جمع بندی سابقه نهیلیسم و پوچ گرایی در اشعار خیام و حافظ

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سابقه نهیلیسم و پوچ گرایی در اشعار خیام و حافظ

ایرانمهر;1015195 نوشت:
آيا «پوچ گرايي» ویژگی جدانشدنی عصر حاضر نیست؟؟ ظاهرا قبلا نبود و الان آمده

درود
قبلن هم بوده
سروده های خیام عظیم الشان و حافظ طاب ثراه را به یاد آورید

جایی که حافظ علیه سلام می فرماید

جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است.
هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد قول سدید

[TD][/TD]

دکترنادرنوری;1015544 نوشت:
درود
قبلن هم بوده
سروده های خیام عظیم الشان و حافظ طاب ثراه را به یاد آورید

جایی که حافظ علیه سلام می فرماید

جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است.
هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق

با سلام و عرض ادب و آرزوي توفيق روزافزون.

برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

بخش اول: تعریف پوچ گرایی

نیهیلیسم(Nihilism = نیست انگاری) بدین معناست که «برترین ارزش‌ها، ارزش خویش را از دست می دهند. هدفی در کار نیست یا چرایی را پاسخی نیست.»(1) در نیهیلیسم اساسا ارزشی باقی نمی ماند یا بدین جهت که دلیلی ندارند یا بدین جهت که انگیزه ای برای آدمی باقی نمی ماند که به آن ارزش ها دل ببندد و آنها را اجرایی کند. نیهیلیسم در حوزه های مختلفی مطرح می شود؛ از جمله نیهیلیسم اخلاقی و نیهیلیسم معرفتی و ... در واقع، هرگاه معیارهای داوری آدمی در حوزه هست و بایست ها فرو بریزند آدمی مبتلا به نیهیلیسم می شود؛ یعنی آدمی معیارهای خود را از دست می دهد و نمی تواند یک گزینه اخلاقی یا معرفتی را بر گزینه دیگر ترجیح بدهد. در این صورت، آدمی، «در هر عملی که انجام می دهد بی‌هدفی نهایی بشر را پیش روی خود» می‌بیند و «تمامی اعمالش را در سرشت و ذات، عبث و بیهوده» می‌یابد. از این منظر، زندگی نوع آدمی که توأم با درد و رنج و مرگ و تغییرات است، از هر گونه معنا و هدفی خالی می‌ماند؛ یعنی وقتی آدمی از خودش می پرسد که آیا زندگی کردن بر زندگی نکردن رجحان دارد یا نه، نمی تواند هیچ پاسخی برای آن مهیا کند. پاسخ به این پرسش ها ناممکن می شود چرا که هیچ دلیل موجهی برای انتخاب و رجحان یکی بر دیگری وجود ندارد.(2)

بخش دوم: خیام و نسبتش با پوچ گرایی

آیا خیام پوچ گرا و طرفدار پوچی بود و برای زندگی معنایی در نظر نداشت یا این که خیام درصدد بیان چیز دیگری بوده است؟
برای پاسخ به این پرسش، با یک مشکل اساسی روبرو هستیم: منظور از خیام دقیقا چه چیزی است؟ کدام یک از اشعار منسوب به خیام، حقیقتا از آنِ خیام است؟ کدام تفسیر از خیام مورد نظر است؟

در تحلیل منظومه فکری خیام باید به این نکته دقت کرد که بی تردید اشعار متعددی به خیام منسوب شده که از آنِ خیام نبوده است. به همین جهت، خیام شناسان، متناسب با معیاری که از پیش تعیین کرده اند، اشعاری را گلچین کرده و سایر اشعار را مجعول به حساب می آورند و در نتیجه، تفسیر خاصی را پیش می کشند.

حداقل چند تفسیر از خیام ارائه شده است:

1. تفسیر پوچ گرایانه از خیام که صادق هدایت متاثر از نیهیلیسمی که در غرب مطرح شده بود، آن را مطرح کرد.
اگر این تفسیر را بپذیریم، اشعار خیام را باید بر همین اساس پوچ گرایانه بدانیم.

