نمونه ای از برخوردهای ابوبکر با پیامبر

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نمونه ای از برخوردهای ابوبکر با پیامبر

[=&quot]نمونه ای از رفتارهای ابوبکر با رسول الله (ص)[/]

[=&quot]در تاریخ موارد فراوانی از اعتراض و برخوردهای نا به جا و زشت صحابه با حضرت رسول را ثبت نموده اند. و قرآن نیز به مواردی اشاره کرده و و خداوند به همین دلیل در قالب آیات می فرماید، مسلمانان رفتار خود را با آن حضرت اصلاح کنند . در یکجا قرآن می فرماید صدایتان را از [/][=&quot]صدای[/][=&quot] آن حضرت بالاتر نبرید.در جای دیگر می فرماید او را با سخنانتان اذیت نکنید و بدانید که او « اذن» باشد برای شما بهتر است. یعنی اگر او به حرفهای شما گوش می دهد و چیزی نمی گوید بهتر است برای شما تا آنکه به حرفهای بی ارزش شما گوش ندهد. در یکجا دیگر می فرماید از پشت پنجره و دیوار آن حضرت را با صدای بلند صدا نزنید و آنانکه این چنین می کنند انسانهای نادانی هستند[/][=&quot]. یا در جایی می فرماید اگر می خواهید پیامبر را دیدار کنید صدقه بدهید. این در واقع برایند و نتیجه آزارهایشان نسبت به پیامبر بود که حضرت باری تعالی می خواست با این صدقه دادن مسلمانان را ضمن محک ، تنبیه نیز بنماید، تا بیهوده و گتره ای، مزاحم آن حضرت نشوند. گاهی اوقات مسلمانا پا از این مسائل فراتر گذاشته و در مواردی در نهایت بی شرمی ،به ایشان می فرمودند که : ای محمد چرا در تقسیم غنائم به عدالت رفتار نمی کنی؟ . به هر حال در قرآن نمونه های از این قبیل رفتارها با پیامبر را می توان مشاهده کرد.مثلا در آیه 53 احزاب می فرماید: « این کسانی که به خدا ایمان آورده ایدبه خانه های پیامبر داخل نشوید مگر انکه ایشان اجازه بدهد،و شما را به سفره طعامش دعوت کند، در آن موقع هم زودتر از وقت غذا وارد خانه حضرت نشوید، و منتظر ظرف غذا نباشید، بلکه موقعی که دعوت شدید بیایید و وقتی غذا خوردید بروید، نه اینکه در آنجا به سرگرمی و سخن گفتن بپردازید» . به همین دلیل در این مقال برآن شدیم که به یک مورد از این رفتارهای ناشایست اشاره کنیم . [/]

[=Arial][=&quot]در منابع تاریخی ، چه کتب شیعه و چه کتب اهل سنت به این مورد اشاره رفته است که : در جنگ بدر پیامبر در حالی که در خیمه اش ایستاده ، بود ، چنین دعا فرمودند : خداوندا تو را سوگند می دهم به پیمان و وعده ای که فرمودی ما را پیروز گردان، بار خدایا اگر اینها « مشرکان» امروز پیروز شوند دیگر تو را کسی نیست که عبادت کند. در این حال که پیامبر مشغول به دعا بود . ناگهان ابوبکر آمده و دست پیامبر را گرفته و گفت[/][/][=Arial][=&quot] : بس است ،بس است، ای رسول خدا ، چقدر به خدا اصرار می کنی !!! سپس پیامبر در حالی که زره بر تن داشت از خیمه اش خارج شد[ احتمالا ابوبکر دست آن حضرت را کشیده و از خیمه خارج کرده است] و در این زمان رسول اکرم فرمود : سیهزم الجمع و یولون الدبر، بل الساعة موعدهم و الساعة ادهی و امر. ( به زودی این جمعیت شکست خورده و فرار می کنند، بلکه موعدشان قیامت است و قیامت سخت تر و تلخ تر است. ( آیه 45 و 46 قمر ) [=&quot][1][/].[/][/]


