ابوبکر یار غار و صاحب پیامبر

تب‌های اولیه

49 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ابوبکر یار غار و صاحب پیامبر

بسم الله الرحمن الرحیم
إِلاَّ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُواْ السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
همه ی امت اسلام اعم از شیعه و سنی همراه و صاحب پیامبر را در سفر و در غار ثور ابوبکر می دانند و هیچ کس این را رد نکرده است و آیه ی 40 سوره توبه را در شان سیدنا ابوبکر می دانند اما متاسفانه شیعیان مثل همیشه با دلایلی عجیب و غریب خواسته اند که این فضیلت را رد کنند مثلا شب پیش در یکی از شبکه های ماهواره ای شیعی به نام اهل بیت آخوندی به نام الله یاری می گفت که حزن ابوبکر در غار به خاطر نجات پیامبر از دست کفار بوده اما این دلیل خنده دار تناقض های زیادی دارد چرا ابوبکر باید از نجات پیامبر غمگین شود مگر نجات پیامبر به منزله ی نجات خودش نبود و اگر مشرکین آنها را می دیدند جان هر دوی آنها به خطر می افتاد.
اما با تدبر در این آیه فضیلت ابوبکر برایمان ثابت می شود چون پیامبر خدا گفت ان الله معنا یعنی خدا همراه پیامبر و ابوبکر بود و خدا همیشه همراه انسان های صالح است
ان الله مع الصابرين (بقره 153)
ان الله مع المتقين (بقره 194)
ان الله مع المؤمنين(انفال 19)
ان الله مع الذين اتقوا و الذين هم محسنون(نحل 128)
و چرا رسول الله (ص) مثل حضرت موسی نگفت
قَالَ كَلَّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ(شعراء 62)
(موسى) گفت: «چنين نيست! يقيناً پروردگارم با من است، بزودى مرا هدايت خواهد کرد!»
مگر غیر از این بود که حضرت موسی اطمینانی که پیامبر به ابوبکر داشت به یارانش نداشت

[=Century Gothic]با سلام

[=Century Gothic]جناب عقیل تنها به قاضی رفتید و خوش حال برگشتید!!
اجازه بدهید اخوی !!!!!
[=Century Gothic]امید وارم تا به آخر مطالب را دنبال کنید!!
تا دیگر جای سوالی نباشد!!

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]إلا تنصروه فقد نصره الله إذ أخرجه الذین کفروا ثانی اثنین إذ هما فی الغار إذ یقول لصاحبه لاتحزن إنّ الله معنا فأنزل الله سکینته علیه و أیّده بجنودٍ لم‌تروها و جعل کلمةَ الذین کفروا السفلی و کلمة الله هی العلیا و الله عزیز حکیم(توبه:40)
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]فریقین در تفسیر این آیه با هم اشتراک نظرهایی دارند
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]اما چشم‌اندازی که شیعه از این آیه عرضه کرده است،مغایر با دیدگاهی است که اهل سنت از آن نمایانده است.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]به دلیل همین تغایر در دیدگاه‌ها (به ویژه چون این آیه با مسئله خلافت پیوند دارد) فریقین دربارة آن به طور مستقل یا غیرمستقل نگاشته‌های فراوان دارند که بیشتر ناظر به نقد دیدگاه مقابل است.
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]1اهل سنت این آیه را بیان‌کننده فضایل و مناقب والا و ارزشمند برای ابوبکر می‌دانند و بنا به این آیه، وی را در شمار صحابه خاص و برگزیدة پیامبر اکرم(ص) قلمداد می‌کنند،
[=Century Gothic] بلکه آن را دلیلی بر حقانیت خلافت به شمار می‌آورند،
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]اما در نگاه شیعه، از فقرات و کلمات این آیه، نه تنها هیچ گونه فضیلت و برتری استفاده نمی‌شود، بلکه ـ در چشم‌انداز برخی از بزرگان شیعه ـ آیة غار از برخی مثالب ایشان و عدم توجه و نظر خداوند به وی حکایت دارد. :Sham:

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]در اندیشة شیعی، این آیه هیچ‌گونه دلالتی بر فضیلت و برتری ابوبکر ندارد،:Sham:

[=Century Gothic]بلکه برخی از اندیشمندان شیعه از این آیه مثالبی را برای ابوبکر استفاده کرده‌اند.

[=Century Gothic]محور اصلی مفاد آیه مورد بحث ـ با توجه به سیاق آیات قبل و بعد ـ در مقام بیان نصرت خداوند به پیامبر خویش است،

[=Century Gothic] بدون آنکه کسی از مؤمنان در نصرت وی دخالت داشته باشد.

[=Century Gothic] قرآن می‌خواهد به مؤمنان بگوید: اگر شما پیامبر خدا(ص) را یاری نکنید، خداوند، خود، پیامبرش را برای اعتلای کلمة الله یاری می‌کند؛ همان‌گونه که وقتی یاوری نداشت و تنها و یکی از دو نفر بود و مشرکان قصد کشتن وی را داشتند، خداوند او را یاری کرد.

[=Century Gothic]

[=Century Gothic] خداوند می‌فرماید: اگر او را یاری نکنید، خداوند مانند قبل وی را تنها نمی‌گذارد و با انزال سکینه و اعزام سپاهیان آسمانی (و ایّده بجنودٍ لم‌تروها) وی را مدد می‌رساند تا موجب اعتلای «کلمة الله» شود.

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]به هر حال دانشمندان شیعی بر هر دو حوزة استدلالی اهل سنت خدشه وارد کرده و نقاط تمسک آنان را به نقد کشیده‌اند:Sham:

[=Century Gothic]. آنان در حوزة تحلیل فقرات درونی دلالت آیه، نکاتی را مطرح کرده‌اند::Sham:

[=Century Gothic]الف ـ ثانی اثنین: این تعبیر تنها برای گزارش تعداد افراد است و هیچ گونه فضیلت و مدحی را در بر ندارد.
[=Century Gothic] در این بیان، خداوند متعال از موقعیت و چگونگی وضعیت پیامبر در غار خبر می‌دهد و می‌فرماید:
زمانی که پیامبر در غار به سر می‌برد، شخص دیگری نیز همراه او بود.

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]شیخ مفید در رسالة شرح المنام می‌گوید:

[=Century Gothic]اما اینکه خداوند متعال، پیامبر و ابوبکر را در کنار هم ذکر کرده و ابوبکر را ثانی پیامبر قرار داده، هیچ گونه فضیلتی برای ابوبکر نیست،

[=Century Gothic] بلکه تنها گزارش از عدد است و چه بسا که مؤمن و کافر در مقام شمارش در کنار هم قرار می‌گیرند.44

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]شیخ طوسی در تبیان می‌نویسد:

[=Century Gothic]قوله «ثانی‌اثنین» مجرد الإخبار أن النبی(ص) خرج و معه غیره؛45تعبیر «ثانی اثنین» تنها از این خبر می‌دهد که پیامبر اکرم(ص) به همراه شخصی دیگر از مکه خارج شدند.

[=Century Gothic]مؤلف کتاب الصحیح من سیرة النبی الـأعظم در این‌باره می‌گوید:
[=Century Gothic]اینکه ابوبکر در این آیه «ثانی اثنین» قرار گرفته، بیان‌کننده چیزی جز اخبار از عدد نیست و این هم دلالت بر فضیلت و منقبتی ندارد؛

[=Century Gothic] چراکه ممکن است جاهل یا فاسق و یا صبی در مقام شمارش، کنار شخص مؤمن قرار گیرند.46

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]ب ـ إذ هما فی الغار: مفاد این جمله همانند تعبیر پیشین، بیان‌کنندة هیچ گونه فضیلت و مدحی برای ابوبکر نیست، بلکه تنها گزارشی از اجتماع مکانی ابوبکر با پیامبر اکرم(ص) است.

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]شیخ مفید(ره) در این‌باره می‌گوید:

[=Century Gothic]اما اجتماع ابوبکر با پیامبر در غار، مفادش همانند تعبیر گذشته است و هم‌مکانی هیچ نوع مدحی را در بر ندارد؛

[=Century Gothic] چراکه چه بسا مؤمن و کافر در یک مکان گرد هم آیند.

[=Century Gothic] مسجد پیامبر که شرافت بیشتری از غار ثور دارد، مؤمن و منافق را در خویش جای می‌دهد و همچنین کشتی نوح علاوه بر مؤمنان، حیوانات را نیز با خود به همراه داشت.47

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]شیخ طوسی نیز چنین می‌گوید: «این جمله تنها خبری در این‌باره است که آن دو در غار به سر می‌بردند.»48

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]ج ـ إذ یقول لصاحبه: کلمة «صاحب» در فرهنگ قرآن به معنای لغوی آن به کار رفته است؛ چنان‌که در آیة سوره تکویر، پیامبر اکرم(ص) مصاحب با کفار قرار گرفته است.

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]قرآن می‌فرماید: و ما صاحبکم بمجنون.49

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]همان‌گونه که در بحث واژگان گذشت، «صاحب» در لغت به معنای ملازم و همراه است و ملازم نیز معنای کلی و فراگیری دارد و بر مصادیق متعددی منطبق می‌شود.

[=Century Gothic] مصداق ملازم می‌تواند شخص مؤمن یا منافق یا کافر و یا حتی حیوان و اشیا نیز باشد.

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]شیخ مفید در الـإفصاح می‌نویسد:

[=Century Gothic]اما مصاحبت گاهی بین مؤمن و کافر و گاهی بین مؤمن و فاسق و گاهی نیز بین انسان و حیوان واقع می‌شود.

[=Century Gothic] بنابراین، صرف مصاحبت نه سبب مدح و یا ذم می‌گردد و نه سبب فضل و یا نقصان.

[=Century Gothic]خداوند متعال در قرآن مصاحبت مؤمن و کافر را به تصویر می‌کشد و می‌فرماید: قال له صاحبه و هو یحاوره أکفرت بالذی خلقک من تراب ثم من نطفة ثم سوّاک رجلاً.50همچنین کفار را مورد خطاب قرار می‌دهد و می‌فرماید: و ما صاحبکم بمجنون.

[=Century Gothic] در این تعبیر پیامبر اکرم(ص) مصاحب با کفار قلمداد شده است و این مصاحبت قطعاً فضیلتی برای کفار در بر ندارد.
51

[=Century Gothic]شیخ طوسی نیز می‌گوید:
[=Century Gothic]گفتار خداوند که می‌فرماید: إذ یقول لصاحبه، حکایت‌کنندة مدح و ستایش برای ابوبکر نیست؛ زیرا خداوند در قرآن مؤمن و کافر را مصاحب یکدیگر بر می‌شمارد و می‌فرماید: قال له صاحبه و هو یحاوره أکفرت بالذی خلقک من تراب.52
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]علامه طباطبایی در تفسیر گرانمایة المیزان، در نقد برداشت اهل سنت از این آیه، بیانی بسیار زیبا و وزین ارائه می‌کند و می‌نویسد::Sham:
[=Century Gothic]تنها بخشهایی از آیه که می‌توان مدح و ستایش ابوبکر را از آن استفاده کرد، فقرة «ثانی اثنین» و «لصاحبه» است.

[=Century Gothic] هر چند بپذیریم همردیف پیامبر قرار گرفتن و مصاحب با او بودن، جزء افتخارات و ارزشهایی باشد که همگان در پی آن‌اند، این ویژگی تنها یک ارزش و فضیلت اجتماعی است که در نگرش و عرف جامعه، دارای قدر و قیمت است.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]ولی در فرهنگ قرآن این گونه امور از هیچ ارزش و بهایی برخوردار نیست.:Sham:

[=Century Gothic] در عرف قرآن تنها چیزی که ملاک ارزش‌گذاری و ارجمندی است، عبودیت و تقواست. خداوند به قلبها نظر می‌کند نه به رفتار ظاهری و جایگاه اجتماعی انسانها.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]خداوند پیرامون صفات و برجستگیهای اصحاب پیامبر می‌فرماید: محمد رسول الله و الذین معه أشداء علی الکفار رحماء بینهم تراهم رکعاً سجداً.
[=Century Gothic] سپس در ادامة آیه، یک قاعده و ملاک کلی برای تمایز اصحاب در پیشگاه الهی ارائه می‌کند و می‌فرماید: وعد الله الذین آمنوا وعملوا الصالحات منهم مغفرة و أجراً عظیماً.53 آن مدح و ستایش صدر آیه و این قید و محدودیت ذیل آیه، قابل تأمل و تدبر است. 54
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]از همین رو ـ که ارزش در عرف جامعه، با ارزش در فرهنگ قرآن متفاوت است ـ فضیلت خوابیدن امام علی(ع) در بستر پیامبر (ص) (که همزمان با هجرت ابوبکر با پیامبر بود)، با مصاحبت ابوبکر با پیامبر خدا(ص) قابل مقایسه نیست؛:Sham:
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]چون قرآن آن خوابیدن را برای «ابتغاء مرضات الله»(بقره: 207) می‌داند که امری قلبی و معیار ارزش و سعادت قرآنی است.
[=Century Gothic]از این رو شخص امام علی(ع) نیز به این آیه برای مناقب خود استدلال کرده‌اند.55
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]دـ لاتحزن: در اینکه ابوبکر برای چه چیزی نگران بوده، دو احتمال می‌توان داد: الف ـ برای پیامبر.
[=Century Gothic] ب ـ برای جان خودش.
[=Century Gothic] بنابراین، محزون بودن ابوبکر دلالت بر اخلاص و شفقت او به پیامبر نمی‌کند؛ چون امکان دارد نگرانی او برای جان خودش بوده باشد.
[=Century Gothic] شاهد آن هم این است که پیامبر به او نفرمود: «إن الله معی؛ تو نگران من نباش، خدا با من است.» به هر حال اثبات احتمال اول نیازمند دلیل است و قائلان به آن، هیچ گونه دلیل معتبری برای آن ارائه نکرده‌اند.

[=Century Gothic] در برخی از مناظره‌ها با برهان سبر و تقسیم در این باره چنین آمده است:
[=Century Gothic]اگر حزن ابوبکر مورد رضای خدا بوده، چرا پیامبر خدا آن را نهی کردند و فرمودند: «لاتحزن»، در حالی که پیامبر خدا نهی از رضای خدا نمی‌کنند و اگر آن حزن برای رضای خدا نبوده، فضیلتی به حساب نمی‌آید.56:Sham:
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]شیخ طوسی در تبیان این گونه می‌نگارد:
[=Century Gothic]و قوله «لاتحزن» إن لم یکن ذماً، فلیس بمدح بل هو نهی محض عن الخوف؛ اگر بگوییم «لاتحزن» مذمتی را در بر ندارد، بیان‌کننده هیچ نوع ثنا و ستایش هم نیست، بلکه صرفاً نهی از ترس و نگرانی است.57
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]برخی از شیعیان برای تقویت احتمال دوم به پاره‌ای از شواهد و قرائن تاریخی استناد کرده‌اند که جای بحث و بررسی بیشتری دارد.58
[=Century Gothic]به نظر می‌رسد کلام پیامبر خدا(ص) که به ابوبکر فرمود: «إن الله معنا» و همین طور فقره «فأنزل سکینته علیه»، می‌تواند بهترین قرینه برای شناخت ماهیت این حزن باشد.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]هـ إن الله معنا: سبب صدور این جمله و معنای آن، با توجه به نگرانی و حزنی که ابوبکر را در آن لحظات فراگرفته بود، کاملاً روشن است.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]پیامبر اکرم(ص) برای رفع نگرانی و تسکین خاطر ابوبکر این جمله را فرمود تا او را به سمت خداوند متوجه کند و از حزن و اندوه وی بکاهد.:Sham:
[=Century Gothic] بنابراین، منظور از جمله معیت خداوند، اطلاع و آگاهی او به ایشان است که همان معیت عام و جهان‌شمول الهی است.

[=Century Gothic] خدشه فخر رازی ـ که پیش از این در تبیین دیدگاه اهل سنت گذشت ـ بر این معنا مورد قبول نیست؛ زیرا درست است که بر اساس این معنا، مشرکان و کفار نیز مشمول معیت خداوند خواهند بود، اما با توجه به اینکه یاد خدا و معیت او در سختیها و مشکلات برای انسانهای مؤمن موجب آرامش و تسکین خاطر خواهد بود،59معیت را در این آیه نمی‌توان معیت خاص دانست.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]معیت خاص عبارت از تأیید و نصرت الهی است و به تصریح فقرات بعد، تأیید و نصرت الهی تنها شامل حال پیامبر خدا(ص) شده است.:Sham:

[=Century Gothic]فرضاً بپذیریم که معیت در این جمله معیت خاص است، اما با وجود این امر نیز فضیلتی برای ابوبکر به شمار نخواهد آمد؛ چون ابوبکر به طفیل پیامبر مشمول معیت خاص گردیده و خداوند به خاطر وجود شریف پیامبر به او نظر کرده است؛ هم‌چنان که خداوند به سبب وجود پیامبر در میان مسلمانان، عذاب فرو نمی‌فرستد
[=Century Gothic] و قرآن می‌فرماید: و ما کان الله لیعذبهم و أنت فیهم.60برخی نیز گفته‌اند تعبیر «معنا» در این آیه تنها به پیامبر اختصاص دارد و لفظ جمع برای تنظیم است که در قرآن فراوان به کار رفته است. موردی مانند «إنا أرسلنا نوحاً...» از آن جمله است.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]برخی از تفسیرپردازان نامدار شیعی بر این باورند که امکان دارد انگیزة پیامبر از این گفتار تهدید و توبیخ ابوبکر باشد.:Sham:

[=Century Gothic] شیخ طوسی چنین می‌گوید:
[=Century Gothic]این جمله فضیلتی برای ابوبکر به دنبال ندارد؛ زیرا ممکن است هدف از آن تهدید و توبیخ باشد؛ چنان‌که متداول است برای سرزنش شخصی که کاری ناپسند انجام می‌دهد، گفته می‌شود: «لاتفعل إن الله معنا؛ از این کار بپرهیز، خدا با ماست»؛ یعنی خداوند بر افعال و کردار ما آگاه است.61
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]شیخ مفید نیز بر این نظر است که این جمله هم می‌تواند به منظور تسکین خاطر گفته شده باشد و هم به منظور ملامت و سرزنش. بنابراین، نمی‌توان از آن فضیلت و مدح برداشت کرد.62
سیره‌نگار معاصر شیعی نیز در الصحیح من السیرة می‌گوید:

[=Century Gothic]گفتار پیامبر تنها گزارش و اخبار از محافظت خداوند و پوشیده داشتن آنها از چشم مشرکان است و این فضیلت برای ابوبکر نیست، بلکه بیان‌کنندة آن است که خداوند پیامبر(ص) را نجات خواهد داد و به تبع نجات پیامبر(ص) ابوبکر نیز نجات خواهد یافت.63
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]وـ فأنزل الله سکینته علیه: ضمیر «علیه» مسلّماً به پیامبر(ص) بازمی‌گردد. اشهر قولین بین اهل سنت نیز همین است.
[=Century Gothic] هیچ‌جا در قرآن جز همین یک مورد، سکینه بر پیامبر(ص) فرود نیامده جز آنکه مؤمنان را نیز شامل شده است
[=Century Gothic]اولاً: ضمائر پیشین و پسین این جمله به پیامبر(ص) بازمی‌گردد، مانند موارد «إلا تنصروه»، «نصره»، «أخرجه»، «یقول»، «لصاحبه» و «أیده». بنابراین، بازگشت ضمیر «علیه» به ابوبکر در این میان بدون قرینه قطعی است و هیچ توجیه علمی ندارد.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]ثانیاً: در آیة کریمه محور سخن نصرت و یاری پیامبر(ص) به وسیله خداوند و در شرایطی است که هیچ‌کس توان یاری پیامبر(ص) را نداشته است.
[=Century Gothic] خداوند می‌فرماید: إلا تنصروه فقد نصره الله. انزال سکینه و تأیید به وسیله سپاهیان نامرئی، از موارد نصرت الهی است.
[=Century Gothic] بنابراین، انزال سکینه اختصاص به پیامبر دارد.

[=Century Gothic]ثالثاً: آیة مورد نظر از سیاق واحدی برخوردار است و جمله ذیل آیه؛ یعنی «وجعل کلمة الذین کفروا السفلی وکلمة الله هی العلیا»، بیان‌کنندة جملات پیشین است و منظور از «کلمة الله» همان وعدة نصرت الهی و مراد از «کلمة الذین کفروا» تصمیم مشرکان بر قتل و نابودی پیامبر است.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]بنابراین، پیش از این جمله باید سخنی از نصرت و یاری پیامبر رفته باشد تا این جمله بدان اشارت داشته و آن را دلیل بر اعتلای کلمة الله بداند.64:Sham:

[=Century Gothic]آن‌گاه ایشان چنین ادامه می‌دهد:
[=Century Gothic]اما این سخن ـ که مستند برخی از اهل سنت برای بازگشت ضمیر به ابوبکر است ـ که پیامبر(ص) همواره از سکینه و آرامش برخوردار بوده و نیازی به آن ندارد، پس ضمیر«علیه» به ابوبکر بازمی‌گردد، نیز به چندین علت پذیرفته نیست؛
[=Century Gothic] چون خداوند در همین سوره در قصه جنگ حنین خبر از نزول سکینه بر پیامبر(ص) می‌دهد و می‌فرماید: فأنزل الله سکینته علی رسوله و علی المؤمنین.65
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]و این ادعا که در جنگ حنین برای پیامبر نوعی تزلزل و اضطراب پدید آمد، اما در جریان غار این اضطراب نبود، باطل است؛:Sham:

[=Century Gothic]چون اولاً: سخنی بی‌اساس و بدون دلیل است،
[=Century Gothic] ثانیاً: اصل استدلال را ـ که پیامبر همواره از سکینه برخوردار است ـ مخدوش می‌کند. افزون بر آن،

[=Century Gothic]قرآن کریم در سورة فتح نیز از نزول سکینه بر پیامبر(ص) سخن می‌گوید و می‌فرماید: إذ جعل الذین کفروا فی قلوبهم الحمیة حمیة الجاهلیة فأنزل الله سکینته علی رسوله و علی المؤمنین؛66بلکه در صورتی که ضمیر به ابوبکر بازگردد، تالی فاسد لازم می‌آید؛ چراکه جمله بعد؛ یعنی أیده بجنودٍ لم‌تروها و جمله فأنزل الله سکینته علیه از سیاق واحدی برخوردارند و ضمیر در آنها به یک نفر بازمی‌گردد.
[=Century Gothic] بنابراین لازم می‌آید ضمیر «أیده» نیز به ابوبکر بازگردد، در حالی که ضمیر «ایده» مسلماً به پیامبر راجع است.67
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]اما نقل این استدلال ـ همراهی دائمی سکینه با پیامبر ـ از ابن‌عباس، افزون بر آنکه در مصادر معتبر سنی نقل نشده، اشکالات پیشین بر آن وارد است و آن را از حجیت و اعتبار ساقط می‌کند.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]نقد شیعه بر استناد اهل سنت به روایات و شواهد تاریخی عبارت است از:
[=Century Gothic]الف ـ انتخاب ابوبکر برای همراهی: در این‌باره دلیل متقن بر انتخاب ابوبکر برای همراهی توسط پیامبر خدا(ص) در دست نیست.

[=Century Gothic] اما برخی دیگر جریان را این‌گونه بازگو کرده‌اند:
[=Century Gothic]پس از خارج شدن پیامبر(ص) از خانه، ابوبکر به خانه پیامبر(ص) آمد؛ پس علی(ع) را در جای پیامبر خفته یافت.
[=Century Gothic] جریان را از علی(ع) جویا شد.
[=Century Gothic] علی (ع) به او فرمود: پیامبر(ص) از مدینه خارج شد و به طرف بئر ام‌میمون حرکت کرد. آن‌گاه ابوبکر به دنبال پیامبر(ص) رفت، در بین راه به ایشان ملحق شد.68
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]بنابراین نمی‌توان قول اول را به طور قطع پذیرفت، بلکه قول دوم به حقیقت نزدیک‌تر است. شاهد و قرینه‌ای که قول دوم را به واقع نزدیک‌تر می‌نماید،
[=Century Gothic] آن است که مورخان نقل کرده‌اند که مشرکان برای یافتن پیامبر(ص) شخصی را که اثر پا را در بیابان، دقیق تشخیص می‌داد و در این کار خبره بود، به کمک گرفتند. او نیز جای پای پیامبر(ص) را پیدا کرد.
[=Century Gothic] آنان تا مسافتی در پی آن رفتند، تا آنکه به موضعی رسیدند.
[=Century Gothic] او گفت: از اینجا به بعد شخص دیگری با محمد همراه شده است.69
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]ب ـ عدم هجرت ابوبکر پیش از پیامبر(ص): این ادعا که همة اصحاب پیش از هجرت پیامبر(ص) از مکه خارج شده بودند و تنها ابوبکر در مکه باقی مانده بود،
[=Century Gothic] اولاً: به تصریح تاریخ نادرست و باطل است؛ چراکه شماری از اصحاب، حتی بعد از هجرت پیامبر(ص) در مکه باقی ماندند.
[=Century Gothic] از جمله علی(ع) به دستور پیامبر و برای انجام سفارشهایی در مکه ماند،
[=Century Gothic] ثانیاً: اگر شمار زیادی از اصحاب پیش از پیامبر(ص) مکه را ترک کردند، نه از سر بی‌مهری به پیامبر(ص) بود، بلکه این کار به دستور و سفارش شخص پیامبر(ص) انجام شد.70
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]آنان مهاجران نخستین به شمار می‌آیند، نه آنچه اهل سنت در تفسیر آیه «و السابقون الـأولون من المهاجرین»(توبه: 100) ادعا می‌کنند و می‌گویند: «لاخلاف إن أوّل السابقین من المهاجرین ابوبکر.»71
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]ج ـ خرید مرکب توسط ابوبکر: در این‌باره نیز مناقشه‌هایی مطرح شده است.
[=Century Gothic] برخی از بزرگان اهل سنت تصریح نموده‌اند که علی(ع) برای پیامبر سه شتر خریداری کرد و آنها را به وسیله شخصی به نام اریقط‌بن‌عبدالله برای پیامبر خدا فرستاد.72
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]افزون بر آن کسانی که ابوبکر را خریدار مرکب دانسته‌اند، خود تصریح کرده‌اند زمانی که ابوبکر مرکبها را به پیامبر(ص) عرضه نمود،
[=Century Gothic] پیامبر(ص) از پذیرش رایگان آنها خودداری کرد و بهای آنها را به او پرداخت.73بنابراین، ابوبکر خود نیز با خرج پیامبر(ص) این راه را پیموده است.

[=Century Gothic]دـ مشارکت فرزندان ابوبکر در امر هجرت: روایتی که شیعه ـ بلکه برخی از اهل سنت ـ در این‌باره به دست داده‌اند، آن است که مدت زمانی که پیامبر(ص) در غار به سر می‌بردند، علی(ع) برای ایشان آب و غذا می‌برد.74
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]علی(ع) در روز شورا این امر را یکی از افتخارات خویش ذکر نمود و به آن احتجاج کرد.

