونه خونه داری میکنند البته صیغه کردم بودم ایشون رو

بعد این مدت متوجه شدم که از نظر روحیات نمیتونیم باهم زندگی مشترک داشته باشیم ایشون از من بزرگتر هستند و دو تا من زیر یه سقف نمیشه برن
و خانم هم حاضر نیست با من به ولایتم بیاد و زندگی کنه در صورت ازدواج رسمی
والدینم اصلا راضی نیستن از همون ابتدا من با خانم بزرگتر از خودم ازدواج کنم و البته خود من هم راضی نبودم
و چند بار به خانواده ام گفتم ام و انها به صورت واضح مخالفت کردند با ازدواج من با ایشون
البته در دو سال ابتدا رابطه من از ایشون بارها خواستگاری کردم و ایشون مخالفت میکردند با خواستگاری من

حدودا شش ماه هست که با یه خانم دیگه اشنا شدم که با خانواده به خواستگاری ایشون رفته ایم و ایشون رو نشون کردیم
و از همین مدت من دیگه به اون خونه ای که با خانم اول رابطه داشتم نرفته ام و ارتباطم رو قطع کرده ام

این خانم دوم که باهاشون اشنا شدم به من خیلی وابسته شده اند و والدینم به این ازدواج سر گرفتن خیلی خوشحال هستند

خانم اول از زمانی که من ارتباطم رو قطع کردم منو نفرین میکنند که بهترین سالهای زندگیشونو رو ازشون گرفتم
مطمئن هستم که ازدواج هم بکنم با ایشون ختم به خیر نمیشه زندگیمون

احتمالا دارم به مرز جنون میرسم
البته یک چند سری پیش روانشناس هم رفتم ام
خانم اول قبول نمیکنند به هیچ عنوان پیش روان شناس بیایند

حتی خانم اول حاضر نیستن که من مبلغی رو به عنوان مهر به ایشون بخاطر این مدت اشنایی پرداخت کنم بطور که انگار طلاق گرفته ام
ولی حتی حاضر هم نیستند در صورت ازدواج به ولایت من بیایند و با هم زندگی کنیم

من در کلان شهر زندگی میکنم
و هم من و هم خانم اولم شهرستانی هستیم
خانم اولم با خانوادشون ارتباط خوبی ندارند

والدینم روم فشار اوردن که بریم خواستگاری خانم دوم و عقد کنیم
مصلما توی این دوران دورغ های زیادی رد و بدل شده

قبول دارم که راه اشتباهی رفتم
مقصر هستم
ولی میخوام هم انتخاب درست انجام بدم و هم در آخرت دچار خسران نشم

حالا از شما درخواست کمک دارم
حالا من باید چکار کنم؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد امیـد

[TD][/TD]

پرسش:
من مردی بالای سی سال هستم. با خانمی آشنا شدم و دو سال با او رابطه همراه با صیغه داشتم. سه سال هم با او در یک خانه زندگی کردم. من صبح ها سر کار می رفتم و این خانم خانه داری می کرد. با رضایت خودش، در این مدت هم صیغه خوانده بودم و شرعا به همدیگر محرم بودیم. چون این خانم دو سال از من بزرگ تر است، والدینم با این ازدواج مخالفند. این خانم رابطه خوبی با والدینش ندارد و اصلا راضی نیست پس از ازدواجِ رسمی، برای زندگی به شهرستانِ محلّ تولّدِم بیاید. شش ماه پیش همراه خانواده ام به خواستگاریِ دخترخانم دیگری رفتم و با او به توافق رسیدیم. از آن مدت با خانم اول قطع رابطه کرده ام. اما او مرا نفرین می کند که بهترین سال های عمرش را تلف کردم. به نظر شما با کدام یک ازدواج کنم؟


پاسخ:

مشکلی که در مشاوره های اینترنتی وجود دارد، این است که ما روانشناسان فقط حرف های یک طرفِ ماجرا را می خوانیم و بدون اطلاع از حرف های طرفِ دوم نمی توانیم قضاوتِ صددرصد درستی داشته باشیم. آن چه در ادامه می نویسم، فقط بر اساسِ گفته های شما، پرسشگر محترم، است. شاید اگر از واقعیّت درددل های خانم اول خبر داشتم، نظر دیگری می دادم.