2. تفسیر دیندارانه از خیام که او را منکر خدا و معاد نمی داند بلکه ویژگی او را حیرت در برابر هستی می داند. از این منظر، خیام اهل دین و شریعت است و اگر از شراب و می سخن می گوید، مجازی است. این تفسیر توسط فروغی و غنی مطرح شد و در حال حاضر از محبوبیت و مقبولیت ویژه ای برخوردار است.
بنا بر این تفسیر، تلقی پوچ گرایانه از اشعار خیام نادرست است. اشعار که پوچ گرایانه هستند، یا از آنِ خیام نیستند و یا دارای تاویل هستند و نباید به ظاهرشان بسنده کرد.

3. تفسیر دیگری توسط صدیقی نخجوانی و محیط طباطبائی و علامه محمدتقی جعفری مطرح شد مبنی بر این که این اشعار از آنِ شاعر دونمایه و فاسدی به نام علی خیام (و یا شاعران متعدد دیگر) است نه حکیم عمر خیام. حکیم عمر خیام اهل دین و فلسفه و تعقل و ریاضی و شریعت بوده و در زمان خودش با عناوینی همچون امام و علامه خطاب می شد اما دومی شخصی (یا اشخاصی) شاعر و اهل فسق و فجور بوده است. اما بعد از مدتی تاریخ نگاران این دو را یکی پنداشتند.
بنا بر این تفسیر، برخی از اشعار منسوب به خیام، پوچ گرایانه است اما این اشعار را نباید به حکیم بزرگوار نسبت داد.

4. تفسیر عارفانه از خیام نیز از مقبولیت زیادی برخوردار است که هم در فرانسه و هم در هند و هم در ایران توسط خیام شناسان مطرح شده است. برخی از طرفداران این رویکرد، خیام را صوفی می دانستند اما برخی هم خیام را اصطلاحا صوفی نمی دانستند بلکه او را سالک راه حق می دانستند که در جستجوی حقیقت، گاه به حیرت فرو می افتاد و گاه به یقین.(3)

نتیجه:

همانطور که پیداست تفاسیر متنوعی از خیام مطرح است که در مواجهه با آنها می توان به دو رویکرد اشاره کرد:
رویکرد اول این که ظواهر شاعرانه اشعار منسوب به خیام را حمل بر حقیقت کرد و خیام را شرابخوار و اهل فسق و دنیا دانست که منکر معاد و بهشت و جهنم است. این رویکرد خودش دو قسم دارد: این خیام شاعر همان خیام ریاضیدان و حکیم و فیلسوف و علامه است(تفسیر اول)؛ و دیگری این که این خیام آن خیام نیست و تشابه اسمی است(تفسیر سوم).

رویکرد دوم این که ظواهر شاعرانه خیام را حمل بر معانی دیگری کرد و آن را متناسب با احوال شخصی و زندگی دیندارانه و سایر آثار علمی و فلسفی او در نظر گرفت و معنا کرد. در این صورت، خیام یک خداباور و دیندار (تفسیر دوم) بلکه یک عارف و صوفی (تفسیر چهارم) است.

نتیجه آن که با عنایت به آثار مکتوب و زندگینامه ای که از خیام حکیم نقل شده است، نمی توان خیام حکیم را پوچگرا و نیهیلیست به حساب آورد؛ بلکه یا باید اشعار پوچگرایانه را مجعول دانست و یا اساسا خیام حکیم را شاعر به حساب نیاورد و یا این که آن را مورد تفسیر قرار داد و به معانی دیگری تاویل کرد.

در هر صورت، تفسیر پوچگرایانه از خیام حکیم با شواهد تاریخی و متون به جا مانده از او سازگار نیست و به همین جهت، اکثر شارحان و مفسران معاصر با این تفسیر مخالفند.(4)

پی نوشت ها:
1. نیچه، فردریش، اراده معطوف به قدرت، ترجمه محمدباقر هوشیار، نشر فرزان، 1387، ص 64.
2. همان، انسانی بسیار انسانی، ترجمه فیروزآبادی، انتشارات جامی، 1389، قطعه 33.
3. حسام پور، سعید و دیگران، رویکردهای پنچگانه در خیام شناسی، فصلنامه کاوش نامه، 1388، شماره 18.
4. برای مطالعه بیشتر، رک: بیات، محمدحسین، نگاهی خردورزانه به خیام، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، ضمیمه سال 1386.