[=Century Gothic] آن حضرت می‌فرماید:
[=Century Gothic]نشدتکم بالله، هل فیکم أحد کان یبعث إلی رسول الله الطعام و هو فی الغار، و یخبره الأخبار غیری؟ قالوا: لا؛75
[=Century Gothic]شما را به خدا قسم می‌دهم، زمانی که پیامبر در غار بود، آیا کسی جز من برای او غذا می‌برد و اخبار(مکه) را به او گزارش می‌داد؟:Sham:
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]حاضران جملگی پاسخ دادند: نه، غیر از تو کسی نبود.
[=Century Gothic]بنابراین، شواهد تاریخی مورد استناد اهل سنت با مناقشه‌های جدی روبه‌روست، اما روایاتی که اهل سنت به آن استناد کرده‌اند نیز از چند نظر مخدوش است که در اینجا نقد آنها را به ترتیب شمارة روایات ملاحظه خواهید کرد.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]حدیث یکم ـ اولاً: همان‌گونه که در مباحث گذشته روشن شد، این آیه هیچ‌گونه مدح و ستایشی برای ابوبکر در برندارد.
[=Century Gothic] ثانیاً: مذمتی که در این آیه و دو آیة پیش از آن خطاب به مسلمانان شده است، به طور مسلم شامل همه مسلمانان نمی‌شود؛
[=Century Gothic] چراکه عده بسیاری از آنها امر پیامبر اکرم(ص) را در مورد جهاد اجابت کردند و به جبهه جنگ رفتند، بلکه این شیوة قرآن است که در بسیاری از موارد خطاب را به صورت عام می‌آورد و بعد عده‌ای را خارج می‌کند.

[=Century Gothic] ثالثاً: اگر بر فرض مذمت در آیه، شامل همه مسلمانان شود، قطعاً ابوبکر را نیز در برخواهد گرفت؛ زیرا مذمت در این آیه مربوط به زمانی است که پیامبر و مسلمانان در مدینه به سر می‌بردند، اما جریان غار مربوط به زمان هجرت پیامبر است.
[=Century Gothic] بنابراین، مذمت مسلّماً شامل ابوبکر نیز می‌شود.76:Sham:

[=Century Gothic]حدیث دوم ـ این حدیث هم از جهت سند و هم از جهت متن مخدوش است، اما از جهت سند، چنان‌که برخی از بزرگان اهل سنت تصریح نموده‌اند، این حدیث از موضوعات است.
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]ابن‌ابی‌الحدید می‌گوید:
[=Century Gothic]إن البکریة وضعوا هذا الحدیث فی مقابلة حدیث الإخاء؛77این حدیث را بکریه در مقابل حدیث «إخاء» (که در آن پیامبر اکرم(ص) علی(ع) را برادر خویش خواند) جعل کرده‌اند.
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]حدیث از جهت متن نیز مبتلا به اشکالاتی است که عبارت‌اند از:
[=Century Gothic]الف ـ از مفاد این روایت برداشت می‌شود که پیامبر اکرم(ص) هیچ کس را به عنوان دوست برنگزیده‌اند،
[=Century Gothic] در حالی‌که به تصریح روایات بی‌شماری (مانند روایت طیر، رایة، إخاء، غدیر و…) پیامبر(ص)، علی(ع) را دوست و یار و یاور خویش خوانده است.:Sham:

[=Century Gothic]ب ـاین روایت با روایات دیگری که اهل سنت نقل کرده‌اند، معارض است. در آن روایات پیامبر افرادی مانند سعدبن‌معاذ و عثمان را دوست خویش معرفی کرده است.
[=Century Gothic]

[=Century Gothic] از آن جمله این دو روایت است:
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]یک: ابوهریره از رسول خدا(ص) نقل کرده است: «إن لکل نبیٍ خلیلاً من أمته و إن خلیلی عثمان؛ هر پیامبری از امت خویش دوستی را برمی‌گزیند و من عثمان را برای دوستی برگزیدم.»78
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]دو: رسول خدا(ص): «لکل نبی خلیل و خلیلی سعدبن‌معاذ؛ هر پیامبری دوستی دارد و دوست من سعدبن‌معاذ است.»79
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]ج ـ مفاد این روایت با روایتی که از اهل سنت نقل شده و در آن ابوبکر دوست بالفعل پیامبر(ص) معرفی شده، معارض است.
[=Century Gothic] در آن روایت چنین آمده: «قال رسول الله(ص) انّ خلیلی من امتی أبوبکر.»80
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]حدیث سوم ـ روایت مذکور نیز به تصریح بزرگان اهل سنت مجعول است.

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]خطیب بغدادی در کتاب تاریخ بغداد می‌گوید:
[=Century Gothic]هذا الحدیث لاأصل له عند ذوی المعرفة، و قد وضعه محمدبن‌عبد إسناداً و متناً؛81 این حدیث ریشة صحیحی ندارد،
[=Century Gothic] بلکه متن و سند آن را محمدبن‌عبد جعل کرده است.:Sham:
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]حدیث چهارم ـ ضعف این روایت نیز با توجه به مباحثی که در تفسیر آیه گذشت، روشن می‌شود؛ زیرا اولاً: مفاد این حدیث مانند مفاد جملة إن الله معنا است که گفتیم فضیلتی برای ابوبکر به شمار نمی‌رود، بلکه برای تسکین خاطر و یا توبیخ ابوبکر بیان شده است.

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]ثانیاً: در برخی مصادر، روایت این گونه است: «إسکت یا أبابکر إثنان الله ثالثهما»،82 که ظهور در توبیخ ابوبکر دارد.
[=Century Gothic]

[=Century Gothic] ثالثاً: این روایت تنها از انس نقل شده و بنابراین در دیدگاه اهل سنت خبر واحد به شمار می‌آید. در نظر شیعه نیز انس تضعیف شده است.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]حدیث پنجم ـ این حدیث به تصریح بزرگان اهل سنت از جهت سند مبتلا به ضعف جدی است؛ چراکه غالب‌بن‌عبدالله مجهول است.
[=Century Gothic] بنابراین پدر و جد او نیز که در سلسلة سند قرار گرفته‌اند، مجهول‌اند.

[=Century Gothic]ابن‌حجر در لسان‌المیزان چنین می‌گوید:
[=Century Gothic]فأمّا غالب‌بن‌عبدالله فلایعرف، قاله العلائی، و قال ابن‌حزم فی المحلّی: غالب‌بن‌عبدالله مجهول.83

44. مفید، محمد، مصنّفات شیخ مفید، ج 8؛ شرح المنام، ص 26 و نیز نک: الـإفصاح، ص 190.
45. طوسی، محمد، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 222.
46. الصحیح من سیرة النبی الـأعظم، ج 2، ص 249.
47. مصنّفات شیخ مفید، ج 8؛ الـإفصاح فی امامة امیرالمؤمنین(ع)، ص 190؛ شرح المنام، ص 26 و نیز نک: کراجکی، محمد، کنز الفوائد، ج 2، ص 49.
48. التبیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 222.
49. تکویر(81)، آیه 22.
50. کهف(18)، آیه 37. البته روشن است که منظور از کفر در این آیه، کفر عملی است، نه کفر اعتقادی.
51. مفید، محمدبن‌محمد، مصنّفات شیخ مفید، ج 8؛ الـإفصاح، ص 187 و 188 و شرح المنام، ص 27 و 28.
52. التبیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 222 و 223.
53. فتح(48)، آیه 29.
54. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج 5، ص 295 و 296.
55. نورالثقلین، ج 2، ص 218ـ221.
56ـ الاختصاص، ص 96ـ97 و عیون الاخبار الرضا، ج 2، باب 45، ص 207.
57. التبیان، ج 5، ص 223.
58. الصحیح من سیرة النبی الـأعظم، ج 2، ص 250.
59. یاد خداوند برای مؤمنان موجب آرامش و طمأنینه است؛ چنان‌که آیة 28 سورة رعد این معنا را بیان می‌کند: «ألا بذکر الله تطمئن القلوب».
60. انفال(8)، آیه 33.
61. التبیان، ج 5، ص 223.
62. مصنّفات شیخ مفید، ج 8؛ الـإفصاح: ص 190.
63. الصحیح من سیرة النبی الـأعظم، ج 2، ص 250.
64. المیزان، ج 9، ص 279.
65. فتح(48)، آیه 26.
66. همان.
67. المیزان، ج 9، ص 279 ـ 281.
68. السیرة النبویة، ج 2، ص 128.
69. حلبی، علی‌بن‌برهان‌الدین، السیرة الحلبیة، ج 2، ص 205؛ سبط‌بن‌الجوزی، تذکرة الخواص، ص 34؛ ابن‌کثیر، اسماعیل، السیرة النبویة، ج 2، ص 235.
70. الصحیح من سیرة النبی الـأعظم، ج 2، ص 269.
71. نک: الجامع الـأحکام القرآن، ج 8، ص 237.
72. ابن‌عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ترجمة علی‌بن‌ابی‌طالب، ج 1، ص 154؛ الدرالمنثور، ج 4، ص 196.
73. ابن‌کثیر، السیرة النبویة، ج 2، ص 24.
74. طبرسی، فضل‌بن‌حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، ص 191؛ ابن‌عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، ترجمه علی‌بن‌ابی‌طالب، ج1، ص 154.
75. طبرسی، احمد، احتجاج، ج 1، ص 204.
76. نک: المیزان، ج 9، ص 294ـ296.
77. ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلا‌غة، ج 11، ص 49.
78. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج 5، ص 497.
79. هندی، علی، کنزالعمال، ج 6، ص 83.
80. هندی، علی، کنزالعمال، ج 6، ص 138؛ قسطلانی، ارشاد الساری، ج 6؛ طبری، احمد، الریاض النضرة، ج1، ص 126.
81. خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، ج 2، ص 388.
82. مبارکفوری، تحفة الاحوذی، ج 8، ص 392.
83. عسقلانی، ابن‌حجر، لسان المیزان، ج 5، ص 404.

به جوابهای رضای عزیز اضافه کنم :خداوند در سوره مبارکه یونس می فرماید Sad الا ان اولیا الله لا خوف علیهم ولا هم یحزنون )و ابوبکر هم در غار ترسید پس نمی تواند از اولیا الله باشد

بسم الله
سلام خدمت رضا و اعتماد
جناب رضا مثل همیشه یک متن طولانی آورده اند که پاسخ گویی به تمام این ادعاها ممکن نیست اما مهم ترین آنها را ان شاء الله پاسخ خواهم داد

رضا;34744 نوشت:
ب ـ إذ هما فی الغار: مفاد این جمله همانند تعبیر پیشین، بیان‌کنندة هیچ گونه فضیلت و مدحی برای ابوبکر نیست، بلکه تنها گزارشی از اجتماع مکانی ابوبکر با پیامبر اکرم(ص) است. شیخ مفید(ره) در این‌باره می‌گوید: اما اجتماع ابوبکر با پیامبر در غار، مفادش همانند تعبیر گذشته است و هم‌مکانی هیچ نوع مدحی را در بر ندارد؛ چراکه چه بسا مؤمن و کافر در یک مکان گرد هم آیند. مسجد پیامبر که شرافت بیشتری از غار ثور دارد، مؤمن و منافق را در خویش جای می‌دهد و همچنین کشتی نوح علاوه بر مؤمنان، حیوانات را نیز با خود به همراه داشت.

درسته که حتی ابوجهل و ابولهب هم گاهی همراه پیامبر بوده اند اما این جواب غیر منطقی است چون در این کار مهم که جان پیامبر در خطر بود باید وفادار ترین انسان را انتخاب می کرد و ابوبکر را برای این کار مهم برگزید
اما در مورد مقایسه ی کار حضرت علی با حضرت ابوبکر که کدامشان مهم بود؟
اصلا مهم نیست که عمل کدام یک بزرگتر بود این مهم است که ما می دانیم این دو نفر همیشه یار و همراه پیامبر در سخت ترین لحظه ها بودند.
رضا;34746 نوشت:
الف ـ انتخاب ابوبکر برای همراهی: در این‌باره دلیل متقن بر انتخاب ابوبکر برای همراهی توسط پیامبر خدا(ص) در دست نیست. اما برخی دیگر جریان را این‌گونه بازگو کرده‌اند: پس از خارج شدن پیامبر(ص) از خانه، ابوبکر به خانه پیامبر(ص) آمد؛ پس علی(ع) را در جای پیامبر خفته یافت. جریان را از علی(ع) جویا شد. علی (ع) به او فرمود: پیامبر(ص) از مدینه خارج شد و به طرف بئر ام‌میمون حرکت کرد. آن‌گاه ابوبکر به دنبال پیامبر(ص) رفت، در بین راه به ایشان ملحق شد.68 بنابراین نمی‌توان قول اول را به طور قطع پذیرفت، بلکه قول دوم به حقیقت نزدیک‌تر است. شاهد و قرینه‌ای که قول دوم را به واقع نزدیک‌تر می‌نماید، آن است که مورخان نقل کرده‌اند که مشرکان برای یافتن پیامبر(ص) شخصی را که اثر پا را در بیابان، دقیق تشخیص می‌داد و در این کار خبره بود، به کمک گرفتند. او نیز جای پای پیامبر(ص) را پیدا کرد. آنان تا مسافتی در پی آن رفتند، تا آنکه به موضعی رسیدند. او گفت: از اینجا به بعد شخص دیگری با محمد همراه شده است.69

هر دوی این نظریه ها دلالت بر شجاعت و وفاداری ابوبکر دارد
نظریه اول:انتخاب ابوبکر توسط پیامبر برای همراهی
در این نظریه که شما آن را رد کردید اعتماد پیامبر به ابوبکر را ثابت می کند چون پیامبر می بایست امین ترین یارانش را برای این سفر مهم که مهم ترین واقعه ی تاریخ اسلام بود انتخاب می کرد
نظریه ی دوم :
رضا;34746 نوشت:
پس از خارج شدن پیامبر(ص) از خانه، ابوبکر به خانه پیامبر(ص) آمد؛ پس علی(ع) را در جای پیامبر خفته یافت. جریان را از علی(ع) جویا شد. علی (ع) به او فرمود: پیامبر(ص) از مدینه خارج شد و به طرف بئر ام‌میمون حرکت کرد. آن‌گاه ابوبکر به دنبال پیامبر(ص) رفت، در بین راه به ایشان ملحق شد
اعتماد;34806 نوشت:
پس از خارج شدن پیامبر(ص) از خانه، ابوبکر به خانه پیامبر(ص) آمد؛ پس علی(ع) را در جای پیامبر خفته یافت. جریان را از علی(ع) جویا شد. علی (ع) به او فرمود: پیامبر(ص) از مدینه خارج شد و به طرف بئر ام‌میمون حرکت کرد. آن‌گاه ابوبکر به دنبال پیامبر(ص) رفت، در بین راه به ایشان ملحق شد

در این جا هم ابوبکر جان خود را به خطر می اندازد و خود را به پیامبر می رساند حالا سوال پیش می آید که چرا ابوبکر خودش را با پیامبر همراه کرد در حالی که از کفار می ترسید اگر ایمان ابوبکر دروغین بود آیا لزومی داشت که ابوبکر دنبال پیامبر برود مگر نمی توانست در خانه بنشیند و پیامبر را تنها بگذارد و این همه سختی را نکشد
اعتماد;34806 نوشت:
به جوابهای رضای عزیز اضافه کنم :خداوند در سوره مبارکه یونس می فرماید Sad الا ان اولیا الله لا خوف علیهم ولا هم یحزنون )و ابوبکر هم در غار ترسید پس نمی تواند از اولیا الله باشد

با این منطق شما پیامبر هم از اولیاء خدا نبود چون خدا به ایشان می در سوره حجر می فرماید لا تحزن
لا تمدن عينيک الى ما متعنا به ازواجا منهم و لا تحزن عليهم و اخفض جناحک للمؤمنين(حجر 88)
هرگز چشم خود را به نعمتهاى (مادّى)، که به گروه‏هايى از آنها [= کفّار] داديم، ميفکن! و بخاطر آنچه آنها دارند، غمگين مباش! و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنين فرود آر!
وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلاَّ بِاللّهِ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلاَ تَكُ فِي ضَيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ (نحل 127)
صبر کن، و صبر تو فقط براى خدا و به توفيق خدا باشد! و بخاطر (کارهاى) آنها، اندوهگين و دلسرد مشو! و از توطئه‏هاى آنها، در تنگنا قرار مگير!
و حضرت ابراهیم هم با این دلیل شما نعوذ بالله از اولیاء خدا نمی باشد چون الا ان اولیا الله لا خوف علیهم ولا هم یحزنون اما ابراهیم خوف داشت
فَلَمَّا رَأَى أَيْدِيَهُمْ لاَ تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُواْ لاَ تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ (هود 70)
(اما) هنگامى که ديد دست آنها به آن نمى‏رسد (و از آن نمى‏خورند، کار) آنها را زشت شمرد؛ و در دل احساس ترس نمود. به او گفتند: «نترس! ما به سوى قوم لوط فرستاده شده‏ايم!»
و در این جا هم حضرت موسی خوف از جان خویش دارد
وَأَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى لَا تَخَفْ إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ (نمل 10)
و عصايت را بيفکن! -هنگامى که (موسى) به آن نگاه کرد، ديد (با سرعت) همچون مارى به هر سو مى‏دود (ترسيد و) به عقب برگشت، و حتى پشت سر خود را نگاه نکرد- اى موسى! نترس، که رسولان در نزد من نمى‏ترسند!
پس دوستان عزیز چشم های تان را به این حقیقت ها نبندید و در حالی خداوند از این یار پیامبر خشنود گشت بغض او را در دل نداشته باشید
وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (توبه 100)
پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و کسانى که به نيکى از آنها پيروى کردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نيز) از او خشنود شدند؛ و باغهايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، که نهرها از زير درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و اين است پيروزى بزرگ!
آیا ابوبکر رضی الله عنه که بعد از پیامبر اولین مهاجرین بود شامل این آیه نمی شود
پس تو را به خدا ای دوستان تعصب را کنار بگذارید و یک لحظه فکر کنید چطور پیامبر یک منافق را که هر لحظه ممکن است جای او را به کفار نشان دهد لو دهد با خود ببرد یا ابوبکر که به قول شما منافق بود دنبال پیامبر می رود و این خطر را به خاطر پیامبر به جان می خرد
و در آخر دوباره خواهش می کنم چند لحظه فکر کنید چطور کسی را لعن کنیم که خداوند از او راضی است و بهشت را برای او آماده کرده است.

والسلام علی من اتبع الهدی

[=century gothic]با سلام
خب جناب عقیل گرامی حالا برویم سر تناقضات گفتاری علمای شما که امیدوارم دیگه سوالی نباشد!
در مورد مطالب طولانی یک بار برای همیشه !!
[=Century Gothic]درست مطالب طولانیست !اما برای محقق برای دست یابی به حق ارزشش را دارد!!:Sham:
[=Century Gothic]در مورد جواب دادن هم تا بحال کسی جواب قانع کنندی نداد[=Century Gothic]ه [=Century Gothic]ا[=Century Gothic]ست!؟
این را در مناظراتی که علمای شیعه انجام دادند و سندش هم موجود است را میتوانید به راحتی پیدا کنید عقیل گرامی!!

[=century gothic]

[=century gothic]آيا ابوبكر، همراه رسول خدا (ص) بوده است؟:Gig:

[=century gothic]اولاً: بايد ثابت شود همراه رسول خدا صلى الله عليه وآله در غار، ابوبكر بوده نه شخص ديگري. روشن است كه از خود آيه قرآن كريم چنين مطلبى هرگز ثابت نمى‌شود؛

[=century gothic]چرا كه در آيه غار، هيچ اسمى از ابوبكر برده نشده و صرفا سخن از همراهى است كه با رسول خدا در غار بوده است؛
[=century gothic] اما اين كه آن همراه چه كسى است، بايد به كمك روايات موجود در منابع تاريخى و روائى ثابت شود كه آن‌هم با مشكلاتى مواجه است كه ما به صورت مختصر بعد از نقل اصل روايات در منابع اهل سنت به آن‌ها اشاره خواهيم كرد.
محمد بن اسماعيل بخارى مى‌نويسد:
حدثنا محمد بن سِنَانٍ حدثنا هَمَّامٌ عن ثَابِتٍ عن أَنَسٍ عن أبي بَكْرٍ رضي الله عنه قال: قلت لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم وأنا في الْغَارِ: لو أَنَّ أَحَدَهُمْ نَظَرَ تَحْتَ قَدَمَيْهِ لَأَبْصَرَنَا فقال ما ظَنُّكَ يا أَبَا بَكْرٍ بِاثْنَيْنِ الله ثَالِثُهُمَا.
انس از ابوبكر نقل كرده است كه گفت: هنگامى در غار بودم، به رسول خدا (ص) گفتم: اگر يكى از آن‌ها (كفار قريش) زير پاهاى خود را نگاه كند، ما را خواهد ديد، آن حضرت فرمود: چرا نگرانى در باره دو نفرى كه سومى آن دو، خداوند است.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1337، ح3453، كتاب المناقب، بَاب مَنَاقِبِ الْمُهَاجِرِينَ وَفَضْلِهِمْ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
همين روايت را با تفاوت‌هايى در متن و سند در جاهاى ديگر بخارى نيز نقل كرده است:
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1427، ح3707 و ج 4، ص 1712، ح4386، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
اين روايات ثابت مى‌كند كه ابوبكر به همراه رسول خدا در غار بوده است. صرف نظر از مشكلاتى كه در سند آن و به ويژه در انس بن مالك كه با امير مؤمنان عليه السلام ميانه خوشى نداشته وجود دارد، اين روايت با روايت ديگرى كه بخارى در صحيح خود از عائشه نقل كرده است، در تعارض است:

[=Century Gothic]هيچ آيه‌اي در حق خاندان عائشه نازل نشده است:
[=Century Gothic]بخارى در صحيح خود به نقل از عائشه مى‌نويسد كه وى تصريح كرده است كه هيچ آيه‌اى در قرآن كريم در باره خاندان وى نازل نشده است::Ealam:
حدثنا مُوسَى بن إِسْمَاعِيلَ حدثنا أبو عَوَانَةَ عن أبي بِشْرٍ عن يُوسُفَ بن مَاهَكَ قال كان مَرْوَانُ على الْحِجَازِ اسْتَعْمَلَهُ مُعَاوِيَةُ فَخَطَبَ فَجَعَلَ يَذْكُرُ يَزِيدَ بن مُعَاوِيَةَ لِكَيْ يُبَايَعَ له بَعْدَ أبيه فقال له عبد الرحمن بن أبي بَكْرٍ شيئا فقال خُذُوهُ فَدَخَلَ بَيْتَ عَائِشَةَ فلم يَقْدِرُوا فقال مَرْوَانُ إِنَّ هذا الذي أَنْزَلَ الله فيه «وَالَّذِي قال لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُمَا أَتَعِدَانِنِي» فقالت عَائِشَةُ من وَرَاءِ الْحِجَابِ ما أَنْزَلَ الله فِينَا شيئا من الْقُرْآنِ إلا أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ عُذْرِي.
از يوسف بن ماهك نقل شده است كه معاويه بن أبى سفيان، مروان را به حكومت حجاز منصوب كرده بود، مروان خطبه خواند و در آن از يزيد بن معاويه نام برد تا براى حكومت بعد از پدرش از مردم بيعت بگيرد. عبد الرحمن بن أبى بكر چيزى گفت، مروان گفت: او را بگيريد. عبد الرحمن وارد خانه عائشه شد و آن‌ها نتوانستند او را دستگير كنند. مروان گفت: او كسى است كه خداوند اين آيه را در باره او نازل كرده است: « و آن كس كه به پدر و مادر خود گويد: «اف بر شما، آيا به من وعده مى‏دهيد كه زنده خواهم شد...».
عائشه از پشت پرده گفت: هيچ چيزى از قرآن در باره ما خاندان نازل نشده است؛ مگر اين كه خداوند [آيه] عذر مرا نازل كرده است (اشاره به آيه افك).
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 1827، ح4550، كتاب التفسير، بَاب «وَالَّذِي قال لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُمَا...»، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

طبق قواعد زبان عربي، در جمله «ما أَنْزَلَ الله فِينَا شيئا» كلمه «شيئا» نكره در سياق نفى است و دلالت بر عموم مى‌كند؛ يعنى هيچ آيه‌اى در قرآن كريم به صورت اختصاصى در باره عائشه و اطرافيان او نازل نشده است.

از طرف ديگر كلمه «الا» در جمله «إلا أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ عُذْرِي» از ادات حصر است و طبق قواعد ثابت شده در علم اصول، جمله استثنائيه، دلالت بر حصر مى‌كند و داراى مفهوم است.
بنابراين، اين روايت ثابت مى‌كند كه هيچ آيه‌اى در قرآن كريم به صورت اختصاصى در باره خاندان عائشه كه ابوبكر نيز جزو آن است، نازل نشده است. :Sham:

در نتيجه اين روايت با رواياتى كه ثابت مى‌كند ابوبكر به همراه رسول خدا صلى الله عليه وآله در غار بوده و آيه «غار» در باره او نازل شده است، در تعارض است.:Sham:
آيا مراد از «فينا» فرزندان ابو بكر است؟
برخى از علماى اهل سنت پاسخ داده‌اند كه مراد از «فينا» فرزندان ابوبكر است و شامل خود ابوبكر نمى‌شود.
عينى در عمدة القارى مى‌نويسد:
قوله: «فينا» أرادت به بني أبي بكر لأن أبا بكر، رضي الله تعالى عنه. نزل فيه «ثاني اثنين» (التوبة: 40) وقوله: «محمد رسول الله والذين معه» (الفتح:92) وقوله: «والسابقون والأولون» وفي آي كثيرة.
مراد از «فينا» فرزندان ابوبكر است؛ زيرا در باره ابوبكر آيه «ثانى اثنين» و «محمد رسول الله...» و آيه «والسابقون الأولون» و آيات بسيارى نازل شده است.
العيني، بدر الدين ابومحمد محمود بن أحمد الغيتابي الحنفي ( 855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 19، ص 1827، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

ابن حجر عسقلانى نيز در فتح البارى همين ادعا را كرده است.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 8، ص 577، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

در پاسخ مى‌گوييم:
اولاً: اين ادعائى است بدون دليل؛ بلكه دليل بر خلاف آن وجود دارد؛ چرا كه طبق ادعاى مروان بن حكم آيه «وَالَّذِي قال لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُمَا...» در مذمت عبد الرحمن و تكريم پدر و مادر او؛ يعنى ابوبكر و ام رومان نازل شده است و عائشه با گفتن جمله «ما أَنْزَلَ الله فِينَا شيئا» نزول هر نوع آيه‌اى در باره تمام افراد مورد ادعاى مروان نفى مى‌كند كه از جمله آن‌ها والدين عبد الرحمن است.
ثانياً: طبق پنداشت اهل سنت، آيات «محمد رسول الله...» و آيه «والسابقون الأولون» شامل فرزندان ابوبكر و از جمله خود عائشه نيز مى‌شود و عائشه، و ديگر فرزندان ابوبكر را از بارزترين مصاديق همراهان رسول خدا و سابقون الأولون دانسته‌اند. آيا بدر الدين عينى مى‌تواند قبول كند كه آيه «محمد رسول الله» و «والسابقون الأولون» شامل عائشه نمى‌شود؟
بنابراين، سخن عينى و ابن حجر، مردود است.