[=&quot][1][/] [=&quot]- امتاع الاسماء ، مقریزی، بیروت دارالکتب العلمیه ، 1420، ج 8 ص 341 ؛البدایه و النهایه، ابن کثیر، بیروت : دارالفکر، ج 3 ص 276. ؛ بهجة المحافل و بغیة الماثل ، عماد الدین یحیی بن ابی بکر عامری، بیروت : دارصادر، ج 1 ص 183 ؛ تاریخ الاسلام، ذهبی ،بیروت: دارلکتاب العربی ، 1409، ج 2 ص 84 ؛ حدائق الانورا، حضرمی ، جده: دارالمنهاج، 1419،ص 272؛ دلائل النبوه ، بیهقی، بیروت : دار الکتب العلمیه ، 1405، ج 3 ص 50 ؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی ، ، بیروت : دارلکتب العلمیه، 1414ق، ج 4 ص 38؛ المنتظم ، ابن جوزی ، بیروت : دارالکتب العلمیه ، 1412، ج 3 ص 114 ؛ تاریخ طبری ، طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم ، بیروت : دارالتراث، چاپ دوم ، 1967م، ج 2 ص 448 ؛ الاغانی ، ابوالفرج اصفهانی ، بیروت: دار احیاء تراث عربی ،چاپ اول، 1415ق ، ج 4 ص 390 ؛ مسند احمد ، ابن حنبل، بیروت : دارصادر، ج 1 ص 329 ؛صحیح بخاری، بخاری،بی جا ، دارالفکر، 1401، ج 3 ص 230؛ سنن کبری ، بیهقی، بی جا ، دارالفکر، بی تا ، ج 9 ص 46 ؛ و بسیاری از کتب معروف اهل سنت .[/]

آیات ابتدایی سوره حجرات درباره ابوبکر و عمر است ؟

میشه از مصادر شیعه و سنی اثبات بفرمایید ؟

سلام
این پرسش یک سوال قرآنی است لطفا با کارشناسان محترم گروه قرآن در میان بگذراید

نقل قول:
آیات ابتدایی سوره حجرات درباره ابوبکر و عمر است ؟

میشه از مصادر شیعه و سنی اثبات بفرمایید ؟




با سلام

در صحیحترین کتاب عامه این آیه در شان ابوبکر و عمر آمده :

حَدَّثَنَا يَسَرَةُ بْنُ صَفْوَانَ بْنِ جَمِيلٍ اللَّخْمِيُّ حَدَّثَنَا نَافِعُ بْنُ عُمَرَ عَنْ ابْنِ أَبِي مُلَيْكَةَ قَالَ كَادَ الْخَيِّرَانِ أَنْ يَهْلِكَا أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا رَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا عِنْدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حِينَ قَدِمَ عَلَيْهِ رَكْبُ بَنِي تَمِيمٍ فَأَشَارَ أَحَدُهُمَا بِالْأَقْرَعِ بْنِ حَابِسٍ أَخِي بَنِي مُجَاشِعٍ وَأَشَارَ الْآخَرُ بِرَجُلٍ آخَرَ قَالَ نَافِعٌ لَا أَحْفَظُ اسْمَهُ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ لِعُمَرَ مَا أَرَدْتَ إِلَّا خِلَافِي قَالَ مَا أَرَدْتُ خِلَافَكَ فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُهُمَا فِي ذَلِكَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ} الْآيَةَ قَالَ ابْنُ الزُّبَيْرِ فَمَا كَانَ عُمَرُ يُسْمِعُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَعْدَ هَذِهِ الْآيَةِ حَتَّى يَسْتَفْهِمَهُ وَلَمْ يَذْكُرْ ذَلِكَ عَنْ أَبِيهِ يَعْنِي أَبَا بَكْرٍ.صحیح بخاری





خیر البریه;176532 نوشت:
در صحیحترین کتاب عامه این آیه در شان ابوبکر و عمر آمده : حَدَّثَنَا يَسَرَةُ بْنُ صَفْوَانَ بْنِ جَمِيلٍ اللَّخْمِيُّ حَدَّثَنَا نَافِعُ بْنُ عُمَرَ عَنْ ابْنِ أَبِي مُلَيْكَةَ قَالَ كَادَ الْخَيِّرَانِ أَنْ يَهْلِكَا أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا رَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا عِنْدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حِينَ قَدِمَ عَلَيْهِ رَكْبُ بَنِي تَمِيمٍ فَأَشَارَ أَحَدُهُمَا بِالْأَقْرَعِ بْنِ حَابِسٍ أَخِي بَنِي مُجَاشِعٍ وَأَشَارَ الْآخَرُ بِرَجُلٍ آخَرَ قَالَ نَافِعٌ لَا أَحْفَظُ اسْمَهُ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ لِعُمَرَ مَا أَرَدْتَ إِلَّا خِلَافِي قَالَ مَا أَرَدْتُ خِلَافَكَ فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُهُمَا فِي ذَلِكَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ} الْآيَةَ قَالَ ابْنُ الزُّبَيْرِ فَمَا كَانَ عُمَرُ يُسْمِعُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَعْدَ هَذِهِ الْآيَةِ حَتَّى يَسْتَفْهِمَهُ وَلَمْ يَذْكُرْ ذَلِكَ عَنْ أَبِيهِ يَعْنِي أَبَا بَكْرٍ.صحیح بخاری

با سلام خدمت سركار خير البريه
لطفا معني رو هم بنويسيد چون خيلي ها به عربي تسلط ندارن
ممنون ميشم به اين درخواست كه خواست اكثر دوستانه جامه عمل بپوشانيد
ممنون:Gol:

با سلام

ترجمه این حدیث :

نزدیک بود دو کار خیر ابوبکر و عمر را به هلاکت برساند(یا اینکه دو مرد نیکو کار نزدیک بود هلاک شوند) بعلت بلند کردن صدایشان در حضور رسول الله در زمانی که سوارانی از بنی تمیم آمدند. یکی از آن دو اشاره کرد به اقرع بن حابس و دیگری اشاره کرد به مرد دیگری. نافع اسم آن مرد را به یاد نداشت. ابوبکر به عمر گفت: تو اراده نمی کنی مگر خلاف من. عمر گفت: من خلاف تو را قصد نکردم. صداهاشان بلند شد در این مقوله. پس خداوند نازل کرد این آیه را ** يا أيها الذين آمنوا لا ترفعوا أصواتكم**

البته که از این دو پدر ودخترانشان احادیث صحیحی از امهات کتب عامه ذکر شده که بعنوان نمونه :

1- برخورد تند وخشن با پیامبر خدا در جریان صلح حدیبیه و مصیبت روز 5 شنبه

2- برخورد ناشایست دخترانشان که خدای متعال سوره تحریم و خبر از طلاق ایشان داد .

3- حدیث صحیحی که نسایی وغیره آورده اند که :نعمان بن بشير نقل كرده است كه در يكى از روزها، «ابو بكر» براى تشرّف به حضور رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله اجازه مى‏خواست كه همزمان صداى «عايشه» را شنيد كه فرياد مى‏زند! به خدا سوگند! اينك متوجه شدم كه على از پدر من (و از خود من) در نزد تو محبوبتر است و اين جمله را دو بار يا سه بار تكرار كرد.

ودر جایی دیگر خطاب به خاتم النبیین گفت : تو فکر میکنی که پیامبری !!!!!!! ودر جای دیگر گفت : پروردگارت چه به سرعت در هوای نفس و میل تو میشتابد !!!!!!!!

4- هنگام رحلت پیامبر (ص) که فرمودند حبیبم علی (ع) را بخوانید صواحب یوسف مکر زنانه شان آشکار شد که هردو پدر خویش را صدا زدند !!!!! اما پیامبر تکرار کرد فقط علی (ع) :

عن بن عباس قال لما مرض رسول الله صلى الله عليه و سلم مرضه الذي مات فيه كان في بيت عائشة فقال ادعوا لي عليا قالت عائشة ندعو لك أبا بكر قال ادعوه قالت حفصة يا رسول الله ندعو لك عمر قال ادعوه قالت أم الفضل يا رسول الله ندعو لك العباس قال ادعوه فلما اجتمعوا رفع رأسه فلم ير عليا فسكت فقال عمر قوموا عن رسول الله صلى الله عليه و سلم فجاء بلال يؤذنه بالصلاة فقال مروا أبا بكر يصلي بالناس فقالت عائشة ان أبا بكر رجل حصر ومتى ما لا يراك الناس يبكون فلو أمرت عمر يصلي بالناس فخرج أبو بكر فصلي بالناس ووجد النبي صلى الله عليه و سلم من نفسه خفة فخرج يهادي بين رجلين ورجلاه تخطان في الأرض فلما رآه الناس سبحوا أبا بكر فذهب يتأخر فأومأ إليه أي مكانك فجاء النبي صلى الله عليه و سلم حتى جلس قال وقام أبو بكر عن يمينه وكان أبو بكر يأتم بالنبي صلى الله عليه و سلم والناس يأتمون بأبي بكر قال بن عباس وأخذ النبي صلى الله عليه و سلم من القراءة من حيث بلغ أبو بكر ومات في مرضه ذاك عليه السلام وقال وكيع مرة فكان أبو بكر يأتم بالنبي صلى الله عليه و سلم والناس يأتمون بأبي بكر .

وحافظ ابن عساكر أورده :

عن أرقم بن شرحبيل قال سافرت مع ابن عباس من المدينة (2) إلى الشام فقال إن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) مرض مرضه الذي مات فيه كان في بيت عائشة فقال ادعو لي عليا قال أراه قالت عائشة شك محمد ألا ندعو لك أبا بكر قال ادعوه قال فقالت حفصة ألا ندعو عمر قال ادعوه قالت أم الفضل ألا ندعو العباس قال ادعوه فلما حضروه رفع رسول الله (صلى الله عليه وسلم) رأسه لم ير عليا سكت فلم يتكلم وقال عمر قوموا بنا عن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) فلو كانت له إلينا حاجة ذكرها حتى فعل ذلك ثلاث مرات ثم قال ليصل بالناس أبو بكر فتقدم أبو بكر ليصلي بالناس فرأى رسول الله (صلى الله عليه وسلم) من نفسه خفة فخرج بين رجلين فلما أحسه الناس سبحوا فذهب أبو بكر يتأخر فأشار إليه رسول الله (صلى الله عليه وسلم) مكانك واستتم رسول الله (صلى الله عليه وسلم) من حيث انتهى أبو بكر من القراءة وأبو بكر قائم ورسول الله (صلى الله عليه وسلم) جالس فأتم أبو بكر برسول الله وأتم رسول الله (صلى الله عليه وسلم) بأبي بكر فما قضى الصلاة حتى ثقل جدا فخرج يهادي بين رجلين وإن رجليه لتخطان بالأرض فمات رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ولم يوص