در پست های بعد، درباره حافظ نیز سخن خواهیم گفت.

@-):-o:-o واقعا از حافظ پوچ گرایی در آوردن جای تعجب است. ببینید کلام بسیاری از شعرای ما خصوصا حافظ و مولانا نیاز به تفسیر دارند . به عنوان مثال اگر بیت قبلی حافظ در همین شعر را مشاهده بفرمایید می گوید : (( مقام امن و می بی غش و رفیق شفیق / گرت مدام میسر شود زهی توفیق)) . و جلوتر می گوید : ((به مامنی رو و فرصت شمار غنیمت وقت / که در کمینگه عمرند قاطعان طریق)) . چیزی که مشخص است اینه که منظور از هیچ بودن جهان ، جهانی است که در آن انسان در مقام امن نیست. منظور همین دنیای دون است. حافظ به انحاء گوناگون جهان در مرتبه ی ادنی را توصیف کرده است. به عنوان مثال حافظ می گوید:((شبی تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل/ کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها)) و... قطعا منظور حافظ جهان به معنای کلیه ی کائنات نبوده است. وگرنه حافظ این همه اشعار فراوان دارد که از آن ها معانی بسیار خوب و عمیقی برداشت می شود یا می گوید : ((تو را ز کنگره ی عرش می زنند نفیر/ ندانمت که در این دامگه چه افتادست)) . دامگه در این جا منظور همین جهان هیچ و پوچ است.

قول سدید;1016047 نوشت:
در پست های بعد، درباره حافظ نیز سخن خواهیم گفت.

بخش سوم: حافظ و نسبتش با پوچ گرایی

در مورد حافظ نیز همین دو رویکرد وجود داشت:

برخی همچون شاملو حافظ را «قلندر يك لاقباي كفرگوكه در تاريك‌ترين ادوار سلطه رياكاران زهدفروش يك تنه وعده ستاخيز را انكار مي‌كند» می دانند.

اما برخی همچون شهید مطهری، حافظ را از اولیاء و عارفان بزرگ مسلمان می داند که با زبان عرفانی و رمز از حقایق متعالی سخن می گوید.

به نظر می رسد تفسیر شهید مطهری قابل قبولتر باشد چرا که هم اشعار عارفانه حافظ را پوشش می دهد و هم با مستندات تاریخی درباره شخصیت حافظ سازگارتر است.

گردآورندة ديوان حافظ كه يكي از دوستان و معاشران او بوده است، در مقدمة معروفي كه بر اين ديوان نگاشت، حافظ را چنين توصيف مي كند: مولانا الأعظم السعيد المرحوم الشهيد مفخر العلماء استاد نحارير الأدباء معدن اللطائف الروحانية مخزن المعارف السبّوحية شمس الملّة و الدّين محمد الحافظ الشيرازي...(1) در جامع التواريخ حسني كه حسن بن شهاب بن حسين بن تاج الدين يزدي در سال 855 هجري قمري آن را تأليف نموده است، در جايي خواجه حافظ را با عنوان شيخ العارفين ياد مي كند(2)

قبول داریم که برخی از اشعار حافظ رندانه و میگسارانه و ... است اما باید متذکر شد که اگر او عارف است که هست، پس رمزی سخن گفتنش کاملا طبیعی و مرسوم بوده است؛ چنانچه که سایر عارفان نیز از همین زبان و ادبیات استفاده می کردند و اگر سخن آنها را شاعرانه و رمزی نشماریم، لابدّ آنها را نیز باید ملحد و فاسق به حساب آوریم! آری، حافظ نیز عارف است و کاملا مرسوم و طبیعی است که از زبان رمز استفاده کند. برای درک رویکرد عرفانی حافظ کافی است به غزلياتي كه با مطلع هاي زير آغاز مي شود، مراجعه کنید:

الا يا أيها الساقي أدر كأسا و ناولها؛ عكس روي تو چو در آينة جام افتاد؛ هر آنكه جانب اهل خدا نگه دارد؛ سال ها دل طلب جام جم از ما مي كرد؛ به سر جام جم آنگه نظر تواني كرد؛ در ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد؛ دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند؛ دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند؛ دلا بسوز كه سوز تو كارها بكند؛ آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند؛ يوسف گم گشته باز آيد به كنعان غم مخور؛ فاش مي گويم و از گفتة خود دلشادم؛ مرا عهدي است با جانان كه تا جان در بدن دارم؛ من كه باشم كه بر آن خاطر عاطر گذرم؛ حجاب چهرة جان مي شود غبار تنم؛ در خرابات مغان نور خدا مي بينم؛ ما بدين در نه پي حشمت و جاه آمده ايم؛ سحر با باد مي گفتم حديث آرزومندي؛ طفيل هستي عشق اند آدمي و پري؛ اي بي خبر بكوش كه صاحب خبر شوي؛ اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي. (3)

بنابراین، روش درست تفسیری که هم با منظومه فکری حافظ و درک معاصرانش سازگار است و هم انسجام عقیدتی دیوان حافظ را حفظ می کند، این است که اشعار حافظ را عارفانه و رمزی بدانیم.

پی نوشت ها:
1. غني، قاسم، بحث در آثار و افكار و احوال حافظ، انتشارات زوار، 1389، ص26
2. همان، ص42
3. حافظ، شمس الدين محمد، ، ديوان حافظ، به اهتمام قزويني و غني، انتشارات آل طه، 1388،ص2، 142، 143، 152، 183، 184، 187، 196، 255، 317، 327، 328، 342، 357، 366، 440، 452، 487، 493


دکترنادرنوری;1015544 نوشت:
جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است.
هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق

با عنایت به این که حافظ، حافظ قرآن بود و از قرآن مکررا به نیکی یاد میکرد و از آن الهام میگرفت(1)، هیچ بعید نیست که این بیت ناظر به این آیه شریفه باشد:

«وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ» (2) اين زندگى دنيا چيزى جز سرگرمى و بازى نيست؛ و زندگى واقعى سراى آخرت است، اگر مى‏دانستند!(3)

پی نوشت:
1. ز حافظان جهان، کس چو بنده جمع نکرد؛ لطائف حکمی با نکات قرآنی
2. عنکبوت: 64
3. برای مطالعه بیشتر، رک: دشتی، مهدی، سرچشمه های قرآنی اندیشه حافظ، مجله پژوهش های ادبی قرآنی، 1396، شماره اول.

ابوالبرکات;1016060 نوشت:
@-):-o:-o واقعا از حافظ پوچ گرایی در آوردن جای تعجب است. ببینید کلام بسیاری از شعرای ما خصوصا حافظ و مولانا نیاز به تفسیر دارند . به عنوان مثال اگر بیت قبلی حافظ در همین شعر را مشاهده بفرمایید می گوید : (( مقام امن و می بی غش و رفیق شفیق / گرت مدام میسر شود زهی توفیق)) . و جلوتر می گوید : ((به مامنی رو و فرصت شمار غنیمت وقت / که در کمینگه عمرند قاطعان طریق)) . چیزی که مشخص است اینه که منظور از هیچ بودن جهان ، جهانی است که در آن انسان در مقام امن نیست. منظور همین دنیای دون است. حافظ به انحاء گوناگون جهان در مرتبه ی ادنی را توصیف کرده است. به عنوان مثال حافظ می گوید:((شبی تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل/ کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها)) و... قطعا منظور حافظ جهان به معنای کلیه ی کائنات نبوده است. وگرنه حافظ این همه اشعار فراوان دارد که از آن ها معانی بسیار خوب و عمیقی برداشت می شود یا می گوید : ((تو را ز کنگره ی عرش می زنند نفیر/ ندانمت که در این دامگه چه افتادست)) . دامگه در این جا منظور همین جهان هیچ و پوچ است.