[=Century Gothic]ابوبكر، قبل از رسول خدا به قبا رسيده بود:
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]سيره نويسان بر اين مطلب اتفاق دارند كه بيشتر مسلمانان، پيش از رسول خدا صلى الله عليه وآله به مدينه هجرت كردند، امام جماعت مسلمانان در مدتى كه آن حضرت حضور نداشتند، به عهده سالم مولى حذيفه بود و اين به آن سبب بود كه وى در قرائت قرآن از ديگران بهتر بود.
بخارى در صحيح خود مى‌نويسد:
حدثنا إِبْرَاهِيمُ بن الْمُنْذِرِ قال حدثنا أَنَسُ بن عِيَاضٍ عن عُبَيْدِ اللَّهِ عن نَافِعٍ عن بن عُمَرَ قال لَمَّا قَدِمَ الْمُهَاجِرُونَ الْأَوَّلُونَ الْعُصْبَةَ مَوْضِعٌ بِقُبَاءٍ قبل مَقْدَمِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم كان يَؤُمُّهُمْ سَالِمٌ مولى أبي حُذَيْفَةَ وكان أَكْثَرَهُمْ قُرْآنًا.
از ابن عمر نقل شده است كه وقتى مهاجران نخستين، قبل از آمدن رسول خدا (ص) به منطقه عصبه كه جاى در قباء است، رسيدند، سالم مولى أبى حذيفه امامت جماعت آن‌ها را به عهده داشت و او از همه آن‌ها بيشتر قرآن بلد بود.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 1، ص 246، ح660، كتاب الْجَمَاعَةِ وَالْإِمَامَةِ، بَاب إِمَامَةِ الْعَبْدِ وَالْمَوْلَى، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
سؤالى كه اين جا پيش مى‌آيد، اين است كه چه كسانى در اين مدت كه رسول خدا در ميان آن‌ها نبود، به امامت سالم مولى حذيفه نماز خوانده‌اند؟:Sham:

اینجا را دقت بفرماید جناب عقیل !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:Gig:

[=Century Gothic] جواب اين سؤال را محمد بن اسماعيل بخارى در صحيح خود داده و خليفه اول و دوم را جزء افرادى به شمار آورده كه در اين نماز حضور داشته‌اند:
حدثنا عُثْمَانُ بن صَالِحٍ حدثنا عبد اللَّهِ بن وَهْبٍ أخبرني بن جُرَيْجٍ أَنَّ نَافِعًا أخبره أَنَّ بن عُمَرَ رضي الله عنهما أخبره قال كان سَالِمٌ مولى أبي حُذَيْفَةَ يَؤُمُّ الْمُهَاجِرِينَ الْأَوَّلِينَ وَأَصْحَابَ النبي صلى الله عليه وسلم في مَسْجِدِ قُبَاءٍ فِيهِمْ أبو بَكْرٍ وَعُمَرُ وأبو سَلَمَةَ وَزَيْدٌ وَعَامِرُ بن رَبِيعَةَ.
از عبد الله بن عمر نقل شده كه گفت: سالم مولى أبى حذيفه، امامت نماز جماعت نخستين مهاجرين و اصحاب رسول خدا (ص) را در مسجد قباء به عهده داشت، ابوبكر،‌ عمر، ابوسلمه، زيد و عامر بن ربيعه نيز در اين نماز جماعت شركت داشتند.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 6، ص 2625، ح6754، بَاب اسْتِقْضَاءِ الْمَوَالِي وَاسْتِعْمَالِهِمْ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
بنابراين، داستان همراهى ابوبكر با رسول خدا در غار، با اين دو روايتى كه بخارى در صحيح‌ترين كتاب اهل سنت بعد از قرآن نقل كرده است، زير سؤال می‌رود.:Sham:
اين نماز در چه زماني برگزار شده است:
شارحان بخارى در توجيه اين روايت دچار اضطراب، نگرانى و هراس شده و در حل آن سردرگم مانده‌اند.:Kaf:

[=Century Gothic] بدرالدين عينى مى‌پذيرد كه اين مشكل بر طبق روايت عبد الله بن عمر وجود دارد و ثابت مى‌كند كه ابوبكر جزء نمازگذاران به امامت سالم مولى حذيفه بوده است:
قلت: لا إشكال إلاَّ على قول ابن عمر: إن ذلك كان قبل مَقْدَم النبي.

[=Century Gothic]من مي‌گويم: اشكالي در اين مطلب نيست؛ مگر بر بنابر نقل عبد الله بن عمر كه گفته‌: (داستان نماز خواندن ابوبكر پشت سر سالم) قبل از ورود رسول خدا (ص) بوده است.
العيني، بدر الدين ابومحمد محمود بن أحمد الغيتابي الحنفي ( 855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 24، ص 254، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
پس طبق نظر عيني، روايت عبد الله بن عمر ثابت مى‌كند كه ابوبكر در اين نماز حضور داشته و به همراه رسول خدا صلى الله عليه وآله در غار نبوده است.:Ealam:
ديگر شارحان بخاري، سعى كرده‌اند كه اين مشكل را به نحوي؛ حتى اگر شده با كلمه «شايد» و «احتمال» حل نمايند. بيهقى در سنن كبراى خود در اين باره مى‌نويسد:
قال الشيخ [مصنف] كذا قال في هذا وفيما قبله وفيهم أبو بكر وعمر ولعله في وقت آخر فإنه إنما قدم أبو بكر رضي الله عنه مع النبي صلى الله عليه وسلم ويحتمل أن تكون إمامته إياهم قبل قدومه وبعده وقول الراوي وفيهم أبو بكر أراد بعد قدومه والله أعلم.
در اين روايت و روايات گذشته آمده است كه در اين نماز جماعت،‌ ابوبكر و عمر نيز حضور داشته‌اند، شايد اين نماز در زمان ديگرى بوده است؛ زيرا ابوبكر به همراه رسول خدا وارد شد. ممكن است اين نماز جماعت قبل يا بعد از آمدن رسول خدا (ص) بوده، هر دو احتمال وجود دارد؛ اما اين كه راوى گفته كه در اين نماز ابوبكر نيز حضور داشته، ثابت مى‌كند كه اين نماز بعد از آمدن رسول خدا (ص) بوده است.
البيهقي، أحمد بن الحسين بن علي بن موسي ابوبكر ( 458هـ)، سنن البيهقي الكبرى، ج 3، ص 89، ناشر: مكتبة دار الباز - مكة المكرمة، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، 1414 - 1994.

[=Century Gothic]و ابن حجر عسقلانى مى‌گويد:
والمراد بهذا: أَنَّهُ كَانَ يؤمهم بعد مَقْدَم النَّبِيّ؛ ولذلك قَالَ: «فِي مسجد قباء»، ومسجد قباء إنما أسسه النَّبِيّ بعد قدومه المدينة، فلذلك ذكر منهم: أَبَا بَكْر، وأبو بَكْر إنما هاجر مَعَ النَّبِيّ، وليس فِي هذه الرواية: «قَبْلَ مقدم النَّبِيّ» كما فِي الرواية الَّتِيْ خرجها البخاري هاهنا فِي هَذَا الباب، فليس فِي هَذَا الحَدِيْث إشكال كما توهمه بعضهم.
مراد اين است كه سالم امامت آن‌ها را بعد از رسيدن رسول خدا (ص) به عهده داشته است، به همين خاطر در روايت آمده است كه اين نماز در مسجد قباء برگزار شده است و مسجد قباء توسط رسول خدا (ص) و بعد از آمدن به مدينه تأسيس شده است؛ به همين خاطر ابوبكر نيز جزء شركت كنندگان ذكر شده است، ابوبكر به همراه رسول خدا (ص) هجرت كرده است. در اين روايت نيامده است كه اين نماز قبل از آمدن رسول خدا تشكيل شده است؛ چنانچه در روايت بخارى كه در همين باب نقل كرده، اين مطلب ‌آمده است؛ پس اين حديث اشكالى ندارد؛ چنانچه برخى خيال كرده‌اند.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 4، ص 175، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

در باره زمان برگزارى اين نماز سه احتمال وجود دارد::Sham:
1. قبل از ورود رسول خدا صلى الله عليه وآله برگزار شده است كه طبعاً ثابت مى‌شود كه ابوبكر به همراه رسول خدا صلى الله عليه وآله نبوده و پيش از آن حضرت هجرت كرده است؛

2. بعد از ورود آن حضرت برگزار شده و آن حضرت در نماز جماعت شركت داشته و به امامت سالم مولى حذيفه نماز خوانده است؛

3. بعد از ورود آن حضرت برگزار شده و آن حضرت در نماز جماعت حاضر نشده‌اند.

آن چه از ظاهر روايت استفاده مى‌شود، اين است كه اين نماز قبل از ورود رسول خدا برگزار شده است و ثابت مى‌كند كه ابوبكر قبل از رسول خدا مهاجرت كرده و به همراه آن حضرت در غار نبوده است.:Ealam:

اما اين كه بيهقى گفته است: «ولعله في وقت آخر؛ شايد اين نماز در زمان ديگرى برگزار شده» غير قابل قبول است؛
زيرا اولا: با اصل روايت سازگارى ندارد؛ چرا كه در روايت زمان آن مشخص و تصريح شده است كه اين نماز با ورود نخستين مهاجران برگزار شده است كه در ميان آن‌ها ابوبكر و عمر نيز بوده‌اند.
كان سَالِمٌ مولى أبي حُذَيْفَةَ يَؤُمُّ الْمُهَاجِرِينَ الْأَوَّلِينَ...
ثانياً: با وجود رسول خدا، چه دليلى وجود دارد كه امامت سالم مولى حذيفه حتى بعد از ورود آن حضرت همچنان ادامه داشته است؟
بنابراين نمى‌توان زمان ديگرى را براى آن در نظر گرفت.:Sham:
اما اين كه ابن حجر ادعا كرده كه اين نماز بعد از ورود رسول خدا صلى الله عليه وآله برگزار شده و دليل آن نيز اين است كه در روايت از مسجد قبا نام برده شده و اين مسجد بعد از ورود رسول خدا تأسيس شده است، به چند دليل مردود است::Sham:
اولاً: طبق مدارك موجود در منابع اهل سنت،‌ اين مسجد ابتدا توسط نخستين مهاجرانى كه وارد قباء شده بودند، تأسيس شده و مسلمانان در آن نماز مى‌خوانده‌اند و بعد در زمان رسول خدا صلى الله عليه وآله ساختمان آن تكميل شده است.

بلاذرى در فتوح البلدان مى‌نويسد:
وكان المتقدمون في الهجرة من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم ومن نزلوا عليه من الأنصار بنوا بقباء مسجدا يصلون فيه والصلاة يومئذ إلى بيت المقدس فلما ورد رسول الله صلى الله عليه وسلم قباء صلى بهم فيه فأهل قباء يقولون إنه المسجد الذي يقول الله تعالى فيه «لمسجد أسس على التقوى من أول يوم أحق أن تقوم فيه».
نخستين مهاجران از اصحاب رسول خدا و انصارى كه به آن‌ها پيوسته بودند، مسجد قباء را تأسيس كردند و در آن نماز مى‌خواندند. در آن زمان به سوى بيت المقدس نماز خوانده مى‌شد، زمانى كه رسول خدا وارد قباء شد، امامت آن‌ها را به عهده گرفت؛ از همين رو بود كه مردم قبا مى‌گفتند: اين مسجد همان مسجدى است كه خداوند تبارك و تعالى در باره آن فرموده است:
«آن مسجدى كه از روز نخست بر پايه تقوا بنا شده، شايسته‏تر است كه در آن (به عبادت) بايستى...»
البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (279هـ)، فتوح البلدان، ج 1، ص 17، تحقيق: رضوان محمد رضوان، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت – 1403هـ

[=Century Gothic]و در انساب الأشراف مى‌نويسد:
وكان من تقدم رسول الله صلى الله عليه وسلم إلى المدينة بعد أبي سلمة بن عبد الأسد، ومن نزلوا عليه بقباء بنوا مسجداً يصلون فيه. والصلاة يومئذ إلى بيت المقدس. فجعلوا قبلته إلى ناحية بيت المقدس، فلما قدم رسول الله صلى الله عليه وسلم صلى بهم فيه، وكان سالم مولى أبي حذيفة يؤم المهاجرين من مكة إلى المدينة. ثم أمهم بالمدينة حتى قدم النبي.
كسانى كه قبل از رسول خدا و بعد از أبى سلمه بن عبد الأسد هجرت كرده بودند و نيز كسانى كه وارد قباء شده بودند، مسجدى بنا كرده و در آن نماز مى‌خواندند، در آن زمان نماز به طرف بيت المقدس خوانده مى‌شود؛ به همين خاطر قبله اين مسجد را به طرف بيت المسد ساختند. زمانى كه رسول خدا (ص) وارد آن جا شد، امامت نماز را به عهده گرفت، و سالم مولى أبى حذيفه امامت مهاجرين از مكه به مدينه مدينه را به عهده داشت، سپس اين امامت در مدينه نيز ادامه داشت تا اين كه رسول خدا به آن جا رسيدند.
البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (279هـ)، أنساب الأشراف، ج 1، ص 114، طبق برنامه الجامع الكبير.

و ابن جوزى در كتاب المنتظم مى‌نويسد:
وكان أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم حين قدم قباء قد بنوا مسجدا يصلون فيه فصلى بهم فيه ولم يحدث في المسجد شيئا فأقام صلى الله عليه وسلم الإثنين والثلاثاء والأربعاء والخميس وركب من قباء يوم الجمعة إلى المدينة فجمع في بني سالم فكانت أول جمعة جمعها في الإسلام وخطب يومئذ.
اصحاب رسول خدا وقتى وارد قبا شدند، مسجدى بنا كردند كه در آن نماز مى‌خواندند، سپس رسول خدا امامت نماز آن‌ها را به عهده گرفت، بناى براى مسجد نساخته بودند، رسول خدا (ص) روزها دوشنبه، سه شنبه و پنج شنبه در آن اقامت كردند و سپس روز جمعه به طرف مدينه حركت كردند و نماز جمعه را در قبيله بنى سالم خواندند و اين نماز نخستين نماز جمعه‌اى بود كه در اسلام برگزار شد، رسول خدا (ص) در آن روز خطبه خواندند.
ابن الجوزي، ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد ( 597 هـ)، المنتظم في تاريخ الملوك والأمم، ج 3، ص 65، ناشر: دار صادر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1358.

ثانياً: همان طور كه پيش از اين گذشت، در روايت ديگرى كه بخارى نقل كرده است، اين مطلب تصريح شده است كه امامت سالم مولى أبى حذيفه، مربوط به قبل از آمدن رسول خدا صلى الله عليه وآله بوده است::Sokhan:
حدثنا إِبْرَاهِيمُ بن الْمُنْذِرِ قال حدثنا أَنَسُ بن عِيَاضٍ عن عُبَيْدِ اللَّهِ عن نَافِعٍ عن بن عُمَرَ قال لَمَّا قَدِمَ الْمُهَاجِرُونَ الْأَوَّلُونَ الْعُصْبَةَ مَوْضِعٌ بِقُبَاءٍ قبل مَقْدَمِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم كان يَؤُمُّهُمْ سَالِمٌ مولى أبي حُذَيْفَةَ وكان أَكْثَرَهُمْ قُرْآنًا.
از ابن عمر نقل شده است كه وقتى مهاجران نخستين، قبل از آمدن رسول خدا (ص) به منطقه عصبه كه جاى در قباء است، رسيدند، سالم مولى أبى حذيفه امامت جماعت آن‌ها را به عهده داشت و او از همه آن‌ها بيشتر قرآن بلد بود.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 1، ص 246، ح660، كتاب الْجَمَاعَةِ وَالْإِمَامَةِ، بَاب إِمَامَةِ الْعَبْدِ وَالْمَوْلَى، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

اين روايت و روايتى كه تصريح به حضور ابوبكر در نماز سالم مولى حذيفه دارد،:Sham:
مكمل همديگر هستند؛ هر دو از نافع از عبد الله بن عمر نقل شده، در هر دو نخستين مهاجران به سالم مولى حذيفه اقتدا كرده‌اند، در يكى به نام مأموين اشاره شده و در ديگرى نامى از مأمومين برده نشده است؛ بنابراين اشكال ابن حجر كه گفته بود: « وليس فِي هذه الرواية: «قَبْلَ مقدم النَّبِيّ»، با اين روايت حل شده و با كنار هم قرار دادن اين دو روايت ثابت مى‌شود كه امامت سالم مولى أبى حذيفه براى مهاجرين نخستين، قبل از رسيدن رسول خدا صلى الله عليه وآله به آن جا بوده است.

ثالثاً: با وجود رسول خدا صلى الله عليه وآله در ميان صحابه، امامت فرد ديگر، موضوعيت ندارد؛ چرا كه طبق روايات اهل سنت، امامت او بر ابوبكر،‌ عمر و بقيه صحابه به خاطر اين بوده كه او بيش‌تر و بهتر از آن‌ها قرآن بلد بوده است؛ بنابراين با وجود رسول خدا اصل امامت او از موضوعيت مى‌افتد؛ چنانچه در روايت بخارى گذشت كه:
كان يَؤُمُّهُمْ سَالِمٌ مولى أبي حُذَيْفَةَ وكان أَكْثَرَهُمْ قُرْآنًا.

سالم مولى أبى حذيفه امامت جماعت آن‌ها را به عهده داشت و او از همه آن‌ها بيشتر قرآن بلد بود.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 1، ص 246، ح660، كتاب الْجَمَاعَةِ وَالْإِمَامَةِ، بَاب إِمَامَةِ الْعَبْدِ وَالْمَوْلَى، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

[=Century Gothic]و بخارى در عنوان باب همين روايت مى‌نويسد:
... لِقَوْلِ النبي (ص) يَؤُمُّهُمْ أَقْرَؤُهُمْ لِكِتَابِ اللَّهِ.
[=Century Gothic]به خاطر اين سخن خداوند كه : هر كس بهتر كتاب خدا را قرائت مي‌كند، امامت جماعت را به عهده بگيرد.
[=Century Gothic]و مالك بن أنس رئيس مالكى‌ها در المدونة الكبرى مى‌نويسد:
قال بن وهب قال سمعت معاوية بن صالح يذكر عن بن المسيب أن النبي صلى الله عليه وسلم قال فليؤمهم أفقههم قال فذلك أمير أمره رسول الله صلى الله عليه وسلم قال بن وهب وقد كان سالم مولى أبي حذيفة يؤم المهاجرين الأولين وأصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم من الأنصار في مسجد قباء فيهم أبو بكر وعمر وأبو سلمة وزيد وعامر بن ربيعة قال بن وهب وقال مالك يؤم القوم أهل الصلاح والفضل منهم.
از ابن مسيب نقل شده است كه رسول خدا (ص) فرمود: داناترين شما، امام جماعت شما باشد... ابن وهب گفته است:: سالم مولى أبى حذيفه، امامت نماز جماعت نخستين مهاجرين و اصحاب رسول خدا (ص) را در مسجد قباء به عهده داشت، ابوبكر،‌ عمر، ابوسلمه، زيد و عامر بن ربيعه نيز در اين نماز جماعت شركت داشتند. ابن وهب و مالك گفته‌اند: امام جماعت قوم بايد كسى باشد كه اهل صلاح و فضليت است.
مالك بن أنس ابوعبدالله الإصبحي (179هـ)، المدونة الكبرى، ج 1، ص 85، ناشر: دار صادر – بيروت.
همچنين نمى‌توان ادعا كرد كه اين نماز با امامت سالم و با حضور رسول خدا صلى الله عليه وآله انجام شده است؛

[=Century Gothic]چرا كه اگر چنين مطلبى صحت داشت، نام رسول خدا صلى الله عليه وآله نيز به عنوان مأمومين ذكر مى‌شد؛ همان طورى كه نام ابوبكر و عمر كه اهميت كمترى نسبت به نام رسول خدا داشته، ذكر شده است.
از طرف ديگر طبق ادعای اهل سنت، رسول خدا صلى الله عليه وآله، تنها پشت سر ابوبكر و عبد الرحمن بن عوف نماز خوانده است ، و نه شخصی ديگر ؛ هرچند كه ما اين مطلب را از اباطيل مى‌دانيم؛ اما از باب قاعده الزام، از آن استفاده مى‌كنيم.
شمس الدين ذهبى در سير اعلام النبلاء به نقل از مسند احمد مى‌نويسد:
عن عمرو بن وهب الثقفي قال كنا مع المغيرة بن شعبة فسئل هل أم النبي صلى الله عليه وسلم أحد من هذه الأمة غير أبي بكر فقال نعم فذكر أن النبي صلى الله عليه وسلم توضأ ومسح على خفيه وعمامته وأنه صلى خلف عبد الرحمن بن عوف وأنا معه ركعة من الصبح....
از عمرو بن وهب نقل شده است كه: به همراه مغيرة بن شعبه بوديم كه سؤال شد، آيا رسول خدا پشت سر شخص ديگرى غير از ابوبكر نماز خوانده است؟ در جواب گفت: بلي، سپس نقل كرد كه رسول خدا وضو گرفت، بر پاپوش و عمامه خود مسح كرد، و به امامت عبد الرحمن بن عوف نماز خواند؛ در حالى كه من نيز در يك ركعت از نماز صبح با او بودم.
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 1، ص 79، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.
اين روايت را احمد در مسند خود ج 4، ص 244،‌ ح18159 به صورت مفصل نقل كرده است.

[=Century Gothic]

[=Century Gothic] اگر رسول خدا به امامت سالم مولى حذيفه نماز خوانده بودند، اين مطلب منقبت عظيمى براى وى محسوب مى‌شد كه قطعا مورخان و محدثان اين مطلب را با آب و تاب فراوان نقل مى‌كردند و اثرى از آن در كتاب‌هاى تاريخى يافت مى‌شد؛ در حالى كه حتى يك روايت ضعيف نيز در اين باره نقل نشده است.:Sham:
نكته ديگر اين كه رسول خدا برخى از اصحاب را در موارد اضطراري؛ همانند سفر و يا بيمارى به امامت جماعت گماشته است.

[=Century Gothic]حال مى‌پرسيم كه اضطرارى وجود داشت كه سالم با وجود رسول خدا امامت جماعت مسلمانان را به عهده بگيرد؛ در حالى كه نه رسول خدا در سفر بوده‌اند و نه بيمارى براى آن حضرت گزارش شده است؟:Ealam:
و نيز نمى‌توان ادعا كرد كه اين نماز بعد از ورود رسول خدا صلى الله عليه وآله برگزار شده؛ ولى آن حضرت در نماز جماعت شركت نداشته است؛

[=Century Gothic]زيرا طبق روايات صحيح السند موجود در منابع فريقين، رسول خدا صلى الله عليه وآله به نماز جماعت اهميت بسيارى مى‌دادند و حتى غائبين نماز جماعت را تهديد به آتش زدن كرده‌اند. محمد بن اسماعيل بخارى در صحيح خود مى‌نويسد:
عن أبي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قال وَالَّذِي نَفْسِي بيده لقد هَمَمْتُ أَنْ آمُرَ بِحَطَبٍ فَيُحْطَبَ، ثُمَّ آمُرَ بِالصَّلَاةِ فَيُؤَذَّنَ لها، ثُمَّ آمُرَ رَجُلًا فَيَؤُمَّ الناس ثُمَّ أُخَالِفَ إلى رِجَالٍ فَأُحَرِّقَ عليهم بُيُوتَهُمْ، وَالَّذِي نَفْسِي بيده لو يَعْلَمُ أَحَدُهُمْ أَنَّهُ يَجِدُ عَرْقًا سَمِينًا أو مِرْمَاتَيْنِ حَسَنَتَيْنِ لَشَهِدَ الْعِشَاءَ.
قسم به ذاتى که جانم در دست اوست، قصد کرده‌ام تا دستور به جمع‌آورى هيزم دهم سپس مؤذن را بگويم تا اذان دهد و شخصى را براى امامت مردم مقرر نمايم و خود به خانه‌ متخلفان بروم و خانه ‌هايشان را بر آنان آتش زنم.
قسم به خداوندى كه جانم در قبضه قدرت او است اگر اين ها مى‌دانستند كه اين‌جا استخوان گوشت‌دار (يا به مقدارگوشت ميان دو سُم حيوان) و يا تير آموزشى تقسيم مى‌كنند در نماز جماعت حاضر مى‌شدند.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 1، ص231، ح618، كتاب الْجَمَاعَةِ وَالْإِمَامَةِ، بَاب وُجُوبِ صَلَاةِ الْجَمَاعَةِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

[=Century Gothic]

[=Century Gothic] حال چگونه مى‌توان تصور كرد كه خود آن حضرت با وجود نماز جماعت از شركت در آن خوددارى كرده باشند؟:Sham:
به اين نكته نيز بايد توجه داشت عمر و ابوبكر، همواره در سفر و حضر ملازم و همراه يكديگر بوده و در تاريخ كمتر ثبت شده است كه اين دو نفر از همديگر جدا شده باشند،

[=Century Gothic] در روايت بخارى نيز آمده بود كه عمر و ابوبكر هر دو در اين نماز حضور داشته‌اند.:Ealam:
در نتيجه توجيهات بيهقى و ابن حجر بى‌اساس بوده و تنها گزينه‌اى قابل قبول اين است كه ابوبكر به همراه نخستين مهاجران، قبل از رسول خدا صلى الله عليه وآله در قبا حاضر بوده و همراه رسول خدا هجرت نكرده است.

بسم الله
دوست گرامی رضا جان این همه مطلب را آوردی که ثابت کنی همراه پیامبر ابوبکر نبوده و کسی دیگر بوده اما این ادعای شما ادعایی جدید است که هیچ عالمی جز همان سایت ولی عصر که اکثر مطالب شما از این سایت است و چند سایت دیگر همراهی ابوبکر با پیامبر در غار را رد نکرده حالا نمی دونم چطور شما در اول قبول کردید که ابوبکر همراه پیامبر در غار بوده اما با جواب های بنده آمدید و قضیه را از بیخ منکر شدید

عقیل;34871 نوشت:
بسم الله
دوست گرامی رضا جان این همه مطلب را آوردی که ثابت کنی همراه پیامبر ابوبکر نبوده و کسی دیگر بوده اما این ادعای شما ادعایی جدید است که هیچ عالمی جز همان سایت ولی عصر که اکثر مطالب شما از این سایت است و چند سایت دیگر همراهی ابوبکر با پیامبر در غار را رد نکرده حالا نمی دونم چطور شما در اول قبول کردید که ابوبکر همراه پیامبر در غار بوده اما با جواب های بنده آمدید و قضیه را از بیخ منکر شدید

[=Century Gothic]با سلام
جناب عقیل اینها تمامی از منابع اهل سنت هستند !
[=Century Gothic]ن[=Century Gothic]ه شیعه [=Century Gothic]!!
اول نقل از شیعه بود :Sham:!!که مخالفت کردید!!
منهم سعی کردم از اهل سنت مطالب را بگذارم تا دیگر جای سوالی نباشد!!:Sokhan:

عقیل گرامی نتیجه ای که شما از این مطلب که گذاشتید میخواهید بگیرید باید بگویم !!که هیچ تبصره!!و یا!!..!!!ندارد!!و نتیجه حاصل نمیشود!!

چرا دقت نمیکنید !عزیز برادر!!مطالب را دنبال کنید!!مگراینکه در رد صحیح بخاری مطلبی دارید!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟و در رد علمای تراز اول اهل سنت مطلبی دارید!!؟بفرماید!؟
شاید دروغ گفتند!!؟شما اصلاح کنید!!:Gig:
اگر جوابی دارد بدهید !؟؟
که فکر نکنم جوابی داشته باشید !!!علمای بزرگ شما جوابی نداشتند!!چه رسد به آقای سجودی و غیر!!!