ابتدا تحلیلی درباره رابطه شما و خانم اول ارائه می دهم و سپس راهکاری که به نظرم درست می آید را خدمت تان می گویم. لطفا حرف هایم را تا آخر بخوانید:
وقتی با خانم اول آشنا شُدید، در ابتدای دوره جوانی قرار داشتید. شاید اولین خانمی بود که با او وارد یک رابطه جدّی می شُدید. احتمالا به نظرتان زیباترین زنی بود که تا آن روز دیده بودید. شما در این کلان شهر تنها بودید و نیاز به داشتنِ همدم را به شدت احساس می کردید. پس از دو سال با یکدیگر توافق کردید که در یک خانه با هم زندگی کنید. او را صیغه کردید. زندگیِ شما در زیر یک سقف یک ازدواجِ سفید نبود و از نظر شرعی مشکلی نداشت؛ اما به هر حال، یک زندگیِ نامتعارف و غیرمعمولی بود. گمنامیِ حاصل از زندگی در کلان شهر، راه را برای این زندگیِ غیرمعمولی هموار می سازد. از سوی دیگر، مهاجرتِ شما از یک شهر کوچک به یک شهر بزرگ و بی اطلاعیِ خانواده تان از وضعیّت شما، زمینه سازِ پیدایشِ این زندگیِ نامتعارف بوده است. خانمِ اول هم طبق گفته شما، رابطه خوبی با پدر و مادرش نداشت. وقتی با شما آشنا شد، به چشم یک حامی به شما نگاه می کرد. در دوستی های خارج از چارچوب ازدواج، برخلاف مردها، خانم ها از روز اول به چشم یک همسر و شریک زندگی به مرد نگاه می کنند. پس از این سال ها، خانم اول به شما شدیدا وابسته شده است. شاید او وابستگیِ خود را به زبان نیاورد، ولی با عملش می فهماند که وابسته شده است و تحملِ از دست دادنِ این رابطه را ندارد.

اما به دو دلیل، ازدواج شما با خانم اول، احتمالا سرانجام خوشی نخواهد داشت:
1- این خانم حاضر نیست با شما به شهرستان بیاید. اگر تصمیم دارید بعد از ازدواج در شهرستان زندگی کنید، به احتمال بسیار زیاد، پس از ازدواج بر سر تعیین محلّ زندگی با خانم اول دچار مشکل خواهید شد. محلّ زندگی، مسأله مهمی است که در تعدادی از ازدواج ها باعث بروز اختلاف و نهایتاً جدایی می شود.

2- دوم اینکه خانواده شما با این ازدواج مخالف هستند. باید بدانید که ازدواج پیوند تنها دو نفر نیست، بلکه پیوند دو خانواده است. ازدواج پیوند دو فرهنگ با ویژگی های خاص و آداب و رسوم خاص است. به همین دلیل وقتی در ازدواجها به عوامل فرهنگی- اجتماعی توجه نمی شود، تنش و کشمکش بین خانواده زیاد رخ می دهد. اگر بدون نظر پدر و مادرِ یک طرف ازدواج صورت گیرد، همه معادله های خانوادگی به هم می خورد و تنش و اختلاف نظر در این خانواده ها بیشتر دیده می شود. رضایت خانواده پسر خیلی مهم است . زیرا اگر رضایت آنها نباشد؛ مشکلات خاصّی بروز می کند. فرض کنید با وجود مخالفت والدین شما، این ازدواج صورت بگیرد. اگر مادرتان از عروس خود حمایت نکند، بی اعتنایی نماید و حتی به او بی حرمتی بکند؛ در این صورت، همسرتان لطمه می خورد. او خانم است و احتیاج به توجه دارد. برای ما آقایانْ توجه دیگران چندان مهم نیست و با بی توجهیِ دیگران، به هم نمی ریزیم. ولی یک خانم با بی اعتنایی مادرشوهر در زندگی خیلی رنج می برد. یک ضرب المثل ایرلندی می گوید:«اگر زن را دو نیم کنی، برایش آسانتر است تا به او بی اعتنایی کنی».

خانم اول باید از همان روزهایِ ابتدای آشنایی با خود فکر می کرد که چنین رابطه ای سُست است و هر لحظهْ احتمالِ از هم پاشیدنِ آن وجود دارد. اما بنا به دلایلی که نمی دانم به این رابطه ادامه داد و اکنون می گوید که شما را به خاطر از بین بردنِ بهترین سال های زندگی اش نفرین می کند. اما واقعیت این است که او خودش در از بین رفتنِ سال های عمرش به اندازه شما نقش داشته است. او نباید از روز اول وارد این رابطه می شد و به این رابطه ادامه می داد. قضاوت در مورد آخرتِ شما و این خانم به عهده من نیست. من تنها یک روانشناس و مشاور خانواده هستم و از قول و قرارهایی که بین شما ردّ و بدل شده خبری ندارم.

موضوع قفل شده است