باسلام

بنده پاسخ شما را می پسندم.

از نظر عرفا این جهان بدون عشق، بی معنی و انسانی که عاشق نیست بی معنی و پوچ است!


من و تو در میان کاری نداریم
بجز بیهوده پنداری نداریم
همان بهتر که هم در عشق پیچیم
که بی این گفت و گو هیچیم هیچیم

حال که عشق پیدا شده و آتش بر همه عالم زده و سراسر عالم جلوه معشوق است پس از این منظر، کل عالم برای عشاق حق، پوچ و هیچ نیست چون جمال محبوب است هر جا جلوه کرده، ولی از دنیاطلبان بسته پرده!


به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم ازوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست

اما دنیا و دنیاطلبی و دنبال غیر معشوق حقیقی بودن، پوچ در پوچ است! وقتی حافظ جهان را پُر فریب و نیرنگ میداند یعنی منظورش همین دنیای بی ارزش است!

جهان پیر است و بی‌بنیاد، از این فرهادکش فریاد


که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم

مقام امن و می بی‌غش و رفیق شفیق

گرت مدام میسر شود زهی توفیق


جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است

هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق


دریغ و درد که تا این زمان ندانستم

که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق

فلک جز عشق محرابی ندارد

جهان بی‌خاک عشق آبی ندارد


جهان عشق است و دیگر زرق سازی

همه بازی است الا عشقبازی


اگر بی‌عشق بودی جان عالم

که بودی زنده در دوران عالم

از منظر دیگر این جهان، جهان فانی است نه باقی! و عالم که فانی بود کار در آن هم فانی میشود! حافظ از همین الان خیال و ظاهر عالم را کنار زده و خرابی و فنای این عالم را می بیند ولی ما که چشم دل نداریم که اینگونه ببینیم و خیالی بودن این عالم در منظرمان هویدا باشد


جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی

که سلطانی عالم را طفیل عشق می‌بینم

زان پیشتر که عالم فانی شود خراب

ما را ز جام باده گلگون خراب کن

امام حسین علیه‌السلام : .. اَمّا بَعدُ فَکاَنَّ الدُّنیا لَم تَکُن و کَاَنَّ الاخِرَةَ لَم تَزَل وَ السّلامُ» گویا دنیا از اول نبوده است و گویا آخرت همواره بوده است!

امور در این عالم، اگر برای خدا و عالم باقی باشد باقی میشود اما اگر برای این دنیای فانی بود هیچ و نابودنی است چون برای عالم فانی که هیچ و نابودشدنی است انجام شده!

بازی کردن با بچه ها، ورزش کردن، خوردن و خوابیدن و حتی اموری که ظاهرا دنیوی است را اگر مومن متقی انجام دهد جنبه باقی می یابد چون مومن متقی جز برای رضای خدا عملی انجام نمیدهد!

ابوالبرکات;1016060 نوشت:
منظور از هیچ بودن جهان ، جهانی است که در آن انسان در مقام امن نیست. منظور همین دنیای دون است.

یحبّونه;1016098 نوشت:
از نظر عرفا این جهان بدون عشق، بی معنی و انسانی که عاشق نیست بی معنی و پوچ است!

با سلام و عرض ادب و تشکر از نکاتی که مرقوم فرمودید.@};-

پرسش:
پوچ گرایی قبلا هم بوده است؛ مثلا سروده های خیام عظیم الشان و حافظ طاب ثراه را به یاد آورید؛ جایی که حافظ علیه السلام می فرماید: «جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است، هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق».

پاسخ:
پاسخ به این پرسش را در سه بخش پی می گیریم. بخش اول: تعریف پوچ گرایی؛ بخش دوم: خیام و نسبتش با پوچ گرایی؛ بخش سوم: حافظ و نسبتش با پوچ گرایی.