رضا;34877 نوشت:
جناب عقیل اینها تمامی از منابع اهل سنت هستند !نه شیعه !! اول نقل از شیعه بود !!که مخالفت کردید!! منهم سعی کردم از اهل سنت مطالب را بگذارم تا دیگر جای سوالی نباشد!! عقیل گرامی نتیجه ای که شما از این مطلب که گذاشتید میخواهید بگیرید باید بگویم !!که هیچ تبصره!!و یا!!..!!!ندارد!!و نتیجه حاصل نمیشود!!

لطف کنید بفرمایید کدام یک از علمای اهل سنت همراهی ابوبکر با پیامبر در غار را رد کرده.
دوست عزیز نتیجه گیری شما روی ظن و گمان است مثلا شما می گویید چون ابوبکر در این نماز جماعت حاضر بوده و پیامبر حضور نداشته پس ابوبکر با پیامبر هجرت نکرده نمی دونم شما چطور این همراهی را که همه ی علمای شیعه و سنی تایید کرده اند را با این احادیث و از روی ظن و گمان می خواهید منکر شوید.
در ضمن شما که می گویید ابوبکر در غار حضور نداشته پس بفرمایید منظور خدا از ثانی اثنین کیست؟
رضا;34877 نوشت:
چرا دقت نمیکنید !عزیز برادر!!مطالب را دنبال کنید!!مگراینکه در رد صحیح بخاری مطلبی دارید!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟و در رد علمای تراز اول اهل سنت مطلبی دارید!!؟بفرماید!؟ شاید دروغ گفتند!!؟شما اصلاح کنید!! اگر جوابی دارد بدهید !؟؟ که فکر نکنم جوابی داشته باشید !!!علمای بزرگ شما جوابی نداشتند!!چه رسد به آقای سجودی و غیر!!!

مطمئنید بخاری همراهی ابوبکر را قبول نداشته
قَالَتْ عَائِشَةُ وَأَبُو سَعِيدٍ وَابْنُ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَكَانَ أَبُو بَكْرٍ مَعَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي الْغَارِ
(صحیح بخاری کتاب المناقب باب مَنَاقِبِ الْمُهَاجِرِينَ وَفَضْلِهِمْ مِنْهُمْ أَبُو بَكْرٍ صفحه ی 483 )
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ حَدَّثَنَا هَمَّامٌ عَنْ ثَابِتٍ عَنْ أَنَسٍ عَنْ أَبِي بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ
قُلْتُ لِلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا فِي الْغَارِ لَوْ أَنَّ أَحَدَهُمْ نَظَرَ تَحْتَ قَدَمَيْهِ لَأَبْصَرَنَا فَقَالَ مَا ظَنُّكَ يَا أَبَا بَكْرٍ بِاثْنَيْنِ اللَّهُ ثَالِثُهُمَا
(صحیح بخاری کتاب المناقب باب مَنَاقِبِ الْمُهَاجِرِينَ وَفَضْلِهِمْ مِنْهُمْ أَبُو بَكْرٍ صفحه ی 485 حدیث 3380
صحیح مسلم کتاب فضائل صحابه باب من فضائل ابوبکر صدیق حدیث 4389)
این هم از علمای بزرگ ما اگر دوباره می خوای نظر همه ی علما را تک تک می آورم تا دوباره نفرمایید
رضا;34877 نوشت:
چرا دقت نمیکنید !عزیز برادر!!مطالب را دنبال کنید!!مگراینکه در رد صحیح بخاری مطلبی دارید!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟و در رد علمای تراز اول اهل سنت مطلبی دارید!!؟بفرماید!؟

لِلْفُقَرَاء الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا وَيَنصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ (حشر Dirol
اين اموال براى فقيران مهاجرانى است که از خانه و کاشانه و اموال خود بيرون رانده شدند در حالى که فضل الهى و رضاى او را مى‏طلبند و خدا و رسولش را يارى مى‏کنند؛ و آنها راستگويانند!

عقیل;35000 نوشت:
لطف کنید بفرمایید کدام یک از علمای اهل سنت همراهی ابوبکر با پیامبر در غار را رد کرده.
دوست عزیز نتیجه گیری شما روی ظن و گمان است مثلا شما می گویید چون ابوبکر در این نماز جماعت حاضر بوده و پیامبر حضور نداشته پس ابوبکر با پیامبر هجرت نکرده نمی دونم شما چطور این همراهی را که همه ی علمای شیعه و سنی تایید کرده اند را با این احادیث و از روی ظن و گمان می خواهید منکر شوید.
در ضمن شما که می گویید ابوبکر در غار حضور نداشته پس بفرمایید منظور خدا از ثانی اثنین کیست؟

مطمئنید بخاری همراهی ابوبکر را قبول نداشته
قَالَتْ عَائِشَةُ وَأَبُو سَعِيدٍ وَابْنُ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَكَانَ أَبُو بَكْرٍ مَعَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي الْغَارِ
(صحیح بخاری کتاب المناقب باب مَنَاقِبِ الْمُهَاجِرِينَ وَفَضْلِهِمْ مِنْهُمْ أَبُو بَكْرٍ صفحه ی 483 )
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ حَدَّثَنَا هَمَّامٌ عَنْ ثَابِتٍ عَنْ أَنَسٍ عَنْ أَبِي بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ
قُلْتُ لِلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا فِي الْغَارِ لَوْ أَنَّ أَحَدَهُمْ نَظَرَ تَحْتَ قَدَمَيْهِ لَأَبْصَرَنَا فَقَالَ مَا ظَنُّكَ يَا أَبَا بَكْرٍ بِاثْنَيْنِ اللَّهُ ثَالِثُهُمَا
(صحیح بخاری کتاب المناقب باب مَنَاقِبِ الْمُهَاجِرِينَ وَفَضْلِهِمْ مِنْهُمْ أَبُو بَكْرٍ صفحه ی 485 حدیث 3380
صحیح مسلم کتاب فضائل صحابه باب من فضائل ابوبکر صدیق حدیث 4389)
این هم از علمای بزرگ ما اگر دوباره می خوای نظر همه ی علما را تک تک می آورم تا دوباره نفرمایید

لِلْفُقَرَاء الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا وَيَنصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ (حشر Dirol
اين اموال براى فقيران مهاجرانى است که از خانه و کاشانه و اموال خود بيرون رانده شدند در حالى که فضل الهى و رضاى او را مى‏طلبند و خدا و رسولش را يارى مى‏کنند؛ و آنها راستگويانند!

[=Century Gothic]با سلام
جناب عقیل چرا مطالب را به درستی دنبال نمیکنید عزیز برادر!!!؟
معلوم که اصلا مطلب را نخوندید؟:Gig:

[=century gothic]جناب عقیل حتما پست ۱۰ را هم بخوانید!!!!!:Sokhan:
تا خدای نکرده دچار سفسطه نشوید!!
:Labkhand:

[=Century Gothic]اگر جواب قانع کننده ای دارید بدهید !!مطلب در مورد تناقضات بخاری [=Century Gothic]و دیگر علمای اهل سنت [=Century Gothic]! است جناب عقیل !!!
***
[=century gothic]محمد بن اسماعيل بخارى مى‌نويسد:
حدثنا محمد بن سِنَانٍ حدثنا هَمَّامٌ عن ثَابِتٍ عن أَنَسٍ عن أبي بَكْرٍ رضي الله عنه قال: قلت لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم وأنا في الْغَارِ: لو أَنَّ أَحَدَهُمْ نَظَرَ تَحْتَ قَدَمَيْهِ لَأَبْصَرَنَا فقال ما ظَنُّكَ يا أَبَا بَكْرٍ بِاثْنَيْنِ الله ثَالِثُهُمَا.
انس از ابوبكر نقل كرده است كه گفت: هنگامى در غار بودم، به رسول خدا (ص) گفتم: اگر يكى از آن‌ها (كفار قريش) زير پاهاى خود را نگاه كند، ما را خواهد ديد، آن حضرت فرمود: چرا نگرانى در باره دو نفرى كه سومى آن دو، خداوند است.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1337، ح3453، كتاب المناقب، بَاب مَنَاقِبِ الْمُهَاجِرِينَ وَفَضْلِهِمْ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
همين روايت را با تفاوت‌هايى در متن و سند در جاهاى ديگر بخارى نيز نقل كرده است:
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1427، ح3707 و ج 4، ص 1712، ح4386، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
اين روايات ثابت مى‌كند كه ابوبكر به همراه رسول خدا در غار بوده است. صرف نظر از مشكلاتى كه در سند آن و به ويژه در انس بن مالك كه با امير مؤمنان عليه السلام ميانه خوشى نداشته وجود دارد، اين روايت با روايت ديگرى كه بخارى در صحيح خود از عائشه نقل كرده است، در تعارض است:
:Labkhand:

[=Century Gothic]منظور [=century gothic]تعارض است این ۲ مطلب و بقیه !!:Ealam:

[=Century Gothic]هيچ آيه‌اي در حق خاندان عائشه نازل نشده است:
[=Century Gothic]بخارى در صحيح خود به نقل از عائشه مى‌نويسد كه وى تصريح كرده است كه هيچ آيه‌اى در قرآن كريم در باره خاندان وى نازل نشده است::Ealam:
حدثنا مُوسَى بن إِسْمَاعِيلَ حدثنا أبو عَوَانَةَ عن أبي بِشْرٍ عن يُوسُفَ بن مَاهَكَ قال كان مَرْوَانُ على الْحِجَازِ اسْتَعْمَلَهُ مُعَاوِيَةُ فَخَطَبَ فَجَعَلَ يَذْكُرُ يَزِيدَ بن مُعَاوِيَةَ لِكَيْ يُبَايَعَ له بَعْدَ أبيه فقال له عبد الرحمن بن أبي بَكْرٍ شيئا فقال خُذُوهُ فَدَخَلَ بَيْتَ عَائِشَةَ فلم يَقْدِرُوا فقال مَرْوَانُ إِنَّ هذا الذي أَنْزَلَ الله فيه «وَالَّذِي قال لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُمَا أَتَعِدَانِنِي» فقالت عَائِشَةُ من وَرَاءِ الْحِجَابِ ما أَنْزَلَ الله فِينَا شيئا من الْقُرْآنِ إلا أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ عُذْرِي.
از يوسف بن ماهك نقل شده است كه معاويه بن أبى سفيان، مروان را به حكومت حجاز منصوب كرده بود، مروان خطبه خواند و در آن از يزيد بن معاويه نام برد تا براى حكومت بعد از پدرش از مردم بيعت بگيرد. عبد الرحمن بن أبى بكر چيزى گفت، مروان گفت: او را بگيريد. عبد الرحمن وارد خانه عائشه شد و آن‌ها نتوانستند او را دستگير كنند. مروان گفت: او كسى است كه خداوند اين آيه را در باره او نازل كرده است: « و آن كس كه به پدر و مادر خود گويد: «اف بر شما، آيا به من وعده مى‏دهيد كه زنده خواهم شد...».
عائشه از پشت پرده گفت: هيچ چيزى از قرآن در باره ما خاندان نازل نشده است؛ مگر اين كه خداوند [آيه] عذر مرا نازل كرده است (اشاره به آيه افك).
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 1827، ح4550، كتاب التفسير، بَاب «وَالَّذِي قال لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُمَا...»، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987
[=Century Gothic]طبق قواعد زبان عربي، در جمله «ما أَنْزَلَ الله فِينَا شيئا» كلمه «شيئا» نكره در سياق نفى است و دلالت بر عموم مى‌كند؛ يعنى هيچ آيه‌اى در قرآن كريم به صورت اختصاصى در باره عائشه و اطرافيان او نازل نشده است.
از طرف ديگر كلمه «الا» در جمله «إلا أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ عُذْرِي» از ادات حصر است و طبق قواعد ثابت شده در علم اصول، جمله استثنائيه، دلالت بر حصر مى‌كند و داراى مفهوم است.
بنابراين، اين روايت ثابت مى‌كند كه هيچ آيه‌اى در قرآن كريم به صورت اختصاصى در باره خاندان عائشه كه ابوبكر نيز جزو آن است، نازل نشده است. :Sham:
در نتيجه اين روايت با رواياتى كه ثابت مى‌كند ابوبكر به همراه رسول خدا صلى الله عليه وآله در غار بوده و آيه «غار» در باره او نازل شده است، در تعارض است.
آيا مراد از «فينا» فرزندان ابو بكر است؟:Labkhand:

برخى از علماى اهل سنت پاسخ داده‌اند كه مراد از «فينا» فرزندان ابوبكر است و شامل خود ابوبكر نمى‌شود.

اینجا را دقت بفرماید عقیل گرامی :Cheshmak:
[=Century Gothic]
بخارى در صحيح خود مى‌نويسد:

حدثنا إِبْرَاهِيمُ بن الْمُنْذِرِ قال حدثنا أَنَسُ بن عِيَاضٍ عن عُبَيْدِ اللَّهِ عن نَافِعٍ عن بن عُمَرَ قال لَمَّا قَدِمَ الْمُهَاجِرُونَ الْأَوَّلُونَ الْعُصْبَةَ مَوْضِعٌ بِقُبَاءٍ قبل مَقْدَمِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم كان يَؤُمُّهُمْ سَالِمٌ مولى أبي حُذَيْفَةَ وكان أَكْثَرَهُمْ قُرْآنًا.
از ابن عمر نقل شده است كه وقتى مهاجران نخستين، قبل از آمدن رسول خدا (ص) به منطقه عصبه كه جاى در قباء است، رسيدند، سالم مولى أبى حذيفه امامت جماعت آن‌ها را به عهده داشت و او از همه آن‌ها بيشتر قرآن بلد بود.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 1، ص 246، ح660، كتاب الْجَمَاعَةِ وَالْإِمَامَةِ، بَاب إِمَامَةِ الْعَبْدِ وَالْمَوْلَى، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
سؤالى كه اين جا پيش مى‌آيد، اين است كه چه كسانى در اين مدت كه رسول خدا در ميان آن‌ها نبود، به امامت سالم مولى حذيفه نماز خوانده‌اند؟:Sham:

اینجا را دقت بفرماید جناب عقیل !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟� �؟:Gig:

[=Century Gothic] جواب اين سؤال را محمد بن اسماعيل بخارى در صحيح خود داده و خليفه اول و دوم را جزء افرادى به شمار آورده كه در اين نماز حضور داشته‌اند:
حدثنا عُثْمَانُ بن صَالِحٍ حدثنا عبد اللَّهِ بن وَهْبٍ أخبرني بن جُرَيْجٍ أَنَّ نَافِعًا أخبره أَنَّ بن عُمَرَ رضي الله عنهما أخبره قال كان سَالِمٌ مولى أبي حُذَيْفَةَ يَؤُمُّ الْمُهَاجِرِينَ الْأَوَّلِينَ وَأَصْحَابَ النبي صلى الله عليه وسلم في مَسْجِدِ قُبَاءٍ فِيهِمْ أبو بَكْرٍ وَعُمَرُ وأبو سَلَمَةَ وَزَيْدٌ وَعَامِرُ بن رَبِيعَةَ.
از عبد الله بن عمر نقل شده كه گفت: سالم مولى أبى حذيفه، امامت نماز جماعت نخستين مهاجرين و اصحاب رسول خدا (ص) را در مسجد قباء به عهده داشت، ابوبكر،‌ عمر، ابوسلمه، زيد و عامر بن ربيعه نيز در اين نماز جماعت شركت داشتند.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 6، ص 2625، ح6754، بَاب اسْتِقْضَاءِ الْمَوَالِي وَاسْتِعْمَالِهِمْ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
بنابراين، داستان همراهى ابوبكر با رسول خدا در غار، با اين دو روايتى كه بخارى در صحيح‌ترين كتاب اهل سنت بعد از قرآن نقل كرده است، زير سؤال می‌رود.:Sham:
اين نماز در چه زماني برگزار شده است:
شارحان بخارى در توجيه اين روايت دچار اضطراب، نگرانى و هراس شده و در حل آن سردرگم مانده‌اند.:Kaf:

بسم الله الرحمن الرحیم

مرتبتی هست در مراتب ایمان که به آن مرتبت یقین می گویند.
در مسئله غار جناب ابوبکر ترسیده بودند و این غیر قابل رد است پس مراتب یقین را نمی توان برای ایشان در آن زمان در نظر داشت.

ولی همین ابوبکر با یقین اینچنینی جناب رضای گرامی با احترام باید عرض کنم که لقب ابوبکر صدیق را پیامبر اکرم به ایشان نسبت دادند چراکه آیه شریفه واقرض الله قرض حسنا نازل شد سپس ابوبکر صدیق 50 یا 60 هزار دینار که شامل تمام دارائی ایشان میشد را برای خرج در قضوات به پیامبر تقدیم کردند.

لذا با عنایت به شرایط ایشان که از صحابه پیامبر محسوب می شدند تمنا دارم در شرح صفاتی که به ایشان احتمال جسارت دارد رعایت نمائید حتی اگر بحث فاطمه زهرا (س) هم در ذهن دارید این مطلب را فاکتور بگیرید .
هرچند که ایمان دارم قصد و نیت شما تنها نقل سخن بوده و بس.

جناب عقیل گرامی
مراتبی برای ابوبکر صدیق هست که مایه احترام به ایشان هست که از جمله از صحابه نخستین پیامبر بودن و تهدید به مرگ شدن و این حسن صداقت که در ایشان بود که حتی باعث شد که بفرمایند که من لایق این خلافت نیستم و...

ولی این مراتب دال بر این نمی شود که ایشان مهین و بهترین اشخاص بوده اند و شایستگی ولایت را بر مسلمین داشته باشند کما اینکه ابوبکر صدیق خود نیز بر این معنی اشراف داشت.

کلهم اجمعین خلافتی نباید صورت می گرفته وگرفته حال به نظر این حقیر جناب عقیل بهتر است که از فضایل ومحامد وکمالات و سخنان بزرگوارانه ایشان ذکر بفرمائید تا بنده نیز از ایشان مطلبی بیاموزم از زبان شما.

یا حق

عقیل;35000 نوشت:

در ضمن شما که می گویید ابوبکر در غار حضور نداشته پس بفرمایید منظور خدا از ثانی اثنین کیست؟

[=Century Gothic]با سلام

دلالت جمله «ثاني اثنين» بر فضيلت ابوبكر:
[=Century Gothic]فخررازى مى‌نويسد:
[=Century Gothic]الرابع: أنه تعالى سماه «ثَانِيَ اثْنَيْنِ» فجعل ثاني محمد عليه السلام حال كونهما في الغار، والعلماء أثبتوا أنه رضي الله عنه كان ثاني محمد في أكثر المناصب الدينية، فإنه e لما أرسل إلى الخلق وعرض الإسلام على أبي بكر آمن أبو بكر، ثم ذهب وعرض الإسلام على طلحة والزبير وعثمان بن عفان وجماعة آخرين من أجلة الصحابة رضي الله تعالى عنهم، والكل آمنوا على يديه، ثم إنه جاء بهم إلى رسول الله (ص) بعد أيام قلائل، فكان هو رضي الله عنه (ثَانِيَ اثْنَيْنِ) في الدعوة إلى الله وأيضاً كلما وقف رسول الله (ص) في غزوة، كان أبو بكر رضي الله عنه يقف في خدمته ولا يفارقه، فكان ثاني اثنين في مجلسه، ولما مرض رسول الله (ص) قام مقامه في إمامة الناس في الصلاة فكان ثاني اثنين، ولما توفي دفن بجنبه، فكان ثاني اثنين هناك أيضاً.
[=Century Gothic]چهارم: خداوند تعالى ابوبكر را «ثانى اثنين؛ دومى از دو تا» ناميده است و او را دومى محمد (ص) در زمانى كه آن دو در غار بوده‌اند قرار داده است. علما ثابت كرده‌اند كه ابوبكر در اكثر مناصب دينى دومى محمد بوده است، زمانى كه به سوى خلق فرستاده شد و اسلام را بر ابوبكر عرضه كرد، ابوبكر ايمان آورد، سپس ابوبكر اسلام را بر طلحه، زبير، عثمان و جماعت ديگرى از بزرگان صحابه عرضه كرد و همگى آن‌ها به دست ابوبكر ايمان آوردند و سپس بعد از مدت كوتاهى ابوبكر آن‌ها را پيش رسول خدا آورد، پس ابوبكر در دعوت به سوى خداوند نيز «ثانى اثنين» بوده است.
همچنين هر زمان رسول خدا در جنگى شركت مى‌كرد، ابوبكر در خدمت آن حضرت باقى مى‌ماند و از آن حضرت جدا نمى‌شد؛ پس در مجلس آن حضرت نيز ابوبكر «ثانى اثنين» بوده است
و زمانى كه رسول خدا (ص) مريض شد، به جاى آن حضرت، امامت جماعت را به عهده گرفت؛ پس در آن جا نيز «ثانى اثنين» بوده است و زمانى كه فوت كرد، ابوبكر در كنار او دفن شد؛ پس در قبر نيز «ثانى اثنين» رسول خدا بوده است.
[=Century Gothic]

نقد و بررسي:

منظور از «ثاني اثنين» رسول خدا (ص) بوده است:


[=Century Gothic]استدلال فخررازى در صورتى درست است كه ثابت شود مراد از «ثانى اثنين» ابوبكر بوده است نه رسول خدا؛ در حالى كه نه تنها دليلى بر اين مطلب وجود ندارد و اگر داشت فخررازى بيان مى‌كرد؛ بلكه دليل بر خلاف آن است.
[=Century Gothic]

[=Century Gothic] ما به صورت اختصار به چند دليل اشاره مى‌كنيم::Sham:
1. سياق آيه دلالت مى‌كند كه مراد از «ثانى اثنين» رسول خدا صلى الله عليه وآله باشد نه شخص ديگري؛
چرا كه خداوند در اين آيه مى‌فرمايد::Sham:
إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذينَ كَفَرُوا ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ...
اگر او را يارى نكنيد، خداوند او را يارى كرد، آن هنگام كه كافران او را (از مكّه) بيرون كردند، در حالى كه دوّمين نفر بود (و يك نفر بيشتر همراه نداشت) در آن هنگام كه آن دو در غار بودند....
اين سياق به هيچ وجه اجازه نمى‌دهد كه مراد از «ثانى اثنين» شخص ديگرى غير از همان كسى باشد كه كفار او را اخراج كرده‌اند.

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]2. طبق قواعد علم نحو، «ثانى اثنين» حال است براى ضمير«هاء» در «اذ اخرجه» و به اتفاق شيعه و سنى اين ضمير به رسول خدا صلى الله عليه وآله بر مى‌گردد نه به ابوبكر؛:Sham:
پس آيه در حقيقت حال رسول خدا صلى الله عليه وآله را بيان مى‌كند نه حال همراه او را؛ چنانچه بزرگان اهل سنت بر اين مطلب تصريح كرده‌اند.

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]ابن تيميه حرانى در اين باره مى‌نويسد:
وقوله (ثاني اثنين) حال من الضمير في أخرجه....
«ثانى اثنين» حال است براى ضميرى كه در «اخرجه» وجود دارد.:Sham:
ابن تيميه الحراني، أحمد عبد الحليم ابوالعباس ( 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 472، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]و بدر الدين عينى مى‌نويسد:
قوله: (ثاني اثنين) حال من الضمير المنصوب في إذ أخرجه الذين كفروا....
«ثانى اثنين» حال است براى ضمير منصوبى كه در جمله «اذ اخرجه الذين كفروا» وجود دارد.:Sham:
العيني، بدر الدين ابومحمد محمود بن أحمد الغيتابي الحنفي ( 855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، عمدة القاري ج 16، ص 173، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]و ابن عاشور مى‌گويد:
و (ثانيَ اثنين) حال من ضمير النصب في (أخرجه).:Sham:
محمد الطاهر بن عاشور (1284هـ)، تفسير التحرير والتنوير، ج 10، ص 96، ناشر: دار سحنون للنشر والتوزيع - تونس - 1997م.

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]جالب اين است كه خود فخررازى در مسأله دوم تصريح مى‌كند كه «ثانى اثنين» منصوب و حال است:[=Century Gothic]:Sham:
وقوله: (ثَانِيَ اثْنَيْنِ) نصب على الحال، أي في الحال التي كان فيها (ثَانِيَ اثْنَيْنِ).
«ثانى اثنين» منصوب است به دليل اين كه حال است (براى ضمير منصوب اخرجه) يعنى در آن زمانى كه رسول خدا (ص) در داخل غار دومى از دوتا بود.
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، التفسير الكبير ج 16، ص 52، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]اما در مسأله چهارم اين مطلب را فراموش كرده و مى‌گويد::Sham:
الرابع: أنه تعالى سماه «ثَانِيَ اثْنَيْنِ» فجعل ثاني محمد عليه السلام...

اگر «ثانى اثنين» حال باشد براى ضمير «اخرجه» چگونه مى‌تواند مراد از آن ابوبكر باشد؟!:Gig:
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]3. بسيارى از بزرگان اهل سنت تصريح كرده‌اند كه مراد از «ثانى اثنين» رسول خدا صلى الله عليه وآله است نه ابوبكر كه ما به نام چند تن از آنان اشاره مى‌كنيم::Sham:

طبرى در تفسير خود مى‌نويسد::Sham:
كما نصره إذ أخرجه الذين كفروا بالله من قريش من وطنه وداره ثاني اثنين يقول أخرجوه وهو أحد الاثنين أي واحد من الاثنين... .
چنانچه خداوند (رسولش) را ياري كرد در آن هنگام كه كفار قريش آن حضرت را از وطنش بيرون كردند، و يك نفر را همراه او كرد و رسول خدا يكي از دو نفر بود .
الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير ( 310هـ)، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج10، ص135، ناشر: دار الفكر، بيروت – 1405هـ.

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]و آلوسى نيز مى‌نويسد::Sham:
(ثاني اثنين) حال من ضميره عليه الصلاة والسلام أي أحد اثنين.
«ثانى اثنين» حال است براى ضميرى كه به رسول خدا (ص) بر مى‌گردد؛ يعنى آن حضرت يكى از دو تا بود.
الآلوسي البغدادي، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج10، ص96، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]و بغوى مى‌نويسد::Sham:
(إذ أخرجه الذين كفروا) من مكة حين مكروا به وأرادوا تبيينه وهموا بقتله (ثاني اثنين) أي هو أحد الإثنين.
البغوي، الحسين بن مسعود (516هـ)، تفسير البغوي، ج2، ص292، تحقيق: خالد عبد الرحمن العك، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

و در تفسير مجاهد آمده است::Sham:
عن مجاهد في قوله (إلا تنصروه فقد نصره الله) قال ذكر ما كان من أول شأنه حين أخرجوه يقول فالله ناصره كما نصره وهو (ثاني اثنين).
مجاهد بن جبر المخزومي التابعي أبو الحجاج، تفسير مجاهد، ج1، ص279، تحقيق: عبدالرحمن الطاهر محمد السورتي، ناشر: المنشورات العلمية - بيروت.