البته که در این اخبار نکات بسیار مهمی مخفی است !

ودر اصول كافي هم أمده :

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ يَحْيَى بـْنِ مـُعـَمَّرٍ الْعـَطَّارِ عـَنْ بـَشِيرٍ الدَّهَّانِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِى مـَرَضـِهِ الَّذِى تـُوُفِّيَ فـِيـهِ ادْعُوا لِي خَلِيلِي فَأَرْسَلَتَا إِلَى أَبَوَيْهِمَا فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِمَا رَسُولُ اللَّهِ ص أَعْرَضَ عَنْهُمَا ثُمَّ قَالَ ادْعُوا لِى خَلِيلِى فَأُرْسِلَ إِلَى عَلِيٍّ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ أَكَبَّ عَلَيْهِ يُحَدِّثُهُ فَلَمَّا خَرَجَ لَقِيَاهُ فَقَالَا لَهُ مَا حَدَّثَكَ خَلِيلُكَ فَقَالَ حَدَّثَنِى أَلْفَ بَابٍ يَفْتَحُ كُلُّ بَابٍ أَلْفَ بَابٍ

اصول كافى جلد 2 صفحه 61 رواية 4

ترجمه روايت شريفه :

امـام صـادق عـليـه السـلام فرمايد: رسولخدا صلى اللّه عليه و آله در مرض ‍ وفات خود فـرمـود: دوسـتـم را نـزد مـن حـاضـر كـنـيـد، آن دو زن (حـفـصـه و عـايـشـه ) بدنبال پدران خود فرستادند، چون نظر رسولخدا صلى اللّه عليه و آله بر آنها افتاد، رو بـگـردانـيـد و فـرمـود: دوسـتـم را نـزد مـن حـاضـر كـنـيـد پـس بـدنـبال على فرستادند، چون ديدارش بعلى افتاد، باو متوجه شد و حديثش گفت . و چون عـلى بـيـرون آمـد، آنـدو نـفـر (ابـوبكر) و عمر را ملاقات كرد، باو گفتند: دوستت بتو چه حديث كرد؟ فرمود: هزار باب بمن حديث كرد كه هر هر بابى مفتاح هزار بايست .

وقتی در عام الوفود گروههای مشرکان به پیامبر ایمان می آوردند، رفتارشان با پیامبر مناسب نبود. آنها به در خانه پیامبر می آمدند و صدا می زدند محمد بیا بیرون. که باعث به هم ریختن وقت پیامبر و به هم زدن استراحت حضرت شده بودند. بویژه به دلیل اینکه ادب را رعایت نمی کردند. در این بین آیه ای نازل شد که نکات جالبی در خود دارد. رسم بود که پیامبر یک نفر را سرپرست بقیه قرار می دادند تا مسئول کارهایشان باشد.یکی از اسناد موجود این بود که به هنگامی که بنی تمیم به نزد رسول الله آمدند،نقل شده است که ابوبکر نزد رسول الله گفت، رسول الله پیشنهاد مر ا بپذیر و قعقاع را سرپرست اینها قرار بده، همان دم عمر گفت پیامبر پیشنهاد مرا بپذیر و اقرع را سرپرست اینها قرار بده. اینجا بود که در محضر رسول الله ابوبکر عصبانی شد وبه عمر گفت تو این حرف را زدی که با من مخالفت کرده باشی و حرف مرا رد کنی و آنگاه بین ابوبکر و عمر داد و فریادی در نزد رسول خدا به پا شد. که آیه نازل شد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ (1 فتح)

الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (م 463)، تحقيق على محمد البجاوى، بيروت، دار الجيل، چاپ اول، 1412/1992،ج ‏3،ص1284؛ أسد الغابة فى معرفة الصحابة، عز الدين بن الأثير أبو الحسن على بن محمد الجزرى(م 630)، بيروت، دار الفكر، 1409/1989 ،ج‏4،ص:109؛ البداية و النهاية، أبو الفداء اسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقى (م 774)، بيروت، دار الفكر، 1407/ 1986، ج‏5،ص:41

موضوع قفل شده است