بخش اول: تعریف پوچ گرایی
نیهیلیسم(Nihilism = نیست انگاری) بدین معناست که «برترین ارزش‌ها، ارزش خویش را از دست می دهند. هدفی در کار نیست یا چرایی را پاسخی نیست.»(1) در نیهیلیسم اساسا ارزشی باقی نمی ماند یا بدین جهت که دلیلی ندارند یا بدین جهت که انگیزه ای برای آدمی باقی نمی ماند که به آن ارزش ها دل ببندد و آنها را اجرایی کند.

نیهیلیسم در حوزه های مختلفی مطرح می شود؛ از جمله نیهیلیسم اخلاقی و نیهیلیسم معرفتی و ... در واقع، هرگاه معیارهای داوری آدمی در حوزه هست و بایست ها فرو بریزند آدمی مبتلا به نیهیلیسم می شود؛ یعنی آدمی معیارهای خود را از دست می دهد و نمی تواند یک گزینه اخلاقی یا معرفتی را بر گزینه دیگر ترجیح بدهد. در این صورت، آدمی، «در هر عملی که انجام می دهد بی‌هدفی نهایی بشر را پیش روی خود» می‌بیند و «تمامی اعمالش را در سرشت و ذات، عبث و بیهوده» می‌یابد. از این منظر، زندگی نوع آدمی که توأم با درد و رنج و مرگ و تغییرات است، از هر گونه معنا و هدفی خالی می‌ماند؛ یعنی وقتی آدمی از خودش می پرسد که آیا زندگی کردن بر زندگی نکردن رجحان دارد یا نه، نمی تواند هیچ پاسخی برای آن مهیا کند. پاسخ به این پرسش ها ناممکن می شود چرا که هیچ دلیل موجهی برای انتخاب و رجحان یکی بر دیگری وجود ندارد.(2)

بخش دوم: خیام و نسبتش با پوچ گرایی
آیا خیام پوچ گرا و طرفدار پوچی بود و برای زندگی معنایی در نظر نداشت یا این که خیام درصدد بیان چیز دیگری بوده است؟
برای پاسخ به این پرسش، با یک مشکل اساسی روبرو هستیم: منظور از خیام دقیقا چه چیزی است؟ کدام یک از اشعار منسوب به خیام، حقیقتا از آنِ خیام است؟ کدام تفسیر از خیام مورد نظر است؟

در تحلیل منظومه فکری خیام باید به این نکته دقت کرد که بی تردید اشعار متعددی به خیام منسوب شده که از آنِ خیام نبوده است. به همین جهت، خیام شناسان، متناسب با معیاری که از پیش تعیین کرده اند، اشعاری را گلچین کرده و سایر اشعار را مجعول به حساب می آورند و در نتیجه، تفسیر خاصی را پیش می کشند.

حداقل چند تفسیر از خیام ارائه شده است:
1. تفسیر پوچ گرایانه از خیام که صادق هدایت متاثر از نیهیلیسمی که در غرب مطرح شده بود، آن را مطرح کرد.
اگر این تفسیر را بپذیریم، اشعار خیام را باید بر همین اساس پوچ گرایانه بدانیم.
2. تفسیر دیندارانه از خیام که او را منکر خدا و معاد نمی داند بلکه ویژگی او را حیرت در برابر هستی می داند. از این منظر، خیام اهل دین و شریعت است و اگر از شراب و می سخن می گوید، مجازی است. این تفسیر توسط فروغی و غنی مطرح شد و در حال حاضر از محبوبیت و مقبولیت ویژه ای برخوردار است.
بنا بر این تفسیر، تلقی پوچ گرایانه از اشعار خیام نادرست است. اشعار که پوچ گرایانه هستند، یا از آنِ خیام نیستند و یا دارای تاویل هستند و نباید به ظاهرشان بسنده کرد.
3. تفسیر دیگری توسط صدیقی نخجوانی و محیط طباطبائی و علامه محمدتقی جعفری مطرح شد مبنی بر این که این اشعار از آنِ شاعر دونمایه و فاسدی به نام علی خیام (و یا شاعران متعدد دیگر) است نه حکیم عمر خیام. حکیم عمر خیام اهل دین و فلسفه و تعقل و ریاضی و شریعت بوده و در زمان خودش با عناوینی همچون امام و علامه خطاب می شد اما دومی شخصی (یا اشخاصی) شاعر و اهل فسق و فجور بوده است. اما بعد از مدتی تاریخ نگاران این دو را یکی پنداشتند.
بنا بر این تفسیر، برخی از اشعار منسوب به خیام، پوچ گرایانه است اما این اشعار را نباید به حکیم بزرگوار نسبت داد.
4. تفسیر عارفانه از خیام نیز از مقبولیت زیادی برخوردار است که هم در فرانسه و هم در هند و هم در ایران توسط خیام شناسان مطرح شده است. برخی از طرفداران این رویکرد، خیام را صوفی می دانستند اما برخی هم خیام را اصطلاحا صوفی نمی دانستند بلکه او را سالک راه حق می دانستند که در جستجوی حقیقت، گاه به حیرت فرو می افتاد و گاه به یقین.(3)