«ثاني اثنين» فضيليتي را براي ابوبكر به اثبات نمي‌رساند:

[=Century Gothic]برفرض كه مراد از «ثانى اثنين» ابوبكر باشد، بازهم فضيلتى براى وى محسوب نمى‌شود؛
چرا كه اين جمله تنها گزارشى از اجتماع مكانى ابوبكر با پيامبر است و مفاد آن هيچ فضيليتى را براى وى به اثبات نمى‌رساند.

اين آيه به مؤمنان گوشزد مى‌كند كه اگر شما پيامبر را يارى نكنيد، خداوند خود، پيامبرش را يارى خواهد كرد؛ همان طورى كه وقتى مشركان او را مكه اخراج كردند و قصد كشتن او را داشتند، و او هيچ ياورى نداشت و تنها يكى از دو نفر بود، با انزال سكينه و لشكريان نامرئى او را يارى كرد و كلمة الله را اعتلا بخشيد.:Sham:

برخى از انديشمندان سنى نيز تصريج كرده‌اند كه تعبير «ثانى اثنين» نه اولويت را مى‌رساند و نه اوليت را؛ بلكه فقط صرف اخبار از عدد است و هيچ‌گونه فضيلتى را براى شخص ثابت نمى‌كند.:Sham:

علامه رشيد رضا از علماى معاصر اهل سنت در اين باره مى‌نويسد:

ثَانِيَ اثْنَيْنِ أَيْ: أَحَدُهُمَا، فَإِنَّ مِثْلَ هَذَا التَّعْبِيرِ لَا يُعْتَبَرُ فِيهِ الْأَوَّلِيَّةُ وَلَا الْأَوْلَوِيَّةُ؛ لِأَنَّ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهَا ثَانٍ لِلْآخَرِ، وَمِثْلُهُ: ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ، وَرَابِعُ أَرْبَعَةٍ لَا مَعْنَى لَهُ إِلَّا أَنَّهُ وَاحِدٌ مِنْ ثَلَاثَةٍ أَوْ أَرْبَعَةٍ بِهِ تَمَّ هَذَا الْعَدَدُ. عَلَى أَنَّ التَّرْتِيبَ فِيهِ إِنَّمَا يَكُونُ بِالزَّمَانِ أَوِ الْمَكَانِ، وَهُوَ لَا يَدُلُّ عَلَى تَفْضِيلِ الْأَوَّلِ عَلَى الثَّانِي، وَلَا الثَّالِثِ أَوِ الرَّابِعِ عَلَى مَنْ قَبْلَهُ.
«ثانى اثنين» يعنى يكى از دو تا بود. تعبير اين چنيني، نه اوليت را مى‌رساند و نه اولويت را؛ زيرا هر كدام از آن دو،‌ دومى ديگرى است؛ همانند «يكى از سه تا» و «يكى از چهارتا».
اين جملات معناى جز اين ندارند كه يكى از سه تا يا يكى از چهار تا هستند و عدد به آن ختم مى‌شود. بنابراين كه ترتيب بر اساس زمان و يا مكان باشد، چنين چيزى دلالت بر برترى اولى بر دومى و يا سومى و يا چهارمى بر قبلى‌ها نمى‌كند.
محمد رشيد بن علي رضا بن محمد ( 1354هـ)، تفسير المنار، ج 10، ص 369، ذيل آيه 40 سوره توبة، ناشر: الهيئة المصرية العامة للكتاب، 1990م.

شيخ طوسى در اين باره مى‌فرمايد:

وليس في الآية ما يدل على تفضيل أبي بكر، لان قوله " ثاني اثنين " مجرد الاخبار أن النبي صلى الله عليه وآله خرج ومعه غيره.
در اين آيه چيزى وجود ندارد كه دلالت بر برترى ابوبكر داشته باشد؛ زيرا «ثانى اثنين» تنها از مطلب گزارش مى‌دهد كه رسول خدا در حالى از مكه خارج شد كه شخص ديگرى همراه او بوده است.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (460هـ)، التبيان في تفسير القرآن، ج 5 ص 222، تحقيق وتصحيح أحمد حبيب قصير العاملي، ناشر: مكتب الإعلام الإسلامي، الطبعة الأولى، 1409هـ.

شيخ مفيد رضوان الله تعالى عليه اين چنين استدلال مى‌كند:

وأما كونه للنبي صلى الله عليه وآله ثانيا، فليس فيه أكثر من الأخبار بالعدد في الحال، وقد يكون المؤمن في سفره ثاني كافر، أو فاسق، أو جاهل، أو صبي، أو ناقص، كما يكون ثاني مؤمن وصالح وعالم وبالغ وكامل، وهذا ما ليس فيه اشتباه، فمن ظن به فضلا فليس من العقلاء.
اما اينکه خداوند ابوبکر را ثانى پيامبر قرار داده، تنها گزارش از عدد است و چه بسا که مؤمن در مسافرت ثانى کافر يا فاسق، جاهل، كودك و يا ناقص قرار گيرد؛ همان طورى كه ممكن است ثانى مؤمن، صالح، عالم، بالغ و يا كامل قرار گيرد، اشتباهى در اين مطلب نيست، پس كسى كه فضيتلتى از آن استنباط كند، از عقلا شمرده نمى‌شود.
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (413 هـ)، الإفصاح في إمامة أمير المؤمنين عليه السلام، ص 187، تحقيق و نشر: مركز مؤسسة البعثة للطباعة والنشر ـ قم، الطبعة الأولى، 1412هـ.

بنابراين، اولاً: مراد از «ثانى اثنين» رسول خدا صلى الله عليه وآله است نه ابوبكر؛
ثانياً: برفرض كه مراد از آن ابوبكر باشد، صرفا گزارشى از اجتماع مكانى وى با رسول خدا است و هيچ فضيلتى را براى وى به اثبات نمى‌رساند.:Sham:

فخررازى در جواب اشكال مقدرى كه در اين جا وجود دارد، مى‌‌گويد::Sham:
وطعن بعض الحمقى من الروافض في هذا الوجه وقال: كونه ثاني اثنين للرسول لا يكون أعظم من كون الله تعالى رابعاً لكل ثلاث في قوله: (مَا يَكُونُ مِن نَّجْوَى ثَلَاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رَابِعُهُمْ وَلاَ خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سَادِسُهُمْ) ( المجادلة: 7 ) ثم إن هذا الحكم عام في حق الكافر والمؤمن، فلما لم يكن هذا المعنى من الله تعالى دالاً على فضيلة الإنسان فلأن لا يدل من النبي على فضيلة الإنسان كان أولى.
برخى از احمق‌هاى رافضى به اين دليل ما خرده گرفته و گفته‌اند: بودن ابوبكر «ثانى اثنين» برتر از اين نيست كه خداوند چهارمى هر جمع سه تائى است در اين آيه قرآن كه خداوند مى‌فرمايد: «هيچ گاه سه نفر با هم نجوا نمى‏كنند مگر اينكه خداوند چهارمين آنهاست،
و هيچ گاه پنج نفر با هم نجوا نمى‏كنند مگر اينكه خداوند ششمين آنهاست‏» اين حكم شامل مؤمن و كافر مى‌شود،
وقتى اين معنا از جانب خداوند (يكى از سه فردى كه خداوند چهارم آن است) دلالت بر فضيلت انسان نمى‌كند، از جانب پيامبر به طريق اولى دلالت بر فضيلت نخواهد كرد.

والجواب: أن هذا تعسف بارد، لأن المراد هناك كونه تعالى مع الكل بالعلم والتدبير، وكونه مطلعاً على ضمير كل أحد، أما ههنا فالمراد بقوله تعالى: (ثَانِيَ اثْنَيْنِ) تخصيصه بهذه الصفة في معرض التعظيم وأيضاً قد دللنا بالوجوه الثلاثة المتقدمة على أن كونه معه في هذا الموضع دليل قاطع على أنه (ص) كان قاطعاً بأن باطنه كظاهره، فأين أحد الجانبين من الآخر ؟

در جواب مى‌گوييم: اين سخنى است كه روى آن انديشيده نشده است؛
زيرا مراد خداوند در آن جا اين است كه خداوند با علم و تدبير به همه انسان‌ها است و از اسرار درون همگان آگاه است؛
اما در آيه غار مراد از «ثانى اثنين» اختصاص دادن اين فضيلت به ابوبكر به منظور تكريم و تعظيم وى است.:Sham:
همچنين ما با سه دليل گذشته ثابت كرديم كه بودن ابوبكر به همراه رسول خدا در غار، دليل بر اين است كه آن حضرت از باطن ابوبكر همانند ظاهر او آگاه بوده است؛
پس اين دو آيه قابل قياس بايكديگر نيستند.
ما نيز در جواب فخررازى مى‌گوييم:
اولاً: فحاشى به ديگران، دور از ادب و نشانه اين است كه حتى خود او به استدلالش اعتقاد ندارد؛ :Sham:
زيرا فحاشى به طرف مقابل منطق كسانى است كه هيچ منطق و دليل براى اثبات ادعاى خود ندارد.

ثانياً: استدلال شما در صورتى درست است كه مراد از «ثانى اثنين» ابوبكر باشد؛:Sham:
در حالى كه پيش از اين ثابت كرديم كه مراد از آن رسول خدا است نه ابوبكر؛ پس اگر تعظيمى هم باشد، براى ابوبكر نيست.

ما هر سه وجه و دليل گذشته شما را به صورت كامل نقد كرديم و ثابت شد كه هيچ‌يك از آن‌ها فضيلتى را براى ابوبكر به ارمغان نمى‌آورد.:Sham:

از اين رو، هيچ تفاوتى بين آيه «مَا يَكُونُ مِن نَّجْوَى ثَلَاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رَابِعُهُمْ...» و بين آيه «ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ...» وجود ندارد.
در حقيقت معناى آيه اين مى‌شود كه: اگر شما پيامبر را يارى نكنيد،
خداوند او را يارى خواهد كرد؛ همان طور كه در هنگام اخراج از مكه و در زمانى كه يك همراه بيشتر نداشت كه او نيز همواره محزون و غمگين بود،
يارى‌اش كرد و آرامش را بر قلب او سرازير و با لشكريان نامرئى تأييدش كرد.:Sham:
..[=Century Gothic]یا حق

سلام خدمت جناب رضا و bina88
جناب رضا شما اول نظر خود را بگویید که آیا شما قبول دارید که ابوبکر همراه پیامبر بوده یا نه؟
شما اول بار آمدید قبول کردید بعد منکر شدید دوباره بر نبودن ابوبکر در غار تاکید کردید اما حالا دوباره آمدید و این همراهی را پذیرفتید.
حالا من نمی دونم نظر شما چیست؟
اگر همراهی ابوبکر را قبول ندارید حتما قبول دارید که یکی همراه پیامبر در این سفر بوده چون قرآن می فرماید
إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا

آن هنگام که کافران او را (از مکّه) بيرون کردند، در حالى که دوّمين نفر بود (و يک نفر بيشتر همراه نداشت)؛ در آن هنگام که آن دو در غار بودند، و او به همراه خود مى‏گفت: «غم مخور، خدا با ماست!»

شما بفرمایید این نفر چه کسی بوده

bina88;35064 نوشت:
مرتبتی هست در مراتب ایمان که به آن مرتبت یقین می گویند. در مسئله غار جناب ابوبکر ترسیده بودند و این غیر قابل رد است پس مراتب یقین را نمی توان برای ایشان در آن زمان در نظر داشت.

جناب بینا اولا ترس نبود و حزن بود و حزن ابوبکر هم برای خود نبود بلکه از برای جان پیامبر محزون بود
ثانیا اگر هم ترسیده باشد گناهی بر گردن ندارد همانطور که حضرت موسی با انداختن عصایش و تبدیل شدن به اژدها ترسید و فرار کرد
bina88;35064 نوشت:
ولی همین ابوبکر با یقین اینچنینی جناب رضای گرامی با احترام باید عرض کنم که لقب ابوبکر صدیق را پیامبر اکرم به ایشان نسبت دادند چراکه آیه شریفه واقرض الله قرض حسنا نازل شد سپس ابوبکر صدیق 50 یا 60 هزار دینار که شامل تمام دارائی ایشان میشد را برای خرج در قضوات به پیامبر تقدیم کردند. لذا با عنایت به شرایط ایشان که از صحابه پیامبر محسوب می شدند تمنا دارم در شرح صفاتی که به ایشان احتمال جسارت دارد رعایت نمائید حتی اگر بحث فاطمه زهرا (س) هم در ذهن دارید این مطلب را فاکتور بگیرید . هرچند که ایمان دارم قصد و نیت شما تنها نقل سخن بوده و بس. جناب عقیل گرامی مراتبی برای ابوبکر صدیق هست که مایه احترام به ایشان هست که از جمله از صحابه نخستین پیامبر بودن و تهدید به مرگ شدن و این حسن صداقت که در ایشان بود که حتی باعث شد که بفرمایند که من لایق این خلافت نیستم و... ولی این مراتب دال بر این نمی شود که ایشان مهین و بهترین اشخاص بوده اند و شایستگی ولایت را بر مسلمین داشته باشند کما اینکه ابوبکر صدیق خود نیز بر این معنی اشراف داشت. کلهم اجمعین خلافتی نباید صورت می گرفته وگرفته حال به نظر این حقیر جناب عقیل بهتر است که از فضایل ومحامد وکمالات و سخنان بزرگوارانه ایشان ذکر بفرمائید تا بنده نیز از ایشان مطلبی بیاموزم از زبان شما.

بینا جان من هم می گویم به این بزرگواران توهین و ناسزا نگوییم و بس من نیامدم بگویم آی شیعیان مواظب باشید در قبر از شما می پرسند خلیفه ی پیامبر کی بوده و اگر نگویی ابوبکر جهنمی هستی.
نظر من این است که به صحابه ی پیامبر که قرآن از آنها تمجید می کند لعن و نفرین نفرستیم و بقیه ی کارها گذشته اگر عمر کاری اشتباه کرده که قطعا معصوم نبوده حالا ما نیاییم دادگاه راه بیاندازیم و علیه وی حکم صادر کنیم این ها همه گذشته و قطعا در قیامت از این چیز ها از ما پرسیده نمی شود .
بهترین راه این است که ما به دین مان که همه ی اهل بیت و صحابه تابع دین بودند نه جزئی از دین بچسبیم و تاریخ را رها کنیم چون در شب اول قبر از دین مان می پرسند نه از تاریخ

سلام!
بحث وحدت موضوع بسیار مهمی است که همه ی ما باید روی آن تاکید داشته باشیم و سخنی بر خلاف مسیر وحدت نزنیم.

بيانات رهبری در جمع مردم استان كردستان‏ در ميدان آزادى سنندج‏:

شما نگاه كنيد ببينيد آن كسانى كه ميخواهند وحدت ملت ايران را به هم بزنند، كى‏ها هستند؟ بدانيد كه اينها عوامل دشمنند؛ يا خودشان از متن دشمن دارند حرف ميزنند، يا سرانگشت دشمنند؛ برو برگرد ندارد. آن كسى كه نداى تفرقه‏ى بين شيعه و سنى را سر ميدهد و به بهانه‏ى مذهب، ميخواهد وحدت ملى را به هم بزند، چه شيعه باشد و چه سنى، مزدور دشمن است؛ چه بداند، چه نداند. گاهى بعضيها مزدور دشمنند و خودشان نميدانند. خيلى از اين مردم بيچاره‏ى بى‏خبرِ سلفى و وهّابى كه بوسيله‏ى دلارهاى نفتى تغذيه ميشوند تا بروند در اينجا و آنجا عملهاى تروريستى انجام بدهند - در عراق يكجور، در افغانستان يكجور، در پاكستان يكجور، در نقاط ديگر يكجور - نميدانند كه مزدور دشمنند. آن مرد شيعى هم كه ميرود به مقدسات اهل سنت اهانت ميكند و دشنام ميدهد، او هم مزدور دشمن است، ولو نداند كه چه ميكند. من عرض ميكنم: عوامل اصلى دشمنانند. بعضى از اين سرانگشتان - هم در بين اهل سنت، هم در بين شيعه - غافلند، نميدانند و نميفهمند چكار ميكنند؛ نميدانند براى دشمن دارند كار ميكنند.

چند سال قبل از اين، در منطقه‏ى كُردى، يك عالم روشن‏بين در نماز جمعه سخنرانى كرد. گمانم قسم خورد - اينجور به ذهنم است، چون سالها گذشته است - گفت واللَّه آن كسانى كه مى‏آيند پيش شيعه، بغض و كينه‏ى سنى را در دل او وارد ميكنند و ميروند پيش سنى، بغض و كينه‏ى شيعه را در دل او وارد ميكنند، اينها نه شيعه هستند، نه سنى؛ نه شيعه را دوست دارند، نه سنى را دوست دارند؛ با اسلام دشمنند. البته نميدانند؛ خيليهاشان نميفهمند و اين مايه‏ى تأسف است كه چرا نميفهمند. امروز اين جماعت وهّابى و سلفى، شيعه را كافر ميداند؛ سنى محب اهل بيت را هم كافر ميداند؛ سنىِ پيرو طريقه‏هاى عرفانى و قادرى را هم كافر ميداند! اين فكر غلط از كجا سرچشمه ميگيرد؟ همه‏ى مردم شيعه در سراسر دنيا، مردم سنى شافعى در شمال آفريقا، يا مالكى در كشورهاى آفريقائى مركزى - كه اينها محب و دوستدار اهل بيتند؛ طريقه‏هاى عرفانى اينها به اهل بيت منتهى ميشود - كافرند؛ چرا؟ چون به مرقد حسين بن على در قاهره احترام ميگذارند و مسجد رأس‏الحسين را مورد تقديس قرار ميدهند؛ به اين جهت اينها كافرند! شيعه كه كافر است؛ سنى سقّزى و سنندجى و مريوانى هم اگر با طريقه‏ى قادرى يا نقش‏بندى ارتباط داشته باشد، او هم كافر است! اين فكر، چه فكرى است؟ چرا با اين فكر غلط و شوم بين برادران مسلمان اختلاف ايجاد بشود؟ به آن شيعه‏اى هم كه از روى نادانى و غفلت، يا گاهى از روى غرض - اين را هم سراغ داريم و افرادى را هم از بين شيعيان ميشناسيم كه فقط مسئله‏شان مسئله‏ى نادانى نيست، بلكه مأموريت دارند براى اينكه ايجاد اختلاف كنند - به مقدسات اهل سنت اهانت ميكند، عرض ميكنم: رفتار هر دو گروه حرام شرعى است و خلاف قانونى است.
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=6642

اما به نظر من این اصلا بدان معنا نیست که به دنبال تبیین حقیقت و فهم آن با استدلال و منطق و بدور از تعصب و توهین نبود که در غیر این صورت ترک فهم حقیقت به بهانه وحدت، انحرافی آشکار است.

غلامعلی نوری *;35101 نوشت:
ما چکار داریم که اثبات کنیم در 1400 سال قبل حق با علی بوده یا با عمر
این کاروظیفه ی ما نیست حساب و کتاب آنها با خداست
مگر ما از طریق خدا به عنوان قاضی یا وکیل مدافع آنها گزینش شده ایم ؟؟؟

پس شما چگونه میخواهید حق و حقیقت را بفهمید و در دین و آیین و مسلک از چه کسانی پیروی میکنید.

بسمه تعالی

غلامعلی نوری *;35101 نوشت:
ما چکار داریم که اثبات کنیم در 1400 سال قبل حق با علی بوده یا با عمر این کاروظیفه ی ما نیست حساب و کتاب آنها با خداست

بسیار ساده اندیشی است که تصور کنیم در 1400 سال پیش اتفاقاتی افتاد و دیگر مساله تمام شد.
آن اتفاقات مقدمه ای بود برای تغییر در اخلاق، احکام و اعتقادات گروه زیادی از مسلمین، به شکلی که پذیرش حقانیت هر یک از دو طرف، باعث تغییر کلی در اعتقادات و رفتار تابعین آنها خواهد بود.

علاوه بر آن، بحث اتحاد میان شیعه و سنی، به معنای اتحاد در اعتقادات نیست بلکه به معنای اتحاد در سیاست، برای مبارزه با دشمن مشترک است و این مطلب هیچ منافاتی با بیان اعتقادات و دفاع از حقیقت ندارد.

سلام!
اینکه جناب ابوبکر یار غار پیامبر بوده یا نه، چه چیزی رو ثابت میکنه؟ این چه فضیلتی رو برای ابوبکر ثابت میکنه؟ اگه همراه غار با پیامبر بودن فضیلتی اینقدر بزرگ رو که برادران اهل سنت نشون میدن برای کسی ثابت میکنه، اگر هست ایا ابوبکر روز سقیفه برای اثبات خودش از این برتری استفاده کرد ؟ آیا وقتی امیر المومنین علی علیه السلام از بیعت با او سر زد به این حجت بزرگ (از دید خودشون) متوسل شدن و یا دست به شمشیر و آتش بردن؟ آیا در مناقشاتی که بین او و حضرت علی علیه السلام در گرفت حتی اسمی از این ماجرا آورد یا دهن بست و اما گردن ننهاد؟

گیریم که بوده. آیا یار غار پیامبر بودن ارجمند تر است یا در راه پیامبر جان را تقدیم کردن؟ آیا این بالاتر است یا در بستر پیامبر بجای او در مکه خوابیدن و از تیغ کفار مکه نترسیدن و جان بر کف نهادن که احتمال شهادت صد در صد وجود داشت؟ آیا این مقام بالاتر است یا در جنگ احد در کنار پیامبر بودن و تا حد مرگ زخم خوردن؟ آیا می شود مقام یار غار بودن را با مقام منزلت علی علیه السلام مقایسه کرد؟ (پیامبر اعظم فرمود: مقام و منزلت علی نسبت به من مانند مقام هارون نسبت به موسی است. تنها با این تفاوت که بعد از من پیامبری نخواهد آمد.)
و اما آیا می شود یار غار بودن را با اهل بیت پیامبر بودن مقایسه کرد؟
اگر ابوبکر تنها شبی را در غار در کنار پیامبر سپری کرده است، علی علیه السلام شبهای فراوانی را در غار حرا در کنار ایشان بوده است.
اگر ابوبکر یار غار است علی علیه السلام یار کساء است.

اگر حزن ابوبکر مورد رضای خدا بوده، چرا پیامبر خدا آن را نهی کردند و فرمودند: «لاتحزن»، در حالی که پیامبر خدا نهی از رضای خدا نمی‌کنند و اگر آن حزن برای رضای خدا نبوده، فضیلتی به حساب نمی‌آید.
.
.
.
.
اصلا اینها برای شیعه مهم نیست. بحث خیلی بالاتر از یار غار بودن کسی است.

نمک روی زخم ما شیعه این حرف جناب عقیل و دیگر برادران عزیز اهل سنت است که میگویند:

عقیل;35092 نوشت:
اگر عمر کاری اشتباه کرده که قطعا معصوم نبوده حالا ما نیاییم دادگاه راه بیاندازیم و علیه وی حکم صادر کنیم

برادر عزیز و بزرگوار اهل سنت ام:

ما از روی خودمان دادگاه راه نینداخته ایم. ما از روی خودمان برای کسی حکمی صادر نکرده ایم. خود خداوند در قرآن این کار را کرده و ما هم به پیروی از قرآن اینکار را میکنیم. آنجا که خداوند در قرآن میفرماید:

....أَفَمَنْ يهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يهِدِّي إِلَّا أَنْ يهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيفَ تَحْكُمُونَ(يونس/35)

...آيا کسي که هدايت به سوي حق مي‌کند براي پيروي شايسته‌تر است، يا آن کس که خود هدايت نمي‌شود مگر هدايتش کنند؟ شما را چه مي‌شود، چگونه داوري مي‌کنيد؟!»

پاسخ شما چیست؟ برادر من .وقتی که به قول خود برادران اهل سنت خلفای سه گانه معصوم نبوده اند ایا فردی که احتمال خطا واشتباه در گفتارش میرود(واین خطا در فتوا واجتهاد بارها در مورد خلفای سه گانه اتفاق افتاده و خود شما هم قبول دارید)صلاحیت هدایت مسلمین به راه راست را دارد؟آیا فردی که خود هنوز احتمال عصیان وگناه را درخود از بین نبرده میتواند مسلمین را به راه راست ارشاد کند؟

حتما خواهید گفت که آنها اجتهادکرده اند. پس اگر اینطور است هر کس هرکسی را و لو به ناحق بکشد، بعد با این توجیه که اجتهادکرده، او را تبرئه کنیم؟؟ ایا این به نظر شما خنده دار نیست؟ اگر اینطور باشد آیا سنگ روی سنگ بند میشود؟ کدام عقل سلیم این مطلب را میپذیرد؟

[="#000000"]اتَّبِعُوا مَنْ لَا يسْأَلُكُمْ أَجْرًا وَهُمْ مُهْتَدُونَ(يس/21)
از کساني پيروي کنيد که از شما مزدي نمي‌خواهند و خود هدايت يافته‌اند!
[/]

عقیل;35092 نوشت:
نظر من این است که به صحابه ی پیامبر که قرآن از آنها تمجید می کند لعن و نفرین نفرستیم

ما شیعه کسی را از روی خودمون لعن و نفرین نمیکنیم. در مورد صحابه هم بدون ترديد مصاحبت و ديدن پيامبر بزرگوار اسلام(صلى الله عليه وآله)يكى از امتيازات بزرگى است كه نصيب مسلمانان صدر اسلام گرديده است و گروه زيادى از صحابه در پرتو وجود آن حضرت به كمالات والايى دست يافته اند اما در عين حال با توجه به بررسى آيات قرآن و روايات به دست مى آيد كه صرف رؤيت و مصاحبت با آن حضرت انسان را مصون از گناه و اهل بهشت نمى كند طبق آیات قرآن.

این نوع افراط و غلو دور از واقع‌بینی است، در جایی که قرآن آنان را قابل نقد می‌داند و از کارهای آنان انتقاد می‌کند، نمی‌توان این اصل را پذیرفت و اگر کسی در زندگی صحابی بحث و گفتگویی بکند؛ از برخی ستایش و برخی را نکوهش کند، این نشانه آن است که می‌خواهد دین خود را از سرچشمه سالم بگیرد و از آلودگی آن جلوگیری کند.

از این گذشته، در میدان نقد، گروهی مردود می‌شوند، نه همه صحابه، آنگاه دین خود را از گروه‌های بی‌غل و غش می‌گیریم، نه از افراد مشکوک و مردود. در واقع تحقیق درباره راویان - خواه صحابی باشد یا تابعی - نوعی بها دادن به دین است.

پس وقتی که واقعا حقانیت ثابت شد و معلوم شد کسی حقی را ضایع و نادیده گرفته است ( از جمله حق خدا و پیامبر را ) آنگاه باید نفرین کرد. به نظر شما چرا خداوند مکرر کافران را سرزنش میکند و آنها رو توبیخ میکنه؟ 64 احزاب. یا در سوره منافقون آیه 4 خداوند به منافقین میفرماید " قاتلهم الله " خدایشان بکشد................. نمونه های فراوان دیگر. ما هم به قرآن نگاه میکنیم

عقیل;35092 نوشت:
سلام خدمت جناب رضا و bina88
جناب رضا شما اول نظر خود را بگویید که آیا شما قبول دارید که ابوبکر همراه پیامبر بوده یا نه؟
شما اول بار آمدید قبول کردید بعد منکر شدید دوباره بر نبودن ابوبکر در غار تاکید کردید اما حالا دوباره آمدید و این همراهی را پذیرفتید.
حالا من نمی دونم نظر شما چیست؟
اگر همراهی ابوبکر را قبول ندارید حتما قبول دارید که یکی همراه پیامبر در این سفر بوده چون قرآن می فرماید
إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا

آن هنگام که کافران او را (از مکّه) بيرون کردند، در حالى که دوّمين نفر بود (و يک نفر بيشتر همراه نداشت)؛ در آن هنگام که آن دو در غار بودند، و او به همراه خود مى‏گفت: «غم مخور، خدا با ماست!»

شما بفرمایید این نفر چه کسی بوده



با سلام
اگر مطالب را کامل بخوانید بنده نظر خود را روشن بیان کردم!!

عقیل گرامی فکر کنم یک نگاه به پست اول خود بیاندازید بد نیست!؟
عزیز برادر من یک بار دیگه خواهش میکنم مطالب را کامل بخوانید!!
تمامی این تناقضات در منابع اهل سنت است عقیل گرامی!!
من، خواهش میکنم از دوستان، که اگر مطلبی در این راستا دارند بفرمایند که مطلب به بیراهه نرود!!
جناب عقیل ما داریم مستند مطلب را دنبال میکنیم از شما هم انتظار میرود که مستند جواب بدهید!!

.

Ali Reza66;35187 نوشت:
گیریم که بوده. آیا یار غار پیامبر بودن ارجمند تر است یا در راه پیامبر جان را تقدیم کردن؟

آیا رفتن همراه پیامبر خطر نبود آیا جان او به خطر نیفتاد در حالی که کفار در آن لحظه که از جلوی غار عبور کردند آنها را می دیدند کمترین کارشان شهید کردن پیامبر و ابوبکر بود
Ali Reza66;35187 نوشت:
آیا این بالاتر است یا در بستر پیامبر بجای او در مکه خوابیدن و از تیغ کفار مکه نترسیدن و جان بر کف نهادن که احتمال شهادت صد در صد وجود داشت؟

بالفرض این که کار حضرت علی بالاتر است آیا این باعث می شود که ما ابوبکر را لعن کنیم
Ali Reza66;35187 نوشت:
اگر حزن ابوبکر مورد رضای خدا بوده، چرا پیامبر خدا آن را نهی کردند و فرمودند: «لاتحزن»، در حالی که پیامبر خدا نهی از رضای خدا نمی‌کنند و اگر آن حزن برای رضای خدا نبوده، فضیلتی به حساب نمی‌آید. . .

آیا خوف حضرت موسی مورد رضای خدا بود یا نه؟ پس چرا خدا می گوید لا تخف؟ در حالی که به قول شما پیامبران هیچ خطایی مرتکب نمی شوند
Ali Reza66;35187 نوشت:
پاسخ شما چیست؟ برادر من .وقتی که به قول خود برادران اهل سنت خلفای سه گانه معصوم نبوده اند ایا فردی که احتمال خطا واشتباه در گفتارش میرود(واین خطا در فتوا واجتهاد بارها در مورد خلفای سه گانه اتفاق افتاده و خود شما هم قبول دارید)صلاحیت هدایت مسلمین به راه راست را دارد؟آیا فردی که خود هنوز احتمال عصیان وگناه را درخود از بین نبرده میتواند مسلمین را به راه راست ارشاد کند؟ حتما خواهید گفت که آنها اجتهادکرده اند. پس اگر اینطور است هر کس هرکسی را و لو به ناحق بکشد، بعد با این توجیه که اجتهادکرده، او را تبرئه کنیم؟؟ ایا این به نظر شما خنده دار نیست؟ اگر اینطور باشد آیا سنگ روی سنگ بند میشود؟ کدام عقل سلیم این مطلب را میپذیرد؟

چرا نمی توانند در حالی شما آیت الله خامنه ای را که الحمد لله قائل به عصمت او نیستید ولی امر مسلمین می نامید آیا کسی که معصوم نیست می تواند ولی امر مسلمین باشد
Ali Reza66;35187 نوشت:
از این گذشته، در میدان نقد، گروهی مردود می‌شوند، نه همه صحابه، آنگاه دین خود را از گروه‌های بی‌غل و غش می‌گیریم، نه از افراد مشکوک و مردود. در واقع تحقیق درباره راویان - خواه صحابی باشد یا تابعی - نوعی بها دادن به دین است.

برادرم متاسفانه شما همه ی صحابه را مرتد می دانید جز 3 نفر.
رضا;35214 نوشت:
با سلام اگر مطالب را کامل بخوانید بنده نظر خود را روشن بیان کردم!! عقیل گرامی فکر کنم یک نگاه به پست اول خود بیاندازید بد نیست!؟ عزیز برادر من یک بار دیگه خواهش میکنم مطالب را کامل بخوانید!! تمامی این تناقضات در منابع اهل سنت است عقیل گرامی!! من، خواهش میکنم از دوستان، که اگر مطلبی در این راستا دارند بفرمایند که مطلب به بیراهه نرود!! جناب عقیل ما داریم مستند مطلب را دنبال میکنیم از شما هم انتظار میرود که مستند جواب بدهید!! .

خیلی خوب بنده تمامی سخنان شما را قبول کردم :Kaf: اما حالا شما بگویید همراه پیامبر در غار کی بوده تا نظر شما را بدانم فکر نکنم نوشتن یک اسم کار سختی باشه برادر رضا که نمی خوای جواب بدی

بالفرض شخصي داراي فضيلتي باشد، آيا داشتن فضيلت يا خدمتي در سابق كافي است و آينده و سعادت انسان را تضمين مي كند يا حفظ آن تا آخر حيات شرط است. مثل فرزندي كه مدتها به پدر و مادر خويش خدمت كند اما در آينده اسباب اذيت آنها را فراهم كند و مورد عاق آنها قرار گيرد ، آيا اين فرزند به خاطر خدمت سابق عاقبت به خير مي شود و گناهان آينده اش ناديده گرفته مي شود.( بدون توبه و بازگشت)

عقیل;35260 نوشت:
برادرم متاسفانه شما همه ی صحابه را مرتد می دانید جز 3 نفر.

خوشبختانه ما همه صحابه را مثل و مانند هم نمي دانيم و صحابه خوب پيامبر كم نبودند . اما متاسفانه اهل سنت همه صحابه پيامبر را عادل و پاك مي دانند اگرچه مرتكب قتل يا زنا يا شرب خمر و ... شده باشد.
عقیل;35260 نوشت:
در حالی شما آیت الله خامنه ای را که الحمد لله قائل به عصمت او نیستید ولی امر مسلمین می نامید آیا کسی که معصوم نیست می تواند ولی امر مسلمین باشد

بله در زماني كه معصوم حضور ندارد (در غيبت) فقيه جامع الشرائط مي تواند ولايت امور را به عهده بگيرد، و ولايت او در طول ولايت معصوم است نه در عرض آن و ولي فقيه ادامه دهنده راه معصوم است، و عصمت در حد امام براي او شرط نيست هر چند بايد معصوم از گناه باشد.

السلام
خسته نباشید انشاالله رودتر بابامون بیاد که بی پدری بد دردیه

سلام برادر عقیل:

اول شما پاسخ سوالات بنده را نفرمودید که:

Ali Reza66;35187 نوشت:
اگر هست
1- ایا ابوبکر روز سقیفه برای اثبات خودش از این برتری استفاده کرد ؟
2-آیا وقتی امیر المومنین علی علیه السلام از بیعت با او سر زد به این حجت بزرگ (از دید خودشون) متوسل شدن و یا دست به شمشیر و آتش بردن؟ 3-
آیا در مناقشاتی که بین او و حضرت علی علیه السلام در گرفت حتی اسمی از این ماجرا آورد یا دهن بست و اما گردن ننهاد؟
4- هر کس هرکسی را و لو به ناحق بکشد، بعد با این توجیه که اجتهادکرده، او را تبرئه کنیم؟؟ ایا این به نظر شما خنده دار نیست؟ اگر اینطور باشد آیا سنگ روی سنگ بند میشود؟ کدام عقل سلیم این مطلب را میپذیرد؟

و البته چند سوال دیگر که خوشحال میشوم اگر مستنداتی دارید در این زمینه برای آگاهی بیشتر این حقیر بیان نمایید:

5- ایا پیامبر(ص) در طول حیاتشان فرمودند که ابوبکر با من درون غار بوده است؟ چون بالاخره پیامبر به عنوان یکی از آن دو نفر که در غار بودند باید جایی به این مطلب اذعان می فرمود که من و ابوبکر با هم وارد غار شدیم ااگر چنین چیزی وجود دارد خوشحال میشویم ما را هم مطلع کنید؟؟؟

6- آیا شخص جناب ابو بکر در طول حیاتش گفته که من با پیامبر به غار رفته ام؟ آخه آن چه مسلم است این است که بالاخره یا پیامبر و یا ابی بکر که با هم در آن شب تاریک هجرت کرده اند باید بعدها بگویند و از خاطرات آن شب دیگر صحابه را آگاه کنند

7-آیا فرزندان جناب ابوبکر گفته اند که پدر ما با پیامبر درون غار رفته است؟

عقیل;35260 نوشت:
آیا رفتن همراه پیامبر خطر نبود آیا جان او به خطر نیفتاد در حالی که کفار در آن لحظه که از جلوی غار عبور کردند آنها را می دیدند کمترین کارشان شهید کردن پیامبر و ابوبکر بود

بله. نمیگوییم که خطرناک نبود. خطرناک بود.اما نه اینقدر که شما برادران بزرگش میکنید. بنده هم گفتم که :

Ali Reza66;35187 نوشت:
آیا این بالاتر است یا در بستر پیامبر بجای او در مکه خوابیدن و از تیغ کفار مکه نترسیدن و جان بر کف نهادن که احتمال شهادت صد در صد وجود داشت؟ آیا این مقام بالاتر است یا در جنگ احد در کنار پیامبر بودن و تا حد مرگ زخم خوردن؟ آیا می شود مقام یار غار بودن را با مقام منزلت علی علیه السلام مقایسه کرد؟ (پیامبر اعظم فرمود: مقام و منزلت علی نسبت به من مانند مقام هارون نسبت به موسی است. تنها با این تفاوت که بعد از من پیامبری نخواهد آمد.) اما آیا می شود یار غار بودن را با اهل بیت پیامبر بودن مقایسه کرد؟ اگر ابوبکر تنها شبی را در غار در کنار پیامبر سپری کرده است، علی علیه السلام شبهای فراوانی را در غار حرا در کنار ایشان بوده است. اگر ابوبکر یار غار است علی علیه السلام یار کساء است.

عقیل;35260 نوشت:
بالفرض این که کار حضرت علی بالاتر است آیا این باعث می شود که ما ابوبکر را لعن کنیم

اصلا صحبتتان ربطی به این موضوع نداشت. در واقع برداشت این است که چون علی ع در بستر خوابید و ابوبکر در غار بود و مقام علی ع بالاتر است و .... ما ابوبکر را لعن میکنیم.!!!!!!!!!:Gig::Motehayer:
بحث لعن و ... مسئله اش جداست و مربوط میشود به حقوقی که ایشان از خاندان اهل بیت غصب کرده اند و احتمال قوی شما از سخنان شیعه در این زمینه آگاهید و ربطی به در غار بودن ایشان ندارد.

عقیل;35260 نوشت:
آیا خوف حضرت موسی مورد رضای خدا بود یا نه؟ پس چرا خدا می گوید لا تخف؟ در حالی که به قول شما پیامبران هیچ خطایی مرتکب نمی شوند

اولا شما برادر عزیزم چگونه به خودتان جرات میدهید که موضوع جناب ابوبکر را با پیامبر الوالعزم و صاحب کتاب الهی همچون موسی علیه و علی نبینا افضل الصوات المسلین مقایسه کنید و این واقعا جای تعجب دارد.
دوما اینکه چگونه خوف حضرت موسی ع را در آن شرایط با خوف جناب ابوبکر مقایسه میکنید؟

در مورد خوف حضرت موسی ع به نظرم موضوع در این زمینه کاملا روشن است. پیامبران مانند همه ی انسانها به نص صریح قرآن بشر بوده اند و طبیعی است که هر انسانی هر قدر هم شجاع و نترس باشد، اگر ببیند که ناگهان قطعه چوبی تبدیل به ماری عظیم شود و به حرکت در اید موقتا میترسد مگر آنکه در برابر او این صحنه بارها تکرار شود و این یک عکس العمل طبیعی است وگذشته از این موسی ع قبلا هم از ناحيه خدا دستورى نگرفته بود، كه اگر عصايت اژدها شد فرار مكن و در جاى خود بايست ، که بعد خداوند به خاطر سرپیچی کردنش او را مورد عتاب قرار دهد. بلكه تنها اين دستور رسيده بود كه ((الق عصاك )) و او هم امتثال كرد و معلوم است كه فرار از خطرهاى بزرگ آن هم از كسى كه دافع و چاره اى جز فرار ندارد، جزو ترسهاى مذموم نيست ، تا كسى موسى را به داشتن آن مذمت كند.

اگر دو آیه نمل 10 و قصص 31 را در کنار هم قرار دهیم متوجه میشویم که در واقع خداوند به موسی میفرماید که جلو برو و نترس که تو از ایمنان هستی و در واقع در این خطاب به او امنیت میدهد و میگوید که موسی تو فرستاده و مرسل هستی و رسولان نزد من ایمن اند و کاملا واضح است که مفاد آن عتاب و توبیخ نیست.
يا مُوسَى لَا تَخَفْ إِنِّي لَا يخَافُ لَدَي الْمُرْسَلُونَ(النمل/10)
يا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ(القصص/31)

و این نترسیدن انبیاء و مرسلین انبياء و مرسلين و اینکه مادامى كه در جوار پروردگارشان هستند از چيزى نمى ترسند، اين كرامت خود ايشان و از ناحيه خودشان نيست ، - تا چون موسى نداشت بگوييم رسولى ناقص بوده - بلكه اين فضيلت را به تعليم و تاديب خدا به دست مى آورده اند و همه ی اینها همه همان تعليم و تاديب الهى است نه مذمت و سرزنش .

عقیل;35260 نوشت:
چرا نمی توانند در حالی شما آیت الله خامنه ای را که الحمد لله قائل به عصمت او نیستید ولی امر مسلمین می نامید آیا کسی که معصوم نیست می تواند ولی امر مسلمین باشد

جناب کمیل در این زمینه پاسخ شما را دادند و من نیازی به تکرار نمیبینم.

عقیل;35260 نوشت:
برادرم متاسفانه شما همه ی صحابه را مرتد می دانید جز 3 نفر.

خیر برادرم. به هیچ وجه چنین چیزی را میگویید صحت ندارد و عقیده شیعه همان است که گفتم و خواهشا در این زمینه مبالغه نفرمایید.

عقیل;35260 نوشت:

خیلی خوب بنده تمامی سخنان شما را قبول کردم :Kaf: اما حالا شما بگویید همراه پیامبر در غار کی بوده تا نظر شما را بدانم فکر نکنم نوشتن یک اسم کار سختی باشه برادر رضا که نمی خوای جواب بدی

نقل قول:

[=Century Gothic]با سلام
عقیل گرامی قرار شد که شما کمی جوابگو باشید!!؟
پست اول شما قاطع شیعه را محکوم کرده بودید که شیعیان مثل همیشه
[=Century Gothic]با [=Century Gothic] دلیل [=Century Gothic]عجیب و [=Century Gothic] غریب خواستند که این فضیلت را رد کنند!!
عقیل گرامی دلیل شیعه عجیب نیست!!؟؟
[=Century Gothic]مگر مستند این تعارض را قرار ندادیم که شما جواب بدهید؟؟؟
[=Century Gothic]عزیز برادر این گفتار علمای بزرگ شماست که حق را ناحق و نا حق را حق جلوه دادند!!
آیا پاسخی دادید ؟فقط طفره رفتید !!!؟

عقیل;35260 نوشت:
همه ی امت اسلام اعم از شیعه و سنی همراه و صاحب پیامبر را در سفر و در غار ثور ابوبکر می دانند و هیچ کس این را رد نکرده است و آیه ی 40 سوره توبه را در شان سیدنا ابوبکر می دانند اما متاسفانه شیعیان مثل همیشه با دلایلی عجیب و غریب خواسته اند که این فضیلت را رد کنند مثلا شب پیش در یکی از شبکه های ماهواره ای شیعی به نام اهل بیت آخوندی به نام الله یاری می گفت که حزن ابوبکر در غار به خاطر نجات پیامبر از دست کفار بوده اما این دلیل خنده دار تناقض های زیادی دارد چرا ابوبکر باید از نجات پیامبر غمگین شود مگر نجات پیامبر به منزله ی نجات خودش نبود و اگر مشرکین آنها را می دیدند جان هر دوی آنها به خطر می افتاد
اما با تدبر در این آیه فضیلت ابوبکر برایمان ثابت می شود چون پیامبر خدا گفت ان الله معنا یعنی خدا همراه پیامبر و ابوبکر بود و خدا همیشه همراه انسان های صالح است
نقل قول:

[=Century Gothic]این مطلب را هم دیدم خالی از لطف نیست برای برادر عزیزمان عقیل بگذریم !تا بیشتر قبول کند!!!

كرز قيافه شناس، فقط اثر پاي رسول خدا (ص) را دنبال كرد:
[=Century Gothic]مشركان قريش، بعد از آن كه متوجه شدند رسول خدا صلى الله عليه وآله از مكه خارج شده است، فردى به نام كرز بن علقمه را كه در قيافه‌شناسى و رديابى اثر پا، تبحر زيادى داشت، استخدام كردند.
آن چه در داستان كرز قيافه شناس آمده، اين است كه وى تنها و تنها اثر پاى رسول خدا صلى الله عليه وآله را در مسير غار دنبال كرده است و هيچ اثرى از ابوبكر در اين داستان ديده نمى‌شود.
اگر ابوبكر به همراه رسول خدا از مكه خارج شده بود،
بايد قيافه شناس اثر پاى او را نيز مى‌ديد و به آن اشاره مى‌كرد. اين نشان مى‌دهد كه رسول خدا به تنهائى از مكه خارج شده و كسى همراه او نبوده است.
و همان طور كه در روايت سيوطى تصريح شده بود، ابوبكر نزديك غار به رسول خدا ملحق شده است.

امام شمس الدين سخاوى در كتاب معتبر التحفة اللطيفه و ابو البقاء حنفى در تاريخ مكه مشرفه مى‌نويسند:
كانوا استأجروه لما خرج النبي صلى الله عليه وسلم إلى المدينة مهاجرا فاقتفى أثره حتى أنتهى إلى غار ثور فرأى نسج العنكبوت على بابه فقال إلى هنا انتهى أثره ثم لا أدري أخذ يمينا أو شمالا أو صعد الجبل.
آن‌گاه كه رسول خدا (ص) به سوى مدينه هجرت كرد، مشركان قريش او (كرز بن علقمه) را استخدام كردند، وى اثر رسول خدا را دنبال كرد تا به غار ثور رسيد، وقتى به آن‌جا رسيد، ديد كه عنكبوت بر در آن تار تنيده است، پس گفت: در اين جا اثر پايان يافته است، بعد از آن نمى‌دانم كه به طرف راست رفته يا چپ و يا از كوه بالا رفته است.
السخاوي، شمس الدين محمد بن عبد الرحمن (902هـ)، التحفة اللطيفة في تاريخ المدينة الشريفة ج 2، ص 394 ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ/ 1993م؛
أبو البقاء المكي الحنفي، محمد بن أحمد بن محمد ابن الضياء (854هـ)، تاريخ مكة المشرفة والمسجد الحرام والمدينة الشريقة والقبر الشريف، ج 1، ص 202، تحقيق: علاء إبراهيم، أيمن نصر، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الثانية، 1424هـ - 2004م.

طبق اين نقل، كرز فقط اثر رسول خدا صلى الله عليه وآله را ديده است؛:Sham:
زيرا همان طور كه ملاحظه مى‌شود در اين روايت كلمات «خرج»، «اثره»، «اخذ» و «صعد» به صورت صيغه مفرد آمده است و اگر ابوبكر نيز به همراه رسول خدا صلى الله عليه وآله بود‌، بايد اين كلمات به صيغه تثنيه مى‌آمد و اثر ابوبكر نيز ديده مى‌شد.

[=Century Gothic]ابن حزم اندلسى مى‌نويسد:
كان كرز بن علقمة بن هلال بن جريبة بن عبدنهم بن حليل، الذي قفا أثر رسول الله - صلى الله عليه وسلم - حتى انتهى إلى الغار: فرأى عليه نسج العنكبوت وعش الحمامة ببيضها؛ فقال: ها هنا انقطع الأثر؛ فإما غاص في الأرض، أو ارتفع إلى السماء، فانصرفوا.
كرز بن علقمه، اثر رسول خدا (ص) را تا در غار دنبال كرد، پس ديد كه بر در آن عنكبوت تار تنيده و كبوتر براى تخم‌گذارى لانه ساخته است، پس گفت: در اين جا اثر قطع شده است، يا در زمين فرو رفته و يا به آسمان رفته است، پس قريشيان منصرف شدند.
إبن حزم الظاهري، علي بن أحمد بن سعيد ابومحمد (456هـ)، جمهرة أنساب العرب، ج 1، ص 236، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1424 هـ - 2003 م.

ابن خلدون در مقدمه‌اش مى‌نويسد:
كان كرز بن علقمة بن علال بن حريبة بن عبد فهم بن حليل الذي قفا أثر رسول الله حتى انتهى إلى الغار ورأى عليه نسج العنكبوت وعش اليمامة ببيضها فرخوا عنه.
كرز بن علقمه همان كسى است كه اثر رسول خدا (ص) را تا غار دنبال كرد و ديد كه عنكبوت بر در آن تار تنيده و كبوتر براى تخم‌گذارى لانه ساخته است، پس قريشيان منصرف شدند.
إبن خلدون الحضرمي، عبد الرحمن بن محمد (808 هـ)، مقدمة ابن خلدون، ج 2، ص 376، ناشر: دار القلم - بيروت - 1984، الطبعة: الخامسة.

بلاذرى در انساب الأشراف مى‌نويسد:
وبعثت قريش قائفين يقصان آثار رسول الله صلى الله عليه وسلم. أحدهما كرز بن علقمة بن هلال الخزاعي. فاتبعاه، حتى انتهيا إلى غار ثور. فرأى كرز عليه نسج العنكبوت. فقال: ها هنا انقطع الأثر. فانصرفوا.
قريش، دو نفر قيافه‌شناس را فرستادند تا آثار رسول خدا (ص) را دنبال كنند، يكى از آن‌ها كرز بن علقمه بود، آن دو نفر اثر را دنبال كردند تا به غار ثور رسيدند، وقتى كرز ديد كه عنكبوت بر آن لانه كرده است، گف: اثر در اين جا قطع شده است؛ پس قريشيان منصرف شدند.
البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (279هـ)، أنساب الأشراف، ج 1، ص 112، طبق برنامه الجامع الكبير.

ابن اثير در اسد الغابه مى‌نويسد:
وهذا كرز هو الذي قفا أَثر النبيّ ليلة الغار، فلمّا رأَى عليه نسج العنكبوت قال: هاهنا انقطع الأَثر، وهو الذي قال حين نظر إِلى قدم النبي فقال: «هذا القدم من تلك القَدَم التي في المقام».
اين كرز همان كسى است كه اثر رسول خدا را در شب غار دنبال كرد، وقتى ديد كه عنكبوت بر آن تار تنيده، گفت: در اين جا اثر قطع شده است. او همان كسى است كه وقتى به جاى پاى
رسول خدا نگاه كرد، گفت: اين جاى پا همان جاى پايى است كه در مقام (ابراهيم) ديده‌ام.
الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 4، ص 496، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.

بسيارى از بزرگان ديگر نيز داستان را به همين صورت نقل كرده‌اند كه ما به جهت اختصار به همين اندازه بسنده مى‌كنيم. :Sham:
.

با سلام خدمت جناب رضا که خیلی زحمت می کشند
جناب رضا آخرش من نفهمیدم نظر شما در مورد یار غار پیامبر چی هست یک بار می گویید این فضیلتی برای ابوبکر نیست بار دیگر می گویید اصلا ابوبکر یار غار پیامبر نبوده نمی دونم چرا شما تمرکز کلام ندارید و هر بار چیزی می گویید حالا هر دو نظریه را بررسی کنیم

رضا;35395 نوشت:
كرز قيافه شناس، فقط اثر پاي رسول خدا (ص) را دنبال كرد: مشركان قريش، بعد از آن كه متوجه شدند رسول خدا صلى الله عليه وآله از مكه خارج شده است، فردى به نام كرز بن علقمه را كه در قيافه‌شناسى و رديابى اثر پا، تبحر زيادى داشت، استخدام كردند. آن چه در داستان كرز قيافه شناس آمده، اين است كه وى تنها و تنها اثر پاى رسول خدا صلى الله عليه وآله را در مسير غار دنبال كرده است و هيچ اثرى از ابوبكر در اين داستان ديده نمى‌شود. اگر ابوبكر به همراه رسول خدا از مكه خارج شده بود، بايد قيافه شناس اثر پاى او را نيز مى‌ديد و به آن اشاره مى‌كرد. اين نشان مى‌دهد كه رسول خدا به تنهائى از مكه خارج شده و كسى همراه او نبوده است. و همان طور كه در روايت سيوطى تصريح شده بود، ابوبكر نزديك غار به رسول خدا ملحق شده است.

خیلی خوب آیا ابوبکر مجبور بود خودش را به دردسر بیاندازد و با رسول الله (ص) همراه شود آیا این عشق ابوبکر نسبت به پیامبر را اثبات نمی کند ؟
اگر این طور باشد که شما می فرمایید بالاخره ابوبکر دومین مهاجر بعد از رسول الله است پس چطور دومین مهاجرین شامل این آیات نمی شود
وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (توبه 100(
پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و کسانى که به نيکى از آنها پيروى کردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نيز) از او خشنود شدند؛ و باغهايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، که نهرها از زير درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و اين است پيروزى بزرگ!
لِلْفُقَرَاء الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا وَيَنصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ (حشر 8(
اين اموال براى فقيران مهاجرانى است که از خانه و کاشانه و اموال خود بيرون رانده شدند در حالى که فضل الهى و رضاى او را مى‏طلبند و خدا و رسولش را يارى مى‏کنند؛ و آنها راستگويانند
اما نظر دوم شما که گفتید اصلا ابوبکر همراه پیامبر نبوده حالا من سوالی دارم این نفری که در غار همراه پیامبر بوده و پیامبر به او می گوید لا تحزن ان الله معنا کیست؟

عقیل;37412 نوشت:
با سلام خدمت جناب رضا که خیلی زحمت می کشند
جناب رضا آخرش من نفهمیدم نظر شما در مورد یار غار پیامبر چی هست یک بار می گویید این فضیلتی برای ابوبکر نیست بار دیگر می گویید اصلا ابوبکر یار غار پیامبر نبوده نمی دونم چرا شما تمرکز کلام ندارید و هر بار چیزی می گویید حالا هر دو نظریه را بررسی کنیم

[=Century Gothic]با سلام
عقیل گرامی بنده واقف بر نوشتار خود هستم !!
برای بار چندم !نقل از علمای شیعه و سنی بود !که مطالب و منابع را بنده گذاشتم!!مفهومه جناب عقیل!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شما دقت نمیکنید!!مثال معروف مرغ یک پاه دارد!!
فکر کنم اگر به سوالات جواب بدهید مطلب خیلی زیبا تر پیش میرود!!؟:Sokhan:
بنده که چه از منابع شیعه مطلب گذاشتم!!و در آخر از علمای اهل سنت دقت
[=Century Gothic] نکردید [=Century Gothic]!!؟فقط تکرار میکنید !که چه کسی در غار بوده ؟
بابا!انصاف کجاست ؟شیعه را محکوم میکنید!!طبق پست اول خود!!و بعد هیچ جوابی به علمای خود ندارد بدهید!!؟اینقدر تناقض !!؟

طفره رفتن شده بزگترین هنر شما!!هروقت موقع پاسخگویی میشود !یه سفسطه و کج کردن مسیر !!؟رفتن تا چند روز گفتار با سجودی و باز سفسطه ؟!:Ealam:

شما جواب سوالات را بدهید ؟مگر آنها علمای شما نیستند!!؟مگر بخاری و غیره را نمیشناسید؟!![=Century Gothic]چرا جواب نمیدهید!!؟
[=Century Gothic] عزیز برادر!! بهتر نیست یک نگاه کلی به کتابها و گفتهای علمای خود بکنید و بعد از ان مطلب بگذارید و شیعه را محکوم [=Century Gothic]نکنید [=Century Gothic]!!؟:Sham:
جواب شما کامل داده شده دقت نمیکنید!!