کوتاه سخن این که همانطور که پیداست تفاسیر متنوعی از خیام مطرح است که در مواجهه با آنها می توان به دو رویکرد اشاره کرد:
رویکرد اول این که ظواهر شاعرانه اشعار منسوب به خیام را حمل بر حقیقت کرد و خیام را شرابخوار و اهل فسق و دنیا دانست که منکر معاد و بهشت و جهنم است. این رویکرد خودش دو قسم دارد: این خیام شاعر همان خیام ریاضیدان و حکیم و فیلسوف و علامه است(تفسیر اول)؛ و دیگری این که این خیام آن خیام نیست و تشابه اسمی است(تفسیر سوم).

رویکرد دوم این که ظواهر شاعرانه خیام را حمل بر معانی دیگری کرد و آن را متناسب با احوال شخصی و زندگی دیندارانه و سایر آثار علمی و فلسفی او در نظر گرفت و معنا کرد. در این صورت، خیام یک خداباور و دیندار (تفسیر دوم) بلکه یک عارف و صوفی (تفسیر چهارم) است.

نتیجه آن که با عنایت به آثار مکتوب و زندگینامه ای که از خیام حکیم نقل شده است، نمی توان خیام حکیم را پوچگرا و نیهیلیست به حساب آورد؛ بلکه یا باید اشعار پوچگرایانه را مجعول دانست و یا اساسا خیام حکیم را شاعر به حساب نیاورد و یا این که آن را مورد تفسیر قرار داد و به معانی دیگری تاویل کرد.(4)

بخش سوم: حافظ و نسبتش با پوچ گرایی
در مورد حافظ نیز همین دو رویکرد وجود داشت:
برخی همچون شاملو حافظ را «قلندر يك لاقباي كفرگوكه در تاريك‌ترين ادوار سلطه رياكاران زهدفروش يك تنه وعده ستاخيز را انكار مي‌كند» می دانند.
اما برخی همچون شهید مطهری، حافظ را از اولیاء و عارفان بزرگ مسلمان می داند که با زبان عرفانی و رمز از حقایق متعالی سخن می گوید.
به نظر می رسد تفسیر شهید مطهری قابل قبولتر باشد چرا که هم اشعار عارفانه حافظ را پوشش می دهد و هم با مستندات تاریخی درباره شخصیت حافظ سازگارتر است.

گردآورندة ديوان حافظ كه يكي از دوستان و معاشران او بوده است، در مقدمة معروفي كه بر اين ديوان نگاشت، حافظ را چنين توصيف مي كند: مولانا الأعظم السعيد المرحوم الشهيد مفخر العلماء استاد نحارير الأدباء معدن اللطائف الروحانية مخزن المعارف السبّوحية شمس الملّة و الدّين محمد الحافظ الشيرازي...(5) در جامع التواريخ حسني كه حسن بن شهاب بن حسين بن تاج الدين يزدي در سال 855 هجري قمري آن را تأليف نموده است، در جايي خواجه حافظ را با عنوان شيخ العارفين ياد مي كند(6)