[=Century Gothic]اینکه بنده بگویم ابوبکر بوده و یا [=Century Gothic]ابن بكر ـ عبداللّه بن بكر بن[=Century Gothic] اريقط ـ همان راهنما و دليل پيامبر ـ صلى الله عليه و آله سلّم ـ بوده و نه ابوبكر.[=Century Gothic]!مهم نیست!!
مهم تناقضات علمای شما و مهمتر نتیجه ای که شما (
[=Century Gothic]اهل سنت)[=Century Gothic]میخواهید از این مطلب بگیرید میباشد!!
که حاصل نخواهد شد!
نه خلافت و نه فضیلت, عقیل گرامی!!:Ealam:
[=Century Gothic]خلافت غصب بود و فضیلت هم وجود ندارد ....... !!:Ealam:

[=Century Gothic]این مطلب هم خوب برای مطالعه

آيه شهادت مي‌دهد كه رسول خدا به تنهائي خارج شده است::Sham:
[=Century Gothic]از آيه قرآن كريم نيز استفاده مى‌شود كه رسول خدا صلى الله عليه وآله در هنگام خروج از مكه تنها بوده و در غار «ثانى اثنين» شده است‌؛ چرا كه خداوند در آيه غار مى‌فرمايد:
إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذينَ كَفَرُوا ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ
آن هنگام كه كافران او را از مكه بيرون كردند، در حالى كه دوّمين نفر بود (و يك نفر بيشتر همراه نداشت) در آن هنگام كه آن دو در غار بودند.
علامه شهاب الدين آلوسى از مفسران شهير اهل سنت در ذيل اين آيه مى‌نويسد:
(إلا تنصروه فقد نصره الله إذ أخرجه الذين كفروا) من مكة وإسناد الإخراج إليهم إسناد إلى السبب البعيد فإن الله تعالى أذن له عليه الصلاة والسلام بالخروج حين كان منهم ما كان فخرج صلى الله تعالى عليه وسلم بنفسه.
اگر او را يارى نكنيد، خداوند او را يارى كرد، آن هنگام كه كافران او را از مكّه بيرون كردند، اسناد اخراج به قريشيان، اسناد به سبب بعيد است؛ زيرا خداوند به آن حضرت اجازه خروج داد در آن هنگام كه اوضاع به اين صورت درآمد، رسول خدا خودش (يا به تنهائي) از مكه خارج شد.
الآلوسي البغدادي، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج 10، ص 96، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
اگر ابوبكر در زمان خروج از مكه به همراه رسول خدا صلى الله عليه وآله بود، بايد «اخرج» به صورت تثنيه مى‌آمد نه به صورت مفرد؛ همان طور كه در زمان حضور در غار، ضمير به صورت تثنيه آمده است (اذ هما فى الغار).
اگر ادعا شود که مقصود از اخراج در اين آيه ، آن است که کفار به آن حضرت فشار فراوانی وارد کردند ، تا آن حضرت از مکه بيرون رود ، مى‌گوييم اين مطلب در مورد همه صحابه مشترک است ؛ زيرا تمام مسلمانان در آن زمان تحت فشار کفار بوده و به خاطر خطراتی که از جانب آن‌ها تهديدشان مى‌کرد مجبور به خروج شدند ؛ پس هر کس که از مکه هجرت می‌کرد ، در واقع توسط مشرکان اخراج شده بود ؛ خداوند متعال در اين زمينه مي فرمايد :
لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ.
إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ. الممتحنة/ 8 ـ 9
خدا شما را از نيكى كردن و رعايت عدالت نسبت به كسانى كه در راه دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهى نمى‏كند چرا كه خداوند عدالت‏پيشگان را دوست دارد.
تنها شما را از دوستى و رابطه با كسانى نهى مى‏كند كه در امر دين با شما پيكار كردند و شما را از خانه هايتان بيرون راندند يا به بيرون‏راندن شما كمك كردند و هر كس با آنان رابطه دوستى داشته باشد ظالم و ستمگر است!

اینجانب به عنوان یک بیطرف در این قضیه نظر خو.د را بیان می کنم

[="red"]اول [/]
با توجه به آیه ی یار غار( توبه 40) قدر مسلم اینکه فردی از جنس انسان همراه پیامبر بوده است و آن همراه فقط یک نفر بوده

[="red"]دوم [/]

باز قدر مسلم اینکه این فرد علی نبوده است چون وی الان در خانه ی پیامبر است

[="red"]سوم[/]

باز با توجه به جمله ی [="red"] لَا تَحْزَنْ[/] ( مخاطب مذکر ) در آیه متوجه می شویم

که به همراه پیامبر فردی از خانواده اش( دختر یاهمسرش ) نبوده است بلکه مردی همراهش

بوده یعنی خانواده ی خود را به فرمان خدا جا گذاشته وبه همراه آن مردهجرت کرده است

[="red"]چارم [/]

با توجه به [="red"]ان الله معنا[/] در آیه ببینیم خدا در قرآن پشتیبان

وهمراه چه کسانی است که در اینجا گفته خدا با ما است

طبق قرآن :
[="microsoft sans serif"]ان الله مع الصابرین
ان الله مع المتقین
ان الله مع المومنین
ان الله مع المحسنین
[/]

بنا براین کسی که همراه پیامبر بوده است علاوه بر پیامبر، خودش هم از

صابرین ، متقین ،مومنین ومحسنین بوده است که پیامبر به او هم گفته [="red"]ان الله معنا [/]

[="blue"]حالا طبق تاریخ پیدا کنید که کی همرا او بوده است ؟؟[/]

غلامعلی نوری *;37427 نوشت:
اینجانب به عنوان یک بیطرف در این قضیه نظر خو.د را بیان می کنم

چارم

با توجه به ان الله معنا در آیه ببینیم خدا در قرآن پشتیبان

وهمراه چه کسانی است که در اینجا گفته خدا با ما است

طبق قرآن :
[=microsoft sans serif]ان الله مع الصابرین
ان الله مع المتقین
ان الله مع المومنین
ان الله مع المحسنین

بنا براین کسی که همراه پیامبر بوده است علاوه بر پیامبر، خودش هم از

صابرین ، متقین ،مومنین ومحسنین بوده است که پیامبر به او هم گفته ان الله معنا

حالا طبق تاریخ پیدا کنید که کی همرا او بوده است ؟؟

[=Century Gothic]جناب نوری باید خدمتتان عرض کنم که یکی از استدلاهای که اهل سنت از این آیه میکنند !
در مورد
[=Century Gothic]یار غار بودن[=Century Gothic] ابوبکر است اما باید توجه داشت که!!

[=Century Gothic]اولا: مراد از «معنا» معيت خداوند با تمام امت اسلامى است و شاهد بر اين، تصريح گذشته بغوى از مفسران اهل سنت است كه مى‌نويسد نگرانى ابو بكر از امت اسلامى بوده است.:Sham:
وقوله عز وجل (لا تحزن إن الله معنا) لم يكن حزن أبي بكر جبنا منه وإنما كان إشفاقا على رسول الله صلى الله عليه وسلم وقال إن أقتل فأنا رجل واحد وإن قتلت هلكت الأمة.
حزن ابوبكر به خاطر ترسيدن او نبوده است؛ بلكه به اين خاطر بوده كه دلش به حال رسول خدا مى‌سوخته، ابوبكر مى‌گفت: اگر من كشته شوم، يك نفر هستم؛ ولى اگر شما كشته شويد، تمام امت هلاك مى‌شوند.
البغوي، الحسين بن مسعود (516هـ)، تفسير البغوي، ج 2، ص 293، تحقيق: خالد عبد الرحمن العك، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

روشن است كه رسول خدا جمله «ان الله معنا» را براى رفع نگرانى ابوبكر فرمود تا او را متوجه خداوند و قدرت و عظمت بى‌نهايت او نموده و قدرت مشركان قريش را در برابر قدرت پروردگار ناچيز جلوه دهد؛

اما آيا ابوبكر به اين سخن پيامبر خدا اطمينان كرد و از حزن او كاسته شد تا معيت، معيتى خاص باشد؟:Sham:

با توجه به نگرانى مداوم و پى در پى ابوبكر و عدم اطمينان او به سخن پيامبر خدا، منظور از معيت و همراهى خداوند در اين جمله، هرگز نمى‌تواند معيت خاص باشد؛ بلكه مراد از آن همان معيت عام و جهان شمول الهى است كه همه عالميان آن برخوردار هستند.

بلي، اين معيت در حق رسول خدا، معيتى است خاص؛ اما در حق ابوبكر چنين نيست؛ چرا كه به تصريح بزرگان اهل سنت، معيت خاص خداوند همان تأييد و نصرت الهى است كه در فقرات بعدى آيه، تنها شامل حال رسول خدا شده و ابوبكر از آن محروم مانده است كه در بررسى فراز‌هاى بعدى آيه «فأنزل سكينته عليه...» مدارك آن ارائه خواهد شد.:Sham:

ثانيا: حتى اگر بپذيريم كه مراد از معيت پيامبر گرامى و ابو بكر باشد، در عين حال فضيلتى را براى ابوبكر به اثبات نمى‌رساند؛ زيرا ابوبكر به طفيل وجود پيامبر خدا، مشمول اين عنايت خاص شده است و خداوند به خاطر وجود نازنين پيامبرش، جان ابوبكر را نيز نجات داده است؛ همان طورى كه وجود پيامبر رحمت در ميان مسلمانان سبب شده است كه خداوند عذاب خود را بر آنان نازل نكند:
وَما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فيهِم‏... الأنفال/33.
(اى پيامبر!) تا تو در ميان آنها هستى، خداوند آنها را عذاب نخواهد كرد.
شيخ طوسى رضوان الله تعالى عليه در اين باره مى‌نويسد:
وقوله «إن الله معنا» قيل إن المراد به النبي صلى الله عليه وآله، ولو أريد به أبو بكر معه لم يكن فيه فضيلة، لأنه يحتمل أن يكون ذلك على وجه التهديد، كما يقول القائل لغيره إذا رآه يفعل القبيح لا تفعل إن الله معنا يريد أن متطلع علينا، عالم بحالنا.
برخى گفته‌اند كه مراد از «ان الله معنا» تنها رسول خدا صلى الله عليه وآله است، حتى اگر مفاد آن ابوبكر را نيز شامل شود، فضيلتى را براى او به اثبات نمى‌رساند؛ چرا كه احتمال دارد هدف از آن تهديد و توبيخ باشد؛ چنانچه براى سرزش كسى كه عمل ناپسندى از او ديده شده است، مى‌گويند: «لا تفعل ان الله معنا؛ از اين كار بپرهيز كه خدا با ما است»؛ يعنى خداوند از اعمال ما آگاه و بر حال ما دانا است.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (460هـ)، التبيان في تفسير القرآن، ج 5، ص 223، تحقيق: تحقيق وتصحيح: أحمد حبيب قصير العاملي، ناشر: مكتب الإعلام الإسلامي، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

ثالثا: اگر اين معيت در حق ابوبكر نيز معيتى خاص بوده باشد، در صورتى مى‌تواند سعادت ابدى براى او تضمين ‌كند كه عمل خلافى كه او را از زمره پرهيزگاران و نيكوكاران خارج و در زمره بدكاران و ظالمان قرار دهد انجام نداده باشد.:Sokhan:

خداوند افراد متعددى را معرفى مى‌كند كه روزگارى از بندگان صالح خداوند و از پرهيزگاران بوده‌اند؛ اما عملكردهاى بعدى شان، آنان را در زمره دشمنان خدا قرار داده است.:Sham:
بلعم باعورا، از كسانى كه روزگارى مورد توجه خاص خداوند بود؛ اما بى تقوايى و ايستادگى در برابر حجت خدا، سبب شد كه چنان متروك درگاه الهى شود كه در قرآن از مثل «سگ» براى او استفاده شده است.
فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث‏. الأعراف/176.
مثل او همچون سگ (هار) است كه اگر به او حمله كنى، دهانش را باز، و زبانش را برون مى‏آورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همين كار را مى‏كند.
هم چنين نسبت به كسانى كه در بيعت رضوان حضور داشتند خداوند مى‌فرمايد:
لَّقَدْ رَضِىَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِى قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَ أَثَـبَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا. الفتح/18.
خداوند از مؤمنان- هنگامى كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند- راضى و خشنود شد خدا آنچه را در درون دلهايشان (از ايمان و صداقت) نهفته بود مى‏دانست از اين رو آرامش را بر دلهايشان نازل كرد و پيروزى نزديكى بعنوان پاداش نصيب آنها فرمود.

اما در ميان همين افراد، كسانى همچون ابوالغاديه وجود دارد؛ چنانچه ابن تيميه مى‌نويسد:
أبو الغادية وكان ممن بايع تحت الشجرة وهم السابقون الأولون.
ابوالغاديه، از كسانى است كه در زير درخت بيعت كرده است و همان‌ها «سابقون الأولون» هستند.
ابن تيميه الحراني، أحمد عبد الحليم ابوالعباس ( 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، ج6، ص333، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ..
او همان كسى است كه عمار بن ياسر را به شهادت رساند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله در باره او فرمود::Sokhan:
وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّار.
عمار را گروه نابكار مى‌كشند؛ در حالى كه عمار آن‌ها را به سوى بهشت و آن‌ها عمار را به سوى آتش دعوت مى‌كنند.
صحيح البخاري، ج1، ص 115، كتاب الصلاة، ب 63، باب التَّعَاوُنِ فِي بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، ح 447 و ج2، ص207، كتاب الجهاد والسير، ب 17، باب مَسْحِ الْغُبَارِ عَنِ النَّاسِ فِي السَّبِيلِ، 2812.
ذهبى در ميزان الإعتدال مى‌نويسد:
عن أبي الغادية سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: قاتل عمار في النار وهذا شيء عجيب فإن عمارا قتله أبو الغادية.
از أبو غاديه نقل شده است كه گفت: از رسول خدا شنيدم كه فرمود: كشنده عمار در آتش است. و اين چيزى است عجيب؛ زيرا خود ابو الغاديه عمار را كشته است.
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (748هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 2، ص 236، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1995م.[=Century Gothic]

اما برگردیم سر جمله ی[="red"] لا تحزن[/]

در قرآن تمام مخاطبین لاتحزن[="red"] شخصیت های والایی بوده اند
[/]
شما یک نمونه پیدا کنید که[="blue"] لاتحزن([="red"]وا[/])[/] خطاب به آدم(های) بدی باشد

بنابراین [="red"]لاتحزن [/]پیامبر نیز برای دلداری شخصیت محترمی بوده است

غلامعلی نوری *;37524 نوشت:
اما برگردیم سر جمله ی لا تحزن

در قرآن تمام مخاطبین لاتحزن شخصیت های والایی بوده اند

شما یک نمونه پیدا کنید که لاتحزن(وا) خطاب به آدم(های) بدی باشد

بنابراین لاتحزن پیامبر نیز برای دلداری شخصیت محترمی بوده است

[=Century Gothic]با سلام
[=Century Gothic]جناب نوری دقت بفرماید!!
[=Century Gothic]
فخررازى در وجه نهم مى‌گويد:
والوجه التاسع: أن قوله: «لاَ تَحْزَنْ» نهى عن الحزن مطلقاً، والنهي يوجب الدوام والتكرار، وذلك يقتضي أن لا يحزن أبو بكر بعد ذلك البتة، قبل الموت وعند الموت وبعد الموت.
وجه نهم: اين سخن خداوند كه «محزون مباش» نهى از حزن به صورت مطلق است، و نهى اقتضاى دوام و تكرار را دارد، و اين اقتضاء مى‌كند كه ابوبكر بعد از آن هرگز محزون نشده باشد؛ چه قبل از مرگ، چه در هنگام احتضار و چه بعد از مرگ.

اين كه نهي، دلالت بر تكرار و دوام مى‌كند و حرمت انجام آن هميشگى است، امرى است قطعي؛ اما اين كه سبب شود مخاطب هرگز مرتكب آن عمل نشود، گفتارى است نسنجيده و غير قابل قبول؛ چرا كه پذيرش نهى و عدم انجام منهى عنه، بستگى به ايمان و ميزان تقواى شخص مخاطب دارد.:Sham:

بديهى است كه همه نواهى قرآن خطاب به تمام مردم مى‌باشد؛ ولى اكثر مردم نواهى الهى را مرتكب شده و با آن مخالفت مى‌كنند.

اگر غير از اين بود، بايد تمام مسلمانان و بلكه تمام انسان‌ها معصوم از خطا و گناه باشند؛ چرا كه تقريباً از تمام گناهان در قرآن كريم نهى شده است.

به چند مورد اشاره مى‌كنيم كه خود ابوبكر و بسيارى از مسلمانان به آن عمل نكرده‌اند.:Sokhan:

خداوند در قرآن كريم، همه مسلمانان را از فرار در جنگ نهى كرده است::Sham:
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار. الأنفال/15.
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه با انبوه كافران در ميدان نبرد رو به رو شويد، به آنها پشت نكنيد (و فرار ننماييد)!
در حالى كه اكثر مسلمانان (جز عده انگشت شمار) و از جمله ابوبكر در جنگ‌هاى احد، خيبر و حنين فرار كردند.:Ealam:

همچنين خداوند به تمام مسلمانان دستور داده است كه اموال يكديگر را به باطل تصاحب نكنند::Sham:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُم‏... النساء/29.
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اموال يكديگر را به باطل (و از طرق نامشروع) نخوريد مگر اينكه تجارتى با رضايت شما انجام گيرد.

آيا مسلمانان به اين دستور مهم خداوند عمل كردند و مى‌كنند؟

آيا ابوبكر به اين دستور خداوند عمل كرد؟:Ealam:
اگر نهى دلالت بر دوام و تكرار مى‌كند و سبب مى‌شود كه مخاطب آن را هيچگاه انجام ندهد، پس چرا ابوبكر به اين آيه عمل نكرد و اموال فدك را كه رسول خدا به صديقه طاهره عليهما السلام بخشيده بود، به زور تصاحب كرد؟:Ghamgin:

و نيز خداوند به همه مسلمانان دستور داده است كه بدون اجازه وارد خانه مردم نشوند::Sham:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى‏ أَهْلِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُون‏. النور/27.
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! در خانه‏هايى غير از خانه خود وارد نشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن خانه سلام كنيد اين براى شما بهتر است شايد متذكّر شويد!

اگر آنچه كه فخررازى گفته است، صحت دارد؛ پس چرا ابوبكر به خانه فاطمه( [=Century Gothic]س) [=Century Gothic] هجوم آورد، و حرمت خانه را رعايت نكرد به طورى در آخرين لحظات زندگى‌اش نسبت به اين قضيه اظهار ندامت و پشيمانى مى‌كرد و مى‌گفت::Ealam:
إني لا آسى من الدنيا إلا على ثَلاثٍ فَعَلْتُهُنَّ وَدِدْتُ أَنِّي تَرَكْتُهُنَّ، وثلاث تَرَكْتُهُنَّ وَدِدْتُ أنِّي فَعَلْتُهُنَّ، وَثَلاثٍ وَدِدْتُ أنِّي سَأَلْتُ عَنْهُنَّ رسول الله (ص) أما اللاتي وددت أني تركتهن، فَوَدِدْتُ أنِّي لم أَكُنْ كَشَفْتُ بيتَ فاطِمَةَ عن شيء، وإن كانوا قد أَغْلَقُوا على الحرب....
من در دوران زندگى بر سه چيزى كه انجام داده‌ام تأسف مى‌خورم، دوست داشتم كه مرتكب نشده بودم، يكى از آن‌ها هجوم به خانه فاطمه زهرا بود، دوست داشتم خانه فاطمه را هتك حرمت نمى‌كردم؛ اگر چه آن را براى جنگ بسته بودند....
الخرساني، أبو أحمد حميد بن مخلد بن قتيبة بن عبد الله المعروف بابن زنجويه (متوفاى251هـ) الأموال، ج 1، ص 387؛
الطبري، محمد بن جرير ( 310هـ)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 353، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت؛
الأندلسي، احمد بن محمد بن عبد ربه (: 328هـ)، العقد الفريد، ج 4، ص 254، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ - 1999م؛
الطبراني، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم (360هـ)، المعجم الكبير، ج 1، ص 62، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م؛
العاصمي المكي، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي (1111هـ)، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، ج 2، ص 465، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ- 1998م.
مقدسى حنبلي، از مشاهير قرن هفتم هجرى و از بزرگان علم حديث اهل سنت، اين روايت را «حسن» دانسته و مى‌گويد:
قلت: وهذا حديث حسن عن أبي بكر؛ إلا أنه ليس فيه شيء من قول النبي (ص).
اين روايت از ابوبكر «حسن» است؛ گرچه در آن سخنى از رسول خدا نيست.
المقدسي الحنبلي، أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد (643هـ)، الأحاديث المختارة، ج 1، ص 90، تحقيق عبد الملك بن عبد الله بن دهيش، ناشر: مكتبة النهضة الحديثة - مكة المكرمة، الطبعة: الأولى، 1410هـ.
[=Century Gothic]

در مورد لا تحزن که آقای نوری گفتند باید جواب داد :طبق آیه 62 یونس اولیا الله در تمام شرایط هیچ ترسی ندارند " أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ آگاه باشيد (دوستان و) اولياى خدا، نه ترسى دارند و نه غمگين مى‏شوند! (62) پس این فضیلتی برای ابوبکر نیست

سلام برادر عقیل!
بعد از گذشت چندین روز بنده هنوز منتظر پاسخ شما به سوالاتم برای افزایش آگاهی ام هستم.

ali reza66;35392 نوشت:
سلام برادر عقیل:

اول شما پاسخ سوالات بنده را نفرمودید که:

و البته چند سوال دیگر که خوشحال میشوم اگر مستنداتی دارید در این زمینه برای آگاهی بیشتر این حقیر بیان نمایید:

5- ایا پیامبر(ص) در طول حیاتشان فرمودند که ابوبکر با من درون غار بوده است؟ چون بالاخره پیامبر به عنوان یکی از آن دو نفر که در غار بودند باید جایی به این مطلب اذعان می فرمود که من و ابوبکر با هم وارد غار شدیم ااگر چنین چیزی وجود دارد خوشحال میشویم ما را هم مطلع کنید؟؟؟

6- آیا شخص جناب ابو بکر در طول حیاتش گفته که من با پیامبر به غار رفته ام؟ آخه آن چه مسلم است این است که بالاخره یا پیامبر و یا ابی بکر که با هم در آن شب تاریک هجرت کرده اند باید بعدها بگویند و از خاطرات آن شب دیگر صحابه را آگاه کنند

7-آیا فرزندان جناب ابوبکر گفته اند که پدر ما با پیامبر درون غار رفته است؟

بله. نمیگوییم که خطرناک نبود. خطرناک بود.اما نه اینقدر که شما برادران بزرگش میکنید. بنده هم گفتم که :

اصلا صحبتتان ربطی به این موضوع نداشت. در واقع برداشت این است که چون علی ع در بستر خوابید و ابوبکر در غار بود و مقام علی ع بالاتر است و .... ما ابوبکر را لعن میکنیم.!!!!!!!!!:gig::motehayer:
بحث لعن و ... مسئله اش جداست و مربوط میشود به حقوقی که ایشان از خاندان اهل بیت غصب کرده اند و احتمال قوی شما از سخنان شیعه در این زمینه آگاهید و ربطی به در غار بودن ایشان ندارد.

اولا شما برادر عزیزم چگونه به خودتان جرات میدهید که موضوع جناب ابوبکر را با پیامبر الوالعزم و صاحب کتاب الهی همچون موسی علیه و علی نبینا افضل الصوات المسلین مقایسه کنید و این واقعا جای تعجب دارد.
دوما اینکه چگونه خوف حضرت موسی ع را در آن شرایط با خوف جناب ابوبکر مقایسه میکنید؟

در مورد خوف حضرت موسی ع به نظرم موضوع در این زمینه کاملا روشن است. پیامبران مانند همه ی انسانها به نص صریح قرآن بشر بوده اند و طبیعی است که هر انسانی هر قدر هم شجاع و نترس باشد، اگر ببیند که ناگهان قطعه چوبی تبدیل به ماری عظیم شود و به حرکت در اید موقتا میترسد مگر آنکه در برابر او این صحنه بارها تکرار شود و این یک عکس العمل طبیعی است وگذشته از این موسی ع قبلا هم از ناحيه خدا دستورى نگرفته بود، كه اگر عصايت اژدها شد فرار مكن و در جاى خود بايست ، که بعد خداوند به خاطر سرپیچی کردنش او را مورد عتاب قرار دهد. بلكه تنها اين دستور رسيده بود كه ((الق عصاك )) و او هم امتثال كرد و معلوم است كه فرار از خطرهاى بزرگ آن هم از كسى كه دافع و چاره اى جز فرار ندارد، جزو ترسهاى مذموم نيست ، تا كسى موسى را به داشتن آن مذمت كند.

اگر دو آیه نمل 10 و قصص 31 را در کنار هم قرار دهیم متوجه میشویم که در واقع خداوند به موسی میفرماید که جلو برو و نترس که تو از ایمنان هستی و در واقع در این خطاب به او امنیت میدهد و میگوید که موسی تو فرستاده و مرسل هستی و رسولان نزد من ایمن اند و کاملا واضح است که مفاد آن عتاب و توبیخ نیست.
يا مُوسَى لَا تَخَفْ إِنِّي لَا يخَافُ لَدَي الْمُرْسَلُونَ(النمل/10)
يا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ(القصص/31)

و این نترسیدن انبیاء و مرسلین انبياء و مرسلين و اینکه مادامى كه در جوار پروردگارشان هستند از چيزى نمى ترسند، اين كرامت خود ايشان و از ناحيه خودشان نيست ، - تا چون موسى نداشت بگوييم رسولى ناقص بوده - بلكه اين فضيلت را به تعليم و تاديب خدا به دست مى آورده اند و همه ی اینها همه همان تعليم و تاديب الهى است نه مذمت و سرزنش .

جناب کمیل در این زمینه پاسخ شما را دادند و من نیازی به تکرار نمیبینم.

خیر برادرم. به هیچ وجه چنین چیزی را میگویید صحت ندارد و عقیده شیعه همان است که گفتم و خواهشا در این زمینه مبالغه نفرمایید.


افسانه بشارت بُحیرای راهب و سفر پیامبر(ص) به شام



میر حمید موسوی


تاریخ دریای پر تلاتم صدق و کذب است، عده ای با اجیر شدن و عده ای نیز بر اساس تعصبات مذهبی و فرقه ای روایاتی را جعل کردند که حتی در میان علمای خویش نیز ردّ و رفع می گردد. جریان سفر پیامبر گرامی اسلام(ص) به شام و ملاقات او با بحیرای راهب نیز از آن دسته روایات جعلی و ساختگی است که متأسفانه میان هر دو مذهب (تشیع و تسنن) مشهور بوده است.
ما نیز با استفاده از کتاب شریف تاریخ صحیح اسلام، استاد نیکنام عربشاهی در مقام نقد این جریان کذب ظاهر شدیم و ساختگی بودن آن را اثبات نموده ایم.

سال هشتم [زندگی پیامبر(ص)] عبدالمطلب درگذشت و سرپرستی او را ابوطالب به عهده گرفت و در 13 سالگی با عموی خود به شام رفت.[1]
مورخان چنین آورده اند که: چون ابوطالب با کاروان قریش به تجارت سوی شام می رفت وقتی آماده حرکت شد پیغمبر با اشتیاق در او آویخت و ابوطالب رقت آورد و گفت:به خدا او را همراه می برم و هرگز از او جدا نمی شوم. و او را با خویش ببُرد تا کاروان به بُصرای شام رسید و راهبی بُحیرا نام آنجا در صومعه ای بود و مردی دانشور و نصرانی بود و پیوسته در صومعه ی راهبی بوده که همگی علم خویش را از کتابی به میراث می بردند و چون آن سال کاروان به نزدیک صومعه بحیرا فرود آمد طعام بسیار برای آنها بساخت از آن رو که وقتی در صومعه خویش بود ، ابری بر پیامبر خدا سایه افکنده بود و چون این را بدید در او خیره شد و در تن او به چیزهایی نگریست که صفت آن را در کتب[خود] دیده بود و چون قوم از طعام فراغت یافتند و پراکنده شدند بحیرا از پیامبر درمورد خواب و بیداری وی پرسید و پیغمبر بدو پاسخ داد.
بحیرا همه صفات پیامبر را موافق صفاتی یافت که از وی خوانده بود ، آنگاه پشت وی را نگریست و خاتم نبوت را در میان دو بازوی او بدید. پس از آن بحیرا به ابوطالب گفت: این پسر با تو چه نسب است ، گفت: پسر من است. او گفت: پسرتو نیست، پدر این پسر زنده نیست. گفت: برادرزاده من است ، بحیرا گفت: پدرش چه شد؟ گفت: وقتی مادرش باردار بود پدرش بمرد ، بحیرا گفت: راست گفتی او را به دیار خویش ببر و از یهودان بر او بیمناک باش که به خدا اگر او را ببینند و آنچه من از او دانستم بدانند به او آسیب می رسانند که سرنوشتی بزرگ دارد زودتر او را به دیار خویش ببر و ابوطالب او را با شتاب به مکه بازگرداند.[2]
هشام بن محمد روایت کرده است:«وقتی ابوطالب پیغمبر را بسوی بُصرای شام برد او هفت سال داشت.»[3]
از ابوموسی روایت کرده اند:«که ابوطالب آهنگ شام کرد و پیامبر و جمعی از مشایخ قریش نیز با او بودند و چون نزدیک راهب رسیدند فرود آمدند و بار گشودند و راهب پیش آنها آمد و چنان بود که پیش از آن وقتی بر او می گذشتند به آنها اعتنا نمی کرد. گوید: آمد دست پیامبر را گرفت و گفت: این سرور جهانیان است ، این فرستاده پروردگار جهانیان است این را خدا به عنوان رحمت جهانیان بر می انگیزاند.
مشایخ قریش گفتند:تو چه دانی؟ راهب گفت: وقتی شما از گردنه نمودار شدید درخت و سنگی نماند مگر به سجده بیفتاد و درختان و سنگان فقط برای پیامبر سجده می کند و من خاتم نبوت را زیر شانه او می شناسم که همانند سیبی است. پس از آن راهب برگشت و طعامی برای آنها بساخت و چون طعام را برای آنها بیاورد پیامبر به چرانیدن شتران رفته بود ، راهب گفت: ببینید ابر بر او سایه کرده و راهب آنها را قسم داد او را بسوی رومیان نبرند زیرا اگر محمد را بشناسند ، می کشند... راهب پیش کاروانیان آمد و گفت: شما را به خدا قسم سرپرست او کیست؟ گفتند: ابوطالب است راهب او را سوگند داد تا وی را باز گرداند و ابوبکر و بلال را با وی بفرستاد و کلوچه و زیتون بدو توشه داد.»[4]


*نقد و بررسی

1) در روایت ابوموسی بحیرا پیوسته او را قسم می داد تا سرانجام پیامبر را برگرداند و ابوبکر و بلال را همراه او راهی نمود و راهب نیز مقداری کلوچه و روغن زیتون به آنها داد.[5]
عمر پیامبر در آن موقع 7 یا 9 یا 12 سال نقل کرده اند و ابوبکر 3 سال کوچکتر از پیامبر بود (در 63 سالگی در گذشت و 2 سال و خرده ای خلافت کرد) و بلال 5 سال از ابوبکر کوچکتر بود.

الف. آیا ممکن است ابوبکر در چنین سنی (4 یا 6 سالگی) به شام سفر کند؟
ب. چگونه ممکن است طفلی کوچک (ابوبکر) با کسی که هنوز به دنیا نیامده (بلال) در این سفر طولانی با هم همسفر بوده و مسئولیت برگرداندن پیامبر از بُصری به مکه را بر عهده داشته باشند؟!
ج. چه ارتباطی میان ابوبکر و بلال است ، بلال غلام امیه بن خَلَف بوده و سی سال بعد ابوبکر او را خرید و آزاد ساخت(اهل سنت چنین گویند ، در حالیکه پیامبر این کار را کرد) و اصلاً در آن زمان بلال و ابوبکر ارتباطی با هم نداشتند! و طبعا هم کودک 4یا 6 ساله با فردی که هنوز به دنیا نیامده را چه ارتباط؟
د. راوی این روایت (ابوموسی) هنوز بدنیا نیامده بود ، چون او 8 یا 10 سال قبل از بعث متولد شد و این اتفاق 30 سال قبل از بعثت اتفاق افتاده است.

2) ذهبی گوید:«گمان می کنم این حدیث جعلی بوده و بعضی از مدلولش باطل باشد.» [6]
3) ترمذی به غریب بودن حدیث حکم کرده است.
4) ابن کثیر در صحت آن تردید کرده است.
5) بحیرا ، بلال ، حارث و سایر افرادی که در آنجا بودند ، چرا از سابقین به اسلام نشمرده اند؟
6) دمیاطی و مغلطای تصریح بر عدم حضور ابوبکر در این سفر کرده اند.[7]
7) سفر شام پیامبر در سن 7 سالگی با جدش بود یا در سن 8 یا 12 سالگی با عمویش ابوطالب؟[8]
و اگر با جدش در سن هفت سالگی باشد همراهی او با ابوبکر و بلال اشکالش بیشتر خواهد شد.
8) بعضی ها نقل کرده اند که همه در حضور راهب حاضر شدند الا پیامبر ، راهب گفت: دیگر کسی نمانده ، گفتند : بچه ای است در کنار وسایل ، گفت: بیاوردید. ابوبکر او را بغل کرد و آورد ؛ چگونه ممکن است کسی که 4 یا 6 سال دارد فردی 3 سال بزرگتر از خود را بغل گرفته و بیاورد؟!
9) عدم مشهوریت این جریان بین قبایل عرب.
10) علامه حسنی این جریان را کلاً جعلی و کذب می داند.[9]
11) با آن وضع امنیتی و خطرات موجود از جانب یهود چرا ابوطالب پیامبر را به ابوبکر و بلال سپرد ، تا او را به مکه برگردانند؟



*سرّ این جعل

بدون شک جاعلین این روایت از جعل خود اهدافی داشتند که ما 2 هدف عمده را ذکر می کنیم:

1)تقدم ایمان ابوبکر بر علی (ع) و خدیجه (ع)
همانطور که در مطالب فوق آوردیم اصرار بر حضور ابوبکر و محافظت او در بازگشت پیامبر به مکه دلیل جاعلین بر تقدم ایمان ابوبکر و بر علی (ع) است کما اینکه علامه امینی در کتاب شریف الغدیر فرمودند:« سرّ جعل آن ، اثبات ایمان ابوبکر قبل از بعثت است تا دلیلی بلشد بر تقدم او از علی و خدیجه ، نوی گوید: ابوبکر پیش از همه ایمان آورد ، بیست ساله بود یا به قولی 15 ساله بود اسلام را پذیرفت.»[10]
از سوی دیگر دیاربکری از عالمای اهل سنت از ابن عباس روایت کرده است که:«قبل از اینکه محمد پیامبر شود در قلب ابوبکر یقین و تصدیق به نبوت او پدید آمده بود.» [11]
همه این مطالب نشان می دهد که عده ای از علمای اهل سنت با جعل و کم و زیاد کردن مضمون آن سعی دارند تقدم ایمانی ابوبکر از علی(ع) را اثبات کنند و ادله برای غضب خلافت ابوبکر داشته باشند در حالیکه قاطبعه علمای فرقین این است که ابوبکر 3 یا 5 سال بعد از علنی شدن دعوت پیامبر ، به اسلام و پیامبر ایمان آورد.

2) خاورشناسان با نقل این جریان می خواهند نبوت او را با مسیحیان و یهودیان در شام مرتبط سازند و بگویند پیامبر مطالب خود را از آنان می گرفت. در حالیکه این مطلب نمی تواند صحیح باشد به دلالیل زیر:
الف) سن کم پیامبر.
ب) عدم توقف در بُصری مگر در حد برخورد.
ج) در صورت فراگیری ، کاروانیان قریش نقل می کردند و بعد از بعثت می گفتند مخصوصاً دشمنان او مانند: ابوجهل . ابوسفیان و...




پی نوشت ها:
1- مروج الذهب ، ج1 ، ص630
2- تاریخ طبری ، ج3 ، ص830
3- همان
4- همان ، ص835
5- البدایه و النهایه ، ج2 ،ص285/ تاریخ طبری ، ج2، ص34/ تاریخ الخمیس ، ج2، ص258/ سیره حلبی ، ج1، ص120
6- تاریخ الخمیس ، ج1، ص257/ سیره حلبی ، ج1،ص120
7- سیره مغلطای ، ص11/ تاریخ الخمیس ، ج1 ، ص259
8- طبقات ابن سعد ، ج1،ص120
9- سیره المصطفی ، ج1
10- الغدیر ، علامه امینی ، ج7،ص272
11- تاریخ الخمیس ،ج1،ص261

سلام علیکم
متاسفانه هنوز به سوال من در پست33 پاسخی داده نشده است

عقیل;38385 نوشت:
سلام علیکم
متاسفانه هنوز به سوال من در پست33 پاسخی داده نشده است

با سلام به عقیل گرامی !
به این میگن حمله به مرد پوشالی !!!!
عقیل جان طراح شبهه !!چطور میتوانید این نوشتار را بنویسید!!؟
یا خود نمیدانید!
یا فکر میکنید که دیگران نمیدانند!!؟؟؟؟؟
واقعا که!!؟.۰..

میر حمید;38146 نوشت:
عقیل;38385 نوشت:
عقیل;38385 نوشت:
سلام علیکم
متاسفانه هنوز به سوال من در پست33 پاسخی داده نشده است

بردادر عقیل جان،
ضمن تایید سخنان آقا رضا، اونچه که شما مطرح کرده اید، مربوط میشه به بحث عدالت همه ی صحابه از نظر شما، که این بحث اصلا ربطی به این تاپیک نداره. در یه قسمت مستقل مطرح کنید تا جوابش رو خدمتتون مستدل عرض کنم. ضمنا اون صحبتتون با آقا رضا بود و سوالات من ربطی به اون نداره.

اون سوالاتی رو که بنده مطرح کردم، ربطی به در غار بودن یا نبودن جناب ابوبکر ندارد. شما فرض بفرمایید که ایشون در غار بودند و برخلاف عقیده ما شیعه خداوند از ایشون و همه صحابه راضی هست. شما جواب سوال بنده رو بدید. سوال من گفتم که برای افزایش آگاهی و معلومات شخصی خودم هست.

Ali Reza66;38111 نوشت:
چند سوال دیگر که خوشحال میشوم اگر مستنداتی دارید در این زمینه برای آگاهی بیشتر این حقیر بیان نمایی

شما اگه کسی ازتون سوالی برای افزایش معلومات و آگاهی از دینش بپرسه، شما چندین تا سوال دیگه ازش میپرسید؟؟؟!!!!!:Gig:

با سلام
دیدم اینجا هم دوستان اهل سنت
عقیل مطلب را رها کردند!!!
گفتم یاد آوری کنم !!

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]یار غار پیامبر صلی الله علیه و آله بودن یکی از افتخارات ابوبکر (خلیفه ی بی غدیر مسلمین) است. اگر این موضوع را حمل بر صحت کنیم(البته به سختی)، ابهامی پیش می آید از این قرار:
نه پیامبر صلی الله علیه و آله پس از ماجرای هجرت (در حدود یک دهه) اشاره ای به آن داشته اند و نه جناب بوبکر رضی الله عنا چیزی در دفتر افتخارات کعب الاحباریشان نگاشته اند!

لذا نتایج ذیل حاصل است
1-خانه از پایبست ویران است و یار غار ایشان نبوده است(توضیح تفصیلی در تاپیک بعدی)
2-یار غار بودن افتخار محسوب نمی شود چراکه حتی یک بار هم از آن یادآوری به میان نیامده است.
3-یار غار، در دل غار، در آن روز خاص ترس و وحشتی داشته است تا جایی که برای پیامبر صلی الله علیه و آله دردسر ساز شده بود و ... که یادآوری آن ترس و وحشت جز شرم و خجلت حاصلی نداشت!

[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آیا کسی که با پیامبر(صلی الله علیه و آله) درون غار بوده ابی بکر بوده است؟[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مقدمه:
گاهی وقت ها برادران اهل سنت فضایلی را برای برخی اصحاب می شمارند که معلوم نیست توسط چه کسانی جعل و پرداخته شده اند. یکی از این داستان های ساختگی قضیه غار است که می گویند ابوبکر در شبی که پیامبر از مکه به مدینه هجرت کرده اند با پیامبر درون غار رفته است. و آیه 40 سوره توبه را به ابی بکر نسبت می دهند. و می گویند یکی از آن دو نفری که درون غار بوده ابی بکر است. شدت تبلیغات و تعصب روی این قضیه چنان تاثیری بر برخی از آن ها گذاشته که این را دلیلی بر افضلیت ابی بکر بر دیگر اصحاب و حتی جانشینی پیامبر می دانند.
اما با تحقیقی که استاد محترم جناب نجاح عطا الطایی در کتاب (( صاحب الغار ابی بکر ام رجل آخر؟ )) انجام داده است ثابت کرده که این هم یکی دیگر از افسانه هایی است که در فضیلت ابی بکر ساخته شده است. که در این مقاله به برخی از این دلایل اشاره شده است. البته ما در این جا اشاره ای به نفر دوم که همراه پیامبر وارد غار شده اشاره نمی کنیم و خوانندگان محترم را به این کتاب ارجاع می دهیم. و لازم به ذکر است که من بارها این ماجرا را با برادران اهل سنت به بحث و مناظره گذاشته ام ولی آن ها هرگز نتوانستند به من پاسخ قانع کننده بدهند.
و اینک برخی از این دلایل را در پایین اشاره می کنم. [/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1-پیامبر(ص) در طول حیاتشان نفرمودند که ابوبکر با من درون غار بوده است:
بالاخره پیامبر به عنوان یکی از آن دو نفر که در غار بودند باید جایی به این مطلب اذعان می فرمود که من و ابوبکر با هم وارد غار شدیم اما هرگز چنین چیزی وجود ندارد. چرا؟؟؟
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2-ابی بکر هم در طول حیاتش نگفته که من با پیامبر به غار رفته ام:
آن چه مسلم است این است که بالاخره یا پیامبر و یا ابی بکر که با هم در آن شب تاریک هجرت کرده اند باید بعدها بگویند و از خاطرات آن شب دیگر صحابه را آگاه کنند اما می بینیم که نه پیامبر به چنین مطلبی اعتراف داشته و نه خود ابی بکر چنین چیزی بیان کرده است. چرا؟ جز این است که به جعلی بودن این قضیه پی می بریم.
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]3-فرزندان ابی بکر هم نگفته اند که پدر ما با پیامبر درون غار رفته است:
و جالب تر این که فرزندان ابی بکر هم چنین قضیه ای را بیان نکرده اند و معلوم نیست که این قضیه را چه کسانی درست کرده و در امت اسلام پخش کرده اند. اما آن چه مسلم است این است که بعد از شهادت پیامبر باید چنین وقایعی ساخته شده با شد چرا که اسباب جعل فضیلت برای صحابه فراهم بوده است.
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]4- کفار و مشرکین مکه هم به همراهی ابوبکر با پیامبر اعتراف نکرده اند:
به خصوص آنکه بلاذری در کتاب خودش روایت صحیحی را نقل کرده است که:
(( کرز قیافه شناس که تعقیب کنندگان را تا غار رسانده است آثار قدم پیامبر را در جلوی غار مشاهده کرده ولی او و عبدالعزی فرزند ابوبکر اثر قدم ابوبکر را در نزدیکی غار ندیده اند. ))
این روایت را راوندی هم تایید کرده است.
فتوح البلدان ج 1 ص 64.
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]برادران اهل سنت باید روشن کنند چه کسی گفته ابی بکر با پیامبر صلی الله علیه و آله درون غار رفته است که عالم اسلام را پر از سر و صدای آن کرده اند؟؟؟
به خصوص آن که:(شماره ی 5)
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]5-ابوبکر با عمر هجرت کرده بود نه با پیامبر(ص):
درکتاب بخاری آمده است که:
(( ابوبکر و عمر و سالم غلام ابی حذیفه وابوسلمه و زید وعامربن ربیعه ازمکه به مدینه مهاجرت کردند و در راه نماز جماعت را به امامت سالم خواندند.))

متن حدیث اول:
(( حدثنا عثمان بن صالح: حدثنا عبدالله بن وهب: اخبرنی ابن جریج: ان نافعآ اخبره: ان ابن عمر رضی الله عنهما اخبره قال:
کان سالم مولی ابی حذیفه یوم المهاجرین الاولین و اصحاب النبی(ص) فی مسجد قبا، فیهم ابوبکروعمر و ابو سلمه و زید و عامر بن ربیعه. ))
ترجمه: (( سالم غلام ابی حذیفه – روزی که مهاجرین هجرت کردند – و اصحاب پیامبر در مسجد قبا بودند که در میان آن ها ابی بکر و عمر و ابوسلمه و زید و عامر بن ربیعه بود. ))
کتاب بخاری رقم 7175 باب (( استقضائ الموالی و استعمالهم )).
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]متن حدیث دوم:
(( حدثنا: ابراهیم بن المنذر قال: حدثنا انس بن عیاض، عن عبید الله، عن نافع، عن ابن عمر قال: لما قدم المهاجرین الاولون العصبه- موضع بقبا- قبل مقدم رسول الله (ص) کان یومهم سالم مولی ابی حذیفه، وکان اکثرهم قرآنآ ))
ترجمه: (( هنگامی که اولین مهاجرین رسیدند به عصبه – موضعی در مسجد قبا – قبل از آن که رسول خدا بیایند سالم غلام ابی حذیفه ( بر اصحاب ) امام شد چرا که او از همه بیشتر قرآن را بلد بود. ))
کتاب بخاری رقم 692.
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]توضیح دو حدیث بالا:
اگر با دید منصفانه ای نگاه کنیم می بینیم که حدیث 692 و حدیث 7175:
1-هر دو از نافع از ابن عمر هستند.
2-هر دو اشاره به امامت سالم غلام ابی حذیفه دارند.
3-هر دو در یک مسجد و آن هم مسجد قبا هستند.
4-مامومین هم در هر دو حدیث که به سالم اقتدا کرده اند مهاجرین اولین را دارند که ابوبکر هم
( طبق حدیث 7175 ) در میان آن هاست.
نتیجه:
(( حدیث 7175 مکمل حدیث 692 است. که نام تعداد بیشتری از افراد را ذکرکرده است و هرگز به بعد از هجرت ارتباط ندارد. و به راستی چگونه بعد از هجرت سالم امام مهاجرین و اصحاب در مسجد قبا باشد در حالی که پیامبر آنجاست. از این دو حدیث فهمیده می شود که ابن عمر اولی را زمانی بیان کرده که هنوز مسجد قبا ساخته نشده و در آن لفظ موضع بقبا را بیان کرده است. و حدیث دوم را زمانی بیان کرده که مسجد را ساخته بودند و او هم گفته
در همین جا یعنی (( فی مسجد قبا )) آن نماز جماعت اتفاق افتاده است. ))
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]6-اصلا آیه قرآنی در شان ابی بکر نازل نشده است:
با این که برادران اهل سنت خیلی متعصبانه روی داستان غار تکیه دارند و آیه40 سوره توبه معروف به آیه غار را به ابی بکر نسبت می دهند اما می بینیم که مادرشان عایشه چنین مطلبی را انکار کرده است. از عایشه نقل شده است که گفت:
((هرگز در مورد ما ( خانواده ) قرآنی نازل نشده است. ))
1-بخاری ج 6 ص 42 چاپ دارالفکر بیروت.
2- تاریخ ابن اثیر ج 3 ص 199.
3-البدایه و النهایه ج 8 ص 96.
که واضح است دارد این مطلب را تایید می کند که در شان و منزلت خانواده اش ( ابوبکر و . . . ) آیه قرآنی نازل نشده است. چرا که اگر منظور از (( ما )) در این گفته، او و پیامبر و . . . باشد که حرفش غلط است. زیرا خدا در قرآن پیامبرش را ستوده است. و آیه هایی نازل کرده است. اگر منظور به عنوان یکی از همسران پیامبر گفته باشد که باز غلط است چرا که خدا در قرآن گروه همسران را مورد خطاب قرار داده است. و آیه هایی برای آن ها نازل کرده است. چه به صورت دستوری و یا هر نوع دیگر. پس معلوم می شود که منظور او از (( ما )) خانواده اش است و آن هم از حالت گفتار پیداست که منظورش این است که در شان و منزلت آن ها آیه ای نازل نشده نه در مورد مطاعنشان. چرا که این عبارت را در مسجد و جلوی همه اصحاب بیان کرده و هیچ کس هم انکار نکرده است. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]7-پسر ابی بکر جزئ تعقیب کنندگان پیامبر بود و در خانه ابی بکر همراه ابی بکر بود:
عبد الرحمان پسر ابوبکر که عبد العزی هم نامیده می شد یک فرد کافر معاند و محارب اسلام بود.
تاریخ ابن عساکر ج 13 ص 280.
و در آن روزها که مرد بالغی بود یکی از مشرکین بود که پیامبر خدا را تعقیب می کرد. حتی در جنگ بدر هم در صفوف کافران بود. او هم جزئ تعقیب کنندگان پیامبر بود و در خانه ابوبکر هم زندگی می کرد.
مختصرتاریخ دمشق ابن منظور ترجمه عبدالرحمان ابن ابی بکر و نیز اسد الغابه شرح حال همین عبدالرحمان.
سوال: طبق داستان غار که اهل سنت می گویند پیامبر آن روز به خانه ابوبکر رفته و با او وعده گذاشته است. چگونه با وجود عبدالرحمان (عبد العزی ) چنین قضیه ای امکان دارد؟؟؟[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]سوال:
چرا علمای شیعه در کتاب های خود چنین قضیه ای را در ظاهر پذیرفته اند و نوشته اند؟؟
در جواب باید گفت: شیعه از حق پیروی می کند و جز فقه و احکام در هیچ مقوله دیگری از کسی تقلید نمی کند مباحث اعتقادی و تاریخی در این مکتب باید تحقیقی پذیرفته شوند. و به صرف تقلید از علما و . . . هیچ مبحث تاریخی امکان وجود پیدا نمی کند. و مباحث فقهی و احکام فروع دین در تشیع تقلیدی هستند. این داستان که یک قضیه تاریخی است اصلا ارتباطی به دین و مذهب ندارد و باید با تحقیق صحت آن بررسی شود.
اما اگر علمای شیعه این حرف را زده اند بدلیل شدت تبلیغات اهل سنت بوده و (( الا آنان چنین قضیه ای را ثابت نکرده اند و موضوع اعتقادی قرار نداده اند. یا بر روی آن فتوی صادر نکرده اند و سندی برای آن ذکر نکرده اند. و مطالب بدون دلیل و سند که با قرآن هم مغایر باشد در مکتب شیعه جایگاهش معلوم است. ولی برای رد حرفهای اهل سنت و بدلیل کثرت گفته های آن ها نقل کرده اند در عین اینکه فضیلت بودن آن را انکار کرده اند و بر اساس اصول دینی آن را هرگز فضیلتی برای ابوبکر نمی دانستند. و واضح است مطلبی که این گونه بدون سند و درستی در کتاب ها نقل شود از اعتبار خارج است. و ممکن است هم خلاف آن بعدها ثابت شود. اما همان گونه که گفتیم بدلیل غیر مذهبی بودن قضیه و تاریخی بودن آن نقل آن در کتاب های شیعه ضرری به مکتب شیعه نمی زند و در عین حال برتری برای عقیده اهل سنت بوجود نمی آورد. چرا که بدون سند و صرف بیان گفتاری بدون تحقیق است.[/]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اما اگر نگاهی به فضایل امیرالمومنین(علیه السلام) بکنیم - که شیعه اینقدر به آن ها اهمیت می دهد - همه به این خاطر است که از زبان مبارک پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده و با اسناد محکم و دلایل قطعی بدست ما رسیده است. نه بدلیل تبلیغات و یا ساخته های ذهنی موهوم. و از این رو مهم هستند چون ساخته دست برخی افراد عمری نیستند.
[/]

من هم مدتی قبل کتابی رادیدم که در آن آقای نجاح طائی با دلایل تاریخی وروائی اثبات کرده اند که ابوبکر همراه پیامبر ابوبکر بود منتها نه خلیفه اول بلکه شخص دیگری بانام ابوبکر بود واهل سنت بااین تشابه اسمی فضیلتی رابرای اولی ساخته اند

pedar;64257 نوشت:
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]یار غار پیامبر صلی الله علیه و آله بودن یکی از افتخارات ابوبکر (خلیفه ی بی غدیر مسلمین) است.

[=Century Gothic]با سلام
دوست عزیز قبل از زدن تاپیک در سایت جستجو کنید که از تاپیکهای تکراری خوداری شود و همچین تاپیکهای موازی!!
در این تاپیک در این مورد مطلب کامل ارائه شده اگر سخنی جدیدی است در این تاپیک ادامه دهید لطفا!!

تاپیک شما را انتقال دادم
ابوبکر یار غار و صاحب پیامبر

موضوع قفل شده است