قبول داریم که برخی از اشعار حافظ رندانه و میگسارانه و ... است اما باید متذکر شد که اگر او عارف است که هست، پس رمزی سخن گفتنش کاملا طبیعی و مرسوم بوده است؛ چنانچه که سایر عارفان نیز از همین زبان و ادبیات استفاده می کردند و اگر سخن آنها را شاعرانه و رمزی نشماریم، لابدّ آنها را نیز باید ملحد و فاسق به حساب آوریم! آری، حافظ نیز عارف است و کاملا مرسوم و طبیعی است که از زبان رمز استفاده کند. برای درک رویکرد عرفانی حافظ کافی است به غزلياتي كه با مطلع هاي زير آغاز مي شود، مراجعه کنید:

الا يا أيها الساقي أدر كأسا و ناولها؛ عكس روي تو چو در آينة جام افتاد؛ هر آنكه جانب اهل خدا نگه دارد؛ سال ها دل طلب جام جم از ما مي كرد؛ به سر جام جم آنگه نظر تواني كرد؛ در ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد؛ دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند؛ دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند؛ دلا بسوز كه سوز تو كارها بكند؛ آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند؛ يوسف گم گشته باز آيد به كنعان غم مخور؛ فاش مي گويم و از گفتة خود دلشادم؛ مرا عهدي است با جانان كه تا جان در بدن دارم؛ من كه باشم كه بر آن خاطر عاطر گذرم؛ حجاب چهرة جان مي شود غبار تنم؛ در خرابات مغان نور خدا مي بينم؛ ما بدين در نه پي حشمت و جاه آمده ايم؛ سحر با باد مي گفتم حديث آرزومندي؛ طفيل هستي عشق اند آدمي و پري؛ اي بي خبر بكوش كه صاحب خبر شوي؛ اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي. (7)

بنابراین، روش درست تفسیری که هم با منظومه فکری حافظ و درک معاصرانش سازگار است و هم انسجام عقیدتی دیوان حافظ را حفظ می کند، این است که اشعار حافظ را عارفانه و رمزی بدانیم.

در همین راستا، و با عنایت به شعری که از حافظ نقل کردید (جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است، هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق) گفتنی است که چون حافظ، حافظ قرآن بود و از قرآن مکررا به نیکی یاد میکرد و از آن الهام میگرفت(8)، هیچ بعید نیست که این بیت نیز ناظر به این آیه شریفه باشد: «وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ» (9) اين زندگى دنيا چيزى جز سرگرمى و بازى نيست؛ و زندگى واقعى سراى آخرت است، اگر مى‏دانستند!(10)

پی نوشت ها:
1. نیچه، فردریش، اراده معطوف به قدرت، ترجمه محمدباقر هوشیار، نشر فرزان، 1387، ص 64.
2. همان، انسانی بسیار انسانی، ترجمه فیروزآبادی، انتشارات جامی، 1389، قطعه 33.
3. حسام پور، سعید و دیگران، رویکردهای پنچگانه در خیام شناسی، فصلنامه کاوش نامه، 1388، شماره 18.
4. برای مطالعه بیشتر، رک: بیات، محمدحسین، نگاهی خردورزانه به خیام، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، ضمیمه سال 1386.
5. غني، قاسم، بحث در آثار و افكار و احوال حافظ، انتشارات زوار، 1389، ص26
6. همان، ص42
7. حافظ، شمس الدين محمد، ، ديوان حافظ، به اهتمام قزويني و غني، انتشارات آل طه، 1388،ص2، 142، 143، 152، 183، 184، 187، 196، 255، 317، 327، 328، 342، 357، 366، 440، 452، 487، 493
8. ز حافظان جهان، کس چو بنده جمع نکرد لطائف حکمی با نکات قرآنی
9. عنکبوت: 64
10. برای مطالعه بیشتر، رک: دشتی، مهدی، سرچشمه های قرآنی اندیشه حافظ، مجله پژوهش های ادبی قرآنی، 1396، شماره اول.

موضوع قفل شده است